ریشه کون: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
كان به معنى بود، هست، واقع شده و غير آن مى‏آيد. راغب مى‏گويد: کان عبارت است از زمان گذشته. در صحاح گفته: كان را اگر عبارت از زمان گذشته دانستى احتياج به خبر خواهد داشت زيرا فقط به زمان دلالت كرده و اگر آن را عبارت از حدوث شى‏ء و وقوع آن دانستى از خبر بى‏نياز است زيرا به زمان و معنى هر دو دلالت كرده است اكنون چند نوع «كان» را بررسى مى‏كنيم: 1- [آل عمران:67]. اين هر دو «كانَ» معمولى و از افعال ناقصه‏اند و دلالت بر زمان گذشته دارند. 2- [نساء:1]. [نساء:11]. «وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً - اِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً - اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيّاً كَبيراً» كان در اينگونه آيات دلالت بر ثبوت و لزوم دارد و معناى «هست» مى‏دهد نه زمان گذشته. يعنى خدا رقيب است. عليم است، حكيم است و هكذا. راغب گويد كان در بسيارى از اوصاف خدا معنى ازليّت مى‏دهد. ظاهراً غرضش آن است كه «كانَ اللَّهُ عَليماً» يعنى خدا از ازل چنين بوده است ولى به نظر نگارنده زمان در آن ملحوظ نيست. و حق همان است كه گفتيم، جوهرى در صحاح گويد: كان گاهى زايد آيد براى توكيد مثل «كادَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» نگارنده گويد اين سخن كاملاً حقّ است و «كانَ» فقط براى تثبيت وصف غفران و رحمت براى خدا است. در اقرب آن را دوام و استمرار گفته است. 3- [اسراء:11]. [اسراء:27]. [اسراء:53]. «كانَ» در اينگونه مواقع نيز دلالت بر ثبوت وصف و قليل الانفكاك بودن آن دارد. 4- [آل عمران:110]. [مريم:29]. معنى كان در هر دو آيه به معنى «هست» است كه همان وقوع باشد يعنى: شما بهترين امّت هستيد كه براى مردم بوجود آمده. چطور سخن گوييم با آنكه كودك در گهواره است. درباره آيه اوّل گفته‏اند: كان براى حال است راغب در آيه دوّم گفته دلالت بر گذشته دارد ولو به طور لحظه. 5- [بقره:34]. گفته‏اند كان در آيه به معنى «صار» است يعنى امتناع و خودپسندى كرد و از كافران شد. 6- قاموس و اقرب الموارد تصريح كرده‏اند كه كان به معنى استقبال نيز آيد [انسان:7]. را شاهد آورده‏اند. 7- [بقره:280]. گفته‏اند كان در آيه تامّه و به معنى «وقع» است يعنى اگر قرضدار در تنگى باشد مهلت است تا وسعت يافتن او. *** مكان: اسم مكان است به معنى موضع حصول شى‏ء راغب گويد در اثر كثرت استعمال توّهم شده كه ميم آن از اصل كلمه است [حج:31]. يا باد او را به مكانى دور ساقط كند. مكانت: به معنى موضع و منزلت است مثل [يس:67]. مجمع در ذيل آيه گفته مكانة و مكان هر دو به يك معنى است يعنى اگر مى‏خواستيم آنها را در جايشان مسخ مى‏كرديم. [انعام:135]. مكانت در آيه به معنى تمكّن است: اى قوم به قدر تمكّن خود كاركنيد و در كفر پايدار باشيد من نيز همانقدر كار خواهم كرد.
كان به معنى بود، هست، واقع شده و غير آن مى‏آيد. راغب مى‏گويد: کان عبارت است از زمان گذشته. در صحاح گفته: كان را اگر عبارت از زمان گذشته دانستى احتياج به خبر خواهد داشت زيرا فقط به زمان دلالت كرده و اگر آن را عبارت از حدوث شى‏ء و وقوع آن دانستى از خبر بى‏نياز است زيرا به زمان و معنى هر دو دلالت كرده است اكنون چند نوع «كان» را بررسى مى‏كنيم: 1- [آل عمران:67]. اين هر دو «كانَ» معمولى و از افعال ناقصه‏اند و دلالت بر زمان گذشته دارند. 2- [نساء:1]. [نساء:11]. «وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً - اِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً - اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيّاً كَبيراً» كان در اينگونه آيات دلالت بر ثبوت و لزوم دارد و معناى «هست» مى‏دهد نه زمان گذشته. يعنى خدا رقيب است. عليم است، حكيم است و هكذا. راغب گويد كان در بسيارى از اوصاف خدا معنى ازليّت مى‏دهد. ظاهراً غرضش آن است كه «كانَ اللَّهُ عَليماً» يعنى خدا از ازل چنين بوده است ولى به نظر نگارنده زمان در آن ملحوظ نيست. و حق همان است كه گفتيم، جوهرى در صحاح گويد: كان گاهى زايد آيد براى توكيد مثل «كادَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» نگارنده گويد اين سخن كاملاً حقّ است و «كانَ» فقط براى تثبيت وصف غفران و رحمت براى خدا است. در اقرب آن را دوام و استمرار گفته است. 3- [اسراء:11]. [اسراء:27]. [اسراء:53]. «كانَ» در اينگونه مواقع نيز دلالت بر ثبوت وصف و قليل الانفكاك بودن آن دارد. 4- [آل عمران:110]. [مريم:29]. معنى كان در هر دو آيه به معنى «هست» است كه همان وقوع باشد يعنى: شما بهترين امّت هستيد كه براى مردم بوجود آمده. چطور سخن گوييم با آنكه كودك در گهواره است. درباره آيه اوّل گفته‏اند: كان براى حال است راغب در آيه دوّم گفته دلالت بر گذشته دارد ولو به طور لحظه. 5- [بقره:34]. گفته‏اند كان در آيه به معنى «صار» است يعنى امتناع و خودپسندى كرد و از كافران شد. 6- قاموس و اقرب الموارد تصريح كرده‏اند كه كان به معنى استقبال نيز آيد [انسان:7]. را شاهد آورده‏اند. 7- [بقره:280]. گفته‏اند كان در آيه تامّه و به معنى «وقع» است يعنى اگر قرضدار در تنگى باشد مهلت است تا وسعت يافتن او. *** مكان: اسم مكان است به معنى موضع حصول شى‏ء راغب گويد در اثر كثرت استعمال توّهم شده كه ميم آن از اصل كلمه است [حج:31]. يا باد او را به مكانى دور ساقط كند. مكانت: به معنى موضع و منزلت است مثل [يس:67]. مجمع در ذيل آيه گفته مكانة و مكان هر دو به يك معنى است يعنى اگر مى‏خواستيم آنها را در جايشان مسخ مى‏كرديم. [انعام:135]. مكانت در آيه به معنى تمكّن است: اى قوم به قدر تمكّن خود كاركنيد و در كفر پايدار باشيد من نيز همانقدر كار خواهم كرد.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
من:100, ما:97, ل:95, هم:85, ف:82, ه:79, ان:76, ب:66, اله:57, الله:56, وله:55, قول:54, کم:51, انن:49, فى:44, لا:41, نا:40, على:39, کون:38, ک:37, ها:34, امن:32, الذين:32, ى:29, لم:27, عمل:27, علم:27, ربب:26, ا:25, قوم:24, الا:23, ايى:22, لو:22, عن:22, يوم:21, کفر:20, قد:20, صدق:20, بين:20, قبل:20, الى:20, ذلک:20, ظلم:20, اتى:19, عذب:19, اوى:19, ارض:19, اذا:19, ائى:19, رسل:18, عبد:18, کذب:17, شىء:17, او:17, انس:17, يا:17, شرک:17, اذ:17, کيف:16, حقق:16, امر:16, اول:16, کلل:16, نن:16, رحم:16, کتب:16, وعد:16, نفس:16, ثم:16, نظر:16, سمو:16, عقب:16, دعو:15, رئى:15, غفر:15, ذا:15, کبر:15, مع:15, شهد:15, الذى:15, هذا:15, هدى:15, هو:15, خير:15, اخذ:15, فعل:15, سوء:15, ذکر:15, ابو:14, جزى:14, کثر:14, ضلل:14, حکم:14, جىء:14, وقى:14, لکن:14, هما:14, جنن:14, قرب:14, اهل:14, بل:14, عند:14, ولد:14, موت:14, سلم:14, رود:14, ولى:14, جعل:14, نزل:13, اخر:13, ملک:13, بعد:13, لما:13, دون:13, کسب:13, سمع:13, نبو:13, حسن:13, التى:13, صلح:13, خلق:13, عدو:13, ن:13, امم:13, عظم:13, بصر:13, حتى:13, نبء:13, سئل:13, انتم:13, لقى:13, جرم:13, صبر:13, خلف:13, قتل:13, شطن:13, غير:13, نذر:13, بعض:13, وحد:13, صحب:13, شدد:13, قرى:13, هن:13, دين:12, فرى:12, دخل:12, نور:12, سبح:12, سجد:12, فسق:12, بنو:12, خسر:12, اخو:12, س:12, ابراهيم:12, سبل:12, جبل:12, موسى:12, نصر:12, هلک:12, قرء:12, زوج:12, عرض:12, غنى:12, رجع:12, هزء:12, نعم:12, بشر:12, ندو:12, صلو:12, قدر:12, ام:12, ذوق:12, رجل:12, ندى:12, جهنم:12, هذه:12, شکر:12, ضعف:12, نجو:12, قلب:12, جمع:12, اين:12, مثل:12, فتن:12, نحن:12, مرء:12, کلم:12, انت:12, فرق:12, حيى:12, حسب:12, تبع:12, ترب:12, رجو:12, غيب:12, تلو:12, هل:12, غلب:12, طوع:12, خلد:12, غفل:12, قضى:12, بئس:12, فرعون:12, خرج:12, أما:12, علو:12, بعث:12, منى:12, جوب:12, سير:11, طعم:11, مرى:11, خوف:11, الم:11, يمن:11, سکن:11, عسى:11, فسد:11, قرآن:11, عقل:11, اکل:11, وجه:11, حبب:11, عزز:11, لن:11, دنو:11, لئک:11, الک:11, بغى:11, قلل:11, ترک:11, خبر:11, نکر:11, اجر:11, توب:11, اننى:11, شرر:11, عصو:11, نسى:11, نسو:11, وفى:11, عصى:11, سوى:11, حنف:11, حشر:11, ورث:11, روح:11, فضل:11, بيت:11, ارث:11, دور:11, عين:11, مرض:11, نهى:11, رضو:11, نوح:11, وکل:11, يدى:11, سوف:11, صدد:11, قوى:11, نفق:11, وحى:11, خطء:11, غلم:11, مدن:11, صنع:11, ذلکم:11, مول:11, حرم:11, زکو:11, عمى:11, مسس:11, جنب:11, سرف:11, حزن:11, وذر:11, شفع:11, قرن:11, عدد:11, مکر:11, جند:11, اولاء:11, احد:11, بطل:11, إبليس:11, يى:11, خوض:11, بحر:11, طغو:11, هون:11, ثلث:11, هؤلاء:11, بدو:11, ظنن:11, اذن:11, رزق:11, وصى:11, اما:11, طغى:11, لعل:11, يسر:11, وعظ:11, عفو:11, قسم:11, ليس:11, عهد:11, سلط:11, اذى:11, اثم:11, ردد:11, جهل:11, نفع:11, بلى:11, بدل:11, فتح:11, صيح:11, مطر:11, قعد:11, صبح:11, حمل:11, حيق:11, زعم:11, قرر:11, سعر:11, زيد:11, مئى:11, شرب:11, لدى:11, هود:11, سفر:11, ضرب:11, ثقل:11, بلغ:11, لوط:11, حلم:11, تحت:11, ويل:11, ذنب:11, حضر:11, عجز:11, عجل:11, برر:11, خلص:11, فصل:11, نشر:11, اسرائيل:11, بذر:11, طير:11, بثث:11, کنز:11, الف:11, حول:11, زين:11, سوع:11, ابد:11, سخر:11, يقن:11, قسط:11, صلى:11, لبث:11, حمم:11, حجج:11, خفى:11, متى:11, وسم:11, فجر:11, عرش:11, ليل:11, ملل:11, کلا:11, يتم:11, عشر:11, ريب:11, عمر:11, حرث:11, حرج:11, سعى:11, يوسف:11, اياه:11, افک:11, ترف:11, عرف:11, کيد:11, طوف:11, غوى:11, هنا:11, خون:11, منع:11, صوب:11, کتم:11, ثنى:11, وجد:11, عجب:11, وقع:11, رقب:11, سحر:11, ضرر:11, نصارى:11, سبق:11, متع:11, خشى:11, انا:11, بوب:11, ثوب:11, حدث:11, وزن:11, فوق:11, ورد:11, شجر:11, ضيق:11, درى:11, ورى:11, ودد:11, ظهر:11, تلک:11, هجر:10, نفخ:10, فقر:10, کره:10, حفظ:10, نفر:10, حمد:10, غرق:10, بسس:10, حوط:10, فلک:10, کما:10, غبر:10, ليت:10, کرم:10, نشء:10, طرق:10, غرب:10, اثر:10, برک:10, شکک:10, اجل:10, شقق:10, قصص:10, حيث:10, طهر:10, عود:10, وضع:10, عطو:10, غلل:10, ذرر:10, قارون:10, قمص:10, مريم:10, شيع:10, عهن:10, کى:10, تجر:10, جبر:10, طول:10, ملء:10, شطر:10, هوى:10, قنت:10, کرر:10, بلو:10, نصب:10, فضض:10, خصم:10, حنث:10, رفع:10, عقر:10, انث:10, اسو:10, فلح:10, وسع:10, لعن:10, سبت:10, طلق:10, خبث:10, هنالک:10, لزم:10, اسى:10, عبر:10, جحد:10, شرق:10, شهر:10, ذات:10, موه:10, فقه:10, حرض:10, ذهب:10, عوذ:10, ضحک:10, قدد:10, سراب:10, نقم:10, دبر:10, سرع:10, کفل:10, کيل:10, صرر:10, يهود:10, يعقوب:10, جهد:10, حذر:10, مهد:10, قرد:10, حلل:10, فحش:10, جحم:10, درس:10, عاد:10, قدم:10, هبط:10, سرر:10, جدل:10, سلک:10, حين:10, مدد:10, نخل:10, نبذ:10, خردل:10, برد:10, هامان:10, شرى:10, سقى:10, فکه:10, غنم:10, فتل:10, سفه:10, طيب:10, کان:10, حبط:10, قرع:10, خسء:10, شقى:10, ذلل:10, رجز:10, فئى:10, خلو:10, صبو:10, اوب:10, رشد:10, منن:10, طمن:10, وقت:10, سطر:10, برء:10, صمم:10, ايانا:10, مزج:10, فوز:10, حلف:10, حرر:10, لولا:10, نطف:10, کئس:10, کفى:10, سفن:10, هبو:10, وهن:10, کفف:10, دمر:10, لبس:10, نهر:10, نبت:10, سرح:10, وزر:10, لدن:10, رهق:10, قذف:10, مهل:10, رغب:10, قتر:10, هى:10, شقو:10, سنو:10, عزل:10, صرف:10, موج:10, فرح:10, نسخ:10, رکب:10, رئس:10, ثمن:10, غزو:10, طمئن:10, توراة:10, اسماعيل:10, اسحاق:10, نصرانى:10, حصن:10, فرض:10, بور:10, ختم:10, خلل:10, رفت:10, مشى:10, داود:10, بدع:10, حدد:10, آدم:10, صدر:10, ابى:10, فرش:10, نطق:10, زيل:10, حزب:10, طبع:10, امس:10, نصف:10, طور:10, ربو:10, بقى:10, زهق:10, رصد:10, نحت:10, صور:10, حفر:10, وطر:10, درک:10, ت:10, سرق:10, طوى:10, قنط:10, هشم:10, عفف:10, لوم:10, سدس:10, قصو:10, سرى:10, هنء:10, برهن:10, عسر:10, شيب:10, جلد:10, سوق:10, جناح:10, بلس:10, ردف:10, کن:10, هارون:10, حظر:10, وسط:10, علق:10, سقر:10, جرى:10, ادريس:10, وصل:10, کشف:10, زبر:10, فلق:10, جدد:10, صالح:10, جنح:10, شعر:10, زنى:10, بکى:10, خزى:10, مرح:10, فئد:10, عذر:10, درج:10, طالوت:10, سلف:10, غطو:10, شيد:10, ذو:10, نسب:10, ظلل:10, رجج:10, غدو:10, صير:10, سنن:10, صغر:10, رجف:10, بطن:10, حوت:10, جوز:10, دمم:10, سحت:10, درء:10, قطع:10, بره:10, رهب:10, سجن:10, وثق:10, شعب:10, مدين:10, بدن:10, صفف:10, صرط:10, شيخ:10, دمو:10, جهز:10, ضيع:10, صوم:10, اولى:10, کود:10, مرر:10, لبب:10, برج:10, نکل:10, اون:10, تسع:10, کعب:10, ربع:10, عدل:10, نفش:10, بخس:10, سبع:10, ضرع:10, اياکم:10, رغد:10, ثبر:10, خشع:10, فرط:10, سليمان:10, جسد:10, غلظ:10, دعع:10, غصب:10, خمس:10, زفر:10, شفق:10, فوج:10, غيظ:10, بخل:10, خرر:10, صخر:10, غسق:10, جور:10, جدر:10, عتو:10, سلح:10, عوج:10, دبب:10, قصد:10, عرب:10, هتى:10, لعب:10, لقط:10, سقط:10, دول:10, شور:10, زنم:10, وهب:10, بوء:10, حطم:10, مضى:10, فظظ:10, رتق:10, حوب:10, دکک:10, نبع:10, يئس:10, حجر:10, رقم:10, صدف:10, صرم:10, عيب:10, مدينه:10, شوک:10, سحق:10, لطف:10, جمل:10, کوب:10, وطء:10, رئف:10, وصف:10, سبإ:10, قرف:10, ستر:10, شعيب:10, نزع:10, قوب:10, هيهات:10, عيسى:10, دوم:10, وکء:10, ثوى:10, غرم:10, صهر:10, شهو:10, لسن:10, اسباط:10, زول:10, صدع:10, فتء:10, خيل:10, قوس:10, جبريل:10, دلو:10, مسيح:10, دهن:10, عنب:10, وفق:10, زلل:10, قعر:10, لهو:10, بلد:10, طمع:10, شهب:10, بهج:10, هدهد:10, سمم:10, حظظ:10, امو:10, غسل:10, رمضان:10, صفر:10, انجيل:10, لغو:10, و:10, حسر:10, درهم:10, ثقف:10, اصل:10, شفو:10, کهف:10, ستت:10, ميد:10, کلح:10, فخر:10, ايکه:10, حبر:10, نفد:10, کثب:10, دمى:10, محمد:10, صفح:10, عرج:10, فيض:10, بسط:10, قلم:10, نوش:10, سدى:10, ابل:10, قهر:10, جذذ:10, دحض:10, مقت:10, دهر:10, شئن:10, ثمود:10, هاتوا:10, قيل:10, عنکبوت:10, نخر:10, خصص:10, ندد:10, مسخ:10, سهم:10, لقم:10, طمس:10, شحن:10, ايوب:10, کافور:10, صدى:10, ذى:10, فوت:10, عنکب:10, طود:10, زرع:10, بنى:10, فتق:10, عير:10, حسد:10, عمد:10, تمم:10, حيد:10, کنن:10, نصح:10, لفف:10, سفل:10, بيض:10, زنجبيل:10, وسوس:10, مکو:10, کفو:10, عضد:10, ثمر:10, نکف:10, نقض:10, حرص:10, مؤتفکة:10, ذقن:10, شمس:10, فطر:10, فتو:10, هيل:10, لبد:10, مسک:10, حطب:10, حفو:10, اوه:10, اثث:10, وبل:10, ضدد:10, هات:10, قصم:10, نوق:10, هجد:10, رجم:10, غوص:10, حور:10, خفت:10, خذل:10, زهد:10, حرس:10, ظفر:10, ثرب:10, حدق:10, لين:10, ربط:10, اسف:10, جوع:10, رهط:10, قرح:10, يمم:10, برز:10, طرد:10, کسف:10, غزل:10, جوس:10, مخض:10, نکص:10, کرب:10, ربح:10, صمد:10, فتى:10, کمه:10, ضغث:10, احزاب:10, لولو:10, حتم:10, فوه:10, طلع:10, حرى:10, ثخن:10, فردوس:10, اصر:10, جهر:10, شعل:10, بدر:10, رمى:10, عتل:10, خرب:10, زخرف:10, بعل:10, شکل:10, بلع:10, نزغ:10, شحح:10, بقر:10, کلء:10, صعق:10, کمل:10, شکو:10, خسف:10, عقم:10, انى:10, هرع:10, خنزر:10, ربص:10, مالک:10, درر:10, عضض:10, رين:10, ذرع:10, ارک:10, فهم:10, بخع:10, غشو:10, حنن:10, کاين:10, فرج:10, حجب:10, کهل:10, ميز:10, قسطس:10, زلف:10, غمم:10, خفض:10, هجع:10, الل:10, ضوء:10, لمز:10, عزم:10, ايد:10, ثور:10, سکر:10, نسک:10, سفح:10, هيج:10, الو:10, حيص:10, افف:10, م:10, بيع:10, طين:10, سجر:10, غصص:10, شمل:10, برص:10, عجم:10, سجل:10, رذل:10, بدء:10, ثمم:10, جرز:10, غرر:10, زبور:10, حصب:10, وى:10, رهن:10, سال:10, حرق:10, رضع:10, جذع:10, رب:10, وقد:10, جبى:10, ابق:10, فزع:10, عصف:10, شغل:10, قنطر:10, کين:10, جبب:10, ثبت:10, قمر:10, عصم:10, غضب:10, حصر:10, بطر:10, سمر:10, صابئون:10, رحل:10, جئر:10, رجس:10, نفل:10, شفى:10, حوذ:10, خرق:10, سلسل:10, اى:10, رقى:10, صعد:10, ذمم:10, فرد:10, فکک:10, هىء:10, نکث:10, دمغ:10, دسر:10, نقص:10, عتد:10, عنق:10, نوى:10, لفو:10, ملو:10, شرع:10, لقف:10, ذعن:10, سوغ:10, اللاتى:10, صرح:10, خول:10, خمد:10, سود:10, قوت:10, تلکم:10, امل:10, لوح:10, طفل:10, تبر:10, ص:10, فدى:10, نيل:10, نئى:10, ميل:10, لوى:10, کظم:10, شخص:10, يحيى:10, ذئب:10, عزر:10, لحد:10, صلصل:10, قسو:10, ذبح:10, نوب:10, شطط:10, خطط:10, لحم:10, مکة:10, قبض:10, نقذ:10, طرح:10, عزب:10, لفت:10, وعى:10, سلخ:10, جلو:10, دفع:10, مشعر:10, مسح:10, خزن:10, ايم:10, وقر:10, خفف:10, نبز:10, نسء:10, جلب:10, کبب:10, نکح:10, حوج:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۷

تکرار در قرآن: ۱۳۹۰(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

كان به معنى بود، هست، واقع شده و غير آن مى‏آيد. راغب مى‏گويد: کان عبارت است از زمان گذشته. در صحاح گفته: كان را اگر عبارت از زمان گذشته دانستى احتياج به خبر خواهد داشت زيرا فقط به زمان دلالت كرده و اگر آن را عبارت از حدوث شى‏ء و وقوع آن دانستى از خبر بى‏نياز است زيرا به زمان و معنى هر دو دلالت كرده است اكنون چند نوع «كان» را بررسى مى‏كنيم: 1- [آل عمران:67]. اين هر دو «كانَ» معمولى و از افعال ناقصه‏اند و دلالت بر زمان گذشته دارند. 2- [نساء:1]. [نساء:11]. «وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً - اِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً - اِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيّاً كَبيراً» كان در اينگونه آيات دلالت بر ثبوت و لزوم دارد و معناى «هست» مى‏دهد نه زمان گذشته. يعنى خدا رقيب است. عليم است، حكيم است و هكذا. راغب گويد كان در بسيارى از اوصاف خدا معنى ازليّت مى‏دهد. ظاهراً غرضش آن است كه «كانَ اللَّهُ عَليماً» يعنى خدا از ازل چنين بوده است ولى به نظر نگارنده زمان در آن ملحوظ نيست. و حق همان است كه گفتيم، جوهرى در صحاح گويد: كان گاهى زايد آيد براى توكيد مثل «كادَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً» نگارنده گويد اين سخن كاملاً حقّ است و «كانَ» فقط براى تثبيت وصف غفران و رحمت براى خدا است. در اقرب آن را دوام و استمرار گفته است. 3- [اسراء:11]. [اسراء:27]. [اسراء:53]. «كانَ» در اينگونه مواقع نيز دلالت بر ثبوت وصف و قليل الانفكاك بودن آن دارد. 4- [آل عمران:110]. [مريم:29]. معنى كان در هر دو آيه به معنى «هست» است كه همان وقوع باشد يعنى: شما بهترين امّت هستيد كه براى مردم بوجود آمده. چطور سخن گوييم با آنكه كودك در گهواره است. درباره آيه اوّل گفته‏اند: كان براى حال است راغب در آيه دوّم گفته دلالت بر گذشته دارد ولو به طور لحظه. 5- [بقره:34]. گفته‏اند كان در آيه به معنى «صار» است يعنى امتناع و خودپسندى كرد و از كافران شد. 6- قاموس و اقرب الموارد تصريح كرده‏اند كه كان به معنى استقبال نيز آيد [انسان:7]. را شاهد آورده‏اند. 7- [بقره:280]. گفته‏اند كان در آيه تامّه و به معنى «وقع» است يعنى اگر قرضدار در تنگى باشد مهلت است تا وسعت يافتن او. *** مكان: اسم مكان است به معنى موضع حصول شى‏ء راغب گويد در اثر كثرت استعمال توّهم شده كه ميم آن از اصل كلمه است [حج:31]. يا باد او را به مكانى دور ساقط كند. مكانت: به معنى موضع و منزلت است مثل [يس:67]. مجمع در ذيل آيه گفته مكانة و مكان هر دو به يك معنى است يعنى اگر مى‏خواستيم آنها را در جايشان مسخ مى‏كرديم. [انعام:135]. مكانت در آيه به معنى تمكّن است: اى قوم به قدر تمكّن خود كاركنيد و در كفر پايدار باشيد من نيز همانقدر كار خواهم كرد.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
کَانُوا ۲۶۴
کُنْتُمْ‌ ۱۹۶
کَانَ‌ ۴۰۸
فَتَکُونَا ۲
کَانَا ۲
تَکُونُوا ۲۳
لَکُنْتُمْ‌ ۱
کُونُوا ۱۰
أَکُونَ‌ ۹
کَانَتْ‌ ۲۸
کُنْ‌ ۱۱
فَيَکُونُ‌ ۹
لِتَکُونُوا ۲
يَکُونَ‌ ۲۰
کُنْتَ‌ ۳۷
تَکُونَنَ‌ ۹
تَکُونَ‌ ۱۵
يَکُنْ‌ ۲۷
کُنَ‌ ۳
يَکُونُ‌ ۱۸
يَکُونَا ۱
تَکُنْ‌ ۱۹
لْتَکُنْ‌ ۱
لَکَانَ‌ ۶
مَکَانَ‌ ۴
يَکُنِ‌ ۴
تَکُ‌ ۷
أَکُنْ‌ ۶
کُنْتُ‌ ۱۷
فَتَکُونُونَ‌ ۱
کُنَّا ۷۹
فَلْيَکُونُوا ۱
نَکُنْ‌ ۴
کَانَتَا ۳
فَتَکُونَ‌ ۶
مَکَاناً ۹
فَتَکُونُ‌ ۱
نَکُونَ‌ ۵
تَکُونُ‌ ۱۳
لَنَکُونَنَ‌ ۶
لِيَکُونَ‌ ۴
لَأَکُونَنَ‌ ۱
مَکَانَتِکُمْ‌ ۴
لَکُنَّا ۳
تَکُونَا ۲
مَکَانَهُ‌ ۳
فَکَانَ‌ ۸
يَکُ‌ ۸
يَکُونُوا ۱۳
مَکَانٍ‌ ۱۰
مَکَانَکُمْ‌ ۱
لِتَکُونَ‌ ۴
کُنْتِ‌ ۱
لَيَکُوناً ۱
فَکَانُوا ۵
فَکَانَتْ‌ ۵
کَانَتِ‌ ۴
أَکُ‌ ۱
لِيَکُونُوا ۲
يَکُونُونَ‌ ۲
کُونِي‌ ۱
فَکُنْتُمْ‌ ۲
فَيَکُونَ‌ ۱
فَنَکُونَ‌ ۱
لَتَکُونَنَ‌ ۳
فَتَکُنْ‌ ۱
کُنْتُنَ‌ ۲
لَيَکُونُنَ‌ ۱
مَکَانَتِهِمْ‌ ۱
لَکُنْتُ‌ ۲
فَأَکُونَ‌ ۱
لِيَکُونَا ۱
يَکُنَ‌ ۱
سَيَکُونُ‌ ۱
نَکُ‌ ۲

ریشه‌های مرتبط