۱۶٬۲۶۳
ویرایش
خط ۱۷۷: | خط ۱۷۷: | ||
<span id='link266'><span> | <span id='link266'><span> | ||
==آفرينش آسمان و | ==آفرينش آسمان و زمين، عبث و به انگيزه لهو و لعب نبوده است == | ||
حال كه معناى اين دو كلمه روشن | حال كه معناى اين دو كلمه روشن شد، مى گوييم: | ||
از نظرى | اگر خلقت اين عالَم مشهود براى غرضى نبود كه به خاطر آن خلق شده باشد، و خداى سبحان مرتب ايجاد كند و معدوم نمايد، زنده كند و بميراند، آباد كند و خراب نمايد، بدون اين كه غرضى مترتب بر افعال او باشد كه به خاطر آن غرض، بكند هرچه را كه مى كند، بلكه صرفا براى سرگرمى باشد، كه يكى را پس از ديگرى ببيند، كه از يكنواختى حوصله اش سر نرود و دچار كسالت و ملال نشود، و يا از تنهايى در آيد و از وحشت خلوت رهايى يابد. در اين صورت، مثل ما خواهد بود كه از تكرار يك عمل خسته مى شويم. لذا با آن بازى مى كنيم، تا ملال و خستگى و كسالت و سستى خود را دفع كنيم. | ||
از نظرى ديگر، همين لعب خدا لهو هم خواهد بود. و لذا مى بينيم كه در آيه اولى، تعبير به لعب كرده، فرمود: «وَ مَا خَلَقنَا السَّمَاءَ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا لَاعِبِين»، ولى در آيه دوم، اين تعبير را عوض كرد، و براى اين كه در مقام تعليل بود، لهو را به جاى لعب به كار برد، تا حجت تمام شود. | |||
و اما اين كه آيا لهو از خدا سر مى زند، يا نه؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۶۵ </center> | ||
( | مى گوييم: لهو كردن خدا با چيزى از مخلوقات خود، محال است. زيرا لهو صورت نمى بندد مگر از كسى كه لهو حاجتى از او را بر طرف كند، (هرچند رفع خستگى و ملال باشد)، يا نقيصه اى از نقائص او را دفع كند. | ||
پس «لهو» از جمله چيزهايى است كه در غير اثر مى گذارد و مؤثر است و معنا ندارد كه چيزى در خداى تعالى مؤثر باشد، و خداى تعالى به چيزى محتاج شود، كه آن چيز از هر جهت محتاج او است. | |||
پس اگر فرض كنيم كه | پس اگر فرض كنيم كه تلهّى و سرگرمى براى خدا جايز باشد، در صورتى تلهّى او با چيزى جايز است كه غير خودش نباشد، و مخلوقات او از آن جا كه فعل او هستند، و از ذات خود او صادر و خارج مى شوند، غير او هستند و نمى شود همبازى يا بازيچه او باشند، بلكه بايد چيزى باشد كه از ذات خود او صادر و خارج نشده باشد، و چنين چيزى وجود ندارد. پس خدا لهو ندارد. | ||
با اين | با اين بيان، برهان آيه تمام مى شود كه مى فرمايد: «ما آسمان و زمين را براى لعب و لهو خلق نكرديم، و اگر مى خواستيم وسيله بازى تهيه كنيم، در نزد خود همبازى مى گرفتيم». | ||
و اما لهو با امر غير خارج از | و اما لهو با امر غير خارج از ذات، هرچند كه آن نيز فى نفسه محال است، چون مستلزم اين است كه خدا در ذاتش محتاج به چيزى باشد كه مايه سرگرمی اش شود، و از آن ناراحتى ها كه در نفس خود احساس مى كند، رهایی اش دهد و اين، مستلزم آن است كه ذات او مركب از دو چيز باشد. يكى احتياجى حقيقى كه در ذاتش قرار دارد و ديگرى چيزى كه آن احتياج را برآورده كند، و چون نقص و احتياج در ذات او راه ندارد، پس لهو هم در او نيست. | ||
وليكن برهان مذكور در تماميتش، متوقف بر لهو نيست. براى اين كه برهان در مقام اثبات اين معنا است كه لهو و لعب در كار خدا كه همان خلق او باشد، نيست، و اما اين كه لعب و لهو در ذات خدا نباشد، خارج از غرض برهان و مقام است. | |||
و اگر براى نفى احتمال لهو لعب با لفظ | و اگر براى نفى احتمال لهو لعب با لفظ «لو» تعبير كرد، براى اين بود كه امتناع را برساند و دنبالش هم فرمود: «إن كُنَّا فَاعِلِين»، تا آن را تأكيد كند. (دقت فرماييد). | ||
با اين | با اين بيان، روشن مى شود كه جملۀ «لَو أرَدنَا...» در مقام تعليل براى نفى در جملۀ «وَ مَا خَلَقنَا...» است، و جملۀ «مِن لَدُنّا» معنايش «مِن نَفسِنَا» و در مرحله ذات ما است. يعنى اگر مى خواستيم، بازيچه اى را از مرحله ذات خود مى گرفتيم، نه مرحله خلق، كه فعل ما و خارج از ذات ما است. و جملۀ «إن كُنَّا فَاعِلِين» اشاره مستقلى است به آنچه كه لفظ «لَو» بر آن دلالت دارد. پس در حقيقت آن را كه گفتيم امتناع است، تأكيد مى كند. | ||
<span id='link267'><span> | <span id='link267'><span> | ||
==بيان ملازمه بين لهو و لعب نبودن خلقت زمين و آسمان با حقانيت معاد و نبوت == | ==بيان ملازمه بين لهو و لعب نبودن خلقت زمين و آسمان با حقانيت معاد و نبوت == | ||
و با اين بيان برهان بر معاد و سپس نبوت تمام مى شود، و كلام به سياق قبلى خود متصل مى گردد، و حاصل كلام اين است كه : مردم به سوى پروردگار خود بازگشت دارند و بر | و با اين بيان برهان بر معاد و سپس نبوت تمام مى شود، و كلام به سياق قبلى خود متصل مى گردد، و حاصل كلام اين است كه : مردم به سوى پروردگار خود بازگشت دارند و بر |
ویرایش