الأنعام ٢٦: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
</div> | </div> | ||
== نزول == | |||
'''محل نزول:''' | |||
این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. <ref> طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۴، ص ۴۲۱.</ref> | |||
'''شأن نزول:'''<ref> محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳۲۸.</ref> | |||
«شیخ طوسی» گوید: عدهاى گویند: این آیه درباره ابولهب نازل شده كه در مواسم از رسول خدا صلى الله علیه و آله متابعت مینمود و مردم را از آزار رسانیدن به او بازمیداشت و در عین حال مردم را مانع از پیروى كردن رسول خدا صلی الله علیه و آله مى گردید ولى باید گفت: كه این آیه درباره كفارى است كه در آیه ۲۵ بدان اشاره شده است و نیز گویند: درباره ابوطالب عموى پیامبر نازل گردیده است ولى به عقیده ما این موضوع درست نیست زیرا نشانه و دلائلى وجود دارد كه ابوطالب به رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان آورده بود. | |||
مخصوصاً شعر معروف و گفتار مشهور او دلیل بارزى بر اعتراف وى به نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله مى باشد، مجاهد گوید: درباره قریش نازل شده كه مردم را از پیروى قرآن بازمیداشتند و از تصدیق مردم به نبوت و رسالت و پذیرفتن كلام خدا جلوگیرى مینمودند.<ref> ابن ابىحاتم در تفسیر خود از سعید بن هلال روایت كرده كه این آیه درباره عموهاى پیامبر نازل شده كه ده نفر بودند كه در ظاهر با او بودند و در باطن بر ضد او رفتار مینمودند. (البته غیر از ابوطالب و حمزه كه به او ایمان آورده بودند و عباس كه بعد به او ایمان آورده بود، مؤلّف).</ref> | |||
== تفسیر == | == تفسیر == | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۵#link24 | آيات ۳۲ - ۲۱، سوره انعام]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۵#link24 | آيات ۳۲ - ۲۱، سوره انعام]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۵#link25 | توضيح اينكه افترا زننده بر خداى عزوجل و تكذيب كننده آيات او از هر ظالمى ظالم تراست .]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۵#link25 | توضيح اينكه افترا زننده بر خداى عزوجل و تكذيب كننده آيات او از هر ظالمى ظالم تراست .]] | ||
خط ۴۴: | خط ۵۷: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۶#link35 | دو روايت در مورد عالم ذر، در ذيل جمله : (( و لو ردوا العادوا لما عنه ... )) .]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۶#link35 | دو روايت در مورد عالم ذر، در ذيل جمله : (( و لو ردوا العادوا لما عنه ... )) .]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۳۶#link127 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۳۶#link127 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26» | |||
و آنان، مردم را از آن (پيامبر و قرآن) باز مىدارند و خود نيز از آن دور و محروم مىشوند، (ولى بدانند كه) جز خودشان را هلاك نمىسازند، و (لى) نمىفهمند. | |||
===نکته ها=== | |||
«يَنئَون» از ريشهى «نأى»، به معناى دور كردن است. | |||
برخى از اهل سنت، در تفسير خود اين آيه را دربارهى ابوطالب دانسته و گفتهاند: وى مردم را از آزار پيامبر نهى مىكرد ولى خودش ايمان نمىآورد و از مسلمان شدن دورى مىجست و برخى آيات ديگر را هم در اين باره مىدانند (مثل توبه 113، قصص 56)، ولى به نظر پيروان مكتب اهلبيت، ابوطالب از بهترين مسلمانان است و دلايل ايمان ابوطالب پدر عزيز حضرت على عليه السلام بسيار است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنم: | |||
1. جملاتى كه شخص پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و اهلبيت عليهم السلام درباره ايمان او فرمودهاند، بهترين دليل | |||
جلد 2 - صفحه 435 | |||
بر ايمان اوست. | |||
2. حمايتهاى بىدريغ وى از پيامبر در شرائط بسيار سخت. | |||
با خدا دارد. | |||
4. سفارشهاى او به همسر و فرزند و برادرش حمزه كه از اسلام و نماز و پيامبر حمايت كنند. | |||
5. حزن و اندوه فراوانى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر فوت ابوطالب پيدا شد. | |||
6. ابوبكر و عباس گواهى دادند كه ابوطالب هنگام مرگ، كلمات «لااله الّااللّه و محمّد رسول اللّه» مىگفت. | |||
7. رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر براى ابوطالب دعا و جنازهى او را تشييع كرد و به حضرت على عليه السلام دستور كفن كردن او را داد. تنها بر او نماز گذاشته نشد زيرا تا آن روز نماز ميّت واجب نشده بود، چنانكه بر خديجه هم نماز گزارده نشد. | |||
8. حضرت على عليه السلام در نامهاى به معاويه نوشتند كه بسيار فرق است ميان پدر من ابوطالب با پدر تو ابوسفيان. | |||
9. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در قيامت، شفيع پدر و مادر و عمويم ابوطالب هستم. | |||
10. در حديث مىخوانيم كه خداوند به رسول خود وحى كرد كه آتش بر پدر و مادر و كفيل تو حرام است. | |||
11. در مسلمان بودن فاطمه بنتاسد عليها السلام كه از زنان خوش سابقه و مهاجر است، شكّى نيست و اگر ابوطالب مسلمان نبود، هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه نمىداد كه شوهر اين زن، مردى بىايمان باشد. «1» | |||
===پیام ها=== | |||
1- كفّار و مشركان، همواره در تلاش براى كارشكنى و بازداشتن مردم از گوشدادن به قرآن بودند. وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ ... | |||
---- | |||
«1». الغدير، ج 7 و 8؛ الصحيحمنالسيره، ج 1، ص 134- 142. | |||
جلد 2 - صفحه 436 | |||
2- دورى از پذيرفتن حق، سبب به هلاكت انداختن خود انسان مىشود. «وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ» | |||
3- شعور واقعى، يافتن راه حقّ است و گم كردن راه حقّ و رهبر حقّ، از سوى هر كه باشد، بىشعورى است. «وَ ما يَشْعُرُونَ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26» | |||
بعد از آن در بيان عناد و اصرار ايشان در كفر مىفرمايد: | |||
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ: و كافران باز مىدارند مردمان را از ايمان به پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ: و خود دور مىشوند از او، يعنى نه خود ايمان مىآورند و نه ديگران را مىگذارند ايمان آرند. وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ: و | |||
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 247 | |||
هلاك نمىكنند كفار به نهى نمودن و دور ساختن از ايمان مگر نفوس خود را وَ ما يَشْعُرُونَ: و نمىدانند و ادراك نكنند كه آن هلاك، تعدى به غير ايشان نكند. بعضى مخالفين آيه را در شأن حضرت ابى طالب دانند، لكن كذب، و از درجه اعتبار ساقط است زيرا: | |||
1- آيه شريفه معطوف است بر آيات سابقه، و معطوف عليه لاحق دلالت مىكند بر عدم صحت اين قول، چه همه آن در ذم كفار است كه معاند حضرت رسالتند. | |||
2- اجماع اهل بيت بر ايمان حضرت ابى طالب و اجماع ايشان، حجت است. | |||
3- از ابن عمر مروى است: روز فتح مكه ابو بكر پدر خود ابو قحافه را كه كور و پير فانى شده بود خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آورد و مسلمان شد. | |||
حضرت فرمود: چرا اين پير را در رنج انداختى و بدينجا آوردى؟ گفت: خواستم تا خدا او را اجر دهد به خدائى كه تو را به حق مبعوث ساخته، كه فرح من به اسلام ابى طالب بيشتر بود از اسلام پدر خود، و من به جهت روشنى چشم و خشنودى تو التماس كردم از پدرم. حضرت فرمود: راست گفتى. «1» اين حديث دلالت تمام دارد بر اسلام ابى طالب. | |||
تتمه- احاديث نيز بسيار وارد شده: | |||
1- در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مثل ابى طالب، مثل اصحاب كهف است در هنگامى كه پنهان نمودند ايمان را و ظاهر كردند كفر را. پس عطا فرمود خداى تعالى، اجر ايشان را دو مرتبه. «2» 2- روايت شده عباس بن عبد المطلب در مدينه خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله عرض نمود: چه اميد دارى براى ابى طالب؟ فرمود: اميد دارم براى او تمام خير را از خداى تعالى. «3» | |||
---- | |||
«1» مجمع البيان ج 2 ص 287. | |||
«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 448، حديث 28. | |||
«3» بحار الانوار، جلد 35، صفحه 109، حديث 38. | |||
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 248 | |||
3- مروى است «1» مردى از شيعه به نام ابان بن ابى محمود نوشت خدمت حضرت رضا عليه السّلام: فدايت شوم، بتحقيق شك دارم در اسلام ابى طالب. | |||
حضرت جواب مرقوم فرمود آيه «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ» «2» تا آخر: و بعد بدرستى كه اگر اقرار نكردى به ايمان ابى طالب، مىباشد بازگشت تو به سوى آتش. | |||
4- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اوّلين جماعتى كه برپا شد، چنين بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نماز مىخواند و امير المؤمنين عليه السّلام با او بود. در آن هنگام عبور كرد ابو طالب، و حال آنكه جعفر با او بود. فرمودى: اى پسر من، نماز بگزار عقب پسر عم خود. پس چون پيامبر ملتفت شد، مقدّم داشت آن دو را، و برگشت ابو طالب به حالت سرور، و ابياتى انشاد كرد. «3» | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26» | |||
ترجمه | |||
و آنها بازميدارند از آن و دورى مىكنند از آن و هلاك نمىكنند مگر خودهاشان را و ادراك نمىكنند. | |||
تفسير | |||
از ايمان بقرآن يا پيغمبر اكرم نهى مىكردند و از آنحضرت يا كلام حق دورى مينمودند و از فرط عناد ادراك نمىكردند كه ضرر آن بخودشان متوجه ميشود و قمى ره فرموده بعضى از بنى هاشم از پيغمبر (ص) حمايت مينمودند و شرّ قريش را از آن حضرت دفع مىكردند ولى از او دورى مينمودند و ايمان نمىآوردند و بنظر حقير ترتّب آيه بر آيه سابقه قرينه بر خلاف اين معنى است و اللّه اعلم .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ هُم يَنهَونَ عَنهُ وَ يَنأَونَ عَنهُ وَ إِن يُهلِكُونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما يَشعُرُونَ «26» | |||
و اينکه كفار نهي ميكردند و جلوگيري مينمودند از پيغمبر و آنها را دور ميكردند از آن حضرت و هلاك نميكردند مگر نفوس خود را و درك نميكردند هلاك خود را. | |||
مفسرين عامه اينکه آيه را اينکه نحو تفسير كردند که مراد از اينکه آيه مثل حضرت ابي طالب عليه السّلام است که جلوگيري ميكرد که كفار قريش بآن حضرت اذيت و آزار نرسانند و مردم را از آن حضرت دور ميكرد که آسيبي بآن حضرت وارد نشود ولي خودش ايمان نياورد و بكفر از دنيا رفت و خود را بهلاكت انداخت و نميفهميد و بعضي جماعتي از بني هاشم را گفتند که اينکه نحوه بودند نه خصوص ابي طالب تنها و امروز مطلق عامه حضرت ابي طالب و عبد المطلب و هاشم و ساير اجداد نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و پدر بزرگوارش را كافر و مشرك ميدانند و اينکه تفسير غلط صرف است و مخالف با ظاهر بلكه صريح آيه است چنانچه بيان خواهد شد و حضرت ابي طالب ايمان بآن حضرت داشت و ائمه (ع) که احد ثقلين هستند و داراي مقام عصمت و طهارت هستند در اخبار و ادعيه و زيارات اجماع دارند که اينکه اخبار بحدّ تواتر رسيده که | |||
جلد 7 - صفحه 40 | |||
حضرت ابي طالب (ع) ايمان كامل بحضرت رسالت داشت و در كتب عامه هم اشعار زيادي از او در مجمع البيان نقل نموده بلكه در باب مسئله نبوت عامه و امامت عامه در باب شرائط نبوت و امامت بادله بسياري ثابت كرديم که جميع انبياء و اوصياء پدران آنها همه مؤمن و صالح بودند و رجس كفر و شرك دامن آنها را آلوده نكرده و آباء و اجداد اينکه خاندان عصمت تا حضرت اسماعيل تمام قبل از اسلام بدين حضرت ابراهيم عليه السّلام بودند بلكه مثل حضرت عبد المطلب و ابي طالب از اوصياء حضرت ابراهيم در بني اسماعيل بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ودايع نبوت را بآن حضرت تقديم نمودند چنانچه انبياء بني اسرائيل هم تا زمان موسي (ع) اوصياء حضرت ابراهيم بودند در بني اسرائيل و قبطيان و از موسي تا عيسي اوصياء موسي و از عيسي تا حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اوصياء عيسي و سپرده شد ودايع انبياء بني اسرائيل بآن حضرت و از آن حضرت باوصياء طيّبين و طاهرين خود تا حضرت قائم عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف، و اينها وارث تمام انبياء و اوصياء انبياء بودند، و اينکه مطلب را حقير در مجلد اول و دوم كلم الطيب در باب شرائط نبوت و امامت مفصلا از روي ادله متقنه بيان كردهام مراجعه فرمائيد بپردازيم بتفسير آيه شريفه وَ هُم يَنهَونَ عَنهُ واو عاطفه عطف بجملات آيه سابقه است و ضمير هم مرجعش همان كفاريست که در مِنهُم مَن يَستَمِعُ إِلَيكَ است که داراي صفات مذكوره در آيات قبل بودند و اينکه دسته كفار عنود ساير كفار را نهي ميكردند که تشرف خدمت حضرت را پيدا نكنند و از فرمايشات درربار او استفاده نكنند و باخلاق حميده او نگروند و معجزات باهرات او را مشاهده نكنند و باو ايمان نياورند يَنهَونَ عَنهُ و مردم را از او دور ميكردند که نبادا دور او جمع شوند و علم اسلام را بلند كنند و عدّه و عدّه براي او فراهم شود و شرك و كفر و اخلاق فاسده و اعمال سيّئه آنها را از بين ببرند و مدينه فاضله تشكيل دهند و عظمت | |||
جلد 7 - صفحه 41 | |||
اسلام و قرآن را بر عالم روشن كنند. | |||
وَ إِن يُهلِكُونَ إِلّا أَنفُسَهُم خداوند پيغمبر خود را و قرآن مجيدش را و دين حقّش را ياري ميفرمايد و هر چه اينها بيشتر عناد ورزند ذليلتر و خفيفتر ميگردند و دين حق بر آنها چيرهتر ميگردد و اينها بدست خود خود را در مهلكه مياندازند و بعذاب ابدي گرفتار ميكنند وَ ما يَشعُرُونَ نميفهمند که با خود چه ميكنند. | |||
(بيان) جاهل بسيط شاعر هست اگر برود در تعقيب علم و معرفت تحصيل ميكند و حق را درك ميكند و خود را از ضلالت جهل نجات ميدهد و بنور علم هدايت ميشود و لكن جاهل مركب شعور ندارد حتي جهل خود را هم درك نميكند و تصور ميكند عالم است نه در مقام معرفت برميآيد و نه حق را درك ميكند و نه از ضلالت نجات ميدهد و نه هدايت ميشود. | |||
هر كس که نداند و نداند که نداند || در جهل مركب ابد الدهر بماند | |||
منسوب بحضرت عيسي عليه السّلام است که فرمود من مرده را زنده ميكنم، كور را بصير ميكنم و اما از هدايت احمق عاجزم. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۳
ترجمه
الأنعام ٢٥ | آیه ٢٦ | الأنعام ٢٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَنْهَوْنَ» باز میدارند. «یَنْأَوْنَ»: دوری میگزینند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: عدهاى گویند: این آیه درباره ابولهب نازل شده كه در مواسم از رسول خدا صلى الله علیه و آله متابعت مینمود و مردم را از آزار رسانیدن به او بازمیداشت و در عین حال مردم را مانع از پیروى كردن رسول خدا صلی الله علیه و آله مى گردید ولى باید گفت: كه این آیه درباره كفارى است كه در آیه ۲۵ بدان اشاره شده است و نیز گویند: درباره ابوطالب عموى پیامبر نازل گردیده است ولى به عقیده ما این موضوع درست نیست زیرا نشانه و دلائلى وجود دارد كه ابوطالب به رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان آورده بود.
مخصوصاً شعر معروف و گفتار مشهور او دلیل بارزى بر اعتراف وى به نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله مى باشد، مجاهد گوید: درباره قریش نازل شده كه مردم را از پیروى قرآن بازمیداشتند و از تصدیق مردم به نبوت و رسالت و پذیرفتن كلام خدا جلوگیرى مینمودند.[۳]
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۲۱، سوره انعام
- توضيح اينكه افترا زننده بر خداى عزوجل و تكذيب كننده آيات او از هر ظالمى ظالم تراست .
- قول به جواز شفاعت پيغمبر (ص ) و ائمة معصومين (ع ) و اولياء الله شرك نيست .
- معناى (( فلاح )) .
- توضيح اينكه : ظالمان (( فلاح )) نمى يابند و به آرزوها و اهداف خود نمى رسند (انهلا يفلح الظالمون ).
- بيان اينكه مشركين در قيامت آلهه دروغين خود را نمى يابند.
- سرّ دروغگويى كفار در روز قيامت .
- مواجه شدن با آتش و هول روز قيامت كفار را به تمناى رجوع به دنيا وادار مى كند نه ظهور حق .
- وجوه نه گانه اى كه درباره (( بل بدالهم من الله ... )) گفته شده است .
- دروغ گفتن كفار، در آرزوى رجوع به دنيا و عدم تكذيب آيات خدا.
- روايات و شواهدى در مورد ايمان جناب ابوطالب .
- دو روايت در مورد عالم ذر، در ذيل جمله : (( و لو ردوا العادوا لما عنه ... )) .
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»
و آنان، مردم را از آن (پيامبر و قرآن) باز مىدارند و خود نيز از آن دور و محروم مىشوند، (ولى بدانند كه) جز خودشان را هلاك نمىسازند، و (لى) نمىفهمند.
نکته ها
«يَنئَون» از ريشهى «نأى»، به معناى دور كردن است.
برخى از اهل سنت، در تفسير خود اين آيه را دربارهى ابوطالب دانسته و گفتهاند: وى مردم را از آزار پيامبر نهى مىكرد ولى خودش ايمان نمىآورد و از مسلمان شدن دورى مىجست و برخى آيات ديگر را هم در اين باره مىدانند (مثل توبه 113، قصص 56)، ولى به نظر پيروان مكتب اهلبيت، ابوطالب از بهترين مسلمانان است و دلايل ايمان ابوطالب پدر عزيز حضرت على عليه السلام بسيار است كه به بعضى از آنها اشاره مىكنم:
1. جملاتى كه شخص پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و اهلبيت عليهم السلام درباره ايمان او فرمودهاند، بهترين دليل
جلد 2 - صفحه 435
بر ايمان اوست.
2. حمايتهاى بىدريغ وى از پيامبر در شرائط بسيار سخت.
با خدا دارد.
4. سفارشهاى او به همسر و فرزند و برادرش حمزه كه از اسلام و نماز و پيامبر حمايت كنند.
5. حزن و اندوه فراوانى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر فوت ابوطالب پيدا شد.
6. ابوبكر و عباس گواهى دادند كه ابوطالب هنگام مرگ، كلمات «لااله الّااللّه و محمّد رسول اللّه» مىگفت.
7. رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر براى ابوطالب دعا و جنازهى او را تشييع كرد و به حضرت على عليه السلام دستور كفن كردن او را داد. تنها بر او نماز گذاشته نشد زيرا تا آن روز نماز ميّت واجب نشده بود، چنانكه بر خديجه هم نماز گزارده نشد.
8. حضرت على عليه السلام در نامهاى به معاويه نوشتند كه بسيار فرق است ميان پدر من ابوطالب با پدر تو ابوسفيان.
9. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در قيامت، شفيع پدر و مادر و عمويم ابوطالب هستم.
10. در حديث مىخوانيم كه خداوند به رسول خود وحى كرد كه آتش بر پدر و مادر و كفيل تو حرام است.
11. در مسلمان بودن فاطمه بنتاسد عليها السلام كه از زنان خوش سابقه و مهاجر است، شكّى نيست و اگر ابوطالب مسلمان نبود، هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه نمىداد كه شوهر اين زن، مردى بىايمان باشد. «1»
پیام ها
1- كفّار و مشركان، همواره در تلاش براى كارشكنى و بازداشتن مردم از گوشدادن به قرآن بودند. وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ ...
«1». الغدير، ج 7 و 8؛ الصحيحمنالسيره، ج 1، ص 134- 142.
جلد 2 - صفحه 436
2- دورى از پذيرفتن حق، سبب به هلاكت انداختن خود انسان مىشود. «وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
3- شعور واقعى، يافتن راه حقّ است و گم كردن راه حقّ و رهبر حقّ، از سوى هر كه باشد، بىشعورى است. «وَ ما يَشْعُرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»
بعد از آن در بيان عناد و اصرار ايشان در كفر مىفرمايد:
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ: و كافران باز مىدارند مردمان را از ايمان به پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ: و خود دور مىشوند از او، يعنى نه خود ايمان مىآورند و نه ديگران را مىگذارند ايمان آرند. وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ: و
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 247
هلاك نمىكنند كفار به نهى نمودن و دور ساختن از ايمان مگر نفوس خود را وَ ما يَشْعُرُونَ: و نمىدانند و ادراك نكنند كه آن هلاك، تعدى به غير ايشان نكند. بعضى مخالفين آيه را در شأن حضرت ابى طالب دانند، لكن كذب، و از درجه اعتبار ساقط است زيرا:
1- آيه شريفه معطوف است بر آيات سابقه، و معطوف عليه لاحق دلالت مىكند بر عدم صحت اين قول، چه همه آن در ذم كفار است كه معاند حضرت رسالتند.
2- اجماع اهل بيت بر ايمان حضرت ابى طالب و اجماع ايشان، حجت است.
3- از ابن عمر مروى است: روز فتح مكه ابو بكر پدر خود ابو قحافه را كه كور و پير فانى شده بود خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آورد و مسلمان شد.
حضرت فرمود: چرا اين پير را در رنج انداختى و بدينجا آوردى؟ گفت: خواستم تا خدا او را اجر دهد به خدائى كه تو را به حق مبعوث ساخته، كه فرح من به اسلام ابى طالب بيشتر بود از اسلام پدر خود، و من به جهت روشنى چشم و خشنودى تو التماس كردم از پدرم. حضرت فرمود: راست گفتى. «1» اين حديث دلالت تمام دارد بر اسلام ابى طالب.
تتمه- احاديث نيز بسيار وارد شده:
1- در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مثل ابى طالب، مثل اصحاب كهف است در هنگامى كه پنهان نمودند ايمان را و ظاهر كردند كفر را. پس عطا فرمود خداى تعالى، اجر ايشان را دو مرتبه. «2» 2- روايت شده عباس بن عبد المطلب در مدينه خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله عرض نمود: چه اميد دارى براى ابى طالب؟ فرمود: اميد دارم براى او تمام خير را از خداى تعالى. «3»
«1» مجمع البيان ج 2 ص 287.
«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 448، حديث 28.
«3» بحار الانوار، جلد 35، صفحه 109، حديث 38.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 248
3- مروى است «1» مردى از شيعه به نام ابان بن ابى محمود نوشت خدمت حضرت رضا عليه السّلام: فدايت شوم، بتحقيق شك دارم در اسلام ابى طالب.
حضرت جواب مرقوم فرمود آيه «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ» «2» تا آخر: و بعد بدرستى كه اگر اقرار نكردى به ايمان ابى طالب، مىباشد بازگشت تو به سوى آتش.
4- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اوّلين جماعتى كه برپا شد، چنين بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نماز مىخواند و امير المؤمنين عليه السّلام با او بود. در آن هنگام عبور كرد ابو طالب، و حال آنكه جعفر با او بود. فرمودى: اى پسر من، نماز بگزار عقب پسر عم خود. پس چون پيامبر ملتفت شد، مقدّم داشت آن دو را، و برگشت ابو طالب به حالت سرور، و ابياتى انشاد كرد. «3»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»
ترجمه
و آنها بازميدارند از آن و دورى مىكنند از آن و هلاك نمىكنند مگر خودهاشان را و ادراك نمىكنند.
تفسير
از ايمان بقرآن يا پيغمبر اكرم نهى مىكردند و از آنحضرت يا كلام حق دورى مينمودند و از فرط عناد ادراك نمىكردند كه ضرر آن بخودشان متوجه ميشود و قمى ره فرموده بعضى از بنى هاشم از پيغمبر (ص) حمايت مينمودند و شرّ قريش را از آن حضرت دفع مىكردند ولى از او دورى مينمودند و ايمان نمىآوردند و بنظر حقير ترتّب آيه بر آيه سابقه قرينه بر خلاف اين معنى است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ هُم يَنهَونَ عَنهُ وَ يَنأَونَ عَنهُ وَ إِن يُهلِكُونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما يَشعُرُونَ «26»
و اينکه كفار نهي ميكردند و جلوگيري مينمودند از پيغمبر و آنها را دور ميكردند از آن حضرت و هلاك نميكردند مگر نفوس خود را و درك نميكردند هلاك خود را.
مفسرين عامه اينکه آيه را اينکه نحو تفسير كردند که مراد از اينکه آيه مثل حضرت ابي طالب عليه السّلام است که جلوگيري ميكرد که كفار قريش بآن حضرت اذيت و آزار نرسانند و مردم را از آن حضرت دور ميكرد که آسيبي بآن حضرت وارد نشود ولي خودش ايمان نياورد و بكفر از دنيا رفت و خود را بهلاكت انداخت و نميفهميد و بعضي جماعتي از بني هاشم را گفتند که اينکه نحوه بودند نه خصوص ابي طالب تنها و امروز مطلق عامه حضرت ابي طالب و عبد المطلب و هاشم و ساير اجداد نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و پدر بزرگوارش را كافر و مشرك ميدانند و اينکه تفسير غلط صرف است و مخالف با ظاهر بلكه صريح آيه است چنانچه بيان خواهد شد و حضرت ابي طالب ايمان بآن حضرت داشت و ائمه (ع) که احد ثقلين هستند و داراي مقام عصمت و طهارت هستند در اخبار و ادعيه و زيارات اجماع دارند که اينکه اخبار بحدّ تواتر رسيده که
جلد 7 - صفحه 40
حضرت ابي طالب (ع) ايمان كامل بحضرت رسالت داشت و در كتب عامه هم اشعار زيادي از او در مجمع البيان نقل نموده بلكه در باب مسئله نبوت عامه و امامت عامه در باب شرائط نبوت و امامت بادله بسياري ثابت كرديم که جميع انبياء و اوصياء پدران آنها همه مؤمن و صالح بودند و رجس كفر و شرك دامن آنها را آلوده نكرده و آباء و اجداد اينکه خاندان عصمت تا حضرت اسماعيل تمام قبل از اسلام بدين حضرت ابراهيم عليه السّلام بودند بلكه مثل حضرت عبد المطلب و ابي طالب از اوصياء حضرت ابراهيم در بني اسماعيل بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ودايع نبوت را بآن حضرت تقديم نمودند چنانچه انبياء بني اسرائيل هم تا زمان موسي (ع) اوصياء حضرت ابراهيم بودند در بني اسرائيل و قبطيان و از موسي تا عيسي اوصياء موسي و از عيسي تا حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اوصياء عيسي و سپرده شد ودايع انبياء بني اسرائيل بآن حضرت و از آن حضرت باوصياء طيّبين و طاهرين خود تا حضرت قائم عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف، و اينها وارث تمام انبياء و اوصياء انبياء بودند، و اينکه مطلب را حقير در مجلد اول و دوم كلم الطيب در باب شرائط نبوت و امامت مفصلا از روي ادله متقنه بيان كردهام مراجعه فرمائيد بپردازيم بتفسير آيه شريفه وَ هُم يَنهَونَ عَنهُ واو عاطفه عطف بجملات آيه سابقه است و ضمير هم مرجعش همان كفاريست که در مِنهُم مَن يَستَمِعُ إِلَيكَ است که داراي صفات مذكوره در آيات قبل بودند و اينکه دسته كفار عنود ساير كفار را نهي ميكردند که تشرف خدمت حضرت را پيدا نكنند و از فرمايشات درربار او استفاده نكنند و باخلاق حميده او نگروند و معجزات باهرات او را مشاهده نكنند و باو ايمان نياورند يَنهَونَ عَنهُ و مردم را از او دور ميكردند که نبادا دور او جمع شوند و علم اسلام را بلند كنند و عدّه و عدّه براي او فراهم شود و شرك و كفر و اخلاق فاسده و اعمال سيّئه آنها را از بين ببرند و مدينه فاضله تشكيل دهند و عظمت
جلد 7 - صفحه 41
اسلام و قرآن را بر عالم روشن كنند.
وَ إِن يُهلِكُونَ إِلّا أَنفُسَهُم خداوند پيغمبر خود را و قرآن مجيدش را و دين حقّش را ياري ميفرمايد و هر چه اينها بيشتر عناد ورزند ذليلتر و خفيفتر ميگردند و دين حق بر آنها چيرهتر ميگردد و اينها بدست خود خود را در مهلكه مياندازند و بعذاب ابدي گرفتار ميكنند وَ ما يَشعُرُونَ نميفهمند که با خود چه ميكنند.
(بيان) جاهل بسيط شاعر هست اگر برود در تعقيب علم و معرفت تحصيل ميكند و حق را درك ميكند و خود را از ضلالت جهل نجات ميدهد و بنور علم هدايت ميشود و لكن جاهل مركب شعور ندارد حتي جهل خود را هم درك نميكند و تصور ميكند عالم است نه در مقام معرفت برميآيد و نه حق را درك ميكند و نه از ضلالت نجات ميدهد و نه هدايت ميشود.
هر كس که نداند و نداند که نداندبرگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- کافران صدر اسلام، مردم را از گوش فرادادن به قرآن نهى مى کردند. (و هم ینهون عنه)
۲- پرهیز کافران مکه در صدر اسلام از گوش فرادادن به قرآن و سخنان آسمانى پیامبر (ص) (و ینئون عنه) «نَأَىَ» به معنى دور شدن است و «ینئون عنه» یعنى مشرکان از قرآن و وحى دورى مى گزینند.
۳- افسانه خواندن قرآن و کهنه دانستن مطالب آن، از ترفندهاى کافران براى جلوگیرى از گوش فرادادن مردم به آن (إن هذا إلا أسطیر الأولین. و هم ینهون عنه) «اول» به معناى آغاز است، و مراد کافران از این اتهام کهنه بودن مطالب قرآن مى تواند باشد.
۴- کافران با پرهیز از گوش فرا دادن به قرآن و جلوگیرى مردم از آن، ناخودآگاه خود را به هلاکت مى افکنند. (و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون)
۵- فاصله گرفتن از قرآن و پیامبر (ص) و بازداشتن مردم از گرایش به آنها، سقوط و هلاکت است. (و هم ینهون عنه و ینئون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم)
۶- تمسک به قرآن و پیامبر (ص)، موجب سعادت انسان مى شود. (و هم ینهون عنه و ینئون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون) چون در آیه شریفه هلاکت آدمى را حاصل دورى از وحى و قرآن دانسته، در نتیجه سعادت آدمى در اتصال به وحى و قرآن خواهد بود.
۷- ترفندهاى کافران براى مبارزه با قرآن و پیامبر (ص)، بى ثمر و موجب هلاکت خود آن ها مى شود. (و هم ینهون عنه و ینئون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم) صدر آیه بیان مبارزه کافران با اسلام و قرآن است. لذا جمله «إن یهلکون» مى تواند ناظر به این نکته باشد که سرانجام این مبارزه شکست و هلاکت خود آنان است، نه قرآن و اسلام.
۸- فاصله گرفتن از قرآن و پیامبر (ص) و مبارزه با آنها برخاسته از جهل است.* (و هم ینهون عنه و ینئون عنه و إن یهلکون إلا أنفسهم و ما یشعرون) «واو» در جمله «و ما یشعرون» مى تواند حالیه و یا عاطفه باشد. در صورت عطف، جمله «ما یشعرون» بیان خصلتى دیگر از صفات کافرانى است که در صدد رویارویى با قرآن هستند. که همان نداشتن درک است.
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱
- اعتصام: آثار اعتصام به قرآن ۶ ; آثار اعتصام به محمّد (ص) ۶
- جهل: آثار جهل ۸
- سعادت: عوامل سعادت ۶
- قرآن: آثار اعراض از قرآن ۴، ۵ ; اجتناب از استماع قرآن ۲ ; اعراض از قرآن ۲ ; تهمت افسانه بودن قرآن ۳ ; عوامل اعراض از قرآن ۸ ; عوامل مبارزه با قرآن ۸ ; مبارزه با قرآن ۳، ۷ ; ممانعت از استماع قرآن ۱، ۳، ۴، ۵
- کافران: روش برخورد کافران ۳ ; کافران صدر اسلام و قرآن ۱، ۲ ; کافران و قرآن ۳، ۴، ۷ ; کافران و محمّد (ص) ۲، ۷ ; ناکامى مبارزه کافران ۷
- محمّد (ص): اعراض از محمّد (ص) ۵ ; عوامل اعراض از محمّد (ص) ۸ ; عوامل مبارزه با محمّد (ص) ۸ ; مبارزه با محمّد (ص) ۷
- هلاکت: موجبات هلاکت ۴، ۵، ۷
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۴، ص ۴۲۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳۲۸.
- ↑ ابن ابىحاتم در تفسیر خود از سعید بن هلال روایت كرده كه این آیه درباره عموهاى پیامبر نازل شده كه ده نفر بودند كه در ظاهر با او بودند و در باطن بر ضد او رفتار مینمودند. (البته غیر از ابوطالب و حمزه كه به او ایمان آورده بودند و عباس كه بعد به او ایمان آورده بود، مؤلّف).