تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۲: تفاوت میان نسخهها
خط ۵: | خط ۵: | ||
<span id='link186'><span> | <span id='link186'><span> | ||
==اقوال ديگر | ==اقوال ديگر مفسران در تفسير اين آيه == | ||
مفسران در تفسير اين آيه، اقوال ديگرى دارند كه به عنوان نمونه، دو تا از آن ها را در اين جا نقل مى كنيم: | |||
بعضى ديگر گفته اند: آيه شريفه كلام خداى تعالى | بعضى گفته اند: آيه شريفه كلام ملائكه است، نه كلام خداى تعالى، و معناى «استنساخ»، همان كتابت است، و معناى آيه اين است كه ملائكه مى گويند: اين - يعنى نامۀ اعمال - كتاب ما ملائكه است، كه نويسندۀ اعمال شما بوديم، و اين كتاب عليه شما به حق شهادت مى دهد. چون ما آنچه را كه شما مى كرديد، مى نوشتيم. | ||
و اين تفسير، صحيح نيست. اولاً چون اين احتمال كه اين كلام، كلام ملائكه باشد، از سياق آيه بعيد است. و ثانيا اين كه كلمه «استنساخ»، به معناى مطلق نوشتن و كتابت استعمال شود، در لغت ثابت نشده. | |||
بعضى ديگر گفته اند: آيه شريفه كلام خداى تعالى است، و اشاره با «هذا»، اشاره به نامۀ اعمال است. و بعضى ديگر گفته اند: اشاره به لوح محفوظ است، و معناى «استنساخ»، همه جا همان «استكتاب» است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۳ </center> | ||
فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا | «'''فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فى رَحْمَتِهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ'''»: | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، حال مردم در قيامت را به طور مفصل و جدا جدا بيان مى كند. چون مردم از نظر سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب مختلف اند. «سعيد» كه در آن روز كه داراى پاداش و ثواب است، عبارت است از: كسى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده باشد. و «شقى»، آن كسى است كه كفر ورزيده و استكبار كرده باشد، و به دنبالش مرتكب گناه هم شده باشد. | ||
و مراد از | و مراد از «رحمت»، افاضۀ الهيّه است كه به هر كس برسد، سعادتمند مى شود، و يكى از نتايج آن، بهشت است. و «فوز مبين»، به معناى رستگارى روشن است. و بقيه الفاظ احتياجى به تفسير ندارد. | ||
«'''وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا | «'''وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ ءَايَاتى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاستَكْبرْتُمْ وَ كُنتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ'''»: | ||
مراد از | مراد از «الّذِينَ كَفَرُوا» كسانى است كه به خاطر تكذيب و انكار آيات خدا، متصف به كفر شده اند. به شهادت اين كه در توبيخ ايشان مى فرمايد: «آيا آيات من بر شما تلاوت نمى شد، و شما از پذيرفتنش استكبار مى ورزيديد...». | ||
حرف | حرف «فاء» در جمله «أفَلَم تَكُن»، فاء تفريع است و مى فهماند كه اين جمله، نتيجه جمله اى است كه حذف شده. جمله اى كه جواب كلمه «أمّا» است، و تقدير آن: «فَيُقَالُ لَهُم ألَم تَكُن آيَاتِى تُتلَى عَلَيكُم: پس به ايشان گفته مى شود: آيا چنين نبود كه آيات من بر شما تلاوت مى شد»؟ و مراد از «آيات»، همان حجّت هاى الهى است، كه به وسيلۀ وحى و دعوت براى ايشان اقامه مى شد. و «مجرم»، به معناى كسى است كه متلبّس به اجرام يعنى به گناه باشد. | ||
و معناى آيه اين است : اما آن كسانى كه كافر شده و حق را با | و معناى آيه اين است: اما آن كسانى كه كافر شده و حق را با اين كه ظاهر بود، انكار كردند، پس از درِ توبيخ به ايشان گفته مى شود: آيا حجت هاى ما برايت خوانده نمى شد و در دنيا برايت بيان نمى شد و اين شما نبوديد كه از قبول آن ها استكبار مى ورزيديد و مردمى گنهكار بوديد؟ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۴ </center> | ||
وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ | «'''وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ السّاعَةُ لا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَا نَدْرِى مَا السّاعَةُ...'''»: | ||
مراد از وعده اى كه مى فرمايد | مراد از وعده اى كه مى فرمايد «حق است»، همان روز موعودى است كه خداوند، به زبان پيامبرانش، در خصوص قيامت و جزاء وعدۀ آن را داده. در نتيجه، جمله «وَ السّاعَة لَا رَيبَ فِيهَا»، عطف تفسيرى است براى كلمه «وَعَدَ اللّه». و ممكن است منظور از كلمۀ «وَعد»، معناى مصدرى آن باشد، نه به معناى موعود. | ||
و معناى | و معناى اين كه كفار گفتند: «مَا نَدرِى مَا السّاعَة»، اين است كه معناى اين حرف براى ما نامفهوم است، با اين كه اهل فهم و درايت بودند. پس اين تعبير، كنايه است از اين كه اين حرف اصلا حرف غيرمعقولى است، چون اگر معقول بود، ما مى فهميديم. | ||
و معناى | و معناى اين كه گفتند: «إن نَظُنُّ إلّا ظَنّاً وَ مَا نَحنُ بِمُستَيقِنِين»، اين است كه: اين دعوى شما چيزى است كه ما بدان يقين نداريم، بلكه تنها در باره آن گمانى داريم. گمانى كه نمى توانيم به آن اعتماد كنيم. پس در اين كه دنبال آياتى كه بر آنان تلاوت مى شد، مى گفته اند: «مَا نَدرِى مَا السّاعَة»؛ منتها درجه و زشت ترين لجبازى را در برابر حق كرده اند. | ||
«'''وَ بَدَا لهَُمْ | «'''وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ'''»: | ||
اضافه كلمه | اضافه كلمه «سيئات» به جمله «مَا عَمِلُوا»، اضافۀ بيانيّه است كه در اين صورت، اين معنا را افاده مى كند كه اعمالشان همه سيّئه و بد بود. و ممكن هم هست مانند اضافه در «خاتم فضّة» - كه به معناى انگشترى از نقره است - به معناى «مِن: از» باشد. آن وقت مى فهماند كه بعضى از اعمالشان بد بوده. | ||
و مراد از جمله | و مراد از جمله «مَا عَمِلُوا»، جنس عمل هاى ايشان است. و معناى جمله اين است كه: در آن روز، اعمال بدشان، و يا بدى هاى از اعمالشان برايشان ظاهر مى شود. در نتيجه، آيه شريفه در معناى آيه «يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوء» مى باشد. | ||
پس اين آيه شريفه | پس اين آيه شريفه نيز، از آياتى است كه بر تمثّل و تجسّم اعمال دلالت دارد. ولى بعضى گفته اند: كلمۀ «جزاء» در كلام حذف شده، و تقدير آن «وَ بَدَا لَهُم جَزَاءُ سَيّئَاتِ مَا عَمِلُوا» مى باشد. | ||
و معناى جمله | و معناى جمله «وَ حَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَستَهزِؤُن» چنين است: عذابى كه آن را در دنيا وقتى به زبان انبياء و رسل از آن زنهار داده مى شدند، مسخره مى كردند، بر سرشان بيامد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۵ </center> | ||
وَ قِيلَ الْيَوْمَ | «'''وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنساکُم كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا وَ مَأْوَاکُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِن نَاصِرِينَ'''»: | ||
«نسيان» در اين آيه، كنايه است از اعراض و بى توجهى. و «نسيان خدا» در قيامت از كفار، به اين است كه: خدا از ايشان اعراض مى كند، و آنان را در شدائد و اهوال قيامت وا مى گذارد. و «نسيان كفار» نسبت به روز قيامت، به اين است كه: در دنيا از ياد قيامت و آماده شدن براى آن روز اعراض مى كردند. بقيه الفاظ آيه روشن است. | |||
«'''ذَلِكم بِأَنَّكمُ اتّخَذْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا ...'''»: | |||
كلمه «ذَلِكُم»، اشاره است به آنچه قبلا در باره عقاب كفار به ظهور گناهانشان، و حلول عذاب ذكر فرموده بود. و كلمۀ «هزء»، به معناى سخريه است كه به وسيله آن، كسى را استهزاء كنند. و حرف «باء»، سببيت را مى رساند. | |||
و معناى آيه اين است كه: اين عذابى كه بر سرتان آمد، به سبب اين بود كه شما آيات خدا را سخريه مى دانستيد، و به استهزاى آن مى پرداختيد. و نيز، بدين سبب بود كه زندگى دنيا شما را مغرور كرد و به آن دل بستيد. | |||
«'''فَاليَومَ لَا يَخرُجُونَ مِنهَا وَ لَا هُم يُستَعتَبُون'''» - در اين آيه، روى سخن را از كفار كه تا اين جا مورد خطاب بودند، برگردانيد، و خطاب را متوجه رسول گرامى خود نمود. در اين جمله، خلاصه اى از عذاب در آن روز را بيان مى كند، و آن عبارت است از: خلود در آتش، و پذيرفته نشدن عذرشان. | |||
كلمه «يُستَعتَبُون»، مضارع مجهول از مصدر «استعتاب» است كه معناى قبول اعتذار را مى دهد. و عبارت «استعتاب نمى شوند»، كنايه است از اين كه عذرشان پذيرفته نمى شود، (چون معناى لغوى آن، اين است كه اعتذار نمى شوند و اين معنا منظور نيست). | |||
«'''فَللَّهِ الحَْمْدُ رَبّ السّمَاوَاتِ وَ رَبّ الاَرْضِ رَبّ الْعَالَمِينَ'''»: | |||
در اين جمله، حمد خداى تعالى را متفرّع بر بيانات قبلى اين سوره كرده، مى فرمايد: | |||
حال كه معلوم شد خدا آفريدگار آسمان ها و زمين و ما بين آن دو است، و نيز او مدبّر امر تمامى عالَم است، و يكى از تدابير بديع او اين است كه همه را بر اساس حق خلق كرده، و نتيجه بر حق بودن خلقت همه عالَم، اين است كه روز جزائى قرار دهد. روزى كه همه به سوى او برگردند، و پاداش و كيفر اعمال خود را ببينند، و اين نيز مستلزم آن است كه دين و شرايعى تشريع كند، كه بشر را به سوى سعادتش و ثوابش رهنمون شود، و اين نيز، مستلزم آن است كه همه را در روز جزا، يك جا جمع كند و پاداش دهد، و همه را از خوان رحمت خود برخوردار نموده، عدالت را بر قرار سازد. يعنى به هر كس آنچه را مستحق است، بدهد، پس او تدبير نمى كند مگر بهترين تدبير را، و انجام نمى دهد مگر بهترين عمل را. و چون چنين است، پس تمامى حمدها مخصوص او است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۶ </center> | ||
در اين | در اين آيه، سه بار كلمه «ربّ» آمده و فرموده: «ربّ السّماوات»، «ربّ الأرض»، و آنگاه به جاى آن دو، فرموده: «ربّ العَالَمين»، تا تصريحى روشن تر كرده باشد به اين كه ربوبيت و تدبير او، شامل تمامى عالَم ها است، و اگر از همان اول، به كلمه «ربّ العَالَمِين» اكتفا كرده بود، ممكن بود كسى توهّم كند كه خداى تعالى، ربّ مجموع عالَم است، و اما ربّ تك تك نواحى عالَم، ديگرانند. مثلا ربّ آسمان ها كسى ديگر، و ربّ زمين هم، كسى ديگر است، همچنان كه چه بسا وثنيّت نظير اين توهّم را داشته باشد. | ||
و نيز اگر چنانچه به همان | و نيز اگر چنانچه به همان «ربّ السّماوات» و «ربّ الأرض» اكتفا مى كرد، باز صريح در اين نبود كه خداى تعالى، ربّ غير آن دو نيز هست. و همچنين است اگر به يكى از اين دو جمله اكتفا مى كرد. | ||
«'''وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى | «'''وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ'''»: | ||
كلمه | كلمه «كبرياء» - به طورى كه راغب گفته - به معناى ترفع از انقياد است. يعنى اين كه كسى زير بارِ رام شدن نرود. و از ابن اثير نقل كرده اند كه گفته: به معناى عظمت و مُلك است. و در مجمع البيان گفته: به معناى سلطان قاهر، و نيز عظمت قاهر و عظمت رفيعه است. | ||
و اين كلمه به | و اين كلمه به هرحال، از كلمۀ «كبر»، بليغ تر است. يعنى مبالغه در كبر را مى رساند و در عظمت هاى غير حسى استعمال مى شود، كه برگشت آن، به كمال وجود و غير متناهى بودن كمال او است. | ||
«''' | «'''وَ لَهُ الكِبرِيَاءُ فِى السّمَاوات وَ الأرض'''» - يعنى خداى تعالى، در همه جا كبريائى دارد. نه در آسمان ها، كسى بالاتر از او است و نه در زمين. در هيچ جاى عالَم، كسى نيست كه خداى را زيردست خود كند. و اگر در جملۀ «لَهُ الكِبرِيَاء»، خبر كه كلمۀ «لَهُ» است، بر مبتدا، يعنى «الكبرياء» مقدّم آمده، براى اين است كه انحصار را برساند، همچنان كه در جمله «لَهُ الحَمدُ» نيز، اين انحصار افاده مى شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۷۷ </center> | ||
«''' | «'''وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيم'''» - او «عزيز» است. يعنى غالبى است كه هرگز مغلوب نمى شود. نه در خلقت دنيا و آخرت، و نه در تدبير آن دو. و نيز «حكيم» است. يعنى اساس خلقت و تدبيرش، بر حكمت و اتقان است. | ||
==بحث روايتى== | ==بحث روايتى== |
نسخهٔ ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
اقوال ديگر مفسران در تفسير اين آيه
مفسران در تفسير اين آيه، اقوال ديگرى دارند كه به عنوان نمونه، دو تا از آن ها را در اين جا نقل مى كنيم:
بعضى گفته اند: آيه شريفه كلام ملائكه است، نه كلام خداى تعالى، و معناى «استنساخ»، همان كتابت است، و معناى آيه اين است كه ملائكه مى گويند: اين - يعنى نامۀ اعمال - كتاب ما ملائكه است، كه نويسندۀ اعمال شما بوديم، و اين كتاب عليه شما به حق شهادت مى دهد. چون ما آنچه را كه شما مى كرديد، مى نوشتيم.
و اين تفسير، صحيح نيست. اولاً چون اين احتمال كه اين كلام، كلام ملائكه باشد، از سياق آيه بعيد است. و ثانيا اين كه كلمه «استنساخ»، به معناى مطلق نوشتن و كتابت استعمال شود، در لغت ثابت نشده.
بعضى ديگر گفته اند: آيه شريفه كلام خداى تعالى است، و اشاره با «هذا»، اشاره به نامۀ اعمال است. و بعضى ديگر گفته اند: اشاره به لوح محفوظ است، و معناى «استنساخ»، همه جا همان «استكتاب» است.
«فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فى رَحْمَتِهِ ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ»:
اين آيه شريفه، حال مردم در قيامت را به طور مفصل و جدا جدا بيان مى كند. چون مردم از نظر سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب مختلف اند. «سعيد» كه در آن روز كه داراى پاداش و ثواب است، عبارت است از: كسى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده باشد. و «شقى»، آن كسى است كه كفر ورزيده و استكبار كرده باشد، و به دنبالش مرتكب گناه هم شده باشد.
و مراد از «رحمت»، افاضۀ الهيّه است كه به هر كس برسد، سعادتمند مى شود، و يكى از نتايج آن، بهشت است. و «فوز مبين»، به معناى رستگارى روشن است. و بقيه الفاظ احتياجى به تفسير ندارد.
«وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ ءَايَاتى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاستَكْبرْتُمْ وَ كُنتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ»:
مراد از «الّذِينَ كَفَرُوا» كسانى است كه به خاطر تكذيب و انكار آيات خدا، متصف به كفر شده اند. به شهادت اين كه در توبيخ ايشان مى فرمايد: «آيا آيات من بر شما تلاوت نمى شد، و شما از پذيرفتنش استكبار مى ورزيديد...».
حرف «فاء» در جمله «أفَلَم تَكُن»، فاء تفريع است و مى فهماند كه اين جمله، نتيجه جمله اى است كه حذف شده. جمله اى كه جواب كلمه «أمّا» است، و تقدير آن: «فَيُقَالُ لَهُم ألَم تَكُن آيَاتِى تُتلَى عَلَيكُم: پس به ايشان گفته مى شود: آيا چنين نبود كه آيات من بر شما تلاوت مى شد»؟ و مراد از «آيات»، همان حجّت هاى الهى است، كه به وسيلۀ وحى و دعوت براى ايشان اقامه مى شد. و «مجرم»، به معناى كسى است كه متلبّس به اجرام يعنى به گناه باشد.
و معناى آيه اين است: اما آن كسانى كه كافر شده و حق را با اين كه ظاهر بود، انكار كردند، پس از درِ توبيخ به ايشان گفته مى شود: آيا حجت هاى ما برايت خوانده نمى شد و در دنيا برايت بيان نمى شد و اين شما نبوديد كه از قبول آن ها استكبار مى ورزيديد و مردمى گنهكار بوديد؟
«وَ إِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ السّاعَةُ لا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَا نَدْرِى مَا السّاعَةُ...»:
مراد از وعده اى كه مى فرمايد «حق است»، همان روز موعودى است كه خداوند، به زبان پيامبرانش، در خصوص قيامت و جزاء وعدۀ آن را داده. در نتيجه، جمله «وَ السّاعَة لَا رَيبَ فِيهَا»، عطف تفسيرى است براى كلمه «وَعَدَ اللّه». و ممكن است منظور از كلمۀ «وَعد»، معناى مصدرى آن باشد، نه به معناى موعود.
و معناى اين كه كفار گفتند: «مَا نَدرِى مَا السّاعَة»، اين است كه معناى اين حرف براى ما نامفهوم است، با اين كه اهل فهم و درايت بودند. پس اين تعبير، كنايه است از اين كه اين حرف اصلا حرف غيرمعقولى است، چون اگر معقول بود، ما مى فهميديم.
و معناى اين كه گفتند: «إن نَظُنُّ إلّا ظَنّاً وَ مَا نَحنُ بِمُستَيقِنِين»، اين است كه: اين دعوى شما چيزى است كه ما بدان يقين نداريم، بلكه تنها در باره آن گمانى داريم. گمانى كه نمى توانيم به آن اعتماد كنيم. پس در اين كه دنبال آياتى كه بر آنان تلاوت مى شد، مى گفته اند: «مَا نَدرِى مَا السّاعَة»؛ منتها درجه و زشت ترين لجبازى را در برابر حق كرده اند.
«وَ بَدَا لهَُمْ سيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ»:
اضافه كلمه «سيئات» به جمله «مَا عَمِلُوا»، اضافۀ بيانيّه است كه در اين صورت، اين معنا را افاده مى كند كه اعمالشان همه سيّئه و بد بود. و ممكن هم هست مانند اضافه در «خاتم فضّة» - كه به معناى انگشترى از نقره است - به معناى «مِن: از» باشد. آن وقت مى فهماند كه بعضى از اعمالشان بد بوده.
و مراد از جمله «مَا عَمِلُوا»، جنس عمل هاى ايشان است. و معناى جمله اين است كه: در آن روز، اعمال بدشان، و يا بدى هاى از اعمالشان برايشان ظاهر مى شود. در نتيجه، آيه شريفه در معناى آيه «يَومَ تَجِدُ كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَيرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوء» مى باشد.
پس اين آيه شريفه نيز، از آياتى است كه بر تمثّل و تجسّم اعمال دلالت دارد. ولى بعضى گفته اند: كلمۀ «جزاء» در كلام حذف شده، و تقدير آن «وَ بَدَا لَهُم جَزَاءُ سَيّئَاتِ مَا عَمِلُوا» مى باشد.
و معناى جمله «وَ حَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَستَهزِؤُن» چنين است: عذابى كه آن را در دنيا وقتى به زبان انبياء و رسل از آن زنهار داده مى شدند، مسخره مى كردند، بر سرشان بيامد.
«وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنساکُم كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا وَ مَأْوَاکُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِن نَاصِرِينَ»:
«نسيان» در اين آيه، كنايه است از اعراض و بى توجهى. و «نسيان خدا» در قيامت از كفار، به اين است كه: خدا از ايشان اعراض مى كند، و آنان را در شدائد و اهوال قيامت وا مى گذارد. و «نسيان كفار» نسبت به روز قيامت، به اين است كه: در دنيا از ياد قيامت و آماده شدن براى آن روز اعراض مى كردند. بقيه الفاظ آيه روشن است.
«ذَلِكم بِأَنَّكمُ اتّخَذْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا ...»:
كلمه «ذَلِكُم»، اشاره است به آنچه قبلا در باره عقاب كفار به ظهور گناهانشان، و حلول عذاب ذكر فرموده بود. و كلمۀ «هزء»، به معناى سخريه است كه به وسيله آن، كسى را استهزاء كنند. و حرف «باء»، سببيت را مى رساند.
و معناى آيه اين است كه: اين عذابى كه بر سرتان آمد، به سبب اين بود كه شما آيات خدا را سخريه مى دانستيد، و به استهزاى آن مى پرداختيد. و نيز، بدين سبب بود كه زندگى دنيا شما را مغرور كرد و به آن دل بستيد.
«فَاليَومَ لَا يَخرُجُونَ مِنهَا وَ لَا هُم يُستَعتَبُون» - در اين آيه، روى سخن را از كفار كه تا اين جا مورد خطاب بودند، برگردانيد، و خطاب را متوجه رسول گرامى خود نمود. در اين جمله، خلاصه اى از عذاب در آن روز را بيان مى كند، و آن عبارت است از: خلود در آتش، و پذيرفته نشدن عذرشان.
كلمه «يُستَعتَبُون»، مضارع مجهول از مصدر «استعتاب» است كه معناى قبول اعتذار را مى دهد. و عبارت «استعتاب نمى شوند»، كنايه است از اين كه عذرشان پذيرفته نمى شود، (چون معناى لغوى آن، اين است كه اعتذار نمى شوند و اين معنا منظور نيست).
«فَللَّهِ الحَْمْدُ رَبّ السّمَاوَاتِ وَ رَبّ الاَرْضِ رَبّ الْعَالَمِينَ»:
در اين جمله، حمد خداى تعالى را متفرّع بر بيانات قبلى اين سوره كرده، مى فرمايد:
حال كه معلوم شد خدا آفريدگار آسمان ها و زمين و ما بين آن دو است، و نيز او مدبّر امر تمامى عالَم است، و يكى از تدابير بديع او اين است كه همه را بر اساس حق خلق كرده، و نتيجه بر حق بودن خلقت همه عالَم، اين است كه روز جزائى قرار دهد. روزى كه همه به سوى او برگردند، و پاداش و كيفر اعمال خود را ببينند، و اين نيز مستلزم آن است كه دين و شرايعى تشريع كند، كه بشر را به سوى سعادتش و ثوابش رهنمون شود، و اين نيز، مستلزم آن است كه همه را در روز جزا، يك جا جمع كند و پاداش دهد، و همه را از خوان رحمت خود برخوردار نموده، عدالت را بر قرار سازد. يعنى به هر كس آنچه را مستحق است، بدهد، پس او تدبير نمى كند مگر بهترين تدبير را، و انجام نمى دهد مگر بهترين عمل را. و چون چنين است، پس تمامى حمدها مخصوص او است.
در اين آيه، سه بار كلمه «ربّ» آمده و فرموده: «ربّ السّماوات»، «ربّ الأرض»، و آنگاه به جاى آن دو، فرموده: «ربّ العَالَمين»، تا تصريحى روشن تر كرده باشد به اين كه ربوبيت و تدبير او، شامل تمامى عالَم ها است، و اگر از همان اول، به كلمه «ربّ العَالَمِين» اكتفا كرده بود، ممكن بود كسى توهّم كند كه خداى تعالى، ربّ مجموع عالَم است، و اما ربّ تك تك نواحى عالَم، ديگرانند. مثلا ربّ آسمان ها كسى ديگر، و ربّ زمين هم، كسى ديگر است، همچنان كه چه بسا وثنيّت نظير اين توهّم را داشته باشد.
و نيز اگر چنانچه به همان «ربّ السّماوات» و «ربّ الأرض» اكتفا مى كرد، باز صريح در اين نبود كه خداى تعالى، ربّ غير آن دو نيز هست. و همچنين است اگر به يكى از اين دو جمله اكتفا مى كرد.
«وَ لَهُ الْكِبرِيَاءُ فى السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»:
كلمه «كبرياء» - به طورى كه راغب گفته - به معناى ترفع از انقياد است. يعنى اين كه كسى زير بارِ رام شدن نرود. و از ابن اثير نقل كرده اند كه گفته: به معناى عظمت و مُلك است. و در مجمع البيان گفته: به معناى سلطان قاهر، و نيز عظمت قاهر و عظمت رفيعه است.
و اين كلمه به هرحال، از كلمۀ «كبر»، بليغ تر است. يعنى مبالغه در كبر را مى رساند و در عظمت هاى غير حسى استعمال مى شود، كه برگشت آن، به كمال وجود و غير متناهى بودن كمال او است.
«وَ لَهُ الكِبرِيَاءُ فِى السّمَاوات وَ الأرض» - يعنى خداى تعالى، در همه جا كبريائى دارد. نه در آسمان ها، كسى بالاتر از او است و نه در زمين. در هيچ جاى عالَم، كسى نيست كه خداى را زيردست خود كند. و اگر در جملۀ «لَهُ الكِبرِيَاء»، خبر كه كلمۀ «لَهُ» است، بر مبتدا، يعنى «الكبرياء» مقدّم آمده، براى اين است كه انحصار را برساند، همچنان كه در جمله «لَهُ الحَمدُ» نيز، اين انحصار افاده مى شود.
«وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيم» - او «عزيز» است. يعنى غالبى است كه هرگز مغلوب نمى شود. نه در خلقت دنيا و آخرت، و نه در تدبير آن دو. و نيز «حكيم» است. يعنى اساس خلقت و تدبيرش، بر حكمت و اتقان است.
بحث روايتى
در تفسير قمى در ذيل جمله ((افرايت من اتخذ الهه هويه (( از معصوم (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: اين آيه در باره قريش نازل شده كه هر چه را دلشان مى خواست مى پرستيدند.
و در الدر المنثور است كه نسائى ، ابن جرير، ابن منذر و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: عرب بيابانى سنگى را كه به نظرش زيبا مى آمد مى پرستيد، و چون به سنگى بهتر از آن برمى خورد اولى را مى انداخت و دومى را مى پرستيد، و خداى تعالى آيه ((افرايت من اتخذ الهه هويه (( را در اين باره نازل كرد.
و در مجمع البيان در ذيل آيه ((و ما يهلكنا الا الدهر(( مى گويد: در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نقل شده كه فرمود: دهر را ناسزا نگوييد، كه دهر همان خدا است .
مؤلف : طبرسى بعد از نقل اين حديث گفته : تاءويلش اين است كه اهل جاهليت حوادث ناگوار و بلاهايى را كه نازل مى شد به دهر نسبت مى دادند، و مى گفتند دهر اين بلا را بر سر ما آورد، و چنين و چنان كرد. آنگاه آن را به باد ناسزا مى گرفتند، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود: سازنده همه اين حوادث خدا است ، پس شما كه سازنده آنها را ناسزا مى گوييد، در حقيقت خدا را ناسزا گفته ايد - اين بود بيان مرحوم طبرسى . روايت بعدى هم اين بيان را تاءييد مى كند.
و در الدر المنثور است كه ابن جرير و بيهقى در - كتاب اسماء و صفات - از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فرمود خداى تعالى مى فرمايد: اين بنى آدم نبايد به عنوان بدگويى به دهر بگويد ((يا خيبه الدهر : اف بر تو اى روزگار(( براى اينكه دهر منم . اين منم كه شب و روز را درست مى كنم ، و اگر بخواهم هر دو را از بين مى برم .
روايات و توضيحاتى درباره كتابت و استنساخ اعمال
و در تفسير قمى در ذيل آيه ((هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ...(( مى گويد: پدرم از ابن ابى عمير، از عبد الرّحيم قصير، از امام صادق (عليه السلام ) برايم حديث كرد كه گفت : من از آن جناب از معناى ((ن و القلم (( پرسيدم ، فرمود: خداى تعالى قلم را از درختى كه در بهشت است و نامش ((خلد(( مى باشد خلق كرد، و سپس به نهرى كه در بهشت است دستور داد تا مداد شود، پس نهر منجمد و سفيدتر از برف شد، و هم شيرين تر از شهد، آنگاه به قلم فرمود: بنويس . پرسيد: پروردگارا چه بنويسم ؟ فرمود: بنويس آنچه را كه شده و آنچه را كه تا قيامت خواهد شد. پس قلم ، همه را در رقى سفيدتر از نقره ، و صاف تر از ياقوت بنوشت ، پس خداى تعالى آن را در هم پيچيد، و در ركن عرش قرار داد، و سپس دهانه قلم را مهر و موم كرد، در نتيجه ديگر تا ابد گويا نخواهد شد.
پس كتاب مكنونى كه نسخه ها همه اش از آنجاست همين كتاب است، مگر شما عرب نيستيد؟ پس چرا معناى كلام را نمى فهميد؟ مگر شما به يكديگر نمى گوييد اين كتاب را استنساخ كن، مگر جز اين است كه كتاب از نسخه اصليش استنساخ مى شود؟ اين همان است كه خداى تعالى مى فرمايد (انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون(.
مؤلف : اينكه فرمود: ((پس قلم ، همه را در رقى ...(( تمثيل لوح مكتوبى است كه حوادث در آن ضبط شده به ((رق (( و كلمه ((رق (( بطورى كه راغب گفته به معناى هر چيزى است كه بر روى آن نوشته شود و شبيه به كاغذ باشد.
و در سابق هم حديثى از آن جناب نقل كرديم كه فرمود: قلم نام فرشته اى و لوح نيز نام فرشته اى ديگر است .
و اينكه فرمود: ((آن را در هم پيچيد و در ركن عرش قرار داد(( تمثيلى است كه در آن عرش خدا به تخت سلطنتى تشبيه شده كه داراى پايه و ركن است . و اينكه فرمود ((سپس دهانه قلم را مهر و موم كرد...(( كنايه است از اينكه آنچه در آن رق نوشته شده ، قضاء حتمى است كه رانده شده ، و ديگر تغيير و تبديل نمى پذيرد. و اينكه فرمود ((مگر شما عرب نيستيد...(( اشاره به مطلبى است كه در تفسير آيه مذكور خاطرنشان كرديم ، و ان مطلب اين معنا را توضيح مى دهد.
و در الدر المنثور است كه ابن جرير از ابن عباس روايت كرده كه گفت : خداى تعالى ((نون (( را كه عبارت بود از يك دوات بيافريد، و قلم را نيز خلق كرد، پس به قلم گفت بنويس . قلم پرسيد: چه بنويسم ؟ گفت : بنويس آنچه را كه تا روز قيامت خواهد شد، چه اعمالى كه به عنوان خير و احسان صورت مى گيرد، و چه اعمالى كه به منظور فجور انجام مى شود، چه رزقى كه از حلال داده مى شود، و چه آنكه از حرام مصرف مى گردد، آنگاه حالت و شؤ ون هر يك از اينها را نيز ثبت كن كه : چه وقت در دنيا خلق و ظاهر مى شود، و چقدر در دنيا مى ماند، و چه وقت و چه جور از دنيا بيرون مى شود.
آنگاه خداى تعالى بر هر يك از بندگانش حافظانى و بر كتابش خازنانى گماشت تا آن را حفظ كنند، و همه روزه عمل آن روز را از آن خازن گرفته استنساخ مى كنند، و چون آن رزق تمام شود آن دستور هم تمام مى شود، و اجل منقضى مى گردد آن وقت حافظان نزد خازنان آمده عمل آن روز كسانى را كه اينان موكل بر آنند مطالبه مى كنند خازنان مى گويند: ما براى رفقاى شما نزد خود عملى نمى يابيم ، حافظان برمى گردند و متوجه مى شوند كه رفقايشان مرده اند.
ابن عباس گفت : مگر شما عرب نيستيد؟ مى شنويد كه حافظان مى گويند ((انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون(. استنساخ وقتى صورت مى گيرد كه كتابى باشد تا از آن نسخه بردارند.
مؤلف : اين خبر بطورى كه ملاحظه مى فرماييد آيه شريفه را جزء كلام ملائكه حفظه شمرده است .
و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل اين آيه گفته است : حفظه از ام الكتاب آنچه را كه بنى نوع بشر عمل مى نمايند استنساخ مى كنند، چون هر انسانى همان را عمل مى كند كه ملائكه از ام الكتاب استنساخ كرده اند.
و از كتاب سعد السعود ابن طاووس نقل شده كه بعد از آنكه مساءله دو فرشته موكل بر هر بنده را ذكر كرده ، گفته است : و در روايتى آمده كه اين دو ملك هر صبح و شام كه مى خواهند نازل شوند، اسرافيل عمل آن بنده را از لوح محفوظ استنساخ نموده بدست آن دو مى دهد، و چون هر صبح و شام صعود مى كنند، و نامه عمل آن روز بنده را مى برند، به دست اسرافيل مى دهند، و وى آن نامه را با نامه اى از لوح محفوظ استنساخ كرده بود مقابله مى كند، تا معلوم شود هر دو نسخه با هم برابرند و وى درست استنساخ كرده .
و در مجمع البيان در ذيل جمله ((و له الكبرياء فى السموات و الارض (( گفته : و در حديثى خداى تعالى فرموده : ((كبرياء(( رداى من است و ((عظمت (( جامه من است ، هر كس در يكى از اين دو با من منازعت كند او را در آتش دوزخ مى افكنم .
مؤلف : اين روايت را الدر المنثور از مسلم از ابوداوود، و از ابن ماجه و ديگران از ابى هريره از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) نقل كرده است .
سوره احقاف
آيات ۱ - ۱۴ سوره احقاف
سوره «احقاف»، مكّى است و سى و پنج آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* حم (۱) تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(۲) مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلا بِالحَْقِّ وَ أَجَلٍ مُّسمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضونَ(۳) قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الاَرْضِ أَمْ لهَُمْ شِرْكٌ فى السمَوَتِ ائْتُونى بِكِتَبٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَرَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۴) وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائهِمْ غَفِلُونَ(۵) وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ(۶) وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۸) قُلْ مَا كُنت بِدْعاً مِّنَ الرُّسلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بى وَ لا بِكمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ وَ مَا أَنَا إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۹) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ كَفَرْتم بِهِ وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَئَامَنَ وَ استَكْبرْتمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۱۰) وَ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا لَوْ كانَ خَيراً مَّا سبَقُونَا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسيَقُولُونَ هَذَا إِفْكٌ قَدِيمٌ(۱۱) وَ مِن قَبْلِهِ كِتَب مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً وَ هَذَا كِتَبٌ مُّصدِّقٌ لِّساناً عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظلَمُوا وَ بُشرَى لِلْمُحْسِنِينَ(۱۲) إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقَمُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۱۳) أُولَئك أَصحَب الجَْنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا جَزَاءَ بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۴)
ترجمه آيات
به نام خداى رحمان رحيم . حم (۱).
اين كتابى است نازل شده از ناحيه خداى عزيز حكيم (۲).
ما آسمانها و زمين را جز به حق و براى مدتى معين نيافريديم و كسانى كه كافر شدند از هر چه انذار مى شوند اعراض مى كنند (۳).
بگو به من خبر دهيد و به من نشان بدهيد اين خدايانى كه به جاى خدا مى پرستيد از زمين چه موجودى را خلق كرده اند و يا در آسمانها چه شركتى دارند مدركى از كتب آسمانى قبل از قرآن و يا دليلى علمى بياوريد اگر راست مى گوييد (۴).
كيست گمراه تر از كسى كه غير خدا را مى پرستد كسى را كه تا روز قيامت هم يك دعايش را مستجاب نمى كند و اصولا از دعاى پرستندگان خود بى خبرند (۵).
و چون مردم محشور شوند همان خدايان دشمن ايشان و به عبادتشان كافر خواهند بود (۶).
و چون آيات روشن ما برايشان تلاوت مى شود آنها كه كافر به حق شدند با اينكه حق به سويشان آمد مى گويند اين سحرى است آشكار (۷).
بلكه مى گويند به دروغ آن را به خدا نسبت مى دهد بگو اگر آن را افتراء بسته باشم (لابد باتكاء شما بسته ام و حال آنكه ) شما از ناحيه خدا هيچكارى در باره من نمى توانيد بكنيد او به اين فرورفتگى شما در اباطيل از هر كس ديگر داناتر است و شهادت او بين من و شما مرا كافى است و او آمرزگار رحيم است (۸).
بگو من از بين انبياء پيغمبرى نوظهور و استثنائى نيستم و خبر ندارم كه با من و با شما چه معامله مى كنند تنها و تنها آنچه را به من وحى مى شود پيروى مى كنم و خلاصه من جز اينكه به روشنى انذارتان كنم وظيفه اى ندارم (۹).
شما به من خبر دهيد آيا اگر فرضا اين قرآن از ناحيه خدا باشد و شما به ناحق بدان كفر ورزيده باشيد با اينكه شاهدى از يهود بر حقانيت مثل آن شهادت داده و ايمان آورده باشد و شما استكبار كرده باشيد باز هم اميد هدايتى در شما هست ؟ نه ، خدا ستمگران را هدايت نمى كند (۱۰).
و آنان كه كافر شدند به كسانى كه ايمان آوردند گفتند اگر اسلام خوب بود مؤمنين بر ما سبقت نمى گرفتند و چون كفار راه را نيافته اند به زودى خواهند گفت اين قرآن افترائى است قديمى (۱۱).
با اينكه قبل از قرآن كتاب موسى بود كه راهبر و رحمت بود و اين قرآن مصدق تورات است ، لسانى است عربى تا كسانى را كه ستم كردند انذار كرده نيكوكاران را بشارت باشد (۱۲).
به راستى آنان كه گفتند پروردگار ما اللّه است و در پاى اين گفته خود استقامت ورزيدند نه ترسى دارند و نه اندوهگين مى شوند (۱۳).
آنان اهل بهشتند كه در آن جاودانه اند بخاطر آن اعمال نيكى كه مى كردند (۱۴).
بيان آيات
غرض و مفاد كلى سوره مباركه احقاف
غرض اين سوره انذار مشركينى است كه دعوت به ايمان به خدا و رسول و معاد را رد مى كردند. و اين انذار مشتمل است بر عذاب اليم براى كسانى كه آن را انكار نموده ، از آن اعراض كنند، و به همين جهت اين سوره با اثبات معاد آغاز شده ، مى فرمايد: ((ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق (( و تا آخر سوره همين مطلب را مكررا خاطرنشان ساخته ، يك جا مى فرمايد ((و اذا حشر الناس ...((، جاى ديگر مى فرمايد ((و الذى قال لوالديه اف لكما اتعداننى ان اخرج ...((، و باز جاى ديگر مى فرمايد ((و يوم يعرض الذين كفروا على النار اذهبتم طيباتكم ...(( و نيز مى فرمايد ((و يوم يعرض الذين كفروا على النار اليس هذا بالحق ...(( و در آخر سوره مى فرمايد: ((كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعه من نهار بلاغ ...((.
و در اين آيات احتجاج بر يگانگى خدا و بر نبوت نيز شده ، و اشاره اى هم به هلاكت قوم هود و قريه هاى پيرامون مكه رفته است ، و به اين وسيله مردم را انذار مى كند. و نيز از آمدن چند نفر از طائفه جن نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) خبر مى دهد كه بعد از شنيدن آياتى از قرآن به آن جناب ايمان آورده ، به نزد قوم خود بازگشتند، تا ايشان را انذار كنند.
و تمام اين سوره - به جز دو آيه - در مكه نازل شده و در آن دو آيه اختلاف كرده اند كه ان شاء اللّه - به زودى در بحث روايتى به آن اختلاف اشاره خواهيم كرد، و آن دو آيه عبارت است از آيه ((ام يقولون افتريه ...((، و آيه ((قل ارايتم ان كان من عند اللّه ...((.
حم تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ
تفسير اين آيه گذشت .
مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلا بِالحَْقِّ وَ أَجَلٍ مُّسمًّى ...
منظور از ((سماوات و ارض و ما بين آن دو(( مجموع عالم محسوس بالا و پايين است . و حرف ((باء(( در كلمه ((بالحق (( باى ملابست است . و مراد از ((اجل مسمى (( نقطه انتهاى وجود هر چيز است ، و مراد از آن نقطه در آيه شريفه ، اجل مسماى براى مجموعه عالم است و آن روز قيامت است كه در آن روز آسمان مانند طومار در هم پيچيده گشته ، و زمين به زمينى ديگر مبدل مى شود و خلايق براى واحد قهار ظهور مى كند.
و معناى آيه اين است كه : ما عالم مشهود را با همه اجزاى آن ، چه آسمانى و چه زمينى ، نيافريديم مگر به حق ، يعنى داراى غايت و هدفى ثابت ، و نيز داراى اجلى معين كه وجودش از آن تجاوز نمى كند، و چون داراى اجلى معين است قهرا در هنگام فرا رسيدن آن اجل فانى مى شود، و همين فانى شدنش هم هدف و غايتى ثابت دارد، پس بعد از اين عالم عالمى ديگر است كه آن عبارت است از عالم بقاء و معاد موعود. و در معناى ((به حق بودن خلقت (( در سابق مكررا سخن به ميان آمد.
((و الذين كفروا عما انذروا معرضون (( - مراد از ((الذين كفروا(( مشركين است ، به دليل آيه بعدى كه مى فرمايد: ((قل ارايتم ما تدعون من دون اللّه ((. و ليكن از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از كفر آنان ، تنها كفر به معاد است ، نه كفر به يگانگى خدا و ساير عقائد باطله آنان . و كلمه ((ما(( در ((عما(( مصدريه ، و يا موصوله است ، اما احتمال دوم با سياق سازگارتر است در نتيجه معناى جمله چنين مى شود: و مشركين كه منكر معادند از آنچه انذار مى شوند (يعنى از روز قيامت ، و عذاب اليمى كه در آن روز مخصوص مشركين به خداست ) اعراض مى كنند، و روى برمى گردانند.
قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ...
احتجاج عليه پرستش بت ها و معبودهاى زمينى
كلمه ((ارايتم (( به معناى ((مرا خبر دهيد(( است . و مراد از آنچه به جاى خدا مى خواندند همان بت هايى است كه مى پرستيدند، و از آنها حاجت مى طلبيدند. و اگر ضمير مخصوص به عقلاء را به آنها برگردانيد، با اينكه سنگ و چوب بودند، بدين مناسبت است كه مشركين كارهاى عقلاء را به آنها نسبت مى دادند. و هر چند گفتيم منظور بت ها است ، ليكن حجتى كه در آيه اقامه شده ، شامل همه معبودهاى دروغين مى شود.
((ارونى ما ذا خلقوا من الارض (( - كلمه ((ارونى (( نيز به همان معناى ((مرا خبر دهيد(( است . و كلمه ((ما(( اسم استفهام است . و كلمه ((ذا(( زائد است و مجموع ((ماذا(( مفعول ((خلقوا(( است . و كلمه ((من الارض (( متعلق بدانست .
((ام لهم شرك فى السموات (( - يعنى چه شركتى در خلقت آسمانها دارند. چون در آيه شريفه از اين سؤ ال مى كند كه خدايان شما در همه آسمانها و زمين چه موجودى خلق كرده اند.
توضيح اينكه : مشركين هر چند خلقت هيچ موجودى را به خدايان خود نسبت نمى دادند، بلكه تنها تدبير را به آنها مستند مى كردند و خلقت را خاص خدا مى دانستند، همچنان كه خداى تعالى در اين باره فرموده : ((و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض ليقولن اللّه (( و نيز فرموده : ((و لئن ساءلتهم من خلقهم ليقولن اللّه(.
و ليكن از آنجايى كه خلقت از تدبير جدا نيست ، لاجرم اين نكته باعث شده آنكه مدبر است سهمى از خلقت هم داشته باشد، و بدين جهت به پيامبر گرامى خود دستور مى دهد: از ايشان از سهم خدايشان بپرسد كه چقدر از خلقت آسمانها و يا زمين سهم دارند، پس تدبير در عالم بدون خلقت معنا ندارد.
((ائتونى بكتاب من قبل هذا او اثاره من علم ان كنتم صادقين (( - كلمه ((هذا(( اشاره به قرآن است . و مراد از آوردن كتابى قبل از قرآن ، آوردن كتابى آسمانى از قبيل تورات است كه از ناحيه خدا نازل شده باشد، و در آن از شركت خدايان مشركين در خلقت آسمانها و زمين خبر داده باشد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |