النمل ٣٨: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link331 | آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link331 | آيات ۱۵ - ۴۴، سوره نمل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link332 | نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۹#link332 | نبوت و علم انبياء عليه السّلام اكتسابى نيست و از ديگران به ارث نمى برند]]
خط ۶۱: خط ۶۲:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴۲#link364 | آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۴۲#link364 | آصف بن برخيا وصى سليمان و حجت پس از او بوده است]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link230 | آيه ۳۸ - ۴۰]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link230 | آيه ۳۸ - ۴۰]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link231 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link231 | آيه و ترجمه]]
خط ۷۱: خط ۷۴:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link237 | ۳ - هذا من فضل ربى]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link237 | ۳ - هذا من فضل ربى]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link238 | ۴ - آصف بن برخيا چگونه تخت ملكه را حاضر ساخت ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۶۹#link238 | ۴ - آصف بن برخيا چگونه تخت ملكه را حاضر ساخت ؟]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «38»
(سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكه‌ى سبا) را- قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند- براى من مى‌آورد؟
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38)
قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا: گفت سليمان اى گروه بزرگان، أَيُّكُمْ يَأْتِينِي‌:
كدام از شما مى‌آورد مرا، بِعَرْشِها: تخت بلقيس را، قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ‌: پيش از آنكه بيايند ايشان به من در حالتى كه مسلمان باشند، چه هر گاه با اسلام بيايند، گرفتن تخت او روا نخواهد بود مگر به رضاى او.
تبصره: در اين آيه شريفه چند قول است: 1- آنكه سليمان عليه السّلام دانسته بود كه بلقيس و اتباع او به شرف اسلام مشرف شوند و نفس و مال آنها
جلد 10 - صفحه 46
محفوظ باشد، پس قبل از اسلام خواست كه تخت او را به غنيمت تصرف كند تا بر او حلال باشد. 2- آنكه حضرت خواست بعض از آنچه حق تعالى به او مخصوص گردانيده بود از عجائب داله بر عظم قدرت و صدق او در دعوى نبوت به بلقيس نمايد، زيرا تخت خود را در هفت خانه مخفى نموده بود و پاسبانان بر آن گماشته. 3- مراد حضرت امتحان عقل بلقيس باشد كه تخت او را تغيير دهد و عقلش را بيازمايد در ادراك و عدم آن.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)
ترجمه‌
پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد
باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند
گفت اى جماعت كدام يك از شما مى‌آورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند
گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم‌
گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بى‌نياز و داراى كرم است‌
گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مى‌شناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند
پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان‌
و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران‌
گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينه‌ها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.
تفسير
پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان‌
----
جلد 4 صفحه 151
بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نموده‌اند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چاره‌ئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفته‌اند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفته‌اند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفته‌اند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را
----
جلد 4 صفحه 152
نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكنده‌ئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفته‌اند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانسته‌اند و حضرت‌
----
جلد 4 صفحه 153
سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مى‌فهمم كه من از خود قوّه‌ئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كرده‌ام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بى‌نياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفته‌اند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مى‌شناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتاب‌پرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت‌
----
جلد 4 صفحه 154
فرمود نترس آنچه مى‌بينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
قال‌َ يا أَيُّهَا المَلَؤُا أَيُّكُم‌ يَأتِينِي‌ بِعَرشِها قَبل‌َ أَن‌ يَأتُونِي‌ مُسلِمِين‌َ (38)
حضرت‌ سليمان‌ خطاب‌ فرمود بملإ و جمعيتي‌ ‌که‌ حضور داشتند ‌از‌ جن‌ و انس‌ و طيور فرمود كداميك‌ ‌از‌ ‌شما‌ توانايي‌ داريد ‌که‌ بياوريد نزد ‌من‌ تخت‌ بلقيس‌ ‌را‌ پيش‌ ‌از‌ اينكه‌ بياورند نزد ‌من‌ مسلمين‌ جنودي‌ ‌که‌ فرستاديم‌.
سؤال‌: حضرت‌ سليمان‌ ‌که‌ تمام‌ هداياي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ رد كرد و ‌آن‌ بساط عظيم‌ ‌را‌ داشت‌ چه‌ احتياجي‌ ‌به‌ تخت‌ بلقيس‌ داشت‌ و ‌براي‌ چه‌ درخواست‌ كرد!
جواب‌: چندين‌ حكمت‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ امر ‌بود‌ يكي‌ آنكه‌ بلقيس‌ موقعي‌ ‌که‌ بيايد بآن‌ نشان‌ دهد ‌من‌ همچه‌ قدرتي‌ دارم‌ ‌که‌ طرفة العين‌ تخت‌ تو ‌را‌ ‌از‌ شهر سبا اينجا حاضر كنم‌ البته‌ قدرت‌ داشتم‌ ‌که‌ تو ‌را‌ و ملاء تو ‌را‌ طرفة عين‌ حاضر كنم‌ و ‌لو‌ چون‌ امر دين‌ باجبار نيست‌ بايد ‌از‌ روي‌ اختيار ‌باشد‌ چنانچه‌ انبياء دعوت‌ ميكردند و احدي‌ ‌را‌ اجبار نميكردند و پيغمبر اكرم‌ ‌هم‌ مأمور ‌به‌
جلد 14 - صفحه 142
جهاد شد ‌با‌ كفار و الا ممكن‌ ‌بود‌ بيك‌ اشاره‌ تمام‌ ‌را‌ هلاك‌ كند چنانچه‌ شبي‌ ‌که‌ هجرت‌ فرمود ليلة المبيت‌ يك‌ قبضه‌ خاك‌ پاشيد چشمها كور شد حضرت‌ ‌را‌ نديدند حضرت‌ ابا ‌عبد‌ اللّه‌ يك‌ اشاره‌ كرد تمام‌ نفسها حبس‌ اسبها ساكت‌ صداي‌ قهقهه‌ سلاح‌ خاموش‌ شد حضرت‌ زينب‌ ‌در‌ بازار كوفه‌ اشاره‌ فرمود «‌ان‌ اسكتوا فردت‌ الانفاس‌ و سكنت‌ الاجراس‌» ‌با‌ اينكه‌ نوع‌ جهادات‌ حضرت‌ رسالت‌ دفاعي‌ ‌بود‌ مشركين‌ حمله‌ ميكردند ديگر آنكه‌ بلقيس‌ بداند ‌که‌ ‌اينکه‌ معجزه‌ ‌است‌ و حضرت‌ سليمان‌ پيغمبر ‌است‌ و ايمان‌ آوردم‌ خودش‌ و ‌هم‌ قومش‌ نكته‌ سوم‌ فطانتش‌ و زيركي‌ و فهم‌ و ادراكش‌ كشف‌ شود لذا حضرت‌ سليمان‌:
(قال‌َ يا أَيُّهَا المَلَؤُا) خطاب‌ بكساني‌ ‌که‌ ‌در‌ مجلسش‌ ‌از‌ جن‌ و انس‌ حاضر بودند فرمود:
(أَيُّكُم‌ يَأتِينِي‌ بِعَرشِها قَبل‌َ أَن‌ يَأتُونِي‌ مُسلِمِين‌َ) و ممكن‌ ‌است‌ نظر مباركش‌ باين‌ بوده‌ ‌که‌ مقام‌ آصف‌ ‌که‌ وصي‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ معلوم‌ شود.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 38)- در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوی کشورشان باز گشتند.
و ماجرا را برای ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستی فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهی است.
لذا ملکه سبا با عده‌ای از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسی کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینی دارد؟
ج3، ص421
این خبر از هر طریقی که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایی شگرفی کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: ای گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایی دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند برای من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۲۸


ترجمه

(سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می‌آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟»

|[سپس‌] گفت: اى سركردگان! كدام يك از شما تخت او را پيش از آن كه به حالت تسليم نزد من آيند برايم مى‌آورد
[سپس‌] گفت: «اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را -پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند- براى من مى‌آورد؟»
آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟ (تا چون اعجاز مرا مشاهده کند از روی ایمان تسلیم شود).
[سلیمان] گفت: ای سران و اشراف! کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه همگی به حالت تسلیم نزد من آیند، برایم می آورد؟
گفت: اى بزرگان، كدام يك از شما تخت او را -پيش از آنكه به تسليم نزد من آيند- برايم مى‌آورد؟
گفت ای بزرگان کدامیک از شما پیش از آنکه آنان از در تسلیم نزد من آیند، تخت او را برای من می‌آورد؟
[سپس‌] گفت: اى مهتران، كدامتان تخت او را پيش از آنكه گردن نهاده نزد من آيند برايم مى‌آورد؟
(سلیمان خطاب به حاضران) گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما می‌تواند تخت او را پیش من حاضر آورد، قبل از آن که آنان نزد من بیایند و تسلیم شوند (تا بدین وسیله با قدرت شگرفی رویاروی گردند و دعوت ما را بپذیرند).
(سپس) گفت: «ای سران (کشور)! کدام یک از شما تخت او را - پیش از آنکه مطیعانه نزدم آیند - برایم می‌آورد؟»
گفت ای گروه کدامین از شما آوردم تخت آن زن را پیش از آنکه بر من درآیند تسلیم‌شدگان‌


النمل ٣٧ آیه ٣٨ النمل ٣٩
سوره : سوره النمل
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا»: تخت بلقیس را برای من می‌آورد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «38»

(سليمان) گفت: اى بزرگان! كدام يك از شما تخت او (بلقيس، ملكه‌ى سبا) را- قبل از آن كه آنان به حال تسليم نزد من آيند- براى من مى‌آورد؟

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38)

قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا: گفت سليمان اى گروه بزرگان، أَيُّكُمْ يَأْتِينِي‌:

كدام از شما مى‌آورد مرا، بِعَرْشِها: تخت بلقيس را، قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ‌: پيش از آنكه بيايند ايشان به من در حالتى كه مسلمان باشند، چه هر گاه با اسلام بيايند، گرفتن تخت او روا نخواهد بود مگر به رضاى او.

تبصره: در اين آيه شريفه چند قول است: 1- آنكه سليمان عليه السّلام دانسته بود كه بلقيس و اتباع او به شرف اسلام مشرف شوند و نفس و مال آنها

جلد 10 - صفحه 46

محفوظ باشد، پس قبل از اسلام خواست كه تخت او را به غنيمت تصرف كند تا بر او حلال باشد. 2- آنكه حضرت خواست بعض از آنچه حق تعالى به او مخصوص گردانيده بود از عجائب داله بر عظم قدرت و صدق او در دعوى نبوت به بلقيس نمايد، زيرا تخت خود را در هفت خانه مخفى نموده بود و پاسبانان بر آن گماشته. 3- مراد حضرت امتحان عقل بلقيس باشد كه تخت او را تغيير دهد و عقلش را بيازمايد در ادراك و عدم آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38) قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39) قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)

قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ (42) وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ (43) قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (44)

ترجمه‌

پس چون آمد سليمان را گفت آيا مدد ميكنيد مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلكه شما بهديه خود شاد ميشويد

باز گرد بسوى آنها پس هر آينه ميآورم آنها را بلشكرهائى كه طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آينه بيرون خواهم كرد آنها را از سبا ذليلان با آنكه آنها خوار باشند

گفت اى جماعت كدام يك از شما مى‌آورد نزد من تخت او را پيش از آنكه بيايند نزد من با آنكه منقادان باشند

گفت پليد سركشى از جن من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برخيزى از جايت و همانا من بر آن تواناى امينم‌

گفت آنكس كه بود نزدش دانشى از كتاب من ميآورم نزد تو آنرا پيش از آنكه برگردد بسوى تو نظرت پس چون ديد آنرا برقرار نزدش گفت اين از فضل پروردگار من است تا بيازمايد مرا كه آيا شكر ميكنم يا ناشكرى مينمايم و كسيكه شكر كند پس جز اين نيست كه شكر ميكند بر نفع خود و كسيكه ناشكرى كند پس همانا پروردگار من بى‌نياز و داراى كرم است‌

گفت ناشناس كنيد براى او تختش را به بينيم آيا مى‌شناسد يا ميباشد از آنانكه نميشناسند

پس چون آمد گفته شد آيا اينچنين است تخت تو گفت گوئيا آن آنست و داده شديم دانش را پيش از آن و بوديم مسلمانان‌

و بازداشته بود او را آنچه بود كه ميپرستيد غير از خدا همانا او بود از گروه كافران‌

گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون ديد آنرا پنداشتش گودال آبى و بالا زد دو ساقش را گفت همانا آن قصرى است صاف و درخشان شده از آبگينه‌ها گفت پروردگارا بدرستيكه من ستم كردم بر خودم و تسليم شدم با سليمان براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

تفسير

پس از وصول هديه بلقيس و حامل آن به پيشگاه حضرت سليمان‌


جلد 4 صفحه 151

بحامل فرمود آيا شما ميخواهيد با من كمك مالى كنيد با آنكه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حكمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس من حاجتى بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودى من نميشود شما بهديه خودتان كه مال دنيا است خوشحال ميشويد و اعتنا داريد من شما را بدين حق و توحيد دعوت ميكنم شما براى من هديه ميفرستيد بر گرد با هديه خود بسوى بلقيس و قومش پس قسم بخدا بياورم براى سركوبى آنها لشگرهائيكه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقيق بيرون كنم آنها را از اراضى سبا در حالتى كه خوار و ذليل باشند بزوال ملك و عزّت و گرفتارى بفقر و اسارت و بعضى أ تمدّونّي بنون واحده مشدّده قرائت نموده‌اند و قمى ره فرموده پس بر گشت بسوى بلقيس فرستاده او و قضايا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سليمان نمود و او دانست كه چاره‌ئى ندارد و بجانب آنحضرت كوچ نمود و گفته‌اند از مجموع قضايا يقين به نبوت حضرت پيدا كرد و عازم بزيارت و انقياد و اطاعت گرديد و اشراف قوم هم قبول نمودند كه متابعت كنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزيد معرفت و اذعان كامل او بمقام نبوت گردد و بأعيان مجلس فرمود كدام يك از شما تخت بلقيس را نزد من حاضر ميكند پيش از آنكه آنها بيايند نزد من در حاليكه مسلمان باشند و گفته‌اند چون اوصاف تخت بلقيس را شنيده بود و تمايل او را باسلام احراز فرموده بود ميخواست قبلا تخت او را تصرّف نمايد چون بعد از رسميّت اسلام او تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقير اينمعنى از اخلاق انبياء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقياد و تسليم است و مقصود همان ارائه قدرت و عظمت بوده كه بدوا ذكر شد در هر حال يكى از بنى جان كه بسيار پليد و متمرّد از امر حضرت بود و اخيرا تسليم شده بود و سريع السير و با جربزه بود عرضه داشت كه من پيش از آنكه از مجلس حكومتت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر ميكنم و گفته‌اند تا نيمه روز معمولا براى حكومت جلوس ميفرمود و اظهار توانائى در انجام امر و امانت در حفظ و ايصال آن نمود و مقصودش اين بود كه مطمئن باشيد در جواهراتش تعدّى و تفريطى روى نخواهد داد و قمى ره فرموده حضرت سليمان بعد از آنكه عفريت اين اظهار را


جلد 4 صفحه 152

نمود فرمود من ميخواهم زودتر از اين حاضر شود پس آصف بن برخيا عرض كرد من حاضر ميكنم آنرا پيش از آنكه بر گردد بسوى تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد كه الآن بهر چه نظر افكنده‌ئى تا چشم از آن بر دارى و متوجه چيز ديگر شوى من آنرا برايت حاضر ميكنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقيس از زير كرسى حضرت سليمان بيرون آمد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت شده كه پرسيدند از او كه بود آنكسيكه نزد او علمى از كتاب بود فرمود وصى برادرم سليمان بن داود بود و در بصائر و كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و نزد آصف از آن يك حرف بود پس تكلم نمود بآن و خسف شد زمين ميان او و ميان تخت بلقيس تا تخت را بدست خود گرفت بعد زمين بحال اول برگشت زودتر از طرفة العين و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و يك حرف آن مخصوص بخدا است كه براى علم غيب خود اختيار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلى العظيم و در روايت ديگرى از بصائر است كه تكلم نمود بآن پس خسف شد زمينى كه ميان او و ميان تخت بود و آن دو قطعه زمين تلاقى نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه باين قطعه و در روايت ديگرى از كافى است كه تكلم نمود بآن پس پاره شد براى او زمينى كه در ميان او و سبا بود پس گرفت تخت بلقيس را و گذارد نزد سليمان عليه السّلام پس منبسط شد زمين در كمتر از طرفة العين و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيچيده شد زمين از براى او و عياشى ره از امام هادى عليه السّلام نقل نموده كه آنكسيكه داراى علم كتاب بود آصف بن برخيا بود و حضرت سليمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پيدا كرد بآن آصف ولى ميخواست وصى خود را بجن و انس بشناساند تا بدانند كه او حجّت است بعد از سليمان عليه السّلام لذا از علمى كه خداوند نزد او وديعه گذارده بود آموخت بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همين معامله را داود با سليمان فرمود بامر خدا براى اثبات امامت و نبوت آنحضرت و تأكيد حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اين روايات حاجت بذكر اقوال ديگر در تفسير الّذى عنده علم من الكتاب و كيفيت نقل و انتقال تخت نيست و گفته‌اند آصف وزير و خواهر زاده حضرت سليمان بود كه عالم بكتب سماوى بود و مراد از كتاب جنس كتب منزله بر انبيا است كه معرّف بالف و لام شده و بعضى آنرا لوح محفوظ دانسته‌اند و حضرت‌


جلد 4 صفحه 153

سليمان بعد از آنكه تخت را در مقابل خود ديد براى اداء شكر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اين از تفضّل پروردگار است بر من با آنكه من استحقاق چنين موهبتى را ندارم براى آنكه بيازمايد مرا كه آيا شكر گذارى مينمايم و مى‌فهمم كه من از خود قوّه‌ئى ندارم يا ناشكرى ميكنم بتصور آنكه من بقوه و قدرت خودم كار ميكنم و كرده‌ام و كسيكه شكر كند بر نفع خود كار ميكند چون شكر موجب دوام نعمت و مزيد آنست و ناشكرى موجب نقص و زوال آن و براى خدا ضررى ندارد چون او بى‌نياز از شكر است و انعامش بمقتضاى بزرگى است كه در احسان خود غرضى ندارد و عوضى نميخواهد و گفته‌اند چون ميخواست عقل بلقيس را آزمايش فرمايد دستور داد كه هيئت و شكل تخت او را تغيير دادند تا به بيند آنرا مى‌شناسد يا خير و اين شناختن موجب هدايت او بدين حق ميشود يا خير و بعد از آمدن او و ديدن تختش پرسيدند آيا تخت تو اينچنين تختى است براى آنكه امر بر او مشتبه شود و موجب مزيد آزمايش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گويا اين همان است كه دلالت بر كمال عقل و هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولى نخواست جزما بگويد همان است باحتمال آنكه شايد مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت كه ما قبل از ديدن اين معجزه علم به نبوت حضرت سليمان پيدا كرديم و اسلام آورديم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش بود كه حامل هدايا بودند ولى آفتاب‌پرستى بازداشته بود او را از آنكه رسما داخل در دين حق شود چون در بين كفار نشو و نما پيدا كرده بود و سابقه كفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پيغمبر وقت ننموده بود و بعضى انّها بفتح همزه قرائت نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه حضرت سليمان بازداشت او را از آنكه عبادت غير خدا را بنمايد ولى معناى اول اظهر است و روايت شده كه حضرت سليمان پيش از ورود بلقيس امر فرموده بود براى او قصرى ساخته بودند كه صحن آن از بلور سفيد بود و از زير آن آب جريان داشت و قمى ره فرموده كه در آن آب حيوانات دريائى سير مينمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقيس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمين قصر افتاد گمان كرد آب ايستاده است پس لباس خود را از دو ساق پا بالا كشيد و ديده شد موى زيادى كه در پاى او بود و حضرت‌


جلد 4 صفحه 154

فرمود نترس آنچه مى‌بينى آب نيست آن عرصه قصرى است كه از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقيس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از عبادت آفتاب يا از گمان بدى كه بحضرت برده بود كه آن اين بود كه ميخواهد او را غرق كند و اقرار باسلام و توحيد پروردگار جهانيان نمود ببركت معيّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سليمانى و حضرت بشياطين امر فرمود كه دوائى بسازند براى بردن مو از بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهيه و تقديم داشتند و بلقيس استعمال نمود و حضرت او را براى خود تزويج فرمود.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ يا أَيُّهَا المَلَؤُا أَيُّكُم‌ يَأتِينِي‌ بِعَرشِها قَبل‌َ أَن‌ يَأتُونِي‌ مُسلِمِين‌َ (38)

حضرت‌ سليمان‌ خطاب‌ فرمود بملإ و جمعيتي‌ ‌که‌ حضور داشتند ‌از‌ جن‌ و انس‌ و طيور فرمود كداميك‌ ‌از‌ ‌شما‌ توانايي‌ داريد ‌که‌ بياوريد نزد ‌من‌ تخت‌ بلقيس‌ ‌را‌ پيش‌ ‌از‌ اينكه‌ بياورند نزد ‌من‌ مسلمين‌ جنودي‌ ‌که‌ فرستاديم‌.

سؤال‌: حضرت‌ سليمان‌ ‌که‌ تمام‌ هداياي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ رد كرد و ‌آن‌ بساط عظيم‌ ‌را‌ داشت‌ چه‌ احتياجي‌ ‌به‌ تخت‌ بلقيس‌ داشت‌ و ‌براي‌ چه‌ درخواست‌ كرد!

جواب‌: چندين‌ حكمت‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ امر ‌بود‌ يكي‌ آنكه‌ بلقيس‌ موقعي‌ ‌که‌ بيايد بآن‌ نشان‌ دهد ‌من‌ همچه‌ قدرتي‌ دارم‌ ‌که‌ طرفة العين‌ تخت‌ تو ‌را‌ ‌از‌ شهر سبا اينجا حاضر كنم‌ البته‌ قدرت‌ داشتم‌ ‌که‌ تو ‌را‌ و ملاء تو ‌را‌ طرفة عين‌ حاضر كنم‌ و ‌لو‌ چون‌ امر دين‌ باجبار نيست‌ بايد ‌از‌ روي‌ اختيار ‌باشد‌ چنانچه‌ انبياء دعوت‌ ميكردند و احدي‌ ‌را‌ اجبار نميكردند و پيغمبر اكرم‌ ‌هم‌ مأمور ‌به‌

جلد 14 - صفحه 142

جهاد شد ‌با‌ كفار و الا ممكن‌ ‌بود‌ بيك‌ اشاره‌ تمام‌ ‌را‌ هلاك‌ كند چنانچه‌ شبي‌ ‌که‌ هجرت‌ فرمود ليلة المبيت‌ يك‌ قبضه‌ خاك‌ پاشيد چشمها كور شد حضرت‌ ‌را‌ نديدند حضرت‌ ابا ‌عبد‌ اللّه‌ يك‌ اشاره‌ كرد تمام‌ نفسها حبس‌ اسبها ساكت‌ صداي‌ قهقهه‌ سلاح‌ خاموش‌ شد حضرت‌ زينب‌ ‌در‌ بازار كوفه‌ اشاره‌ فرمود «‌ان‌ اسكتوا فردت‌ الانفاس‌ و سكنت‌ الاجراس‌» ‌با‌ اينكه‌ نوع‌ جهادات‌ حضرت‌ رسالت‌ دفاعي‌ ‌بود‌ مشركين‌ حمله‌ ميكردند ديگر آنكه‌ بلقيس‌ بداند ‌که‌ ‌اينکه‌ معجزه‌ ‌است‌ و حضرت‌ سليمان‌ پيغمبر ‌است‌ و ايمان‌ آوردم‌ خودش‌ و ‌هم‌ قومش‌ نكته‌ سوم‌ فطانتش‌ و زيركي‌ و فهم‌ و ادراكش‌ كشف‌ شود لذا حضرت‌ سليمان‌:

(قال‌َ يا أَيُّهَا المَلَؤُا) خطاب‌ بكساني‌ ‌که‌ ‌در‌ مجلسش‌ ‌از‌ جن‌ و انس‌ حاضر بودند فرمود:

(أَيُّكُم‌ يَأتِينِي‌ بِعَرشِها قَبل‌َ أَن‌ يَأتُونِي‌ مُسلِمِين‌َ) و ممكن‌ ‌است‌ نظر مباركش‌ باين‌ بوده‌ ‌که‌ مقام‌ آصف‌ ‌که‌ وصي‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ معلوم‌ شود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 38)- در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوی کشورشان باز گشتند.

و ماجرا را برای ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستی فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهی است.

لذا ملکه سبا با عده‌ای از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوی سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسی کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینی دارد؟

ج3، ص421

این خبر از هر طریقی که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایی شگرفی کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.

لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: ای گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایی دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند برای من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).

نکات آیه

۱ - سلیمان(ع)، داراى مجلسیانى سرشناس و ممتاز در میان نیروهاى تحت امر خویش (قال یأیّها الملؤا) واژه «ملأ» به عناصر سرشناس و شخصیت هاى برجسته و ممتاز گفته مى شود.

۲ - پرسش سلیمان از قدرت درباریانش براى آوردن تخت بلقیس (قال یأیّها الملؤا أیّکم یأتینى بعرشها)

۳ - عزم ملکه سبا بر تسلیم شدن در برابر سلیمان(ع)، پس از رد هدایاى وى (قبل أن یأتونى مسلمین) از سخنان سلیمان و تعبیر «قبل أن یأتونى مسلمین» استفاده مى شود که بلقیس مصمم بر تسلیم شده بود و سلیمان از قبل آن را مى دانست.

۴ - آگاهى یافتن سلیمان(ع) از تصمیم بلقیس مبنى بر تسلیم شدنش در برابر وى (قال یأیّها الملؤا ... قبل أن یأتونى مسلمین)

۵ - سلیمان(ع)، مصمم بر نمایاندن قدرت فوق العاده خود به ملکه سبا، با احضار تخت او (قال یأیّها الملؤا أیّکم یأتینى بعرشها قبل أن یأتونى)

۶ - وجود افرادى برخوردار از قدرت فوق طبیعى در میان درباریان سلیمان(ع) (أیّکم یأتینى بعرشها قبل أن یأتونى مسلمین) پرسش سلیمان حاکى از اطلاع او نسبت به وجود چنین افرادى در میان درباریانش مى باشد.

موضوعات مرتبط

  • سلیمان(ع): آثار موضعگیرى سلیمان(ع) ۳; پرسش از درباریان سلیمان(ع) ۲; پرسش سلیمان(ع) ۲; درباریان سلیمان(ع) ۱، ۶; علم سلیمان(ع) به تسلیم ملکه سبأ ۴; قدرت سلیمان(ع) ۵; قصه سلیمان(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
  • ملکه سبأ: تسلیم ملکه سبأ ۳; درخواست احضار تخت ملکه سبأ ۲; رد هدیه ملکه سبأ ۳; فلسفه احضار تخت ملکه سبأ ۵

منابع