الكهف ٩٧: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link333 | آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۹#link334 | معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن]] | ||
خط ۵۰: | خط ۵۱: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۴۳#link351 | بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link160 | آيه ۹۲ - ۹۸]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link160 | آيه ۹۲ - ۹۸]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link161 | تفسير: ]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۶۹#link161 | تفسير: ]] | ||
خط ۵۸: | خط ۶۱: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link165 | ۳ - سد ذو القرنين كجاست ؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link165 | ۳ - سد ذو القرنين كجاست ؟]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link166 | ۴ - ياجوج و ماجوج كيانند؟]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۲_بخش۷۰#link166 | ۴ - ياجوج و ماجوج كيانند؟]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً «97» | |||
(پس از ساختن اين ديوار آهنى، يأجوج ومأجوج) نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنهاى پديد آورند. | |||
===نکته ها=== | |||
«ردم» به بستن شكاف، «صدف» به كناره وجانب، «قطر» به مس گداخته و «زُبَرَ» به قطعههاى بزرگ آهنى گفته مىشود. | |||
امام صادق عليه السلام فرمود: تقيّه، سدّى ميان شما و مخالفان است كه قابل بالا رفتن از آن و سوراخ كردن نيست. «1» | |||
---- | |||
«1». تفسير نورالثقلين. | |||
جلد 5 - صفحه 226 | |||
===پیام ها=== | |||
1- از ديدگاه اولياى الهى، همهى امكانات از خداست. «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي» | |||
2- پيامبران براى رسالت و هدايت مردم، درخواست پول و ماديات از آنان نداشتند. «1» «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ» | |||
3- امكانات مردمى را در راه مصالح آنان بايد به كار گرفت. «فَأَعِينُونِي» | |||
4- براى رسيدن به هدف، علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه، همّت و مشاركت مردمى نيز لازم است. «فَأَعِينُونِي» | |||
5- گاهى بهجاى كمكهاى مالى بايد نيروى انسانى را به كمك طلبيد. «فَأَعِينُونِي» | |||
6- تركيب آهن و مس (آلياژ سازى)، ابتكار انبياست. آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ... قِطْراً (امروزه از نظر علمى، اهميّت اين تركيب ثابت شده است.) | |||
7- محكمكارى و بىنقص انجام دادن كارها، شيوهى انبياست. فَمَا اسْطاعُوا ... | |||
سدّ ذوالقرنين چنان محكم وبزرگ بود كه نمىتوانستند آن را خراب كنند يا از آن بگذرند. أَنْ يَظْهَرُوهُ ... لَهُ نَقْباً | |||
8- در حلّ مشكلات اجتماعى، هميارى مردمى كه صاحبان درد هستند، لازم است. (زيرا نشاط كارى بيشتر مىشود، ارزش زحمات را مىدانند و كمكارى نمىكنند.) فَأَعِينُونِي ... فَمَا اسْطاعُوا ... | |||
9- رهبران لايق، به كمك علم، هنر، سوز و تعاون، از سادهترين افراد و ابزار، بهترين كارها را توليد مىكنند، بنابراين اگر مدير لايق باشد، كارگران ساده مهمترين پروژهها را انجام دهند. فَأَعِينُونِي ... فَمَا اسْطاعُوا ... | |||
---- | |||
«1». در سورهى شعراء، پنج مرتبه از قول پنج پيامبر نقل شده است كه به مردم مىگفتند: ما از شما پاداش مادّى نمىخواهيم. پيامبر اسلام نيز مزد رسالت خود را محبّت اهلبيت عليهم السلام قرار داد، كه ثمرهى محبّت و پيروى از آنان نيز به خود انسان بازمىگردد. | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 227 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) | |||
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ: پس نتوانستند يأجوج و مأجوج آنكه بالا روند بر آن سد به سبب ارتفاع و املاس. وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً: و نتوانستند آن را سوراخ كردن بواسطه صلابت و استحكام آن. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) | |||
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98) | |||
ترجمه | |||
پس توسل جست بوسيلهاى | |||
تا وقتى كه رسيد بميانه دو كوه يافت در پيش آن دو، گروهى را كه نزديك نبود كه بفهمند گفتارى را | |||
گفتند اى ذو القرنين همانا يأجوج و مأجوج فساد كنندگانند در زمين پس آيا قرار دهيم براى تو نقدينهاى بشرط آنكه بنا كنى ميان ما و ميان آنها سدّى | |||
گفت آنچه تمكّن داد مرا در آن پروردگارم بهتر است پس كمك كنيد مرا بقوّت بازو تا بنا كنم ميان شما و ميان آنها سدّ بزرگى | |||
بياوريد نزد من قطعههاى آهن را تا وقتى كه برابر شد ميانه دو جانب آن دو كوه گفت بدميد تا وقتى كه گرداند آنرا آتش گفت بياوريد نزد من تا بريزم بر آن مس گداخته را | |||
پس نتوانستند كه بالا روند آنرا و نتوانستند بسازند براى آن نقبى | |||
گفت اين رحمتى است از پروردگار من پس وقتى كه بيايد وعده پروردگار من ميگرداند آنرا زمين هموار و بوده است وعده پروردگار من درست و راست. | |||
تفسير | |||
جناب ذو القرنين بعد از فراغت از امر مغرب و مشرق گفتهاند اراده جانب شمال را نمود و از جنوب رهسپار شد تا رسيد بفاصله ميان دو كوه شمالى و | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 452 | |||
عياشى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه بجانب تاريكى متوجّه شد و شايد مراد توجّه بقطب شمال باشد در ششماهى كه شب است و اينكه از آن دو كوه تعبير بسدّين شده بملاحظه آنستكه كوه سدّ طبيعى است و كلمه سد بر آن اطلاق ميشود و بعضى سد بضم قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد و بعدا هم ميان آن دو كوه مسدود شد بسد ذو القرنين پس تمامى سد شدند و چون بآن مكان رسيد ديد جماعتى را كه بزودى كلام احديرا نمىفهميدند چون زبان مخصوصى داشتند غير از زبان همه و بايد با زحمت مقاصد را بآنها فهماند و بذو القرنين عرضه داشتند در پشت اين دو كوه دو طائفه منزل دارند بنام يأجوج و مأجوج كه گفتهاند آن دو دو قبيله از اولاد يافث بن نوح عليه السّلام بودند و در روايت علل از امام هادى عليه السّلام تأييد شده و بعضى يأجوج و مأجوج بالف قرائت نمودهاند در هر حال گفتند اين دو قبيله فساد ميكنند در زمين ما بقتل و غارت و تخريب بيوت و اتلاف زروع و اينمعنى در روايت عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد شده و آيا ممكن است ما از اموال خودمان مبلغى خارج و تقديم كنيم و در مقابل آن شما در ميان اين دو كوه سدّى بنا كنيد كه فاصله شود ميان ما و آنها و نتوانند ديگر باراضى ما تجاوز نمايند و بعضى بجاى خرجا خراجا قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد چون ظاهرا ميخواستند مقرّرى ساليانهاى بدهند نه يكدفعه و فرق بين خرج و خراج بدفعى و تدريجى است و ذو القرنين بالهام الهى يا قرائن متوجّه شد و فهميد سخن آنها را و جواب فرمود آنچه را خداوند در آن بمن تمكّن داده از مال و ملك بهتر است از خرج يا خراجيكه شما يكدفعه يا ساليانه بمن بدهيد ولى شما كمك بدنى كنيد با من بكارگرى و حمل و نقل لوازم سدّ تا من ميان شما و آنها سدّ محكم بزرگى بنا نمايم بياوريد نزد من قطعات آهن بزرگ از مراكز يا معادنى كه دارم و آنها آوردند و چيدند ميان آن دو كوه تا وقتى كه مساوى شد با دو جانب آن دو كوه ذو القرنين بكار گران فرمود بدميد در كورههاى آتش يا دمهاى زيادى كه براى گداخته نمودن آن آهنها تهيّه شده بود و آنها اطاعت كردند و دميدند تا وقتى كه تمام آنقطعات آهن چيده شده، گرديد مانند يكپارچه آتش سوزان فرمود بياوريد نزد من مس تا بريزم بر آن قطعات آهن چيده شده مس گداخته را و آنها اطاعت نمودند و ذو القرنين سدّ | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 453 | |||
را با تمام رسانيد و ديوارى شد كه سنگ و آجرش آهن بود و گلش مس گداخته پس يأجوج و مأجوج ديگر نتوانستند از آن بالا روند براى بلندى و صافى آن و نتوانستند در زير آن نقبى بزنند براى زيادى قطر و استحكام آن گفتهاند پى ديوار را بقدرى كنده بودند كه به آب رسيده بود و ذو القرنين گفت اين موفقيّت و تمكن ما از بناى چنين سدّى رحمت و فضلى بود از خداوند بر بندگانش كه از شرّ يأجوج و مأجوج ايمن شدند تا دامنه قيامت ولى چون موعد مقرر حقّ كه قيامت كبرى است برسد خداوند آنرا منهدم و پراكنده و با خاك يكسان و زمين صاف هموار كند و بعضى دكّا قرائت نمودهاند بدون مدّ و همزه و بنابراين مصدر فعلى است كه جعله دلالت بر آن نموده يعنى دكّه دكّا و بقرائت مدّ و همزه صفت موصوف مقدّر است يعنى ارضا دكّاء و مسلّم است كه وعده خداوند حق و واقع بوده و خواهد بود عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در قول خداوند اجعل بينكم و بينهم ردما كه آن تقيّه است كه دشمنان خدا نميتوانند از آن بالا روند و نميتوانند براى آن نقبى بزنند و حيلهاى انديشند و آن سدّ محكم و حصن حصين است براى محفوظ ماندن شما از تعدّيات آنها و چون وعده خداوند برسد و امام عليه السّلام از پس پرده غيبت ظاهر گردد تقيّه از بين ميرود و سد مدكوك ميگردد و آن روز انتقام كشيدن شما است از دشمنان خدا و قمّى ره فرموده كه خداوند پيش از روز قيامت در آخر- الزّمان آن سد را منهدم فرمايد و يأجوج و مأجوج بيرون آيند و مردم را بخورند و از بعضى روايات استفاده ميشود كه آنها خلق مخصوصى هستند كه بر حسب شكل و هيئت و قد و قامت و اعضاء و جوارح با بشر عادى تفاوت فاحشى دارند و بعد از ملائكه خلقى بزيادى آنها نيست و هر مردى از آنها تا هزار پسر صلبى خود را نه بيند نميميرد و يك اقليم از اقاليم دنيا مخصوص بآنها است و بيرون آمدن آنها از پشت سد و اختلاطشان بسائر خلق از علائم قيامت است. | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 454 | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَمَا اسطاعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً (97) | |||
پس از اينکه ديگر قدرت ندارند بر بالاي آن بروند و نميتوانند رخنه در آن پيدا كنند. | |||
فَمَا اسطاعُوا فرق است بين طوع و استطاعت طوع بمعني قدرت و تواناييست که برغبت و ميل و شوق انجام مقصد دهد و از اينکه جهت اطاعت اوامر الهي و رسول و ائمه اطهار و نوّاب خاص آنها و نوّاب عام علماء اعلام و پدر و مادر و زوج و مولي واجب است و استطاعت اينكه طلب قدرت كند و وسائل رسيدن بمقصود را فراهم كند تا نائل بمقصود خود گردد و اينها نه قدرت دارند از اينکه سدّ و ديوار بالا روند و نه وسائلي دارند که روزنه و سوراخ در او احداث كنند وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
(آیه 97)- سر انجام چنان سدّ محکمی ساخت «که آنها [طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند، و نمیتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند» (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۸
ترجمه
الكهف ٩٦ | آیه ٩٧ | الكهف ٩٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مَا اسْطَاعُوا» و «مَا اسْتَطاعُوا»: نتوانستند. در فعل اوّلی تخفیف شده، و در فعل دومی اصل مراعات گشته است. «أَن یَظْهَرُوهُ»: بر پشت آن روند. بالای آن روند. «نَقْباً»: سوراخ کردن و شکافتن.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۸۳ -۱۰۲، سوره كهف
- معناى ((عين حمئة (( وبيان موقعيت جغرافيائى آن
- ظالمان را عذاب مى كنيم ومؤ منان صالح العمل را جزاى حسنى است
- ساختن سد به وسيله ذوالقرنين
- بكار بردن قطعه هاى آهن در ساختن سدى محكم توسط ذوالقرنين
- وجوهى كه در بيان مراد آيه شريفه : ((افحسب الذين كفروا ان يتخذوا عبادى من دونىاولياء...(( گفته شده است
- بحث روايتى
- اختلافاتى كه جهاد متعدد در روايات مربوط به ذوالقرنين وجود دارد
- دوروايت اميرالمؤ منين على (ع ) درباره ذوالقرنين
- حديثى از امام صادق (ع ) درباره آفتاب وطلوع وغروب آن
- رواياتى در ذيلبرخى جملات آيات راجع به ذوالقرنين
- بحثى قرآنى وتاريخى پيرامون داستان ذوالقرنين در چندفصل
- ۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن
- ۲ - داستان ذوالقرنين وسد وياجوج وماجوج از نظر تاريخ
- ۳- ذوالقرنين كيست وسدش كجا است ؟ اقوال مختلف در اين باره
- نظر بعضى كه ذوالقرنين را همان اسكندر مقدونى دانسته اند وردّ آن
- نظر جمعى از مورخين كه ذوالقرنين را مردى عرب از ملوك يمن دانسته اند
- سخن بعضى در اثبات اينكه ذوالقرنين ، كورش ، پادشاه هخامنشى ايران ، وياءجوجوماءجوج ، اقدام مغول بوده اند
- بحث مفسرين ومورخين پيرامون قوم ياءجوج وماءجوج وحوادث مربوط به آنها
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً «97»
(پس از ساختن اين ديوار آهنى، يأجوج ومأجوج) نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن رخنهاى پديد آورند.
نکته ها
«ردم» به بستن شكاف، «صدف» به كناره وجانب، «قطر» به مس گداخته و «زُبَرَ» به قطعههاى بزرگ آهنى گفته مىشود.
امام صادق عليه السلام فرمود: تقيّه، سدّى ميان شما و مخالفان است كه قابل بالا رفتن از آن و سوراخ كردن نيست. «1»
«1». تفسير نورالثقلين.
جلد 5 - صفحه 226
پیام ها
1- از ديدگاه اولياى الهى، همهى امكانات از خداست. «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي»
2- پيامبران براى رسالت و هدايت مردم، درخواست پول و ماديات از آنان نداشتند. «1» «ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ»
3- امكانات مردمى را در راه مصالح آنان بايد به كار گرفت. «فَأَعِينُونِي»
4- براى رسيدن به هدف، علاوه بر طرح وتقاضا وبودجه، همّت و مشاركت مردمى نيز لازم است. «فَأَعِينُونِي»
5- گاهى بهجاى كمكهاى مالى بايد نيروى انسانى را به كمك طلبيد. «فَأَعِينُونِي»
6- تركيب آهن و مس (آلياژ سازى)، ابتكار انبياست. آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ ... قِطْراً (امروزه از نظر علمى، اهميّت اين تركيب ثابت شده است.)
7- محكمكارى و بىنقص انجام دادن كارها، شيوهى انبياست. فَمَا اسْطاعُوا ...
سدّ ذوالقرنين چنان محكم وبزرگ بود كه نمىتوانستند آن را خراب كنند يا از آن بگذرند. أَنْ يَظْهَرُوهُ ... لَهُ نَقْباً
8- در حلّ مشكلات اجتماعى، هميارى مردمى كه صاحبان درد هستند، لازم است. (زيرا نشاط كارى بيشتر مىشود، ارزش زحمات را مىدانند و كمكارى نمىكنند.) فَأَعِينُونِي ... فَمَا اسْطاعُوا ...
9- رهبران لايق، به كمك علم، هنر، سوز و تعاون، از سادهترين افراد و ابزار، بهترين كارها را توليد مىكنند، بنابراين اگر مدير لايق باشد، كارگران ساده مهمترين پروژهها را انجام دهند. فَأَعِينُونِي ... فَمَا اسْطاعُوا ...
«1». در سورهى شعراء، پنج مرتبه از قول پنج پيامبر نقل شده است كه به مردم مىگفتند: ما از شما پاداش مادّى نمىخواهيم. پيامبر اسلام نيز مزد رسالت خود را محبّت اهلبيت عليهم السلام قرار داد، كه ثمرهى محبّت و پيروى از آنان نيز به خود انسان بازمىگردد.
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 227
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ: پس نتوانستند يأجوج و مأجوج آنكه بالا روند بر آن سد به سبب ارتفاع و املاس. وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً: و نتوانستند آن را سوراخ كردن بواسطه صلابت و استحكام آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96)
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)
ترجمه
پس توسل جست بوسيلهاى
تا وقتى كه رسيد بميانه دو كوه يافت در پيش آن دو، گروهى را كه نزديك نبود كه بفهمند گفتارى را
گفتند اى ذو القرنين همانا يأجوج و مأجوج فساد كنندگانند در زمين پس آيا قرار دهيم براى تو نقدينهاى بشرط آنكه بنا كنى ميان ما و ميان آنها سدّى
گفت آنچه تمكّن داد مرا در آن پروردگارم بهتر است پس كمك كنيد مرا بقوّت بازو تا بنا كنم ميان شما و ميان آنها سدّ بزرگى
بياوريد نزد من قطعههاى آهن را تا وقتى كه برابر شد ميانه دو جانب آن دو كوه گفت بدميد تا وقتى كه گرداند آنرا آتش گفت بياوريد نزد من تا بريزم بر آن مس گداخته را
پس نتوانستند كه بالا روند آنرا و نتوانستند بسازند براى آن نقبى
گفت اين رحمتى است از پروردگار من پس وقتى كه بيايد وعده پروردگار من ميگرداند آنرا زمين هموار و بوده است وعده پروردگار من درست و راست.
تفسير
جناب ذو القرنين بعد از فراغت از امر مغرب و مشرق گفتهاند اراده جانب شمال را نمود و از جنوب رهسپار شد تا رسيد بفاصله ميان دو كوه شمالى و
جلد 3 صفحه 452
عياشى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه بجانب تاريكى متوجّه شد و شايد مراد توجّه بقطب شمال باشد در ششماهى كه شب است و اينكه از آن دو كوه تعبير بسدّين شده بملاحظه آنستكه كوه سدّ طبيعى است و كلمه سد بر آن اطلاق ميشود و بعضى سد بضم قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد و بعدا هم ميان آن دو كوه مسدود شد بسد ذو القرنين پس تمامى سد شدند و چون بآن مكان رسيد ديد جماعتى را كه بزودى كلام احديرا نمىفهميدند چون زبان مخصوصى داشتند غير از زبان همه و بايد با زحمت مقاصد را بآنها فهماند و بذو القرنين عرضه داشتند در پشت اين دو كوه دو طائفه منزل دارند بنام يأجوج و مأجوج كه گفتهاند آن دو دو قبيله از اولاد يافث بن نوح عليه السّلام بودند و در روايت علل از امام هادى عليه السّلام تأييد شده و بعضى يأجوج و مأجوج بالف قرائت نمودهاند در هر حال گفتند اين دو قبيله فساد ميكنند در زمين ما بقتل و غارت و تخريب بيوت و اتلاف زروع و اينمعنى در روايت عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد شده و آيا ممكن است ما از اموال خودمان مبلغى خارج و تقديم كنيم و در مقابل آن شما در ميان اين دو كوه سدّى بنا كنيد كه فاصله شود ميان ما و آنها و نتوانند ديگر باراضى ما تجاوز نمايند و بعضى بجاى خرجا خراجا قرائت نمودهاند و شايد احسن باشد چون ظاهرا ميخواستند مقرّرى ساليانهاى بدهند نه يكدفعه و فرق بين خرج و خراج بدفعى و تدريجى است و ذو القرنين بالهام الهى يا قرائن متوجّه شد و فهميد سخن آنها را و جواب فرمود آنچه را خداوند در آن بمن تمكّن داده از مال و ملك بهتر است از خرج يا خراجيكه شما يكدفعه يا ساليانه بمن بدهيد ولى شما كمك بدنى كنيد با من بكارگرى و حمل و نقل لوازم سدّ تا من ميان شما و آنها سدّ محكم بزرگى بنا نمايم بياوريد نزد من قطعات آهن بزرگ از مراكز يا معادنى كه دارم و آنها آوردند و چيدند ميان آن دو كوه تا وقتى كه مساوى شد با دو جانب آن دو كوه ذو القرنين بكار گران فرمود بدميد در كورههاى آتش يا دمهاى زيادى كه براى گداخته نمودن آن آهنها تهيّه شده بود و آنها اطاعت كردند و دميدند تا وقتى كه تمام آنقطعات آهن چيده شده، گرديد مانند يكپارچه آتش سوزان فرمود بياوريد نزد من مس تا بريزم بر آن قطعات آهن چيده شده مس گداخته را و آنها اطاعت نمودند و ذو القرنين سدّ
جلد 3 صفحه 453
را با تمام رسانيد و ديوارى شد كه سنگ و آجرش آهن بود و گلش مس گداخته پس يأجوج و مأجوج ديگر نتوانستند از آن بالا روند براى بلندى و صافى آن و نتوانستند در زير آن نقبى بزنند براى زيادى قطر و استحكام آن گفتهاند پى ديوار را بقدرى كنده بودند كه به آب رسيده بود و ذو القرنين گفت اين موفقيّت و تمكن ما از بناى چنين سدّى رحمت و فضلى بود از خداوند بر بندگانش كه از شرّ يأجوج و مأجوج ايمن شدند تا دامنه قيامت ولى چون موعد مقرر حقّ كه قيامت كبرى است برسد خداوند آنرا منهدم و پراكنده و با خاك يكسان و زمين صاف هموار كند و بعضى دكّا قرائت نمودهاند بدون مدّ و همزه و بنابراين مصدر فعلى است كه جعله دلالت بر آن نموده يعنى دكّه دكّا و بقرائت مدّ و همزه صفت موصوف مقدّر است يعنى ارضا دكّاء و مسلّم است كه وعده خداوند حق و واقع بوده و خواهد بود عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در قول خداوند اجعل بينكم و بينهم ردما كه آن تقيّه است كه دشمنان خدا نميتوانند از آن بالا روند و نميتوانند براى آن نقبى بزنند و حيلهاى انديشند و آن سدّ محكم و حصن حصين است براى محفوظ ماندن شما از تعدّيات آنها و چون وعده خداوند برسد و امام عليه السّلام از پس پرده غيبت ظاهر گردد تقيّه از بين ميرود و سد مدكوك ميگردد و آن روز انتقام كشيدن شما است از دشمنان خدا و قمّى ره فرموده كه خداوند پيش از روز قيامت در آخر- الزّمان آن سد را منهدم فرمايد و يأجوج و مأجوج بيرون آيند و مردم را بخورند و از بعضى روايات استفاده ميشود كه آنها خلق مخصوصى هستند كه بر حسب شكل و هيئت و قد و قامت و اعضاء و جوارح با بشر عادى تفاوت فاحشى دارند و بعد از ملائكه خلقى بزيادى آنها نيست و هر مردى از آنها تا هزار پسر صلبى خود را نه بيند نميميرد و يك اقليم از اقاليم دنيا مخصوص بآنها است و بيرون آمدن آنها از پشت سد و اختلاطشان بسائر خلق از علائم قيامت است.
جلد 3 صفحه 454
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَمَا اسطاعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً (97)
پس از اينکه ديگر قدرت ندارند بر بالاي آن بروند و نميتوانند رخنه در آن پيدا كنند.
فَمَا اسطاعُوا فرق است بين طوع و استطاعت طوع بمعني قدرت و تواناييست که برغبت و ميل و شوق انجام مقصد دهد و از اينکه جهت اطاعت اوامر الهي و رسول و ائمه اطهار و نوّاب خاص آنها و نوّاب عام علماء اعلام و پدر و مادر و زوج و مولي واجب است و استطاعت اينكه طلب قدرت كند و وسائل رسيدن بمقصود را فراهم كند تا نائل بمقصود خود گردد و اينها نه قدرت دارند از اينکه سدّ و ديوار بالا روند و نه وسائلي دارند که روزنه و سوراخ در او احداث كنند وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقباً.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 97)- سر انجام چنان سدّ محکمی ساخت «که آنها [طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند، و نمیتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند» (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً).
نکات آیه
۱- با طرح و برنامه و نظارت مستقیم ذوالقرنین، ساخت سد آهنین به اتمام رسید. (فما اسطعوا أن یظهروه و ما استطعوا له نقبًا) «فاء» در «فما اسطاعوا» فصیحه است (یعنى از مضامینى ناگفته حکایت مى کند) یعنى: «اوامر ذوالقرنین، انجام شد و کار سد به اتمام رسید و پس از آن، یأجوج و مأجوج نتوانستند که بر آن بالا رفته و یا این که سوراخى در آن ایجاد و از آن عبور کنند.
۲- یأجوج و مأجوج، از صعود بر بالاى سد ذوالقرنین و نیز ایجاد رخنه و نقب در آن، ناتوان بودند. (فما اسطعوا أن یظهروه و مااستطعوا له نقبًا) «ظهور» به معناى «علو» و بالا رفتن است «فما اسطاعوا أن یظهروه» یعنى: «اقوام مهاجم، نتوانستند از آن بالا روند.». «نقب» به معناى «سوراخ و تونل» است و «ما استطاعوا له نقباً» یعنى: «نتوانستند که در دیوار سد، تونل و یا معبر ایجاد کنند.».
۳- سد ذوالقرنین، داراى ارتفاع بلند و بدنه اى صاف و لغزنده و استحکام و استوارى تمام بود. (فما اسطعوا أن یظهروه و مااستطعوا له نقبًا) وجود حرف «تاء» در «استطاعوا» و نبود آن در «اسطاعوا» در معنى تأثیرى ندارد، بلکه، تنها، براى تخفیف لفظ، گاهى حرف «تاء» را حذف مى کنند، گرچه گفته اند آسان تر بودن صعود از ایجاد رخنه، دلیل سبک تر آوردن لفظ «اسطاعوا» است.
۴- پیش گیرى از هجوم مفسدان به جامعه، وظیفه حاکمان الهى است. (فما اسطعوا أن یظهروه و مااستطعوا له نقبًا)
۵- جوامع شرور و غیرقابل اصلاح را، باید در پشت سدهاى دفاعى محصور ساخت. (فمااسطوا أن یظهروه و مااستطعوا له نقبًا) ذوالقرنین، با آن که از شرق و غرب کشور خویش بازدید کرد، ولى به دیار یأجوج و مأجوج سفر نکرد و در متحول ساختن آنان به جامعه اى سالم، گامى برنداشت. دلیل این رفتار، مى تواند ناامیدى او از اصلاح آن قبایل باشد. به همین جهت، ارتباط آنان را با جوامع دیگر قطع کرد تا دیگران از فسادگرى آنان در امان باشند.
موضوعات مرتبط
- ذوالقرنین: اتمام سد ذوالقرنین ۱; ارتفاع سد ذوالقرنین ۲، ۳; استحکام سد ذوالقرنین ۲، ۳; قصه ذوالقرنین ۱، ۲; ویژگیهاى سد ذوالقرنین ۳
- رهبران دینى: مسؤولیت رهبران دینى ۴
- مأجوج: عجز مأجوج ۲; قصه مأجوج ۲
- مفسدان: جداسازى مفسدان ۵; محاصره مفسدان ۵; ممانعت از هجوم مفسدان ۴
- یأجوج: عجز یأجوج ۲; قصه یأجوج ۲