گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۴۵: خط ۱۴۵:
<span id='link289'><span>
<span id='link289'><span>


==حد اسماء و اوصاف خداى تعالى چيست؟ ==
==حدّ أسماء و اوصاف خداى تعالى چيست؟ ==


از بيانى كه درفصل اول گذشت روشن گرديد كه ما جهات نقص و حاجتى را كه در اجزاى عالم مشاهده مى كنيم از خداى تعالى نفى مى نماييم ، مانند مرگ ، فقر، فاقد بودن ، ذلت ، زبونى و جهل و امثال آن كه هر يك از آنها در مقابل كمالى قرار دارند، و معلوم است كه نفى اين امور با در نظر داشتن اينكه امورى سلبى و عدمى هستند در حقيقت اثبات كمال مقابل آنها است ، مثلا وقتى فقر را از ساحت او نفى مى كنيم برگشت اين نفى به اثبات غنى براى او است ، و نفى ذلت ، عجز و جهل اثبات عزت ، قدرت و علم است و همچنين ساير صفات و جهات نقص .
از بيانى كه در فصل اول گذشت، روشن گرديد كه ما جهات نقص و حاجتى را كه در اجزاى عالَم مشاهده مى كنيم، از خداى تعالى نفى مى نماييم. مانند: مرگ، فقر، فاقد بودن، ذلت، زبونى و جهل و امثال آن، كه هر يك از آن ها در مقابل كمالى قرار دارند، و معلوم است كه نفى اين امور، با در نظر داشتن اين كه امورى سلبى و عدمى هستند، در حقيقت، اثبات كمال مقابل آن ها است. مثلا وقتى فقر را از ساحت او نفى مى كنيم، برگشت اين نفى، به اثبات غنا براى او است، و نفى ذلت، عجز و جهل، اثبات عزت، قدرت و علم است و همچنين ساير صفات و جهات نقص.


و اما صفات كمال كه براى او اثبات مى كنيم از قبيل حيات ، قدرت ، علم و امثال آن بطورى كه خواننده محترم به ياد دارد گفتيم كه اينگونه صفات را ما از راه اذعان به مالكيت او، نسبت به جميع كمالات ثابته در دار وجود اثبات مى كنيم ، چيزى كه هست اين صفات در دار وجود ملازم با جهاتى از نقص و حاجت است و ما اين جهات نقص و حاجت را از خداى تعالى نفى مى كنيم .
و اما صفات كمال، كه براى او اثبات مى كنيم، از قبيل: حيات، قدرت، علم و امثال آن، به طورى كه خواننده محترم به ياد دارد، گفتيم كه اين گونه صفات را ما از راه اذعان به مالكيت او، نسبت به جميع كمالات ثابته در دار وجود اثبات مى كنيم. چيزى كه هست، اين صفات در دار وجود، ملازم با جهاتى از نقص و حاجت است و ما اين جهات نقص و حاجت را، از خداى تعالى نفى مى كنيم.


مثلا علم در ما آدميان عبارت است از احاطه حضورى به معلوم از راه عكس گرفتن با ابزار بدنى از خارج، وليكن در خداى تعالى عبارت است از احاطه حضورى ، و اما اينكه از راه عكس گرفتن از خارج باشد تا محتاج باشد به دستگاه مادى بدنى و بينائى و اين كه موجود خارجى قبل از علم وجود داشته باشد
مثلا علم در ما آدميان، عبارت است از: احاطه حضورى به معلوم، از راه عكس گرفتن با ابزار بدنى از خارج، وليكن در خداى تعالى عبارت است از: احاطه حضورى، و اما اين كه از راه عكس گرفتن از خارج باشد تا محتاج باشد به دستگاه مادى بدنى و بينایى، و اين كه موجود خارجى قبل از علم وجود داشته باشد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۹ </center>
از آنجايى كه جهت نقص است ما آن را از خداى تعالى نفى مى كنيم ، چون او منزه از جهات نقص است.
از آن جايى كه جهت نقص است، ما آن را از خداى تعالى نفى مى كنيم. چون او، منزه از جهات نقص است.


و كوتاه سخن اينكه ، اصل معناى ثبوتى و وجودى علم را درباره او اثبات مى كنيم و خصوصيت مصداق را كه مودى به نقص و حاجت است از ساحت مقدسش سلب مى نماييم .
و كوتاه سخن اين كه: اصل معناى ثبوتى و وجودى علم را درباره او اثبات مى كنيم و خصوصيت مصداق، را كه مودى به نقص و حاجت است، از ساحت مقدسش سلب مى نماييم.


از طرفى ديگر وقتى بنا شد تمامى نقائص و حوائج را از او سلب كنيم ، برمى خوريم به اينكه داشتن حد هم از نقائص است ، براى اينكه ، چيزى كه محدود باشد بطور مسلم خودش خود را محدود نكرده ، بلكه موجود ديگرى بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده كه برايش تعيين حد كرده ، لذا همه انحاء حد و نهايت را از خداى سبحان نفى مى كنيم ، و مى گوييم خداى تعالى در ذاتش و همچنين در صفاتش به هيچ حدى محدود نيست ، قرآن كريم هم اين را تاييد نموده و مى فرمايد: (( و هو الواحد القهار(( پس او وحدتى را دارا است كه آن وحدت بر هر چيز ديگرى قاهر است ، و چون قاهر است احاطه به آن هم دارد.
از طرفى ديگر، وقتى بنا شد تمامى نقائص و حوائج را از او سلب كنيم، بر مى خوريم به اين كه داشتن حد هم از نقائص است. براى اين كه چيزى كه محدود باشد، به طور مسلّم، خودش خود را محدود نكرده، بلكه موجود ديگرى بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده، كه برايش تعيين حد كرده. لذا همه انحاء حد و نهايت را از خداى سبحان نفى مى كنيم، و مى گوييم: خداى تعالى، در ذاتش و همچنين در صفاتش، به هيچ حدى محدود نيست.
 
قرآن كريم هم، اين را تأييد نموده و مى فرمايد: «و هو الواحد القهار». پس او، وحدتى را دارا است، كه آن وحدت بر هر چيز ديگرى قاهر است، و چون قاهر است، به آن هم احاطه دارد.
<span id='link290'><span>
<span id='link290'><span>
==محدود نبودن خداوند و اين كه صفات او، عين ذات اوست ==
==محدود نبودن خداوند و اين كه صفات او، عين ذات اوست ==
اينجا است كه قدم ديگرى پيش رفته حكم مى كنيم به اينك ه صفات خداى تعالى عين ذات او است ، و همچنين هر يك از صفاتش عين صفت ديگر او است ، و هيچ تمايزى ميان آنها نيست مگر بحسب مفهوم ، چرا؟ براى اينكه فكر مى كنيم اگر علم او مثلا غير قدرتش باشد و علم و قدرتش غير ذاتش باشد همانطور كه در ما آدميان اينطور است بايستى صفاتش هر يك آن ديگرى را تحديد كند و آن ديگر منتهى به آن شود، پس باز پاى حد و انتهاء و تناهى به ميان مى آيد، و با به ميان آمدن آنها تركيب و فقر و احتياج به ما فوقى كه تحديد كننده او باشد نيز دركار خواهد آمد، و حال آنكه در قدم هاى قبلى طى كرديم كه خداى تعالى منزه از اين نقائص است .
اينجا است كه قدم ديگرى پيش رفته حكم مى كنيم به اينك ه صفات خداى تعالى عين ذات او است ، و همچنين هر يك از صفاتش عين صفت ديگر او است ، و هيچ تمايزى ميان آنها نيست مگر بحسب مفهوم ، چرا؟ براى اينكه فكر مى كنيم اگر علم او مثلا غير قدرتش باشد و علم و قدرتش غير ذاتش باشد همانطور كه در ما آدميان اينطور است بايستى صفاتش هر يك آن ديگرى را تحديد كند و آن ديگر منتهى به آن شود، پس باز پاى حد و انتهاء و تناهى به ميان مى آيد، و با به ميان آمدن آنها تركيب و فقر و احتياج به ما فوقى كه تحديد كننده او باشد نيز دركار خواهد آمد، و حال آنكه در قدم هاى قبلى طى كرديم كه خداى تعالى منزه از اين نقائص است .
۱۴٬۴۷۳

ویرایش