البقرة ١٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(افزودن سال نزول)
خط ۱۶: خط ۱۶:
|-|معزی=خدا مسخره کند بدیشان و مهلتشان دهد در سرکشی خود فرو روند
|-|معزی=خدا مسخره کند بدیشان و مهلتشان دهد در سرکشی خود فرو روند
|-|</tabber><br />
|-|</tabber><br />
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = | نام = [[شماره آیه در سوره::15|١٥]] | قبلی = البقرة ١٤ | بعدی = البقرة ١٦  | کلمه = [[تعداد کلمات::8|٨]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::15|١٥]] | قبلی = البقرة ١٤ | بعدی = البقرة ١٦  | کلمه = [[تعداد کلمات::8|٨]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
«یَسْتَهْزِئ‌ُ»: مسخره می‌کند. مورد استهزاء قرار می‌دهد. در آیه‌های  و ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است. مثلاً در شعر زیر، «ظلم»، در مصرع اوّل، به معنی ستم، و در مصرع دوم، به معنی پاداش به کار رفته است: کند گر بر تو ظلم از کین بداندیش تو هم آن ظلم کن بر وی میندیش «یَمُدُّهُمْ»: یاریشان می‌دهد. در اینجا به معنی: بدیشان مهلت و فرصت می‌دهد. «یَعْمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عمّه) به معنی کوردلی و سرگشتگی.
«یَسْتَهْزِئ‌ُ»: مسخره می‌کند. مورد استهزاء قرار می‌دهد. در آیه‌های  و ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است. مثلاً در شعر زیر، «ظلم»، در مصرع اوّل، به معنی ستم، و در مصرع دوم، به معنی پاداش به کار رفته است: کند گر بر تو ظلم از کین بداندیش تو هم آن ظلم کن بر وی میندیش «یَمُدُّهُمْ»: یاریشان می‌دهد. در اینجا به معنی: بدیشان مهلت و فرصت می‌دهد. «یَعْمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عمّه) به معنی کوردلی و سرگشتگی.

نسخهٔ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۵


ترجمه

خداوند آنان را استهزا می‌کند؛ و آنها را در طغیانشان نگه می‌دارد، تا سرگردان شوند.

خداست كه آنها را به مسخره مى‌گيرد و فرصت مى‌دهد تا در طغيانشان سرگردان بمانند
خدا [است كه‌] ريشخندشان مى‌كند، و آنان را در طغيانشان فرو مى‌گذارد تا سرگردان شوند.
خدا به ایشان استهزا کند و در سرکشی مهلتشان دهد که حیران بمانند.
خدا آنان را [به کیفر این کار منافقانه در دنیا و آخرت] عذاب خواهد کرد، و آنان را در سرکشی وتجاوزشان مهلت می دهد [تا در گمراهی شان] سرگردان وحیران بمانند.
خداست كه آنها را استهزا مى‌كند و وامى‌گذاردشان تا همچنان در طغيان خويش سرگردان بمانند.
خداوند ریشخندشان می‌کند و در طغیانشان سرگشته می‌دارد
خداوند آنها را ريشخند مى‌كند و مهلتشان مى‌دهد تا در سركشى خويش سرگشته و كوردل بمانند.
خداوند ایشان را مسخره می‌نماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند.
خدا آنان را مسخره می‌کند، و ایشان را در (ژرفای) طغیانشان (هم‌چنان) سرگردان (از این سو به آن سو) می‌کِشاند.
خدا مسخره کند بدیشان و مهلتشان دهد در سرکشی خود فرو روند


البقرة ١٤ آیه ١٥ البقرة ١٦
سوره : سوره البقرة
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یَسْتَهْزِئ‌ُ»: مسخره می‌کند. مورد استهزاء قرار می‌دهد. در آیه‌های و ، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است. مثلاً در شعر زیر، «ظلم»، در مصرع اوّل، به معنی ستم، و در مصرع دوم، به معنی پاداش به کار رفته است: کند گر بر تو ظلم از کین بداندیش تو هم آن ظلم کن بر وی میندیش «یَمُدُّهُمْ»: یاریشان می‌دهد. در اینجا به معنی: بدیشان مهلت و فرصت می‌دهد. «یَعْمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عمّه) به معنی کوردلی و سرگشتگی.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند با خوار و حقیر ساختن منافقان، آنان را به استهزا خواهد گرفت. (اللّه یستهزئ بهم) «استهزاء» به معناى تمسخر کردن، است و هدف از آن خوار ساختن و حقیر کردن کسى است که مورد استهزا قرار مى گیرد.

۲ - استهزاى منافقان از سوى خدا، کیفر تمسخر آنان نسبت به اسلام و جامعه ایمانى است. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ) آیه مورد بحث، بیانگر سزا و کیفر منافقان استهزا کننده است.

۳ - منافقان، مردمانى متحیر و سرگردان در وادى گمراهى و طغیانگرى (یمدّهم فى طغینهم یعمهون) «عَمَه» (مصدر «یعمهون») به معناى تحیر و سرگردانى است. «یعمهون» حال براى «هم» در «یمدّهم» مى باشد. «فى طغیانهم» علاوه بر تعلقش به «یمدّهم» متعلق به «یعمهون» نیز مى تواند باشد. بنابراین جمله چنین معنا مى شود: خداوند بر طغیانگرى منافقان، در حالى که در گمراهى و طغیان سرگردانند مى افزاید.

۴ - طغیانگرى و سرگردانى اهل نفاق، همچنان رو به افزایش و فزونى است. (و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) «مَدّ» (مصدر «یَمُدّ») به معناى افزودن و نیز به معناى مهلت دادن، آمده است. برداشت فوق با توجّه به معناى اول، استفاده شده است.

۵ - افزایش تحیّر و طغیان اهل نفاق، کیفرى است از جانب خدا براى آنان (یمدّهم فى طغینهم یعمهون)

۶ - همسانى کیفرهاى الهى با گناه گنهکاران (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم)

۷ - مهلت دادن به منافقان، گمراهان و طغیانگران از سنّتهاى الهى است. (و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) برداشت فوق مبتنى بر این است که: «مدّ» (مصدر یمدّ) به معناى مهلت دادن باشد. در لسان العرب آمده است: «مده فى غیه یعنى، امهله (او را مهلت داد).»

۸ - مهلت دادن به منافقان در طغیانگرى و سرگردانى، استهزاى خداوند نسبت به ایشان است. (اللّه یستهزئ بهم و یمدّهم فى طغینهم یعمهون) برداشت فوق بر اساس این احتمال است که: جمله «یمدّهم ...» تفسیر وبیان جمله «اللّه یستهزئ بهم» باشد.

۹ - مؤمنان راستین در پیشگاه خدا، بسیار عزیز و محترم هستند. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم) خداوند در مقام پاسخ، به استهزاگرى منافقان نسبت به مؤمنان خود در مقام پاسخ و دفاع برآمده و با ابتدا به نام جلاله «اللّه» خود را استهزا کننده آنان قرار داده است. این نحوه برخورد گویاى نکاتى از جمله: مقام و عزّت مؤمن در پیشگاه خداوند است.

۱۰ - استهزا و به تمسخر گرفتن آن گاه که سزاى تمسخر و استهزا باشد، ناپسند نیست. (إنما نحن مستهزءون. اللّه یستهزئ بهم)

روایات و احادیث

۱۱ - از امام رضا (ع) روایت شده که: ... «إن اللّه تبارک و تعالى ... لایسخر و لایستهزئ ... و لکنه عز و جل یجازیهم جزاء السخریة و جزاء الإستهزاء ...;[۱] ... خداى تبارک و تعالى کسى را مسخره و استهزا نمى کند ... بلکه او سزاى مسخره و استهزاى منافقان را مى دهد ...».

موضوعات مرتبط

  • استهزا: استهزاى جایز ۱۰; کیفراستهزا ۱۰
  • اسلام: کیفر استهزاى اسلام ۲
  • جامعه دینى: کیفر استهزاى جامعه دینى ۲
  • خدا: استهزاهاى خدا ۱، ۲، ۸، ۱۱; سنّتهاى خدا ۷; کیفرهاى خدا ۵، ۶
  • سنّتهاى خدا: سنّت مهلت ۷
  • طغیانگران: مهلت به طغیانگران ۷
  • کیفر: تناسب کیفر با گناه ۶; نظام کیفرى ۶
  • گمراهان: مهلت به گمراهان ۷
  • مؤمنان: عزّت مؤمنان ۹; مقامات مؤمنان ۹
  • منافقان: ازدیاد سرگردانى منافقان ۴، ۵; ازدیاد طغیان منافقان ۴، ۵; استهزاى منافقان ۱، ۲، ۸; تحقیر منافقان ۱; سرگردانى منافقان ۳، ۸; طغیان منافقان ۳، ۸; کیفر استهزاهاى منافقان ۲، ۱۱; کیفر منافقان ۵; گمراهى منافقان ۳; مهلت به منافقان ۷، ۸

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۱۶۳، ح ۱، باب ۲۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۵، ح ۲۳.