تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۷: خط ۹:
<span id='link75'><span>
<span id='link75'><span>
==آيه و ترجمه ==
==آيه و ترجمه ==
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يَسخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسى أَن يَكُونُوا خَيراً مِّنهُمْ وَ لا نِساءٌ مِّن نِّساءٍ عَسى أَن يَكُنَّ خَيراً مِّنهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنفُسكمْ وَ لا تَنَابَزُوا بِالاَلْقَبِ بِئْس الاسمُ الْفُسوقُ بَعْدَ الايمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُب فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۱۱)
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يَسخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسى أَن يَكُونُوا خَيراً مِّنهُمْ وَ لا نِساءٌ مِّن نِّساءٍ عَسى أَن يَكُنَّ خَيراً مِّنهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنفُسكمْ وَ لا تَنَابَزُوا بِالاَلْقَبِ بِئْس الاسمُ الْفُسوقُ بَعْدَ الايمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُب فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۱۱)
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظنِّ إِنَّ بَعْض ‍ الظنِّ إِثْمٌ وَ لا تجَسسوا وَ لا يَغْتَب بَّعْضكُم بَعْضاً أَ يحِب أَحَدُكمْ أَن يَأْكلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(۱۲)
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظنِّ إِنَّ بَعْض ‍ الظنِّ إِثْمٌ وَ لا تجَسسوا وَ لا يَغْتَب بَّعْضكُم بَعْضاً أَ يحِب أَحَدُكمْ أَن يَأْكلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(۱۲)
ترجمه :
ترجمه :
۱۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر شايد آنان بهتر از اينان باشند، و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند.
۱۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر شايد آنان بهتر از اينان باشند، و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند.
خط ۱۶۰: خط ۱۶۲:
طبق پاره اى از روايات بر مسلمانان واجب است كه رد غيبت كنند، يعنى در برابر غيبت به دفاع برخيزند، و از برادر مسلمانى كه حيثيتش به خطر افتاده دفاع كنند، و چه زيبا است جامعه اى كه اين اصول اخلاقى در آن دقيقا اجرا شود.
طبق پاره اى از روايات بر مسلمانان واجب است كه رد غيبت كنند، يعنى در برابر غيبت به دفاع برخيزند، و از برادر مسلمانى كه حيثيتش به خطر افتاده دفاع كنند، و چه زيبا است جامعه اى كه اين اصول اخلاقى در آن دقيقا اجرا شود.


'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۹ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۱}}


[[رده:تفسیر نمونه]]
[[رده:تفسیر نمونه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۴

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۷۶

آيه ۱۱-۱۲

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا يَسخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسى أَن يَكُونُوا خَيراً مِّنهُمْ وَ لا نِساءٌ مِّن نِّساءٍ عَسى أَن يَكُنَّ خَيراً مِّنهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنفُسكمْ وَ لا تَنَابَزُوا بِالاَلْقَبِ بِئْس الاسمُ الْفُسوقُ بَعْدَ الايمَنِ وَ مَن لَّمْ يَتُب فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(۱۱) يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظنِّ إِنَّ بَعْض ‍ الظنِّ إِثْمٌ وَ لا تجَسسوا وَ لا يَغْتَب بَّعْضكُم بَعْضاً أَ يحِب أَحَدُكمْ أَن يَأْكلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(۱۲) ترجمه : ۱۱ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را استهزا كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند، و نه زنانى از زنان ديگر شايد آنان بهتر از اينان باشند، و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد، و با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام كفر بگذاريد، و آنها كه توبه نكنند ظالم و ستمگرند. ۱۲ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۷۷

گناه است ، و هرگز (در كار ديگران ) تجسس نكنيد، و هيچيك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به يقين ) همه شما از اين امر كراهت داريد، تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است . شان نزول : مفسران براى اين آيات شاءن نزولهاى مختلفى نقل كرده اند، از جمله اينكه : جمله «لا يسخر قوم من قوم » درباره «ثابت بن قيس » (خطيب پيامبر صلى اللّه عليه و آله ) نازل شده است كه گوشهايش سنگين بود، و هنگامى كه وارد مسجد مى شد كنار دست پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى او جائى باز مى كردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز فراغت پيدا كرده ، و جاى خود نشسته بودند، او جمعيت را مى شكافت و مى گفت : جا بدهيد! جا بدهيد! تا به يكى از مسلمانان رسيد، و او گفت همينجا بنشين ! او پشت سرش نشست ، اما خشمگين شد، هنگامى كه هوا روشن گشت «ثابت » به آن مرد گفت : كيستى ؟ او نام خود را برد و گفت فلانكس ‍ هستم ، «ثابت » گفت : فرزند فلان زن ؟! و در اينجا نام مادرش را با لقب زشتى كه در جاهليت مى بردند ياد كرد، آن مرد شرمگين شد و سر خود را بزير انداخت ، آيه نازل شد و مسلمانان را از اين گونه كارهاى زشت نهى كرد. و گفته اند: «و لا نساء من نساء» درباره «ام سلمه » نازل گرديد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) او را به خاطر لباس ‍ مخصوصى كه پوشيده بود، يا به خاطر كوتاهى قدش مسخره كردند، آيه نازل شد و آنها را از اين عمل بازداشت .

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۷۸

و نيز گفته اند جمله «و لا يغتب بعضكم بعضا» درباره دو نفر از اصحاب رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) است كه رفيقشان «سلمان » را غيبت كردند، زيرا او را خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بياورد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) سلمان را سراغ «اسامة بن زيد» كه مسئول «بيت المال » بود فرستاد، «اسامه » گفت : الان چيزى ندارم ، آن دو نفر از «اسامه » غيبت كردند و گفتند: او بخل ورزيده و درباره «سلمان » گفتند: اگر او را به سراغ چاه سميحه (چاه پر آبى بود) بفرستيم آب آن فروكش خواهد كرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه » بيايند، و درباره موضوع كار خود تجسس كنند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى بينم ، عرض كردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده ايم ! فرمود: آرى گوشت «سلمان » و «اسامه » را مى خورديد، آيه نازل شد و مسلمانان را از غيبت نهى كرد. استهزاء، بدگمانى ، غيبت ، تجسس ، و القاب زشت ممنوع ! از آنجا كه قرآن مجيد در اين سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس ‍ معيارهاى اخلاقى پرداخته ، پس از بحث درباره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در آيات مورد بحث به شرح قسمتى از ريشه هاى اين اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نيز برچيده شود، و درگيرى و نزاع پايان گيرد. در هر يك از دو آيه فوق به سه قسمت از امورى كه مى تواند جرقه اى براى روشن كردن آتش جنگ و اختلاف باشد با تعبيراتى صريح و گويا پرداخته .

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۷۹

نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگرى را استهزاء كند» (يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم ). چه اينكه «شايد آنها كه مورد سخريه قرار گرفته اند از اينها بهتر باشند» (عسى ان يكونوا خيرا منهم ). «همچنين هيچ گروهى از زنان نبايد زنان ديگرى را مورد سخريه قرار دهند، چرا كه ممكن است آنها از اينها بهتر باشند» (و لا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن ). در اينجا مخاطب مؤ منانند، اعم از مردان و زنان ، قرآن به همه هشدار مى دهد كه از اين عمل زشت بپرهيزند، چرا كه سرچشمه استهزاء و سخريه همان حس خود برتربينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده . و اين «خود برتربينى » بيشتر از ارزشهاى ظاهرى و مادى سرچشمه مى گيرد مثلا فلان كس خود را از ديگرى ثروتمندتر، زيباتر، يا از قبيله اى سرشناستر مى شمرد، و احيانا اين پندار كه از نظر علم و عبادت و معنويات از فلان جمعيت برتر است او را وادار به سخريه مى كند، در حالى كه معيار ارزش در پيشگاه خداوند تقوا است ، و اين بستگى به پاكى قلب و نيت و تواضع و اخلاق و ادب دارد. هيچ كس نمى تواند بگويد: من در پيشگاه خدا از فلان كس برترم ، و به همين دليل تحقير ديگران و خود را برتر شمردن يكى از بدترين كارها، و زشترين عيوب اخلاقى است كه بازتاب آن در تمام زندگى انسانها ممكن است آشكار شود. سپس در دومين مرحله مى فرمايد: «و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد» (و لا تلمزوا انفسكم ).

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۰

«لا تلمزوا» از ماده «لمز» بر وزن (طنز) به معنى عيبجوئى و طعنه زدن است ، و بعضى فرق ميان «همز» و «لمز» را چنين گفته اند كه «لمز» شمردن عيوب افراد است در حضور آنها، و «همز» ذكر عيوب در غياب آنها است ، و نيز گفته اند كه «لمز» عيبجوئى با چشم و اشاره است ، در حالى كه «همز» عيبجوئى با زبان است (شرح بيشتر پيرامون اين موضوع به خواست خدا در تفسير سوره همزه خواهد آمد). جالب اينكه قرآن در اين آيه با تعبير «انفسكم » به وحدت و يكپارچگى مؤ منان اشاره كرده و اعلام مى دارد كه همه مؤ منان به منزله نفس واحدى هستند و اگر از ديگرى عيبجوئى كنيد در واقع از خودتان عيبجوئى كرده ايد!. و بالاخره در مرحله سوم مى افزايد: «و يكديگر را با القاب زشت و ناپسند ياد نكنيد» (و لا تنابزوا بالالقاب ). بسيارى از افراد بى بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند، و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احيانا از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى در سابق كار بدى داشته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق باشد بر او بگذارند. اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مى كند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده . در حديثى آمده است كه روزى «صفيه » دختر «حيى ابن اخطب » (همان زن يهودى كه بعد از ماجراى فتح خيبر مسلمان شد و به همسرى پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) در آمد) روزى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) آمد در حالى كه اشك مى ريخت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از ماجرا پرسيد، گفت : عايشه مرا سرزنش مى كند و مى گويد: «اى يهودى زاده »! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: چرا نگفتى پدرم هارون است ، و عمويم

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۱

موسى ، و همسرم محمد (صلى اللّه عليه و آله )؟ و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد. به همين جهت در پايان آيه مى افزايد: «بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان آوردن نام كفر بگذارند» (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان ). بعضى در تفسير اين جمله احتمال ديگرى داده اند و آن اينكه خداوند مؤ منان را نهى مى كند از اينكه بعد از ايمان به خاطر عيبجوئى مردم نام فسق را بر خود پذيرند. ولى تفسير اول با توجه به صدر آيه و شاءن نزولى كه ذكر شد مناسبتر به نظر مى رسد. و در پايان آيه براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: «و آنها كه توبه نكنند و از اين اعمال دست برندارند ظالم و ستمگرند» (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون ). چه ظلمى از اين بدتر كه انسان با سخنان نيش دار، و تحقير و عيبجوئى ، قلب مردم با ايمان را كه مركز عشق خدا است بيازارد، و شخصيت و آبروى آنها را كه سرمايه بزرگ زندگى آنان است از بين ببرد. گفتيم : در هر يك از دو آيه مورد بحث سه حكم اسلامى در زمينه مسائل اخلاق اجتماعى مطرح شده ، احكام سه گانه آيه اول به ترتيب : عدم سخريه ، و ترك عيبجوئى ، و تنابز به القاب بود، و احكام سه گانه آيه دوم به ترتيب : اجتناب از گمان بد، تجسس و غيبت است . در اين آيه نخست مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است »! (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ). منظور از «كثيرا من الظن » گمانهاى بد است كه نسبت به گمانهاى

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۲

خوب در ميان مردم بيشتر است لذا از آن تعبير به كثير شده و گرنه «حسن ظن و گمان خير» نه تنها ممنوع نيست بلكه مستحسن است ، چنانكه قرآن مجيد در آيه ۱۲ سوره نور مى فرمايد: لو لا اذ سمعتموه ظن المؤ منون و المؤ منات بانفسهم خيرا: ((چرا هنگامى كه آن نسبت ناروا را شنيديد مردان و زنان باايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند))؟! قابل توجه اينكه : نهى از «كثيرى » از گمانها شده ، ولى در مقام تعليل مى گويد زيرا «بعضى » از گمانها گناه است اين تفاوت تعبير ممكن است از اين جهت باشد كه گمانهاى بد بعضى مطابق واقع است ، و بعضى مخالف واقع ، آنكه مخالف واقع است مسلما گناه است ، و لذا تعبير به «ان بعض الظن اثم » شده است ، بنابراين وجود همين گناه كافى است كه از همه بپرهيزد. در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود كه گمان بد و خوب غالبا اختيارى نيست ، يعنى بر اثر يك سلسله مقدمات كه از اختيار انسان بيرون است در ذهن منعكس مى شود، بنابراين چگونه مى شود از آن نهى كرد؟! ۱ - منظور از اين نهى ، نهى از ترتيب آثار است ، يعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پيدا شد، در عمل كوچكترين اعتنائى به آن نكنيد، طرز رفتار خود را دگرگون نسازيد، و مناسبات خود را با طرف تغيير ندهيد، بنابراين آنچه گناه است ترتيب اثر دادن به گمان بد مى باشد. لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : ثلاث فى المؤ من لا يستحسن ، و له منهن مخرج ، فمخرجه من سوءالظن ان لا يحققه : «سه چيز است كه وجود آن در مؤ من پسنديده نيست ، و راه فرار دارد، از جمله سوءظن است كه راه فرارش اين است كه به آن جامه عمل نپوشاند».

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۳

۲ - انسان مى تواند با تفكر روى مسائل مختلفى ، گمان بد را در بسيارى از موارد از خود دور سازد، به اين ترتيب كه در راههاى حمل بر صحت بينديشد و احتمالات صحيحى را كه در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و تدريجا بر گمان بد غلبه كند. بنابراين گمان بد چيزى نيست كه هميشه از اختيار آدمى بيرون باشد. لذا در روايات دستور داده شده كه اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كن ، تا دليلى برخلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى كه از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام كه مى توانى محمل نيكى براى آن بيابى ، قال اءميرالمؤ منين (عليه السلام ): ضع امر اخيك على احسنه حتى ياتيك ما يقلبك منه . و لا تظنن بكلمة خرجت من اخيك سوء و انت تجدلها فى الخير محملا. به هر حال اين دستور اسلامى يكى از جامعترين و حساب شده ترين دستورها در زمينه روابط اجتماعى انسانها است ، كه مساءله امنيت را به طور كامل در جامعه تضمين مى كند. كه شرح آن در بحث نكات خواهد آمد. سپس در دستور بعد مساءله «نهى از تجسس » را مطرح كرده ، مى فرمايد: «و هرگز در كار ديگران تجسس نكنيد» (و لا تجسسوا). «تجسس » و «تحسس » هر دو به معنى جستجوگرى است ولى اولى معمولا در امور نامطلوب مى آيد، و دومى غالبا در امر خير، چنانكه يعقوب به فرزندانش دستور مى دهد: يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه : ((اى فرزندان من ! برويد و از (گمشده من ) يوسف و برادرش جستجو كنيد)) (يوسف - ۸۷).

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۴

در حقيقت گمان بد عاملى است براى جستجوگرى ، و جستجوگرى عاملى است براى كشف اسرار و رازهاى نهانى مردم ، و اسلام هرگز اجازه نمى دهد كه رازهاى خصوصى آنها فاش شود. و به تعبير ديگر اسلام مى خواهد مردم در زندگى خصوصى خود از هر نظر در امنيت باشند. بديهى است اگر اجازه داده شود هر كس به جستجوگرى درباره ديگران برخيزد حيثيت و آبروى مردم بر باد مى رود، و جهنمى به وجود مى آيد كه همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود. البته اين دستور منافاتى با وجود دستگاههاى اطلاعاتى در حكومت اسلامى براى مبارزه با توطئه ها نخواهد داشت ولى اين بدان معنى نيست كه اين دستگاهها حق دارند در زندگى خصوصى مردم جستجوگرى كنند چنانكه به خواست خدا شرح داده خواهد شد. و بالاخره در سومين و آخرين دستور كه در حقيقت معلول و نتيجه دو برنامه قبل است مى فرمايد: «هيچكدام از شما ديگرى را غيبت نكند» (و لا يغتب بعضكم بعضا). و به اين ترتيب گمان بد سرچشمه تجسس ، و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى ، و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مى شود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است . سپس براى اينكه قبح و زشتى اين عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن يك مثال گويا ريخته ، مى گويد: «آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا). «به يقين همه شما از اين امر كراهت داريد» (فكرهتموه ). آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن او است ، و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن او است ،

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۵

و تعبير به «مرده » به خاطر آن است كه «غيبت » در غياب افراد صورت مى گيرد، كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند. و اين ناجوانمردانه ترين ستمى است كه ممكن است انسان درباره برادر خود روا دارد. آرى اين تشبيه بيانگر زشتى فوق العاده غيبت و گناه عظيم آن است . در روايات اسلامى - چنانكه خواهد آمد - نيز اهميت فوق العاده اى به مساءله «غيبت » داده شده است ، و كمتر گناهى است كه مجازات آن از نظر اسلام تا اين حد سنگين باشد. و از آنجا كه ممكن است افرادى آلوده به بعضى از اين گناهان سه گانه باشند و با شنيدن اين آيات متنبه شوند، و در صدد جبران بر آيند در پايان آيه راه را به روى آنها گشوده ، مى فرمايد: «تقواى الهى ، پيشه كنيد و از خدا بترسيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است » (و اتقوا الله ان الله تواب رحيم ). نخست بايد روح تقوا و خداترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گيرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود.

نكته ها:

امنيت كامل و همه جانبه اجتماعى

دستورهاى ششگانه اى كه در دو آيه فوق مطرح شده (نهى از سخريه ، و عيبجوئى ، و القاب زشت ، و گمان بد، و تجسس ، و غيبت ) هرگاه به طور كامل در يك جامعه پياده شود آبرو و حيثيت افراد جامعه را از هر نظر بيمه مى كند، نه كسى مى تواند به عنوان خود برتربينى ديگران را وسيله تفريح و سخريه قرار دهد، و نه مى تواند زبان به عيبجوئى اين و آن بگشايد، و نه با القاب زشت

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۶

حرمت و شخصيت افراد را در هم بشكند. نه حق دارد حتى گمان بد ببرد، نه در زندگى خصوصى افراد به جستجو پردازد، و نه عيب پنهانى آنها را براى ديگران فاش كند. به تعبير ديگر انسان چهار سرمايه دارد كه همه آنها بايد در دژهاى اين قانون قرار گيرد و محفوظ باشد: جان ، و مال ، و ناموس ، و آبرو. تعبيرات آيات فوق و روايات اسلامى نشان مى دهد كه آبرو و حيثيت افراد همچون مال و جان آنها است ، بلكه از بعضى جهات مهمتر است ! اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنيت كامل حكمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به يكديگر هجوم نكنند، بلكه از نظر زبان مردم ، و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر آنان نيز در امان باشند، و هر كس ‍ احساس كند كه ديگرى حتى در منطقه افكار خود تيرهاى تهمت را به سوى او نشانه گيرى نمى كند، و اين امنيتى است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مذهبى و مؤ من امكان پذير نيست . پيغمبر گرامى (صلى اللّه عليه و آله ) در حديثى مى فرمايد: ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه ، و ان يظن به السؤ : «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر ديگران حرام كرده ، و همچنين گمان بد درباره او بردن ». گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حيثيت او لطمه وارد مى كند، بلكه براى صاحب آن نيز بلائى است بزرگ زيرا سبب مى شود كه او را از همكارى با مردم و تعاون اجتماعى بركنار كند، و دنيائى وحشتناك آكنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنانكه در حديثى از اءمير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : من لم يحسن ظنه استوحش من كل احد: «كسى كه گمان بد داشته باشد

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۷

از همه كس مى ترسد و وحشت دارد»!. به تعبير ديگر: چيزى كه زندگى انسان را از حيوانات جدا مى كند، و به آن رونق و حركت و تكامل مى بخشد، روح تعاون و همكارى دسته جمعى است ، و اين در صورتى امكان پذير است كه اعتماد و خوشبينى بر مردم حاكم باشد، در حالى كه سوءظن پايه هاى اين اعتماد را در هم مى كوبد، پيوندهاى تعاون را از بين مى برد و روح اجتماعى را تضعيف مى كند. نه تنها سوءظن كه مساءله تجسس و غيبت نيز چنين است . افراد بدبين از همه چيز مى ترسند، و از همه كس وحشت دارند، و نگرانى جانكاهى دائما بر روح آنها مستولى است ، نه مى توانند يار و مونسى غمخوار پيدا كنند، و نه شريك و همكارى براى فعاليتهاى اجتماعى ، و نه يار و ياورى براى روز درماندگى . توجه به اين نكته نيز لازم است كه منظور از «ظن » در اينجا گمانهاى بى دليل است بنابراين در مواردى كه گمان متكى به دليل يعنى ظن معتبر باشد از اين حكم مستثنى است مانند گمانى كه از شهادت دو نفر عادل حاصل مى شود.

تجسس نكنيد!

ديديم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آيه فوق منع نموده ، و از آنجا كه هيچگونه قيد و شرطى براى آن قائل نشده نشان مى دهد كه جستجوگرى در كار ديگران و تلاش براى افشاى اسرار آنها گناه است ، ولى البته قرائنى كه در داخل و خارج آيه است نشان مى دهد كه اين حكم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است ، و در زندگى اجتماعى تا آنجا كه تاءثيرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نيز اين حكم صادق است .

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۸

اما روشن است آنجا كه ارتباطى با سرنوشت ديگران و كيان جامعه پيدا مى كند مساءله شكل ديگرى به خود مى گيرد، لذا شخص پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) ماءمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود كه از آنها بعنوان «عيون » تعبير مى شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گردآورى كنند. و نيز به همين دليل حكومت اسلامى مى تواند ماءموران اطلاعاتى داشته باشد، يا سازمان گسترده اى براى گردآورى اطلاعات تاءسيس كند، و آنجا كه بيم توطئه بر ضد جامعه ، و يا به خطر انداختن امنيت و حكومت اسلامى مى رود به تجسس برخيزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى كنند. ولى اين امر هرگز نبايد بهانه اى براى شكستن حرمت اين قانون اصيل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مساءله توطئه و اخلال به امنيت به خود اجازه دهند كه به زندگى خصوصى مردم يورش برند، نامه هاى آنها را باز كنند، تلفنها را كنترل نمايند و وقت و بى وقت به خانه آنها هجوم آورند. خلاصه اينكه مرز ميان تجسس و به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنيت جامعه بسيار دقيق و ظريف است ، و مسئولين اداره امور اجتماع بايد دقيقا مراقب اين مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنيت جامعه و حكومت اسلامى به خطر نيفتد.

غيبت از بزرگترين گناهان است

گفتيم سرمايه بزرگ انسان در زندگى حيثيت و آبرو و شخصيت او است ، و هر چيز آن را به خطر بيندازد مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد، بلكه گاه ترور شخصيت از ترور شخص مهمتر محسوب مى شود، و اينجا

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۸۹

است كه گاه گناه آن از قتل نفس نيز سنگين تر است . يكى از فلسفه هاى تحريم غيبت اين است كه اين سرمايه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص در هم نشكند، و حيثيت آنها را لكه دار نسازد، و اين مطلبى است كه اسلام آن را بااهميت بسيار تلقى مى كند. نكته ديگر اينكه «غيبت » «بد بينى » مى آفريند، پيوندهاى اجتماعى را سست مى كند، سرمايه اعتماد را از بين مى برد، و پايه هاى تعاون و همكارى را متزلزل مى سازد. مى دانيم اسلام براى مساءله وحدت و يكپارچگى جامعه اسلامى و انسجام و استحكام آن اهميت فوق العاده اى قائل شده است ، هر چيز اين وحدت را تحكيم كند مورد علاقه اسلام است ، و هر چيز آن را تضعيف نمايد منفور است ، و غيبت يكى از عوامل مهم تضعيف است . از اينها گذشته «غيبت » بذر كينه و عداوت را در دلها مى پاشد، و گاه سرچشمه نزاعهاى خونين و قتل و كشتار مى گردد. خلاصه اين كه اگر در اسلام غيبت به عنوان يكى از بزرگترين گناهان كبيره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است . در روايات اسلامى تعبيراتى بسيار تكان دهنده در اين زمينه ديده مى شود، كه نمونه اى از آن را ذيلا مى آوريم : پيغمبر گرامى اسلام فرمود: ان الدرهم يصيبه الرجل من الربا اعظم عند الله فى الخطيئة من ست و ثلاثين زنية ، يزنيها الرجل ! و اربى الربا عرض ‍ الرجل المسلم !: «درهمى كه انسان از ربا به دست مى آورد گناهش نزد خدا از سى و شش زنا بزرگتر است ! و از هر ربا بالاتر آبروى مسلمان است »!.

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۰

اين مقايسه به خاطر آن است كه «زنا» هر اندازه قبيح و زشت است جنبه «حق الله » دارد، ولى رباخوارى ، و از آن بدتر ريختن آبروى مردم از طريق غيبت ، يا غير آن ، جنبه «حق الناس » دارد. در حديث ديگرى آمده است : روزى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با صداى بلند خطبه خواند و فرياد زد: يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤ من بقلبه ! لا تغتابوا المسلمين ، و لا تتبعوا عوراتهم ، فانه من تتبع عورة اخيه تتبع الله عورته ، و من تتبع الله عورته يفضحه فى جوف بيته !؟ «اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد و نه با قلب ! غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننمائيد، زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مى سازد، و در دل خانه اش رسوايش مى كند»!. و در حديث ديگرى آمده است كه خداوند به موسى وحى فرستاد: من مات تائبا من الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة ، و من مات مصرا عليها فهو اول من يدخل النار!: «كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و كسى كه بميرد در حالى كه اصرار بر آن داشته باشد اولين كسى است كه وارد دوزخ مى گردد»!. و نيز در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : الغيبة اسرع فى دين الرجل المسلم من الا كلة فى جوفه !: «تاءثير غيبت در دين مسلمان از خوره در جسم او سريعتر است »!. اين تشبيه نشان مى دهد كه غيبت همانند خوره كه گوشت تن را مى خورد

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۱

و متلاشى مى كند به سرعت ايمان انسان را بر باد مى دهد، و با توجه به اينكه انگيزه هاى غيبت امورى همچون حسد، تكبر، بخل ، كينه توزى ، انحصارطلبى و مانند اين صفات زشت و نكوهيده است روشن مى شود كه چرا غيبت و از بين بردن آبرو و احترام مسلمانان از اين طريق اين چنين ايمان انسان را بر باد مى دهد (دقت كنيد). روايات در اين زمينه در منابع اسلامى بسيار زياد است كه با ذكر حديث ديگرى اين بحث را پايان مى دهيم امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: من روى على مؤ من رواية يريد بها شينه ، و هدم مروته ، ليسقط من اعين الناس ، اخرجه الله من ولايته الى ولاية الشيطان ، فلا يقبله الشيطان !: «كسى كه به منظور عيبجوئى و آبروريزى مؤ منى سخنى نقل كند تا او را از نظر مردم بيندازد، خداوند او را از ولايت خودش بيرون كرده ، به سوى ولايت شيطان مى فرستد، و اما شيطان هم او را نمى پذيرد»!. تمام اين تاءكيدات و عبارات تكان دهنده به خاطر اهميت فوق العاده اى است كه اسلام براى حفظ آبرو، و حيثيت اجتماعى مؤ منان قائل است ، و نيز به خاطر تاءثير مخربى است كه غيبت در وحدت جامعه ، و اعتماد متقابل و پيوند دلها دارد، و از آن بدتر اينكه غيبت عاملى است براى دامن زدن به آتش كينه و عداوت و دشمنى و نفاق و اشاعه فحشاء در سطح اجتماع ، چرا كه وقتى عيوب پنهانى مردم از طريق غيبت آشكار شود اهميت و عظمت گناه از ميان مى رود و آلودگى به آن آسان مى شود.

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۲

مفهوم غيبت

«غيبت » چنانكه از اسمش پيدا است اين است كه در غياب كسى سخنى گويند، منتهى سخنى كه عيبى از عيوب او را فاش سازد، خواه اين عيب جسمانى باشد، يا اخلاقى ، در اعمال او باشد يا در سخنش ، و حتى در امورى كه مربوط به او است مانند لباس ، خانه ، همسر و فرزندان و مانند اينها. بنابراين اگر كسى صفات ظاهر و آشكار ديگرى را بيان كند غيبت نخواهد بود. مگر اينكه قصد مذمت و عيبجوئى داشته باشد كه در اين صورت حرام است ، مثل اينكه در مقام مذمت بگويد آن مرد نابينا، يا كوتاه قد، يا سياهرنگ يا كوسه ! به اين ترتيب ذكر عيوب پنهانى به هر قصد و نيتى كه باشد غيبت و حرام است ، و ذكر عيوب آشكار اگر به قصد مذمت باشد آن نيز حرام است ، خواه آن را در مفهوم غيبت وارد بدانيم يا نه . اينها همه در صورتى است كه اين صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجود نداشته باشد داخل در عنوان «تهمت » خواهد بود كه گناه آن به مراتب شديدتر و سنگينتر است . در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : الغيبة ان تقول فى اخيك ما ستره الله عليه ، و اما الامر الظاهر فيه ، مثل الحدة و العجلة ، فلا، و البهتان ان تقول ما ليس فيه : «غيبت آن است كه درباره برادر مسلمانت چيزى را بگوئى كه خداوند پنهان داشته ، و اما چيزى كه ظاهر است مانند تندخوئى و عجله داخل در غيبت نيست ، اما بهتان اين است كه چيزى را بگوئى كه در او وجود ندارد».

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۳

و از اينجا روشن مى شود عذرهاى عوامانه اى كه بعضى براى غيبت مى آورند مسموع نيست ، مثلا گاهى غيبت كننده مى گويد اين غيبت نيست ، بلكه صفت او است ! در حالى كه اگر صفتش نباشد تهمت است نه غيبت . يا اين كه مى گويد: اين سخنى است كه در حضور او نيز مى گويم ، در حالى كه گفتن آن پيش روى طرف نه تنها از گناه غيبت نمى كاهد بلكه به خاطر ايذاء، گناه سنگينترى را به بار مى آورد.

علاج غيبت و توبه آن

«غيبت » مانند بسيارى از صفات ذميمه تدريجا به صورت يك بيمارى روانى درمى آيد، به گونه اى كه غيبت كننده از كار خود لذت مى برد، و از اين كه پيوسته آبروى اين و آن را بريزد احساس رضا و خشنودى مى كند، و اين يكى از مراحل بسيار خطرناك اخلاقى است . اينجا است كه غيبت كننده بايد قبل از هر چيز به درمان انگيزه هاى درونى غيبت كه در اعماق روح او است و به اين گناه دامن مى زند بپردازد، انگيزه هائى همچون «بخل » و «حسد» و «كينه توزى » و «عداوت » و «خود برتربينى ». بايد از طريق خودسازى ، و تفكر در عواقب سوء اين صفات زشت و نتائج شومى كه ببار مى آورد، و همچنين از طريق رياضت نفس اين آلودگيها را از جان و دل بشويد، تا بتواند زبان را از آلودگى به غيبت باز دارد. سپس در مقام توبه برآيد، و از آنجا كه غيبت جنبه حق الناس دارد اگر دسترسى به صاحب غيبت دارد و مشكل تازه اى ايجاد نمى كند، از او عذرخواهى كند، هر چند بصورت سر بسته باشد، مثلا بگويد من گاهى بر اثر نادانى

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۴

و بيخبرى از شما غيبت كرده ام مرا ببخش ، و شرح بيشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود. و اگر دسترسى به طرف ندارد يا او را نمى شناسد، يا از دنيا رفته است ، براى او استغفار كند، و عمل نيك انجام دهد، شايد به بركت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد.

موارد استثناء

آخرين سخن درباره غيبت اينكه قانون غيبت مانند هر قانون ديگر استثناهائى دارد، از جمله اين كه گاه در مقام «مشورت » مثلا براى انتخاب همسر، يا شريك در كسب و كار و مانند آن كسى سؤ الى از انسان مى كند، امانت در مشورت كه يك قانون مسلم اسلامى است ايجاب مى كند اگر عيوبى از طرف سراغ دارد بگويد، مبادا مسلمانى در دام بيفتد، و چنين غيبتى كه با چنين نيت انجام مى گيرد حرام نيست . همچنين در موارد ديگرى كه اهداف مهمى مانند هدف مشورت در كار باشد، يا براى احقاق حق و تظلم صورت گيرد. البته كسى كه آشكارا گناه مى كند و به اصطلاح «متجاهر به فسق » است از موضوع غيبت خارج است ، و اگر گناه او را پشت سر او بازگو كنند ايرادى ندارد، ولى بايد توجه داشت اين حكم مخصوص گناهى است كه نسبت به آن متجاهر است . اين نكته نيز قابل توجه است كه نه تنها غيبت كردن حرام است ، گوش به غيبت دادن ، و در مجلس غيبت حضور يافتن آن نيز جزء محرمات است ، بلكه

تفسير نمونه جلد ۲۲ صفحه ۱۹۵

طبق پاره اى از روايات بر مسلمانان واجب است كه رد غيبت كنند، يعنى در برابر غيبت به دفاع برخيزند، و از برادر مسلمانى كه حيثيتش به خطر افتاده دفاع كنند، و چه زيبا است جامعه اى كه اين اصول اخلاقى در آن دقيقا اجرا شود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←