تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۱: خط ۵۱:
<span id='link183'><span>
<span id='link183'><span>


==بحث روايتى (پيرامون روايات قضا و قدر و امر بين الامرين ) ==
==بحث روايتى (پيرامون روايات قضا و قدر و أمر بين الأمرين) ==
روايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده كه فرموده اند: «'''لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين '''»، (نه جبر است ، و نه تفويض ، بلكه امرى است متوسط ميانه دو امر)، (تا آخر حديث ).
روايات بسيار زيادى از ائمّه اهل بيت عليهم السلام رسيده كه فرموده اند:  
و در كتاب عيون بچند طريق روايت كرده كه چون اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام از صفين برگشت ، پيرمردى از آنان كه با آنجناب در صفين شركت داشت ، برخاست عرض كرد: يا اميرالمؤ منين : بفرما ببينم آيا اين راهى كه ما رفتيم بقضاء خدا و قدر او بود، يا نه ؟ اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: بله اى پيرمرد، بخدا سوگند بر هيچ تلى بالا نرفتيد، و بهيچ زمين پستى فرود نشديد، مگر بقضائى از خدا، و قدرى از او.
 
پيرمرد عرضه داشت : حال كه چنين است زحماتى را كه تحمل كردم ، به حساب خدا مى گذارم ، يا اميرالمؤ منين ، حضرت فرمود: اى پيرمرد البته اينطور هم نپندار، كه منظورم از اين قضاء و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد، چون اگر چنين باشد كه هر كارى انسان انجام ميدهد و يا نميدهد همه بقضاء حتمى خدا صورت بگيرد، آنوقت ديگر ثواب و عقاب و امر و نهى (و تشويق ) و زجر معناى صحيحى نخواهد داشت ، و وعد و وعيد بى معنا خواهد شد، ديگر هيچ بدكارى را نمى توان ملامت كرد، و هيچ نيكوكارى را نميتوان ستود، بلكه نيكوكار سزاوارتر بملامت ميشود، از بدكار، و بدكار سزاوارتر ميشود باحسان از آنكس كه نيكوكار است ، و اين همان اعتقادى است كه بت پرستان ، و دشمنان خداى رحمان و نيز قدرى ها و مجوسيان اين امت بدان معتقدند.
«'''لا جبر و لا تفويض، بل أمر بين الأمرين'''»: (نه جبر است و نه تفويض، بلكه امرى است متوسط ميان دو امر)، (تا آخر حديث).
اى شيخ همينكه خدا بما تكليف كرده ، كافى است كه بدانيم او ما را مختار ميداند، و همچنين اينكه نهى كرده ، نهيش از باب زنهار دادن است ، و در برابر عمل كم ثواب زياد ميدهد، و اگر نافرمانى ميشود، چنان نيست كه مغلوب شده باشد، و اگر اطاعت شود مطيع را مجبور باطاعت كرده باشد، خدايتعالى زمين و آسمانها و آنچه را كه بين آندو است بباطل نيافريده ، اين پندار كسانيست كه كفر ورزيدند، و واى بحال كسانيكه كفر ورزيدند از آتش (تا آخر حديث ).
 
و در كتاب عيون، به چند طريق روايت كرده كه: چون أميرالمؤمنين على بن ابی طالب عليه السلام از صفين برگشت، پيرمردى از آنان كه با آن جناب در صفّين شركت داشت، برخاست، عرض كرد: يا أميرالمؤمنين! بفرما ببينم، آيا اين راهى كه ما رفتيم، به قضاء خدا و قَدَر او بود، يا نه؟
 
أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: بله اى پيرمرد، به خدا سوگند، بر هيچ تلّى بالا نرفتيد و به هيچ زمين پستى فرود نشديد، مگر به قضایى از خدا، و قَدَرى از او.
 
پيرمرد عرضه داشت: حال كه چنين است، زحماتى را كه تحمّل كردم، به حساب خدا مى گذارم، يا أميرالمؤمنين. حضرت فرمود: اى پيرمرد! البته اين طور هم نپندار كه منظورم از اين قضا و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد. چون اگر چنين باشد كه هر كارى انسان انجام می دهد و يا نمی دهد، همه به قضاء حتمى خدا صورت بگيرد، آن وقت ديگر ثواب و عقاب و امر و نهى (و تشويق) و زجر، معناى صحيحى نخواهد داشت، و وعد و وعيد بى معنا خواهد شد. ديگر هيچ بدكارى را نمى توان ملامت كرد، و هيچ نيكوكارى را نمی توان ستود؛ بلكه نيكوكار سزاوارتر به ملامت می شود از بدكار، و بدكار سزاوارتر می شود به احسان از آن كس كه نيكوكار است. و اين، همان اعتقادى است كه بت پرستان، و دشمنان خداى رحمان و نيز قَدَرى ها و مجوسيان اين امّت، بدان معتقدند.
 
اى شيخ! همين كه خدا به ما تكليف كرده، كافى است كه بدانيم: او ما را مختار می داند. و همچنين، اين كه نهى كرده، نهيش از باب زنهار دادن است، و در برابر عمل كم، ثواب زياد می دهد، و اگر نافرمانى می شود، چنان نيست كه مغلوب شده باشد، و اگر اطاعت شود، مطيع را مجبور به اطاعت كرده باشد. خدای تعالى، زمين و آسمان ها و آنچه را كه بين آن دو است، به باطل نيافريده. اين پندار كسانی است كه كفر ورزيدند، و واى به حال كسانی كه كفر ورزيدند از آتش. (تا آخر حديث ).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵۱ </center>
مؤ لف : اينكه در پاسخ فرمود: بقضائى از خدا و قدرى از او تا آنجا كه پيرمرد گفت : زحماتيكه تحمل كرده ام بحساب خدا ميگذارم ، يكى از مسائلى است كه بعدها بعنوان علم كلام ناميده شد.
* مؤلّف: اين كه در پاسخ فرمود: «به قضایى از خدا و قَدَرى از او» تا آن جا كه پيرمرد گفت: «زحماتی كه تحمّل كرده ام، به حساب خدا می گذارم»، يكى از مسائلى است كه بعدها به عنوان «علم كلام» ناميده شد.
<span id='link184'><span>
<span id='link184'><span>
==توضيح و تحقيق در زمينه قضا و قدر و جبر و تفويض ==
==توضيح و تحقيق در زمينه قضا و قدر و جبر و تفويض ==
توضيح اينكه : بايد دانست كه يكى از قديمى ترين مباحثى كه در اسلام مورد نقض و ابرام قرار گرفت ، و منشاء نظريه هاى گوناگونى گرديد، مباحثى بود كه ، پيرامون كلام و نيز مسئله قضا و قدر پيش آمد، علماى كلام اين مسئله را طورى طرح كردند، كه ناگهان نتيجه اش از اينجا سر در آورد كه : اراده الهيه بتمامى اجزاء و آثار عالم تعلق گرفته ، هيچ چيز در عالم با وصف امكان موجود نميشود، بلكه اگر موجودى موجود شود، با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، چون اراده الهيه به آن تعلق گرفته ، و محال است اراده او از مرادش تخلف بپذيرد و نيز هر چيزيكه موجود نميشود، و همچنان در عدم ميماند، بامتناع مانده است ، چون اراده الهيه بهست شدن آن تعلق نگرفته ، و گر نه موجود ميشد، پس ‍ آنچه هست واجب الوجود است ، و آنچه نيست ممتنع الوجود است ، و هيچيك از آندو دسته ممكن الوجود نيستند، بلكه اگر موجودند، بضرورت و وجوب موجودند، چون اراده بآن ها تعلق گرفته ، و اگر معدومند، بامتناع معدومند، چون اراده به آنها تعلق نگرفته .
توضيح اينكه : بايد دانست كه يكى از قديمى ترين مباحثى كه در اسلام مورد نقض و ابرام قرار گرفت ، و منشاء نظريه هاى گوناگونى گرديد، مباحثى بود كه ، پيرامون كلام و نيز مسئله قضا و قدر پيش آمد، علماى كلام اين مسئله را طورى طرح كردند، كه ناگهان نتيجه اش از اينجا سر در آورد كه : اراده الهيه بتمامى اجزاء و آثار عالم تعلق گرفته ، هيچ چيز در عالم با وصف امكان موجود نميشود، بلكه اگر موجودى موجود شود، با وصف ضرورت و وجوب موجود ميشود، چون اراده الهيه به آن تعلق گرفته ، و محال است اراده او از مرادش تخلف بپذيرد و نيز هر چيزيكه موجود نميشود، و همچنان در عدم ميماند، بامتناع مانده است ، چون اراده الهيه بهست شدن آن تعلق نگرفته ، و گر نه موجود ميشد، پس ‍ آنچه هست واجب الوجود است ، و آنچه نيست ممتنع الوجود است ، و هيچيك از آندو دسته ممكن الوجود نيستند، بلكه اگر موجودند، بضرورت و وجوب موجودند، چون اراده بآن ها تعلق گرفته ، و اگر معدومند، بامتناع معدومند، چون اراده به آنها تعلق نگرفته .