الأنبياء ٢٠
کپی متن آیه |
---|
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ لاَ يَفْتُرُونَ |
ترجمه
الأنبياء ١٩ | آیه ٢٠ | الأنبياء ٢١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا یَفْتَرُونَ»: سست نمیشوند و خسته و دلگیر نمیگردند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱۶ - ۳۳ سوره انبياء
- استدلال بر حقيقت معاد و حقانيت دعوت پيامبر«ص»
- آفرينش آسمان و زمين، عبث و به انگيزه لهو و لعب نبوده است
- بيان ملازمه بين لهو و لعب نبودن خلقت زمين و آسمان با حقانيت معاد و نبوت
- وجوهى كه مفسران در معناى آيه: «لَو أرَدنَا أن نَتَّخِذَ لَهواً لَاتَّخَذنَاهُ مِن لَدُنّا» گفته اند
- توضيح معناى آيه: «بَل نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَى البَاطِل...»
- سنت جارى الهى، درباره حق و باطل در جهان
- حال مقربان درگاه الهى: استغراق در عبوديت و استمرار در عبادت
- توضيح استدلال بر نفى وجود آلهه جز خدا، در جملۀ «لَو كَانَ فِيهِمَا آلُهَةٌ إلّا الله لَفَسَدَتَا»
- بررسى وجوهى كه مفسران در معناى آیه «لَا يُسئَلُ عَمَّا يَفعَل وَ هُم يُسئَلُون» گفته اند
- اختيار اين وجه كه عدم سؤال، ناشى از مالكيت مطلقه خداوند است
- گفتارى فلسفى و قرآنى در حكمت خداى تعالى، و معنای اين كه افعال او، داراى مصلحت است
- افعال خداوند، عين حكمت و مصلحت است، لذا مورد سؤال واقع نمى شود
- مطالبه «برهان» از مشركان در مقابل قرآن و كتب آسمانى پيشين
- ملائكه، فرزندان خدا نیستند، بلکه بندگانی دارای کرامت اند
- اراده و عمل ملائكه، تابع اراده خداوند است
- تقرير برهانى بر توحيد خداى تعالى در ربوبيت و تدبير
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيات گذشته)
- حديث پرمعنایى، درباره افعال و حکمت های خداوند
- رواياتى درباره شفاعت در قيامت
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20»
آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مىستايند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20»
يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ: تسبيح مىكنند خدا را شب و روز. لا يَفْتُرُونَ:
سستى و فتورى ننمايند و هميشه تنزيه نمايند ذات يگانه سبحانى را از صفات نقايص و آنچه شايسته و سزاوار ذات كبريائى نيست.
على بن ابراهيم قمى- در تفسير خود روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السلام سؤال شد: ملائكه بيشترند يا بنى آدم؟
فقال: و الّذى نفسى بيده لملائكة اللّه فى السّموات اكثر من عدد التّراب فى الارض و ما فى السّماء موضع قدم الّا و فيها ملك يسبّحه و يقدّسه و لا فى الارض شجر و لا مدر الّا و فيها ملك موكّل بها ياتى اللّه كلّ يوم بعملها و اللّه اعلم بها و ما منهم احد الّا و يتقرّب كلّ يوم الى اللّه تعالى بولايتنا اهل البيت و يستغفر لمحبّنا و يلعن
جلد 8 - صفحه 374
اعدائنا و يسئل اللّه ان يرسل عليهم العذاب ارسالا.
فرمود: قسم به ذاتى كه جان من در قبضه قدرت او است، هر آينه ملائكه خدا در آسمانها بيشترند از عدد خاك در زمين. و نيست در آسمان محل قدمى مگر آنكه در آن ملكى است كه تسبيح و تقديس مىنمايد ذات سبحانى را. و نيست در زمين درخت و كلوخى مگر آنكه در آن ملكى است موكل به آن، عمل آن را بدرگاه الهى برد و خداى تعالى دانا است به آن. و نيست از ملائكه هيچيك مگر آنكه تقرب جويد هر روز به خداى تعالى به سبب ولايت ما اهل بيت، و استغفار مىنمايد براى دوستان ما، و لعن كند دشمنان ما را، و درخواست كند از خدا فرستادن عذاب را بر ايشان. «1» تنبيه: آيه شريفه آگاهى است به آنكه نفوس كثيره ملائكه مقدسه، دائما به ستايش و پرستش حضرت خالق متعال مشغول و آنى غفلت و سستى نورزند، با كمال شرافت و نهايت جلالت، استكبار و استنكاف ندارند؛ پس چگونه سزاوار است بشر عاجز ضعيف را تكاهل و تمرد از فرمان حضرت احديت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12» لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ «13» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «14» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «15»
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16» لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17» بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ «18» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ «19» يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20»
ترجمه
- و چه بسيار در هم شكستيم از اهل بلدى كه بودند ستمكاران و پديد آورديم بعد از آنها گروهى ديگران
پس چون احساس نمودند عذاب ما را
جلد 3 صفحه 542
آنگاه آنان از آن ميگريختند
گفته شد نگريزيد و باز گرديد بسوى آنچه متنّعم شديد در آن و منزلهاتان باشد كه سؤال كرده شويد
گفتند اى واى بر ما همانا ما بوديم ستمكاران
پس بود پيوسته اين خواندنشان تا گردانديمشان مانند گياه درو شده خاموشان
و نيافريديم آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دو است بازى كنندگان
اگر ميخواستيم كه بگيريم مايه سرگرمى را هر آينه ميگرفتيم آنرا از نزد خودمان اگر بوديم كنندگان
بلكه مىاندازيم حقّ را بر باطل پس ميشكند آنرا پس آنگاه آن نابود است و از براى شما كلمه واى است بسبب آنچه وصف ميكنيد
و مر او را است هر كه در آسمان و زمين است و كسانيكه نزد اويند تكبّر نميكنند از پرستش او و نه وامانده ميشوند
تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند.
تفسير
- خداوند متعال براى تخويف كفار باز شمهاى از احوال امم سابقه را تذكّر داده ميفرمايد و چه بسيار درهم شكستيم اركان وجود اهالى بلادى را كه ظلم نمودند بخودشان و خلق بكفر و عناد با انبيا و اوليا و بعد از هلاك آنها دسته ديگرى را موجود و در منازل و املاك آنان جاى گزين و مستقرّ نموديم و در موقع نزول عذاب چون مشاهده و احساس نمودند شدّت و حدّت آنرا پاى بگريز نهادند و بسرعت فرار ميكردند و نداى ملائكه بگوش آنها ميرسيد كه فرار نكنيد و بر گرديد بسوى وسائل عيش و نوش خودتان و بمنازل خويش شايد حاجتمندانى بيايند و از شما چيزى بخواهند و شما نباشيد با آنها كمكى كنيد و اين كلام را بنحو استهزاء و سخريّه بآنها ميگويند تا عذابشان كامل گردد و آنها ميگفتند واى بر ما حقّا كه ما ظلم بخودمان كرديم و اين كلمه واى بر ما ورد زبان آنها بود تا مانند گياه درو شده خاكسار و خاموششان نموديم گفتهاند اينكه خداوند از گفتن ويلنا تعبير بدعوى فرموده براى آنستكه گوينده ويلنا گويا ويل را براى خود ميخواند كه بر او وارد شود و بنظر حقير براى طعن بر آنها است گويا فرموده هميشه اين كلمه دعاى آنها بود تا بمجازات رسيدند يعنى اگر بجاى واى گفتن در همان حال خدا را ميخواندند و متوسل باولياء او ميشدند ممكن بود راه نجاتى براى آنها پيدا شود ولى افسوس كه بجاى دعا كلمهاى گفتند كه جز افسوس براى آنها ثمرى نداشت و خداوند خلق نفرمود آسمان و زمين و موجودات آن دو را براى آنكه
جلد 3 صفحه 543
آنها را بازيچه خود قرار دهد بلكه خلق فرمود براى تهذيب نفوس و تكميل عقول و تحصيل معرفت و اخلاص عبادت و نيل بمقامات آخرت و اگر ميخواست اسباب سرگرمى و بازى براى خود فراهم فرمايد از عالم مجرّدات كه مناسب با ساحت قدس ربوبى باشد اتّخاذ ميفرمود نه از عالم مادّيات كه دور از وادى ايمن و عالم اعلى هستند و بعضى لهو را بزن و فرزند تفسير نموده و كلام را ناظر به ردّ يهود و نصارى و امثال آنها كه براى خداوند اثبات زن و فرزند نمودهاند دانستهاند و در هر حال اراده نفرمود و اتخاذ نكرد لذا كلمه ان را دران كنّا فاعلين بعضى نافيه قرار دادهاند ولى خلاف ظاهر است بلكه ظاهرا ان شرطيّه و مراد آنستكه اگر ميخواستيم از عالم بالا ميگرفتيم اگر اهل لهو و لعب بوديم ولى ما اصلا اينكاره نيستيم و اين توهّمات بكلّى از ساحت مقدّس ما دور است تعالى اللّه عمّا يقول الظالمون علوّا كبيرا و خداوند حقّ را مانند سنگ سختى كه از جاى دور پرتاب كنند وارد بر باطل ميفرمايد پس مانند كاسه سرى كه شكستگى بمغزش برسد باطل را متلاشى و مضمحل و نابود ميكند چون قذف رمى محكم از دور است و دمغ شكست سر است كه واصل بدماغ باشد و در كلام تشبيه معقول بمحسوس شده براى تصوير غلبه حق بر باطل در خارج و مبالغه در آن بنحو شگفت آورى كه فوق آن متصوّر نيست پس چگونه ممكن است چنين خداوندى شغل باطلى را براى خود اتخاذ فرمايد و مشغول بلهو و لعب شود و واى و ويل گفتن براى كفّار قريش و امثال آنها كه براى خدا شريك و زن و فرزند قرار دادند ثابت و لازم است مانند امم سابقه كه بهرهاى جز ويل نداشتند تا مردند و ذكر شد براى اين اوصاف نالايقى كه براى خداوند اثبات مينمايند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هيچ باطلى نيست كه در مقابل حقّ قيام نمايد مگر آنكه حقّ بر باطل غالب شود و اين است مراد از قذف حقّ بر باطل در آيه شريفه و تمام موجودات سماويّه و ارضيّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و كسانيكه در عالم اعلى ميباشند از اصناف ملائكه كه در ساحت قرب ربوبى جاى دارند و عساكر غيبيّه الهيّه بشمار ميآيند استنكاف و استكبار از پرستش و بندگى او ندارند و خسته و مانده نميشوند و هميشه مشغول بتسبيح و تقديس حقّند و ضعف و سستى و فتورى براى ايشان روى نميدهد و اينها همه دليل است
جلد 3 صفحه 544
بر آنكه خداوند شريك و شبيه و عديل و نظير و مثل و مانند ندارد و مستغنى از اتخاذ لهو و لعب و زن و فرزند است در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه ملائكه معصوم و محفوظند از كفر و افعال قبيحه بالطاف الهيّه خدا فرموده در باره آنها كه معصيت نميكنند خدا را در آنچه امر كند آنانرا و بجا ميآورند آنچه را مأمور باشند و نيز فرموده و له من فى السموات و الارض تا آخر آيه و در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا ملائكه ميخوابند فرمود هيچ زنده اى نيست مگر آنكه او ميخوابد عرضه داشتند خدا ميفرمايد تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند حضرت فرمود نفسهاى آنها تسبيح است و در روايتى براى تمام اجزاء بدن آنها بأصوات مختلفه اثبات حمد و تسبيح شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يُسَبِّحُونَ اللَّيلَ وَ النَّهارَ لا يَفتُرُونَ «20»
تسبيح ميكنند شب و روز فترت ندارند. يعني آني از تسبيح غافل نميشوند.
(يُسَبِّحُونَ): همان كساني که نزد پروردگار هستند به همان معني که ذكر شد و تكبّر از عبادت ندارند و سستي و خستگي ندارند، و تسبيح پروردگار ميكنند- تسبيح تنزيه پروردگار است از كلّيه عيوب و نواقص و قريب المعني است با تقديس- و دو اسم از اسماء الهيّه است «سبّوح قدّوس رب الملائكة و الروح» و فرق بين اينکه دو اسم تسبيح سلب صفات رذيله و عيوب و نواقص امكانيه است، و تقديس طهارت از جميع كثافات و پليديهاي امكانيّه است، و بعبارت آخري مستجمع جميع كمالات و منزه از جمع عيوب که مفاد و معناي واجب الوجودي است. زيرا بزرگترين نقص امكان است که ممكن سر تا پا محتاج است چه در وجود و چه در بقاء آن به آن احتياج به افاضه دارد و عيب و نقص ملازم فقدان است، و واجب الوجود صرف وجود به أعلي مراتب وجود است غير متناهي و غير محدود، و فقدان از لوازم ماهيّات است که عبارت از محدوديت است که ماهية حدّ وجود است، و نسبت محدود به غير محدود اگر بگوئيم: نسبت قطره است بدريا غلط گفتهايم زيرا دريا هم محدود است.
(اللَّيلَ وَ النَّهارَ): كنايه از دوام است حتي اگر بگوئيم آن بآن هم به اندازه فهم ما است. زيرا آن ظرف زمان است و پيش از آنكه ليلي و نهاري و زماني باشد تسبيح پروردگار ميكردند که گفتند: دهر فوق زمان است و سرمد فوق دهر.
جلد 13 - صفحه 155
(لا يَفتُرُونَ): توهّم نشود چنانچه مفسرين توهّم كردند که مراد ملائكه هستند، بلكه عالم انوار بالاخصّ نور مقدّس محمّد و آل فوق ملائكه بود چنانچه از أمير المؤمنين عليه السلام است که: اول مخلوق الهي نور مقدّس نبوي بوده پس از آن دوازده حجاب آفريد و اينکه نور در هر حجابي ذكري داشت، در حجاب اول دوازده هزار سال تا حجاب دوازدهم هزار سال سپس در عرش هفت هزار سال. تا در صلب آدم قرار گرفت.
و از امير المؤمنين عليه السلام است که ميفرمايد:
«كنت مع الانبياء سرّا و مع محمّد صلّي اللّه عليه و سلّم جهرا».
و در حديث است که ميفرمايد: «ما تسبيح كرديم ملائكه از ما فرا گرفتند
(فسبّحنا فسبّحت الملائكة الحديث)
». (لا يَفتُرُونَ): فترة فاصله انداختن است چنانچه ميفرمايد: «يا أَهلَ الكِتابِ قَد جاءَكُم رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُم عَلي فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ... الايه) مائده آيه 22 که از زمان عيسي عليه السلام بود تا زمان حضرت رسالت که فاصله افتاد و ديگر رسولي نيامد، فقط اوصياء عيسي بودند در بني اسرائيل و اوصياء ابراهيم در بني اسماعيل و نيز در عذاب جهنّم ميفرمايد: «لا يُفَتَّرُ عَنهُم وَ هُم فِيهِ مُبلِسُونَ» زخرف آيه 75 فاصله نمياندازند در ذكر پروردگار كساني که عند اللّه هستند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 20)- «تمام شب و روز تسبیح میگویند و کمترین ضعف و سستی به خود راه نمیدهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).
با این حال او چه نیازی به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان و عمل صالح و بندگی و عبودیت به شما داده، سود و فایدهاش متوجه خود شماست.
نکات آیه
۱- تسبیح مداوم و شبانه روزى مقربان درگاه الهى (و من عنده ... یسبّحون الّیل والنهار )
۲- سستى ناپذیرى مقربان الهى (فرشتگان) در تسبیح مستمر خداوند (و من عنده ... یسبّحون الّیل والنهار لایفترون ) «فتر» (مصدر «یفترون») به معناى ضعف و سستى است.
روایات و احادیث
۳- «عن أبى عبداللّه(ع): و الملائکة ینامون، فقلت: یقول اللّه عزّوجلّ: «یسبّحون اللیل والنهار لایفترون» فقال: أنفاسهم تسبیح; از امام صادق(ع) روایت شده: ملائکه نیز مى خوابند [راوى مى گوید عرض کردم: چگونه و حال آن که] خدا مى فرماید: «یسبّحون اللیل والنهار لایفترون» فرمود: نفس هاى آنان تسبیح است».[۱]
موضوعات مرتبط
- تسبیح: تسبیح در روز ۱; تسبیح در شب ۱
- مقربان: تداوم تسبیح مقربان ۱، ۲
- ملائکه: تداوم تسبیح ملائکه ۲; تسبیح ملائکه ۳
منابع
- ↑ کمال الدین صدوق، ص ۶۶۶، ب ۵۸، ح ۸; نورالثقلین، ج ۳، ص ۴۱۷، ح ۲۲.