تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۹-۱۰
آيه و ترجمه
وَ إِن طائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَيْنهُمَا فَإِن بَغَت إِحْدَاهُمَا عَلى الاُخْرَى فَقَتِلُوا الَّتى تَبْغِى حَتى تَفِى ءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَت فَأَصلِحُوا بَيْنهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطوا إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُقْسِطِينَ(۹) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصلِحُوا بَينَ أَخَوَيْكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(۱۰) ترجمه : ۹ - هر گاه دو گروه از مؤ منان با هم به نزاع و جنگ پردازند در ميان آنها صلح برقرار سازيد و اگر يكى از آنها بر ديگرى تجاوز كند با طايفه ظالم پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد، هر گاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد) در ميان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازيد، و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشه گان را دوست دارد. ۱۰ - مؤ منان برادر يكديگرند، بنابراين ميان دو برادر خود صلح برقرار سازيد، و تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد. شان نزول : در شاءن نزول اين آيات آمده است كه ميان دو قبيله «اوس » و «خزرج » (دو قبيله معروف مدينه ) اختلافى افتاد، و همان سبب شد كه گروهى از آن
دو به جان هم بيفتند و با چوب و كفش يكديگر را بزنند! (آيه فوق نازل شد و راه برخورد با چنين حوادثى را به مسلمانان آموخت ). بعضى ديگر گفته اند: دو نفر از «انصار» با هم خصومت و اختلافى پيدا كرده بودند، يكى از آنها به ديگرى گفت : من حقم را به زور از تو خواهم گرفت ، زيرا جمعيت قبيله من زياد است ! و ديگرى گفت : براى داورى نزد رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) مى رويم . نفر اول نپذيرفت ، و كار اختلاف بالا گرفت ، و گروهى از دو قبيله با دست و كفش و حتى شمشير به يكديگر حمله كردند آيات فوق نازل شد (و وظيفه مسلمانان را در برابر اينگونه اختلافات روشن ساخت ). تفسير : مؤ منان برادر يكديگرند قرآن در اينجا به عنوان يك قانون كلى و عمومى براى هميشه و همه جا مى گويد: «هرگاه دو گروه از مؤ منان با هم به نزاع و جنگ پردازند در ميان آنها صلح برقرار سازيد» (و ان طائفتان من المؤ منين اقتتلوا فاصلحوا بينهما). درست است كه «اقتتلوا» از ماده «قتال » به معنى جنگ است ، ولى در اينجا قرائن گواهى مى دهد كه هرگونه نزاع و درگيرى را شامل مى شود، هر چند به مرحله جنگ و نبرد نيز نرسد، بعضى از شاءن نزولها كه براى آيه نقل شده بود نيز اين معنى را تاءييد مى كند.
بلكه مى توان گفت اگر زمينه هاى درگيرى و نزاع فراهم شود فى المثل مشاجرات لفظى و كشمكشهائى كه مقدمه نزاعهاى خونين است واقع گردد اقدام به اصلاح طبق اين آيه لازم است ، زيرا اين معنى را از آيه فوق از طريق القاء خصوصيت مى توان استفاده كرد. به هر حال ، اين يك وظيفه حتمى براى همه مسلمانان است كه از نزاع و درگيرى و خونريزى ميان مسلمين جلوگيرى كنند، و براى خود در اين زمينه مسؤ ليت قائل باشند، نه به صورت تماشاچى مانند بعضى بيخبران بى تفاوت از كنار اين صحنه ها بگذرند. اين نخستين وظيفه مؤ منان در برخورد با اين صحنه ها است . سپس وظيفه دوم را چنين بيان مى كند: «و اگر يكى از اين دو گروه بر ديگرى تجاوز و ستم ، و تسليم پيشنهاد صلح نشد، شما موظفيد با طايفه باغى و ظالم پيكار كنيد، تا به فرمان خدا بازگردد و گردن نهد» (فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله ). بديهى است كه اگر خون طائفه باغى و ظالم در اين ميان ريخته شود بر گردن خود او است ، و به اصطلاح خونشان هدر است ، هر چند مسلمانند، زيرا فرض بر اين است كه نزاع در ميان دو طائفه از مؤ منين روى داده است . به اين ترتيب ، اسلام جلوگيرى از ظلم و ستم را هر چند به قيمت جنگ با ظالم تمام شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نيز بالاتر دانسته است ، و اين در صورتى است كه مساءله از طرق مسالمت آميز حل نشود. سپس به بيان سومين دستور پرداخته ، مى گويد: «و اگر طايفه ظالم تسليم حكم خدا شود و زمينه صلح فراهم گردد در ميان آن دو طبق اصول عدالت صلح برقرار سازيد» (فان فائت فاصلحوا بينهما بالعدل ).
يعنى تنها به درهم شكستن قدرت طايفه ظالم قناعت نكند، بلكه اين پيكار بايد زمينه ساز صلح باشد، و مقدمه اى براى ريشه كن كردن عوامل نزاع و درگيرى و گرنه با گذشتن زمان كوتاه يا طولانى بار ديگر كه ظالم در خود احساس توانائى كند برمى خيزد و نزاع را از سر مى گيرد. بعضى از مفسران از تعبير «بالعدل » استفاده كرده اند كه اگر در ميان اين دو گروه حقى پايمال شده ، يا خونى ريخته شده كه منشاء درگيرى و نزاع گشته است ، بايد آنهم اصلاح شود، و گرنه «اصلاح بالعدل » نخواهد بود. و از آنجا كه تمايلات گروهى گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى يكى از دو طايفه متخاصم متمايل مى سازد، و بى طرفى داوران را نقض مى كند قرآن در چهارمين و آخرين دستور به مسلمانان هشدار داده كه : «قسط و عدل و نفى هرگونه تبعيض را رعايت كنيد كه خداوند عدالت پيشه گان را دوست دارد» (و اقسطوا ان الله يحب المقسطين ). در آيه بعد براى تاءكيد اين امر و بيان علت آن مى افزايد: «مؤ منان برادر يكديگرند، بنابراين در ميان دو برادر خود، صلح را بر قرار كنيد» (انما المؤ منون اخوة فاصلحوا بين اخويكم ).
همان اندازه كه براى ايجاد صلح در ميان دو برادر نسبى تلاش و كوشش مى كنيد بايد در ميان مؤ منان متخاصم نيز براى برقرارى صلح به طور جدى و قاطع وارد عمل شويد. چه تعبير جالب و گيرائى ؟ كه همه مؤ منان برادر يكديگرند و نزاع و درگيرى ميان آنها را درگيرى ميان برادران ناميده كه بايد به زودى جاى خود را به صلح و صفا بدهد. و از آنجا كه در بسيارى از اوقات «روابط» در اين گونه مسائل جانشين «ضوابط» مى شود، بار ديگر هشدار داده و در پايان آيه مى افزايد: «تقواى الهى پيشه كنيد تا مشمول رحمت او شويد» (و اتقوا الله لعلكم ترحمون ). و به اين ترتيب يكى از مهمترين مسؤ ليتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر يكديگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى شود.
نكته ها:
شرايط قتال اهل بغى (بغاة )
در فقه اسلامى در كتاب جهاد بحثى تحت عنوان قتال اهل البغى مطرح است كه منظور از آن ستمگرانى است كه بر ضد امام عادل و پيشواى راستين مسلمين قيام مى كنند، و براى آنها احكام فراوانى است كه در آن باب آمده است . ولى بحثى كه در آيه فوق مطرح است مطلب ديگرى است و آن نزاع و كشمكشهائى است كه در ميان دو گروه از مؤ منان رخ مى دهد، و در آن نه قيام بر ضد امام معصومى است ، و نه قيام بر ضد حكومت صالح اسلامى ، هر چند بعضى از فقها يا مفسران خواسته اند از اين آيه در مساءله سابق نيز استفاده كنند
ولى به گفته «فاضل مقداد» در «كنز العرفان » اين استدلال خطا است . چرا كه قيام بر ضد امام معصوم موجب كفر است در حالى كه نزاع ميان مؤ منان تنها موجب فسق است نه كفر، و لذا قرآن مجيد در آيات فوق هر دو گروه را مؤ من و برادر دينى يكديگر ناميده است ، به اين ترتيب احكام «اهل بغى » را نمى توان به اينگونه افراد تعميم داد. متاءسفانه در فقه بحثى پيرامون احكام اين گروه نيافتيم ، ولى آنچه از آيه فوق به ضميمه قرائن ديگر مخصوصا اشاراتى كه در ابواب امر به معروف و نهى از منكر آمده است مى توان استفاده كرد «احكام » زير است : الف - اصلاح در ميان گروههاى متخاصم مسلمين يك امر واجب كفائى است . ب - براى تحقق اين امر بايد نخست از مراحل ساده تر شروع كرد و به اصطلاح قاعده «الاسهل فالاسهل » را رعايت نمود، ولى چنانچه مفيد واقع نشود مبارزه مسلحانه و جنگ و قتال نيز جائز بلكه لازم است . ج - خونهاى باغيان و متجاوزان كه در اين راه ريخته مى شود و اموالى از آنها كه از بين مى رود هدر است ، زيرا به حكم شرع و انجام وظيفه واجب واقع شده است ، و اصل در اينگونه موارد عدم ضمان است . د - در مراحل اصلاح از طريق گفتگو اجازه حاكم شرع لازم نيست ، اما در مرحله شدت عمل ، مخصوصا آنجا كه منتهى به خونريزى مى شود بدون اجازه حكومت اسلامى و حاكم شرع جائز نيست ، مگر در مواردى كه دسترسى به هيچوجه نباشد كه در اينجا عدول مؤ منين و افراد آگاه تصميم گيرى مى كنند. ه- در صورتى كه طايفه باغى و ظالم خونى از «گروه مصلح » بريزد و يا
اموالى را از بين ببرد به حكم شرع ضامن است ، و در صورت وقوع قتل عمد حكم قصاص جارى است ، و همچنين در مورد خونهائى كه از طايفه مظلوم ريخته شده و اموالى كه تلف گرديده حكم «ضمان » و «قصاص » ثابت است ، و اينكه از كلمات بعضى استفاده مى شود كه بعد از وقوع صلح طايفه باغى و ظالم در برابر خونها و اموالى كه به هدر رفته مسئوليتى ندارند، چرا كه در آيه مورد بحث به آن اشاره نشده ، درست نيست ، و آيه درصدد بيان همه اين مطلب نمى باشد، بلكه مرجع در اينگونه امور ساير اصول و قواعدى است كه در ابواب قصاص و اتلاف آمده است . و - چون هدف از اين پيكار و جنگ وادار كردن طايفه ظالم به قبول حق است ، بنابراين در اين جنگ مساءله اسيران جنگى ، و غنائم ، مطرح نخواهد بود، زيرا فرض اين است كه هر دو گروه مسلمانند، ولى اسير كردن موقت براى خاموش ساختن آتش نزاع مانعى ندارد، اما بعد از صلح بلافاصله اسيران بايد آزاد شوند. ز - گاه مى شود كه هر دو طرف نزاع باغى ، ظالمند، اينها گروهى از قبيله ديگر را كشته و اموالى را برده اند و آنها نيز همين كار در مورد قبيله اول انجام داده اند، بى آنكه بمقدار لازم براى دفاع قناعت كنند، خواه هر دو به يك مقدار بغى و ستم كنند يا يكى بيشتر و ديگرى كمتر. البته حكم اين مورد در قرآن مجيد با صراحت نيامده ، ولى حكم آن را مى توان از طريق الغاء خصوصيت از آيه مورد بحث دريافت ، و آن اينكه وظيفه مسلمين اين است كه هر دو را صلح دهند، و اگر تن به صلح ندادند با هر دو پيكار كنند تا به فرمان الهى گردن نهند، و احكامى كه در بالا درباره باغى و متجاوز گفته شد در مورد هر دو جارى است . در پايان اين سخن باز تاءكيد مى كنيم كه حكم اين باغيان از كسانى كه
قيام بر ضد امام معصوم يا حكومت عادل اسلامى مى كنند جدا است ، و گروه اخير احكام سختتر و شديدترى دارند كه در فقه اسلامى در «كتاب الجهاد» آمده است .
اهميت اخوت اسلامى
جمله «انما المؤ منون اخوة » كه در آيات فوق آمده است يكى از شعارهاى اساسى و ريشه دار اسلامى است ، شعارى بسيار گيرا، عميق ، مؤ ثر و پرمعنى . ديگران وقتى مى خواهند زياد اظهار علاقه به هم مسلكان خود كنند از آنان به عنوان «رفيق » ياد مى كنند، ولى اسلام سطح پيوند علائق دوستى مسلمين را به قدرى بالا برده كه به صورت نزديكترين پيوند دو انسان با يكديگر آنهم پيوندى براساس مساوات و برابرى ، مطرح مى كند، و آن علاقه دو برادر نسبت به يكديگر است . روى اين اصل مهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبيله ، و داراى هر زبان و هر سن و سال ، با يكديگر احساس عميق برادرى مى كنند، هر چند يكى در شرق جهان زندگى كند، و ديگرى در غرب . در مراسم «حج » كه مسلمين از همه نقاط جهان در آن كانون توحيد جمع مى شوند اين علاقه و پيوند و همبستگى نزديك كاملا محسوس است و صحنه اى است از تحقق عينى اين قانون مهم اسلامى . به تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مى داند، و همه را خواهر و برادر يكديگر خطاب كرده ، نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل و تعهدهاى متقابل نيز همه خواهر و برادرند. در روايات اسلامى نيز روى اين مساءله تاءكيد فراوان شده ، و مخصوصا جنبه هاى عملى آن ارائه گرديده است كه به عنوان نمونه چند حديث پر محتواى
زير را از نظر مى گذرانيم : ۱ - در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است : المسلم اخو المسلم ، لا يظلمه ، و لا يخذله ، و لا يسلمه : «مسلمان برادر مسلمان است ، هرگز به او ستم نمى كند، دست از ياريش بر نمى دارد، و او را در برابر حوادث تنها نمى گذارد». ۲ - در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده : مثل الاخوين مثل اليدين يغسل احداهما الاخر: «دو برادر دينى همانند دو دستند كه هر كدام ديگرى را مى شويد»! (با يكديگر كمال همكارى را دارند و عيوب هم را پاك مى كنند). ۳ - امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: المؤ من اخو المؤ من ، كالجسد الواحد، اذا اشتكى شيئا منه وجد الم ذلك فى سائر جسده ، و ارواحهما من روح واحدة : «مؤ من برادر مؤ من است ، و همگى به منزله اعضاء يك پيكرند، كه اگر عضوى از آن به درد آيد، ديگر عضوها را نماند قرار، و ارواح همگى آنها از روح واحدى گرفته شده ». ۴ - در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام ) مى خوانيم : المؤ من اخو المؤ من عينه و دليله ، لا يخونه ، و لا يظلمه ، و لا يغشه ، و لا يعده عدة فيخلفه : «مؤ من برادر مؤ من است و به منزله چشم او و راهنماى او است هرگز به او خيانت نمى كند، و ستم روا نمى دارد، با او غش و تقلب نمى كند، و هر وعده اى را به او دهد تخلف نخواهد كرد».
در منابع حديث معروف اسلامى روايات زيادى در زمينه حق مؤ من بر برادر مسلمانش ، و انواع حقوق مؤ منين بر يكديگر، و ثواب ديدار برادران مؤ من و مصافحه ، و معانقه ، و ياد آنها كردن ، و قلب آنها را مسرور نمودن ، و مخصوصا بر آوردن حاجات مؤ منان و كوشش و تلاش در انجام اين خواسته ها، و زدودن غم از دلها و اطعام ، و پوشاندن لباس و اكرام و احترام آنها وارد شده است كه بخشهاى مهمى از آن را در «اصول كافى » در ابواب مختلف تحت عناوين فوق مى توان مطالعه كرد. ۵ - در پايان اين بحث به روايتى اشاره مى كنيم كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) درباره حقوق سى گانه مؤ من بر برادر مؤ منش نقل شده كه از جامعترين روايات در اين زمينه است : قال رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ): للمسلم على اخيه ثلاثون حقا، لا برائة له منها الا بالاداء او العفو. يغفر زلته ، و يرحم عبرته ، و يستر عورته ، و يقيل عثرته ، و يقبل مغدرته ، و يرد غيبة ، و يديم نصيحته ، و يحفظ خلته ، و يرعى ذمته ، و يعود مرضه . و يشهد ميته ، و يجيب دعوته ، و يقبل هديته ، و يكافا صلته ، و يشكر نعمته و يحسن نصرته ، و يحفظ حليلته ، و يقضى حاجته ، و يشفع مساءلته ، و يسمت عطسته . و يرشد ضالته ، و يرد سلامه ، و يطيب كلامه ، و يبر انعامه ، و يصدق اقسامه ، و يوالى وليه ، و لا يعاديه ، و ينصره ظالما و مظلوما: فاما نصرته ظالما فيرده عن ظلمه ، و اما نصرته مظلوما فيعينه على اخذ حقه ، و لا يسلمه و لا يخذله ، و يحب له من الخير ما يحب لنفسه ، و يكره له من الشر ما يكره لنفسه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمى كند مگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر
مسلمان او: لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران كند، عذر او را بپذيرد، در برابر بدگويان از او دفاع كند، همواره خيرخواه او باشد، دوستى او را پاسدارى كند، پيمان او را رعايت كند، در حال مرض از او عبادت كند، در حال مرگ به تشييع او حاضر شود. دعوت او را اجابت كند، هديه او را بپذيرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شكر گويد، در يارى او بكوشد، ناموس او را حفظ كند، حاجت او را برآورد، براى خواسته اش شفاعت كند، و عطسه اش را تحيت گويد. گمشده اش را راهنمائى كند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نيكو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهايش را تصديق كند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نكند، در يارى او بكوشد خواه ظالم باشد يا مظلوم : اما يارى او در حالى كه ظالم باشد به اين است كه او را از ظلمش باز دارد، و در حالى كه مظلوم است به اين است كه او را در گرفتن حقش كمك كند. او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نيكيها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بديها براى خود نمى خواهد براى او نخواهد. و به هر حال يكى از حقوق مسلمانان بر يكديگر مساءله يارى كردن و اصلاح ذات البين است به ترتيبى كه در آيات و روايت فوق آمده (در زمينه اصلاح ذات البين بحث ديگرى در جلد هفتم صفحه ۸۳ به بعد ذيل آيه يك سوره انفال داشتيم ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |