تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
<span id='link219'><span>
<span id='link219'><span>


==توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است ==
==توضيح فقرات ديگرى از روايت، كه معرفت با واسطه به خدا را، شرك دانسته است ==


مقدمه ديگر جمله  
مقدمه ديگر، جمله: «خداى تعالى واحد است و توحيدش، ضرورى است» مى باشد. زيرا از اين جمله نيز به دست مى آيد كه معرفت با واسطه، شرك است. زيرا در چنين معرفت، چيزى به عنوان واسطه اثبات شده كه نه خالق است و نه مخلوق. و چنين چيزى، هر چند به وجهى از وجوه مباين با خدا است، ليكن به وجهى ديگر، بايد مشارك با او باشد، و اين خود شرك است. و خداوند كسى است كه هيچ چيزى، به هيچ وجهى از وجوه، مشارك با او نيست، تا در نتيجه واحد نباشد، و از قبيل صور علميه نيست، كه در معنا و حقيقت با معلوم خارجى متحد و در وجوه از آن جدا و در نتيجه مركب از ماهيت و وجود باشد.
(( خداى تعالى واحد است و توحيدش ضرورى است (( مى باشد، زيرا از اين جمله نيز بدست مى آيد كه معرفت با واسطه ، شرك است ، زيرا در چنين معرفت ، چيزى بعنوان واسطه اثبات شده كه نه خالق است و نه مخلوق ، و چنين چيزى هر چند به وجهى از وجوه مباين با خدا است ليكن به وجهى ديگر بايد مشارك با او باشد، و اين خود شرك است ، و خداوند كسى است كه هيچ چيزى به هيچ وجهى از وجوه مشارك با او نيست ، تا در نتيجه واحد نباشد، و از قبيل صور علميه نيست ، كه در معنا و حقيقت با معلوم خارجى متحد و در وجوه از آن جدا و در نتيجه مركب از ماهيت و وجود باشد.


مقدمه ديگر جمله (( چگونه داراى توحيد است كسى كه او را به غير او شناخته (( مى باشد، زيرا در اين جمله خاطرنشان ساخته كه چنين عقيده اى شرك است ، چرا كه ذات خدا را مركب دانسته و براى او شريك اثبات كرده است .
مقدمه ديگر، جمله: «چگونه داراى توحيد است كسى كه او را به غير او شناخته» مى باشد. زيرا در اين جمله، خاطرنشان ساخته كه چنين عقيده اى شرك است. چرا كه ذات خدا را مركب دانسته و براى او شريك اثبات كرده است.


و نيز جمله (( تنها راه شناختن خدا اين است كه او را با خود او از راه خود او بشناسند(( است كه واسطه در معرفت را لغو كرده ، و جمله (( هر كس او را بوسيله غير او بشناسد در حقيقت او را نشناخته بلكه همان غير را شناخته (( است كه به ضميمه تعليل (( چون ميان خدا و خلائق واسطه اى نيست (( مى رساند كه بيرون از خدا و خلايق هيچ موجودى نيست كه خلايق را با خدا مرتبط سازد: (( خداوند همه عالم را از هيچ آفريده (( آفريدن او مانند صنع صنعتگران نيست كه مواد تركيبى خارجى به ضميمه نقشه مصنوع در ذهن او، او را با مصنوعش ارتباط دهد.
و نيز جمله: «تنها راه شناختن خدا، اين است كه او را با خود او، از راه خود او بشناسند» است، كه واسطه در معرفت را لغو كرده. و جمله: «هر كس او را به وسيله غير او بشناسد، در حقيقت او را نشناخته، بلكه همان غير را شناخته» است، كه به ضميمه تعليل «چون ميان خدا و خلایق واسطه اى نيست»، مى رساند كه بيرون از خدا و خلايق هيچ موجودى نيست كه خلايق را با خدا مرتبط سازد: «خداوند، همه عالم را از هيچ آفريده»، آفريدن او مانند صنع صنعتگران نيست، كه مواد تركيبى خارجى به ضميمه نقشه مصنوع در ذهن او، او را با مصنوعش ارتباط دهد.


و جمله (( به اسمائى مسما مى شود و او غير آن اسماء است (( به منزله دفع اعتراضى است كه ممكن است بشود، و آن اين است كه كسى بگويد: (( ما اگر خدا را مى شناسيم تنها از راه اسمائى مى شناسيم كه جمال و جلال او را حكايت مى كنند(( در جمله بالا اين اعتراض را جواب مى دهد به اينكه مسمى شدن به اسماء، خود اقتضا دارد كه او غير اسماء باشد، براى اينكه اگر غير اسماء نبود و اسماء عين او و او عين اسماء بود مى بايست معرفت او به اسماءش معرفت خود او باشد نه معرفت او به چيز ديگر. جمله (( او غير واصف و واصف غير او است (( نيز همين معنا را تاءكيد مى كند.
و جمله: «به اسمایى مسما مى شود و او، غير آن اسماء است»، به منزله دفع اعتراضى است كه ممكن است بشود، و آن، اين است كه كسى بگويد: «ما اگر خدا را مى شناسيم، تنها از راه اسمایى مى شناسيم كه جمال و جلال او را حكايت مى كنند».
 
در جمله بالا اين اعتراض را جواب مى دهد به اين كه: مسمى شدن به اسماء، خود اقتضا دارد كه او، غير اسماء باشد. براى اين كه اگر غير اسماء نبود و اسماء عين او و او، عين اسماء بود، مى بايست معرفت او به اسماءش، معرفت خود او باشد، نه معرفت او به چيز ديگر. جمله: «او، غير واصف و واصف غير او است» نيز، همين معنا را تأكيد مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۷ </center>
جمله (( هر كس خيال كند كه ايمانش به خدا ايمان به كسى است كه او را نمى شناسد(( اشكالى است كه از طرف صاحب اعتراض بيان شده ، در حقيقت صاحب اعتراض برگشته و مى گويد: (( ايمان ما به خدا ايمان به امر مجهولى است كه راهى به شناسائى ذات او نداريم ، تنها چيزى كه در اين باره براى ما امكان دارد ايمان به آيات او است ، كه آن را بطور مجاز ايمان به خدا هم مى گوييم ، در حالى كه ايمان به خدا نيست ، جمله (( او گمراه از معرفت است (( اشكال بالا را جواب داده و مى فرمايد: چنين كسى نمى فهمد كه چه مى گويد، براى اينكه او بدون ترديد چيزى را درك مى كند و چنان نيست كه هيچگونه دركى نداشته باشد، و چون ناگزير از اقرار به چنين دركى است مى گوييم (( هيچ مخلوقى هيچگونه دركى ندارد مگر بوسيله خدا(( پس اين شخص خدا را مى شناسد وگرنه ممكن نبود كه بوسيله خدا چيز ديگرى را بشناسد، (( معرفت خدا هم جز بوسيله خود خداى تعالى بدست نمى آيد(( چون گفتيم هيچ رابطه مشتركى ميان خالق و مخلوق نيست ، آرى نه خدا در مخلوقات است و نه مخلوقات در اويند.
جمله: «هر كس خيال كند كه ايمانش به خدا، ايمان به كسى است كه او را نمى شناسد»، اشكالى است كه از طرف صاحب اعتراض بيان شده. در حقيقت صاحب اعتراض برگشته و مى گويد: «ايمان ما به خدا، ايمان به امر مجهولى است كه راهى به شناسایى ذات او نداريم. تنها چيزى كه در اين باره براى ما امكان دارد، ايمان به آيات او است، كه آن را به طور مجاز، ايمان به خدا هم مى گوييم. در حالى كه ايمان به خدا نيست.  


پس خلاصه مفاد روايت اين شد كه معرفت خداى سبحان براى هر داراى درك و صاحب شعورى ضرورى است ، الا اينكه بسيارى از خلق از اينكه چنين معرفتى دارند غافلند، و كسانى هم كه خدا را شناخته و مى فهمند كه خدا را شناخته اند اينگونه افراد به خوبى مى دانند كه خدا را با خود خدا شناخته اند، بلكه هر چيز ديگرى را هم بوسيله خدا شناخته اند، و اين مفاد بعضى از قسمت هايش در روايات ديگرى نيز ديده مى شود، و اين قبيل روايات در ميان روايات صادره از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آنقدر زياد است كه نه مى شود همه را در اينجا نقل كرد و نه حاجتى به نقل آنها است .
جمله: «او، گمراه از معرفت است»، اشكال بالا را جواب داده و مى فرمايد: چنين كسى نمى فهمد كه چه مى گويد. براى اين كه او بدون ترديد چيزى را درك مى كند و چنان نيست كه هيچ گونه دركى نداشته باشد، و چون ناگزير از اقرار به چنين دركى است، مى گوييم: «هيچ مخلوقى، هيچ گونه دركى ندارد مگر به وسيله خدا». پس اين شخص خدا را مى شناسد، و گرنه ممكن نبود كه به وسيله خدا، چيز ديگرى را بشناسد». «معرفت خدا هم جز به وسيله خود خداى تعالى به دست نمى آيد». چون گفتيم هيچ رابطه مشتركى ميان خالق و مخلوق نيست. آرى، نه خدا در مخلوقات است و نه مخلوقات در اويند.


در خاتمه اين بحث خاطرنشان مى سازيم كه اگر ما در مساءله رؤ يت و ديدن خداى تعالى بحث فلسفى جداگانه اى ايراد ننموديم براى اين بود كه بيانات ائمه (عليهم السلام ) در روايات اين باب خود بياناتى بود فلسفى و با نقل روايات مذكور ديگر حاجتى به ايراد بحث فلسفى جداگانه اى نبود.
پس خلاصه مفاد روايت اين شد كه: معرفت خداى سبحان، براى هر داراى درك و صاحب شعورى ضرورى است، الا اين كه بسيارى از خلق از اين كه چنين معرفتى دارند، غافل اند، و كسانى هم كه خدا را شناخته و مى فهمند كه خدا را شناخته اند، اين گونه افراد به خوبى مى دانند كه خدا را با خود خدا شناخته اند، بلكه هر چيز ديگرى را هم به وسيله خدا شناخته اند. و اين مفاد، بعضى از قسمت هايش در روايات ديگرى نيز ديده مى شود، و اين قبيل روايات در ميان روايات صادره از ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، آن قدر زياد است كه نه مى شود همه را در اين جا نقل كرد و نه حاجتى به نقل آن ها است.
 
در خاتمه اين بحث خاطرنشان مى سازيم كه اگر ما در مسأله «رؤيت» و ديدن خداى تعالى، بحث فلسفى جداگانه اى ايراد ننموديم، براى اين بود كه بيانات ائمه «عليهم السلام»، در روايات اين باب، خود بياناتى بود فلسفى و با نقل روايات مذكور، ديگر حاجتى به ايراد بحث فلسفى جداگانه اى نبود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۸ </center>
<span id='link220'><span>
<span id='link220'><span>
==آيات ۱۵۵ - ۱۶۰ سوره اعراف ==
==آيات ۱۵۵ - ۱۶۰ سوره اعراف ==
وَ اخْتَارَ مُوسى قَوْمَهُ سبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَب لَوْ شِئْت أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِيَّاىَ أَتهْلِكُنَا بمَا فَعَلَ السفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلا فِتْنَتُك تُضِلُّ بهَا مَن تَشاءُ وَ تهْدِى مَن تَشاءُ أَنت وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنت خَيرُ الْغَافِرِينَ(۱۵۵)
وَ اخْتَارَ مُوسى قَوْمَهُ سبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَب لَوْ شِئْت أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِيَّاىَ أَتهْلِكُنَا بمَا فَعَلَ السفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلا فِتْنَتُك تُضِلُّ بهَا مَن تَشاءُ وَ تهْدِى مَن تَشاءُ أَنت وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنت خَيرُ الْغَافِرِينَ(۱۵۵)