النساء ١٥٥: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۵_بخش۱۳#link1 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۵_بخش۱۳#link1 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۴_بخش۳۸#link185 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۴_بخش۳۸#link185 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا «155» | |||
و به خاطر پيمان شكنى، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم) بلكه خداوند بر دلهاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى، ايمان نمىآورند. | |||
---- | |||
«1». طه، 12. | |||
«2». احزاب، 53. | |||
«3». اعراف، 31. | |||
«4». توبه، 28. | |||
«5». بقره، 125. | |||
جلد 2 - صفحه 204 | |||
===نکته ها=== | |||
بنىاسرائيل زمان پيامبر صلى الله عليه و آله انبيا را نكشته بودند، ولى پدران و اجداد آنان مرتكب چنين جنايتى شده بودند. امّا بدان جهت كه فرزندان به كار اجداد خود راضى بودند، جنايات به آنان نيز نسبت داده شده است. «1» | |||
===پیام ها=== | |||
1- پيمان شكنى، گناهى در رديف كفر، بلكه زمينه ساز آن است. «نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ» | |||
2- ناسپاسى نعمت تا جايى است كه آزاد شدگان به دست انبيا، قاتل انبيا مىشوند. «قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ» | |||
3- انسان با كفر ولجاجت، زمينهى سقوط خود را فراهم مىكند. طَبَعَ ... بِكُفْرِهِمْ | |||
4- ايمان آوردن افراد اندك در برابر كفر اكثر مردم، دليل بر آن است كه انسان، قدرت انتخاب و تصميم دارد. پس دوستان، محيط و نظام فاسد، نبايد ارادهى انسان را در راه حقّ عوض كنند. «فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155) | |||
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 637 | |||
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ: پس معذّب ساختيم ايشان را به مسخ و انواع عقوبت، و لعن كرديم آنها را به سبب نقض ايشان پيمان و عهد خود را، وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ: و ديگر به سبب كفر آنها به آنچه در تورات است از آيات الهى، و يا كفر به آيات قرآنى، وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍ: و ديگر به سبب كشتن آنها پيغمبران را در حالتى كه آن قتل ملتبس است به غير حق، يعنى ناحق، و در مذهب و طريقه خودشان كشتن انبيا، به غير حق و ناروا بود. | |||
وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ: و ديگر به سبب گفتار ايشان كه دلهاى ما اوعيه علوم است، يعنى از دانش پر شده و محتاج به علم كسى نيستيم. يا قلوب ما در پوشش است و آنچه را كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىگويد، فهم نمىكند. خداوند رد نمايد قول آنها را به اينكه: نه چنان است كه ايشان مىگويند، بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ: بلكه خداوند مهر نهاده بر دلهاى آنها به جهت كفر و جحود و عناد ايشان، يعنى به سبب رد آنها احكام را و امتناعشان از قبول حق به سوء اختيار خود، خداوند دلهاى ايشان را از دانش محجوب و مطبوع ساخته، و مدد توفيق كه فرع استرشاد بنده است، نه فرع عناد و جحود با وجود ظهور آيات بينه و معجزات باهره، از ايشان باز گرفته. فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا: | |||
پس ايمان نمىآورند مگر عددى اندك از ايشان مثل عبد اللّه بن سلام، يا ايمان نياورند مگر ايمانى اندك كه معتد به و معتبر نيست به جهت نقصان آن. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155) | |||
ترجمه | |||
پس بسبب شكستن آنها پيمانشان را و كفرشان بآيتهاى خدا و كشتن آنها پيغمبران را بناحق و گفتارشان كه دلهاى ما در غلاف است بلكه مهر زده است خدا بر آنها بسبب كفرشان پس ايمان نميآورند مگر كمى.. | |||
تفسير | |||
مسبب نقض ميثاق عذابهاى دنيوى و اخروى آنها است كه براى وضوح آن در كلام ذكر نشده است و ما زائده براى تأكيد است و آيات حجج و ادله داله بر رسالت است و قتل انبيا اگر چه بدست پدران آنها بوده لكن قمى فرموده چون آنها راضى بفعل پدران خود بودند خداوند آنها را باعمال پدرانشان الزام فرموده و همچنين است حال هر كس راضى بفعل ديگرى باشد كه ميتوان او را بآن فعل الزام نمود، و گفتارشان اين بود كه ميگفتند دلهاى ما در پرده است پس نمىفهمند كلام تو را لذا خداوند تقرير فرمود كلامشان را كه علت نفهمى و خذلان و سلب توفيق از آنها كه بمنزله مهر الهى است كه بر دلهاى آنها نهاده است همان كفر و لجاج و عنادشان است كه تفكر در آيات الهى نمىكنند و از مواعظ پند نميگيرند و هدايت نميشوند و ايمان نميآورند مگر اندكى از آنها كه هنوز نور عقل فطريشان بكلى بواسطه جهالت و لجاج خاموش نشده و ممكن است پرده از روى آن برداشته شود يا مگر ايمان اندكى كه براى قصور اعتبارى بآن نيست و در حكم عدم است مانند ايمان ببعض انبيا و كفر ببعض يا ايمان به نبى و كفر بوصىّ و شرح اين جملات بتفصيل در سوره بقره گذشت. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَبِما نَقضِهِم مِيثاقَهُم وَ كُفرِهِم بِآياتِ اللّهِ وَ قَتلِهِمُ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلفٌ بَل طَبَعَ اللّهُ عَلَيها بِكُفرِهِم فَلا يُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِيلاً (155) | |||
پس بواسطه اينكه اينها نقض ميثاق و مخالفة عهد كردند و بآيات الهي و حجج خداوند كافر شدند و پيغمبران بيتقصير را كشتند و گفتار آنها که دلهاي ما غلف است و بيانات انبياء در آنها تأثير نميكند بلكه خداوند دلهاي آنها را مهر فرمود بواسطه كفر آنها و ايمان نميآورند مگر قليلي. | |||
اينکه آيه شريفه هم بضميمه آيات قبل و آيات بعد مشتمل بر ذكر مساوي و مطاعن يهود و سبب نزول بليات بر آنها است و راجع است هر جمله آن بيك دسته آنها از زمان موسي تا عيسي عليهما السلام من جمله راجع بزمان موسي فَبِما نَقضِهِم مِيثاقَهُم که آنچه با موسي قرارداد كردند تخلف نمودند از عدم دخول باب حطة و عدم مقاتله با كفار و گفتند إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ مائده آيه 24، و گوساله پرستي بعد از رفتن موسي بميقات پروردگار و غير اينها، و كلمه ما در فبما نقضهم بعض مفسرين گفتند زائده است و مكرر گفته شده که كلمه زائده در قرآن نيست و ما اشاره بموارد نقض ميثاق است. | |||
و من جمله بعد از زمان موسي وَ كُفرِهِم بِآياتِ اللّهِ که شرحش را مكرر تذكر دادهايم و در مجلد اول كلم الطيب مفصلا بيان شده که چندين مرتبه در شرك و كفر و بتپرستي سير ميكردند مدّت مديدي که ديگري اسمي از موسي و تورات ميان آنها نبود. | |||
جلد 6 - صفحه 262 | |||
و من جمله قَتلِهِمُ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ که اينهم در تمادي ايام تا زمان عيسي (ع) بوده و البته قتل انبياء بغير حق است، و تقييد بكلمه بغير حق اشاره باينست که هيچگونه بهانه نداشتند در كشتن انبياء مثل قتل حضرت يحيي و زكريّا و ساير انبياء بني اسرائيل. | |||
و من جمله وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلفٌ اگر چه اينکه كلمه را از روي طعنه بانبياء ميزدند که كلمات شما در ما هيچ تأثيري ندارد و مواعظ شما در دلهاي ما راه ندارد لكن حقيقة همين نحو بوده بلكه سختتر که ميفرمايد ثُمَّ قَسَت قُلُوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالحِجارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً الي آخر الاية بقره آيه 74، لذا ميفرمايد بَل طَبَعَ اللّهُ عَلَيها بِكُفرِهِم که شرح اينکه جمله را در مجلد اول در ذيل آيه خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم وَ عَلي سَمعِهِم وَ عَلي أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظِيمٌ بقره آيه 7، مفصلا بيان كردهايم مراجعه فرمائيد. | |||
فَلا يُؤمِنُونَ إِلّا قَلِيلًا اينکه هم براي اتمام حجت است که نگويند ما نميتوانستيم ايمان بياوريم چون قلوب ما غلف و ختم و طبع شده بود. جواب آنكه اينها بنحو اقتضاء است علية تامه ندارد و شاهدش اينست که جماعة قليلي از شما بشرف ايمان در هر عصري از اعصار مشرف شدند مثل توبه حرّ إبن يزيد رياحي که حجة بالغه شد بر تمام لشگر كربلا که نگويند كار گذشته بود و ما نميتوانستيم حسيني شويم، اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا بمحمد و آله صلّي اللّه عليه و آله و سلّم. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۰
ترجمه
النساء ١٥٤ | آیه ١٥٥ | النساء ١٥٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَبِما نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ»: به سبب شکستن پیمان خود. عامل جار و مجرور (غَضِبَ اللهُ عَلَیْهِمْ) یا (لَعَنَّاهُمْ) محذوف است و آنچه در میانه این آیه تا آیه آمده است حکم جمله معترضه را دارد. واژه (ما) حرف زائد و برای تأکید است، و (میثاق) مفعولٌبه است. «غُلْفٌ»: جمع أَغْلَف، به معنی: در غلاف است، یا جمع غِلاف است، در این صورت معنی عبارت چنین میشود: دلهایمان غلاف یعنی اوعیه دانش است و گنجایش سخنان شما را ندارد. «طَبَعَ»: مهر زده است. مراد این که کفر و ضلال ایشان مایه محرومیّت از هدایت خدا شده است (نگا: بقره / و منافقون / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ... (۱) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ... (۶) فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ... (۱) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَکِنَّةٍ... (۲)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا «155»
و به خاطر پيمان شكنى، و كفر آنان به آيات خدا و كشتن پيامبران به ناحقّ، و گفتن اين سخن كه بر دلهاى ما پرده افتاده است (آنان را عقوبت كرديم) بلكه خداوند بر دلهاى آنان به خاطر كفرشان مهر زد و جز اندكى، ايمان نمىآورند.
«1». طه، 12.
«2». احزاب، 53.
«3». اعراف، 31.
«4». توبه، 28.
«5». بقره، 125.
جلد 2 - صفحه 204
نکته ها
بنىاسرائيل زمان پيامبر صلى الله عليه و آله انبيا را نكشته بودند، ولى پدران و اجداد آنان مرتكب چنين جنايتى شده بودند. امّا بدان جهت كه فرزندان به كار اجداد خود راضى بودند، جنايات به آنان نيز نسبت داده شده است. «1»
پیام ها
1- پيمان شكنى، گناهى در رديف كفر، بلكه زمينه ساز آن است. «نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ»
2- ناسپاسى نعمت تا جايى است كه آزاد شدگان به دست انبيا، قاتل انبيا مىشوند. «قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ»
3- انسان با كفر ولجاجت، زمينهى سقوط خود را فراهم مىكند. طَبَعَ ... بِكُفْرِهِمْ
4- ايمان آوردن افراد اندك در برابر كفر اكثر مردم، دليل بر آن است كه انسان، قدرت انتخاب و تصميم دارد. پس دوستان، محيط و نظام فاسد، نبايد ارادهى انسان را در راه حقّ عوض كنند. «فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 637
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ: پس معذّب ساختيم ايشان را به مسخ و انواع عقوبت، و لعن كرديم آنها را به سبب نقض ايشان پيمان و عهد خود را، وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ: و ديگر به سبب كفر آنها به آنچه در تورات است از آيات الهى، و يا كفر به آيات قرآنى، وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍ: و ديگر به سبب كشتن آنها پيغمبران را در حالتى كه آن قتل ملتبس است به غير حق، يعنى ناحق، و در مذهب و طريقه خودشان كشتن انبيا، به غير حق و ناروا بود.
وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ: و ديگر به سبب گفتار ايشان كه دلهاى ما اوعيه علوم است، يعنى از دانش پر شده و محتاج به علم كسى نيستيم. يا قلوب ما در پوشش است و آنچه را كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىگويد، فهم نمىكند. خداوند رد نمايد قول آنها را به اينكه: نه چنان است كه ايشان مىگويند، بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ: بلكه خداوند مهر نهاده بر دلهاى آنها به جهت كفر و جحود و عناد ايشان، يعنى به سبب رد آنها احكام را و امتناعشان از قبول حق به سوء اختيار خود، خداوند دلهاى ايشان را از دانش محجوب و مطبوع ساخته، و مدد توفيق كه فرع استرشاد بنده است، نه فرع عناد و جحود با وجود ظهور آيات بينه و معجزات باهره، از ايشان باز گرفته. فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا:
پس ايمان نمىآورند مگر عددى اندك از ايشان مثل عبد اللّه بن سلام، يا ايمان نياورند مگر ايمانى اندك كه معتد به و معتبر نيست به جهت نقصان آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (155)
ترجمه
پس بسبب شكستن آنها پيمانشان را و كفرشان بآيتهاى خدا و كشتن آنها پيغمبران را بناحق و گفتارشان كه دلهاى ما در غلاف است بلكه مهر زده است خدا بر آنها بسبب كفرشان پس ايمان نميآورند مگر كمى..
تفسير
مسبب نقض ميثاق عذابهاى دنيوى و اخروى آنها است كه براى وضوح آن در كلام ذكر نشده است و ما زائده براى تأكيد است و آيات حجج و ادله داله بر رسالت است و قتل انبيا اگر چه بدست پدران آنها بوده لكن قمى فرموده چون آنها راضى بفعل پدران خود بودند خداوند آنها را باعمال پدرانشان الزام فرموده و همچنين است حال هر كس راضى بفعل ديگرى باشد كه ميتوان او را بآن فعل الزام نمود، و گفتارشان اين بود كه ميگفتند دلهاى ما در پرده است پس نمىفهمند كلام تو را لذا خداوند تقرير فرمود كلامشان را كه علت نفهمى و خذلان و سلب توفيق از آنها كه بمنزله مهر الهى است كه بر دلهاى آنها نهاده است همان كفر و لجاج و عنادشان است كه تفكر در آيات الهى نمىكنند و از مواعظ پند نميگيرند و هدايت نميشوند و ايمان نميآورند مگر اندكى از آنها كه هنوز نور عقل فطريشان بكلى بواسطه جهالت و لجاج خاموش نشده و ممكن است پرده از روى آن برداشته شود يا مگر ايمان اندكى كه براى قصور اعتبارى بآن نيست و در حكم عدم است مانند ايمان ببعض انبيا و كفر ببعض يا ايمان به نبى و كفر بوصىّ و شرح اين جملات بتفصيل در سوره بقره گذشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَبِما نَقضِهِم مِيثاقَهُم وَ كُفرِهِم بِآياتِ اللّهِ وَ قَتلِهِمُ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلفٌ بَل طَبَعَ اللّهُ عَلَيها بِكُفرِهِم فَلا يُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِيلاً (155)
پس بواسطه اينكه اينها نقض ميثاق و مخالفة عهد كردند و بآيات الهي و حجج خداوند كافر شدند و پيغمبران بيتقصير را كشتند و گفتار آنها که دلهاي ما غلف است و بيانات انبياء در آنها تأثير نميكند بلكه خداوند دلهاي آنها را مهر فرمود بواسطه كفر آنها و ايمان نميآورند مگر قليلي.
اينکه آيه شريفه هم بضميمه آيات قبل و آيات بعد مشتمل بر ذكر مساوي و مطاعن يهود و سبب نزول بليات بر آنها است و راجع است هر جمله آن بيك دسته آنها از زمان موسي تا عيسي عليهما السلام من جمله راجع بزمان موسي فَبِما نَقضِهِم مِيثاقَهُم که آنچه با موسي قرارداد كردند تخلف نمودند از عدم دخول باب حطة و عدم مقاتله با كفار و گفتند إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ مائده آيه 24، و گوساله پرستي بعد از رفتن موسي بميقات پروردگار و غير اينها، و كلمه ما در فبما نقضهم بعض مفسرين گفتند زائده است و مكرر گفته شده که كلمه زائده در قرآن نيست و ما اشاره بموارد نقض ميثاق است.
و من جمله بعد از زمان موسي وَ كُفرِهِم بِآياتِ اللّهِ که شرحش را مكرر تذكر دادهايم و در مجلد اول كلم الطيب مفصلا بيان شده که چندين مرتبه در شرك و كفر و بتپرستي سير ميكردند مدّت مديدي که ديگري اسمي از موسي و تورات ميان آنها نبود.
جلد 6 - صفحه 262
و من جمله قَتلِهِمُ الأَنبِياءَ بِغَيرِ حَقٍّ که اينهم در تمادي ايام تا زمان عيسي (ع) بوده و البته قتل انبياء بغير حق است، و تقييد بكلمه بغير حق اشاره باينست که هيچگونه بهانه نداشتند در كشتن انبياء مثل قتل حضرت يحيي و زكريّا و ساير انبياء بني اسرائيل.
و من جمله وَ قَولِهِم قُلُوبُنا غُلفٌ اگر چه اينکه كلمه را از روي طعنه بانبياء ميزدند که كلمات شما در ما هيچ تأثيري ندارد و مواعظ شما در دلهاي ما راه ندارد لكن حقيقة همين نحو بوده بلكه سختتر که ميفرمايد ثُمَّ قَسَت قُلُوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالحِجارَةِ أَو أَشَدُّ قَسوَةً الي آخر الاية بقره آيه 74، لذا ميفرمايد بَل طَبَعَ اللّهُ عَلَيها بِكُفرِهِم که شرح اينکه جمله را در مجلد اول در ذيل آيه خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم وَ عَلي سَمعِهِم وَ عَلي أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظِيمٌ بقره آيه 7، مفصلا بيان كردهايم مراجعه فرمائيد.
فَلا يُؤمِنُونَ إِلّا قَلِيلًا اينکه هم براي اتمام حجت است که نگويند ما نميتوانستيم ايمان بياوريم چون قلوب ما غلف و ختم و طبع شده بود. جواب آنكه اينها بنحو اقتضاء است علية تامه ندارد و شاهدش اينست که جماعة قليلي از شما بشرف ايمان در هر عصري از اعصار مشرف شدند مثل توبه حرّ إبن يزيد رياحي که حجة بالغه شد بر تمام لشگر كربلا که نگويند كار گذشته بود و ما نميتوانستيم حسيني شويم، اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا بمحمد و آله صلّي اللّه عليه و آله و سلّم.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- یهود، مردمى پیمان شکن و قاتل پیامبران (فبما نقضهم میثقهم و کفرهم بایت اللّه و قتلهم الأنبیاء بغیر حق)
۲- لزوم پایبندى به پیمانهاى الهى (فبما نقضهم میثقهم)
۳- آیات الهى (معجزات پیامبران و ...) مورد انکار یهودیان (و کفرهم بایت اللّه)
۴- یهودیان، هیچگونه توجیهى براى کشتن انبیا، نداشتند. (و قتلهم الأنبیاء بغیر حق) با اینکه همواره کشتن انبیا نا به حق است، خداوند قید توضیحى «بغیر حق» را ذکر کرده است تا به این معنا اشاره کند که قاتلان پیامبران خود نیز به ناروا بودن کشتن انبیا آگاه بودند.
۵- پایدارى پیامبران در ابلاغ رسالت خویش، تا شهادت و کشته شدن در راه خدا (و قتلهم الأنبیاء بغیر حق)
۶- یهود با اظهار ناتوانى از درک سخنان پیامبران، تعالیم آنان را به استهزا مى گرفتند. (و قولهم قلوبنا غلف) «غلف» جمع اغلف به چیزى گفته مى شود که داراى حجاب و پرده باشد ; بر این مبنا به نظر مى رسد قصد و داعى یهود از جمله «قلوبنا غلف» (قلبهاى ما داراى حجاب است)، استهزاى انبیا باشد.
۷- یهود، با ادعاى دانش وافر، خود را از تعالیم انبیا بى نیاز مى پنداشتند. (و قولهم قلوبنا غلف) برداشت فوق بر این اساس است که «غلف» جمع غلاف به معناى ظرف باشد. بر این مبنا، مقصود یهود از جمله «قلوبنا غلف» این است که دلهایشان آکنده از دانش است و نیازى به تعالیم انبیا ندارند.
۸- غیر علمى شمردن تعالیم انبیا، بهانه بى اساس یهود، براى نپذیرفتن آنها (و قولهم قلوبنا غلف) مقصود یهودیان از اینکه مى گفتند قلبهایمان آکنده از علم است، مى تواند این باشد که تعالیم انبیا اگر داراى مبنایى علمى بود، قلبهاى ما آن را درک مى کرد و در خود جاى مى داد و چنین نتیجه مى گرفتند که تعالیم انبیا به دلیل نافذ نبودنش در قلبها علمى نیست.
۹- یهود، مورد نفرین و غضب خداوند به سبب پیمان شکنى، انکار آیات الهى و کشتن پیامبران (فبما نقضهم میثقهم ... و قتلهم الأنبیاء) برداشت فوق بر این اساس است که «بما نقضهم ...» به قرینه آیات مشابه، متعلق به فعلى محذوف همانند «لعناهم» باشد.
۱۰- غرور علمى یهود در برابر دعوت انبیا، موجب گرفتارى آنان به لعنت خداوند (و قولهم قلوبنا غلف) کلمه «قولهم» عطف بر «نقضهم» است، بنابراین متعلق به فعل محذوف «لعناهم» است. یعنى «بقولهم ... لعناهم.
۱۱- کفر یهود، موجب مهر زدن خداوند بر دلهاى آنان گشت. (و قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۱۲- دلهاى یهود، داراى حجابى جلوگیر از نفوذ تعالیم انبیا (بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۱۳- دلهاى یهودیان بر خلاف ادعایشان تهى از دانش و ناتوان از درک تعالیم پیامبر اسلام (ص) (قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها) برداشت فوق بر این اساس است که مقصود یهودیان از جمله «قلوبنا غلف» ادعاى برخوردارى از دانش وافر باشد.
۱۴- ناتوانى و توانمندى دلها، براى درک تعالیم انبیا، در اختیار خداست. (بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۱۵- قلب (دل)، از ابزار شناخت (و قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۱۶- ناتوانى از درک معارف دین در نتیجه لجاج و کفر، کافران را نزد خدا معذور نمى سازد. (بل طبع اللّه علیها بکفرهم) چنانچه مقصود از جمله «قلوبنا غلف» این معنا باشد که یهودیان واقعاً از درک تعالیم پیامبر اسلام و یا دیگر انبیا عاجز بودند و بر این اساس خود را معذور مى پنداشتند، جمله «بل طبع اللّه» بیانگر این نکته است که ناتوانى یهود از درک سخنان پیامبر (ص) نمى تواند عذرى در پیشگاه خداوند محسوب شود چون کفرورزى آنان عامل چنین وضعیتى براى آنان شده است.
۱۷- یهود، مدعى جبر و قدرت بر ایمان* (و قولهم قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم) بدان احتمال که منظور یهود از «قلوبنا غلف» نسبت دادن حالت کفر خویش به عوامل غیر اختیارى باشد.
۱۸- لجاجت و ناباورى، عامل بسته شدن قلب انسان، بر شناخت معارف الهى و تأثیرپذیرى از هدایتهاست. (قلوبنا غلف بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۱۹- کفرورزى یهود، مایه تقدیر الهى، بر بازداشتن قلبهاى آنان از نفوذ تعالیم انبیا (بل طبع اللّه علیها بکفرهم)
۲۰- دلهاى مهر خورده و در حجاب لجاج فرو رفته یهود، مانع گرایش آنان به اسلام (بل طبع اللّه علیها بکفرهم فلا یؤمنون إلاّ قلیلا)
۲۱- بسیارى از یهود، هرگز به پیامبر اسلام (ص) ایمان نخواهند آورد. (فلایؤمنون إلاّ قلیلا)
۲۲- وجود افراد اندکى انسانِ حق گرا در میان یهود عصر پیامبر (ص) (فلایؤمنون إلاّ قلیلا)
موضوعات مرتبط
- آیات خدا: تکذیب آیات خدا ۳، ۹
- انبیا: آثار قتل انبیا ۹ ; استقامت انبیا ۵ ; تعالیم انبیا ۸ ; تکذیب انبیا ۸ ; دعوت انبیا ۱۰ ; رسالت انبیا ۵ ; شهادت انبیا ۵ ; فهم تعالیم انبیا ۱۴ ; قتل انبیا ۵
- ایمان: موانع ایمان ۱۷
- جهان بینى: و ایدئولوژى ۱۷
- خدا: تقدیرات خدا ۱۹ ; عهد با خدا ۲ ; قدرت خدا ۱۴ ; لعن خدا ۹، ۱۰
- دین: استهزاى تعالیم دین ۶ ; جهل به تعالیم دین ۱۶ ; موانع دین شناسى ۸
- شناخت: ابزار شناخت ۱۵ ; موانع شناخت ۱۸
- عذر: غیر مقبول ۱۶
- عهد: آثار عهد شکنى ۹ ; وفاى به عهد ۲
- قلب: عوامل ختم قلب ۱۸ ; نقش قلب ۱۵
- کافران: لجاجت کافران ۱۶ ; کفر کافران ۱۶
- کفر: آثار کفر ۱۱، ۱۹ ; کفر به محمّد (ص) ۲۱
- لجاجت: آثار لجاجت ۱۸
- لعن: موجبات لعن ۹
- مردم: و تعالیم انبیا ۱۴
- مشمولان لعن:۹، ۱۰
- معجزه: تکذیب معجزه ۳
- مغضوبان خدا:۹
- هدایت: موانع هدایت ۱۸، ۲۰
- یهود: ادعاهاى یهود ۷، ۱۷ ; اقلیّت یهود ۲۲ ; اکثریّت یهود ۲۱ ; بهانه جویى یهود ۸ ; جبرگرایى یهود ۱۷ ; جهل یهود ۱۳ ; حق گرایان یهود ۲۲ ; ختم قلب یهود ۱۱، ۱۲، ۱۹، ۲۰ ; عجب یهود ۱۰ ; علم یهود ۷ ; عهدشکنى یهود ۱، ۹ ; غرور علمى یهود ۱۰ ; قلب یهود ۱۳ ; کفر یهود ۳، ۱۱، ۱۹ ; لجاجت یهود ۱۹ ; لعن بر یهود ۹، ۱۰ ; یهود صدر اسلام ۲۲ ; یهود و آیات خدا ۳ ; یهود و اسلام ۲۰ ; یهود و انبیا ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۲ ; یهود و قتل انبیا ۱، ۴، ۹ ; یهود و محمّد (ص) ۱۳، ۲۱