۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
«'''قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ'''»: | «'''قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ'''»: | ||
راغب در مفردات مى گويد: | راغب در مفردات مى گويد: كلمۀ «فَلح» - به فتحه فاء و سكون لام - به معناى شكافتن است، و لذا مى گويند: «الحَدِيدُ بِالحَدِيدِ يَفلَحُ: آهن با آهن شكافته مى شود». و كلمۀ «فلاح»، به معناى ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزو است. | ||
و | و اين، به دو نحو است: يكى «دنيوى»، و ديگرى «اخروى». اما «ظفر دنيوى»، رسيدن به سعادت زندگى است. يعنی به چيزى كه زندگى را گوارا سازد و آن، در درجه اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است. | ||
و «ظفر اخروى»، در چهار چيز خلاصه مى شود: بقايى كه فناء نداشته باشد. غنايى كه دستخوش فقر نشود. عزّتى كه آميخته با ذلت نباشد و علمى كه مشوب با جهل نباشد، و به همين جهت گفته اند: «عيشى، جز عيش آخرت نيست». | |||
و كلمه | پس اگر دستيابى به سعادت را «فلاح» خوانده اند، به اين عنايت است كه موانع را شكافته، كنار مى زند و رخسار مطلوب را نشان مى دهد. | ||
و كلمه «ايمان»، به معناى اذعان و تصديق به چيزى و التزام به لوازم آن است. مثلا ايمان به خدا در واژه هاى قرآن، به معناى تصديق به يگانگى او و پيغمبرانش و تصديق به روز جزا و بازگشت به سوى او و تصديق به هر حكمى است كه فرستادگان او آورده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵ </center> | ||
با پيروى عملى، نه اين كه هيچ پيروى نداشته | البته تا اندازه ای با پيروى عملى، نه اين كه هيچ پيروى نداشته باشد. و لذا در قرآن، هر جا كه صفات نيك مؤمنان را مى شمارد و يا از پاداش جميل آنان سخن مى گويد، به دنبال ايمان، عمل صالح را هم ذكر مى كند. مثلا مى فرمايد: «مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنحيِيِنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَة». و يا مى فرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات طُوبَى لَهُم وَ حُسنَ مَآب»، و آيات بسيار زياد ديگر. | ||
پس صرف اعتقاد، ايمان نيست، مگر آن كه به لوازم آن چيزى كه بدان معتقد شده ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم. چون «ايمان»، همان علم به هر چيزى است، اما علمى توأم با سكون و اطمينان به آن، و اين چنين سكون و اطمينان ممكن نيست كه منفك از التزام به لوازم باشد. | |||
بله، آن علمى كه توأم با سكون نيست، چه بسا منفك از التزام بشود. مانند بسيارى از معتادين به عادت هاى زشت و يا مضر كه علم به زشتى و يا ضرر عادت خود دارند، ولى در عين حال آن را ترك نمى كنند، و عذر مى آورند به اين كه ما معتاديم. قرآن كريم هم، درباره منكران دعوت هاى حقّه مى فرمايد: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم». | |||
خواهى گفت: افراد با ايمان نيز، بر خلاف لوازم ايمان خود، عمل مى كنند. | |||
در جواب مى گوييم: درست است، وليكن ملتزم نبودن به لوازم معلوم، مطلبى است، و احيانا خلاف ايمان رفتار كردن به خاطر كوران هايى كه در دل بر مى خيزد و آدمى را از مسيرى كه ايمانش برايش معين كرده پرت مى كند، مطلبى ديگر است. | |||
«''' | ==بيانى درباره وصف خشوع مؤمنان، در نمازشان== | ||
«'''الَّذِينَ هُم فِى صَلَاتِهِم خَاشِعُونَ '''» | |||
معناى | «خشوع»، به معناى تأثير خاصى است كه به افراد مقهور دست مى دهد. افرادى كه در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى كه تمام توجه آنان، معطوف او گشته و از جاى ديگر قطع مى شود، و ظاهرا اين حالت، حالتى است درونى كه با نوعى عنايت، به اعضاء و جوارح نيز نسبت داده مى شود. | ||
مانند كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» - به طورى كه روايت شده - درباره شخصى كه در نمازش با ريش خود بازى مى كرد، فرمود: «اگر دلش داراى خشوع مى بود، جوارحش نيز خاشع مى شد». و نيز مانند كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: «وَ خَشَعَتِ الأصوَاتُ لِلرَّحمَان» که خشوع را به صوت نسبت داده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶ </center> | ||
و | و «خشوع» به اين معنا، جامع همه آن معانيى است كه در تفسير اين كلمه و اين آيه گفته شده. چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس، و بى حركت شدن اعضا از ترس است. و يا گفته اند: چشم فروبستن و خفض جناح و تواضع است. و يا گفته اند: سر به زير انداختن است. يا گفته اند: خشوع آن است كه به اين سو و آن سو ننگرى، و يا آن است كه مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور كنى. يا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است. و يا معانى ديگر، كه همه اين ها در آن معنايى كه ما براى اين كلمه كرديم، جمع است. | ||
اين آيه تا آخر آيه نهم، اوصاف مؤمنان را مى شمارد. اوصاف ايمانى كه زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است كه دارندۀ چنين ايمانى نماز را به پا مى دارد. چون نماز عبارت است از توجه كسى كه جز فقر و ذلت ندارد، به درگاه عظمت و كبريايى و منبع عزت و بهاى الهى. | |||
و لازمۀ چنين توجهى اين است كه: نمازگزار متوجه به چنين مقامى، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چيزى كه او را از قصد و هدفش باز مى دارد، بر كند. پس اگر ايمان نمازگزار، ايمانى صادق باشد، در هنگام توجه به ربش هم او را يكى مى كند. آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت، او را از هر كار ديگرى باز مى دارد. | |||
آرى، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است، بلكه سراپاى ذاتش را | آرى، شخص فقيرى كه فقيرش نه تنها از جهت درهم و دينار است، بلكه سراپاى ذاتش را گرفته، وقتى در برابر قرار مى گيرد كه غنايش را به هيچ مقياس نمى توان اندازه گرفت، چه مى كند؟ و ذليل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى كه آميخته با ذلت و خوارى نيست، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟ | ||
و | و اين، همان معنايى است كه كتاب كافى و ديگران آورده اند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در گفتگويش با حارثة بن نعمان فرمود: براى هر حقى حقيقتى، و براى هر صواب، نورى است... | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷ </center> | ||
ویرایش