گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۴۲: خط ۴۲:
<span id='link21'><span>
<span id='link21'><span>


==بيان وجوهى از التفات در آيه: «فلا اقسم برب المشارق و المغارب ...» ==
==بيان وجوهى از التفات در آيه: «فَلا أُقسِمُ بِرَبِّ المَشَارِقِ وَ المَغَارِب ...» ==
در اين آيه شريفه با همه كوتاهی اش، وجوهى از التفات به كار رفته. در جملۀ «فَلا أُقسِمُ»، التفاتى از تكلم با غير، (ما ايشان را خلق كرديم)، به متكلم وحده (من سوگند مى خورم)، به كار رفته، و وجه آن، تأكيد بيشتر سوگند است. چون سوگند را به شخص خودش نسبت مى دهد.
در اين آيه شريفه با همه كوتاهی اش، وجوهى از التفات به كار رفته. در جملۀ «فَلا أُقسِمُ»، التفاتى از تكلم با غير، (ما ايشان را خلق كرديم)، به متكلم وحده (من سوگند مى خورم)، به كار رفته، و وجه آن، تأكيد بيشتر سوگند است. چون سوگند را به شخص خودش نسبت مى دهد.


و در جمله «بِرَبّ المَشَارِقِ وَ المَغَارِب»، التفاتى از تكلّم وحده (من سوگند مى خورم)، به غيبت (به پروردگار مشرق ها و مغرب ها) به كار رفته. و وجه آن، اين است كه خواسته به صفتى از صفات خودش اشاره نموده، بفهماند اين كه مى گويم: «مَن»، يعنى همان «مَن» كه مبدأ خلقت انسان ها در قرون متوالى هستم، و اداره كنندۀ مشرق ها و مغرب هايم. چون طلوع هاى پشت سرِ هم و غروب هاى متوالى، ملازم با گذشت زمان است، و گذشت زمان دخالتى تامّ در تكوّن انسان ها در قرون متوالى، و نيز پيدايش حوادث در روى زمين دارد.
و در جمله «بِرَبّ المَشَارِقِ وَ المَغَارِب»، التفاتى از تكلّم وحده (من سوگند مى خورم)، به غيبت (به پروردگار مشرق ها و مغرب ها) به كار رفته. و وجه آن، اين است كه خواسته به صفتى از صفات خودش اشاره نموده، بفهماند اين كه مى گويم: «مَن»، يعنى همان «مَن» كه مبدأ خلقت انسان ها در قرون متوالى هستم، و اداره كنندۀ مشرق ها و مغرب هايم. چون طلوع هاى پشت سرِ هم و غروب هاى متوالى، ملازم با گذشت زمان است، و گذشت زمان دخالتى تامّ در تكوّن انسان ها در قرون متوالى، و نيز پيدايش حوادث در روى زمين دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳ </center>
و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون»، دوباره از غيبت (پروردگار مشارق و مغارب)، به متكلّم مع الغير التفات شده و وجه آن، اين است كه: خواسته به عظمت خودش اشاره كند. چون زمينه كلام، زمينۀ به رُخ كشيدن قدرتش بود. و نكته ديگر اين كه: در چنين زمينه اى، سخن از ربوبيت مشارق و مغارب گفتن، در حقيقت علت قدرت را ذكر كردن است، تا با اين تعليل بفهماند كسى كه تدبير همه حوادث عالَم منتهى به او است، هيچ حادثه اى او را به ستوه نمى آورد و او را از پديد آوردن حادثى ديگر جلوگير نمى شود. چون حوادث، فعل او هستند. پس هيچ خلقى از خلایق، او را از اين كه آن خلق را مبدل به خلقى بهتر كند، مانع نمى تواند بشود، و گرنه خود آن خلق هم شريك او در تدبير عالَم مى شد، و خداى سبحان، واحدى است كه در ربوبيت شريكى ندارد - دقت فرماييد.
و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون»، دوباره از غيبت (پروردگار مشارق و مغارب)، به متكلّم مع الغير التفات شده و وجه آن، اين است كه: خواسته به عظمت خودش اشاره كند. چون زمينه كلام، زمينۀ به رُخ كشيدن قدرتش بود.  
 
و نكته ديگر اين كه: در چنين زمينه اى، سخن از ربوبيت مشارق و مغارب گفتن، در حقيقت علت قدرت را ذكر كردن است، تا با اين تعليل بفهماند كسى كه تدبير همه حوادث عالَم منتهى به او است، هيچ حادثه اى او را به ستوه نمى آورد و او را از پديد آوردن حادثى ديگر جلوگير نمى شود. چون حوادث، فعل او هستند. پس هيچ خلقى از خلایق، او را از اين كه آن خلق را مبدل به خلقى بهتر كند، مانع نمى تواند بشود، و گرنه خود آن خلق هم شريك او در تدبير عالَم مى شد، و خداى سبحان، واحدى است كه در ربوبيت شريكى ندارد - دقت فرماييد.


و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون عَلى أن نُبَدّلَ خَيراً مِنهُم»، كلمه «عَلى»، متعلق به لَقَادِرُونَ است، و مفعول اول فعل «نُبَدّلُ»، ضمير حذف شده اى است كه به كفار بر مى گردد، و به اين منظور حذف شده، و نفرموده «نُبَدّلُهُم» كه به خوارى و بى مقدارى امر آنان اشاره نموده، بفهماند كه خداى تعالى، اعتنايى به كارشان ندارد. و كلمۀ «خَيراً»، مفعول دوم است كه در حقيقت صفتى است كه جاى موصوف خود نشسته، و تقدير كلام: «إنّا لَقَادِرُونَ عَلى أن نُبَدّلَهُم قَوماً خَيراً مِنهُم» است. يعنى ما قادريم بر اين كه ايشان را مبدّل كنيم به قومى كه بهتر از آنان باشند، و بهتر بودن آن ها به اين است كه مردمى با ايمان باشند و به او كفر نورزند. پيروِ حق باشند و حق را رد نكنند.
و در جملۀ «إنّا لَقَادِرُون عَلى أن نُبَدّلَ خَيراً مِنهُم»، كلمه «عَلى»، متعلق به لَقَادِرُونَ است، و مفعول اول فعل «نُبَدّلُ»، ضمير حذف شده اى است كه به كفار بر مى گردد، و به اين منظور حذف شده، و نفرموده «نُبَدّلُهُم» كه به خوارى و بى مقدارى امر آنان اشاره نموده، بفهماند كه خداى تعالى، اعتنايى به كارشان ندارد. و كلمۀ «خَيراً»، مفعول دوم است كه در حقيقت صفتى است كه جاى موصوف خود نشسته، و تقدير كلام: «إنّا لَقَادِرُونَ عَلى أن نُبَدّلَهُم قَوماً خَيراً مِنهُم» است. يعنى ما قادريم بر اين كه ايشان را مبدّل كنيم به قومى كه بهتر از آنان باشند، و بهتر بودن آن ها به اين است كه مردمى با ايمان باشند و به او كفر نورزند. پيروِ حق باشند و حق را رد نكنند.
خط ۶۳: خط ۶۵:
و اين كه كلمۀ «يَوم» را اضافه كرد به ضميرى كه به آنان بر مى گردد، و فرمود روزشان، اشاره دارد به اين كه آن روز، به نوعى اختصاص به ايشان دارد، و آن عبارت است از اختصاص به عذاب.
و اين كه كلمۀ «يَوم» را اضافه كرد به ضميرى كه به آنان بر مى گردد، و فرمود روزشان، اشاره دارد به اين كه آن روز، به نوعى اختصاص به ايشان دارد، و آن عبارت است از اختصاص به عذاب.
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>
==بيان وعدۀ «روز قيامت» به كافران و حوادث دشوار آن روز==
==بيان وعدۀ «روز قيامت» به كافران و حوادث دشوار آن روز==
«'''يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ'''»:
«'''يَوْمَ يخْرُجُونَ مِنَ الاَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ'''»:
۱۴٬۴۲۳

ویرایش