المنافقون ٢: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۳۹: خط ۳۹:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link316 | آيات ۱ - ۸، سوره منافقون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link316 | آيات ۱ - ۸  سوره منافقون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link317 | كاذب بودن منافقان در شهادت به رسالت پيامبر(ص ) از باب كذب مخبرى بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link317 | معنای كاذب بودن شهادت منافقان به رسالت پيامبر«ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link318 | منظور اينكه درباره منافقين فرموده : ((آمنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link319 | معناى اين كه خداوند بر دل هاى منافقان، مُهر زده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link319 | معناى اينكه خداوند بر دل هاى منافقين مهر زده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link320 | توصيف منافقان به «چوب ها و اشباح بی روح» ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link320 | مراد از توصيف منافقين به اينكه (كانهم خشب مسندة )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link321 | اوصاف و احوالى ديگر از منافقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link321 | اوصاف و احوالى ديگر از منافقين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link322 | بحث روایتی: (رواياتى درباره داستان عبدالله بن أُبَى)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link322 | (رواياتى درباره ماجراى رفتار و گفتار منافقانه عبدالله ابن ابى ونزول آيات مربوطه )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link324 | رواياتى ديگر در ذيل آيات مربوط به منافقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link323 | روايتى در ذيل آيه (اذا جاءك المنافقون ) و ماجراى عبدالله بن ابى منافق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link325 | گفتاری پیرامون مسأله «نفاق» در صدر اسلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link324 | رواياتى ديگر در ذيل آيات مربوط به منافقين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link326 | تداوم جریان نفاق پس از رحلت پيامبر«ص»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link325 | اشاره به خطر مناقين و فتنه انگيزى ها و توطئه هايشان در صدر اسلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link326 | رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد!]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۰۵

کپی متن آیه
اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ‌ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ‌ سَبِيلِ‌ اللَّهِ‌ إِنَّهُمْ‌ سَاءَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ‌

ترجمه

آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‌اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهای بسیار بدی انجام می‌دهند!

سوگندهاى خود را سپرى گرفته‌اند، و از راه خدا بازداشته‌اند. به راستى آنها بد عمل مى‌كنند
سوگندهاى خود را [چون‌] سپرى بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشته‌اند. راستى كه آنان چه بد مى‌كنند.
قسمهای (دروغ) خود را سپر جان خویش (و مایه فریب خلق) قرار داده‌اند و بدین وسیله راه خدا را (به روی خلق) بسته‌اند، آنان آنچه می‌کنند بسیار بد می‌کنند.
سوگندهایشان را [برای شناخته نشدن نفاقشان] سپر گرفته در نتیجه [مردم را] از راه خدا بازداشته اند. چه بد است آنچه را اینان همواره انجام می دهند!
از سوگندهاى خود سپرى ساختند و از راه خدا بازداشتند و به حقيقت، آنچه مى‌كنند ناپسند است.
سوگندهایشان را سپر بلا گرفته‌اند، سپس [مردمان را] از راه خدا بازداشته‌اند، چه بد است کاری که آنان می‌کنند
سوگندهاى [دروغ‌] خود را سپرى گرفته‌اند، پس از راه خدا روى گردانده‌اند- يا مردم را از راه خدا بازداشته‌اند-. همانا بد است آنچه مى‌كردند- نفاق ورزى-.
آنان سوگندهای (دروغین) خود را سپری (برای رهائی از گرفتار آمدن به دست عدالت، و پوشاندن چهره‌ی واقعی خویش) می‌گردانند، و (خود را و مردمان را) از راه خدا بازمی‌دارند. ایشان چه کار بدی می‌کنند!
سوگندهای خود را (چون) سپری بر خود بر گرفته، پس (مکلفان را) از راه خدا باز داشته‌اند. به‌راستی که آنان چه بد می‌کرده‌اند.
برگرفتند سوگندهای خویش را سپری پس بازداشتند از راه خدا همانا زشت است آنچه بودند می‌کردند

They treat their oaths as a cover, and so they repel others from Allah’s path. Evil is what they do.
ترتیل:
ترجمه:
المنافقون ١ آیه ٢ المنافقون ٣
سوره : سوره المنافقون
نزول : ٣ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«جُنَّةً»: سپر (نگا: مجادله / ). «صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ»: (نگا: نساء / توبه / نحل / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «2»

بعد از آن وصف منافقين را فرمايد:

اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً: فراگرفتند آن منافقان، سوگند خود را كه به دروغ مى‌خورند يا شهادت خود را كه جارى مجراى قسم است، سپرى كه آن را وقايه خود ساختند تا به سبب آن از كشتن و اسيرى ايمن باشند مانند اهل حرب كه سپر را آلت حفظ خود مى‌سازند، فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‌: پس باز مى‌دارند مردم عوام را به القاى شبهات باطله و كلمات واهيه از راه خدا و پيروى حق كه دين اسلام است يا باز مى‌ايستند از راه خدا، إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ‌:

بدرستى كه ايشان بد عملى است آنچه هستند كه بجا مى‌آورند از اظهار ايمان و ابطان خلاف آن و منع مردمان از ايمان، كه شاهد است بر بدى اعمال.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ «1» اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «2» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ «3» وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «4»

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5»

ترجمه‌

هنگاميكه بيايند نزد تو منافقان گويند گواهى ميدهم كه همانا تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه همانا تو پيغمبر اوئى و خدا گواهى ميدهد كه همانا منافقان دروغگويانند

گرفتند سوگندهاشان را سپرى پس برگشتند از راه خدا همانا آنها بد بود آنچه را بودند كه بجا مى‌آوردند

اين بسبب آنستكه آنها ايمان آوردند پس كافر شدند پس مهر نهاده شد بر دلهاشان پس آنها نميفهمند

و چون ببينى آنها را بشگفت مى‌آورد تو را بدنهاشان و اگر سخن گويند گوش ميدهى بسخنشان گوئى آنها چوبهائى تكيه داده شده بديوارند گمان ميكنند هر فريادى را بر ضررشان آنها دشمنند پس حذر كن از آنها بكشد آنها را خدا چگونه برگردانده ميشوند

و چون گفته شود بآنها بيائيد تا طلب آمرزش كند براى شما پيغمبر خدا برگردانند سرهاشان را و ميبينى آنها را كه روى ميگردانند با آنكه آنها تكبّر كنندگانند.

تفسير

در مدينه منوّره جماعتى بودند معروف بنفاق و دو روئى كه ظاهرا


جلد 5 صفحه 207

مسلمان و باطنا كافر بلكه معاند بودند و رئيس آنها عبد اللّه بن ابى بود كه قبل از تشريف فرمائى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه طمع بسلطنت در آن ديار داشت و بعد از ورود آنحضرت مأيوس شد و ظاهرا قبول اسلام نمود ولى هر وقت فرصتى پيدا ميشد كارشكنى در پيشرفت اسلام مينمود تا در سال پنجم هجرت كه غزوه بنى المصطلق پيش‌آمد كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مدينه خارج شد براى جهاد اين ملعون و اتباعش هم در ركاب مبارك حاضر بودند و ميان يكى از اتباع او و يكنفر از بستگان مهاجرين تشاجر در سر آب چاهى روى داد كه منجرّ باستمداد آن از جمعى از انصار و اين از مهاجرين گرديد و نزديك بود دامنه نزاع بالا گيرد كه عبد اللّه بن ابّى بانصار خطاب نمود كه اين چه كارى بود كرديد اين مردم را در مدينه آورديد و منزل داديد و اموالتان را با آنها قسمت نموديد و جان آنها را بجان خودتان حفظ نموديد و اطفالتانرا يتيم كرديد و اللّه اگر پس مانده خوراك خودتان را بآنها نميداديد بگردن شما سوار نميشدند و از شهر شما ميرفتند حال هم چيزى بآنها ندهيد تا از دور محمّد پراكنده شوند اگر بمدينه برگشتيم عزيزترين خلق ذليل‌ترين آنها را از شهر بيرون خواهند كرد و مقصودش بيرون كردن او و اتباعش بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پيروانش را و زيد بن ارقم كه طفلى نزديك ببلوغ بود اين سخنان را شنيد و خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد و عرضه داشت و حضرت چند مرتبه او را استنطاق فرمود و او خبر خود را تأكيد نمود و پيغمبر متأثر شد و چون بقيّه انصار از اين واقعه باخبر شدند عبد اللّه را ملامت نمودند و او منكر شد و قسم خورد كه من نگفتم آنها باو گفتند پس بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن او روى خود را برگرداند ولى بعدا كه كدورت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را احراز نمود ترسيد و خدمت رسيد و سوگند ياد نمود كه چنين سخنى نگفته و شهادتين را بر زبان جارى نمود و گفت زيد بمن افترا بسته و پيغمبر قبول فرمود و قبيله خزرج از انصار زيد بن ارقم را ملامت نمودند و دشنام دادند كه چرا چنين افترائى بسيّد آنها بسته و او نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شكايت نمود و گفت خدايا تو ميدانى كه من راست گفتم پس آثار نزول وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گرديد و حضرت بعد از آن بزيد بن ارقم فرمود خداوند تو را


جلد 5 صفحه 208

تصديق فرمود و آنها رسوا شدند و اين سوره را براى اصحاب قرائت فرمود و آنها بعبد اللّه و اتباعش گفتند بيائيد نزد پيغمبر و بخواهيد از او براى شما استغفار كند آنان رويهاى خودشان را برگرداندند و پسر عبد اللّه از حضرت اجازه خواست كه پدرش را بكشد اجازه نداد و آن ملعون بعد از چند روز از ورود بمدينه بدار الجزاء رخت كشيد آنچه ذكر شد خلاصه مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات ديگر در ذيل اين آيات و آيات آتيه است و خداوند در اين آيات پيغمبر خود را مخاطب فرموده ميفرمايد وقتى كه بيايند نزد تو اهل نفاق و دوروئى گويند گواهى ميدهيم كه تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه تو پيغمبر اوئى ولى شهادت ميدهد كه آنها دروغگويانند چون معتقد به نبوّت تو نيستند و باين اداء شهادت ميخواهند بگويند ما معتقد به نبوّت توايم چون شهادت بامرى بايد باعلم بآن امر باشد يا دروغ گويانند در انكار آنچه زيد عرضه داشته و نسبت افتراء باو چنانچه ذكر شد و اين جماعت سوگندهائى را كه ياد نمودند بر برائت خودشان از اقوال كفر آميز براى آنستكه جان و مال خودشان را حفظ نمايند و آنرا سپر بلا براى خود قرار دادند پس باقى ماندند باعراض از راه خدا و دين اسلام يا بازداشتند مردم را از قبول اسلام و دين حق چون آنها اين كاره هم بودند و صدّ بهر دو معنى استعمال ميشود در هر حال اعمال آنها بسيار بد و ناپسند بوده چون نفاق بدترين صفات است و اعمال ناشى از آن بدترين اعمال و اولين نفاق آنها و عمل بدشان كه موجب آنشد كه خداوند آنها را دروغگو خواند اين بود كه اوّلا اظهار ايمان نمودند بزبان و بعدا كافر شدند بقلب و كلمات كفرآميز از آنها بروز نمود و روز نه قلب آنها را بعالم معنى مسدود كرد مانند آنكه مهر شده باشد ديگر چيزى از حقائق را درك نميكنند و حقيقت ايمانرا نميفهمند و عجب در آنستكه هيكل و اندام آنها بنظر خوب و نطق و بيانشان جالب و جاذب است كه شنونده گوش ميدهد بگفتارشان ولى در بى‌استقامتى و بى‌شعورى مانند تيرهاى خشكى هستند كه بديوار تكيه داده شده و در جبن و بزدلى چنانند كه هر صدائى از هر جا بلند شود گمان ميكنند براى اضرار بآنها است اينها كه ظاهرا اظهار دوستى مينمايند باطنا دشمنند بايد از آنها حذر نمود و مستحق لعن‌


جلد 5 صفحه 209

و نفرين ميباشند بايد در باره آنها گفت بكشد خدا آنها را چگونه منصرف از حق بباطل و وارونه از ادراك حقايق ميگردند و چون اصحاب براى خيرخواهى بآنها گويند بيائيد توبه و استغفار نمائيد و از پيغمبر بخواهيد براى شما طلب مغفرت نمايد از خدا سرهاشان را تكان ميدهند و رو گردان ميشوند از شدّت نخوت و تكبّر چنانچه ذيلا نگاشته شد چون ممكن است خداوند از كردار آنها قبلا خبر داده باشد و محتمل است اشاره برو گرداندن عبد اللّه باشد از پيشنهاد اصحاب كه گفتند بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن قبل از نزول سوره چنانچه ذكر شد كه او روى گرداند ولى بعد ترسيد و آمد قسم خورد در هر حال سياق آيات ظاهر در آنستكه اختصاص بعبد اللّه ندارد و مقصود بيان احوال جماعت منافقين اعمّ از او و اتباعش و سايرين است كه با خاندان نبوّت عداوت داشتند ولى اظهار ايمان مينمودند و لذا در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه خداوند كسانيرا كه منكر ولايت امير المؤمنين شدند منافقين خوانده و انكار امامت وصى را مانند انكار رسالت رسول قرار داده آنجا كه فرموده وقتى آمدند نزد تو منافقون بولايت وصى تو و شهادت برسالت تو دادند با آنكه خداوند علم دارد بآنكه تو پيغمبر اوئى خدا شهادت ميدهد كه آن منافقين در قبول ولايت دروغگويانند و مراد از سبيل اللّه وصى است و ايمان آنها برسالت و كفرشان بولايت موجب آنشده كه خداوند تكذيب فرموده آنها را و دلهاشان مهر شده و تعقّل مقام نبوّت را نمينمايند و از استغفار و رجوع بولايت روى گردانند و تكبّر مينمايند و استغفار پيغمبر بموجب آيات آتيه مفيد نيست بحالشان چون خدا ستمكاران بوصى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هدايت بخير نميفرمايد اين خلاصه روايت است كه حقير نقل بمعنى نموده‌ام و اللّه اعلم بحقيقة الحال.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


اتَّخَذُوا أَيمانَهُم‌ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن‌ سَبِيل‌ِ اللّه‌ِ إِنَّهُم‌ ساءَ ما كانُوا يَعمَلُون‌َ «2»

گرفتند قسم‌هاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌براي‌ حفظ جان‌ و مال‌ ‌خود‌ ‌پس‌ جلوگيري‌ كردند ‌از‌ سبيل‌ و راه‌ خدايي‌ محققا ‌آنها‌ بسيار بد ‌است‌ آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ بودند عمل‌ ميكردند.

اتَّخَذُوا أَيمانَهُم‌ جُنَّةً ‌اينکه‌ منافقين‌ ‌که‌ اظهار ايمان‌ كردند ‌بر‌ طبق‌ دعوي‌ ‌خود‌

جلد 17 - صفحه 19

قسم‌ ياد كردند ‌که‌ ‌ما ايمان‌ آورديم‌ و ‌اينکه‌ قسم‌ها ‌را‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ مسلمان‌ها باور كنند ‌که‌ اينها راست‌ ميگويند و ايمان‌ آورده‌اند، و غرض‌ ‌آنها‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ مسلمين‌ بقتل‌ نرسانند و اسير نكنند و بغلامي‌ و كنيزي‌ نگيرند، و اموال‌ ‌آنها‌ ‌را‌ تصاحب‌ نكنند بخصوص‌ ‌پس‌ ‌از‌ فتح‌ مكه‌ و تسلط مسلمين‌ ‌بر‌ ‌آنها‌، و غرض‌ ديگر ‌آنها‌ اينكه‌ ‌در‌ داخله مسلمين‌ عوام‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اغوا كنند و ‌از‌ اسلام‌ برگردانند چنانچه‌ ‌در‌ ‌هر‌ دوره‌ بخصوص‌ زمان‌ حاضر ‌اينکه‌ نمره‌ منافقين‌ هستند ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ قري‌ و دهات‌ و شهرها پراكنده‌ و عوام‌ شيعه‌ ‌را‌ اغوا ميكنند و ‌از‌ تشيع‌ برميگردانند.

فَصَدُّوا عَن‌ سَبِيل‌ِ اللّه‌ِ بلكه‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ ‌هر‌ فسادي‌ ‌که‌ ‌در‌ جامعه‌ مسلمين‌ رخ‌ داده‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ نمره‌ منافقين‌ بوده‌.

إِنَّهُم‌ ساءَ ما كانُوا يَعمَلُون‌َ ‌که‌ علاوه‌ ‌از‌ نفاق‌ ‌آنها‌ ديگران‌ ‌را‌ ‌ يا ‌ برميگردانند ‌از‌ دين‌، ‌ يا ‌ القاء شبهه‌ ميكنند ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ بشك‌ مياندازند، ‌ يا ‌ نظر ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ پيشوايان‌ دين‌ برميگردانند خذ ‌لهم‌ اللّه‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 2)- این آیه به دومین نشانه منافقین پرداخته، چنین می‌گوید: «آنها سوگندهایشان را سپر ساخته‌اند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).

«آنها کارهای بسیار بدی انجام می‌دهند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).

چرا که در طریق هدایت مردم به آئین حق، ایجاد مانع می‌نمایند، و چه عملی از این بدتر و زشت‌تر است؟

تعبیر «جنّه» (سپر) نشان می‌دهد که آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستیزند، و هرگز نباید فریب ظاهر سازی و چرب زبانی آنها را خورد، زیرا انتخاب سپر مخصوص میدانهای نبرد است.

نکات آیه

۱ - منافقان، زیر سپر سوگند، نفاقشان را پنهان مى داشتند. (اتّخذوا أیمنهم جنّة)

۲ - استفاده ابزارى از ارزش ها و مقدسات، شیوه منافقان است. (اتّخذوا أیمنهم جنّة)

۳ - منافقان، عناصرى منحرف از راه خدا و آیین او (فصدّوا عن سبیل اللّه) «صدّ» (مصدر «صدّوا») دو گونه استعمال مى شود: لازم و متعدى. «صدّ» در صورت اوّل به معناى اعراض کردن و منحرف شدن است. برداشت یاد شده بر پایه همین استعمال است: بنابراین «فصدّوا...»; یعنى، «فمالوا عن سبیل اللّه».

۴ - انحرافات منافقان، نتیجه سوگندهاى دروغ آنان (اتّخذوا أیمنهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه) مطلب یاد شده از تفریع «فصدّوا...» بر «اتّخذوا...» به دست مى آید.

۵ - تلاش منافقان، براى ممانعت و بازداشتن مردم از گرویدن به راه خدا و آیین او (فصدّوا عن سبیل اللّه) «صدّ» در صورتى که متعدى استعمال شود، به معناى «منع کردن» خواهد بود. برداشت یاد شده بر این احتمال استوار است.

۶ - کارآمد بودن استفاده ابزارى از دین علیه خود دین، براى منافقان (اتّخذوا أیمنهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه)

۷ - هدف منافقان از تمسک به سوگندهاى دروغ، اغفال کردن مردم و بازداشتن آنان از راه خداوند (اتّخذوا أیمنهم جنّة فصدّوا عن سبیل اللّه)

۸ - سراسر زندگى منافقان، آکنده از زشتى و نابه کارى است. (إنّهم ساء ما کانوا یعملون)

موضوعات مرتبط

  • دین: آثار سوءاستفاده از دین ۶
  • سبیل الله: مانعان از سبیل الله ۵، ۷
  • سوگند: آثار سوگند دروغ ۴
  • مقدسات: سوءاستفاده از مقدسات ۲
  • منافقان: انحراف منافقان ۳; پلیدى منافقان ۸; پنهانکارى منافقان ۱; تلاش منافقان ۵; روش برخورد منافقان ۱، ۲، ۵، ۶، ۷; ریاکارى منافقان۱; زمینه موفقیت منافقان ۶; سوگند دروغ منافقان ۴، ۷; عمل ناپسند منافقان ۸; عوامل گمراهى منافقان ۴; فلسفه سوگند منافقان ۱، ۷; گمراهگرى منافقان ۷; گمراهى منافقان ۳

منابع