يوسف ٣٩: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link163 | آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link163 | آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link164 | تصميم به زندانى كردن يوسف (عليه السلام )]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link164 | تصميم به زندانى كردن يوسف (عليه السلام )]] | ||
خط ۴۲: | خط ۴۳: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۰#link177 | اشكال به چند روايت كه در آنها جمله : ((اذكرنى عند ربك )) بر يوسف (عليه السلام )خرده گرفته]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۰#link177 | اشكال به چند روايت كه در آنها جمله : ((اذكرنى عند ربك )) بر يوسف (عليه السلام )خرده گرفته]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link226 | آيه ۳۹ - ۴۲]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link226 | آيه ۳۹ - ۴۲]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link227 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link227 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۵۲: | خط ۵۵: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link233 | ۴ - سوء استفاده از يك شعار سازنده .]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link233 | ۴ - سوء استفاده از يك شعار سازنده .]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link234 | توجه به غير خدا.]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۹_بخش۶۹#link234 | توجه به غير خدا.]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «39» | |||
اى دو يار زندانى من! آيا خدايان متعدّد و گوناگون بهتر است يا خداوند يكتاى مقتدر؟ | |||
===نکته ها=== | |||
انسانها سه دستهاند: گروهى قالب پذيرند، مثل آب و هوا كه از خود شكلى ندارند ودر هر ظرفى به شكل همان ظرف در مىآيند. گروهى نفوذ ناپذير و مقاوم هستند، همچون آهن و فولاد كه در برابر فشار بيرونى ايستادگى مىكنند. اما گروهى امام و راهبرند كه ديگران را به رنگ حقّ درمىآورند. يوسف نمونهاى از انسانهاى دسته سوم است كه در زندان نيز از مشرك، موحّد مىسازد. | |||
در قرآن در جاهاى مختلف، از روش مقايسه و پرسش استفاده شده است كه به نمونههايى از آن درباره خداوند اشاره مىكنيم: | |||
1. «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» «1»؛ آيا از شركايى كه براى خدا گرفتهايد | |||
---- | |||
«1». يونس، 34. | |||
جلد 4 - صفحه 207 | |||
كسى هست كه بيافريند و سپس آنرا برگرداند؟ | |||
2. «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ» «1»؛ آيا از شركايى كه براى خدا قرار دادهايد كسى هست كه به حقّ راهنمايى كند؟ | |||
3. «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» «2»؛ آيا غير خداى يكتا پروردگارى بپذيرم در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ | |||
4. «آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ» «3»؛ خداوند بهتر است يا آنچه شريك او مىگردانيد؟ | |||
===پیام ها=== | |||
1- مردم را با محبّت و عاطفه، صدا بزنيد. «يا صاحِبَيِ» | |||
2- انسان در برابر هم نشينان خود نيز مسئول است. «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ»* | |||
3- از مكانها وزمانهاى حسّاس براى تبليغ استفاده كنيد. يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ ... (يوسف در زندان همين كه مىبيند به تعبير خواب او نياز دارند، فرصت را غنيمت شمرده و تبليغ مىكند.) | |||
4- پرسش و مقايسه، يكى از راههاى ارشاد و هدايت است. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ ... | |||
5- اعتقاد به توحيد اساس ايمان است. (يوسف سرآغاز دعوت خود را توحيد قرار داد) أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ ...* | |||
6- خدايان متعدّد، عامل تفرقه و پراكندگى، و خداى واحد عامل يگانگى است. | |||
أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ ...* | |||
7- فطرت بشر از تفرقه و تشتّت بيزار است و يوسف از همين امر براى اثبات توحيد بهره گرفته است. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ ...* | |||
8- وحدت و يگانگى، عامل قدرت و غلبه است. «الْواحِدُ الْقَهَّارُ»* | |||
---- | |||
«1». يونس، 35. | |||
«2». انعام، 164. | |||
«3». نمل، 59. | |||
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 208 | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) | |||
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ: اى دو رفيق زندانى. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ: آيا خداوندان پراكنده كه شما داريد از طلا و نقره و آفتاب و ماه و ستاره. يا متفرقه در مرتبه از اعلى و اوسط و ادنى، بهتر است، أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ: يا خداى يگانه و يكتاى در ذات و صفات غالب بر مكونات هيچكس را تاب مقاومت قدرت او نيست. استفهام به داعى تقرير است، يعنى خداى به حق مستحق عبوديت باشد نه غير او. | |||
تنبيه: آيه شريفه ردّ است بر قائلين ارباب انواع و مثل افلاطونيه. افلاطون گويد: هر نوعى از افراد موجودات يك فرد عقلى دارد از انسان و سگ و خروس | |||
جلد 6 - صفحه 222 | |||
و ساير موجودات كه الفرد العقلىّ ربّ النوع و مفيض بر مادون خود مىباشد، اگر به ديده انصاف بنگرى، اينها همان روح الهه است كه پرستش مىشد. | |||
فيلسوف او را به صورت ديگر در آورده و رب النوع نام نهاده و قرآن حق به يك كلمه جامعه رد آنها را فرموده كه «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» مدير و مدبر دانستن ذاتى را شايسته است كه تمامى موجودات مقهور قدرت اويند. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42) | |||
ترجمه | |||
اى دو يار زندان من آيا خدايان متعدده بهترند يا خداى يگانه | |||
غالب بر همه نمىپرستيد غير از خدا مگر نامهائى را كه نام نهادهايد آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هيچ حجتى نيست حكم مگر خداى را فرموده است كه نپرستيد مگر او را اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نميدانند | |||
اى دو يار من در زندان اما يكى از شما دو نفر پس بياشاماند خواجه خود را شراب و اما ديگرى پس بدار كشيده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امريكه در تعبير آن پرسش مينموديد | |||
و گفت مر آنكس را كه دانست او نجات يابنده است از آندو نفر ياد كن مرا نزد خواجه خود پس از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ كرد در زندان چند سال. | |||
تفسير | |||
در تعقيب دعوت بتوحيد حضرت يوسف عليه السّلام بآن دو نفر غلام زندانى فرمود اى دو يار و نديم و مجالس و مصاحب من در زندان آيا آلهه متفرقه متعدده | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 145 | |||
مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولى و احق و اليقند براى پرستش و ستايش و آيا عبادت آنها انفع است براى عبادت كننده يا خداى يگانه قادر غالب قاهر كه كسى نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب معلوم است كه عبادت آنها نفعى ندارد و مصنوع شخص لايق براى معبوديت نيست و خير و شر و ضرر و نفع و كليه امور بدست خداى واحد قهّار است و آنها از خدائى بهرهاى ندارند جز اسم بىمسمّا كه بت پرستان براى آنها گذاردهاند كه آنها را خدا يا رب النوع ناميدهاند پس گويا عبادت نميكنند مگر همان اسماء بىمسماى جعلى خودشان را و در آيه دوم خطاب بتمام اهل زندان يا عموم بتپرستان شده و اخيرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باين تقريب كه عبادت بايد بدستور خدا باشد و خدا نفرموده است كه شما عبادت بت كنيد پس اگر شما پرستش ميكنيد آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نيست چون مستحق پرستش او است و كسى در ملك وجود اختيار حكم فرمائى را ندارد جز او و او امر فرموده است كه عبادت نكنند بندگان جز او را و اين توحيد ذات و اخلاص در عبادت دين قويم و منهج مستقيم ابراهيم و ساير انبياء عظام است و نبايد از آن عدول نمود ولى بيشتر مردم فكر نميكنند و نمىدانند تكليف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظيفه رسالت خواب آندو نفر را تعبير فرمود باين بيان كه آنشخص ساقى بمقام سابق خود ميرسد و مولى و ولى نعمت خود را شراب ميدهد و مقرّبتر از پيش ميگردد و اما آن شخص خبّاز را از زندان بيرون مىآورند و تقصير او بر پادشاه ثابت ميشود و او را بدار ميكشند و مغز سر او را پرندگان ميخورند و كسانيكه گفتهاند نانى را كه او در خواب ديده بود بر سر دارد در سه سبد يا سه سفره بوده و انگوريرا كه ديگرى ديده بود ميفشرد براى شراب سه خوشه بوده گفتهاند مدت ظهور تعبير را هم حضرت سه روز تعيين فرمود و قمى ره فرموده نانوا دروغ گفته بود خواب نديده بود لذا وقتى حضرت يوسف فرمود تو را پادشاه ميكشد و بدار ميكشد و پرندگان مغز سر تو را ميخورند او انكار كرد خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست يا دروغ كار تمام شد و قضاء الهى جارى شد بر امريكه در آن استفتاء نموديد و بعضى گفتهاند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقير بعيد است بلكه يا هر دو راست گفته بودند نهايت | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 146 | |||
آنكه نانوا چون ديده تعبير حضرت بر ضرر او است منكر شده براى توهين و استهزاء يا او دروغ گفته چنانچه قمى ره فرموده و براى آنكه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستكه حضرت تعبير خواب آن دو را فرموده و واقع شده نه آنكه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضى احتمال دادهاند و لازمه اين معنى آن است كه هر دو راست گفته باشند در خواب ديدن اگر چه يكى از آندو دروغ گفته باشد در انكار كردن يا كسى دروغ گفته باشد در خواب ديدن كه خداوند منجز فرموده است تعبير خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّى و هتك حرمت او از پيغمبر خود و در مجمع فرمايش قمّى ره را نسبت بائمه عليهم السلام داده چون مسلّم است كه او از غير امام عليه السّلام نقل نميكند و چون حضرت يوسف عليه السّلام دانست نجات ساقى را يا گمان فرمود براى احتمال بدا از او خواهش كرد كه چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت نمايد يا عرضه دارد كه او را بظلم حبس نمودند و اين ترك اولى از او صادر شد بوسوسه شيطان كه در نظر آنحضرت جلوه داد جواز توسل بوسائل ظاهرى را براى خلاصى از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از ياد خدا كه بايد در هر امرى باو توسل جست و از غير او چشم پوشيد و از اينكه جواز مخصوص بغير انبياء و اولياء است و مقام ايشان اجل از اين قبيل توسلات است و خداوند براى جبران اين كسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند مراد آنستكه بفراموشى انداخت ساقى را شيطان از ذكر يوسف عليه السّلام نزد مولاى خود و اين موجب شد كه او چند سال در زندان ماند و بنظر حقير اين معنى اگر چه صدق است يعنى فراموشى از او محقق شده ولى از اين جمله اراده نشده چون در اين صورت بايد گفته شود فانساه الشيطان ذكره عند ربه و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده خدا رحمت كند برادرم يوسف را اگر نگفته بود پيش پادشاه ذكر مرا نما هفت سال ديگر در زندان نميماند و در چند روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه چون حضرت يوسف عليه السّلام براى نجات خود ملتجى بخدا نشد خدا فرموده از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحى شد اى يوسف كه در خواب بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 147 | |||
عرض كرد پروردگارا تو، فرمود كه تو را محبوب نزد پدر كرد عرض كرد الهى تو فرمود كه قافله را متوجه بچاه نمود براى نجات تو عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعليم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر چاه عرض كرد تو تعليم فرمودى فرمود كه تو را از مكر آن زن خلاص كرد عرض كر تو اى پروردگار من فرمود كه آن كودك را براى گواهى بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تو را از مكر زن عزيز و ساير زنان مصر نجات داد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعبير خواب را بتو الهام فرمود عرض كرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغير من شدى و از من نخواستى نجات خود را از زندان و اميدوار شدى به بندهاى از بندگان من كه تو را نزد مخلوقى از مخلوقات كه در قبضه قدرت من است ياد آورى كند حال هفت سال براى اين گناهت در زندان بمان كه بندهاى را نزد بندهاى فرستادى و در بعضى از اين روايات بعضى از سؤال و جوابها ذكر نشده و در يكى از آنها اضافه شده كه بعد از هر سؤالى حضرت صيحهاى زد و صورت خود را بزمين نهاد و عرض كرد پروردگارا تو و در روايتى است كه بعدا عرض كرد بحق پدرانم بر تو مرا از اين زندان نجات ده و جواب رسيد كه پدرانت حقى بر من ندارند اگر آدم را ميگوئى من او را بيد قدرت خود آفريدم و از روح خود در او دميدم و در بهشتم جاى دادم و باو امر نمودم نزديك يكى از درختان بهشت نرو و او نافرمانى كرد و توبه نمود من از تقصيرش گذشتم و اگر نوح را ميگوئى من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرين كرد در باره آنها و من مستجاب نمودم و همه را غرق كردم جز او و كسانيرا كه با او در كشتى بودند و اگر ابراهيم را ميگوئى من او را خليل خود قرار دادم و آتش را براى او بر دو سلام نمودم و اگر يعقوب را ميگوئى من باو دوازده پسر دادم و يكى از پسرهايش را از نظر او غائب كردم و او دائما گريه كرد تا نابينا شد و سر راه نشست و شكايت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقى پدران تو بر من دارند و باو تعليم شد كه بگويد اسئلك بمنّك العظيم و احسانك القديم و او گفت و پادشاه خواب ديد و فرج او در آن بود و بچند طريق از آن حضرت نقل شده كه چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاى فرج روى خود را بزمين نهاد و عرض كرد اللهم ان كان ذنوبى قدا خلقت | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 148 | |||
وجهى عندك فأنّى اتوجّه اليك بوجوه آبائى الصالحين ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند كه ما هم اين دعا را بخوانيم، فرمود شما باين نحو بخوانيد اللهم ان كانت ذنوبى قد اخلقت وجهى عندك فانّى أتوجّه اليك بنبيّك نبى الرحمة محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و الائمه عليهم السلام .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
يا صاحِبَيِ السِّجنِ أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ (39) | |||
اي دو نفر که با من در سجن مصاحبت كرديد آيا اينکه آلهه که شما ميپرستيد و آنها را ربّ و پروردگار خود ميدانيد که بتهاي متفرّقه هستند بهتر است پرستش آنها يا خداوند متعال يكتا که قدرتش و قهرش بر تمام امور تعلق گرفته يا صاحِبَيِ السِّجنِ فتياني که با او در سجن رفتند و هر كدام خواب ديدند و از او تأويل و تعبير خواستند أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ استفهام تقريري است و اقامه حجت و دليل است و ارباب جمع ربّ بمعني مربّي که بفارسي پروردگار ميناميم يعني پرورش دهنده و مراد از اصنام آنها است که يا از چوب تراشيده يا از سنگ و مصنوع خود آنها است چگونه تربيت ميكنند و پرورش ميدهند و قدرت بر دفع ضرر از خود ندارند اگر آنها را بسوزانند يا رضاض كنند چنانچه ابراهيم كرد و اينها متفرق هستند هيچ كدام خبر از ديگري ندارند و لو پهلوي يكديگر نصب شده باشند و هر كدام غير ديگري است و از هم جدا هستند يا متماثلين اينکه بت چوبي با آن بت چوبي يا متضادين بت چوبي با بت سنگي يا متخالفين در شكل و صورت كوچك و بزرگ و مقدار كمّا و كيفا (خبر) بل لا خير فيها اصلا لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا يَملِكُونَ مَوتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً. | |||
ام اللّه (الذات المستجمع لجميع الكمالات المنزّه عن جميع النواقص و العيوب) الواحد بالوحدة الذاتية و الصفاتية و الفعليه و العبادتية و النظرية) که مكرر گفتهايم که مراتب توحيد پنج مرتبه است: توحيد ذاتي، صفاتي افعالي، عبادتي، نظري. | |||
القهار يعني قاهر بر جميع ممكنات و مخلوقات و غالب بر همه آنها و تمام مقهور و مغلوب تحت قدرت او هستند البته هر عاقلي بالبداهه که احتياج به اقامه دليل هم نيست حكم ميكند که عبادت و پرستش مخصوص بذات مقدّس او است | |||
جلد 11 - صفحه 198 | |||
(ا لغيرك من الظهور ما ليس لك عميت عين لا تراك) | |||
در دعاء عرفه سيّد الشهداء بعلاوه ادله بر وجود حق و وحدانيت او بجميع اقسام خمسه توحيد ذات و صفات و افعال و عبادت و نظر او بسيار است و آثار قدرت و علم و حكمت او در جميع موجودات است | |||
برگ درختان سبز در نظر هوشيار || هر ورقش دفتري است معرفت كردگار | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 39)- زندان یا کانون تربیت؟ هنگامی که یوسف با ذکر بحث گذشته، دلهای آن دو زندانی را آماده پذیرش حقیقت توحید کرد رو به سوی آنها نمود و چنین گفت: «ای هم زندانهای من! آیا خدایان پراکنده و معبودهای متفرق بهترند یا خداوند یگانه یکتای قهار و مسلط بر هر چیز» (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ). | |||
گویی یوسف میخواهد به آنها حالی کند که چرا شما آزادی را در خواب میبینید چرا در بیداری نمیبینید؟ چرا به دامن پرستش «اللّه واحد قهار» دست نمیزنید تا بتوانید این خودکامگان ستمگر را که شما را بیگناه و به مجرد اتهام به زندان میافکنند از جامعه خود برانید. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۴
ترجمه
يوسف ٣٨ | آیه ٣٩ | يوسف ٤٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ»: ای دو دوست من در زندان! ای دو ساکن زندان. همان گونه که گویند: أَصْحَابُ الْجَنَّة، و أَصْحابُ النّارِ. «مُتَفَرِّقُونَ»: خدایان پراکنده. مراد متعدّد و متنوّع در ذات و صفات است. «الْقَهَّار»: بسیار چیره و غالب. صیغه مبالغه (قاهر) است.
تفسیر
- آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف
- تصميم به زندانى كردن يوسف (عليه السلام )
- رؤ ياى دو همزندانى يوسف (عليه السلام ) و تعبير خواب آن دو توسط يوسف (عليه السلام )
- فرصتى پيش آمده براى يوسف (ع ) براى دعوت به توحيد
- طرح يك سؤ ال در مورد نعمت بودن نبوت و رسالت و پاسخ به آن
- معناى ((خير)) و بيان حجت قاطعى كه در جمله : ((ءارباب متفرّقون خيرام الله الواحدالقهّار)) نهفته است
- وجه توصيف خداوند به (واحد) و (قهار) در كلام يوسف (ع )
- استدلال يوسف (عليه السلام ) و رد پرستش آلهه و اثبات توحيد عبادى
- چرا دين توحيد دين ((قيم )) است ؟ (ذلك الّذين القيّم ...)
- اشاره به اينكه مفاد دو آيه : ((يا صاحب السجن ...)) و ((ما تعبدون من دونه ...)) يك برهان بر توحيد دو عبادت است
- تقرير ديگرى براى دو آيه از آن دو برهان استفاده مى شود
- توسل به اسباب منافاتى با اخلاص ندارد، بلكه اعتماد بر اسباب با اخلاص منافات دارد
- بحث روايتى
- رواياتى مربوط به احوال حضرت يوسف (ع ) در زندان
- اشكال به چند روايت كه در آنها جمله : ((اذكرنى عند ربك )) بر يوسف (عليه السلام )خرده گرفته
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «39»
اى دو يار زندانى من! آيا خدايان متعدّد و گوناگون بهتر است يا خداوند يكتاى مقتدر؟
نکته ها
انسانها سه دستهاند: گروهى قالب پذيرند، مثل آب و هوا كه از خود شكلى ندارند ودر هر ظرفى به شكل همان ظرف در مىآيند. گروهى نفوذ ناپذير و مقاوم هستند، همچون آهن و فولاد كه در برابر فشار بيرونى ايستادگى مىكنند. اما گروهى امام و راهبرند كه ديگران را به رنگ حقّ درمىآورند. يوسف نمونهاى از انسانهاى دسته سوم است كه در زندان نيز از مشرك، موحّد مىسازد.
در قرآن در جاهاى مختلف، از روش مقايسه و پرسش استفاده شده است كه به نمونههايى از آن درباره خداوند اشاره مىكنيم:
1. «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» «1»؛ آيا از شركايى كه براى خدا گرفتهايد
«1». يونس، 34.
جلد 4 - صفحه 207
كسى هست كه بيافريند و سپس آنرا برگرداند؟
2. «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ» «1»؛ آيا از شركايى كه براى خدا قرار دادهايد كسى هست كه به حقّ راهنمايى كند؟
3. «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» «2»؛ آيا غير خداى يكتا پروردگارى بپذيرم در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟
4. «آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ» «3»؛ خداوند بهتر است يا آنچه شريك او مىگردانيد؟
پیام ها
1- مردم را با محبّت و عاطفه، صدا بزنيد. «يا صاحِبَيِ»
2- انسان در برابر هم نشينان خود نيز مسئول است. «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ»*
3- از مكانها وزمانهاى حسّاس براى تبليغ استفاده كنيد. يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ ... (يوسف در زندان همين كه مىبيند به تعبير خواب او نياز دارند، فرصت را غنيمت شمرده و تبليغ مىكند.)
4- پرسش و مقايسه، يكى از راههاى ارشاد و هدايت است. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ ...
5- اعتقاد به توحيد اساس ايمان است. (يوسف سرآغاز دعوت خود را توحيد قرار داد) أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ ...*
6- خدايان متعدّد، عامل تفرقه و پراكندگى، و خداى واحد عامل يگانگى است.
أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ ...*
7- فطرت بشر از تفرقه و تشتّت بيزار است و يوسف از همين امر براى اثبات توحيد بهره گرفته است. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ ...*
8- وحدت و يگانگى، عامل قدرت و غلبه است. «الْواحِدُ الْقَهَّارُ»*
«1». يونس، 35.
«2». انعام، 164.
«3». نمل، 59.
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 208
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ: اى دو رفيق زندانى. أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ: آيا خداوندان پراكنده كه شما داريد از طلا و نقره و آفتاب و ماه و ستاره. يا متفرقه در مرتبه از اعلى و اوسط و ادنى، بهتر است، أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ: يا خداى يگانه و يكتاى در ذات و صفات غالب بر مكونات هيچكس را تاب مقاومت قدرت او نيست. استفهام به داعى تقرير است، يعنى خداى به حق مستحق عبوديت باشد نه غير او.
تنبيه: آيه شريفه ردّ است بر قائلين ارباب انواع و مثل افلاطونيه. افلاطون گويد: هر نوعى از افراد موجودات يك فرد عقلى دارد از انسان و سگ و خروس
جلد 6 - صفحه 222
و ساير موجودات كه الفرد العقلىّ ربّ النوع و مفيض بر مادون خود مىباشد، اگر به ديده انصاف بنگرى، اينها همان روح الهه است كه پرستش مىشد.
فيلسوف او را به صورت ديگر در آورده و رب النوع نام نهاده و قرآن حق به يك كلمه جامعه رد آنها را فرموده كه «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» مدير و مدبر دانستن ذاتى را شايسته است كه تمامى موجودات مقهور قدرت اويند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42)
ترجمه
اى دو يار زندان من آيا خدايان متعدده بهترند يا خداى يگانه
غالب بر همه نمىپرستيد غير از خدا مگر نامهائى را كه نام نهادهايد آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هيچ حجتى نيست حكم مگر خداى را فرموده است كه نپرستيد مگر او را اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نميدانند
اى دو يار من در زندان اما يكى از شما دو نفر پس بياشاماند خواجه خود را شراب و اما ديگرى پس بدار كشيده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امريكه در تعبير آن پرسش مينموديد
و گفت مر آنكس را كه دانست او نجات يابنده است از آندو نفر ياد كن مرا نزد خواجه خود پس از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ كرد در زندان چند سال.
تفسير
در تعقيب دعوت بتوحيد حضرت يوسف عليه السّلام بآن دو نفر غلام زندانى فرمود اى دو يار و نديم و مجالس و مصاحب من در زندان آيا آلهه متفرقه متعدده
جلد 3 صفحه 145
مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولى و احق و اليقند براى پرستش و ستايش و آيا عبادت آنها انفع است براى عبادت كننده يا خداى يگانه قادر غالب قاهر كه كسى نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب معلوم است كه عبادت آنها نفعى ندارد و مصنوع شخص لايق براى معبوديت نيست و خير و شر و ضرر و نفع و كليه امور بدست خداى واحد قهّار است و آنها از خدائى بهرهاى ندارند جز اسم بىمسمّا كه بت پرستان براى آنها گذاردهاند كه آنها را خدا يا رب النوع ناميدهاند پس گويا عبادت نميكنند مگر همان اسماء بىمسماى جعلى خودشان را و در آيه دوم خطاب بتمام اهل زندان يا عموم بتپرستان شده و اخيرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باين تقريب كه عبادت بايد بدستور خدا باشد و خدا نفرموده است كه شما عبادت بت كنيد پس اگر شما پرستش ميكنيد آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نيست چون مستحق پرستش او است و كسى در ملك وجود اختيار حكم فرمائى را ندارد جز او و او امر فرموده است كه عبادت نكنند بندگان جز او را و اين توحيد ذات و اخلاص در عبادت دين قويم و منهج مستقيم ابراهيم و ساير انبياء عظام است و نبايد از آن عدول نمود ولى بيشتر مردم فكر نميكنند و نمىدانند تكليف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظيفه رسالت خواب آندو نفر را تعبير فرمود باين بيان كه آنشخص ساقى بمقام سابق خود ميرسد و مولى و ولى نعمت خود را شراب ميدهد و مقرّبتر از پيش ميگردد و اما آن شخص خبّاز را از زندان بيرون مىآورند و تقصير او بر پادشاه ثابت ميشود و او را بدار ميكشند و مغز سر او را پرندگان ميخورند و كسانيكه گفتهاند نانى را كه او در خواب ديده بود بر سر دارد در سه سبد يا سه سفره بوده و انگوريرا كه ديگرى ديده بود ميفشرد براى شراب سه خوشه بوده گفتهاند مدت ظهور تعبير را هم حضرت سه روز تعيين فرمود و قمى ره فرموده نانوا دروغ گفته بود خواب نديده بود لذا وقتى حضرت يوسف فرمود تو را پادشاه ميكشد و بدار ميكشد و پرندگان مغز سر تو را ميخورند او انكار كرد خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست يا دروغ كار تمام شد و قضاء الهى جارى شد بر امريكه در آن استفتاء نموديد و بعضى گفتهاند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقير بعيد است بلكه يا هر دو راست گفته بودند نهايت
جلد 3 صفحه 146
آنكه نانوا چون ديده تعبير حضرت بر ضرر او است منكر شده براى توهين و استهزاء يا او دروغ گفته چنانچه قمى ره فرموده و براى آنكه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستكه حضرت تعبير خواب آن دو را فرموده و واقع شده نه آنكه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضى احتمال دادهاند و لازمه اين معنى آن است كه هر دو راست گفته باشند در خواب ديدن اگر چه يكى از آندو دروغ گفته باشد در انكار كردن يا كسى دروغ گفته باشد در خواب ديدن كه خداوند منجز فرموده است تعبير خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّى و هتك حرمت او از پيغمبر خود و در مجمع فرمايش قمّى ره را نسبت بائمه عليهم السلام داده چون مسلّم است كه او از غير امام عليه السّلام نقل نميكند و چون حضرت يوسف عليه السّلام دانست نجات ساقى را يا گمان فرمود براى احتمال بدا از او خواهش كرد كه چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت نمايد يا عرضه دارد كه او را بظلم حبس نمودند و اين ترك اولى از او صادر شد بوسوسه شيطان كه در نظر آنحضرت جلوه داد جواز توسل بوسائل ظاهرى را براى خلاصى از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از ياد خدا كه بايد در هر امرى باو توسل جست و از غير او چشم پوشيد و از اينكه جواز مخصوص بغير انبياء و اولياء است و مقام ايشان اجل از اين قبيل توسلات است و خداوند براى جبران اين كسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند مراد آنستكه بفراموشى انداخت ساقى را شيطان از ذكر يوسف عليه السّلام نزد مولاى خود و اين موجب شد كه او چند سال در زندان ماند و بنظر حقير اين معنى اگر چه صدق است يعنى فراموشى از او محقق شده ولى از اين جمله اراده نشده چون در اين صورت بايد گفته شود فانساه الشيطان ذكره عند ربه و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده خدا رحمت كند برادرم يوسف را اگر نگفته بود پيش پادشاه ذكر مرا نما هفت سال ديگر در زندان نميماند و در چند روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه چون حضرت يوسف عليه السّلام براى نجات خود ملتجى بخدا نشد خدا فرموده از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحى شد اى يوسف كه در خواب بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را
جلد 3 صفحه 147
عرض كرد پروردگارا تو، فرمود كه تو را محبوب نزد پدر كرد عرض كرد الهى تو فرمود كه قافله را متوجه بچاه نمود براى نجات تو عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعليم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر چاه عرض كرد تو تعليم فرمودى فرمود كه تو را از مكر آن زن خلاص كرد عرض كر تو اى پروردگار من فرمود كه آن كودك را براى گواهى بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تو را از مكر زن عزيز و ساير زنان مصر نجات داد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعبير خواب را بتو الهام فرمود عرض كرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغير من شدى و از من نخواستى نجات خود را از زندان و اميدوار شدى به بندهاى از بندگان من كه تو را نزد مخلوقى از مخلوقات كه در قبضه قدرت من است ياد آورى كند حال هفت سال براى اين گناهت در زندان بمان كه بندهاى را نزد بندهاى فرستادى و در بعضى از اين روايات بعضى از سؤال و جوابها ذكر نشده و در يكى از آنها اضافه شده كه بعد از هر سؤالى حضرت صيحهاى زد و صورت خود را بزمين نهاد و عرض كرد پروردگارا تو و در روايتى است كه بعدا عرض كرد بحق پدرانم بر تو مرا از اين زندان نجات ده و جواب رسيد كه پدرانت حقى بر من ندارند اگر آدم را ميگوئى من او را بيد قدرت خود آفريدم و از روح خود در او دميدم و در بهشتم جاى دادم و باو امر نمودم نزديك يكى از درختان بهشت نرو و او نافرمانى كرد و توبه نمود من از تقصيرش گذشتم و اگر نوح را ميگوئى من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرين كرد در باره آنها و من مستجاب نمودم و همه را غرق كردم جز او و كسانيرا كه با او در كشتى بودند و اگر ابراهيم را ميگوئى من او را خليل خود قرار دادم و آتش را براى او بر دو سلام نمودم و اگر يعقوب را ميگوئى من باو دوازده پسر دادم و يكى از پسرهايش را از نظر او غائب كردم و او دائما گريه كرد تا نابينا شد و سر راه نشست و شكايت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقى پدران تو بر من دارند و باو تعليم شد كه بگويد اسئلك بمنّك العظيم و احسانك القديم و او گفت و پادشاه خواب ديد و فرج او در آن بود و بچند طريق از آن حضرت نقل شده كه چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاى فرج روى خود را بزمين نهاد و عرض كرد اللهم ان كان ذنوبى قدا خلقت
جلد 3 صفحه 148
وجهى عندك فأنّى اتوجّه اليك بوجوه آبائى الصالحين ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند كه ما هم اين دعا را بخوانيم، فرمود شما باين نحو بخوانيد اللهم ان كانت ذنوبى قد اخلقت وجهى عندك فانّى أتوجّه اليك بنبيّك نبى الرحمة محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و الائمه عليهم السلام ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا صاحِبَيِ السِّجنِ أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ (39)
اي دو نفر که با من در سجن مصاحبت كرديد آيا اينکه آلهه که شما ميپرستيد و آنها را ربّ و پروردگار خود ميدانيد که بتهاي متفرّقه هستند بهتر است پرستش آنها يا خداوند متعال يكتا که قدرتش و قهرش بر تمام امور تعلق گرفته يا صاحِبَيِ السِّجنِ فتياني که با او در سجن رفتند و هر كدام خواب ديدند و از او تأويل و تعبير خواستند أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ استفهام تقريري است و اقامه حجت و دليل است و ارباب جمع ربّ بمعني مربّي که بفارسي پروردگار ميناميم يعني پرورش دهنده و مراد از اصنام آنها است که يا از چوب تراشيده يا از سنگ و مصنوع خود آنها است چگونه تربيت ميكنند و پرورش ميدهند و قدرت بر دفع ضرر از خود ندارند اگر آنها را بسوزانند يا رضاض كنند چنانچه ابراهيم كرد و اينها متفرق هستند هيچ كدام خبر از ديگري ندارند و لو پهلوي يكديگر نصب شده باشند و هر كدام غير ديگري است و از هم جدا هستند يا متماثلين اينکه بت چوبي با آن بت چوبي يا متضادين بت چوبي با بت سنگي يا متخالفين در شكل و صورت كوچك و بزرگ و مقدار كمّا و كيفا (خبر) بل لا خير فيها اصلا لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم ضَرًّا وَ لا نَفعاً وَ لا يَملِكُونَ مَوتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً.
ام اللّه (الذات المستجمع لجميع الكمالات المنزّه عن جميع النواقص و العيوب) الواحد بالوحدة الذاتية و الصفاتية و الفعليه و العبادتية و النظرية) که مكرر گفتهايم که مراتب توحيد پنج مرتبه است: توحيد ذاتي، صفاتي افعالي، عبادتي، نظري.
القهار يعني قاهر بر جميع ممكنات و مخلوقات و غالب بر همه آنها و تمام مقهور و مغلوب تحت قدرت او هستند البته هر عاقلي بالبداهه که احتياج به اقامه دليل هم نيست حكم ميكند که عبادت و پرستش مخصوص بذات مقدّس او است
جلد 11 - صفحه 198
(ا لغيرك من الظهور ما ليس لك عميت عين لا تراك)
در دعاء عرفه سيّد الشهداء بعلاوه ادله بر وجود حق و وحدانيت او بجميع اقسام خمسه توحيد ذات و صفات و افعال و عبادت و نظر او بسيار است و آثار قدرت و علم و حكمت او در جميع موجودات است
برگ درختان سبز در نظر هوشياربرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 39)- زندان یا کانون تربیت؟ هنگامی که یوسف با ذکر بحث گذشته، دلهای آن دو زندانی را آماده پذیرش حقیقت توحید کرد رو به سوی آنها نمود و چنین گفت: «ای هم زندانهای من! آیا خدایان پراکنده و معبودهای متفرق بهترند یا خداوند یگانه یکتای قهار و مسلط بر هر چیز» (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
گویی یوسف میخواهد به آنها حالی کند که چرا شما آزادی را در خواب میبینید چرا در بیداری نمیبینید؟ چرا به دامن پرستش «اللّه واحد قهار» دست نمیزنید تا بتوانید این خودکامگان ستمگر را که شما را بیگناه و به مجرد اتهام به زندان میافکنند از جامعه خود برانید.
نکات آیه
۱- یوسف(ع) با اظهار مهربانى و ملاطفت به هم بندان خویش ، به ارشاد آنان پرداخت. (یصحبى السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد)
۲- دو زندانى هم بند یوسف(ع) ، از مشرکان بودند. (یصحبى السجن ءأرباب متفرقون خیر)
۳- یوسف(ع) ، هم بندان خویش را به توحید و دورى از شرک فراخواند. (یصحبى السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد)
۴- یوسف(ع) ، با طرح سؤال و برانگیختن وجدان هم بندان خویش ، حقانیّت توحید و یکتاپرستى را براى آنان مطرح ساخت. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار)
۵- مبلغان دینى ، باید از سر مهربانى و با ملاطفت ، مردمان را به دین فراخوانند. (یصحبى السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد)
۶- مصریان باستان ، معتقد به خدایانى متعدد که هر کدام تدبیر کننده بخشى از امور جهان بودند. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار)
۷- یوسف(ع) از هم بندان خویش خواست تا با مقایسه و سنجش عقیده توحیدى با عقیده به خدایان متعدد ، عقیده درست را برگزینند. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار)
۸- خداوند ، واحد (یکتا و یگانه) و قهّار (غالب و شکست ناپذیر) است. (أم الله الوحد القهار)
۹- تصور خدایان متعدد در قبال خداوند ، مساوق و هم عنان با تصور مقهوریت آنان است. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار) از آن جا که یوسف(ع) خداوند را به «قهار» بودن توصیف کرد معلوم مى شود وى «مقهور بودن» معبودان دروغین را نیز قصد کرده است ولى آن را در عبارت ذکر نکرد تا به این نکته اشاره کند که تصور متفرق بودن آنان کافى است در اینکه آدمى بداند خدایان متعدد در برابر خداى یگانه همواره مقهورند و شایسته خدایى نیستند.
۱۰- اعتقاد به وجود خدایان مقهور و باور به شایستگى آنها براى پرستش ، اعتقادى سخیف و نادرست است. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار)
۱۱- اعتقاد به وجود خداى یگانه و غالب و باور به شایستگى او براى پرستش ، اعتقاد و باورى خردمندانه است. (ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: قهار ۸; واحد ۸
- بتها: دلایل مقهوریت بتها ۹
- پرسش: فواید پرسش ۴
- تبلیغ: روش تبلیغ ۵; مهربانى در تبلیغ ۵
- توحید: تبلیغ توحید ۴; توحید افعالى ۱۱; توحید عبادى ۴، ۱۱; توحید و شرک ۷; دعوت به توحید ۳
- خدا: قدرت خدا ۱۱
- دین: تبلیغ دین ۵
- روانشناسى: روانشناسى تربیتى ۴
- شرک: پوچى شرک ۱۰; دعوت به اجتناب از شرک ۳; شرک ربوبى ۶; شرک و توحید ۹
- عقیده: درخواست تصحیح عقیده ۷; عقیده باطل ۱۰; عقیده به توحید ۱۱; عقیده به شرک ۱۰; عقیده صحیح ۱۱ فطرت: تنبه فطرت ۴
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۵
- مشرکان: ۲، ۶
- مصریان باستان: شرک مصریان باستان ۶; عقیده مصریان باستان ۶
- یوسف(ع): تبلیغ یوسف(ع) ۱; خواسته هاى یوسف(ع) ۷; دعوت از همبندان یوسف(ع) ۳; دعوتهاى یوسف(ع) ۳; روش تبلیغ یوسف(ع) ۴; شرک همبندان یوسف(ع) ۲; قصه یوسف(ع) ۱، ۳، ۴، ۷; مهربانى یوسف(ع) ۱; هدایت همبندان یوسف(ع) ۱; یوسف(ع) و همبندان ۳، ۴، ۷