الرحمن ١٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۱: خط ۳۱:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link106 | آيا ۱ - ۳۰، سوره الرحمن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link106 | آيا ۱ - ۳۰، سوره الرحمن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link107 | غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۲#link107 | غرض و مفاد سوره مباركه الرحمن]]
خط ۴۸: خط ۴۹:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۳#link121 | دو دريا على و فاطمه عليه السلام و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۱۳#link121 | دو دريا على و فاطمه عليه السلام و لؤ لؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام اند]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۳_بخش۶#link48 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۳_بخش۶#link48 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»
انسان را از گل خشكيده‌اى همچون سفال آفريد و جن را از شعله‌ى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟
===نکته ها===
«صَلْصالٍ» به معناى گِل خشكيده، «فخار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارِجٍ» به معناى شعله است.
قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد:
1. خاك. «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» «1»
2. خاك آميخته با آب. «خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ» «2»
3. گِل بدبو. «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»* «3»
4. گِل خشكيده. «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «4»
جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگى‌هاى آن بيان شده است، از جمله اين‌كه‌
مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»
خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» «5» و همچون انسان؛
----
«1». حج، 5.
«2». انعام، 2.
«3». حجر، 28.
«4». الرّحمن، 14.
«5». حجر، 27.
جلد 9 - صفحه 387
مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند.
===پیام ها===
1- نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مى‌گردد. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ...
2- خداوند از مادّه سرد بى‌روح‌ «صَلْصالٍ» و مادّه گرم بى‌روح‌ «مارِجٍ»، موجودات زنده مى‌سازد. خَلَقَ الْإِنْسانَ‌ ... خَلَقَ الْجَانَ‌ ...
3- سرچشمه‌ى به وجود آمدن انسان، مادّه‌اى ناچيز و بى‌ارزش است. «صَلْصالٍ» (نكره آمدن مى‌تواند نشانه ناچيز بودن باشد.)
4- جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم.
«خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»
5- جنّ و انس، هر دو موجودى زمينى‌اند و از عناصر مادّى آفريده شده‌اند. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ... خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ
6- تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15»
وَ خَلَقَ الْجَانَ‌: و بيافريد جان را كه پدر جن است، يعنى ابليس‌
----
«1» منهج الصادقين، ج 9، ص 120. و نور الثقلين ج 5 ص 188- 187.
جلد 12 - صفحه 407
را نزد بعضى خلق فرمود جميع جنيان را، مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ: از زبانه صافى بى‌دود از آتش. گويند مارج آتشى است كه زبانه سرخ و زرد و سبز آن به يكديگر آميخته گردد بعد از بلندى و تيزى آن. در فتوحات مكيه مذكور است كه مارج آتشى است كه ممتزج به هوا و آن را هوائى مشتعل گويند، پس جان مخلوق است از دو عنصر كه آتش و هوا باشد، و آدم آفريده شده از دو عنصر كه آب و خاك است؛ چون آب و خاك بهم ممزوج شوند آن را طين گويند. چون هوا و آتش بهم ممزوج شوند آن را مارج گويند. و چنانچه تناسل در بشر به القاى آب نطفه است در رحم، تناسل در جن به القاى هواست در رحم انثى، و ميان آفرينش جان و آدم مدت شصت هزار سال بوده‌ «1».
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18»
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23»
وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»
يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)
ترجمه‌
خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده‌
و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش‌
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب‌
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند
ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان‌
پس بكدام يك از نعمتهاى‌
----
جلد 5 صفحه 113
پروردگارتان انكار ميورزيد
و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است‌
و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام‌
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد
طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است‌
پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.
تفسير
خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمده‌اند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهره‌بردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود
----
جلد 5 صفحه 114
باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفته‌اند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّه‌ئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده:
يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفته‌اند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نموده‌اند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجاره‌ها ببلاد بعيده‌اند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس‌
----
جلد 5 صفحه 115
چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد از وجه شى‌ء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانسته‌اند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفته‌اند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ كَالفَخّارِ «14» وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ مِن‌ مارِج‌ٍ مِن‌ نارٍ «15» فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ «16»
ديگر ‌از‌ نعم‌ بزرگ‌ الهي‌ خلقت‌ انس‌ و جن‌ ‌است‌ زيرا ملائكه‌ روحاني‌ صرف‌ هستند و ساير مخلوقات‌ ارضي‌ و سماوي‌ جسماني‌ فقط جن‌ و انس‌ مركب‌ ‌از‌ روحاني‌
جلد 16 - صفحه 375
و جسماني‌ هستند و چه‌ قدرتيست‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو ارتباط داده‌ ‌که‌ ‌در‌ وصف‌ انساني‌ ‌پس‌ ‌از‌ مراحلي‌ ‌که‌ طي‌ كرده‌ مي‌فرمايد ثُم‌َّ أَنشَأناه‌ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَك‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِين‌َ مؤمنون‌ آيه 14.
آدمي‌ زاده‌ طرفه‌ معجونيست‌ ||  كز فرشته‌ سرشته‌ و ز حيوان‌
ور كند ميل‌ ‌اينکه‌ شود ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ ||  ور كند ميل‌ ‌آن‌ شود ‌به‌ ‌از‌ ‌آن‌
خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ كَالفَخّارِ صلصال‌ گل‌ يابس‌ خشك‌ ‌شده‌ و فخار گل‌ پخته‌ ‌شده‌ مثل‌ آجر و خزف‌، ‌در‌ جاي‌ ديگر تعبير ‌به‌ طين‌ مي‌فرمايد و ‌در‌ جاي‌ ديگر تعبير ‌به‌ تراب‌ فرموده‌: إِنّا خَلَقناهُم‌ مِن‌ طِين‌ٍ لازِب‌ٍ و الصافات‌ آيه 11 آدم‌ ابتداء ‌از‌ زمين‌ سپس‌ ‌از‌ تراب‌ زمين‌ سپس‌ ‌از‌ طين‌ لازب‌ چسبنده‌ سپس‌ گل‌ يابس‌ سپس‌ ‌از‌ ورزيده‌ مثل‌ آجر و خزف‌.
وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ ‌که‌ ابو الجان‌ ‌باشد‌.
مِن‌ مارِج‌ٍ مرج‌ مختلط ‌است‌ و بعضي‌ گفتند شعله آتش‌ ‌است‌ ‌که‌ خالي‌ ‌از‌ دود ‌باشد‌.
مِن‌ نارٍ صافي‌ آتش‌.
فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ همچه‌ نعمت‌ ‌در‌ اصل‌ خلقت‌ انس‌ و جن‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ همه‌ قدرت‌نمايي‌ چه‌ نحوه‌ مي‌شود تكذيب‌ كرد.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 15)- سپس به آفرینش «جنّ» پرداخته، می‌گوید: «و جنّ را از شعله‌های مختلط و متحرک آتش آفرید» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).
باز در اینجا دقیقا برای ما روشن نیست که آفرینش «جن» از این آتشهای رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه که خصوصیات دیگر آن نیز از طریق وحی صادق یعنی قرآن مجید و وحی آسمانی برای ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمی‌دهد که این حقایق را انکار کنیم یا نادیده بگیریم، بعد از آن که از طریق وحی اثبات گردد، هر چند علم به آن راهی نیابد «1».
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۳۳


ترجمه

و جنّ را از شعله‌های مختلط و متحرّک آتش خلق کرد!

|و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد
و جن را از تشعشعى از آتش خلق كرد.
و جنّیان را از رخشنده شعله آتش خلق کرد.
و جن را از آمیزه ای [از شعله های مختلف] آتش به وجود آورد.
و جن را از شعله‌اى بى‌دود.
و جن را از زبانه آتش پدید آورد
و پريان را از زبانه آتشى بى‌دود آفريد.
و جن را از زبانه‌ی شعله‌ور آتش خلق نموده است.
و جنّ را از مخلوطی آتشین آفرید.
و آفرید پری را از آمیخته‌ای از آتش‌


الرحمن ١٤ آیه ١٥ الرحمن ١٦
سوره : سوره الرحمن
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْجَآنَّ»: جِنّ. جانّ و جنّ هر دو به یک معنی است (نگا: اسراء / ، ذاریات / ، رحمن / ). «مَارِجٍ»: شعله لرزان و پیچان آتش. زبانه تنوره کش و لرزان آتش. آفرینش جن از چنین آتش شعله‌ور و زبانه‌کش و پیچان، چگونه و به چه شکلی بوده، و چه اندازه طول کشیده است، و این گونه موجودات چگونه می‌زیند و چه سیمائی دارند، دانش بشری بدان پی نبرده است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16»

انسان را از گل خشكيده‌اى همچون سفال آفريد و جن را از شعله‌ى آتشى بى دود آفريد، پس كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟

نکته ها

«صَلْصالٍ» به معناى گِل خشكيده، «فخار» به معناى سفال (گل پخته شده) و «مارِجٍ» به معناى شعله است.

قرآن در مورد منشأ آفرينش انسان تعبيرات گوناگونى دارد كه ممكن است اين تعبيرات به مراحل مختلف آن اشاره داشته باشد:

1. خاك. «فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ» «1»

2. خاك آميخته با آب. «خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ» «2»

3. گِل بدبو. «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»* «3»

4. گِل خشكيده. «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ» «4»

جنّ، موجودى ناپيدا است و در قرآن، برخى ويژگى‌هاى آن بيان شده است، از جمله اين‌كه‌

مبدأ آفرينش او، باد و آتش است، «خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در حالى كه مبدأ آفرينش انسان آب و خاك است. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ»

خلقت او پيش از خلقت انسان بوده است، «وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ» «5» و همچون انسان؛


«1». حج، 5.

«2». انعام، 2.

«3». حجر، 28.

«4». الرّحمن، 14.

«5». حجر، 27.

جلد 9 - صفحه 387

مؤمن و كافر، مذكّر و مؤنث، توالد و تناسل، علم و شعور و قدرت تشخيص حق از باطل را دارند و قادر به انجام كارهايى هستند كه از عهده بشر خارج است و همچنين مرگ و رستاخيز و كيفر و پاداش دارند.

پیام ها

1- نگاه به گذشته، سبب شكوفايى ايمان و تواضع بشر مى‌گردد. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ...

2- خداوند از مادّه سرد بى‌روح‌ «صَلْصالٍ» و مادّه گرم بى‌روح‌ «مارِجٍ»، موجودات زنده مى‌سازد. خَلَقَ الْإِنْسانَ‌ ... خَلَقَ الْجَانَ‌ ...

3- سرچشمه‌ى به وجود آمدن انسان، مادّه‌اى ناچيز و بى‌ارزش است. «صَلْصالٍ» (نكره آمدن مى‌تواند نشانه ناچيز بودن باشد.)

4- جنّ، موجودى واقعى است، نه خرافى، گرچه ما به آن دسترسى نداشته باشيم.

«خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ»

5- جنّ و انس، هر دو موجودى زمينى‌اند و از عناصر مادّى آفريده شده‌اند. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ‌ ... خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ

6- تكذيبِ نعمت، سبب سرزنش است، از هر كه باشد. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15»

وَ خَلَقَ الْجَانَ‌: و بيافريد جان را كه پدر جن است، يعنى ابليس‌


«1» منهج الصادقين، ج 9، ص 120. و نور الثقلين ج 5 ص 188- 187.

جلد 12 - صفحه 407

را نزد بعضى خلق فرمود جميع جنيان را، مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ: از زبانه صافى بى‌دود از آتش. گويند مارج آتشى است كه زبانه سرخ و زرد و سبز آن به يكديگر آميخته گردد بعد از بلندى و تيزى آن. در فتوحات مكيه مذكور است كه مارج آتشى است كه ممتزج به هوا و آن را هوائى مشتعل گويند، پس جان مخلوق است از دو عنصر كه آتش و هوا باشد، و آدم آفريده شده از دو عنصر كه آب و خاك است؛ چون آب و خاك بهم ممزوج شوند آن را طين گويند. چون هوا و آتش بهم ممزوج شوند آن را مارج گويند. و چنانچه تناسل در بشر به القاى آب نطفه است در رحم، تناسل در جن به القاى هواست در رحم انثى، و ميان آفرينش جان و آدم مدت شصت هزار سال بوده‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ «14» وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ «15» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «16» رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ «17» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «18»

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ «19» بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ «20» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «21» يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «22» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «23»

وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ «24» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «25» كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ «26» وَ يَبْقى‌ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ «27» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ «28»

يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ «29» فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (30)

ترجمه‌

خداوند آفريد انسان را از گل خشكيده مانند خزف شده‌

و آفريد جن را از شعله بيدودى از آتش‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

روان ساخت دو دريا را كه بهم ميرسند

ميانشان حائلى است كه بيكديگر تجاوز نميكنند

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

بيرون ميآيد از آندو مرواريد و مرجان‌

پس بكدام يك از نعمتهاى‌


جلد 5 صفحه 113

پروردگارتان انكار ميورزيد

و براى او است كشتيهاى روان افراشته بادبان در دريا چون كوهها

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

هر كه بر زمين قرار دارد نابود شونده است‌

و باقى ميماند ذات پروردگار تو صاحب بزرگى تامّ و تفضّل عام‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد

طلب ميكند از او هر كه در آسمانها و زمين است هر روز او در كارى است‌

پس بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان انكار ميورزيد.

تفسير

خداوند آدم ابو البشر را خلق فرمود از خاك بعد از آنكه آن را گل فرمود و رنگ و بوى آن تغيير يافت و خشك شد مانند خزف و سفال كه صدا ميكند چون چيزى بآن رسد لذا از مبدء خلق گاهى بخاك و گاهى بحمأ مسنون و اينجا بصلصال كالفخّار تعبير فرموده و منافى با يكديگر نيست و خلق فرمود پدر اجنّه را كه در سوره حجر ذكر شد از شعله جوّاله صافى و بدون دودى از آتش چون اصل مارج بمعناى مضطرب است و اينجا بصافى از دود تفسير شده پس بكدام يك از نعم الهى كه اعظم آنها نعمت وجود است جن و انس كفر ميورزند و كفران مينمايند با آنكه هر يك از آن دو دسته از پدر اصلى خودشان بوجود آمده‌اند و همه مخلوق حقّند و دولت حيات از او بآن دو رسيده او است كه مقرّر و مقدّر فرموده در هر يك از تابستان و زمستان براى آفتاب مشرق و مغربى را در آسمان كه آن دو مشرق و دو مغرب تفاوت مهمّى در قرب و بعد زمين از آفتاب دارند و اختلاف فصول از آن حاصل و منافع آن بجنّ و انس و اصل است و در عين حال هر روز مشرق و مغرب جداگانه دارد لذا در جاى ديگر فرموده ربّ المشارق و المغارب چون بتدريج در شش ماه تفاوت كلى پيدا ميكند روز از شعاع آفتاب بهره‌بردارى ميشود و شب از تاريكى عالم آسايش حاصل ميگردد پس كدام يك از نعمتهاى الهى را ميتوان انكار نمود و خداوند واگذاشته دو دريا و مجمع آب شيرين و شور را بحال جريان طبيعى خود و ميل باختلاط با يكديگر كه با هم تلاقى مينمايند و متّصل بيكديگر ميشوند ولى بين آن دو حائل و مانعى بقدرت خود قرار داده كه تجاوز و تعدّى از آن نمينمايند لذا مدّتها يا هميشه هر يك از آن دو باوصاف خود


جلد 5 صفحه 114

باقى ميماند يعنى آب گوارا و شيرين بحال خود باقى و آب شور و ناگوار طعم و خاصيّت خود را از دست نميدهد با آنكه لؤلؤ و مرجان گفته‌اند از اختلاط آن دو بيكديگر توليد و از محل تلاقى دو آب بيرون ميآيد و اين معنى در ورود دجله بدريا مشهود ميشود و شمّه‌ئى از اين مقال در سوره فرقان گذشت و اين از بزرگترين آيات قدرت الهى است ولى در قرب الاسناد از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده كه لؤلؤ از آب آسمان و آب دريا توليد ميشود چون وقتى باران ميآيد صدفها دهانهاى خودشان را در دريا باز ميكنند پس قطرات باران در آنها جاى ميگيرند و از قطره بزرگ لؤلؤ بزرگ و از قطره كوچك لؤلؤ كوچك بعمل ميآيد شيخ شيرازى در باب تواضع و فروتنى فرموده:

يكى قطره باران ز ابرى چكيد* خجل شد چو پهناى دريا بديد كه جائيكه دريا است من چيستم* گر او هست حقّا كه من نيستم چو خود را بچشم حقارت بديد* صدف در كنارش بجان پروريد سپهرش بجائى رسانيد كار* كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندى از آن يافت كو پست شد* در نيستى كوفت تا هست شد و الحق بسيار خوب گفته غفر اللّه له و اين مؤيّد قول بعضى از مفسّرين است كه گفته‌اند مراد از دو دريا درياى آسمانى و زمينى است كه با يكديگر تلاقى مينمايند بنزول باران در وقتى كه خدا بخواهد و بين آن دو مانعى است كه نميگذارد درياى آسمان بزمين نزول و درياى زمين بآسمان صعود نمايد و مرجان لؤلؤ كوچك است ولى بعضى آن را بشبه سرخ تفسير نموده‌اند كه آن شاخ درخت دريائى است و در بعضى از روايات بحرين بعلى و فاطمه عليهما السلام و لؤلؤ و مرجان بحسن و حسين سلام اللّه عليهما تأويل شده و در بعضى علاوه شده كه برزخ محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشد و در هر حال هيچ يك از نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و يكى از نعمتهاى بزرگ الهى كشتيهاى جارى در دريا است كه داراى بادبانهاى بلند و مانند كوههاى طولانى سيّارند و آنها وسائل حمل و نقل مسافرين و مال التجاره‌ها ببلاد بعيده‌اند و تمام لوازم آن را از اجزاء مادّى و آرامش آب و جريان باد و غيرها خداوند فراهم فرموده پس‌


جلد 5 صفحه 115

چگونه اين نعمت و ساير نعم الهى را ميتوان انكار نمود و هر چه بر زمين قرار دارد فانى و نابود خواهد شد چون ظاهرا مرجع ضمير عليها ارض است كه در آيات سابقه ذكر شده ولى فنا اختصاص باهل زمين ندارد اهل آسمانها هم ميميرند و اختصاص آنها بذكر براى تذكر آنان است بدار بقاء و چيزيكه در عالم باقى ميماند وجه اللّه است كه آن صرف الوجود است كه بحقيقت آن كسى پى نبرده و نميبرد و قمّى ره نقل فرموده كه آن دين پروردگار است و در بعضى از روايات بذوات مقدسه ائمه اطهار تفسير شده و بعضى از مفسرين آن را بعبادات و اطاعات مقرّبه بخدا تفسير نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد از وجه شى‌ء خود و ذات آنست چون عرب از خود چيزى بوجه آن تعبير ميكند و ميگويد وجه الرّأى و وجه التّدبير و اراده ميكند رأى و تدبير را و بعضى آن را ادله و آيات حق دانسته‌اند كه بزرگترين نعم الهيّه ميباشند براى آنكه سعادت جن و انس بآنها حاصل ميشود پس كدام يك از نعمتهاى خدا را آن دو دسته انكار ميكنند و تمام موجودات آسمانى و زمينى در ذات و صفات و مقاصد محتاج بحق ميباشند و همه بلسان حال و مقال از خدا سؤال ميكنند و گدايان ملازم آن درگاهند و خداوند هم هر روز و هر آن بكارسازى و كارپردازى آنها اشتغال دارد و جواب آنها را ميدهد و قمّى ره نقل فرموده كه زنده ميكند و ميميراند و زياد ميكند و كم مينمايد و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده در اين آيه كه از شأن او آنست كه بيامرزد گناهى را و بگشايد مشكلى را و بالا ببرد قومى را و پائين بياورد ديگران را و بعضى گفته‌اند اين آيه در ردّ يهود است كه گفتند خدا روز شنبه كارى ندارد و فارغ از امر شده و در هر حال نعمتهاى الهى قابل انكار نيست و جن و انس و دوست و دشمن و سعيد و شقى بايد معترف بآن باشند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


خَلَق‌َ الإِنسان‌َ مِن‌ صَلصال‌ٍ كَالفَخّارِ «14» وَ خَلَق‌َ الجَان‌َّ مِن‌ مارِج‌ٍ مِن‌ نارٍ «15» فَبِأَي‌ِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان‌ِ «16»

ديگر ‌از‌ نعم‌ بزرگ‌ الهي‌ خلقت‌ انس‌ و جن‌ ‌است‌ زيرا ملائكه‌ روحاني‌ صرف‌ هستند و ساير مخلوقات‌ ارضي‌ و سماوي‌ جسماني‌ فقط جن‌ و انس‌ مركب‌ ‌از‌ روحاني‌

جلد 16 - صفحه 375

و جسماني‌ هستند و چه‌ قدرتيست‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو ارتباط داده‌ ‌که‌ ‌در‌ وصف‌ انساني‌ ‌پس‌ ‌از‌ مراحلي‌ ‌که‌ طي‌ كرده‌ مي‌فرمايد ثُم‌َّ أَنشَأناه‌ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَك‌َ اللّه‌ُ أَحسَن‌ُ الخالِقِين‌َ مؤمنون‌ آيه 14.

آدمي‌ زاده‌ طرفه‌ معجونيست‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 15)- سپس به آفرینش «جنّ» پرداخته، می‌گوید: «و جنّ را از شعله‌های مختلط و متحرک آتش آفرید» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).

باز در اینجا دقیقا برای ما روشن نیست که آفرینش «جن» از این آتشهای رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه که خصوصیات دیگر آن نیز از طریق وحی صادق یعنی قرآن مجید و وحی آسمانی برای ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمی‌دهد که این حقایق را انکار کنیم یا نادیده بگیریم، بعد از آن که از طریق وحی اثبات گردد، هر چند علم به آن راهی نیابد «1».

نکات آیه

۱ - جن، آفریده شده به اراده الهى، از شعله هاى خالص و بدون دود آتش (و خلق الجانّ من مارج من نار) «مارج»، به معناى آتش خالص بدون دود است (قاموس المحیط).

۲ - جن، موجودى جسمانى است. (و خلق الجانّ من مارج من نار)

۳ - آفرینش انسان و جن، دو موجود شعورمند، از دو عنصر کاملاً متفاوت (خاک و آتش)، نمود قدرت خداوند (خلق الإنسن من ... و خلق الجانّ من مارج من نار)

روایات و احادیث

۴ - «عن الحسین بن على(ع) کان على بن أبى طالب(ع) بالکوفة فى الجامع إذ قام إلیه رجل... و سأله عن اسم أبى الجنّ فقال: شومان و هو الذى خلق من مارج من نار...;[۱] از امام حسین(ع) روایت شده که حضرت على(ع) در جامع کوفه بود که مردى برخاست [و در ضمن چند سؤال از آن حضرت] از پدر جن سؤال کرد; حضرت فرمود: پدر جن «شومان» نام داشت [و فرمود:] هو الذى خلق من مارج من نار...».

موضوعات مرتبط

  • انسان: انسان از خاک ۳; عنصر خلقت انسان ۳
  • جن: پدر جن ۴; جسمانیت جن ۲; جن از آتش ۱، ۳; عنصر خلقت جن ۱، ۳، ۴; منشأ خلقت جن ۱
  • خدا: آثار اراده خدا ۱; نشانه هاى قدرت خدا ۳
  • موجودات: موجودات با شعور ۳

منابع

  1. عیون أخبارالرضا، ج ۱، ص ۲۴۲، ب ۲۴، ح ۱; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۹۰، ح ۱۴.