تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
<span id='link218'><span>
<span id='link218'><span>


==در علم به هر چيزى نخست علم به آفريدگار آنحاصل مى شود و محال است كه خداى تعالى شناخته نشود ==
خواهيد پرسيد: چطور خداى تعالى، قابل شناسایى است و محال است كه شناخته نگردد؟  
خواهيد پرسيد چطور خداى تعالى قابل شناسائى است و محال است كه شناخته نگردد؟  


در جواب براى توضيح مطلب مى گوييم : هيچ موجودى از موجودات و مخلوقات به ذات خود مستقل از خداى تعالى نيست ، نه در خارج و نه در ذهن ، و هر موجودى كه ما تصور و فرض كنيم وجودش نظير وجود رابطه اى است كه در جمله (( عدد چهار جفت است (( ميان عدد چهار و جفت برقرار است ، همچنانكه رابطه ميان آن دو به هيچ وجهى از وجوه مستقل از آن دو طرف نيست ، همينطور هيچ موجودى مستقل از آفريدگار خود نخواهد بود.  
در جواب، براى توضيح مطلب مى گوييم: هيچ موجودى از موجودات و مخلوقات به ذات خود، مستقل از خداى تعالى نيست. نه در خارج و نه در ذهن. و هر موجودى كه ما تصور و فرض كنيم، وجودش نظير وجود رابطه اى است كه در جمله «عدد چهار، جفت است»، ميان عدد چهار و جفت برقرار است، همچنان كه رابطه ميان آن دو، به هيچ وجهى از وجوه، مستقل از آن دو طرف نيست، همين طور هيچ موجودى مستقل از آفريدگار خود نخواهد بود.  


بنابراين ، اگر علم ما و يا علم مخلوق ديگرى به چيزى تعلق بگيرد در همان حال به آفريدگار آن چيز نيز تعلق گرفته ، چون آن چيز هم در خارج و هم در ذهن ما همراه با آفريدگارش است ، چون اگر وجودش متكى به وجود آفريدگارش ‍ نباشد خواه ناخواه بايد مستقل از او باشد.  
بنابراين، اگر علم ما و يا علم مخلوق ديگرى به چيزى تعلق بگيرد، در همان حال به آفريدگار آن چيز نيز تعلق گرفته. چون آن چيز، هم در خارج و هم در ذهن ما، همراه با آفريدگارش است. چون اگر وجودش متكى به وجود آفريدگارش نباشد، خواه ناخواه بايد مستقل از او باشد.  


پس هيچ عالمى پى به معلومى نمى برد مگر اينكه قبل از پى بردن به آن معلوم به وجود آفريدگار آن معلوم پى برده باشد.
پس هيچ عالمى به معلومى پی نمى برد، مگر اين كه قبل از پى بردن به آن معلوم، به وجود آفريدگار آن معلوم پى برده باشد. و چون خود آن عالم هم مخلوق است و در عالم بودنش، مستقل از خالق خود نيست - چه اگر مستقل از خالقش باشد، مخلوق نخواهد بود - پس هم خود عالم در عالم بودنش، محتاج به خدا است و هم معلومى كه تحصيل كرده، در معلوم بودنش محتاج به خدا است.  
و چون خود آن عالم هم مخلوق است و در عالم بودنش مستقل از خالق خود نيست - چه اگر مستقل از خالقش باشد مخلوق نخواهد بود - پس هم خود عالم در عالم بودنش محتاج به خدا است و هم معلومى كه تحصيل كرده در معلوم بودنش محتاج به خدا است ، به اين معنا كه معلوم هيچ وقت معلوم نمى شود مگر آنكه خالقش معلوم شود، و ما هر چيزى را كه بفهميم و به هر چيزى كه علم پيدا كنيم نخست علم ما به خالق آن چيز تعلق گرفته و در ثانى به خود آن چيز، همچنانكه خالق آن چيز نخست خودش عالم بود نه اينكه به طفيل علم او ما نيز عالم شده ايم.  


با در نظر گرفتن اين مطلب در آيه شريفه (( و لا يحيطون بشى ء من علمه الا بماشاء(( ، و همچنين در كلام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه فرمود: (( ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله - من هيچ چيز نديدم مگر آنكه قبل از ديدن آن چيز خدا را ديدم (( - دقت بفرماييد -.
به اين معنا كه معلوم هيچ وقت معلوم نمى شود، مگر آن كه خالقش معلوم شود، و ما هر چيزى را كه بفهميم و به هر چيزى كه علم پيدا كنيم، نخست علم ما به خالق آن چيز تعلق گرفته و در ثانى به خود آن چيز. همچنان كه خالق آن چيز نخست خودش عالم بود، نه اين كه به طفيل علم او ما نيز عالم شده ايم.  


خلاصه كلام اينكه خداى تعالى معروف و معلوم است به دليل اينكه به حكم ضرورت ثبوت هر علمى به هر معلومى منوط بر اين است كه نخست او معروف و معلوم باشد.
با در نظر گرفتن اين مطلب، در آيه شريفه «و لا يحيطون بشئ من علمه إلا بما شاء»، و همچنين در كلام اميرالمؤمنين «عليه السلام» كه فرمود: «ما رأيت شيئا إلا و رأيتُ الله قبله - من هيچ چيز نديدم، مگر آن كه قبل از ديدن آن چيز، خدا را ديدم» - دقت بفرماييد.


پس اينكه امام صادق (عليه السلام ) در روايت بالا فرمودند: (( هر كه گمان كند كه خدا را به حجاب و يا صورت و يا مثالى شناخته او در حقيقت به خدا شرك ورزيده ((
خلاصه كلام اين كه: خداى تعالى، معروف و معلوم است، به دليل اين كه به حكم ضرورت، ثبوت هر علمى به هر معلومى، منوط بر اين است كه نخست، او معروف و معلوم باشد.
 
پس اين كه امام صادق «عليه السلام»، در روايت بالا فرمودند: «هر كه گمان كند كه خدا را به حجاب و يا صورت و يا مثالى شناخته، او در حقيقت به خدا شرك ورزيده»،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۶ </center>
بعيد نيست كه مقصود آنجناب از كلمه حجاب همان واسطه هايى باشد كه فرض كرديم فاصله ميان خدا و عارف به او قرار گيرد، و مراد از صورت ، صورت ذهنى باشد كه هميشه تواءم با اوصاف محسوس از قبيل اشكال و الوان و مقادير است ، و مراد از مثال ، معانى عقلى و غير محسوس باشد.  
بعيد نيست كه مقصود آن جناب از كلمه حجاب، همان واسطه هايى باشد كه فرض كرديم فاصله ميان خدا و عارف به او قرار گيرد. و مراد از صورت، صورت ذهنى باشد كه هميشه توأم با اوصاف محسوس، از قبيل اشكال و الوان و مقادير است. و مراد از مثال، معانى عقلى و غير محسوس باشد.  


ممكن هم هست بگوييم مراد از صورت صور محسوس و مراد از مثال صور خيالى است . و يا مراد از صورت تصور و مراد از مثال تصديق آن تصور است ، و به هر حال روايت به هر كدام از اين چند معنا باشد علوم فكرى را شامل است ، و روايات ديگر در اينكه علم فكرى به خداى تعالى احاطه پيدا نمى كند بسيار زياد است .
ممكن هم هست بگوييم: مراد از صورت، صور محسوس و مراد از مثال، صور خيالى است. و يا مراد از صورت، تصور و مراد از مثال، تصديق آن تصور است. و به هر حال، روايت به هر كدام از اين چند معنا باشد، علوم فكرى را شامل است، و روايات ديگر در اين كه علم فكرى به خداى تعالى احاطه پيدا نمى كند، بسيار زياد است.
<span id='link219'><span>
<span id='link219'><span>
==توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است ==
==توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است ==