تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳: خط ۳:
__TOC__
__TOC__


و در همان كتاب آمده كه: ابن أبى حاتم، حاكم، ابن مردويه و بيهقى، در كتاب سنن خود، از على بن ابى طالب روايت كرده اند كه فرموده:


رواياتى درباره اينكه مراد از «'''نحر'''» در «'''فصلّ لربّك و انحر'''» بلند كردن دست هادر موقع اداء تكبير است
وقتى اين سوره بر رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نازل شد، از جبرئيل پرسيد: اين «'''نحيرة '''» كه خداى عزّوجلّ، مرا بدان مأمور فرموده، چيست؟ گفت: منظور نحيرة نيست، بلكه خداى تعالى مأمورت كرده وقتى مى خواهى احرام نماز ببندى، دستهايت را بلند كنى. هم در تكبيرة الإحرام و هم در هنگام ركوع رفتن و هم در موقع سر از ركوع برداشتن، كه اين نماز ما و نماز فرشتگانى است كه در هفت آسمان هستند، و براى هر چيزى زينتى است، و زينت نماز، دست بلند كردن در هر تكبير است.
و در همان كتاب آمده كه ابن ابى حاتم ، حاكم ، ابن مردويه ، و بيهقى در كتاب سنن خود، از على بن ابى طالب روايت كرده اند كه فرموده وقتى اين سوره بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نازل شد، از جبرئيل پرسيد: اين «'''نحيره '''» كه خداى عزوجل مرا بدان مامور فرموده چيست ؟ گفت : منظور نحيره نيست ، بلكه خداى تعالى مامورت كرده وقتى مى خواهى احرام نماز ببندى دستهايت را بلند كنى ، هم در تكبيره الاحرام و هم در هنگام ركوع رفتن و هم در موقع سر از ركوع برداشتن ، كه اين نماز ما و نماز فرشتگانى است كه در هفت آسمان هستند، و براى هر چيزى زينتى است ، و زينت نماز دست بلند كردن در هر تكبير است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۱ </center>
و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: دست بلند كردن يكى از مظاهر استكانت و التماس است كه خداى تعالى (در مذمت كفار) فرموده : «'''فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون - براى پروردگار خود نه استكانت دارند و نه تضرع و زارى '''».
و رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: دست بلند كردن، يكى از مظاهر استكانت و التماس است كه خداى تعالى «در مذمّت كفار» فرموده: «'''فما استكانوا لربّهم و ما يتضرّعون: براى پروردگار خود، نه استكانت دارند و نه تضرّع و زارى '''».
مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان از مقاتل از اصبغ بن نباته از آن جناب نقل كرده ، سپس گفته ثعلبى و واحدى اين روايت را در تفسيرهاى خود آورده اند. و نيز گفته همه عترت طاهره از آن جناب نقل كرده اند، كه معناى نحر بلند نمودن دو دست تا محاذى گودى زير گلو در هنگام نماز است .
 
و نيز در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابى جعفر روايت كرده كه در ذيل آيه «'''فصل لربك '''» گفته است : يعنى نماز بخوان ، و در معناى كلمه «'''وانحر'''» گفته : يعنى دستها را در آغاز نماز و هنگام گفتن تكبير افتتاح ، بلند كن .
مؤلّف: اين روايت را صاحب مجمع البيان، از مقاتل، از اصبغ بن نباته، از آن جناب نقل كرده؛ سپس گفته: ثعلبى و واحدى، اين روايت را در تفسيرهاى خود آورده اند. و نيز گفته: همۀ «عترت طاهره» از آن جناب نقل كرده اند كه: معناى «نحر»، بلند نمودن دو دست تا محاذى گودى زير گلو، در هنگام نماز است.
و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه «'''فصل لربك و انحر'''» گفته : خداى تعالى به رسول گراميش وحى فرستاد كه وقتى تكبير اول نماز را مى گويى دستها را تا برابر نحرت - گودى زير گلويت - بلند كن ، اين است معناى نحر.
 
و در مجمع البيان در ذيل آيه از عمر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه در تفسير آيه «'''فصل لربك و انحر'''» مى فرمود: اين نحر عبارت است از بلند كردن دستهايت تا برابر صورت .
و نيز، در الدر المنثور است كه: ابن جرير، از ابى جعفر روايت كرده كه در ذيل آيه «'''فصلّ لِربِّكَ '''» گفته است: يعنى نماز بخوان، و در معناى كلمۀ «'''وانحر'''» گفته: يعنى دستها را، در آغاز نماز و هنگام گفتن تكبير افتتاح، بلند كن.
مؤ لف : آنگاه مى گويد: عبد اللّه بن سنان هم مثل اين حديث را از آن جناب نقل كرده ، و نيز قريب به آن را جميل از آن جناب روايت كرده است
 
و نيز، در همان كتاب است كه ابن مردويه، از ابن عبّاس روايت كرده كه در تفسير آيۀ «'''فصلّ لربّك و انحر'''» گفته: خداى تعالى، به رسول گراميش وحى فرستاد كه وقتى تكبير اول نماز را مى گويى، دستها را تا برابر نحرت - گودى زير گلويت - بلند كن. اين است معناى نحر.
 
و در مجمع البيان، در ذيل آيه، از عُمَر بن يزيد روايت كرده كه گفت: من از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه در تفسير آيۀ «'''فصلّ لربّك و انحر'''» مى فرمود: اين نحر، عبارت است از: بلند كردن دستهايت تا برابر صورت.
 
مؤلّف: آنگاه مى گويد: عبد اللّه بن سنان هم، مثل اين حديث را از آن جناب نقل كرده، و نيز قريب به آن را، جميل از آن جناب روايت كرده است.
<span id='link447'><span>
<span id='link447'><span>
==ذكور، كسى كه زخم زبان زد، و نزول سوره كوثر ==
==ذكور، كسى كه زخم زبان زد، و نزول سوره كوثر ==
و در الدر المنثور است كه ابن سعد و ابن عساكر از طريق كلبى از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : بزرگترين فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قاسم ، سپس زينب ، و آنگاه عبد الله ، و پس ‍ از او ام كلثوم ، و آنگاه فاطمه و در آخر رقيه بود، قاسم از دنيا رفت و اولين كس از فرزندان آن جناب بود كه در مكه از دنيا رفت ، و بعد از او عبد اللّه از دنيا رفت ، و عاصى بن وائل سهمى گفت : نسل او قطع شد، پس او ابتر و بى عقب است ،
و در الدرّ المنثور است كه: ابن سعد و ابن عساكر، از طريق كلبى، از ابى صالح، از ابن عبّاس روايت كرده اند كه گفت: بزرگترين فرزند رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» «قاسم»، سپس «زينب»، و آنگاه «عبد الله»، و پس ‍ از او «أمّ كلثوم»، و آنگاه «فاطمه» و در آخر «رقيّه» بود. قاسم از دنيا رفت و اولين كس از فرزندان آن جناب بود كه در مكّه از دنيا رفت، و بعد از او، عبد اللّه از دنيا رفت. و «عاص بن وائل سهمى» گفت: نسل او قطع شد، پس او ابتر و بى عقب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۲ </center>
در پاسخش خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه خود عاصى بن وائل ابتر و بدون عقب است .
در پاسخش، خداى تعالى اين آيه را فرستاد كه: خودِ «عاص بن وائل» ابتر و بدون عقب است.
و در همان كتاب است كه زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمد از پدرش روايت كرده اند كه فرمود: قاسم پسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در مكه از دنيا رفت و بعد از دفن جنازه آن جناب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به عاصى بن وائل و پسرش عمرو برخورد، عاصى وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را از دور ديد گفت : الان زخم زبانى به او مى زنم ، همين كه آن جناب نزديك شد، گفت : چه خوب شد كه اجاقش كور شد، در پاسخ او اين آيه نازل شد: «'''ان شانئك هو الابتر'''».
 
و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه گفت : قريش را رسم چنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى مرد مى گفتند: «'''بتر فلان '''»، و چون فرزند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت عاصى بن وائل گفت «'''بتر'''» يعنى فرزند ذكورش مرد، و اين فرد (رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از همه بيشتر بتر شد، (چون هيچ فرزند ذكور برايش نماند).
و در همان كتاب است كه: زبير بن بكار و ابن عساكر، از جعفر بن محمّد، از پدرش روايت كرده اند كه فرمود: قاسم، پسر رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در مكّه از دنيا رفت و بعد از دفن جنازه آن جناب، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلّم» به عاص بن وائل و پسرش عَمرو برخورد. عاص، وقتى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را از دور ديد، گفت: الآن زخم زبانى به او مى زنم. همين كه آن جناب نزديك شد، گفت: «چه خوب شد كه اجاقش كور شد». در پاسخ او، اين آيه نازل شد: «'''إنّ شانئك هو الأبتر'''».
مؤ لف : و در بعضى از تواريخ آمده كه شماتت كننده وليد بن مغيره بوده . و در بعضى ديگر آمده كه ابو جهل بوده . و در بعضى ديگر آمده كه عقبه بن ابى معيط بوده . و در بعضى آمده كه كعب بن اشرف بوده ، ولى معتبر همان است كه مى گفت عاصى بن وائل بوده است .
 
مؤ يد آن ، روايتى است كه مرحوم طبرسى آن را در احتجاج از حسن بن على (عليهماالسلام ) نقل كرده كه آن جناب در حديثى كه روى سخنش ‍ در آن با عمرو بن العاصى است ، فرموده : و تو در بسترى مشترك متولد شدى (يعنى مادرت هم با عاصى بن وائل هم بستر مى شده و هم با ديگران )، و وقتى متولد شدى عده اى از رجال قريش بر سر تو نزاع كردند، ابو سفيان بن حرب گفت اين پسر از نطفه من است . وليد بن مغيره گفت : از من است . عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده ، و عاصى بن وائل هر يك ادعا كردند كه از من است ، تا آنكه از ميان همه آنان لئيم تر و بى حسب و نسب تر و خبيث تر و ستمكارتر و زناكارترشان عاصى بن وائل زورش بر سايرين چربيد و تو را به خود ملحق ساخت
و نيز، در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه گفت: قريش را رسم چنين بود كه وقتى فرزند ذكور كسى مى مُرد، مى گفتند: «'''بتر فلان '''». و چون فرزند رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» از دنيا رفت، عاص بن وائل گفت: «'''بتر'''»؛ يعنى فرزند ذكورش مُرد، و اين فرد (رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»)، از همه بيشتر «بتر» شد. (چون هيچ فرزند ذكور برايش نماند).
و نيز اين تو بودى كه براى بر شمردن افتخاراتت به خطبه ايستادى ، و گفتى اين منم .
 
مؤلّف: و در بعضى از تواريخ آمده كه: شماتت كننده «وليد بن مغيره» بوده. و در بعضى ديگر آمده كه «ابو جهل» بوده. و در بعضى ديگر آمده كه «عقبة بن ابى معيط» بوده. و در بعضى آمده كه «كعب بن اشرف» بوده؛ ولى معتبر همان است كه مى گفت «عاص بن وائل» بوده است.
 
مؤيّد آن، روايتى است كه مرحوم طبرسى، آن را در احتجاج، از حسن بن على «عليهماالسلام» نقل كرده كه آن جناب، در حديثى كه روى سخنش ‍ در آن با عمرو بن العاص است، فرموده: و تو در بسترى مشترك متولد شدى. (يعنى مادرت هم با عاص بن وائل همبستر مى شده و هم با ديگران)، و وقتى متولد شدى، عده اى از رجال قريش، بر سرِ تو نزاع كردند. ابو سفيان بن حرب گفت: اين پسر از نطفۀ من است. وليد بن مغيره گفت: از من است. عثمان بن حارث و نضر بن حارث بن كلده، و عاص بن وائل، هر يك ادّعا كردند كه: از من است، تا آن كه از ميان همۀ آنان، لئيم تر و بى حَسَب و نَسَب تر و خبيث تر و ستمكارتر و زناكارترشان: «عاص بن وائل»، زورش بر سايرين چربيد و تو را به خود ملحق ساخت.
و نيز، اين تو بودى كه براى بر شمردن افتخاراتت، به خطبه ايستادى و گفتى: اين منم
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۳ </center>
كه محمد را زخم زبان مى زنم ، و عاصى بن وائل گفت : محمد مردى ابتر است ، يعنى اولاد ذكورى ندارد، اگر از دنيا برود نامش از صفحه روزگار محو مى شود، و خداى تعالى در پاسخش فرمود: «'''ان شانئك هو الابتر'''» - تا آخر حديث .
كه محمّد را زخم زبان مى زنم، و عاص بن وائل گفت: محمّد، مردى ابتر است. يعنى اولاد ذكورى ندارد. اگر از دنيا برود، نامش از صفحۀ روزگار محو مى شود و خداى تعالى، در پاسخش فرمود: «'''إنّ شانئك هو الأبتر'''» - تا آخر حديث.
و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''انا اعطيناك الكوثر'''» آمده كه كوثر نهرى است در بهشت ، كه خدا آن را به محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داده ، تا عوض از پسرش ابراهيم باشد.
 
مؤ لف : اين روايت علاوه بر اينكه مرسل است ، يعنى سندش ذكر نشده ، و علاوه بر اينكه مضمر است ، يعنى تنها در آن آمده كه : «'''فرمود'''» و روشن نكرده كه كدام يك از ائمه فرموده ، با ساير روايات معارض است ، و تفسير كوثر به نهرى در بهشت منافات ندارد كه كوثر به معناى خير كثير باشد، چون همانطور كه در خبر ابن جبير گذشت نهر بهشتى هم مصداقى از خير كثير است .
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «'''إنّا أعطيناك الكوثر'''» آمده كه: كوثر نهرى است در بهشت، كه خدا آن را به محمّد «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» داده، تا عوض از پسرش ابراهيم باشد.
سوره كافر
 
مؤلّف: اين روايت، علاوه بر اين كه مرسل است، يعنى سندش ذكر نشده، و علاوه بر اين كه مضمر است، يعنى تنها در آن آمده كه: «'''فرمود'''» و روشن نكرده كه كداميك از ائمّه فرموده، با ساير روايات معارض است، و تفسير «كوثر» به «نهرى در بهشت»، منافات ندارد كه «كوثر» به معناى «خير كثير» باشد. چون همان طور كه در خبر ابن جبير گذشت، نهر بهشتى هم مصداقى از خير كثير است.
 
* «'''سوره كافرون:'''»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۴ </center>
<span id='link448'><span>
<span id='link448'><span>
خط ۴۷: خط ۵۹:
لَكمْ دِينُكُمْ وَ لىَ دِينِ(۶)
لَكمْ دِينُكُمْ وَ لىَ دِينِ(۶)


* ترجمه آيات:
* «'''ترجمه آيات:'''»
   
   
به نام «اللّه» بخشنده به عموم، و مهربان به خواص.
به نام «اللّه» بخشنده به عموم، و مهربان به خواص.
خط ۶۳: خط ۷۵:
دين شما، براى خودتان و دين من هم، براى خودم. (۶)
دين شما، براى خودتان و دين من هم، براى خودم. (۶)


* بيان آيات:
* «'''بيان آيات:'''»
   
   
در اين سوره، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را دستور مى دهد به اين كه: برائت خود از كيش «وثنيّت» آنان را علنا اظهار داشته، خبر دهد كه آن ها نيز، پذيراى دين وى نيستند. پس نه دين او مورد استفاده ايشان قرار مى گيرد، و نه دين آنان، آن جناب را مجذوب خود مى كند. بنابراين، نه كفّار مى پرستند آنچه را كه آن جناب مى پرستد؛ و نه تا ابد، آن جناب مى پرستد آنچه را كه ايشان مى پرستند. پس كفّار بايد براى ابد از سازشكارى و مداهنه آن جناب، مأيوس باشند.
در اين سوره، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را دستور مى دهد به اين كه: برائت خود از كيش «وثنيّت» آنان را علنا اظهار داشته، خبر دهد كه آن ها نيز، پذيراى دين وى نيستند. پس نه دين او مورد استفاده ايشان قرار مى گيرد، و نه دين آنان، آن جناب را مجذوب خود مى كند. بنابراين، نه كفّار مى پرستند آنچه را كه آن جناب مى پرستد؛ و نه تا ابد، آن جناب مى پرستد آنچه را كه ايشان مى پرستند. پس كفّار بايد براى ابد از سازشكارى و مداهنه آن جناب، مأيوس باشند.
خط ۶۹: خط ۸۱:
مفسّران، در اين كه اين سوره مورد بحث، مكّى است و يا مدنى، اختلاف كرده اند، و از ظاهر سياقش بر مى آيد كه در مكّه نازل شده باشد.
مفسّران، در اين كه اين سوره مورد بحث، مكّى است و يا مدنى، اختلاف كرده اند، و از ظاهر سياقش بر مى آيد كه در مكّه نازل شده باشد.


* قُلْ يَا أَيّهَا الْكافِرُونَ:
* «'''قُلْ يَا أَيّهَا الْكافِرُونَ:'''»


ظاهرا، خطاب به يك طبقۀ معهود و معيّن از كفّار است، نه تمامى كفّار. به دليل اين كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را مأمور كرده از دين آنان بيزارى جويد و خطابشان كند كه شما هم، از پذيرفتن دين من امتناع مى ورزيد.
ظاهرا، خطاب به يك طبقۀ معهود و معيّن از كفّار است، نه تمامى كفّار. به دليل اين كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را مأمور كرده از دين آنان بيزارى جويد و خطابشان كند كه شما هم، از پذيرفتن دين من امتناع مى ورزيد.


* لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ:
* «'''لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ:'''»


از اين آيه تا آخر سوره آن، مطلبى است كه در جملۀ «'''قُل يا أيّها الكافرون'''» مأمور به گفتن آن است؛ و مراد از «'''مَا تَعبُدُون'''»، بت هايى است كه كفّار مك،ه مى پرستيدند. و مفعول «'''تَعبُدُون'''» ضميرى است كه به ماى موصول بر مى گردد، و با اين كه مى توانست بفرمايد: «'''ما تعبدونه'''»، اگر ضمير را حذف كرده، براى اين بود كه كلام دلالت بر آن مى كرده، حذف كرد تا قافيه آخر آيات هم درست در آيد. و عين اين سؤال و جواب در جمله هاى «'''أعبد'''» و «'''عبدتم '''» و «'''أعبد'''» مى آيد. چون در آن ها هم بايد مى فرمود: «'''أعبده '''» و «'''عبدتموه'''» و «'''أعبده '''».
از اين آيه تا آخر سوره آن، مطلبى است كه در جملۀ «'''قُل يا أيّها الكافرون'''» مأمور به گفتن آن است؛ و مراد از «'''مَا تَعبُدُون'''»، بت هايى است كه كفّار مك،ه مى پرستيدند. و مفعول «'''تَعبُدُون'''» ضميرى است كه به ماى موصول بر مى گردد، و با اين كه مى توانست بفرمايد: «'''ما تعبدونه'''»، اگر ضمير را حذف كرده، براى اين بود كه كلام دلالت بر آن مى كرده، حذف كرد تا قافيه آخر آيات هم درست در آيد. و عين اين سؤال و جواب در جمله هاى «'''أعبد'''» و «'''عبدتم '''» و «'''أعبد'''» مى آيد. چون در آن ها هم بايد مى فرمود: «'''أعبده '''» و «'''عبدتموه'''» و «'''أعبده '''».
خط ۷۹: خط ۹۱:
و جملۀ «'''لا أعبد'''» نفى استقبالى است. براى اين كه حرف «'''لا'''» مخصوص نفى آينده است، همچنان كه حرف «'''ما'''» براى نفى حال است. و معناى آيه اين است كه: من، ابدا نمى پرستم آنچه را كه شما بت پرستان، امروز مى پرستيد.
و جملۀ «'''لا أعبد'''» نفى استقبالى است. براى اين كه حرف «'''لا'''» مخصوص نفى آينده است، همچنان كه حرف «'''ما'''» براى نفى حال است. و معناى آيه اين است كه: من، ابدا نمى پرستم آنچه را كه شما بت پرستان، امروز مى پرستيد.


* وَ لا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ:
* «'''وَ لا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ:'''»


اين جمله نيز، نفى استقبالى نسبت به پرستش كفّار بر معبود رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است و اين، خبرى غيبى از اين معناست كه: كفّار معهود، در آينده نيز به دين توحيد در نمى آيند.
اين جمله نيز، نفى استقبالى نسبت به پرستش كفّار بر معبود رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است و اين، خبرى غيبى از اين معناست كه: كفّار معهود، در آينده نيز به دين توحيد در نمى آيند.
خط ۱۰۱: خط ۱۱۳:
* چند وجه ديگر در معناى اين آيه:
* چند وجه ديگر در معناى اين آيه:


* لَكمْ دِينُكُمْ وَ لِىَ دِينِ:
* «'''لَكمْ دِينُكُمْ وَ لِىَ دِينِ:'''»


اين آيه به حسب معنا، تأكيد مطلب گذشته، يعنى مشترك نبودن پيامبر و مشركان است، و لام در «'''لكم'''» و در «'''لِىَ '''»، لام اختصاص است، مى فرمايد: دين شما - كه همان پرستش بت هاست - مخصوص خود شماست، و به من تعدّى نمى كند و دين من نيز، مخصوص خودم است، شما را فرا نمى گيرد.
اين آيه به حسب معنا، تأكيد مطلب گذشته، يعنى مشترك نبودن پيامبر و مشركان است، و لام در «'''لكم'''» و در «'''لِىَ '''»، لام اختصاص است، مى فرمايد: دين شما - كه همان پرستش بت هاست - مخصوص خود شماست، و به من تعدّى نمى كند و دين من نيز، مخصوص خودم است، شما را فرا نمى گيرد.
خط ۱۱۳: خط ۱۲۵:
بعضى ديگر گفته اند: در اين آيه، مضافى حذف شده، و تقديرش «'''لكم جزاء دينكم و لِىَ جزاء دينى'''» مى باشد. يعنى جزاى دين شما، مال شما و جزاى دين من، مال من. ولى اين دو وجه، دور از فهم است.
بعضى ديگر گفته اند: در اين آيه، مضافى حذف شده، و تقديرش «'''لكم جزاء دينكم و لِىَ جزاء دينى'''» مى باشد. يعنى جزاى دين شما، مال شما و جزاى دين من، مال من. ولى اين دو وجه، دور از فهم است.


* بحث روایى:
* «'''بحث روایى:'''»


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴۸ </center>
خط ۱۳۱: خط ۱۴۳:
* مؤلّف: مفاد «تكرار» در كلام قريش، اين است كه: بيا تا به آخر عمر، يك سال، تو خدايان ما را و يك سال، ما خداى تو را بپرستيم.
* مؤلّف: مفاد «تكرار» در كلام قريش، اين است كه: بيا تا به آخر عمر، يك سال، تو خدايان ما را و يك سال، ما خداى تو را بپرستيم.


* سوره نصر:
* «'''سوره نصر:'''»


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۰ </center>
خط ۱۴۷: خط ۱۵۹:
فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ استَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابَا. (۳)
فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ استَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابَا. (۳)


* ترجمه آيات:
* «'''ترجمه آيات:'''»
   
   
به نام «اللّه» كه بخشنده به همه و مهربان با نيكان است.
به نام «اللّه» كه بخشنده به همه و مهربان با نيكان است.
خط ۱۵۷: خط ۱۶۹:
پس (به شكرانۀ آن)، پروردگارت را حمد و تسبيح گوى و از او طلب آمرزش كن، كه او بسيار توبه پذير است. (۳)
پس (به شكرانۀ آن)، پروردگارت را حمد و تسبيح گوى و از او طلب آمرزش كن، كه او بسيار توبه پذير است. (۳)


* بيان آيات:
* «'''بيان آيات:'''»
   
   
در اين سوره، خداى تعالى، به رسول گرامی اش، وعدۀ فتح و يارى مى دهد و خبر مى دهد كه: به زودى، آن جناب مشاهده مى كند كه مردم، گروه گروه، داخل اسلام مى شوند، و به او دستور مى دهد كه به شكرانۀ اين يارى و فتح خدايى، خدا را تسبيح كند و حمد گويد و استغفار نمايد.  
در اين سوره، خداى تعالى، به رسول گرامی اش، وعدۀ فتح و يارى مى دهد و خبر مى دهد كه: به زودى، آن جناب مشاهده مى كند كه مردم، گروه گروه، داخل اسلام مى شوند، و به او دستور مى دهد كه به شكرانۀ اين يارى و فتح خدايى، خدا را تسبيح كند و حمد گويد و استغفار نمايد.  
خط ۱۶۳: خط ۱۷۵:
* و اين سوره، بنا به استظهارى كه خواهيم كرد، بعد از صلح حديبيّه، در مدینه و قبل از فتح مكّه، نازل شده.
* و اين سوره، بنا به استظهارى كه خواهيم كرد، بعد از صلح حديبيّه، در مدینه و قبل از فتح مكّه، نازل شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۱ </center>
* إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ:
* «'''إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ:'''»


بيان اين كه: مراد از نصر و فتح در «'''إذا جاء نصر الله و الفتح ...'''»، رسيدن آن پيشگويى شده، فتح مكّه است:
بيان اين كه: مراد از نصر و فتح در «'''إذا جاء نصر الله و الفتح ...'''»، رسيدن آن پيشگويى شده، فتح مكّه است:
خط ۱۷۹: خط ۱۹۱:
و اين نظريه، به ذهن نزديك تر است ، تا آيه را حمل كنيم بر اجابت دعوت حقّه از ناحيه اهل يمن و دخول بدون خونريزی شان در اسلام. پس ‍ نزديك تر به اعتبار همان است كه بگوييم: مراد از نصر و فتح، نصرت رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بر كفّار قريش، و مراد از فتح، فتح مكّه است. و نيز بگوييم: اين سوره، بعد از صلح حديبيّه و بعد از نزول سوره فتح و قبل از فتح مكّه نازل شده است.
و اين نظريه، به ذهن نزديك تر است ، تا آيه را حمل كنيم بر اجابت دعوت حقّه از ناحيه اهل يمن و دخول بدون خونريزی شان در اسلام. پس ‍ نزديك تر به اعتبار همان است كه بگوييم: مراد از نصر و فتح، نصرت رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بر كفّار قريش، و مراد از فتح، فتح مكّه است. و نيز بگوييم: اين سوره، بعد از صلح حديبيّه و بعد از نزول سوره فتح و قبل از فتح مكّه نازل شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۲ </center>
* وَ رَأَيْت النَّاس يَدْخُلُونَ فى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً:
* «'''وَ رَأَيْت النَّاس يَدْخُلُونَ فى دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً:'''»


راغب، در مفردات مى گويد: كلمۀ «'''فوج '''»، به معناى جماعتى است كه به سرعت عبور كنند، و جمع اين كلمه، «'''أفواج '''» مى آيد. و بنا به گفته وى، معناى «'''داخل شدن مردم در دين خدا أفواجا'''» اين است كه جماعتى بعد از جماعتى ديگر به اسلام در آيند، و مراد از «دين اللّه» همان اسلام است. چون خداى تعالى به حكم آيه: «'''إنّ الدّين عند اللّه الاسلام '''» غير اسلام را دين نمى داند.
راغب، در مفردات مى گويد: كلمۀ «'''فوج '''»، به معناى جماعتى است كه به سرعت عبور كنند، و جمع اين كلمه، «'''أفواج '''» مى آيد. و بنا به گفته وى، معناى «'''داخل شدن مردم در دين خدا أفواجا'''» اين است كه جماعتى بعد از جماعتى ديگر به اسلام در آيند، و مراد از «دين اللّه» همان اسلام است. چون خداى تعالى به حكم آيه: «'''إنّ الدّين عند اللّه الاسلام '''» غير اسلام را دين نمى داند.
خط ۱۸۵: خط ۱۹۷:


==مناسبت امر به حمد و استغفار پروردگار، بعد از ديدن نصر الهى ==
==مناسبت امر به حمد و استغفار پروردگار، بعد از ديدن نصر الهى ==
* فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ استَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابَا:
* «'''فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ استَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابَا:'''»


از آن جايى كه اين نصرت و فتح، اذلال خداى تعالى نسبت به شرك، و اعزاز توحيد است، و به عبارتى ديگر، اين نصرت و فتح، ابطال باطل و احقاق حق بود؛ مناسب بود كه از جهت اوّل، سخن از تسبيح و تنزيه خداى تعالى برود، و از جهت دوّم - كه نعمت بزرگى است - سخن از حمد و ثناى او برود. و به همين جهت، به آن جناب دستور داد تا خدا را با «حمد» تسبيح گويد.
از آن جايى كه اين نصرت و فتح، اذلال خداى تعالى نسبت به شرك، و اعزاز توحيد است، و به عبارتى ديگر، اين نصرت و فتح، ابطال باطل و احقاق حق بود؛ مناسب بود كه از جهت اوّل، سخن از تسبيح و تنزيه خداى تعالى برود، و از جهت دوّم - كه نعمت بزرگى است - سخن از حمد و ثناى او برود. و به همين جهت، به آن جناب دستور داد تا خدا را با «حمد» تسبيح گويد.