گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
==گفتارى در معناى تأثير ايمان و اين كه ايمان عبارت است از: «علم عملى»==
==گفتارى در معناى تأثير ايمان و اين كه ايمان عبارت است از: «علم عملى»==


«دين» - همچنان كه مكرر گفته ايم - به معناى سنتى اجتماعى است كه انسان در زندگى اجتماعى اش بر طبق آن سير مى كند. و سنتهاى اجتماعى متعلق به عمل است، و زيربناى آن، اعتقاد به حقيقت هستى عالم و هستى خود انسان - كه يكى از اجزاى عالم است مى باشد، و به همين جهت است كه مى بينيم در اثر اختلاف اعتقادات درباره حقيقت هستى، سنتهاى اجتماعى نيز مختلف مى شود.
«دين» - همچنان كه مكرر گفته ايم - به معناى سنتى اجتماعى است كه انسان در زندگى اجتماعى اش بر طبق آن سير مى كند. و سنت هاى اجتماعى متعلق به عمل است، و زيربناى آن، اعتقاد به حقيقت هستى عالَم و هستى خود انسان - كه يكى از اجزاى عالَم است، مى باشد، و به همين جهت است كه مى بينيم در اثر اختلاف اعتقادات درباره حقيقت هستى، سنت هاى اجتماعى نيز، مختلف مى شود.


اجتماعى كه معتقد است عالم، رب و خالقى دارد كه هستى عالم از او، و برگشتش نيز به او است، و نيز معتقد است كه انسان فنا ناپذير است، و حيات ابدى دارد كه با مرگ پايان نمى پذيرد، چنين اجتماعى در زندگى روشى دارد كه در آن سعادت حيات ابدى و تنعم در دار جاودان آخرت، تأمين مى شود.
اجتماعى كه معتقد است عالَم، ربّ و خالقى دارد كه هستى عالَم از او، و برگشتش نيز به او است. و نيز معتقد است كه انسان فناناپذير است، و حيات ابدى دارد كه با مرگ پايان نمى پذيرد. چنين اجتماعى در زندگى روشى دارد كه در آن سعادت حيات ابدى و تنعم در دار جاودان آخرت، تأمين مى شود.


و اجتماعى كه معتقد است براى عالم، اله و يا آلهه اى است كه عالم را به دلخواه خود اداره مى كند، كه اگر راضى باشد به نفع انسانها و گرنه به ضرر آن ها مى گرداند، بدون اينكه معادى در كار باشد، چنين اجتماعى، زندگى خود را بر اساس تقرب به آلهه، و راضى نمودن آنها تنظيم مى كند، تا آن آلهه، آن اجتماع را در زندگى اش موفق و از متاع هاى حيات بهره مندشان سازد.
و اجتماعى كه معتقد است براى عالَم، اله و يا آلهه اى است كه عالَم را به دلخواه خود اداره مى كند، كه اگر راضى باشد به نفع انسان ها و گرنه به ضرر آن ها مى گرداند، بدون اين كه معادى در كار باشد. چنين اجتماعى، زندگى خود را بر اساس تقرب به آلهه، و راضى نمودن آن ها تنظيم مى كند، تا آن آلهه، آن اجتماع را در زندگى اش موفق و از متاع هاى حيات بهره مندشان سازد.


و اجتماعى كه نه به مسأله ربوبيت براى عالم اعتقاد دارد و نه براى انسان ها زندگى جاويدى را معتقد است، بلكه چنين اجتماعى مانند ماديين هيچ گونه اعتقادى به ماوراى طبيعت ندارد، سنت حيات و قوانين اجتماعى خود را بر اساس بهره مندى از زندگى دنيا، كه با مرگ پايان مى پذيرد، وضع و بنا مى كند.
و اجتماعى كه نه به مسأله ربوبيت براى عالَم اعتقاد دارد و نه براى انسان ها زندگى جاويدى را معتقد است، بلكه چنين اجتماعى مانند ماديين، هيچ گونه اعتقادى به ماوراى طبيعت ندارد، سنت حيات و قوانين اجتماعى خود را بر اساس بهره مندى از زندگى دنيا، كه با مرگ پايان مى پذيرد، وضع و بنا مى كند.


پس دين عبارت است از سنتى عملى، كه بر اساس مساءله جهان بينى و هستى شناسى بنيان گرفته و اين اعتقاد، با علم استدلالى و يا تجربى كه پيرامون عالم و آدم بحث مى كند تفاوت دارد، زيرا علم نظرى به خودى خود مستلزم هيچ عملى نيست، اگر چه عمل كردن احتياج به علم نظرى دارد، به خلاف اعتقاد كه عمل را به گردن انسان مى گذارد، و او را ملزم مى كند كه بايستى بر طبق آن عمل كند. به عبارت ديگر: علم نظرى و استدلالى لى آدمى را به وجود مبدأ و معاد رهنمون مى شود، و اعتقاد آدمى را وادار مى كند كه از آن معلوم نظرى پيروى نموده عملا هم به آن ملتزم شود. پس اعتقاد، علم عملى است، مثل اين كه مى گوييم بر هر انسان واجب است که مبدأ این عالم، یعنی خدای تعالی را بپرستد و در اعمالش، سعادت دنیا و آخرت خود را مدّ نظر قرار دهد.
پس دين عبارت است از سنتى عملى، كه بر اساس مسأله جهان بينى و هستى شناسى بنيان گرفته و اين اعتقاد، با علم استدلالى و يا تجربى كه پيرامون عالَم و آدم بحث مى كند، تفاوت دارد. زيرا علم نظرى به خودى خود، مستلزم هيچ عملى نيست، اگرچه عمل كردن احتياج به علم نظرى دارد. به خلاف اعتقاد كه عمل را به گردن انسان مى گذارد، و او را ملزم مى كند كه بايستى بر طبق آن عمل كند.  
 
به عبارت ديگر: علم نظرى و استدلالى آدمى را به وجود مبدأ و معاد رهنمون مى شود، و اعتقاد آدمى را وادار مى كند كه از آن معلوم نظرى پيروى نموده، عملا هم به آن ملتزم شود. پس اعتقاد، علم عملى است. مثل اين كه مى گوييم: بر هر انسان واجب است که مبدأ این عالَم، یعنی خدای تعالی را بپرستد و در اعمالش، سعادت دنیا و آخرت خود را مدّ نظر قرار دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۸ </center>
و معلوم است كه دعوت دينى، متعلق به دينى است كه عبارت است از: سنت عملى برخاسته از اعتقاد. پس ايمانى هم كه دين به آن دعوت مى كند، عبارت است از: التزام به آنچه كه اعتقاد حق درباره خدا و رسولانش و روز جزاء، و احكامى كه پيغمبران آورده اند اقتضا دارد كه در جمله «علم عملى» خلاصه مى شود.
و معلوم است كه دعوت دينى، متعلق به دينى است كه عبارت است از: سنت عملى برخاسته از اعتقاد. پس ايمانى هم كه دين به آن دعوت مى كند، عبارت است از: التزام به آنچه كه اعتقاد حق درباره خدا و رسولانش و روز جزاء، و احكامى كه پيغمبران آورده اند، اقتضا دارد كه در جمله «علم عملى» خلاصه مى شود.


و علوم عملى بر حسب قوت و ضعف انگيزه ها شدت و ضعف پيدا مى كند، چون ما هيچ عملى را انجام نمى دهيم مگر به طمع خير و يا نفع، و يا به خاطر ترس از شر و يا ضرر. و چه بسيار فعل هايى كه ما به خاطر بعضى از انگيزه ها آن را واجب مى دانيم، ولى انگيزه ديگرى قويتر از انگيزه قبل پديد مى آيد كه در نتيجه از آن واجب صرف نظر مى كنيم، همچنان كه خوردن غذا را به انگيزه سد جوع، واجب مى دانيم، ولى وقتى مى فهميم كه اين غذا مضر است، و منافى با صحت و سلامت ما است، از حكم قبلى صرف نظر مى كنيم.
و علوم عملى، بر حسب قوّت و ضعف انگيزه ها، شدّت و ضعف پيدا مى كند. چون ما هيچ عملى را انجام نمى دهيم مگر به طمع خير و يا نفع، و يا به خاطر ترس از شرّ و يا ضرر. و چه بسيار فعل هايى كه ما به خاطر بعضى از انگيزه ها آن را واجب مى دانيم، ولى انگيزه ديگرى قوی تر از انگيزه قبل پديد مى آيد كه در نتيجه از آن واجب صرف نظر مى كنيم، همچنان كه خوردن غذا را به انگيزه سدّ جوع، واجب مى دانيم، ولى وقتى مى فهميم كه اين غذا مضرّ است، و منافى با صحت و سلامت ما است، از حكم قبلى صرف نظر مى كنيم.


پس در حقيقت، علم به انگيزه دومى كه مانع انگيزه اول شد، اطلاق علم به اول را مقيد كرد، و گويا به ما گفت درست است كه خوردن غذا براى سد جوع واجب است، اما اين حكم به طور مطلق نيست، بلكه تا زمانى معتبر است كه غذا مضر به بدن، و يا منافى با صحت آن نباشد.
پس در حقيقت، علم به انگيزه دومى كه مانع انگيزه اول شد، اطلاق علم به اول را مقيد كرد، و گويا به ما گفت درست است كه خوردن غذا براى سد جوع واجب است، اما اين حكم به طور مطلق نيست، بلكه تا زمانى معتبر است كه غذا مضرّ به بدن، و يا منافى با صحت آن نباشد.


از اين جا روشن مى شود كه ايمان به خدا هم وقتى اثر خود را مى بخشد و آدمى را به اعمال صالح و صفات پسنديده نفسانى از قبيل خشيت و خشوع و اخلاص و امثال آن مى كشاند كه انگيزه هاى باطل و مكرهاى شيطانى بر آن غلبه نكند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، همچنان كه خداى تعالى بدان اشاره فرموده است: «و من النّاس من يعبد اللّه على حرف».
از اين جا، روشن مى شود كه ايمان به خدا هم، وقتى اثر خود را مى بخشد و آدمى را به اعمال صالح و صفات پسنديده نفسانى از قبيل خشيت و خشوع و اخلاص و امثال آن مى كشاند كه انگيزه هاى باطل و مكرهاى شيطانى بر آن غلبه نكند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، همچنان كه خداى تعالى بدان اشاره فرموده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللّهَ عَلَى حَرفٍ».


پس، مؤمن وقتى على الاطلاق مؤمن است كه آنچه مى كند، مبتنى بر اساسى حقيقى و واقعى و مقتضاى ايمان باشد. چون ايمان اقتضا دارد كه اگر انسان عبادت مى كند، خشوع داشته باشد، و هر كارى كه مى كند، خالى از لغو و امثال آن باشد.
پس مؤمن وقتى على الاطلاق مؤمن است كه آنچه مى كند، مبتنى بر اساسى حقيقى و واقعى و مقتضاى ايمان باشد. چون ايمان اقتضا دارد كه اگر انسان عبادت مى كند، خشوع داشته باشد، و هر كارى كه مى كند، خالى از لغو و امثال آن باشد.


«'''وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضونَ'''»:
<span id='link6'><span>
<span id='link6'><span>


۱۴٬۴۲۳

ویرایش