تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
<span id='link105'><span>
<span id='link105'><span>


==قدر غير قضائى است كه قطعى و غير قابل برگشت مى باشد ==
پس تقدير الهى، موجودات عالَم ما را - كه عالَم مشهود است - به سوى آنچه در مسير وجودش برايش تقدير و قالب گيرى كرده، هدايت مى كند. همچنان که فرمود: «الّذِى خَلَقَ فَسَوّى * وَ الّذِى قَدّرَ فَهَدى». يعنى آنچه را خلق كرده، به سوى آنچه كه برايش مقدر نموده، هدايت فرمود، و سپس همين تقدير و هدايت را با امضاى قضا تمام و تكميل كرد.
پس تقدير الهى موجودات عالم ما را كه عالم مشهود است به سوى آنچه در مسير وجودش برايش تقدير و قالب گيرى كرده هدايت مى كند، همچنان فرمود: «'''الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى '''» يعنى آنچه را خلق كرده به سوى آنچه كه برايش مقدر نموده هدايت فرمود، و سپس همين تقدير و هدايت را با امضاى قضا تمام و تكميل كرد، و در معناى همين تقدير و هدايت آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: «'''من نطفه خلقه فقدره ثم السبيل يسره كه با جمله ثم السبيل يسره '''» اشاره مى كند به اين كه تقدير منافاتى با اختيارى بودن افعال اختيارى ندارد.
 
و اين نوع از قدر فى نفسه غير قضايى است كه عبارت است : حكم قطعى خداى تعالى به وجود يافتن چيزى ، همان حكمى كه در آيه «'''و اللّه يحكم لا معقب لحكمه '''» آن را خاطر نشان مى سازد،
و در معناى همين تقدير و هدايت، آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: «مِن نُطفَةٍ خَلَقَهُ * فَقَدّرَهُ ثُمّ السّبِيلَ يَسّرَهُ»، كه با جملۀ «ثُمّ السّبِيلَ يَسّرَهُ» اشاره مى كند به اين كه تقدير، منافاتى با اختيارى بودن افعال اختيارى ندارد.
 
و اين نوع از «قدر»، فى نفسه غير قضايى است كه عبارت است: حكم قطعى خداى تعالى به وجود يافتن چيزى، همان حكمى كه در آيه «وَ اللّهُ يَحكُمُ لَا مُعَقّبَ لِحُكمِهِ» آن را خاطر نشان مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۱ </center>
چون بسيار مى شود كه خدا چيزى را تقدير مى كند ولى دنبال تقدير قضايش را نمى راند، مانند قدرى كه بعضى از علل و شرايط خارج آن را اقتضا داشته ، ولى به خاطر مزاحمت مانعى ، آن اقتضا باطل مى شود، و يا سببى ديگر و يا اقتضايى ديگر جاى سبب قبلى را مى گيرد، چون خود خداى تعالى فرموده : «'''يمحوا الله ما يشاء و يثبت '''» و نيز فرموده : «'''ما ننسخ من ايه او ننسها نات بخير منها او مثلها'''»، و چه بسا چيزى مقدر بشود و قضاى آن نيز رانده شده باشد، مثل اين كه از جميع جهات يعنى هم از جهت وجود علل و شرايط، و هم از جهت نبودن موانع تقدير شده باشد كه در اين صورت آن چيز محقق مى شود.
چون بسيار مى شود كه خدا چيزى را تقدير مى كند، ولى دنبال تقدير قضايش را نمى راند. مانند قدرى كه بعضى از علل و شرايط خارج آن را اقتضا داشته، ولى به خاطر مزاحمت مانعى، آن اقتضا باطل مى شود، و يا سببى ديگر و يا اقتضايى ديگر، جاى سبب قبلى را مى گيرد. چون خود خداى تعالى فرموده: «يَمحُوا الله مَا يَشَاءُ وَ يُثبِتُ»، و نيز فرموده: «مَا نَنسَخ مِن آيَةٍ أو نُنسِهَا نَأتِ بِخَيرٍ مِنهَا أو مِثلِهَا»، و چه بسا چيزى مقدر بشود و قضاى آن نيز رانده شده باشد، مثل اين كه از جميع جهات، يعنى هم از جهت وجود علل و شرايط، و هم از جهت نبودن موانع تقدير شده باشد، كه در اين صورت آن چيز محقق مى شود.
و به همين نكته اشاره مى كند اين جمله كه در روايت محاسن آمده بود فرمود: «'''و چون قضايى براند آن را امضا مى كند، و چنين قضايى برگشت ندارد'''»، و نزديك به اين عبارت عبارتى است كه در عده اى از اخبار قضا و قدر آمده كه قدر ممكن است تخلف كند، اما براى قضا برگشتى نيست .
 
و از على (عليه السلام ) به طرق مختلف و از آن جمله در كتاب توحيد سند صدوق از ابن نباته روايت آمده كه : روزى اميرالمؤ منين از كنار ديوارى مشرف به خرابى به كنار ديوارى ديگر رفت ، شخصى از آن جناب پرسيد: يا اميرالمؤ منين آيا از قضاى خدا مى گريزى ؟ فرمود: آرى از قضاى خدا سوى قدر خداى تعالى مى گريزم .
و به همين نكته اشاره مى كند اين جمله كه در روايت محاسن آمده بود که فرمود: «و چون قضايى براند، آن را امضا مى كند، و چنين قضايى برگشت ندارد»، و نزديك به اين عبارت، عبارتى است كه در عده اى از اخبار قضا و قدر آمده كه «قدر»، ممكن است تخلف كند، اما براى «قضا» برگشتى نيست.
و بحث عقلى نيز مسائلى را كه گفتيم تاءييد مى كند، براى اين كه امورى علل مركب دارند يعنى فاعل و ماده و شرايط و معدات و موانع دارند، قطعا براى هر يك از اينهاتاثيرى در آن امر هست ، تاثيرى هم سنخ خودش ، تاثير شرط هم سنخ خودش ، تاثير فاعل همين طور، و تاثير ماده همين طور، پس مجموع اين تاثيرها در حقيقت قالب و چارچوبى است كه امور در آنها قالب گيرى مى شود،
 
و از على «عليه السلام»، به طرق مختلف و از آن جمله در كتاب توحيد، به  سند صدوق، از ابن نباته روايت آمده كه: روزى اميرالمؤمنين از كنار ديوارى مشرف به خرابى به كنار ديوارى ديگر رفت. شخصى از آن جناب پرسيد: يا اميرالمؤمنين! آيا از قضاى خدا مى گريزى؟ فرمود: آرى، از قضاى خدا، به سوى قدر خداى تعالى مى گريزم.
 
و بحث عقلى نيز مسائلى را كه گفتيم تأييد مى كند. براى اين كه امورى علل مركب دارند، يعنى فاعل و ماده و شرايط و مُعدّات و موانع دارند، قطعا براى هر يك از اين ها، تأثيرى در آن امر هست. تأثيرى هم سنخ خودش. تأثير شرط هم سنخ خودش. تأثير فاعل همين طور، و تءثير ماده همين طور. پس مجموع اين تأثيرها، در حقيقت قالب و چارچوبى است كه امور در آن ها قالب گيرى مى شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۵۲ </center>
در روزى كه به سوى آتش با رخساره ها كشيده مى شوند، و هر امرى و هر موجودى هيئت و خصوصيات قالب خود را دارد، و اين همان قدر است ، و اما علّت تامه كه عبارت است از وجود تمامى آنها، يعنى وجود و اجتماع فاعل و ماده و شرط و معد و نبودن مانع ، وقتى محقق شد آن وقت معلول خود ضرورت وجود مى دهد، و اين همان قضايى است كه برگشت ندارد، و ما در تفسير آيات اول سوره اسراء گفتارى درباره قضاء داشتيم ، كه مطالعه آن براى بهتر فهميدن بحث اينجا خالى از فايده نيست ، پس بدانجا نيز مراجعه كنيد.
و هر امرى و هر موجودى، هيئت و خصوصيات قالب خود را دارد، و اين همان «قدر» است.
 
و اما علّت تامّه كه عبارت است از وجود تمامى آن ها، يعنى وجود و اجتماع فاعل و مادّه و شرط و معد و نبودن مانع، وقتى محقق شد، آن وقت به معلول خود ضرورت وجود مى دهد و اين، همان قضايى است كه برگشت ندارد. و ما در تفسير آيات اول سوره «اسراء»، گفتارى درباره قضاء داشتيم، كه مطالعه آن براى بهتر فهميدن بحث اين جا خالى از فايده نيست. پس بدان جا نيز مراجعه كنيد.