تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۳۵: خط ۲۳۵:
<span id='link97'><span>
<span id='link97'><span>


==حكايت كلام انسان در انكار بعثت و استبعاد معاد ==
==حكايت كلام انسان در انكار بعثت و بعید شمردن معاد ==
«'''وَ يَقُولُ الانسانُ أَءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ'''»:
«'''وَ يَقُولُ الانسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيّاً'''»:


اين جمله حكايت كلام انسان در انكار بعث و استبعادش از آن است ، البته اين سخن تنها از كفار بت پرست و منكرين صانع بلكه از كسانى هم كه هنوز به دليل معاد بر نخورده اند سر مى زند، بعضى گفته اند: به همين جهت در مقامى كه جا داشت بفرمايد ((و يقول الكافر(( يا بفرمايد: ((و يقول الذين كفروا(( فرمود:(( و يقول الانسان (( ليكن اين حرف صحيح نيست ، زيرا با جمله آينده كه مى فرمايد: ((فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ... صليا(( نمى سازد.
اين جمله، حكايت كلام انسان در انكار بعث و استبعادش از آن است. البته اين سخن، تنها از كفار بت پرست و منكران صانع، بلكه از كسانى هم كه هنوز به دليل معاد بر نخورده اند، سر مى زند.  


و بعيد نيست كه مراد از انسانى كه اين حرف را زده كافر منكر معاد باشد، و علت تعبير از آن به انسان اين بوده باشد كه چون از همين طايفه از انسانها نيز توقع نمى رفت چنين حرفى را بزنند، چون خداى تعالى خود او را نيز مجهز به جهازات عقلى كرده، و او به يادش هست كه خداوند قبلا او را خلق كرده بود با اينكه هيچ بود، پس ديگر چه استبعادى مى كند از اينكه دوباره او را زنده كند، پس استبعاد او استبعاد دارد، و لذا لفظ انسان را تكرار كرد، چون جواب از اشكال و استبعاد او را چنين شروع كرد: ( اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا( يعنى او با اينكه انسان است، جا نداشت چيزى را كه نظيرش را ديده استبعاد كند، با اينكه هنوز خلقت نخست خود را فراموش نكرده است.
بعضى گفته اند: به همين جهت در مقامى كه جا داشت بفرمايد «وَ يَقُولُ الكَافِرُ»، يا بفرمايد: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا» فرمود: «وَ يَقُولُ الإنسَانُ»، ليكن اين حرف صحيح نيست. زيرا با جملۀ آينده كه مى فرمايد: «فَوَ رَبَّكَ لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَّيَاطِينَ... صِلِيّاً» نمى سازد.


و شايد تعبيرى كه صيغه ((مضارع - آينده (( در جمله ((يقول الانسان - انسان مى گويد (( اشاره اى به اين باشد كه اين سخن و اين استبعاد از اين به بعد هم در انسان ها خواهد آمد، يعنى از اين به بعد نيز افرادى منكر معاد، و يا مردد در آن پيدا خواهند شد.
و بعيد نيست كه مراد از انسانى كه اين حرف را زده، كافر منكر معاد باشد. و علت تعبير از آن به انسان، اين بوده باشد كه چون از همين طايفه از انسان ها نيز توقع نمى رفت چنين حرفى را بزنند، چون خداى تعالى، خود او را نيز مجهز به جهازات عقلى كرده، و او به يادش هست كه خداوند قبلا او را خلق كرده بود، با اين كه هيچ بود. پس ديگر چه استبعادى مى كند از اين كه دوباره او را زنده كند. پس استبعاد او، استبعاد دارد. و لذا لفظ انسان را تكرار كرد، چون جواب از اشكال و استبعاد او را چنين شروع كرد: «أوَلَا يَذكُرُ الإنسَانُ أنَّا خَلَقنَاهُ مِن قَبلُ وَ لَم يَكُ شَيئاً». يعنى او با اين كه انسان است، جا نداشت چيزى را كه نظيرش را ديده استبعاد كند، با اين كه هنوز خلقت نخست خود را فراموش نكرده است.
 
و شايد تعبيرى كه صيغۀ «مضارع: آينده»، در جملۀ «يَقُولُ الإنسَانُ: انسان مى گويد»، اشاره اى به اين باشد كه اين سخن و اين استبعاد از اين به بعد هم در انسان ها خواهد آمد. يعنى از اين به بعد نيز، افرادى منكر معاد، و يا مردد در آن پيدا خواهند شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۱۸ </center>
«'''أَوَ لا يَذْكرُ الانسانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَك شيْئاً'''»:
«'''أَوَ لا يَذْكُرُ الانسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شيْئاً'''»:


استفهام در اين آيه از تعجب و استبعاد است ، و معناى آيه روشن است ، زيرا در آن استبعاد كفار را چنين جواب مى دهد كه : نظير آن اتفاق افتاده ، و ديده ايد، و بنابراين آيه شريفه در اثبات امكان معاد نظير آيه ((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه ، قال من يحيى العظام و هى رميم ، قل يحييها الذى انشاها اول مره ... اوليس الذى خلق السموات و الارض بقادر على ان يخلق مثلهم (( مى باشد.
استفهام در اين آيه، از تعجب و استبعاد است، و معناى آيه روشن است. زيرا در آن استبعاد كفار را چنين جواب مى دهد كه: نظير آن اتفاق افتاده، و ديده ايد. بنابراين، آيه شريفه در اثبات امكان معاد، نظير آيه «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلقَهُ قَالَ مَن يُحيِى العِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ * قُل يُحيِيهَا الَّذِى أنشَأهَا أوَّلَ مَرَّة... * أوَ لَيسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَات وَ الأرضَ بِقَادِرٍ عَلَى أن يَخلُقَ مِثلَهُم» مى باشد.
<span id='link98'><span>
<span id='link98'><span>
==پاسخ به اشكال عدم كفايت استدلال براى اثبات معاد به وقوع مثل آن ==
==پاسخ به اشكال عدم كفايت استدلال براى اثبات معاد به وقوع مثل آن ==
حال اگر كسى بپرسد احتجاج براى اثبات معاد به وقوع مثل آن كافى نيست ، زيرا تنها امكان خلقت مثل را مى رساند نه اينكه بازگشت خود شخص را اثبات كند و حال آنكه منظور اثبات آن است ، و اينكه ثابت كند انسان با همين شخص و هيكلش (نه هيكلى نظير اين ) بازگشت مى كند، و دليل مذكور اين را نمى رساند؟.
حال اگر كسى بپرسد احتجاج براى اثبات معاد به وقوع مثل آن كافى نيست ، زيرا تنها امكان خلقت مثل را مى رساند نه اينكه بازگشت خود شخص را اثبات كند و حال آنكه منظور اثبات آن است ، و اينكه ثابت كند انسان با همين شخص و هيكلش (نه هيكلى نظير اين ) بازگشت مى كند، و دليل مذكور اين را نمى رساند؟.