الكهف ٣٧: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مَثَلى بيانگر حال دنيا طلبان، كه به مالكيت كاذب خود، دل بسته اند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | فخرفروشى و تكبّر ثروتمند غافل، در برابر رفيق مؤمن خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | دلبستگی فطری آدمى، به چيزى كه آن را ماندگار مى پندارد]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، را | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، خود را شايسته برخوردارى و تنعّم مى داند، حتى در قيامت!]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق مؤمن آن مرد توانگر مغرور، به او]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه اين كه مرد فقير در جمله: «أكَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَك»، رفيق توانگر خود را كافر خواند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام همۀ امور، به دست خدا است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند، از همه بهتر است»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | مَثَلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى فانی آن]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از «باقيات صالحات»، در آيه شريفه]] | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۶
کپی متن آیه |
---|
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَ سَوَّاکَ رَجُلاً |
ترجمه
الكهف ٣٦ | آیه ٣٧ | الكهف ٣٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«خَلَقَکَ مِن تُرابٍ ...»: خداوند تو را از خاک درست کرد. یعنی موادّ غذائی که در زمین است، جذب ریشههای روئیدنیها میگردد، و روئیدنیها به نوبه خود خوراک حیوانات میشوند، و انسان از روئیدنیها و گوشت و شیر حیوانات استفاده میکند، و نطفهاش از اینها شکل میگیرد (نگا: حجّ / روم / ). یا این که مراد این است که خداوند اصل تو را - که آدم است - از خاک آفریده است (نگا: آلعمران / ، فاطر / ). «سَوَّاکَ»: اندام تو را متعادل و هماهنگ کرد. کامل کرد تو را. «رَجُلاً»: حال است و تأویل به مشتقّ میگردد. یا این که مفعول دوم (سَوّی) است. یعنی: جَعَلَکَ رَجُلاً.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف
- مَثَلى بيانگر حال دنيا طلبان، كه به مالكيت كاذب خود، دل بسته اند
- فخرفروشى و تكبّر ثروتمند غافل، در برابر رفيق مؤمن خود
- دلبستگی فطری آدمى، به چيزى كه آن را ماندگار مى پندارد
- توانگر غافل از خدا، خود را شايسته برخوردارى و تنعّم مى داند، حتى در قيامت!
- توضيح جواب رفيق مؤمن آن مرد توانگر مغرور، به او
- وجه اين كه مرد فقير در جمله: «أكَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَك»، رفيق توانگر خود را كافر خواند
- زمام همۀ امور، به دست خدا است
- معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند، از همه بهتر است»
- مَثَلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى فانی آن
- مراد از «باقيات صالحات»، در آيه شريفه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا «37»
دوستش در حالى كه با او گفتگو مىكرد گفت: آيا به آن (خدايى) كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را مردى كامل و تمام اندام قرار داد، كافرشدهاى؟!
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ: گفت مر فطرس را رفيق او يهودا. وَ هُوَ يُحاوِرُهُ: در حالى كه او جدال و گفتگو مىنمود با او. أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ:
آيا كافر شدى به انكار قيامت و تردّد در آن به ذاتى كه آفريد تو را از خاك، يعنى پدر تو را كه اصل و ماده تو است از خاك آفريد، يا خود ماده تو را از خاك خلق فرمود. ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ: پس از نطفه كه مادهاى قرينه توست. ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا: پس تسويه فرمود تو را به استقامت قامت مردى، يعنى آدمى به حد رجال رسانيده. حاصل آنكه: آيا كافر شدى به قادر منعمى كه تو را از مرتبه پست خاك و نطفه قذر گنديده به درجه شرافت و آدميت رسانيده. و كفر او را به بعث و قيامت، مثل كفر او گردانيده به خدا؛ زيرا منشأ شك او در كمال قدرت خداى بود، و لهذا مرتب ساخت انكار او را بر خلق او از خاك، چه ذاتى كه قادر باشد بر ايجاد و ابداء او از خاك، هر آينه البته قادر خواهد بود بر بعث و اعاده او از آن.
اعجاز عجيب: صاحب درر المناقب از ابن عباس نقل نموده كه گفت: در اثناء گردش حضرت امير المؤمنين عليه السلام به زراعات مدينه، مصادف شد با ابو بكر، و دست او را گرفت فرمود: اى ابا بكر، بپرهيز خداوندى را كه تو را آفريد
جلد 8 - صفحه 55
از خاك، بعد از آن از نطفه، پس تسويه فرمود تو را به استقامت قامت مردى، و ياد كن معاد خود را اى پسر ابى قحافه، و ياد آور فرمايش رسول خدا را صلّى اللّه عليه و آله و حال آنكه مىدانيد شما آن را كه مقدم داشت به شما در غدير خم.
پس اگر برگردى از امر، دعا كنم خدا بيامرزد آنچه را نمودى. و اگر نمىكنى، پس چه مىباشد جواب تو بر رسول خدا؟
ابو بكر گفت: خواب ديدم پيغمبر را كه مرا برگردانيد از آنچه بودم در آن، و من اطاعت او نمودم.
حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چگونه مىشود اين، و حال آنكه من نشان دهم آن حضرت را به تو در بيدارى. پس دست ابو بكر را گرفته به مسجد قبا آمد، پس ديد پيغمبر در محراب نشسته و كفن بر بدنش باشد، فرمود: اى ابا بكر، آيا نگفتم به تو اين را مرتبهاى بعد از مرتبهاى و دفعهاى بعد از دفعهاى كه على بن ابى طالب عليه السلام خليفه من و وصى من و اطاعت او اطاعت من و نافرمانى او نافرمانى من، و اطاعت او اطاعت خدا، و معصيت او معصيت خدا باشد؟
ابو بكر بيرون آمد در حالى كه وحشتناك و ترسناك بود، و عازم شد كه برگرداند امر را به حضرت امير المؤمنين عليه السلام. ناگاه مصادف شد با يكى از اصحابش، واقعه را به او خبر داد، او گفت: اين سحرى است از بنى هاشم، ثابت باش بر آنچه هستى، و نگاه دار مكان خود را، و آنقدر با او گفت تا او را بازداشت از مقصود «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
ترجمه
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.
تفسير
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار
جلد 3 صفحه 427
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و
جلد 3 صفحه 428
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِن نُطفَةٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلاً (37)
گفت از براي اينکه رجل كافر صاحبش که آن رجل مؤمن بود و با او مباحثه و مكالمه ميكرد آيا كافر شدي بآنكسي که ترا از يك نطفه گنديده خلق فرمود پس از آن صورت رجوليّت بتو عنايت كرد، بزرگترين آيات الهيّه يكي خلقت انسان است که ميفرمايد:
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِينٍ ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَكَسَونَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أَنشَأناهُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحسَنُ الخالِقِينَ.
مؤمنون آيه 12 الي 14 و در حديث است
من عرف نفسه عرب ربّه
خداوند آنچه در عالم اكبر خلق فرموده نمونه آن را در انسان قرار داده عقل از عالم عقول
جلد 12 - صفحه 355
نفس انساني از عالم نفوس روح از عالم ارواح روح بخاري از عالم حيوانيت نشو و نما از عالم نباتيّه ثقالت از عالم اجسام درك علم و معرفت از عالم ملائكه درك جزئيّات از عالم حسّ شهوت و غضب از بهائم و سباع مغز و دماغ از عالم سماوات اعضاء صورت از عالم كواكب و شمس و قمر اعضاء بدن از عالم خاك و آب تنفّس از عالم هوا حرارت بدن از عالم نار.
(هر چه خوبان همه دارند تو تنها داري) قالَ لَهُ صاحِبُهُ گفت باين رجل كافر صاحبش که آن رجل مؤمن باشد وَ هُوَ يُحاوِرُهُ و او با او بحث و مذاكره داشت أَ كَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرابٍ که آدم از گل و طين خلق شد بلكه جميع افراد انسان ابتداء از تراب خلق ميشوند همين خاك است که داخل حبوب و اشجار ميشود و زرع و ثمره ميگردد و مأكول پدر ميشود و يك قسمت آن نطفه ميگردد و مراحلي طيّ ميكند تا صورت انساني پيدا كند (سؤال) اينکه رجل كافر بخدا نبود و لذا گفت وَ لَئِن رُدِدتُ إِلي رَبِّي (جواب) همان شك در معاد و تكذيب انبياء و كتب سماويه و ضروريات جميع اديان كفر بخدا است ثُمَّ مِن نُطفَةٍ بلكه گفتند نطفه بسيار افراد دارد يكديگر را ميخورند تا يك ياد و باقي بماند ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلًا اينکه نطفه چه اندازه مراحلي طي كند تا يك انسان بشود.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 37)- این هم پاسخ مستضعفان! در اینجا ردّ بافتههای بیاساس آن ثروتمند مغرور و از خود راضی را از زبان دوست مؤمنش میشنویم: او که تا آن موقع دم فرو بسته بود و به سخنان این مرد سبک مغز گوش فرا میداد تا هر چه در درون دارد برون ریزد، سپس یکجا پاسخ دهد، وارد گفتگو شد چنانکه آیه میگوید: «دوست (با ایمان) وی- در حالی که با او گفتگو میکرد- گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی» (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا).
ج3، ص43
نکات آیه
۱- مصاحبت و همراهى مرد مؤمن (سمبل ایمان) با ثروت مندِ مغرور، به جهت گفتوگو و ارشاد او بوده است. (قال له صاحبه و هو یحاوره) «محاوره» یعنى رد و بدل کردن منطق و کلام و پاسخ گویى به هم (لسان العرب). تصریح به جمله حالیّه «و هو یحاوره» هدف از مصاحبت را بیان مى کند که همان پاسخ گویى به گفته هاى کفرآمیز فرد منکر معاد باشد.
۲- انکار معاد و تردید در آن و مغرور شدن به زندگى دنیا، اندیشه و بینشى کفرآمیز است. (و ما أظنّ الساعة قائمة ... قال له صاحبه وهو یحاوره أکفرت بالذى خلقک)
۳- دل بستگىِ شدید به دنیا و غفلت از نقش خداوند در آفرینش و اعطاى نعمت ها، نشانه کفر است. (و کان له ثمر فقال ... أنا أکثر منک مالاً ... ما أظنّ أن تبید هذه ... قال له صاحبه ... أکفرت بالذى خلقک) در پى گفته هاى مرد ثروت مند و فخرفروشى هاى او و انکار فناپذیرى نعمت ها، مرد مؤمن، با سؤال «أکفرت» با وى به گفتوگو پرداخت و این نشان دهنده کفرورزى مرد ثروت مند در اندیشه ها و گفته هایش است.
۴- اعتراض به صاحبان اندیشه انحرافى و بحث و گفتوگو در جهت اصلاح آن، شیوه اى پسندیده و مطلوب نزد خداوند است. (و ما أظنّ الساعة قائمة و لئن رُددتُّ ... أکفرت بالذى خلقک)
۵- هم نشینى و مصاحبت با کافران به منظور بحث ارشادى و هدایت آنان، بلامانع است. (قال له صاحبه وهو یحاوره أکفرت)
۶- آفرینش آدمى از خاک و سپس نطفه و تکامل آن به صورت انسانى کامل، سیر پیدایش انسان است. (بالذى خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ سوّیک رجلاً) جمله «خلقک من تراب» یا نظر به این دارد که خداوند، حضرت آدم(ع) را از خاک آفرید - بنابراین، اصل همه انسان ها خاک است - و یا این که نطفه از غذاهایى تولید مى شود که از خاک گرفته شده است.
۷- سیر تکاملى آفرینش انسان، از حضیض خاک تا اندام کامل و کاراى یک مرد (انسان)، زمینه اى براى توجه او به خداوند است. (أکفرت بالذى خلقک من تراب ثمّ من نطفة ثمّ سوّیک رجلاً) «تسویة» به معناى «تعدیل» است (تاج العروس) و «سوّاک رجلاً» یعنى تو را به صورت و حالت یک مرد معتدل ساخت.
۸- غفلت انسان از گذشته حقیر و بى مقدار خویش، پیش از شکل گرفتن در رحم مادر، مایه غرور و خودبزرگ بینى او است. (أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا) ( ... أکفرت بالذى خلقک من تراب ثمّ من نطفة)
۹- آفرینش انسان از خاک و نطفه و معتدل ساختن او، دلایلى روشن بر امکان برپایى معاد و کافى در رفع استبعاد قیامت است. (و ما أظنّ الساعة قائمة ... أکفرت بالذى خلقک من تراب) پاسخ مرد مؤمن به ثروت مند مغرور، با جمله «أکفرت بالذى...» حکایت از آن دارد که انکار معاد از جانب او که با جمله «و ما أظنّ...» بیان شده بود، به جهت استبعاد تجدید حیات آدمى پس از مرگ بوده است، لذا مرد مؤمن، با یادآورى قدرت خداوند و بیان سابقه خاک و نطفه بودن آدمى، به رفع این استبعاد و بیان قدرت خداوند پرداخته است.
موضوعات مرتبط
- انسان: انسان از خاک ۶، ۹; انسان از نطفه ۶، ۹; خلقت انسان ۹; مراحل خلقت انسان ۶، ۷
- باغدار متکبر: گفتگو با باغدار متکبر ۱; هدایت باغدار متکبر ۱; همنشین باغدار متکبر ۱; همنشینى با باغدار متکبر ۱
- بینش: بینش کفرآمیز ۲
- تکبر: آثار تکبر ۲; عوامل تکبر ۸
- خدا: دلایل قدرت خدا ۹
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۲، ۳
- ذکر: زمینه ذکر خدا ۷
- عمل: عمل پسندیده ۴
- غفلت: آثار غفلت ۸; آثار غفلت از خدا ۳; غفلت از منشأ نعمت ۳
- کافران: هدایت کافران ۵; همنشینى با کافران ۵
- کفر: زمینه کفر ۲; نشانه هاى کفر ۳
- گمراهان: اعتراض به گمراهان ۴; روش هدایت گمراهان ۴; گفتگو باگمراهان ۴
- معاد: آثار تکذیب معاد ۲; آثار شک در معاد ۲; دلایل معاد ۹
- همنشینى: احکام همنشینى ۵
منابع