الأنبياء ٢١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link264 | آيات ۱۶ - ۳۳ سوره انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link264 | آيات ۱۶ - ۳۳ سوره انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link265 | استدلال بر حقيقت معاد و حقانيت دعوت پيامبر(صلى الله عليه و آله )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۹#link265 | استدلال بر حقيقت معاد و حقانيت دعوت پيامبر(صلى الله عليه و آله )]]
خط ۵۱: خط ۵۲:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۲#link287 | رواياتى درباره شفاعت در قيامت در ذيل (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۳۲#link287 | رواياتى درباره شفاعت در قيامت در ذيل (و لا يشفعون الا لمن ارتضى )]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۴#link199 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۴#link199 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21»
آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده‌اند، مردگان را زنده مى‌كنند؟
===نکته ها===
در مالكيّت مجازى، هر چه انسان به مولى نزديكتر مى‌شود، كمتر حساب مى‌برد و لذا گاهى هم خلاف مى‌كند ولى در مالكيّت حقيقى، هر چه انسان به معبود نزديكتر مى‌شود، بيشتر عبادت مى‌كند. «1» «وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ»
در خطبه‌ى اوّل نهج‌البلاغه درباره‌ى ملائكه آمده است: «لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول و لا فترة الابدان و لا غفلة النسيان» يعنى خواب، فراموشى، خستگى و غفلت در ملائكه نيست.
----
«1». تفسير الميزان.
جلد 5 - صفحه 435
===پیام ها===
1- مالكيّت حقيقى جهان هستى، تنها از آن خداوند است. وَ لَهُ مَنْ فِي‌ ... (پس اكنون كه مملوك او هستيم، به وظيفه‌ى بندگى خود عمل كنيم.)
2- عبادت و بندگى منحصر به انسان نيست. وَ مَنْ عِنْدَهُ‌ ...
3- در آسمان‌ها موجوداتى با شعور هستند. (كلمه‌ «مَنْ» در جمله‌ «مَنْ فِي السَّماواتِ» كه در مقابل‌ «مَنْ عِنْدَهُ» آمده، نشانه‌ى موجوداتى باشعور، غير از فرشتگان است.)
4- بعضى از مخلوقات خداوند به مقام قرب او مى‌رسند. «وَ مَنْ عِنْدَهُ»
5- ريشه‌ى ترك عبادت، تكبّر است. «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»
6- عبادت، انسان را با فرشتگان همسو مى‌كند. «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»
7- نشاط، مايه ارزشمندى عبادت است. «لا يَسْتَحْسِرُونَ»
8- فرشتگان، خواب ندارند. «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ»
9- تداوم عبادت، به آن ارزش مى‌دهد. «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- لا يَفْتُرُونَ»
10- عقائد باطل را زير سؤال ببريم. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21»
بعد از آن توبيخ مى‌فرمايد مشركين را:
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ‌: بلكه فراگرفتند خدايانى از زمين، يعنى از سنگ و چوب و معادن. هُمْ يُنْشِرُونَ‌: بتان زنده مى‌كنند مردگان را تا سزاوار پرستش باشند.
بيان: در اين آيه شريفه جنايت ديگر مشركين را بيان فرمايد به طريق اضراب و انتقال از فنى به فن ديگر، از توبيخ در عقب تحقيق حق بدين تقرير كه: خداى سبحان خلق فرمود جميع موجودات را بر منهاج حكمت و طريق مصلحت، و
----
«1» سفينة البحار، ج 2، ص 546.
جلد 8 - صفحه 375
تمامى مخلوقات در تحت ملكوت و فرمان اويند، و بندگان او هم معترفند به پرستش او، مقرند به ستايش او، منزه دارند ذات يگانه الهى را از آنچه لايق مقام ربوبى نيست، كه از جمله آن تنزيه سبحانى است از شرك و ند و ضد و مثل. و اين مشركان فراگرفتند خدايانى از مواد زمين مانند سنگ و چوب و معادن، بعد ردّ اعتقاد فاسد آنها را فرمايد كه: اين خدايان، زنده كنند مردگان را؟ يعنى خداى قابل پرستش، بايد قادر باشد بر زنده كردن مردگان. و چون اين بتان قدرت ندارند بر زنده نمودن، پس چگونه آنها را فراگرفتيد به پرستيدن؟
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)
ترجمه‌
- آيا اختيار نمودند براى خود خدايانى را از زمين كه آنها زنده كنند مردگانرا
اگر بودى در آن دو خدايانى غير از خدا هر آينه تباه شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند
پرسيده نميشود از آنچه ميكند و آنها پرسيده ميشوند
آيا گرفتند غير از او خدايانى بگو بياوريد دليلتان را اين كتاب كسانى است كه بامنند و كتاب كسانيكه بودند پيش از من بلكه بيشتر آنها نميدانند حقّ را پس آنان رو گردانانند
و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را مگر كه وحى مينموديم باو كه نيست خدائى مگر من پس بپرستيد مرا
و گفتند گرفت خداى بخشنده فرزندى منزّه است او بلكه بندگانى باشند گرامى داشتگان‌
پيشى نميگيرند او را بگفتار و ايشان بفرمان او كار ميكنند
ميداند آنچه پيش روى آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نميكنند مگر
----
جلد 3 صفحه 545
براى كسيكه بپسندد و ايشان از ترس اويند بيمناكان‌
و هر كه بگويد از آنها كه منم خدائى غير از او پس آنرا جزا ميدهيمش دوزخ اينچنين جزا ميدهيم ستمكاران را
و آيا نديدند آنانكه كافر شدند آنكه آسمانها و زمين بودند بسته پس گشاده نموديم آن دو را و بوجود آورديم از آب هر چيز زنده‌اى را آيا پس ايمان نميآورند.
تفسير
- كلمه ام متضمّن معناى استفهام انكارى است كه براى تخطئه و توبيخ و ملامت مشركين ذكر شده و مراد آنستكه آيا ميشود خدايانى كه مصنوع از اجزاء ارضيّه از قبيل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احياء موتى نمايند مسلّم است كه نميشود پس آنها خدا نيستند چون لازمه خدائى قدرت بر ايجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنين ادّعائى را در باره خدايانشان نداشته باشند و محتمل است من الارض متعلّق به ينشرون باشد و بنابراين جنس خدايان ذكر نشده بلكه مبدء نشر را بيان فرموده است و در هر حال استدلال فرموده بر اثبات توحيد و نفى شرك بدليلى كه بدو بيان ميتوان آنرا تقريب نمود يكى آنكه دليل مبنى بر قياس خطابى و موعظه حسنه باشد و بيان آن بنظر حقير بآن است كه گفته شود ما مى‌بينيم اوضاع عالم و گردش كواكب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع علويّه و سفليّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پيراسته است و معلوم است كه اينها همه اجزاء يك اداره و كارمندان يك كارفرما هستند آفتاب و ماه بزمين ميتابند و باد و باران وزش و ريزش ميكنند و زمين نباتات را ميروياند و حيوان و انسان ميخورند و بكمال لايق خود ميرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعيّه رسيده كه اگر در يك اداره دو مدير و حكم فرما در عرض يكديگر وجود داشته باشند امر آن اداره مختلّ و فاسد ميگردد كه گفته‌اند ده درويش در يك گليم بگنجند و دو پادشاه در يك اقليم نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر كدام براى خود قسمتى از اقليم را اختيار ميكنند و مملكت تقسيم و اداره تجزيه ميشود و از وحدت خارج ميگردد يا با يكديگر جنگ ميكنند و يكى غالب و ديگرى مغلوب و منكوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره مؤمنون اشاره به اين معنى فرموده علاوه بر آنكه شركت از لوازم عجز و فقر و احتياج است و اينمعانى از ساحت ربوبى دور و موصوف باين صفات نميشود خالق عالم باشد و بنابراين مراد از فساد تفرّق‌
----
جلد 3 صفحه 546
اجزاء و اختلال اوضاع است ديگر آنكه دليل مبنى بر حكمت و برهان عقلى باشد باين تقريب كه اگر دو خدا يا بيشتر موجود باشد لابد هر يك بايد داراى حيات و علم و قدرت و اراده و اختيار و ساير صفات كماليّه باشند كه بآن لايق ستايش و پرستش گردند و نيز بايد در هر يك خصوصيّتى باشد كه از ديگرى بآن ممتاز گردد و بنابراين هر يك مركّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاكم است كه هر مركّبى بايد اجزائش قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نميشود و بنابراين مراد از فساد بطلان و ضياع و نيستى و وجود نيافتن است براى نبودن وجود دهنده و اين بيان اگر چه اتقن و امتن است ولى انصاف آنستكه بيان اوّل اظهر و انسب با سياق كلام است در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند دليل بر توحيد چيست فرمود اتصال تدبير و كمال صنع چنانچه خداوند فرموده لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسد تا و اين اشاره به بيان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندى كه آفريننده عرشى است كه احاطه بجميع اجسام دارد و محلّ تدابير و منشأ تقادير است و در ضمن آية الكرسى و غيرها بيان آن شد از شريك و زن و فرزند و امثال آنها كه بيخردان براى او اثبات ميكنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصيف مينمايند و كسى حقّ ندارد در كار خدا چون و چرا نمايد چون كارهاى او تماما مطابق حكمت و مصلحت است و او است داراى سلطنت حقّه حقيقيّه ولى بندگان كه ريزه خوار احسان اويند و كارهاى آنها گاهى صواب و گاهى خطا است مسئولند در پيشگاه الهى تا معلوم شود حقّ خدمت و شكر نعمت را بجا آورده‌اند يا نه در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند چگونه از كارهاى خدا پرسش نشود فرمود براى آنكه خدا نكند مگر كارى كه حكمت و صلاح است و او است متكبّر جبّار و واحد قهّار پس هر كس بر خود نپسندد حكم او را كافر است و هر كس منكر و ناروا خواند كارى از كارهاى او را منكر خدائى او شده و از امام رضا عليه السّلام روايت شده كه خداوند متعال فرمود اى پسر آدم بمشيّت من تو داراى مشيّت شدى و بقوّت من ادا نمودى واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصيت من پيدا كردى من تو را شنوا و بينا و توانا نمودم هر خيرى بتو رسد از خدا است و هر شرّى بتو رسد از خودت است و اين براى آنستكه‌
----
جلد 3 صفحه 547
من سزاوارترم بكارهاى خوب تو از تو و تو سزاوارترى بكارهاى بدت از من و اين براى آنستكه من مسئوليّت در كارم ندارم و مردم در كارهاشان مسئولند و شمّه‌اى از اين مقال در اواخر سوره بقره ذيل آيه تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض تحت عنوان تحقيق رشيق گذشت كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و خداوند براى اظهار شناعت گفتار و كردار مشركين و مزيد رسوائى و فضاحت آنها در آئين ثانيا ادّعاى آنانرا بصورت استفهام انكارى نقل فرموده و به پيغمبر خود دستور داده كه از آنها مطالبه دليل و برهان فرمايد چون ادّعاء بى‌دليل پذيرفته نيست و ضمنا اشاره فرموده بدليل اقناعى ديگرى كه هر منصفى آنرا مى‌پسندد باين تقريب كه اين قرآن است موجب تذكّر كسانى كه بامنند و بمن ايمان آوردند و اين موجب تذكّر امم سابقه از تورية و انجيل و زبور و غيرها است كه همه در دسترس شما ميباشد به بينيد جز توحيد در آنها ذكرى شده و نامى از شريك براى خدا برده‌اند و اين استدلالى است از كتب سماوى هر ملّتى بر نفى شرك و لوازم آن و بنابراين كلمه هذا اشاره بقرآن است و براى اشاره بذكر من قبلى كه مراد از آن ساير كتب سماوى است بايد اسم اشاره تقدير شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع كتب سماوى باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستكه خبر ذكر است كه بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحيد حقّ باشد كه مستفاد از آيات سابقه و سرمايه ذكر و ورد اهل ايمان به پيغمبر ما و ساير انبياء عظام بوده و دلالت آن بر نفى شرك براى آنستكه ذكر آنها حقّ بوده و خلاف آن باطل است چون نميشود گفت طريقه تمام انبياء و پيروانشان حقّ نبوده و مناسب با هر دو معنى است روايت مجمع از امام صادق عليه السّلام كه فرمود مراد از ذكر من معى ذكر كسانى است كه با آنحضرت بودند و فعلا وجود دارند و مراد از ذكر من قبلى ذكر كسانى است كه پيشتر بودند و در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه من معى على بن أبي طالب و من قبلى انبياء و اوصياء عليهم السلامند و اللّه اعلم ولى انصاف آنستكه معناى اوّل احسن و الطف و اكمل است و خداوند اخيرا از محاجّه با مشركين صرف نظر نموده و به پيغمبر خود گوشزد فرمود كه علّت اعراض بيشتر كفّار از حقّ جهالت و نادانى آنها است كه تميز بين حقّ و باطل نميدهند و بدون تفكّر و تأمّل‌
----
جلد 3 صفحه 548
از ايمان بخدا و پيغمبر رو گردانند و ما پيش از تو هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر آنكه وحى مينموديم باو يا وحى ميشد چون يوحى بياء نيز قرائت شده كه نيست معبود بحقّى مگر من پس پرستش و بندگى كنيد مرا نه غير مرا و گفتند يهود عزير پسر خدا است و گفتند نصارى مسيح پسر خدا است و گفتند طائفه‌اى از عرب ملائكه دختران خدايند منزّه است خداوند از اين نسبتها بلكه آنها بندگان گرامى خدايند كه بدون گفته او سخنى نگويند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و هميشه بفرمان او كار ميكنند در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مرد و زنى خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداى مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجى بود ناگاه سرش مانند سگ شد پس مردى بحضرت عرض كرد يا امير المؤمنين باين خارجى بانگ زدى سرش سر سگ شد چرا با معاويه اين كار را نميكنى فرمود و اى بر تو اگر بخواهم معاويه را با تختش اينجا حاضر كنم از خدا ميخواهم تا حاضر كند ولى از براى خدا خزانه‌هائيست نه از طلا و نقره بلكه از اسرار نگفتنى و اين معناى بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول است و خدا ميداند اعمال گذشته و آينده ايشانرا و شفاعت نميكنند مگر از براى كسيكه پسنديده است خدا دين او را چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده و در خصال از امام صادق و در توحيد از امام كاظم عليهما- السلام تأييد شده و فرموده‌اند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل معاصى كبيره در صورتى كه دين آنها مرضى خدا باشد يعنى شيعه دوازده امامى باشند و امّا كسانيكه مرتكب معصيت كبيره نشدند خداوند از معصيت صغيره آنها ميگذرد و داخل بهشت ميشوند و اهل كفر و ضلالت قابل شفاعت نيستند و مخلّد در جهنّم خواهند بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل كبائر از امّت من و بندگان گرامى او براى عظمتش از ترس او بيم دارند با دلبستگى چون خشيت ترس با تعظيم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بنده‌اى از آن بندگان خدا كه مدّعى الوهيّت شود و بگويد من خدايم نه خدا كه معبود بحقّ است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با كمال قرب و منزلتى كه نزد خدا داشته اين چنين جزا ميدهد خداوند ستمكاران بخويش و خلق را بسبب شرك و كفر كه‌
----
جلد 3 صفحه 549
ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنين ادّعاء قبيحى از آنان آيا نديدند آنانكه كافر شدند و خدا را مانند خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند كه آسمانها و زمين در بدو خلقت بسته و پيوسته بودند يعنى آسمان بسته بود كه باران از آن نمى‌آمد و زمين پيوسته بود كه گياه از آن نميروئيد و چون خداوند زمين را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاى متراكم بسته را گسسته و زمين متلاصق پيوسته را شكفته و ابواب رحمت را از جهت عالى و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ريحان و اشجار و اثمار و انهار پديدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و اينها همه از بركات آب بود كه از آسمان بزمين آمد و هر زنده و جنبنده‌ئى كه داراى روح نباتى و حيوانى بود از آن بسهم خود استفاده كرد و واجد حيات شد و طعم آنرا چشيد چون فرموده‌اند طعم آب طعم حيات است و هنوز هم همه ساله اين قدرت از خداوند در معرض مشاهده خلق قرار ميگيرد و مى‌بينند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازير ميشود و زمين شكافته و گلهاى رنگارنگ از آن سر كشيده شكفته و خندان ميگردد و علاوه بر تأمين روزى حظّ نظرى از آن مى‌برند و تصوّر نميكنند كه چنين خداوند قادر بخشنده مهربانى اجلّ از آنستكه شريك يا زن يا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو يكى است و بايد بسعى و عمل نزديك باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محيط و بنابراين مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علويّه و ابواب رحمت الهيّه است و مراد از رتق و فتق زمين اتصال اجزاء ارضيه و انفصال آنها از يكديگر است و اينمعنى واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت ديدن بآن و موافق با مضمون روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السّلام ميباشد بخلاف آنكه مراد از رتق چسبيده بودن آسمانها بزمين در بدو خلقت و مراد از فتق جدا شدن آنها از زمين بعدا باشد يا مراد چسبيده بودن آسمانها بهم و يكى بودن طبقات زمين و تقسيم شدن هر يك بعدا بهفت باشد يا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پيدايش آنها باشد كه تمامى خلاف ظاهر و منافى با صدر و ذيل آيه شريفه است چون در صدر آيه بطور استفهام انكارى سؤال‌
----
جلد 3 صفحه 550
از عدم رؤيت شده كه معناى آن نسبت رؤيت است بكفّار و اين نسبت وقتى مناسب است كه رتق و فتق آسمان و زمين مرئى يا در وضوح مانند آن باشد و معانى مرقومه هيچيك از اين قبيل نيست و در ذيل آيه خداوند تصريح فرموده كه آب مايه حيات تمام موجودات حيّه است كه مبيّن معناى مأثور از ائمه اطهار است و تعجّب از مفسرين شيعه است كه با اين صدر و ذيل واضح و تكذيب امام باقر عليه السّلام در روايت كافى از آنكه مراد چسبيده بودن آسمانها بزمين باشد باز اين اقوال را نقل نموده‌اند با آنكه معاندين وقتى معناى حقيقى را از امام شنيدند تصديق نمودند كه او فرزند پيغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براى شدّت وضوح معنى بعد از بيان و اين نيست جز اعراض از خانواده عصمت و طهارت و اهميّت باقوال سخيفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال كفّار انشاء تعجّب فرموده كه آيا با اين همه آيات بيّنات باز ايمان نمى‌آورند و خداشناس نميشوند و بعضى الم ير الّذين بدون واو قرائت نموده‌اند و معنى تفاوتى پيدا نميكند چون واو استينافيّه جز منفصل نمودن معنى از سابق اثرى ندارد و علامت ابتداء بكلام است ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
أَم‌ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ هُم‌ يُنشِرُون‌َ «21»
آيا استفهام‌ بمعني‌ جحد ‌است‌ ‌يعني‌ نگرفتند كساني‌ ‌که‌ نزد پروردگار بودند خدايان‌ ديگري‌ ‌از‌ روي‌ زمين‌ ‌که‌ ‌آن‌ خدايان‌ زنده‌ كنند ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ ‌ يا ‌ ‌پس‌ ‌از‌ نبودن‌.
(أَم‌ِ اتَّخَذُوا): رد ‌بر‌ مشركين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ طايفه ‌از‌ ‌آنها‌ خداياني‌ اتخاذ كردند، اما بت‌ پرستان‌ بت‌هاي‌ زيادي‌ ‌از‌ فلزات‌ و سنگ‌ و چوب‌ و ‌غير‌ ‌آنها‌
جلد 13 - صفحه 156
تراشيدند ‌حتي‌ ‌هر‌ نفري‌ بتي‌ ‌در‌ بغل‌ داشت‌، و اما گاوپرستان‌ ‌هر‌ گاو مادّه‌ ‌را‌ ‌خدا‌ مي‌دانستند، و اما ستاره‌ پرستان‌ تمام‌ كواكب‌ ‌از‌ خورشيد و ماه‌ و زهره‌ و ساير كواكب‌ ‌را‌ ‌خدا‌ ميگرفتند و هكذا مثل‌ نمرود و شدّاد و فرعون‌ و باب‌ و بهاء ‌را‌ ‌خدا‌ پنداشتند، و لكن‌ اهل‌ حق‌ نگرفتند.
(آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ): ‌از‌ روي‌ زمين‌ بخصوص‌ تراشيده‌ و صنعت‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فرمود: «أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ» صافات‌ آيه 93.
(هُم‌ يُنشِرُون‌َ): نشر احياء ‌است‌ ‌بعد‌ ‌از‌ موت‌، منتشر كساني‌ ‌که‌ زنده‌ ميشوند ‌پس‌ ‌از‌ موت‌ ‌که‌ ميفرمايد: «وَ مِن‌ آياتِه‌ِ أَن‌ خَلَقَكُم‌ مِن‌ تُراب‌ٍ ثُم‌َّ إِذا أَنتُم‌ بَشَرٌ تَنتَشِرُون‌َ» روم‌ آيه 19.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 21)- پس از آن که بیهودگی و بی‌هدفی عالم هستی در آیات گذشته، نفی شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین می‌گوید: «آیا آنها خدایانی از زمین برگزیدند، خدایانی که می‌توانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).
ج3، ص161
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۸


ترجمه

آیا آنها خدایانی از زمین برگزیدند که (خلق می‌کنند و) منتشر می‌سازند؟!

|آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كرده‌اند كه آنها حيات دوباره مى‌دهند
آيا براى خود خدايانى از زمين اختيار كرده‌اند كه آنها [مردگان را] زنده مى‌كنند؟
مگر این مردم (مشرک نادان) خدایانی از همین زمین برگرفته‌اند که جان آفرین باشند؟
آیا معبودانی از زمین اختیار کرده اند که آنان مردگان را زنده می کنند؟!
آيا در زمين خدايانى برگزيده‌اند كه مردگان را از گور برمى‌انگيزند؟
یا خدایانی زمینی به پرستش گرفته‌اند که برانگیزاننده آنان [در قیامت‌]اند؟
آيا [اين مردم‌] خدايانى از زمين گرفته‌اند كه آنها مردگان را زنده كنند؟!
(فرشتگان مقرّب این چنین به عبادات مشغولند، و امّا اینان) آیا خدایانی از (سنگ و چوب و فلز و دیگر اشیاء) زمین را به خدائی گرفته‌اند که (انگار قادرند مردگان را) زندگی دوباره بخشند؟!
یا برای خود خدایانی از زمین اختیار کرده‌اند (که) همانان (مردگان را) زنده می‌کنند؟
آیا برگرفتند خدایانی از زمین که ایشان زنده کنند


الأنبياء ٢٠ آیه ٢١ الأنبياء ٢٢
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَمْ»: آیا؟ این حرف برای انتقال از سخنی و پرداختن به سخن دیگری است همراه با انکار (نگا: بقره / . «مِنَ الأَرْضِ»: از عَناصِر و اشیاء زمین. «یُنشِرُونَ»: زندگی می‌بخشند. در آخرت مردگان را زنده می‌کنند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21»

آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده‌اند، مردگان را زنده مى‌كنند؟

نکته ها

در مالكيّت مجازى، هر چه انسان به مولى نزديكتر مى‌شود، كمتر حساب مى‌برد و لذا گاهى هم خلاف مى‌كند ولى در مالكيّت حقيقى، هر چه انسان به معبود نزديكتر مى‌شود، بيشتر عبادت مى‌كند. «1» «وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ»

در خطبه‌ى اوّل نهج‌البلاغه درباره‌ى ملائكه آمده است: «لا يغشاهم نوم العيون و لا سهو العقول و لا فترة الابدان و لا غفلة النسيان» يعنى خواب، فراموشى، خستگى و غفلت در ملائكه نيست.


«1». تفسير الميزان.

جلد 5 - صفحه 435

پیام ها

1- مالكيّت حقيقى جهان هستى، تنها از آن خداوند است. وَ لَهُ مَنْ فِي‌ ... (پس اكنون كه مملوك او هستيم، به وظيفه‌ى بندگى خود عمل كنيم.)

2- عبادت و بندگى منحصر به انسان نيست. وَ مَنْ عِنْدَهُ‌ ...

3- در آسمان‌ها موجوداتى با شعور هستند. (كلمه‌ «مَنْ» در جمله‌ «مَنْ فِي السَّماواتِ» كه در مقابل‌ «مَنْ عِنْدَهُ» آمده، نشانه‌ى موجوداتى باشعور، غير از فرشتگان است.)

4- بعضى از مخلوقات خداوند به مقام قرب او مى‌رسند. «وَ مَنْ عِنْدَهُ»

5- ريشه‌ى ترك عبادت، تكبّر است. «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»

6- عبادت، انسان را با فرشتگان همسو مى‌كند. «لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»

7- نشاط، مايه ارزشمندى عبادت است. «لا يَسْتَحْسِرُونَ»

8- فرشتگان، خواب ندارند. «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ»

9- تداوم عبادت، به آن ارزش مى‌دهد. «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- لا يَفْتُرُونَ»

10- عقائد باطل را زير سؤال ببريم. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21»

بعد از آن توبيخ مى‌فرمايد مشركين را:

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ‌: بلكه فراگرفتند خدايانى از زمين، يعنى از سنگ و چوب و معادن. هُمْ يُنْشِرُونَ‌: بتان زنده مى‌كنند مردگان را تا سزاوار پرستش باشند.

بيان: در اين آيه شريفه جنايت ديگر مشركين را بيان فرمايد به طريق اضراب و انتقال از فنى به فن ديگر، از توبيخ در عقب تحقيق حق بدين تقرير كه: خداى سبحان خلق فرمود جميع موجودات را بر منهاج حكمت و طريق مصلحت، و


«1» سفينة البحار، ج 2، ص 546.

جلد 8 - صفحه 375

تمامى مخلوقات در تحت ملكوت و فرمان اويند، و بندگان او هم معترفند به پرستش او، مقرند به ستايش او، منزه دارند ذات يگانه الهى را از آنچه لايق مقام ربوبى نيست، كه از جمله آن تنزيه سبحانى است از شرك و ند و ضد و مثل. و اين مشركان فراگرفتند خدايانى از مواد زمين مانند سنگ و چوب و معادن، بعد ردّ اعتقاد فاسد آنها را فرمايد كه: اين خدايان، زنده كنند مردگان را؟ يعنى خداى قابل پرستش، بايد قادر باشد بر زنده كردن مردگان. و چون اين بتان قدرت ندارند بر زنده نمودن، پس چگونه آنها را فراگرفتيد به پرستيدن؟


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)

ترجمه‌

- آيا اختيار نمودند براى خود خدايانى را از زمين كه آنها زنده كنند مردگانرا

اگر بودى در آن دو خدايانى غير از خدا هر آينه تباه شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند

پرسيده نميشود از آنچه ميكند و آنها پرسيده ميشوند

آيا گرفتند غير از او خدايانى بگو بياوريد دليلتان را اين كتاب كسانى است كه بامنند و كتاب كسانيكه بودند پيش از من بلكه بيشتر آنها نميدانند حقّ را پس آنان رو گردانانند

و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را مگر كه وحى مينموديم باو كه نيست خدائى مگر من پس بپرستيد مرا

و گفتند گرفت خداى بخشنده فرزندى منزّه است او بلكه بندگانى باشند گرامى داشتگان‌

پيشى نميگيرند او را بگفتار و ايشان بفرمان او كار ميكنند

ميداند آنچه پيش روى آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نميكنند مگر


جلد 3 صفحه 545

براى كسيكه بپسندد و ايشان از ترس اويند بيمناكان‌

و هر كه بگويد از آنها كه منم خدائى غير از او پس آنرا جزا ميدهيمش دوزخ اينچنين جزا ميدهيم ستمكاران را

و آيا نديدند آنانكه كافر شدند آنكه آسمانها و زمين بودند بسته پس گشاده نموديم آن دو را و بوجود آورديم از آب هر چيز زنده‌اى را آيا پس ايمان نميآورند.

تفسير

- كلمه ام متضمّن معناى استفهام انكارى است كه براى تخطئه و توبيخ و ملامت مشركين ذكر شده و مراد آنستكه آيا ميشود خدايانى كه مصنوع از اجزاء ارضيّه از قبيل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احياء موتى نمايند مسلّم است كه نميشود پس آنها خدا نيستند چون لازمه خدائى قدرت بر ايجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنين ادّعائى را در باره خدايانشان نداشته باشند و محتمل است من الارض متعلّق به ينشرون باشد و بنابراين جنس خدايان ذكر نشده بلكه مبدء نشر را بيان فرموده است و در هر حال استدلال فرموده بر اثبات توحيد و نفى شرك بدليلى كه بدو بيان ميتوان آنرا تقريب نمود يكى آنكه دليل مبنى بر قياس خطابى و موعظه حسنه باشد و بيان آن بنظر حقير بآن است كه گفته شود ما مى‌بينيم اوضاع عالم و گردش كواكب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع علويّه و سفليّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پيراسته است و معلوم است كه اينها همه اجزاء يك اداره و كارمندان يك كارفرما هستند آفتاب و ماه بزمين ميتابند و باد و باران وزش و ريزش ميكنند و زمين نباتات را ميروياند و حيوان و انسان ميخورند و بكمال لايق خود ميرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعيّه رسيده كه اگر در يك اداره دو مدير و حكم فرما در عرض يكديگر وجود داشته باشند امر آن اداره مختلّ و فاسد ميگردد كه گفته‌اند ده درويش در يك گليم بگنجند و دو پادشاه در يك اقليم نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر كدام براى خود قسمتى از اقليم را اختيار ميكنند و مملكت تقسيم و اداره تجزيه ميشود و از وحدت خارج ميگردد يا با يكديگر جنگ ميكنند و يكى غالب و ديگرى مغلوب و منكوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره مؤمنون اشاره به اين معنى فرموده علاوه بر آنكه شركت از لوازم عجز و فقر و احتياج است و اينمعانى از ساحت ربوبى دور و موصوف باين صفات نميشود خالق عالم باشد و بنابراين مراد از فساد تفرّق‌


جلد 3 صفحه 546

اجزاء و اختلال اوضاع است ديگر آنكه دليل مبنى بر حكمت و برهان عقلى باشد باين تقريب كه اگر دو خدا يا بيشتر موجود باشد لابد هر يك بايد داراى حيات و علم و قدرت و اراده و اختيار و ساير صفات كماليّه باشند كه بآن لايق ستايش و پرستش گردند و نيز بايد در هر يك خصوصيّتى باشد كه از ديگرى بآن ممتاز گردد و بنابراين هر يك مركّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاكم است كه هر مركّبى بايد اجزائش قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نميشود و بنابراين مراد از فساد بطلان و ضياع و نيستى و وجود نيافتن است براى نبودن وجود دهنده و اين بيان اگر چه اتقن و امتن است ولى انصاف آنستكه بيان اوّل اظهر و انسب با سياق كلام است در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند دليل بر توحيد چيست فرمود اتصال تدبير و كمال صنع چنانچه خداوند فرموده لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسد تا و اين اشاره به بيان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندى كه آفريننده عرشى است كه احاطه بجميع اجسام دارد و محلّ تدابير و منشأ تقادير است و در ضمن آية الكرسى و غيرها بيان آن شد از شريك و زن و فرزند و امثال آنها كه بيخردان براى او اثبات ميكنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصيف مينمايند و كسى حقّ ندارد در كار خدا چون و چرا نمايد چون كارهاى او تماما مطابق حكمت و مصلحت است و او است داراى سلطنت حقّه حقيقيّه ولى بندگان كه ريزه خوار احسان اويند و كارهاى آنها گاهى صواب و گاهى خطا است مسئولند در پيشگاه الهى تا معلوم شود حقّ خدمت و شكر نعمت را بجا آورده‌اند يا نه در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند چگونه از كارهاى خدا پرسش نشود فرمود براى آنكه خدا نكند مگر كارى كه حكمت و صلاح است و او است متكبّر جبّار و واحد قهّار پس هر كس بر خود نپسندد حكم او را كافر است و هر كس منكر و ناروا خواند كارى از كارهاى او را منكر خدائى او شده و از امام رضا عليه السّلام روايت شده كه خداوند متعال فرمود اى پسر آدم بمشيّت من تو داراى مشيّت شدى و بقوّت من ادا نمودى واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصيت من پيدا كردى من تو را شنوا و بينا و توانا نمودم هر خيرى بتو رسد از خدا است و هر شرّى بتو رسد از خودت است و اين براى آنستكه‌


جلد 3 صفحه 547

من سزاوارترم بكارهاى خوب تو از تو و تو سزاوارترى بكارهاى بدت از من و اين براى آنستكه من مسئوليّت در كارم ندارم و مردم در كارهاشان مسئولند و شمّه‌اى از اين مقال در اواخر سوره بقره ذيل آيه تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض تحت عنوان تحقيق رشيق گذشت كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و خداوند براى اظهار شناعت گفتار و كردار مشركين و مزيد رسوائى و فضاحت آنها در آئين ثانيا ادّعاى آنانرا بصورت استفهام انكارى نقل فرموده و به پيغمبر خود دستور داده كه از آنها مطالبه دليل و برهان فرمايد چون ادّعاء بى‌دليل پذيرفته نيست و ضمنا اشاره فرموده بدليل اقناعى ديگرى كه هر منصفى آنرا مى‌پسندد باين تقريب كه اين قرآن است موجب تذكّر كسانى كه بامنند و بمن ايمان آوردند و اين موجب تذكّر امم سابقه از تورية و انجيل و زبور و غيرها است كه همه در دسترس شما ميباشد به بينيد جز توحيد در آنها ذكرى شده و نامى از شريك براى خدا برده‌اند و اين استدلالى است از كتب سماوى هر ملّتى بر نفى شرك و لوازم آن و بنابراين كلمه هذا اشاره بقرآن است و براى اشاره بذكر من قبلى كه مراد از آن ساير كتب سماوى است بايد اسم اشاره تقدير شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع كتب سماوى باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستكه خبر ذكر است كه بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحيد حقّ باشد كه مستفاد از آيات سابقه و سرمايه ذكر و ورد اهل ايمان به پيغمبر ما و ساير انبياء عظام بوده و دلالت آن بر نفى شرك براى آنستكه ذكر آنها حقّ بوده و خلاف آن باطل است چون نميشود گفت طريقه تمام انبياء و پيروانشان حقّ نبوده و مناسب با هر دو معنى است روايت مجمع از امام صادق عليه السّلام كه فرمود مراد از ذكر من معى ذكر كسانى است كه با آنحضرت بودند و فعلا وجود دارند و مراد از ذكر من قبلى ذكر كسانى است كه پيشتر بودند و در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه من معى على بن أبي طالب و من قبلى انبياء و اوصياء عليهم السلامند و اللّه اعلم ولى انصاف آنستكه معناى اوّل احسن و الطف و اكمل است و خداوند اخيرا از محاجّه با مشركين صرف نظر نموده و به پيغمبر خود گوشزد فرمود كه علّت اعراض بيشتر كفّار از حقّ جهالت و نادانى آنها است كه تميز بين حقّ و باطل نميدهند و بدون تفكّر و تأمّل‌


جلد 3 صفحه 548

از ايمان بخدا و پيغمبر رو گردانند و ما پيش از تو هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر آنكه وحى مينموديم باو يا وحى ميشد چون يوحى بياء نيز قرائت شده كه نيست معبود بحقّى مگر من پس پرستش و بندگى كنيد مرا نه غير مرا و گفتند يهود عزير پسر خدا است و گفتند نصارى مسيح پسر خدا است و گفتند طائفه‌اى از عرب ملائكه دختران خدايند منزّه است خداوند از اين نسبتها بلكه آنها بندگان گرامى خدايند كه بدون گفته او سخنى نگويند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و هميشه بفرمان او كار ميكنند در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مرد و زنى خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداى مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجى بود ناگاه سرش مانند سگ شد پس مردى بحضرت عرض كرد يا امير المؤمنين باين خارجى بانگ زدى سرش سر سگ شد چرا با معاويه اين كار را نميكنى فرمود و اى بر تو اگر بخواهم معاويه را با تختش اينجا حاضر كنم از خدا ميخواهم تا حاضر كند ولى از براى خدا خزانه‌هائيست نه از طلا و نقره بلكه از اسرار نگفتنى و اين معناى بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول است و خدا ميداند اعمال گذشته و آينده ايشانرا و شفاعت نميكنند مگر از براى كسيكه پسنديده است خدا دين او را چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده و در خصال از امام صادق و در توحيد از امام كاظم عليهما- السلام تأييد شده و فرموده‌اند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل معاصى كبيره در صورتى كه دين آنها مرضى خدا باشد يعنى شيعه دوازده امامى باشند و امّا كسانيكه مرتكب معصيت كبيره نشدند خداوند از معصيت صغيره آنها ميگذرد و داخل بهشت ميشوند و اهل كفر و ضلالت قابل شفاعت نيستند و مخلّد در جهنّم خواهند بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل كبائر از امّت من و بندگان گرامى او براى عظمتش از ترس او بيم دارند با دلبستگى چون خشيت ترس با تعظيم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بنده‌اى از آن بندگان خدا كه مدّعى الوهيّت شود و بگويد من خدايم نه خدا كه معبود بحقّ است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با كمال قرب و منزلتى كه نزد خدا داشته اين چنين جزا ميدهد خداوند ستمكاران بخويش و خلق را بسبب شرك و كفر كه‌


جلد 3 صفحه 549

ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنين ادّعاء قبيحى از آنان آيا نديدند آنانكه كافر شدند و خدا را مانند خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند كه آسمانها و زمين در بدو خلقت بسته و پيوسته بودند يعنى آسمان بسته بود كه باران از آن نمى‌آمد و زمين پيوسته بود كه گياه از آن نميروئيد و چون خداوند زمين را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاى متراكم بسته را گسسته و زمين متلاصق پيوسته را شكفته و ابواب رحمت را از جهت عالى و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ريحان و اشجار و اثمار و انهار پديدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و اينها همه از بركات آب بود كه از آسمان بزمين آمد و هر زنده و جنبنده‌ئى كه داراى روح نباتى و حيوانى بود از آن بسهم خود استفاده كرد و واجد حيات شد و طعم آنرا چشيد چون فرموده‌اند طعم آب طعم حيات است و هنوز هم همه ساله اين قدرت از خداوند در معرض مشاهده خلق قرار ميگيرد و مى‌بينند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازير ميشود و زمين شكافته و گلهاى رنگارنگ از آن سر كشيده شكفته و خندان ميگردد و علاوه بر تأمين روزى حظّ نظرى از آن مى‌برند و تصوّر نميكنند كه چنين خداوند قادر بخشنده مهربانى اجلّ از آنستكه شريك يا زن يا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو يكى است و بايد بسعى و عمل نزديك باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محيط و بنابراين مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علويّه و ابواب رحمت الهيّه است و مراد از رتق و فتق زمين اتصال اجزاء ارضيه و انفصال آنها از يكديگر است و اينمعنى واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت ديدن بآن و موافق با مضمون روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السّلام ميباشد بخلاف آنكه مراد از رتق چسبيده بودن آسمانها بزمين در بدو خلقت و مراد از فتق جدا شدن آنها از زمين بعدا باشد يا مراد چسبيده بودن آسمانها بهم و يكى بودن طبقات زمين و تقسيم شدن هر يك بعدا بهفت باشد يا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پيدايش آنها باشد كه تمامى خلاف ظاهر و منافى با صدر و ذيل آيه شريفه است چون در صدر آيه بطور استفهام انكارى سؤال‌


جلد 3 صفحه 550

از عدم رؤيت شده كه معناى آن نسبت رؤيت است بكفّار و اين نسبت وقتى مناسب است كه رتق و فتق آسمان و زمين مرئى يا در وضوح مانند آن باشد و معانى مرقومه هيچيك از اين قبيل نيست و در ذيل آيه خداوند تصريح فرموده كه آب مايه حيات تمام موجودات حيّه است كه مبيّن معناى مأثور از ائمه اطهار است و تعجّب از مفسرين شيعه است كه با اين صدر و ذيل واضح و تكذيب امام باقر عليه السّلام در روايت كافى از آنكه مراد چسبيده بودن آسمانها بزمين باشد باز اين اقوال را نقل نموده‌اند با آنكه معاندين وقتى معناى حقيقى را از امام شنيدند تصديق نمودند كه او فرزند پيغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براى شدّت وضوح معنى بعد از بيان و اين نيست جز اعراض از خانواده عصمت و طهارت و اهميّت باقوال سخيفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال كفّار انشاء تعجّب فرموده كه آيا با اين همه آيات بيّنات باز ايمان نمى‌آورند و خداشناس نميشوند و بعضى الم ير الّذين بدون واو قرائت نموده‌اند و معنى تفاوتى پيدا نميكند چون واو استينافيّه جز منفصل نمودن معنى از سابق اثرى ندارد و علامت ابتداء بكلام است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ هُم‌ يُنشِرُون‌َ «21»

آيا استفهام‌ بمعني‌ جحد ‌است‌ ‌يعني‌ نگرفتند كساني‌ ‌که‌ نزد پروردگار بودند خدايان‌ ديگري‌ ‌از‌ روي‌ زمين‌ ‌که‌ ‌آن‌ خدايان‌ زنده‌ كنند ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ ‌ يا ‌ ‌پس‌ ‌از‌ نبودن‌.

(أَم‌ِ اتَّخَذُوا): رد ‌بر‌ مشركين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ طايفه ‌از‌ ‌آنها‌ خداياني‌ اتخاذ كردند، اما بت‌ پرستان‌ بت‌هاي‌ زيادي‌ ‌از‌ فلزات‌ و سنگ‌ و چوب‌ و ‌غير‌ ‌آنها‌

جلد 13 - صفحه 156

تراشيدند ‌حتي‌ ‌هر‌ نفري‌ بتي‌ ‌در‌ بغل‌ داشت‌، و اما گاوپرستان‌ ‌هر‌ گاو مادّه‌ ‌را‌ ‌خدا‌ مي‌دانستند، و اما ستاره‌ پرستان‌ تمام‌ كواكب‌ ‌از‌ خورشيد و ماه‌ و زهره‌ و ساير كواكب‌ ‌را‌ ‌خدا‌ ميگرفتند و هكذا مثل‌ نمرود و شدّاد و فرعون‌ و باب‌ و بهاء ‌را‌ ‌خدا‌ پنداشتند، و لكن‌ اهل‌ حق‌ نگرفتند.

(آلِهَةً مِن‌َ الأَرض‌ِ): ‌از‌ روي‌ زمين‌ بخصوص‌ تراشيده‌ و صنعت‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فرمود: «أَ تَعبُدُون‌َ ما تَنحِتُون‌َ» صافات‌ آيه 93.

(هُم‌ يُنشِرُون‌َ): نشر احياء ‌است‌ ‌بعد‌ ‌از‌ موت‌، منتشر كساني‌ ‌که‌ زنده‌ ميشوند ‌پس‌ ‌از‌ موت‌ ‌که‌ ميفرمايد: «وَ مِن‌ آياتِه‌ِ أَن‌ خَلَقَكُم‌ مِن‌ تُراب‌ٍ ثُم‌َّ إِذا أَنتُم‌ بَشَرٌ تَنتَشِرُون‌َ» روم‌ آيه 19.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 21)- پس از آن که بیهودگی و بی‌هدفی عالم هستی در آیات گذشته، نفی شد در اینجا به مسأله وحدت معبود و مدیر و مدبر این جهان پرداخته، چنین می‌گوید: «آیا آنها خدایانی از زمین برگزیدند، خدایانی که می‌توانند (موجودات زنده را) بیافرینند و در جهان پخش کنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).

ج3، ص161

نکات آیه

۱- اعتقاد مشرکان به خدایانى برگرفته شده از مواد و عناصر زمینى (أم اتّخذوا ءالهة من الأرض ) «أم» در «أم اتّخذوا» منقطعه و متضمن معناى «بل» است، که براى اضراب مى باشد.

۲- مشرکان در عصر بعثت، چندگانه پرست و معتقد به خدایان و معبودها متعدد بودند. (أم اتّخذوا ءالهة من الأرض ) «آلهة» جمع «إله» به معناى خدایان و معبودها است.

۳- توانایى بر زنده کردن مردگان، لازمه تفکیک ناپذیر مقام الوهیت (أم اتّخذوا ءالهة من الأرض هم ینشرون ) برداشت یاد شده باتوجه به دو نکته است: ۱- آیات پیشین و بعدى، در باره الوهیت و یگانگى خدا است. ۲- آیه شریفه هر گونه توانایى از خدایان ادعایى بر احیاى مردگان را نفى کرده است. از مجموع این آیات استفاده مى شود که احیاى مردگان تنها در گرو الوهیت حقیقى و لازمه آن است.

۴- عجز و ناتوانى خدایان مشرکان از احیاى مردگان (أم اتّخذوا ءالهة من الأرض هم ینشرون ) برداشت یاد شده با توجه به این مطلب است که جمله «هم ینشرون» جمله استئنافیه است و یا در محل نصب و صفت براى «آلهة» مى باشد. در هر دو صورت همزه استفهامیه انکارى، پیش از آن در تقدیر است و انکار هم از نوع انکار وقوعى است; یعنى، احیاى مردگان توسط معبودهاى مشرکان محال است.

۵- زنده کردن مردگان و برپایى قیامت، تنها در توانایى خداوند است. (له من فى السموت والأرض ... أم اتّخذوا ءالهة من الأرض هم ینشرون ) خداوند با اثبات مالکیت و قدرت مطلق خود بر جهان هستى (له من فى السماوات...) و نفى توانایى خدایان ادعایى بر احیاى مردگان، در صدد بیان این نکته است که زنده کردن آنها، تنها در قلمرو قدرت خدا است.

۶- بازخواستن و زیر سؤال بردن اندیشه و عقیده باطل، روشى در هدایت و بیان عقیده و اندیشه درست. (أم اتّخذوا ءالهة من الأرض هم ینشرون ) برداشت یاد شده از جمله استفهامیه «هم ینشرون» استفاده مى گردد.

موضوعات مرتبط

  • الوهیت: شرایط الوهیت ۳
  • پرسش: فواید پرسش ۶
  • توحید: توحید افعالى ۵
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۵
  • خدا: اختصاصات ۵
  • عقیده: پرسش از عقیده باطل ۶; روش تصحیح عقیده ۶
  • قیامت: منشأ برپایى قیامت ۵
  • مردگان: عجز از احیاى مردگان ۴; منشأ احیاى مردگان ۵
  • مشرکان: عقیده باطل مشرکان ۱; عقیده باطل مشرکان صدراسلام ۲; معبودان مشرکان صدراسلام ۲; معبودان باطل مشرکان ۱
  • معبودان باطل: تعدد معبودان باطل ۲; عجز معبودان باطل ۴; عنصر معبودان باطل ۱
  • معبودراستین: احیاگرى معبودراستین ۳
  • هدایت: روش هدایت ۶

منابع