روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۹۳۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۹۳۱ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۹۳۱ منتقل کرد) |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۷
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، بَابُ النَّوَادِرِ وَ هُوَ آخِرُ أَبْوَابِ الْكِتَاب-وَ مِنْ أَلْفَاظِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمُوجَزَةِ الَّتِي لَمْ يُسْبَقْ إِلَيْهَا
و روي محمد بن علي الكوفي عن اسماعيل بن مهران عن مرازم عن جابر بن يزيد عن جابر بن عبد الله الانصاري قال قال رسول الله ص :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۹۳۰ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۹۳۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۶ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۶۹
و محمد بن علىّ كوفى، از اسماعيل بن مهران، از مرازم، از جابر بن- يزيد، از جابر بن عبد اللَّه انصارى روايت كرده است كه مىگفت: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده: چون فرزند در شكم مادرش قرار گيرد، اگر پسر باشد صورتش بطرف پشت مادر است، و اگر دختر باشد صورتش بطرف شكم مادر است، و دو دستش بر دو گونه او، و زنخدانش بالاى زانوان او، و بشكل محزونى مهموم است، زيرا او بمانند دربند بستهاى بوسيله رودهاى از ناف خود بناف مادرش بسته شده است، چنان كه بوسيله همان ناف تا زمان مقدّر براى ولادتش از طعام و شراب مادرش تغذيه ميكند، پس خداوند عزّ و جلّ فرشتهاى را بسوى او ميفرستد تا بر پيشانيش مينويسد: شقى يا سعيد، مؤمن يا كافر، غنىّ يا فقير، و همچنين اجلش و رزقش و بيماريش و تندرستيش را مينويسد، پس چون رزقى كه از ناف مادرش برايش مقدّر شده بود قطع شد، بانگى بر او ميزند كه از وحشت آن بانگ واژگون مىشود، و سرش بطرف مخرج قرار ميگيرد. پس چون بر زمين قرار گيرد، در برابر هولى عظيم و عذابى اليم واقع مىشود، اگر بادى به او بوزد، يا دستى بر او سوده شود چنان دردى برابر با درد كسى احساس ميكند كه پوستش را بكنند. گرسنه مىشود ولى قادر بر طلب طعام نيست، و تشنه مىشود ولى توان طلبيدن آب ندارد، و احساس درد ميكند ولى قدرت آن را ندارد كه فريادرسى را طلب كند، پس خداى تبارك و تعالى برحمت و شفقت خود بر او و بنا بر محبّت در باره او كارش را بمادرش واميگذارد، تا او را بجان و دل خويش از گرما و سرما حفظ ميكند، چندان كه گوئى ميخواهد جان خود را فداى او كند، و در اظهار مهر و ابراز عاطفه نسبت به او چنان مىشود كه چون او سير باشد خود گرسنه بماند، و چون او سيراب شود خود تشنه بسر برد، و چون او پوشيده گردد خود برهنه باشد، و خداى- تعالى ذكره- رزق او را در دو پستان مادرش در يكى نوشيدنيش را و در ديگرى طعامش را قرار داده است، تا زمانى كه شيرخوارگيش بسر رسد خداوند عزّ و جلّ بقدر نيازش روزى او را تقدير فرموده، و چون برشد رسد همسر و فرزند و مال و بيشطلبى و آز را بدو فهمانده، سپس او، علاوه بر اين، از هر سو در معرض آفات و عاهات و بليّات قرار دارد، و فرشتگان او را هدايت و ارشاد ميكنند، و شياطين گمراه و سرگردانش ميسازند، و در اين شرائط او هلاكشونده است، مگر آنكه خداوند عزّ و جلّ او را نجات بخشد، و خداوند- تعالى ذكره- وضع انسان را در كتاب محكم خود (يعنى قرآن) ذكر كرده، و در اين باره فرموده است: (و انسان را از خلاصهاى از گل خلق كرديم، سپس نسل او را نطفهاى در قرارگاهى مستحكم قرار داديم، پس آنگاه نطفه را بصورت خونى نيم بسته درآورديم، سپس آن خون نيم بسته را بشكل گوشتى جويده درآورديم و آنگاه آن را به پيكرى با استخوانها مبدّل ساختيم، و استخوانها را بگوشت پوشانديم، سپس آن را در مرحله آفرينش ديگرى مغاير با مبدء پيدايشش ايجاد كرديم، پس متعالى است شأن خدا در عظمت و قدرتش كه بهترين آفرينندگانست، پس آنگاه شما بعد از طىّ همگى اين مراحل هر آينه بمردگان خواهيد پيوست، و پس از آن بروز قيامت برانگيخته خواهيد شد- مؤمنون: ۱۴) جابر بن عبد اللَّه گفت: پس گفتم: يا رسول اللَّه، اين حال ما است، ولى حال تو و حال اوصياء پس از تو، در ولادت چگونه است؟ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مدّتى سكوت كرد، و آنگاه فرمود: اى جابر تو از امرى خطير سؤال كردى كه جز صاحب بهرهاى عظيم آن را تحمّل نميكند. پيمبران و اوصياء ايشان از نور عظمت خدا- جلّ ثناؤه- آفريده شدهاند، خدا انوار ايشان را در اصلابى پاكيزه و ارحامى پاك بوديعت مينهد، آنها را بوسيله فرشتگانش حفظ ميكند، و با حكمت خود پرورش ميدهد، و با علم خود تغذيه مينمايد، و بنا بر اين كار ايشان برتر از آنست كه بوصف درآيد، و احوال ايشان دقيقتر از آنست كه دانسته شود، زيرا ايشان ستارگان خدا در زمين او، و علمها و نشانههاى راه او براى آفريدگان، و خلفاى او بر بندگانش، و انوار او در سرزمينهايش، و حجّتهاى او بر خلق اويند، اى جابر، اين از مكنون علم و مخزون آنست، پس آن را جز از اهلش مكتوم دار.