طه ١١٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۴#link225 | آيات ۱۱۵ - ۱۲۶ سوره طه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۴#link225 | آيات ۱۱۵ - ۱۲۶ سوره طه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۴#link226 | تمثيل حال نوع آدمى بر حسب طبع زمينى و زندگى مادى اش در داستان آدم (عليه السلام ) و هبوط او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۴#link226 | تمثيل حال نوع آدمى بر حسب طبع زمينى و زندگى مادى اش در داستان آدم (عليه السلام ) و هبوط او]]
خط ۴۳: خط ۴۴:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۶#link240 | روايت فوق بيان باطنى قرآن است نه تفسير قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۲۶#link240 | روايت فوق بيان باطنى قرآن است نه تفسير قرآن]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۱#link167 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۳_بخش۶۱#link167 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً «115»
وبه تحقيق، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم.
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ‌: و هر آينه بتحقيق امر در وصيت فرموديم به سوى آدم.
مِنْ قَبْلُ‌: پيش از اينكه با اينان امر و وصيت نمائيم، مراد نهى از خوردن درخت است به نهى تنزيهى، يعنى اولى و شايسته بود كه بجا نياورد آن را. فَنَسِيَ‌: پس ترك نمود آدم نهى ما را و خورد از درخت. وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً: و نيافتيم ما آدم را بر اين ترك قصدى، يعنى غرض او نه مخالفت فرمان بود.
تحقيق: اين مطلب محقق شده كه نبوت، منصب عظمى و مرتبه عليا و خلافت كبراى الهى است براى تبليغ فرامين سبحانى به بندگان، و البته به حكم عقل، اين مقام منيع با فراموشى و سهو و عصيان سازگارى نخواهد داشت.
----
«1» الخصال، ابواب العشرين و مافوقه، روايت 4، ص 518- بحار الانوار، ج 1، ص 168 و بيان علامه مجلسى ذيل حديث.
جلد 8 - صفحه 336
اما قبل از نبوت به جهت آنكه مجرم به جنايتى در دستگاه دنيوى از شئون امارت و صدارت، محروم و ممنوع مى‌باشد، چه برسد به رياست دينى و خلافت الهى.
اما بعد از نبوت و بعثت هم بايد معصوم باشد، زيرا با احتمال صدور گناه، اعتماد و اعتبارى به قول او نخواهد بود؛ چگونه واسطه در وحى و مبلغ احكام واقع خواهد شد. بنابراين مراد از «فنسى» ترك مى‌باشد، و هر تركى ملازم با مخالفت نيست، بلكه ترك اولويت باشد، خصوصا با قرينه بعد (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) و نيافتيم آدم را بر اين ترك قصدى بر مخالفت.
در كافى و علل و بصائر از حضرت باقر: قال: عهد اليه فى محمّد و الائمّة من بعده فترك و لم نجد له عزم فيهم انّهم هكذا «1».
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‌ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)
ترجمه‌
چنين روزى پيروى كنند خواننده خود را نيست انحرافى از براى او و پست شود آوازها براى خداى بخشنده پس نشنوى مگر آواز آهسته‌
چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را
ميداند آنچه باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نميكنند باواز راه دانش‌
و خوار شود رويها مر خداوند زنده پاينده را و بتحقيق بى‌بهره و نوميد گردد كسيكه برداشت بار جور و ستم را
و كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه او اهل ايمان باشد پس نميترسد از ستمى و نه از شكستى‌
و اين چنين فرود آورديم آنرا قرآنى عربى و مكرّر نموديم در آن از وعده بيمناك، باشد كه آنها بپرهيزند يا پديد آرد براى ايشان پندى‌
پس برتر آمد خداوندى كه پادشاه حقّ است و شتاب مكن در باب قرآن پيش از آنكه به اتمام رسانده شود بسوى تو وحى آن و بگو پروردگار من زياد كن دانش مرا
و هر آينه بتحقيق فرمان داديم به آدم پيش از اين پس وا گذاشت و نيافتيم براى او تصميمى.
----
جلد 3 صفحه 527
تفسير
خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنيا بيان احوال قيامت را فرموده باين تقريب كه در چنين روز بزرگى داعى الهى كه گفته‌اند اسرافيل است بر سنگى كه در بيت المقدس است مى‌ايستد و بوسيله صور يا غير آن مردم را دعوت بحضور در صحراى محشر مينمايد و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حقّ است كه كسى را احضار ننمايد و نه در باز گشت و اجابت خلق انحراف و تجاوز از خط مستقيم و ميل بجانب راست و چپ است بلكه از سوراخهاى صور كه بعدد ارواح خلق است روح هر كس بكالبدش دميده شود و بپاى خود مستقيما در پيشگاه الهى حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود بطوريكه صداى كسى شنيده نشود مگر آهسته از نهايت خضوع و خشوع قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون روز قيامت شود خداوند خلق را در زمينى جمع نمايد پا برهنه و لخت پس توقيف شوند در محشر تا عرق نمايند عرق شديدى و بزحمت نفس كشند پس درنگ نمايند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است كه خدا فرموده صداها براى او پست شود پس نميشنوى صوتى را مگر آهسته پس منادى از جانب عرش ندا كند كجا است پيغمبر امّى مردم گويند اسمش را بگو گويد كجا است پيغمبر رحمت كجا است محمد بن عبد اللّه امّى پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در جلو تمام مردم بيايد تا كنار حوضى كه در ازاى آن بقدر مسافت ميان ايله و صنعاء باشد و آنجا توقف نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را طلب فرمايد و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر تمام خلق در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايستد پس بمردم اجازه داده شود كه از مقابل آن دو بگذرند بعضى در كنار حوض آيند و بعضى از نزديك شدن بحوض ممنوع شوند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از دوستان ما را مشاهده فرمايد كه ممنوع شدند بگريه در آيد و بگويد پروردگارا شيعيان على را مى‌بينم كه بطرف اهل آتش مى‌برند و از ورود بحوض منع ميكنند و خداوند ملكى را مأمور ميفرمايد كه ميآيد و از پيغمبر سبب گريه او را سؤال ميكند و آنحضرت ميفرمايد براى بعضى از شيعيان على عليه السّلام ميگريم پس ملك عرضه ميدارد خداوند ميفرمايد شيعيان على را بتو بخشيدم و براى دوستى تو و عترتت از گناهان ايشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بساير شيعيان و قرار دادم ايشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس‌
----
جلد 3 صفحه 528
امام باقر عليه السّلام فرمود كه چه بسيار گريه كنندگان باشند آنروز كه چون اين رحمت را نسبت به پيغمبر و دوستان او و عترتش مشاهده كنند فرياد باستغاثه از آنحضرت بلند نمايند و هيچيك از شيعيان و دوستان ما كه بيزارى ميجويند از دشمنان ما در آنروز باقى نمى‌ماند مگر آنكه داخل ميشود در حزب ما و وارد ميگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالى و در آنروز نفع نميدهد و قبول نميشود شفاعت احدى مگر شفاعت كسيكه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسنديده است گفتار او را در باره خلق براى منزلت و مقام او در نزد خداوند يا نفع نميدهد شفاعت مگر در باره كسيكه خداوند اذن شفاعت براى او داده و راضى شده كه در باره او شفاعت نمايند شافعان و ميداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آينده و قمّى ره نقل نموده كه مراد علم خداوند است باخبار انبياء گذشته و اخبار امام زمان كه آينده است و كسى نميتواند بذات و صفات خداوند احاطه علميّه پيدا كند و بندگان نبايد وصف نمايند خداوند را مگر بهمان اوصافى كه او براى خود اثبات فرموده نيست در اشياء مانند او شى‌ء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چيز قادر تبارك و تعالى عمّا يصفون چنانچه در توحيد از امير المؤمنين عليه السّلام به اين معنى تصريح شده و خوار و ذليل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسير گرفتار در دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاينده و خائب و خاسر و بى‌بهره و نااميد است كسيكه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغير وارد محشر شود از رحمت رحيميّه خداوند ولى كسيكه بعضى اعمال صالحه در دنيا از او بروز نموده با آنكه ايمان داشته بخدا و روز جزا و وسائط فيض اميدوار برحمت حقّ است و نميترسد از آنكه جزاى عمل او داده نشود يا كمتر از آنچه مستحق است داده شود چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و خداوند با اين مزايا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامى بلغت عرب نازل فرمود با انواع و اقسام مواعيد و تهديدات مكرّره تا آنها پرهيزكار شوند يا آنكه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار يا موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراى سلطنت حقه حقيقيّه و نافذ است امر و نهى او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّى ره نقل نموده كه چون قرآن‌
----
جلد 3 صفحه 529
بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل ميشد مبادرت مينمود بقرائت آن پيش از تمام شدن نزول آيه و گفته‌اند اين براى اشتياق كامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنكه مبادا حرفى يا كلمه‌اى از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باين آيه اطمينان داد و نهى فرمود از تعجيل كه لازمه آن امر بتأمّل و تأنّى است و دستور فرمود كه مسئلت نمايد ازدياد علم را بجاى استعجال در امرى كه محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانك لتعجل به و بعضى گفته‌اند مراد نهى از تعجيل در قرائت قرآن است براى اصحاب پيش از بيان معانى و مرادات آن از جانب خداوند براى آنحضرت و محتمل است مراد نهى از سؤال نزول قرآن باشد چون گاهى آنحضرت منتظر نزول وحى بود و بلسان حال يا مقال تقاضاى تعيين تكليف داشت در صورتى كه مصلحت در تأخير بود لذا در تعقيب آن فرموده كه سؤال از ازدياد علم كن چون ممكن است در كشف حقيقت و تعيين تكليف براى آنحضرت مصلحت باشد ولى در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پيغمبر روايت نموده است كه هر روز كه بيايد و علم من در آنروز زياد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند كه داناترين مردم كست فرمود كسيكه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نيز از آنحضرت روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده فضيلت علم محبوب‌تر است نزد من از فضيلت عبادت و شايد براى اثبات آنكه انسان بهر مرتبه و درجه‌اى كه از علم و دانش رسيده باشد باز محتاج بمزيد علم است خداوند در اينمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده كه گول شيطان را خورد و واگذاشت عهد يعنى امر و وصيّت الهى را مانند فراموش شده و نيافت خداوند براى او عزم ثابت و رأى راسخ و تصميم لازمى چون نداشت و نميدانست كه كسى نميتواند بدون توسل بذيل عنايت محمد و آل اطهار او خود را از وساوس شيطان و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبوديّت و فرمان بردارى از معبود حقيقى ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللى برايش روى ندهد و اگر پيغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه بآن وسيله باين مقام رسيدند با آنكه خداوند باو دستور داده بود كه در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراين مراد از عهد در عهدنا امر الهى است بتوسل‌
----
جلد 3 صفحه 530
آدم عليه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسيان ترك او است و بعضى مراد از عهد را نهى از نزديك شدن بشجره دانسته‌اند و مراد از نسيان را فراموشى بعضى از خصوصيّات آن نهى از قبيل تعلّق بجنس و الزامى بودن و امثال اينها ولى اصل نهى را فراموش نكرده بود و الا محلّى براى وسوسه شيطان باقى نمى‌ماند كه بگويد خدا شما را نهى نمود از اين شجره براى آنكه مخلّد در بهشت نشويد و روايات و اقوال در اين باب مختلف است و شمّه‌اى از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر حال چون ترك اولى يا صغيره و قبل از بعثت بوده منافاتى با ادلّه عصمت انبياء عظام ندارد و اللّه اعلم ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ فَنَسِي‌َ وَ لَم‌ نَجِد لَه‌ُ عَزماً (115)
و ‌هر‌ آينه‌ قرار داد و عهد كرديم‌ بسوي‌ آدم‌ ‌يعني‌ ‌با‌ ‌او‌ عهد كرديم‌ ‌از‌ قبل‌ ‌پس‌ نسيان‌ كرد و نيافتيم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ عزم‌ و ثباتي‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ ‌از‌ مشكلات‌ آيات‌ ‌است‌ و مفسّرين‌ اختلاف‌ زيادي‌ كردند، بعضي‌ گفتند: راجع‌ ‌به‌ شجره‌ منهيّه‌ ‌است‌ بعضي‌ گفتند: راجع‌ ‌به‌ اغواي‌ شيطان‌ ‌است‌ بعضي‌ گفتند راجع‌ بوعيد خروج‌ ‌از‌ جنّت‌ ‌است‌، و اخبار زيادي‌ ‌در‌ برهان‌ نقل‌ كرده‌ ‌که‌ راجع‌ بمقام‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ و ائمه‌
جلد 13 - صفحه 109
اطهار ‌عليهم‌ ‌السلام‌ و حضرت‌ قائم‌ (عج‌) فرجه‌ ‌است‌، و ‌ما ‌پس‌ ‌از‌ بيان‌ چند مقدّمه‌ آنچه‌ بنظر ميرسد بيان‌ ميكنيم‌ و اللّه‌ العالم‌.
«1» انبياء و اوصياء كلا شرط اوّلي‌ ‌آنها‌ عصمت‌ ‌است‌ ‌هم‌ ‌از‌ معاصي‌ ‌در‌ تمام‌ عمر و ‌هم‌ ‌از‌ خطا و نسيان‌ و سهو و شك‌ و نحو اينها.
«2» لفظ نسي‌ دليل‌ ‌بر‌ نسيان‌ بمعني‌ فراموشي‌ نيست‌ ‌در‌ قرآن‌ نسبت‌ نسيان‌ ‌را‌ بذات‌ مقدّس‌ ‌خود‌ ‌هم‌ داده‌ ‌در‌ آيه شريفه‌ ‌در‌ همين‌ سوره‌ آيه 123‌-‌ 126 (وَ مَن‌ أَعرَض‌َ عَن‌ ذِكرِي‌ ‌الي‌ ‌قوله‌ وَ كَذلِك‌َ اليَوم‌َ تُنسي‌).
«3» آيه شريفه‌ (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِيثاق‌َ النَّبِيِّين‌َ لَما آتَيتُكُم‌ مِن‌ كِتاب‌ٍ وَ حِكمَةٍ ثُم‌َّ جاءَكُم‌ رَسُول‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَكُم‌ لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ قال‌َ أَ أَقرَرتُم‌ وَ أَخَذتُم‌ عَلي‌ ذلِكُم‌ إِصرِي‌ قالُوا أَقرَرنا قال‌َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم‌ مِن‌َ الشّاهِدِين‌َ) آل‌ عمران‌ آيه 76 شرحش‌ ‌در‌ مجلّد سيّم‌ صفحه 266 بيان‌ ‌شده‌ مراجعه‌ فرمائيد ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مقدمات‌ مي‌گوييم‌:
(وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ) راجع‌ بشجره منهيّه‌ نيست‌، زيرا نهي‌ ‌از‌ شجره‌ نه‌ تحريمي‌ ‌بود‌ و نه‌ تنزيهي‌ نه‌ فعل‌ حرامي‌ مرتكب‌ شدند و نه‌ مكروهي‌، بلكه‌ ارشادي‌ ‌بود‌ و اعمال‌ مولويّة ‌در‌ ‌او‌ نشده‌ ‌بود‌ فقط ظلم‌ بخود كرده‌ايد ‌که‌ ميفرمايد: (فَتَكُونا مِن‌َ الظّالِمِين‌َ) ‌که‌ ‌از‌ بقاء ‌در‌ جنت‌ محروم‌ شده‌ايد و راجع‌ باغواي‌ شيطان‌ ‌هم‌ نيست‌، زيرا شيطان‌ قسم‌ ياد كرد ‌که‌ ‌من‌ محض‌ نصيحت‌ ارشاد مي‌ كنم‌ (وَ قاسَمَهُما إِنِّي‌ لَكُما لَمِن‌َ النّاصِحِين‌َ) و راجع‌ بخروج‌ ‌از‌ جنت‌ ‌هم‌ نيست‌، زيرا اكل‌ شجره‌ بقصد خلود ‌در‌ جنّت‌ بوده‌ ‌که‌ شيطان‌ ‌گفت‌ (أَو تَكُونا مِن‌َ الخالِدِين‌َ) بلكه‌ راجع‌ بهمان‌ اخذ ميثاقست‌ آدم‌ ‌هم‌ ايمان‌ بحضرت‌ رسالت‌ داشت‌ لكن‌ ‌در‌ نصرت‌ ‌او‌ اقرار نكرد و انكار ‌هم‌ نكرد و نصرت‌ انبياء ‌در‌ زمان‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ ‌است‌ ‌که‌ رجعت‌ كنند بدنيا و ‌در‌ كابش‌ نصرت‌ دين‌ محمّدي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ كنند، و بعيد نيست‌ ‌که‌ عدم‌ اقرار آدم‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ بوده‌ ‌که‌ بسيار محزون‌ ‌بود‌ ‌از‌ خروج‌ بهشت‌ متأثر ‌بود‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رجعت‌ بدنيا باز طول‌ كشد زندگاني‌ و گرفتار زخارف‌
جلد 13 - صفحه 110
دنيوي‌ شود بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ ‌هم‌ مفاد اخبار واضح‌ ميشود ‌هم‌ مفاد آيه شريفه‌.
اما اخبار ‌در‌ كافي‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌است‌ فرمود:
(عهدنا اليه‌ ‌في‌ محمّد و الأئمة ‌من‌ بعده‌ فترك‌)
و همين‌ حديث‌ ‌از‌ علي‌ّ ‌بن‌ ابراهيم‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ و همچنين‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابويه‌ و ‌از‌ كافي‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فرمود:
(‌في‌ كلمات‌ ‌في‌ محمّد و ‌علي‌ و الحسن‌ و الحسين‌ و الأئمه‌ ‌من‌ ذرّيتهم‌)
و ‌از‌ مفيد ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ حديث‌ مفصل‌ ‌است‌ شاهد مطلب‌ ‌اينکه‌ جمله‌ ‌که‌ ‌در‌ آيه شريفه‌ (أَ لَست‌ُ بِرَبِّكُم‌ الاية) فرمود: اخذ ميثاق‌ نمود ‌از‌ انبياء
(انّي‌ ربكم‌ و محمّد رسولي‌ و ‌علي‌ امير المؤمنين‌ و الاوصياء ‌من‌ بعده‌ ولاة امري‌ و خزّان‌ علمي‌ و ان‌ّ المهدي‌ انتصر ‌به‌ لديني‌ و اظهر ‌به‌ دولتي‌ و انتقم‌ ‌به‌ ‌من‌ اعدائي‌ قالوا اقررنا و شهدنا و ‌لم‌ يجحد آدم‌ و ‌لم‌ يقرّ‌-‌ الحديث‌)
و اما آيه شريفه‌.
(وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ) عهد همان‌ ميثاق‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آيه (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِيثاق‌َ النَّبِيِّين‌َ) بيان‌ شد.
(فَنَسِي‌َ) ‌يعني‌ فترك‌ ‌که‌ مفاد
(و ‌لم‌ يجحد و ‌لم‌ يقر)
‌در‌ حديث‌ مفيد ‌است‌ (وَ لَم‌ نَجِد لَه‌ُ عَزماً) عزم‌ ‌بر‌ ياري‌ پيغمبر و نصرت‌ دين‌ ‌او‌ ‌در‌ دولت‌ حقه‌ بقية اللّه‌ و ‌از‌ مفاد حديث‌ مفيد استفاده‌ ميشود ‌که‌ مثل‌ نوح‌ و ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ و محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ ‌را‌ اولي‌ العزم‌ گفتند و آدم‌ ‌را‌ ندانستند باين‌ معني‌ ‌است‌ ‌هذا‌ ‌ما عندنا و اللّه‌ العالم‌.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 115)- آدم و فریبکاری شیطان! در اینجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنی ابلیس با آنان سخن می‌گوید.
شاید اشاره به این نکته که مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و دیروز و موسی (ع) و فرعون نیست، از آغاز آفرینش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
نخست از پیمان آدم با خدا سخن می‌گوید، می‌فرماید: «پیش از این، از آدم
ج3، ص146
پیمان گرفته بودیم، اما او فراموش کرد، و عزم استواری برای او نیافتیم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
منظور از این «عهد» فرمان خدا دایر به نزدیک نشدن به درخت ممنوع است.
بدون شک آدم، مرتکب گناهی نشد بلکه تنها ترک اولایی از او سر زد، اصولا دوران سکونت آدم در بهشت یک دوران آزمایشی برای آماده شدن جهت زندگی در دنیا و پذیرش مسؤولیت تکالیف بود.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۵


ترجمه

پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!

و ما از پيش با آدم پيمان بستيم، ولى فراموش كرد و ما براى او عزمى [راسخ‌] نيافتيم
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم، و[لى آن را] فراموش كرد، و براى او عزمى [استوار] نيافتيم.
و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم.
یقیناً پیش از این به آدم سفارش کردیم [که از میوه آن درخت نخورد] پس فراموش کرد و عزمی استوار برای او نیافتیم.
و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم ولى فراموش كرد، و شكيبايش نيافتيم.
و از پیش به آدم سفارش کردیم، ولی فراموش کرد، و در او عزمی استوار نیافتیم‌
و هر آينه از پيش به آدم سفارش كرديم، پس فراموش كرد و او را [در نگاهداشت آن‌] آهنگى استوار نيافتيم.
در آغاز کار، ما به آدم فرمان دادیم (که از میوه‌ی درخت ممنوع نخورد). امّا او ترک فرمان کرد و (از آن خورد، و در اوائل کار) از او تصمیم درستی و اراده‌ی استواری مشاهده نکردیم.
و همانا به‌راستی پیش از این سوی آدم پیمان بستیم. پس (آن را) فراموش کرد، و برای او عزمی (استوار) نیافتیم.
و همانا پیمان بستیم با آدم (سپردیم به آدم) پیش از این پس فراموش کرد و نیافتیم برای او عزمی را


طه ١١٤ آیه ١١٥ طه ١١٦
سوره : سوره طه
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَهِدْنَا إلَی آدَمَ»: به آدم فرمان دادیم. مراد از عهد در اینجا سفارش و فرمان است. چنین توصیه و امری هم راجع بود به نخوردن از میوه درخت ممنوع (نگا: بقره / ). «مِن قَبْلُ»: در اوائل کار. پیشاپیش. قبل از زمان حال در روزگاران گذشته. «نَسِیَ»: ترک کرد. مراد از نسیان در اینجا فراموش کردن مطلق نیست. زیرا بر فراموشی مطلق عتاب و ملامتی وجود ندارد. از سوی دیگر، شیطان که نخوردن از میوه درخت را برابر فرموده آیه سوره اعراف به یاد آدم آورده بود. لذا مراد ترک فرمان یا دست‌کم فراموشکاریی است که به سبب کم توجّهی حاصل می‌گردد (نگا: طه / . «عَزْماً»: تصمیم و اراده استواری که انسان را در برابر وسوسه‌های اهریمن نگاه دارد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً «115»

وبه تحقيق، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ‌: و هر آينه بتحقيق امر در وصيت فرموديم به سوى آدم.

مِنْ قَبْلُ‌: پيش از اينكه با اينان امر و وصيت نمائيم، مراد نهى از خوردن درخت است به نهى تنزيهى، يعنى اولى و شايسته بود كه بجا نياورد آن را. فَنَسِيَ‌: پس ترك نمود آدم نهى ما را و خورد از درخت. وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً: و نيافتيم ما آدم را بر اين ترك قصدى، يعنى غرض او نه مخالفت فرمان بود.

تحقيق: اين مطلب محقق شده كه نبوت، منصب عظمى و مرتبه عليا و خلافت كبراى الهى است براى تبليغ فرامين سبحانى به بندگان، و البته به حكم عقل، اين مقام منيع با فراموشى و سهو و عصيان سازگارى نخواهد داشت.


«1» الخصال، ابواب العشرين و مافوقه، روايت 4، ص 518- بحار الانوار، ج 1، ص 168 و بيان علامه مجلسى ذيل حديث.

جلد 8 - صفحه 336

اما قبل از نبوت به جهت آنكه مجرم به جنايتى در دستگاه دنيوى از شئون امارت و صدارت، محروم و ممنوع مى‌باشد، چه برسد به رياست دينى و خلافت الهى.

اما بعد از نبوت و بعثت هم بايد معصوم باشد، زيرا با احتمال صدور گناه، اعتماد و اعتبارى به قول او نخواهد بود؛ چگونه واسطه در وحى و مبلغ احكام واقع خواهد شد. بنابراين مراد از «فنسى» ترك مى‌باشد، و هر تركى ملازم با مخالفت نيست، بلكه ترك اولويت باشد، خصوصا با قرينه بعد (وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) و نيافتيم آدم را بر اين ترك قصدى بر مخالفت.

در كافى و علل و بصائر از حضرت باقر: قال: عهد اليه فى محمّد و الائمّة من بعده فترك و لم نجد له عزم فيهم انّهم هكذا «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108) يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً (109) يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً (110) وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً (113) فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‌ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (114) وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‌ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (115)

ترجمه‌

چنين روزى پيروى كنند خواننده خود را نيست انحرافى از براى او و پست شود آوازها براى خداى بخشنده پس نشنوى مگر آواز آهسته‌

چنين روزى سود ندهد شفاعت مگر از كسيكه دستور دهد براى او خداوند بخشنده و بپسندد براى او گفتار را

ميداند آنچه باشد در برابرشان و آنچه باشد در پشت سرشان و احاطه نميكنند باواز راه دانش‌

و خوار شود رويها مر خداوند زنده پاينده را و بتحقيق بى‌بهره و نوميد گردد كسيكه برداشت بار جور و ستم را

و كسيكه بجا آورد از كارهاى شايسته با آنكه او اهل ايمان باشد پس نميترسد از ستمى و نه از شكستى‌

و اين چنين فرود آورديم آنرا قرآنى عربى و مكرّر نموديم در آن از وعده بيمناك، باشد كه آنها بپرهيزند يا پديد آرد براى ايشان پندى‌

پس برتر آمد خداوندى كه پادشاه حقّ است و شتاب مكن در باب قرآن پيش از آنكه به اتمام رسانده شود بسوى تو وحى آن و بگو پروردگار من زياد كن دانش مرا

و هر آينه بتحقيق فرمان داديم به آدم پيش از اين پس وا گذاشت و نيافتيم براى او تصميمى.


جلد 3 صفحه 527

تفسير

خداوند متعال بعد از نقل بهم خوردن اوضاع دنيا بيان احوال قيامت را فرموده باين تقريب كه در چنين روز بزرگى داعى الهى كه گفته‌اند اسرافيل است بر سنگى كه در بيت المقدس است مى‌ايستد و بوسيله صور يا غير آن مردم را دعوت بحضور در صحراى محشر مينمايد و نه در دعوت او اعوجاج و عدول از امر حقّ است كه كسى را احضار ننمايد و نه در باز گشت و اجابت خلق انحراف و تجاوز از خط مستقيم و ميل بجانب راست و چپ است بلكه از سوراخهاى صور كه بعدد ارواح خلق است روح هر كس بكالبدش دميده شود و بپاى خود مستقيما در پيشگاه الهى حاضر گردد و از مهابت موقف، تمام اصوات خاموش گردد و پست شود بطوريكه صداى كسى شنيده نشود مگر آهسته از نهايت خضوع و خشوع قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه چون روز قيامت شود خداوند خلق را در زمينى جمع نمايد پا برهنه و لخت پس توقيف شوند در محشر تا عرق نمايند عرق شديدى و بزحمت نفس كشند پس درنگ نمايند در آنجا پنجاه سال و آنوقت است كه خدا فرموده صداها براى او پست شود پس نميشنوى صوتى را مگر آهسته پس منادى از جانب عرش ندا كند كجا است پيغمبر امّى مردم گويند اسمش را بگو گويد كجا است پيغمبر رحمت كجا است محمد بن عبد اللّه امّى پس رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در جلو تمام مردم بيايد تا كنار حوضى كه در ازاى آن بقدر مسافت ميان ايله و صنعاء باشد و آنجا توقف نمايد و امير المؤمنين عليه السّلام را طلب فرمايد و آنحضرت حاضر شود و مقدّم بر تمام خلق در كنار پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايستد پس بمردم اجازه داده شود كه از مقابل آن دو بگذرند بعضى در كنار حوض آيند و بعضى از نزديك شدن بحوض ممنوع شوند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از دوستان ما را مشاهده فرمايد كه ممنوع شدند بگريه در آيد و بگويد پروردگارا شيعيان على را مى‌بينم كه بطرف اهل آتش مى‌برند و از ورود بحوض منع ميكنند و خداوند ملكى را مأمور ميفرمايد كه ميآيد و از پيغمبر سبب گريه او را سؤال ميكند و آنحضرت ميفرمايد براى بعضى از شيعيان على عليه السّلام ميگريم پس ملك عرضه ميدارد خداوند ميفرمايد شيعيان على را بتو بخشيدم و براى دوستى تو و عترتت از گناهان ايشان گذشتم و ملحق نمودم آنها را بتو و بساير شيعيان و قرار دادم ايشان را در زمره تو و وارد نمودمشان بر حوض تو پس‌


جلد 3 صفحه 528

امام باقر عليه السّلام فرمود كه چه بسيار گريه كنندگان باشند آنروز كه چون اين رحمت را نسبت به پيغمبر و دوستان او و عترتش مشاهده كنند فرياد باستغاثه از آنحضرت بلند نمايند و هيچيك از شيعيان و دوستان ما كه بيزارى ميجويند از دشمنان ما در آنروز باقى نمى‌ماند مگر آنكه داخل ميشود در حزب ما و وارد ميگردد بر حوض ما رزقنا اللّه تعالى و در آنروز نفع نميدهد و قبول نميشود شفاعت احدى مگر شفاعت كسيكه اذن شفاعت باو داده است خداوند بخشنده و پسنديده است گفتار او را در باره خلق براى منزلت و مقام او در نزد خداوند يا نفع نميدهد شفاعت مگر در باره كسيكه خداوند اذن شفاعت براى او داده و راضى شده كه در باره او شفاعت نمايند شافعان و ميداند خداوند احوال سابقه و لاحقه بندگان را از گذشته و آينده و قمّى ره نقل نموده كه مراد علم خداوند است باخبار انبياء گذشته و اخبار امام زمان كه آينده است و كسى نميتواند بذات و صفات خداوند احاطه علميّه پيدا كند و بندگان نبايد وصف نمايند خداوند را مگر بهمان اوصافى كه او براى خود اثبات فرموده نيست در اشياء مانند او شى‌ء و او است خالق و مصوّر و اوّل و آخر و باطن و ظاهر و بر هر چيز قادر تبارك و تعالى عمّا يصفون چنانچه در توحيد از امير المؤمنين عليه السّلام به اين معنى تصريح شده و خوار و ذليل باشند صاحبان وجوه و اعتبار در آنروز مانند اسير گرفتار در دست پادشاه قهّار در برابر خداوند زنده پاينده و خائب و خاسر و بى‌بهره و نااميد است كسيكه با بار گناه و ظلم بنفس و جور بغير وارد محشر شود از رحمت رحيميّه خداوند ولى كسيكه بعضى اعمال صالحه در دنيا از او بروز نموده با آنكه ايمان داشته بخدا و روز جزا و وسائط فيض اميدوار برحمت حقّ است و نميترسد از آنكه جزاى عمل او داده نشود يا كمتر از آنچه مستحق است داده شود چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و خداوند با اين مزايا و محسّنات فوق العاده قرآن را تمامى بلغت عرب نازل فرمود با انواع و اقسام مواعيد و تهديدات مكرّره تا آنها پرهيزكار شوند يا آنكه قرآن و قصص آن موجب اتّعاظ و اعتبار يا موجد شهرت و افتخار آنان گردد پس او است برتر و بالاتر در ذات و صفات خود از مجانست و مماثلت با خلق و او است داراى سلطنت حقه حقيقيّه و نافذ است امر و نهى او باستقلال و استحقاق بر تمام بندگان و قمّى ره نقل نموده كه چون قرآن‌


جلد 3 صفحه 529

بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل ميشد مبادرت مينمود بقرائت آن پيش از تمام شدن نزول آيه و گفته‌اند اين براى اشتياق كامل آنحضرت بود بتعلّم قرآن و آنكه مبادا حرفى يا كلمه‌اى از آن سقط شود لذا خداوند خاطر مبارك را باين آيه اطمينان داد و نهى فرمود از تعجيل كه لازمه آن امر بتأمّل و تأنّى است و دستور فرمود كه مسئلت نمايد ازدياد علم را بجاى استعجال در امرى كه محقّق خواهد شد چنانچه فرموده لا تحرّك به لسانك لتعجل به و بعضى گفته‌اند مراد نهى از تعجيل در قرائت قرآن است براى اصحاب پيش از بيان معانى و مرادات آن از جانب خداوند براى آنحضرت و محتمل است مراد نهى از سؤال نزول قرآن باشد چون گاهى آنحضرت منتظر نزول وحى بود و بلسان حال يا مقال تقاضاى تعيين تكليف داشت در صورتى كه مصلحت در تأخير بود لذا در تعقيب آن فرموده كه سؤال از ازدياد علم كن چون ممكن است در كشف حقيقت و تعيين تكليف براى آنحضرت مصلحت باشد ولى در نزول قرآن و اعلام بخلق نباشد در مجمع از پيغمبر روايت نموده است كه هر روز كه بيايد و علم من در آنروز زياد نشود خداوند بر من مبارك نفرموده و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيدند كه داناترين مردم كست فرمود كسيكه افزوده است دانش مردم را بدانش خود و نيز از آنحضرت روايت شده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده فضيلت علم محبوب‌تر است نزد من از فضيلت عبادت و شايد براى اثبات آنكه انسان بهر مرتبه و درجه‌اى كه از علم و دانش رسيده باشد باز محتاج بمزيد علم است خداوند در اينمقام اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده كه گول شيطان را خورد و واگذاشت عهد يعنى امر و وصيّت الهى را مانند فراموش شده و نيافت خداوند براى او عزم ثابت و رأى راسخ و تصميم لازمى چون نداشت و نميدانست كه كسى نميتواند بدون توسل بذيل عنايت محمد و آل اطهار او خود را از وساوس شيطان و نفس امّاره محفوظ و در مقام عبوديّت و فرمان بردارى از معبود حقيقى ثابت قدم بدارد تا لغزش و فتور و خللى برايش روى ندهد و اگر پيغمبر باشد اولو العزم شود مانند حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام كه بآن وسيله باين مقام رسيدند با آنكه خداوند باو دستور داده بود كه در شدائد متوسل بآنذوات مقدسه شود و بنابراين مراد از عهد در عهدنا امر الهى است بتوسل‌


جلد 3 صفحه 530

آدم عليه السّلام بآن ذوات مقدسه و مراد از نسيان ترك او است و بعضى مراد از عهد را نهى از نزديك شدن بشجره دانسته‌اند و مراد از نسيان را فراموشى بعضى از خصوصيّات آن نهى از قبيل تعلّق بجنس و الزامى بودن و امثال اينها ولى اصل نهى را فراموش نكرده بود و الا محلّى براى وسوسه شيطان باقى نمى‌ماند كه بگويد خدا شما را نهى نمود از اين شجره براى آنكه مخلّد در بهشت نشويد و روايات و اقوال در اين باب مختلف است و شمّه‌اى از آن با وجه جمع در اوائل سوره بقره گذشت و در هر حال چون ترك اولى يا صغيره و قبل از بعثت بوده منافاتى با ادلّه عصمت انبياء عظام ندارد و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ فَنَسِي‌َ وَ لَم‌ نَجِد لَه‌ُ عَزماً (115)

و ‌هر‌ آينه‌ قرار داد و عهد كرديم‌ بسوي‌ آدم‌ ‌يعني‌ ‌با‌ ‌او‌ عهد كرديم‌ ‌از‌ قبل‌ ‌پس‌ نسيان‌ كرد و نيافتيم‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌او‌ عزم‌ و ثباتي‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ ‌از‌ مشكلات‌ آيات‌ ‌است‌ و مفسّرين‌ اختلاف‌ زيادي‌ كردند، بعضي‌ گفتند: راجع‌ ‌به‌ شجره‌ منهيّه‌ ‌است‌ بعضي‌ گفتند: راجع‌ ‌به‌ اغواي‌ شيطان‌ ‌است‌ بعضي‌ گفتند راجع‌ بوعيد خروج‌ ‌از‌ جنّت‌ ‌است‌، و اخبار زيادي‌ ‌در‌ برهان‌ نقل‌ كرده‌ ‌که‌ راجع‌ بمقام‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ و ائمه‌

جلد 13 - صفحه 109

اطهار ‌عليهم‌ ‌السلام‌ و حضرت‌ قائم‌ (عج‌) فرجه‌ ‌است‌، و ‌ما ‌پس‌ ‌از‌ بيان‌ چند مقدّمه‌ آنچه‌ بنظر ميرسد بيان‌ ميكنيم‌ و اللّه‌ العالم‌.

«1» انبياء و اوصياء كلا شرط اوّلي‌ ‌آنها‌ عصمت‌ ‌است‌ ‌هم‌ ‌از‌ معاصي‌ ‌در‌ تمام‌ عمر و ‌هم‌ ‌از‌ خطا و نسيان‌ و سهو و شك‌ و نحو اينها.

«2» لفظ نسي‌ دليل‌ ‌بر‌ نسيان‌ بمعني‌ فراموشي‌ نيست‌ ‌در‌ قرآن‌ نسبت‌ نسيان‌ ‌را‌ بذات‌ مقدّس‌ ‌خود‌ ‌هم‌ داده‌ ‌در‌ آيه شريفه‌ ‌در‌ همين‌ سوره‌ آيه 123‌-‌ 126 (وَ مَن‌ أَعرَض‌َ عَن‌ ذِكرِي‌ ‌الي‌ ‌قوله‌ وَ كَذلِك‌َ اليَوم‌َ تُنسي‌).

«3» آيه شريفه‌ (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِيثاق‌َ النَّبِيِّين‌َ لَما آتَيتُكُم‌ مِن‌ كِتاب‌ٍ وَ حِكمَةٍ ثُم‌َّ جاءَكُم‌ رَسُول‌ٌ مُصَدِّق‌ٌ لِما مَعَكُم‌ لَتُؤمِنُن‌َّ بِه‌ِ وَ لَتَنصُرُنَّه‌ُ قال‌َ أَ أَقرَرتُم‌ وَ أَخَذتُم‌ عَلي‌ ذلِكُم‌ إِصرِي‌ قالُوا أَقرَرنا قال‌َ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم‌ مِن‌َ الشّاهِدِين‌َ) آل‌ عمران‌ آيه 76 شرحش‌ ‌در‌ مجلّد سيّم‌ صفحه 266 بيان‌ ‌شده‌ مراجعه‌ فرمائيد ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مقدمات‌ مي‌گوييم‌:

(وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ) راجع‌ بشجره منهيّه‌ نيست‌، زيرا نهي‌ ‌از‌ شجره‌ نه‌ تحريمي‌ ‌بود‌ و نه‌ تنزيهي‌ نه‌ فعل‌ حرامي‌ مرتكب‌ شدند و نه‌ مكروهي‌، بلكه‌ ارشادي‌ ‌بود‌ و اعمال‌ مولويّة ‌در‌ ‌او‌ نشده‌ ‌بود‌ فقط ظلم‌ بخود كرده‌ايد ‌که‌ ميفرمايد: (فَتَكُونا مِن‌َ الظّالِمِين‌َ) ‌که‌ ‌از‌ بقاء ‌در‌ جنت‌ محروم‌ شده‌ايد و راجع‌ باغواي‌ شيطان‌ ‌هم‌ نيست‌، زيرا شيطان‌ قسم‌ ياد كرد ‌که‌ ‌من‌ محض‌ نصيحت‌ ارشاد مي‌ كنم‌ (وَ قاسَمَهُما إِنِّي‌ لَكُما لَمِن‌َ النّاصِحِين‌َ) و راجع‌ بخروج‌ ‌از‌ جنت‌ ‌هم‌ نيست‌، زيرا اكل‌ شجره‌ بقصد خلود ‌در‌ جنّت‌ بوده‌ ‌که‌ شيطان‌ ‌گفت‌ (أَو تَكُونا مِن‌َ الخالِدِين‌َ) بلكه‌ راجع‌ بهمان‌ اخذ ميثاقست‌ آدم‌ ‌هم‌ ايمان‌ بحضرت‌ رسالت‌ داشت‌ لكن‌ ‌در‌ نصرت‌ ‌او‌ اقرار نكرد و انكار ‌هم‌ نكرد و نصرت‌ انبياء ‌در‌ زمان‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ ‌است‌ ‌که‌ رجعت‌ كنند بدنيا و ‌در‌ كابش‌ نصرت‌ دين‌ محمّدي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ كنند، و بعيد نيست‌ ‌که‌ عدم‌ اقرار آدم‌ ‌هم‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ بوده‌ ‌که‌ بسيار محزون‌ ‌بود‌ ‌از‌ خروج‌ بهشت‌ متأثر ‌بود‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌از‌ رجعت‌ بدنيا باز طول‌ كشد زندگاني‌ و گرفتار زخارف‌

جلد 13 - صفحه 110

دنيوي‌ شود بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ ‌هم‌ مفاد اخبار واضح‌ ميشود ‌هم‌ مفاد آيه شريفه‌.

اما اخبار ‌در‌ كافي‌ ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌است‌ فرمود:

(عهدنا اليه‌ ‌في‌ محمّد و الأئمة ‌من‌ بعده‌ فترك‌)

و همين‌ حديث‌ ‌از‌ علي‌ّ ‌بن‌ ابراهيم‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ ‌شده‌ و همچنين‌ ‌از‌ ‌إبن‌ بابويه‌ و ‌از‌ كافي‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فرمود:

(‌في‌ كلمات‌ ‌في‌ محمّد و ‌علي‌ و الحسن‌ و الحسين‌ و الأئمه‌ ‌من‌ ذرّيتهم‌)

و ‌از‌ مفيد ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ حديث‌ مفصل‌ ‌است‌ شاهد مطلب‌ ‌اينکه‌ جمله‌ ‌که‌ ‌در‌ آيه شريفه‌ (أَ لَست‌ُ بِرَبِّكُم‌ الاية) فرمود: اخذ ميثاق‌ نمود ‌از‌ انبياء

(انّي‌ ربكم‌ و محمّد رسولي‌ و ‌علي‌ امير المؤمنين‌ و الاوصياء ‌من‌ بعده‌ ولاة امري‌ و خزّان‌ علمي‌ و ان‌ّ المهدي‌ انتصر ‌به‌ لديني‌ و اظهر ‌به‌ دولتي‌ و انتقم‌ ‌به‌ ‌من‌ اعدائي‌ قالوا اقررنا و شهدنا و ‌لم‌ يجحد آدم‌ و ‌لم‌ يقرّ‌-‌ الحديث‌)

و اما آيه شريفه‌.

(وَ لَقَد عَهِدنا إِلي‌ آدَم‌َ مِن‌ قَبل‌ُ) عهد همان‌ ميثاق‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آيه (وَ إِذ أَخَذَ اللّه‌ُ مِيثاق‌َ النَّبِيِّين‌َ) بيان‌ شد.

(فَنَسِي‌َ) ‌يعني‌ فترك‌ ‌که‌ مفاد

(و ‌لم‌ يجحد و ‌لم‌ يقر)

‌در‌ حديث‌ مفيد ‌است‌ (وَ لَم‌ نَجِد لَه‌ُ عَزماً) عزم‌ ‌بر‌ ياري‌ پيغمبر و نصرت‌ دين‌ ‌او‌ ‌در‌ دولت‌ حقه‌ بقية اللّه‌ و ‌از‌ مفاد حديث‌ مفيد استفاده‌ ميشود ‌که‌ مثل‌ نوح‌ و ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ و محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ ‌را‌ اولي‌ العزم‌ گفتند و آدم‌ ‌را‌ ندانستند باين‌ معني‌ ‌است‌ ‌هذا‌ ‌ما عندنا و اللّه‌ العالم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 115)- آدم و فریبکاری شیطان! در اینجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنی ابلیس با آنان سخن می‌گوید.

شاید اشاره به این نکته که مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و دیروز و موسی (ع) و فرعون نیست، از آغاز آفرینش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.

نخست از پیمان آدم با خدا سخن می‌گوید، می‌فرماید: «پیش از این، از آدم

ج3، ص146

پیمان گرفته بودیم، اما او فراموش کرد، و عزم استواری برای او نیافتیم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).

منظور از این «عهد» فرمان خدا دایر به نزدیک نشدن به درخت ممنوع است.

بدون شک آدم، مرتکب گناهی نشد بلکه تنها ترک اولایی از او سر زد، اصولا دوران سکونت آدم در بهشت یک دوران آزمایشی برای آماده شدن جهت زندگی در دنیا و پذیرش مسؤولیت تکالیف بود.

نکات آیه

۱ - قرآن حاوى عهدها و توصیه هاى خداوند (و کذلک أنزلنه ... لعلّهم ... و لقد عهدنا إلى ءادم من قبل ) «عهد»; یعنى، وصیت و سفارش (قاموس)، «واو» در «و لقد عهدنا» داستان آدم را به مطالب قبل (و کذلک أنزلناه)، عطف کرده است، ارتباط عهد خداوند با آدم به نازل کردن قرآن، گویاى آن است که قرآن در پى آموختن عهدها و توصه هاى خداوند، به مردم است.

۲ - خداوند، در آغاز آفرینش انسان و روزگار پیش از عصر نزول قرآن، باآدم ابوالبشر، خواسته و توصیه اى را در میان گذاشته بود. (و کذلک أنزلنه ... و لقد عهدنا إلى ءادم من قبل ) مضاف الیه کلمه «قبل» - به قرینه آیه پیشین - زمان نزول قرآن است و ممکن است مراد، قبل از رخدادهایى باشد که از آغاز سوره به آن پرداخته شده بود و مراد از عهدى که خداوند با حضرت آدم(ع) کرده بود - چنانچه از آیات دیگر قصه آدم(ع) استفاده مى شود نخوردن از درخت ممنوع بوده است.

۳ - آدم(ع)، سفارش و عهد خداوند را نادیده گرفت و به آن عمل نکرد. (و لقد عهدنا إلى ءادم من قبل فنسى ) مراد از «نسیان» به قرینه سخن شیطان به آدم (ما نهاکما ربّکما... اعراف / ۲۰) فراموشى حقیقى نبوده است; بلکه لازمه آن (ترک عمل) اراده شده است.

۴ - آدم، فاقد عزم و اراده لازم براى به کار بستن توصیه هاى خداوند و توجه به آن بود. (و لقد عهدنا إلى ءادم ... فنسى و لم نجد له عزمًا)

۵ - عزم و تصمیم جدى براى عمل به توصیه هاى خداوند، خصلتى ارزشمند است. (و لقد عهدنا إلى ءادم ... فنسى و لم نجد له عزمًا ) تعبیر «نیافتیم» به جاى «نبود»، گویاى آن است که دراین موارد، وجود عزم، مطلوب و مورد انتظار است.

۶ - عزم و تصمیم جدى براى عمل به توصیه هاى خداوند، موجب ارزش مندى انسان در پیشگاه خداوند است. (و لم نجد له عزمًا) ضمیر فاعلى در «لم نجد»، دلالت دارد که وجود عزم در آدم(ع) مطلوب خداوند بود و نبود آن، امرى خلاف انتظار بوده است.

روایات و احادیث

۷ - «عن أبى جعفر(ع) قال: إنّ اللّه تبارک و تعالى عهد إلى آدم(ع) أن لایقرب الشجرة ... نسى فأکل منها و هو قول اللّه تبارک و تعالى: «و لقد عهدنا إلى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً»; از امام باقر(ع) روایت شده: خداوند - تبارک و تعالى - به آدم دستور داد که به آن درخت نزدیک نشود ... او دستور را فراموش کرد و از آن درخت خورد و این است سخن خداوند: «و لقد عهدنا...»».[۱]

موضوعات مرتبط

  • آدم(ع): توصیه به آدم(ع) ۲، ۷; عصیان آدم(ع) ۴; عهدشکنى آدم(ع) ۳، ۷; فراموشى آدم(ع) ۷; قصه آدم(ع) ۲، ۳، ۴
  • ارزشها: ملاک ارزشها ۶
  • خدا: آثار عمل به توصیه هاى خدا ۶; تصمیم عمل به عهد خدا ۵; توصیه هاى خدا ۱، ۲، ۷; عمل به توصیه هاى خدا ۴; عهد خدا ۱; عهدشکنى با خدا ۳، ۷
  • صفات: صفات پسندیده ۵
  • قرآن: تعالیم قرآن ۱

منابع

  1. کمال الدین صدوق، ص ۲۱۳، ب ۲۲، ح ۲; نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۹۹، ح ۱۴۷.