تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
ايّوب «عليه السلام» عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى كه هيچ گاه دو امر برايم پيش نيامد كه هر دو اطاعت تو باشد و يكى از ديگرى دشوارتر، مگر آن كه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب كرده ام. پروردگارا! آيا تو را حمد و شكر نگفتم؟ و يا تسبيحت نكردم كه اين چنين مبتلا شدم؟!
ايّوب «عليه السلام» عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى كه هيچ گاه دو امر برايم پيش نيامد كه هر دو اطاعت تو باشد و يكى از ديگرى دشوارتر، مگر آن كه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب كرده ام. پروردگارا! آيا تو را حمد و شكر نگفتم؟ و يا تسبيحت نكردم كه اين چنين مبتلا شدم؟!


بار ديگر، از ابر صدا برخاست، صدايى كه با ده هزار زبان سخن مى گفت. بدين مضمون كه: اى ايّوب! چه كسى تو را به اين پايه از بندگى خدا رسانيد؟ در حالى كه ساير مردم از آن غافل و محرومند؟ چه كسى زبان تو را به حمد و تسبيح و تكبير خدا جارى ساخت، در حالى كه ساير مردم از آن غافل اند؟ اى ايّوب! آيا بر خدا منت مى نهى، به چيزى كه خود، منت خداست بر تو؟  
بار ديگر، از ابر صدا برخاست، صدايى كه با ده هزار زبان سخن مى گفت. بدين مضمون كه:  
 
اى ايّوب! چه كسى تو را به اين پايه از بندگى خدا رسانيد؟ در حالى كه ساير مردم از آن غافل و محروم اند؟ چه كسى زبان تو را به حمد و تسبيح و تكبير خدا جارى ساخت، در حالى كه ساير مردم از آن غافل اند؟ اى ايّوب! آيا بر خدا منت مى نهى، به چيزى كه خود، منت خداست بر تو؟  


امام مى فرمايد: در اين جا، ايّوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت، و عرضه داشت: پروردگارا! منت همگى از تو است، و تو بودى كه مرا توفيق بندگى دادى.
امام مى فرمايد: در اين جا، ايّوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت، و عرضه داشت: پروردگارا! منت همگى از تو است، و تو بودى كه مرا توفيق بندگى دادى.
خط ۲۲۴: خط ۲۲۶:
ايّوب صدا زد: اين منم، نزديك بيا. همسرش نزديك آمد، و چون او را ديد كه خدا همه چيز را به او برگردانيده، به سجده شكر افتاد. در سجده، نظر ايّوب به گيسوان همسرش افتاد كه بريده شده، و جريان از اين قرار بود كه: او، نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگيرد، و طعامى براى ايّوب تحصيل كند و چون گيسوانى زيبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهيم، به شرطى كه گيسوانت را به ما بفروشى. «رحمت»، از روى اضطرار و ناچارى و به منظور اين كه همسرش ايّوب گرسنه نماند، گيسوان خود را بفروخت.
ايّوب صدا زد: اين منم، نزديك بيا. همسرش نزديك آمد، و چون او را ديد كه خدا همه چيز را به او برگردانيده، به سجده شكر افتاد. در سجده، نظر ايّوب به گيسوان همسرش افتاد كه بريده شده، و جريان از اين قرار بود كه: او، نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگيرد، و طعامى براى ايّوب تحصيل كند و چون گيسوانى زيبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهيم، به شرطى كه گيسوانت را به ما بفروشى. «رحمت»، از روى اضطرار و ناچارى و به منظور اين كه همسرش ايّوب گرسنه نماند، گيسوان خود را بفروخت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۲۷ </center>
ايّوب، چون ديد گيسوان همسرش بريده شده ،قبل از اين كه از جريان بپرسد، سوگند خورد كه صد تازيانه به او بزند. و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايّوب «عليه السلام» در اندوه شد كه اين چه سوگندى بود كه من خوردم. پس خداى عزّوجلّ، بدو وحى كرد: «وَ خُذ بِيَدِكَ ضِغثاً فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث: يك مشت شاخه، در دست بگير و به او بزن، تا سوگند خود را نشكسته باشى». او نيز، يك مشت شاخه كه مشتمل بر صد تركه بود، گرفته چنين كرد و از عهده سوگند بر آمد».
ايّوب، چون ديد گيسوان همسرش بريده شده ،قبل از اين كه از جريان بپرسد، سوگند خورد كه صد تازيانه به او بزند. و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايّوب «عليه السلام» در اندوه شد كه اين چه سوگندى بود كه من خوردم.  
 
پس خداى عزّوجلّ، بدو وحى كرد: «وَ خُذ بِيَدِكَ ضِغثاً فَاضرِب بِهِ وَ لَا تَحنَث: يك مشت شاخه، در دست بگير و به او بزن، تا سوگند خود را نشكسته باشى». او نيز، يك مشت شاخه كه مشتمل بر صد تركه بود، گرفته چنين كرد و از عهده سوگند بر آمد».