المؤمنون ٦٢: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link37 | آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link37 | آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link38 | تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴#link38 | تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .]] | ||
خط ۳۹: | خط ۴۰: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۶#link48 | بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۶#link48 | بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۰#link159 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۶۰#link159 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «62» | |||
و ما هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مىگويد (و بر كار مردم گواه است) و به آنان هيچ ستمى نمىشود. | |||
===نکته ها=== | |||
در فقه قاعدهاى به نام قاعدهى «نفى عُسر و حَرَج» وجود دارد، كه مبناى آن همين آيه است. يعنى هرگاه تكليفى موجب سختىِ غير قابل تحمّل گرديد، آن تكليف ساقط مىشود. | |||
===پیام ها=== | |||
1- گرچه سبقت و سرعت در كارهاى خير ارزش دارد، ولى افراط ممنوع است. | |||
«إِلَّا وُسْعَها» | |||
2- تكليف همهى انسانها يكسان نيست. هر كس به مقدار توانِ جسمى، فكرى و ماليش مكلّف است و خداوند تكليف غنى را از فقير نمىخواهد. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» | |||
3- در جهانبينى الهى، هيچ كس گرفتار عقده و احساس حقارت نمىشود، چون بيش از توانش تكليفى ندارد. «إِلَّا وُسْعَها» (آرى هر كس توانى دارد و وظيفهاى، پس بايد آرامش داشته باشيم) | |||
4- نظام آفرينش، حساب و كتاب دارد. «وَ لَدَيْنا كِتابٌ» | |||
5- برخى از شرايط مديريّت در اين آيه ذكر شده است، از جمله: | |||
الف: آشنايى به توانايى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان. «وُسْعَها» | |||
ب: نظارت دقيق بر كار و وظايف آنان. «كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ» | |||
ج: عدالت در تنبيه يا تشويق آنان. «وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 112 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) | |||
---- | |||
«1». تفسير صافى، ج 3، ص 402 و 403 به نقل از كافى، چ سعيد مشهد. | |||
«2». سوره آل عمران، آيه 148. | |||
جلد 9 - صفحه 152 | |||
بعد از اخبار حال مؤمنان و كافران، بيان فرمايد كه ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او، پس مىفرمايد: | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها: و تكليف نفرمائيم هيچ نفسى را و امر ننمائيم او را مگر بقدر طاقت و توانائى بجاى آوردن؛ بدين فرمايش خداوند عالميان تحريص و ترغيب فرموده بندگان را بر آنچه وصف فرمود براى نيكان و تسهيل آن بر نفوس تا راغب شوند به درك اخلاق حسنه و ترك صفات رذيله. وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ: و نزد ما است، يعنى نزد ملائكه ما كتابى است گويا باشد به راستى و شهادت دهد به معصيت و طاعت شما به حق كه نوشتهاند ملائكه آن را به امر ما، يعنى صحائف اعمال شما. وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ: و ايشان ستمديده نخواهند شد در جزاى اعمال به زيادتى عقاب و كمى ثواب، بلكه وافيا مجازات شوند و مؤاخذه نشوند به گناه غير خود. | |||
تبصره: آيه شريفه دال است بر بطلان قول جبريه، زيرا مىفرمايد ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او. بنابراين چگونه مىشود كه كفر را در كافر خدا قرار دهد و بعد او را مكلف فرمايد به ايمان؛ البته منافات با صدر آيه شريفه خواهد بود، پس مذهب حق آنست كه كافر خودش بسوء اختيار كفر را بر ايمان اختيار نموده و عذابش در قيامت بالاستحقاق مىباشد. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66) | |||
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70) | |||
ترجمه | |||
- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 645 | |||
سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند | |||
بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان | |||
تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند | |||
زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد | |||
بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنههاتان بر ميگشتيد | |||
تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد | |||
آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان | |||
يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان | |||
يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان. | |||
تفسير | |||
- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحهئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفتهاند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 646 | |||
فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنههاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانهگوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهودهگوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بىسابقه بوده لذا مستبعد شمردهاند و ايمان نياوردهاند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 647 | |||
را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناختهاند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بىفكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ لَدَينا كِتابٌ يَنطِقُ بِالحَقِّ وَ هُم لا يُظلَمُونَ (62) | |||
و ما تكليف نميكنيم نفسي را مگر به مقدار وسع و توانايي او و در نزد ما ما كتابي است که بيان ميكند به آنچه حق است و ظلم بآنها نميشود. | |||
(مسئلة مشكلة) اختلافي است بين ارباب مذاهب درباره افعال عباد، بعضي گفتند عباد مجبورند در افعال نظر به اينكه هيچ فعلي در عالم تحقق پيدا نميكند مگر به اراده خداوند و اراده او هم تخلف پذير نيست و اينکه طايفه را جبريه ميگويند: و جواب آنها، اگر امر چنين باشد پس دستگاه تكليف و ثواب و عقاب و ارسال رسل و انزال كتب تماما لغو ميشود و عقوبت كفار و فساق ظلم بآنهاست، زيرا مجبور به كفر و فسق هستند، چنانچه خيام گفت: | |||
مي خوردن من حق ز ازل ميدانست || گر مي نخورم علم خدا جهل بود | |||
و بعضي قائل به تفويض شدند گفتند: العياذ خدا بيكاره است و عباد در تمام افعال مستقل هستند، و اينکه هم بسيار فاسد است و سلب قدرت از خدا ميكند و منافي با آيات شريفه قرآني که بنده و جميع افعالش در تحت قدرت الهيست، و لذا بسياري خدمت ائمه ميرسيدند و در اينکه باب سؤال ميكردند و ائمه به بياناتي رفع شبهه آنها را ميفرمودند و مذهب حق مأخوذ از ائمه طبق مذهب شيعه اينست که | |||
( [لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين]) | |||
که نامش را اختيار ميگذاريم که انسان فاعل مختار است. | |||
[ان شاء فعل و ان لم يشأ لم يفعل] | |||
و لكن عبد و اختيار او و قدرت او و افعال او تحت قدرت حق است بخواهد جلوگيري كند ميتواند، پس انسان نه فاعل | |||
جلد 13 - صفحه 421 | |||
مستقل است و نه مجبور، خداوند به او قدرت و اختيار و قوت داده و تمام اسباب هم بر او فراهم كرده و عقل و شعور باو داده و انبياء و رسل و كتب و دستورات داده راه حق و باطل را نشان داده و تكليف فرموده که اگر بر طريق حق مشي نمود مورد مثوبات و فيوضات ميشود و اگر رو به باطل رفت مستحق عقوبات و عذاب ميگردد، بلي توفيق و خذلان هم هست که اگر بنده بطريق حق مشي كرد اسباب وصله به حق بيشتر بر او فراهم ميشود، هر عبادتي موجب توفيق به عبادت ديگر ميگردد و اگر رو بباطل رفت اسباب معصيت بر او بيشتر فراهم ميشود هر معصيتي مورث يك معصيت ديگر ميگردد. و جواب خيام هم اينست که چون تو مي ميخوري خداوند در ازل ميدانست که تو به اختيار خود مي ميخوري نه اينكه علم او سبب شود براي فعل تو، اگر مي نخوري خدا ميدانست که مي نميخوري نه اينكه علم او جهل شود قضيه به عكس است لذا ميفرمايد: | |||
وَ لا نُكَلِّفُ نَفساً إِلّا وُسعَها وسع دون الطاقة، يعني بنده را به زحمت و مشقت نمياندازيم به مقدار وسع که براي او زحمت و مرارت نباشد و براحتي بتواند انجام دهد تكليف بر او مقرر كرديم مخصوصا بر اينکه امت مرحومه که ميفرمايد: از قول مؤمنين [وَ لا تَحمِل عَلَينا إِصراً كَما حَمَلتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ] و از پيغمبر اكرم است در حديث که فرمود: | |||
[رفع عن امتي تسعة الخطاء و النسيان و ما استكرهوا عليه و ما لا يطيقون و ما لا يعلمون و ما اضطروا اليه و الحسد و الطيرة و التفكر و الوسوسة ما لم ينطق بشفته]. | |||
جلد 13 - صفحه 422 | |||
وَ لَدَينا كِتابٌ يَنطِقُ بِالحَقِّ نامه اعمال که در بسيار از آيات تصريح فرموده [لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلّا أَحصاها] كهف آيه 47. | |||
[إِذ يَتَلَقَّي المُتَلَقِّيانِ عَنِ اليَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلفِظُ مِن قَولٍ إِلّا لَدَيهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ] ق آيه 16 و 17. | |||
(فَأَمّا مَن أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقرَؤُا كِتابِيَه الي قوله تعالي وَ أَمّا مَن أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيتَنِي لَم أُوتَ كِتابِيَه) حاقه آيه 19 الي 25 [فَأَمّا مَن أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً وَ يَنقَلِبُ إِلي أَهلِهِ مَسرُوراً وَ أَمّا مَن أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهرِهِ فَسَوفَ يَدعُوا ثُبُوراً وَ يَصلي سَعِيراً] انشقاق آيه 7 الي 12 [وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلزَمناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ كِتاباً يَلقاهُ مَنشُوراً] اسري آيه 14 و 15 و غير اينها از آيات. | |||
وَ هُم لا يُظلَمُونَ يكي از اصول دين عدل است و از براي عدل سه معني كردهاند. | |||
يكي آنكه فعل قبيح از او صادر نميشود و ديگر آنكه فعل لغو از او سر نمي- زند سوّم آنكه ظلم نميكند. | |||
[وَ ما كانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم وَ لكِن كانُوا أَنفُسَهُم يَظلِمُونَ] برائة آيه 71. | |||
[إِنَّ اللّهَ لا يَظلِمُ مِثقالَ ذَرَّةٍ] نساء آيه 44. | |||
[إِنَّ اللّهَ لا يَظلِمُ النّاسَ شَيئاً] يونس آيه 44 [وَ لا يَظلِمُ رَبُّكَ أَحَداً] كهف آيه | |||
جلد 13 - صفحه 423 | |||
47 و غير اينها از آيات. | |||
(توضيح الكلام) اينكه افعال خالي از شش قسم نيست، حسن صرف، حسن مطلق، قبيح صرف، قبيح مطلق، لغو صرف، لغو مطلق اگر فعل مصلحت داشته باشد و هيچ گونه مفسده نداشته باشد حسن صرف است، و اگر مفسده داشته باشد و مصلحت نداشته باشد قبيح صرف است و اگر خالي از مصلحت و مفسده است لغو صرف است و اگر هم مصلحت دارد هم مفسده اگر مصلحتش غالب باشد حسن مطلق است و اگر مفسده غالب باشد قبيح مطلق است و اگر مساوي باشد لغو مطلق ميشود و محال است از خداوند فعل قبيح و لغو به هر دو قسم صادر شود، زيرا حكيم و عالم به جميع مصالح و مفاسد هست و تمام افعالش موافق با حكمت و مصلحت است و ظلم قبيح است نه ذرهاي از عبادات كسر ميگذارد و نه ذرهاي بر معاصي ميافزايد. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 62)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سر چشمه انجام هر گونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را بر میانگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه بر نمیآید. | |||
در این آیه به پاسخ پرداخته، میگوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمیکنیم» و از هر کس به اندازه عقل و طاقتش میخواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها). | |||
این تعبیر نشان میدهد که وظائف و احکام الهی در حدود توانایی انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایی باشد ساقط میشود و به تعبیر علمای اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامی حکومت دارد و بر آنها مقدم است. | |||
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسی قرار میگیرد؟ | |||
ج3، ص258 | |||
اضافه میکند: «و نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو میکند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمی بر آنها نمیشود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ). | |||
این اشاره به نامههای اعمال و پروندههایی است که همه کارهای آدمی در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۴
ترجمه
المؤمنون ٦١ | آیه ٦٢ | المؤمنون ٦٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا نُکَلِّفُ ...»: (نگا: انعام / اعراف / ). «کِتَابٌ»: مراد نامه و پرونده اعمال است (نگا: کهف / ، جاثیه / ). «یَنطِقُ بِالْحَقِّ»: نطق کتاب جنبه مجازی دارد و مراد این است که گویای حقیقت است و آئینه تمام نمای کارهای آدمی است.
تفسیر
- آيات ۵۵ - ۷۷، سوره مؤ منون
- تاءخير در عذاب كافران و بهره مند ساختن آنان به مال و فرزندان براى املاء و استدراج آنان است نه براى خيرخواهى .
- شرح صفات مؤ منين
- ((خيرات )) در جمله : ((اولئك يسارعون فى الخيرات ...))اعمال صالحه ناشى از اعتقاد حق است .
- بيان اينكه در دين خدا تكليف حرجى نه در اعتقاد و نه درعمل وجود ندارد (لا يكلف الله نفسا الا وسعها)
- فايده وجود نامه اعمال و جواب به شبهه اى كه فخر رازى در اين باره ذكر كرده است .
- اعمال بد مانع از انجام اعمال صالحه است .
- رد عذرهايى كه مشركين براى قبول رسالت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آوردند.
- معنائى كه آيه (ولو اتبع الحق اهدائهم لفسدت السموات و الارض ) بيانگر آن است .
- وجه اينكه از قرآن كريم به ((ذكر)) تعبير شده است .
- اشاره به اينكه حق صراط مستقيم است و كافران گريزان از حق ، منحرف از صراط مستقيم هستند.
- بحث روايتى (رواياتى درباره مراد از ((قلوبهم وجلة )) و معناى استكانت و تضرع و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «62»
و ما هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمىكنيم، و نزد ما كتابى است كه به حقّ سخن مىگويد (و بر كار مردم گواه است) و به آنان هيچ ستمى نمىشود.
نکته ها
در فقه قاعدهاى به نام قاعدهى «نفى عُسر و حَرَج» وجود دارد، كه مبناى آن همين آيه است. يعنى هرگاه تكليفى موجب سختىِ غير قابل تحمّل گرديد، آن تكليف ساقط مىشود.
پیام ها
1- گرچه سبقت و سرعت در كارهاى خير ارزش دارد، ولى افراط ممنوع است.
«إِلَّا وُسْعَها»
2- تكليف همهى انسانها يكسان نيست. هر كس به مقدار توانِ جسمى، فكرى و ماليش مكلّف است و خداوند تكليف غنى را از فقير نمىخواهد. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»
3- در جهانبينى الهى، هيچ كس گرفتار عقده و احساس حقارت نمىشود، چون بيش از توانش تكليفى ندارد. «إِلَّا وُسْعَها» (آرى هر كس توانى دارد و وظيفهاى، پس بايد آرامش داشته باشيم)
4- نظام آفرينش، حساب و كتاب دارد. «وَ لَدَيْنا كِتابٌ»
5- برخى از شرايط مديريّت در اين آيه ذكر شده است، از جمله:
الف: آشنايى به توانايى افراد و واگذارى كار به مقدار توان آنان. «وُسْعَها»
ب: نظارت دقيق بر كار و وظايف آنان. «كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ»
ج: عدالت در تنبيه يا تشويق آنان. «وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 112
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62)
«1». تفسير صافى، ج 3، ص 402 و 403 به نقل از كافى، چ سعيد مشهد.
«2». سوره آل عمران، آيه 148.
جلد 9 - صفحه 152
بعد از اخبار حال مؤمنان و كافران، بيان فرمايد كه ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او، پس مىفرمايد:
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها: و تكليف نفرمائيم هيچ نفسى را و امر ننمائيم او را مگر بقدر طاقت و توانائى بجاى آوردن؛ بدين فرمايش خداوند عالميان تحريص و ترغيب فرموده بندگان را بر آنچه وصف فرمود براى نيكان و تسهيل آن بر نفوس تا راغب شوند به درك اخلاق حسنه و ترك صفات رذيله. وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ: و نزد ما است، يعنى نزد ملائكه ما كتابى است گويا باشد به راستى و شهادت دهد به معصيت و طاعت شما به حق كه نوشتهاند ملائكه آن را به امر ما، يعنى صحائف اعمال شما. وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ: و ايشان ستمديده نخواهند شد در جزاى اعمال به زيادتى عقاب و كمى ثواب، بلكه وافيا مجازات شوند و مؤاخذه نشوند به گناه غير خود.
تبصره: آيه شريفه دال است بر بطلان قول جبريه، زيرا مىفرمايد ما تكليف نفرمائيم هيچكس را مگر بقدر طاقت او. بنابراين چگونه مىشود كه كفر را در كافر خدا قرار دهد و بعد او را مكلف فرمايد به ايمان؛ البته منافات با صدر آيه شريفه خواهد بود، پس مذهب حق آنست كه كافر خودش بسوء اختيار كفر را بر ايمان اختيار نموده و عذابش در قيامت بالاستحقاق مىباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)
ترجمه
- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه
جلد 3 صفحه 645
سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند
بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان
تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند
زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد
بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنههاتان بر ميگشتيد
تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد
آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان
يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان
يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.
تفسير
- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحهئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفتهاند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها
جلد 3 صفحه 646
فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنههاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانهگوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهودهگوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بىسابقه بوده لذا مستبعد شمردهاند و ايمان نياوردهاند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن
جلد 3 صفحه 647
را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناختهاند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بىفكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لا نُكَلِّفُ نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ لَدَينا كِتابٌ يَنطِقُ بِالحَقِّ وَ هُم لا يُظلَمُونَ (62)
و ما تكليف نميكنيم نفسي را مگر به مقدار وسع و توانايي او و در نزد ما ما كتابي است که بيان ميكند به آنچه حق است و ظلم بآنها نميشود.
(مسئلة مشكلة) اختلافي است بين ارباب مذاهب درباره افعال عباد، بعضي گفتند عباد مجبورند در افعال نظر به اينكه هيچ فعلي در عالم تحقق پيدا نميكند مگر به اراده خداوند و اراده او هم تخلف پذير نيست و اينکه طايفه را جبريه ميگويند: و جواب آنها، اگر امر چنين باشد پس دستگاه تكليف و ثواب و عقاب و ارسال رسل و انزال كتب تماما لغو ميشود و عقوبت كفار و فساق ظلم بآنهاست، زيرا مجبور به كفر و فسق هستند، چنانچه خيام گفت:
مي خوردن من حق ز ازل ميدانستبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 62)- از آنجا که صفات برجسته و ویژه مؤمنان که سر چشمه انجام هر گونه کار نیک است و در آیات قبل به آن اشاره شد، این سؤال را بر میانگیزد که اتصاف به این صفات و انجام این اعمال، کار همه کس نیست، و از عهده همه بر نمیآید.
در این آیه به پاسخ پرداخته، میگوید: «ما هیچ کس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمیکنیم» و از هر کس به اندازه عقل و طاقتش میخواهیم (وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
این تعبیر نشان میدهد که وظائف و احکام الهی در حدود توانایی انسانها است، و در هر مورد بیش از میزان قدرت و توانایی باشد ساقط میشود و به تعبیر علمای اصول، این قاعده بر تمام احکام اسلامی حکومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا که ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه این همه انسانها اعمالشان از کوچک و بزرگ، مورد حساب و بررسی قرار میگیرد؟
ج3، ص258
اضافه میکند: «و نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو میکند) و به همین دلیل هیچ ظلم و ستمی بر آنها نمیشود» (وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
این اشاره به نامههای اعمال و پروندههایی است که همه کارهای آدمی در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
نکات آیه
۱ - تکالیف الهى براى انسان ها، به میزان طاقت و توان آنها است. (و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها) «تکلیف» (مصدر «نکلّف») وادار کردن به انجام یا ترک چیزى را گویند. «وسع» مرادف با طاقت و توان است.
۲ - خداوند، خواهان تلاش انسان ها براى کسب ارزش ها به قدر توان خود و نه بیشتر از آن (أُولئک یسرعون فى الخیرت ... و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها) ذکر جمله «و لانکلّف نفساً إلاّ وسعها» پس از تمجید و ستایش از کسانى که در انجام کارهاى خیر شتاب مىورزند و در میدان کسب ارزش ها از دیگران سبقت مى گیرند، مى تواند تذکرى از جانب خداوند باشد تا آنان خود را در این راستا به مشقت نیندازند.
۳ - اسلام، دینى سهل و آسان و به دور از تکالیف طاقت فرسا و حرج آفرین (و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها)
۴ - تکالیف آسان، جلوه امتنان الهى نسبت به انسان ها (و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها)
۵ - ثبت دقیق اعمال آدمیان در کتابى نزد خداوند (و لدینا کتب ینطق بالحقّ)
۶ - نظام حسابرسى خداوند، مبرا از کمترین ظلم به آدمیان (و لدینا کتب ... و هم لایظلمون)
۷ - ثبت دقیق اعمال انسان ها، تضمینى است بر روا نشدن کمترین ظلم بر آنان. (و لدینا کتب ... و هم لایظلمون)
۸ - نظام هستى، نظامى حسابگر، هدفدار و داراى فرجامى حکیمانه (و لدینا کتب ... و هم لایظلمون)
۹ - تکالیف آسان و در حد توان، نمودى از مبرا بودن نظام تشریع الهى از هرگونه ظلم (و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها ... و هم لایظلمون)
۱۰ - انجام تکالیف و پایبندى بدانها، توصیه خداوند به انسان ها (و لانکلّف نفسًا إلاّ وسعها ... و هم لایظلمون) نفى تکالیفى سخت از شریعت، بیانگر امتنان الهى نسبت به انسان ها و توصیه اى است به آنان که از انجام تکالیف و پایبندى به آنها فرو گذار نکنند.
۱۱ - همه قوانین نظام تشریع و تکوین و نیز اعمال آدمیان، مکتوب در لوح محفوظ * (و لدینا کتب ینطق بالحقّ) برداشت هاى پیشین بر این اساس بود که مراد از «کتاب» نامه اعمال آدمیان باشد. برخى از مفسران «کتاب» را به قرینه «لدنا» به لوح محفوظ تفسیرکرده اند. برداشت فوق، بر پایه این احتمال است.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: فرجام آفرینش ۸; قانونمندى آفرینش ۸; هدفدارى آفرینش ۸
- ارزشها: توصیه به تحصیل ارزشها ۲
- اسلام: سهولت اسلام ۳; ویژگیهاى اسلام ۳
- اسماء و صفات: صفات جلال ۶
- تکلیف: آثار سهولت تکلیف ۴، ۹; توصیه عمل به تکلیف ۱۰; شرایط تکلیف ۱; قدرت در تکلیف ۱
- خدا: توصیه هاى خدا ۲، ۱۰; حسابرسى خدا ۶; خدا و ظلم ۶; عدالت خدا ۶، ۷; نشانه هاى عدالت خدا ۹; نشانه هاى لطف خدا ۴
- عمل: ثبت عمل ۵; فلسفه ثبت عمل ۷
- قدرت: آثار قدرت ۲
- قواعدفقهى: قاعده نفى عسروحرج ۳
- لوح محفوظ: جامعیت لوح محفوظ ۱۱
- نامه عمل ۵: