گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link60'><span>
<span id='link60'><span>
==تمثيلى كه حال كفار را در راه نيافتن و هدايت نشدنشان بيان مى كند انا جعلنا فى اعناقهماغلالا.. ==
==تمثيلى كه حال كفار را در راه نيافتن و هدايت نشدنشان بيان مى كند==
إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَقِهِمْ أَغْلَلاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ
إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلى الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ
 
كلمه ((اعناق (( جمع ((عنق (( - به دو ضمه - به معناى گردن است . و كلمه ((اغلال (( جمع ((غل (( - به ضمه غين - است ، و غل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن ) است كه با آن دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند.
كلمه ((اعناق (( جمع ((عنق (( - به دو ضمه - به معناى گردن است . و كلمه ((اغلال (( جمع ((غل (( - به ضمه غين - است ، و غل - به طورى كه بعضى گفته اند - به معناى هر وسيله اى (از قبيل طناب و زنجير و امثال آن ) است كه با آن دست را براى شكنجه دادن و تشديد عذاب به گردن ببندند.
و كلمه ((مقمحون (( اسم مفعول از مادّه ((اقماح (( است و اقماح به معناى سربلند كردن است . از اين كلمه برمى آيد غلهايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طور ى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به با لا قرار مى گيرد و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند. و اگر كلمه ((اغلال (( را نكره (بدون الف و لام ) آورده ، براى اين بود كه : به اهميت و هول انگيزى آن اشاره كرده باشد.
و كلمه ((مقمحون (( اسم مفعول از مادّه ((اقماح (( است و اقماح به معناى سربلند كردن است . از اين كلمه برمى آيد غلهايى كه در اهل دوزخ به كار مى رود، طور ى است كه بين سينه تا زير چانه آنان را پر مى كند، به طورى كه سرهايشان رو به با لا قرار مى گيرد و ديگر نمى توانند سر را پايين آورند و راه پيش روى خود را ببينند، و آن را از چاه تميز دهند. و اگر كلمه ((اغلال (( را نكره (بدون الف و لام ) آورده ، براى اين بود كه : به اهميت و هول انگيزى آن اشاره كرده باشد.
و اين آيه شريفه در مقام تعليل آيه سابق است كه مى فرمود: ((فهم لا يومنون ((.
 
وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ
و اين آيه شريفه در مقام تعليل آيه سابق است كه مى فرمود: ((فهم لا يومنون((.
 
وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ
 
كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى .
كلمه ((سد(( به معناى حائل بين دو چيز است . و جمله ((من بين ايديهم و من خلفهم (( كنايه از همه جهات است . و كلمه ((غشى (( و ((غشيان (( به معناى پوشاندن است ، مثلا مى گويند: ((غشيه كذا(( يعنى فلان چيز او را پوشاند و فرا گرفت . و نيز مى گويند: ((اغشى الامر فلانا(( يعنى فلان گرفتارى شروع كرد فلانى را در خود فرو ببرد و بپوشاند. و اين آيه شريفه متمم تعليل سابق است . و جمله ((جعلنا(( در اين آيه عطف است بر جعلنا در آيه قبلى .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۴ </center>
و از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است : مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است : يكى از نظر در آيات انفس جلو مى گيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق ، موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سر خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مى ماند.
و از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است: مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است : يكى از نظر در آيات انفس جلو مى گيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق ، موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سر خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مى ماند.
 
و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند.
و معناى دو آيه اين است كه : كسانى كه از اين كفار ايمان نمى آورند، براى اين است كه ما در گردنشان غل افكنده ايم و دستشان را بر گردنشان بسته ايم ، و غل تا چانه شان را فرا گرفته و سرهايشان را بالا نگه داشته ، به همين حال هستند، و نيز از همه اطراف آنان سد بسته ايم ، ديگر نه مى توانند ببينند و نه هدايت شوند.
پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است .
پس در اين دو آيه حال كفار را در محروميت از هدايت يافتن به سوى ايمان ، و اينكه خدا آنان را به كيفر كفرشان و گمراهى و طغيانشان محروم كرده ، مثل زده و مجسم ساخته است .
در تفسير آيه ((ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها(( در جلد اول اين كتاب گفتيم : اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤ منين و كفار ذكر شده ، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس ‍ مادى ما پوشيده شده ، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث ، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام د ر نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است ، نه مجازگويى ، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند.
در تفسير آيه ((ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها(( در جلد اول اين كتاب گفتيم : اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤ منين و كفار ذكر شده ، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس ‍ مادى ما پوشيده شده ، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث ، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام د ر نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است ، نه مجازگويى ، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند.
وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ
وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۵ </center>
اين جمله عطف تفسيرى و بيانى است ، و تقرير است براى مضمون سه آيه قبل ، و منظور از آنها را خلاصه گيرى نموده و در عين حال زمينه چينى مى كند براى آيه ((انما تنذر من اتبع الذكر...((
اين جمله عطف تفسيرى و بيانى است ، و تقرير است براى مضمون سه آيه قبل ، و منظور از آنها را خلاصه گيرى نموده و در عين حال زمينه چينى مى كند براى آيه ((انما تنذر من اتبع الذكر...((
احتمال هم دارد عطف بر جمله ((لا يبصرون (( بوده باشد و معنايش ‍ اين باشد كه : اينها نمى بينند، در نتيجه چه تو ايش ان را انذار كنى و چه نكنى ايمان نخواهند آورد. ولى وجه اول به ذهن نزديك تر است .
احتمال هم دارد عطف بر جمله ((لا يبصرون (( بوده باشد و معنايش ‍ اين باشد كه : اينها نمى بينند، در نتيجه چه تو ايش ان را انذار كنى و چه نكنى ايمان نخواهند آورد. ولى وجه اول به ذهن نزديك تر است .
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كرِيمٍ
انحصارى كه كلمه ((انّما(( آن را افاده مى كند، به اصطلاح ادبيات ، قصر افراد است - كه معنايش در جلدهاى قبل گذشت - و مراد از ((انذار(( انذار مفيد و مؤ ثر است . و مراد از ذكر، قرآن كريم است . و مراد از ((اتباع ذكر(( تصديق قرآن است ، و اينكه وقتى آياتش تلاوت مى شود، به سوى شنيدن آن متمايل شوى . و تعبير به ((اتبع : پيروى (( كرد كه صيغه ماضى است ، براى اشاره به تحقق وقوع است . و مراد از خشيت رحمان به غيب خشيت از خدا در عالم ماده ، يعنى در پس پرده ماديت است قبل از آنكه با مرگ يا قيامت حقيقت مكشوف گردد.
انحصارى كه كلمه ((انّما(( آن را افاده مى كند، به اصطلاح ادبيات ، قصر افراد است - كه معنايش در جلدهاى قبل گذشت - و مراد از ((انذار(( انذار مفيد و مؤ ثر است . و مراد از ذكر، قرآن كريم است . و مراد از ((اتباع ذكر(( تصديق قرآن است ، و اينكه وقتى آياتش تلاوت مى شود، به سوى شنيدن آن متمايل شوى . و تعبير به ((اتبع : پيروى (( كرد كه صيغه ماضى است ، براى اشاره به تحقق وقوع است . و مراد از خشيت رحمان به غيب خشيت از خدا در عالم ماده ، يعنى در پس پرده ماديت است قبل از آنكه با مرگ يا قيامت حقيقت مكشوف گردد.
بعضى از مفسرين گفته اند: يعنى در حالى كه آن شخص از مردم غايب است ، به خلاف منافق كه چنين ايمانى ندارد. ولى اين احتمال بعيد است .
 
بعضى از مفسرين گفته اند: يعنى در حالى كه آن شخص از مردم غايب است ، به خلاف منافق كه چنين ايمانى ندارد. ولى اين احتمال بعيد است.
 
در اين آيه شريفه ((خشيت (( متعلق شده است بر اسم رحمان كه خود دلالت بر صفت رحمت خدا مى كند، و اميد اميدواران را تحريك و جلب مى نمايد، (با اينكه مقام خشيت اقتضا داشت يكى از صفات قهريه خدا را بكار ببرد)،. و اين به خاطر آن است كه اشاره كند به اينكه خشيت مؤ منين ترسى است آميخته با رجاء و اين همان حالتى است كه : عبد را در مقام عبوديت نگه مى دارد، در نتيجه نه از عذاب معبودش ‍ ايمن مى شود و نه از رحمت خدا نوميد.
در اين آيه شريفه ((خشيت (( متعلق شده است بر اسم رحمان كه خود دلالت بر صفت رحمت خدا مى كند، و اميد اميدواران را تحريك و جلب مى نمايد، (با اينكه مقام خشيت اقتضا داشت يكى از صفات قهريه خدا را بكار ببرد)،. و اين به خاطر آن است كه اشاره كند به اينكه خشيت مؤ منين ترسى است آميخته با رجاء و اين همان حالتى است كه : عبد را در مقام عبوديت نگه مى دارد، در نتيجه نه از عذاب معبودش ‍ ايمن مى شود و نه از رحمت خدا نوميد.
و اگر كلمه ((مغفرة (( و نيز ((اجر كريم (( را نكره آورد، براى اشاره به اهميت و عظمت آن دو است ، يعنى : ((او را به آمرزش عظيمى از خدا و اجر كريمى بشارت بده كه با هيچ مقياسى نمى توان آن را اندازه گيرى كرد، و آن عبارت است از بهشت ((. و دليل بر همه نكاتى كه ما آورديم ، سياق آيه است نه الفاظ آن .
و اگر كلمه ((مغفرة (( و نيز ((اجر كريم (( را نكره آورد، براى اشاره به اهميت و عظمت آن دو است ، يعنى : ((او را به آمرزش عظيمى از خدا و اجر كريمى بشارت بده كه با هيچ مقياسى نمى توان آن را اندازه گيرى كرد، و آن عبارت است از بهشت ((. و دليل بر همه نكاتى كه ما آورديم ، سياق آيه است نه الفاظ آن .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۹۶ </center>
و معناى آيه اين است كه : تو تنها كسى را انذار مى كنى ، يعنى انذارت تنها در كسى نافع و مؤ ثر است كه تابع قرآن باشد، و چون آيات قرآن تلاوت مى شود، دلش متمايل بدان مى شود، و از رحمان خشيتى دارد آميخته با رجاء، پس تو او را به آمرزشى عظيم ، و اجرى كريم بشارت ده كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نمى شود.
و معناى آيه اين است كه : تو تنها كسى را انذار مى كنى ، يعنى انذارت تنها در كسى نافع و مؤثر است كه تابع قرآن باشد، و چون آيات قرآن تلاوت مى شود، دلش متمايل بدان مى شود، و از رحمان خشيتى دارد آميخته با رجاء، پس تو او را به آمرزشى عظيم ، و اجرى كريم بشارت ده كه با هيچ مقياسى اندازه گيرى نمى شود.
 
إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ فى إِمَامٍ مُّبِينٍ
إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ فى إِمَامٍ مُّبِينٍ
مراد از ((احياى موتى (( زنده كردن ايشان براى جزا است .
 
مراد از ((احياى موتى (( زنده كردن ايشان براى جزا است.
<span id='link61'><span>
<span id='link61'><span>
==معناى جمله : نكتب ماقدموا و آثارهم ==
==معناى جمله : نكتب ماقدموا و آثارهم ==
و مراد از ((ما قدموا(( اعمالى است كه قبل از مرگ خودشان كردند و از پيش ، براى روز جزاى خود فرستادند، و مراد از ((آثارهم (( باقياتى است كه براى بعد از مردن خود بجاى گذاشتند كه يا سنت خيرى است كه مردم بعد از او به آن سنت عمل كنند، مانند علمى كه از خود به جاى گذاشته ، مردم بعد از او از آن علم بهره مند شوند، و يا مسجدى كه بنا كرده تا مردم بعد از او در آن نماز بخوانند، و يا وضوخانه اى كه مردم در آن وضو بگيرند. و يا سنت شرى است كه باب كرده و مردم بعد از او هم به آن سنت عمل كنند، مانند اينكه محلى براى فسق و نافرمانى خدا بنا نهاده ، همه اينها آثار آدمى است كه خدا به حسابش مى آورد.
و مراد از ((ما قدموا(( اعمالى است كه قبل از مرگ خودشان كردند و از پيش ، براى روز جزاى خود فرستادند، و مراد از ((آثارهم (( باقياتى است كه براى بعد از مردن خود بجاى گذاشتند كه يا سنت خيرى است كه مردم بعد از او به آن سنت عمل كنند، مانند علمى كه از خود به جاى گذاشته ، مردم بعد از او از آن علم بهره مند شوند، و يا مسجدى كه بنا كرده تا مردم بعد از او در آن نماز بخوانند، و يا وضوخانه اى كه مردم در آن وضو بگيرند. و يا سنت شرى است كه باب كرده و مردم بعد از او هم به آن سنت عمل كنند، مانند اينكه محلى براى فسق و نافرمانى خدا بنا نهاده ، همه اينها آثار آدمى است كه خدا به حسابش مى آورد.
۱۴٬۴۲۳

ویرایش