گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۱: خط ۶۱:
<span id='link231'><span>
<span id='link231'><span>


==عموميت و شمول رسالت پيغمبر اكرم اسلام (ص ) واستدلال براى رفع استيحاش يهود و مردم غير عرب از بعثت آن حضرت . ==
==عموميت و شمول رسالت پيغمبر اسلام «ص»==
قُلْ يَأَيُّهَا النَّاس إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ جَمِيعاً... وَ يُمِيت
«'''قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاس إِنى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكمْ جَمِيعاً... وَ يُمِيت'''»:
 
بعد از آن كه از اوصاف پيغمبر گراميش بدست آمد كه نزد وى آن دين كاملى است كه حياط طيّب بشرى را در هر مكان و در هر زمانى كه فرض ‍ شود تضمين مى كند، و بشر در رسيدن به چنين زندگانى احتياجى به بيش از امر به معروف و نهى از منكر و تجويز طيبات و تحريم خبائث و الغاء خرافات و گشودن قيد و بندهاى بيهوده اى كه خود به دست خويش ‍ زده است ، ندارد، اينك در جمله مورد بحث پيغمبر خود را دستور مى دهد تا نبوت خود را بر جميع طبقات بشر اعلام نمايد، و بدون اينكه آن را مخصوص قومى كند، بگويد: (( ايها الناس ! من بدرستى فرستاده خدا به سوى همگى شمايم (( .
بعد از آن كه از اوصاف پيغمبر گراميش بدست آمد كه نزد وى آن دين كاملى است كه حياط طيّب بشرى را در هر مكان و در هر زمانى كه فرض ‍ شود تضمين مى كند، و بشر در رسيدن به چنين زندگانى احتياجى به بيش از امر به معروف و نهى از منكر و تجويز طيبات و تحريم خبائث و الغاء خرافات و گشودن قيد و بندهاى بيهوده اى كه خود به دست خويش ‍ زده است ، ندارد، اينك در جمله مورد بحث پيغمبر خود را دستور مى دهد تا نبوت خود را بر جميع طبقات بشر اعلام نمايد، و بدون اينكه آن را مخصوص قومى كند، بگويد: (( ايها الناس ! من بدرستى فرستاده خدا به سوى همگى شمايم (( .
(( الذى له ملك السموات و الارض لا اله الا هو يحيى و يميت (( - صفاتى است كه خداوند خود را به آن توصيف نموده ، و مجموع آنها به منزله تعليلى است كه امكان رسالت از ناحيه خدا را فى نفسه بيان نموده ، و در ثانى امكان عموميت اين رسالت را اثبات مى كند، و بدين وسيله استيحاش و تعجب بنى اسرائيل را كه چگونه ممكن است مردى غير از يهود آنهم از طبقه درس نخوانده به چنين نبوتى جهانى برسد از بين مى برد، چون يهوديها پيش خود چنين خيال مى كردند كه در ميان همه اقوام بشرى فقط آنها از حزب خدايند بلكه آنها خود را از نزديكان درگاه خدا و حتى فرزندان و دوستان خدا مى پنداشتند، و همچنين استيحاش ‍ ناشى از عصبيت غير عرب را از اينكه مردى عرب بر آنان مبعوث شود زائل مى كند.
 
«'''الذى له ملك السماوات و الأرض لا اله إلا هو يحيى و يميت'''» - صفاتى است كه خداوند خود را به آن توصيف نموده ، و مجموع آنها به منزله تعليلى است كه امكان رسالت از ناحيه خدا را فى نفسه بيان نموده ، و در ثانى امكان عموميت اين رسالت را اثبات مى كند، و بدين وسيله استيحاش و تعجب بنى اسرائيل را كه چگونه ممكن است مردى غير از يهود آنهم از طبقه درس نخوانده به چنين نبوتى جهانى برسد از بين مى برد، چون يهوديها پيش خود چنين خيال مى كردند كه در ميان همه اقوام بشرى فقط آنها از حزب خدايند بلكه آنها خود را از نزديكان درگاه خدا و حتى فرزندان و دوستان خدا مى پنداشتند، و همچنين استيحاش ‍ ناشى از عصبيت غير عرب را از اينكه مردى عرب بر آنان مبعوث شود زائل مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۶۹ </center>
وجه دلالت جمله مورد بحث بر اين معانى اين است كه در جمله قبل مى فرمود: (( من فرستاده خدا به سوى همگى شمايم (( و در اين جمله خدا را توصيف نموده و مى فرمايد: (( آن خدايى كه ...(( پس برگشت معناى اين دو جمله به اين است كه : (( آن خدايى مرا به رسالت خود برگزيده كه ملك آسمانها و زمين و سلطنت عالى بر آسمان و زمين از آن او است ، همان خدايى كه معبودى جز او نيست كه مالك گوشه اى از آسمانها و زمين باشد، پس تنها اوست كه مى تواند به هر چه بخواهد حكم كند و هيچ مانعى مزاحم نفوذ حكمش نيست و هيچ اراده اى جلوگير نفوذ اراده اش نمى باشد، اوست كه مى تواند به اراده خود رسولى به سوى طايفه اى از بندگانش و يا به سوى همه آنان گسيل بدارد، او همان خدايى است كه زنده كردن و ميراندن به دست او است ، پس همو مى تواند مردمى را و يا همه بشر را به حياتى سعيد و طيب زنده كند، چون سعادت و هدايت از زندگى است همانطور كه شقاوت و ضلالت از مرگ است ، همچنانكه فرموده : (( يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (( و نيز فرموده : (( او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (( و نيز فرموده : (( انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله (( .
وجه دلالت جمله مورد بحث بر اين معانى اين است كه در جمله قبل مى فرمود: (( من فرستاده خدا به سوى همگى شمايم (( و در اين جمله خدا را توصيف نموده و مى فرمايد: (( آن خدايى كه ...(( پس برگشت معناى اين دو جمله به اين است كه : (( آن خدايى مرا به رسالت خود برگزيده كه ملك آسمانها و زمين و سلطنت عالى بر آسمان و زمين از آن او است ، همان خدايى كه معبودى جز او نيست كه مالك گوشه اى از آسمانها و زمين باشد، پس تنها اوست كه مى تواند به هر چه بخواهد حكم كند و هيچ مانعى مزاحم نفوذ حكمش نيست و هيچ اراده اى جلوگير نفوذ اراده اش نمى باشد، اوست كه مى تواند به اراده خود رسولى به سوى طايفه اى از بندگانش و يا به سوى همه آنان گسيل بدارد، او همان خدايى است كه زنده كردن و ميراندن به دست او است ، پس همو مى تواند مردمى را و يا همه بشر را به حياتى سعيد و طيب زنده كند، چون سعادت و هدايت از زندگى است همانطور كه شقاوت و ضلالت از مرگ است ، همچنانكه فرموده : (( يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم (( و نيز فرموده : (( او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (( و نيز فرموده : (( انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله (( .
فَئَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ النَّبىِّ الاُمِّىِّ ...
 
«'''فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ النَّبىِّ الاُمِّىِّ ...'''»:
 
اين آيه شريفه تفريع بر آيه قبل است ، و معنايش اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار باشد، پس به من ايمان بياوريد، زيرا من همان پيغمبر امى هستم كه تورات و انجيل شما به آمدنم بشارت داده ، و من به خدا ايمان داشته و به وى كفر نمى ورزم ، و همچنين به كلمات او ايمان آورده ام ، و كلمات او همان شرايع و احكامى است كه بر من و بر انبياى سابق بر من نازل كرده است ، مرا پيروى كنيد باشد كه رستگار شويد.
اين آيه شريفه تفريع بر آيه قبل است ، و معنايش اين است كه : وقتى مطلب از اين قرار باشد، پس به من ايمان بياوريد، زيرا من همان پيغمبر امى هستم كه تورات و انجيل شما به آمدنم بشارت داده ، و من به خدا ايمان داشته و به وى كفر نمى ورزم ، و همچنين به كلمات او ايمان آورده ام ، و كلمات او همان شرايع و احكامى است كه بر من و بر انبياى سابق بر من نازل كرده است ، مرا پيروى كنيد باشد كه رستگار شويد.
اين آن معنايى است كه سياق آيه اقتضاى آن را دارد، و از اين معنا وجه التفات از تكلم (( انى رسول الله (( به غيبت (( رسوله ...(( ، معلوم مى شود، البته بايد دانست كه از ظاهر سياق استفاده مى شود كه اين آيه دنباله آيه سابق و هر دو كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
اين آن معنايى است كه سياق آيه اقتضاى آن را دارد، و از اين معنا وجه التفات از تكلم (( انى رسول الله (( به غيبت (( رسوله ...(( ، معلوم مى شود، البته بايد دانست كه از ظاهر سياق استفاده مى شود كه اين آيه دنباله آيه سابق و هر دو كلام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۰ </center>
و وجه التفات همانطور كه قبلا هم خاطر نشان شد اين است كه بجاى اينكه بفرمايد: (( پس ايمان آوريد به خدا و به من (( فرمود: (( پس ‍ ايمان بياوريد به خدا و به رسول او(( ، آنگاه رسول را به اوصافى وصف كرد تا بدين وسيله امر در (( فامنوا(( و در (( فاتبعوه لعلكم تهتدون را تعليل كرده باشد.
و وجه التفات همانطور كه قبلا هم خاطر نشان شد اين است كه بجاى اينكه بفرمايد: (( پس ايمان آوريد به خدا و به من (( فرمود: (( پس ‍ ايمان بياوريد به خدا و به رسول او(( ، آنگاه رسول را به اوصافى وصف كرد تا بدين وسيله امر در (( فامنوا(( و در (( فاتبعوه لعلكم تهتدون را تعليل كرده باشد.
و مقصود از (( اهتداء(( در (( تهتدون (( هدايت يافتن بسوى سعادت اخروى است كه عبارت است از خوشنودى خدا و بهشت او، نه هدايت يافتن به راه حق ، زيرا ايمان به خدا و به رسول خدا و پيروى كردن احكام و شرايع رسول ، خودش اهتداء به راه حق است ، نه اينكه نتيجه اش اهتداء به راه حق باشد. پس برگشت معناى (( لعلكم تهتدون (( به معناى (( اولئك هم المفلحون (( است كه در آيه قبلى بعنوان نتيجه ايمان به خدا و پيروى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ذكر شده است .
و مقصود از (( اهتداء(( در (( تهتدون (( هدايت يافتن بسوى سعادت اخروى است كه عبارت است از خوشنودى خدا و بهشت او، نه هدايت يافتن به راه حق ، زيرا ايمان به خدا و به رسول خدا و پيروى كردن احكام و شرايع رسول ، خودش اهتداء به راه حق است ، نه اينكه نتيجه اش اهتداء به راه حق باشد. پس برگشت معناى (( لعلكم تهتدون (( به معناى (( اولئك هم المفلحون (( است كه در آيه قبلى بعنوان نتيجه ايمان به خدا و پيروى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ذكر شده است .
مراد از (( هدايت (( و (( امت (( در: (( و من قوم موسى امة يهدون بالحق ((
 
وَ مِن قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالحَْقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ
==مراد از «هدايت» و «امت» در آیه: «و من قوم موسى أمة يهدون بالحق»==
در اين جمله عمل صالح نيكان از بنى اسرائيل را مى ستايد، و اين از انصاف قرآن است كه بعد از بر شمردن سيئاتى كه از آنان سر زده مستحقين مدح را نيز مدح مى كند، و حاصل معنايش اين است كه : همه بنى اسرائيل خدا و رسول را مخالفت نكرده و بر ضلالت و ظلم پافشارى نداشتند، بلكه پاره اى از ايشان مردمى بودند كه ديگران را به سوى حق راهنمايى نموده و در ميان ايشان به حق و عدالت حكم مى كردند. بنابراين ، بايد گفت : (( باء(( در (( بالحق (( همان بائى است كه علماى نحو آن را (( باء آلت (( مى نامند، مى توان هم گفت كه (( باء ملابسه (( است .
 
بنابراين معنا، آيه مورد بحث از مواردى است كه خداوند هدايت را به غير خود و به غير انبياء و امامان نسبت داده ، نظير حكايتى كه از مؤ من آل فرعون كرده و با اينكه ظاهرا پيغمبر نبوده درباره اش فرموده : (( و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد((
«'''وَ مِن قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالحَْقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ'''»:
و بعيد نيست كه مراد از امت از قوم موسى در آيه مورد بحث ، انبياء و امامانى باشند كه بعد از موسى در ميان بنى اسرائيل پديد آمدند و قرآن درباره شان در چند مورد و از آن جمله فرموده : (( و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا باياتنا يوقنون ((
 
در اين جمله، عمل صالح نيكان از بنى اسرائيل را مى ستايد، و اين از انصاف قرآن است كه بعد از بر شمردن سيئاتى كه از آنان سر زده، مستحقين مدح را نيز مدح مى كند. و حاصل معنايش اين است كه: همه بنى اسرائيل خدا و رسول را مخالفت نكرده و بر ضلالت و ظلم پافشارى نداشتند، بلكه پاره اى از ايشان مردمى بودند كه ديگران را به سوى حق راهنمايى نموده و در ميان ايشان به حق و عدالت حكم مى كردند.
 
بنابراين، بايد گفت: «باء» در «بالحق»، همان بائى است كه علماى نحو، آن را «باء آلت» مى نامند. مى توان هم گفت كه «باء ملابسه» است.
 
بنابراين معنا، آيه مورد بحث، از مواردى است كه خداوند هدايت را به غير خود و به غير انبياء و امامان نسبت داده. نظير حكايتى كه از مؤمن آل فرعون كرده و با اين كه ظاهرا پيغمبر نبوده، درباره اش فرموده: «و قال الذى آمن يا قوم اتبعون أهدكم سبيل الرشاد».
 
و بعيد نيست كه مراد از امت از قوم موسى در آيه مورد بحث، انبياء و امامانى باشند كه بعد از موسى در ميان بنى اسرائيل پديد آمدند، و قرآن درباره شان در چند مورد و از آن جمله فرموده: «و جعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۱ </center>
چون اگر هدايت به حق را كه در آيه مورد بحث است بر معناى حقيقيش ‍ حمل كنيم جز از پيغمبران و امامان ساخته نيست ، و بحث از اين معنا را در تفسير آيه (( قال انى جاعلك للناس اماما(( و آيه (( فمن يرد الله ان يهديه يشرح صدره (( و همچنين در ذيل آياتى ديگر گذرانديم .
چون اگر هدايت به حق را كه در آيه مورد بحث است، بر معناى حقيقی اش حمل كنيم، جز از پيغمبران و امامان ساخته نيست، و بحث از اين معنا را در تفسير آيه: «قال إنى جاعلك للناس إماما»، و آيه: «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره»، و همچنين در ذيل آياتى ديگر گذرانديم.
معناى (( اسباط(( و اشاره به آيات و معجزاتى كه از موسى (ع ) در سوره اعراف آمده است
 
وَ قَطعْنَهُمُ اثْنَتىْ عَشرَةَ أَسبَاطاً أُمَماً ...
معناى «أسباط»، و اشاره به آيات و معجزاتى كه از موسى «ع»، در سوره اعراف آمده
كلمه (( سبط(( در لغت به معناى پسر زاده و يا دختر زاده است ، و جمع آن (( اسباط(( مى آيد، و ليكن در بنى اسرائيل به معناى قوم خاصى بوده ، سبط در اصطلاح ايشان به منزله قبيله در نزد عرب است ، از ابن حاجب نقل شده كه گفته است : كلمه (( اسباطا(( در اين آيه بدل از عدد است نه تميز عدد وگرنه اگر تميز مى بود مى بايستى اسباط بنى اسرائيل حداقل سى و شش سبط و تيره مى بودند و حال آنكه نبودند، چون سبط در بنى اسرائيل دوازده تيره بود و بنابراين حداقل جمع سبط سى و شش است ، پس ناچار بايد بگوييم كلمه (( اسباطا(( بدل از عدد است ، و تميز عدد حذف شده چون با بودن اسباطا احتياجى به ذكر آن نبوده ، و تقدير كلام (( و قطعناهم اثنتى عشره فرقه اسباطا(( است . البته كسانى ديگر هم گفته اند كه كلمه مذكور تميز است ، و اشكال ابن حاجب هم وارد نيست زيرا اگر چه كلمه به صيغه جمع است ولى در اينجا به معناى مفرد آمده و معناى آن ، جماعت و يا طايفه و يا نظير آن است .
 
(( و اوحينا الى موسى اذ استسقيه قومه ...(( (( انبجست (( از (( انبجاس (( و به معناى انفجار است ، و بعضى گفته اند به معناى بيرون شدن اندك اندك آب است ، بخلاف انفجار كه به معناى بيرون شدن به كثرت و فراوانى است . و از ظاهر اينكه فرمود: (( پس منفجر شد از آن دوازده چشمه و هر گروهى از مردم چشمه خود را شناختند(( بدست مى آيد كه چشمه ها به عدد اسباط بنى اسرائيل يعنى دوازده بود، چون مى رساند كه هر چشمه مخصوص يك تيره بوده و اينكه اين اختصاص به خاطر مشاجره اى بوده كه با يكديگر داشته اند، و اين ظاهر تاءييد مى كند رواياتى را كه درباره داستان اين چشمه ها وارد شده . معناى بقيه آيه شريفه روشن است .
«'''وَ قَطعْنَاهُمُ اثْنَتىْ عَشرَةَ أَسبَاطاً أُمَماً ...'''»:
در آيات اين سوره خداى سبحان از معجزات موسى (عليه السلام ) و آيات وى چند معجزه زير را بر شمرده : ۱ - اژدها ۲ - يد بيضاء ۳ - قحطى فرعونيان ۴ - نقص ثمرات ايشان ۵ - طوفان ۶ - ملخ ‌هاى بالدار ۷ - ملخ ‌هاى بى بال ۸ - قورباغه ۹ - خون شدن آب نيل ۱۰ - غرق شدن فرعونيان در نيل
 
كلمه «سبط» در لغت، به معناى پسرزاده و يا دخترزاده است، و جمع آن «أسباط» مى آيد، وليكن در بنى اسرائيل به معناى قوم خاصى بوده. سبط در اصطلاح ايشان، به منزله قبيله در نزد عرب است. از ابن حاجب نقل شده كه گفته است: كلمه «أسباطا» در اين آيه، بدل از عدد است، نه تميز عدد، و گرنه اگر تميز مى بود، مى بايستى اسباط بنى اسرائيل، حداقل سى و شش سبط و تيره مى بودند و حال آن كه نبودند. چون سبط در بنى اسرائيل، دوازده تيره بود و بنابراين، حداقل جمع سبط، سى و شش است.
 
پس ناچار بايد بگوييم: كلمه «أسباطا»، بدل از عدد است، و تميز عدد حذف شده. چون با بودن اسباطا، احتياجى به ذكر آن نبوده، و تقدير كلام: «و قطعناهم اثنتى عشرة فرقة أسباطا» است. البته كسانى ديگر هم گفته اند كه كلمه مذكور، تميز است، و اشكال ابن حاجب هم وارد نيست. زيرا اگرچه كلمه به صيغه جمع است، ولى در اين جا به معناى مفرد آمده و معناى آن، جماعت و يا طايفه و يا نظير آن است.
 
«'''و أوحينا إلى موسى إذ استسقيه قومه...'''» - «انبجست» از «انبجاس»، و به معناى انفجار است. و بعضى گفته اند: به معناى بيرون شدن اندك اندك آب است. به خلاف انفجار، كه به معناى بيرون شدن به كثرت و فراوانى است.  
 
و از ظاهر اين كه فرمود: «پس منفجر شد از آن دوازده چشمه و هر گروهى از مردم چشمه خود را شناختند»، به دست مى آيد كه چشمه ها به عدد اسباط بنى اسرائيل، يعنى دوازده بود. چون مى رساند كه هر چشمه، مخصوص يك تيره بوده و اين كه اين اختصاص به خاطر مشاجره اى بوده كه با يكديگر داشته اند، و اين ظاهر تأييد مى كند رواياتى را كه درباره داستان اين چشمه ها وارد شده. معناى بقيه آيه شريفه روشن است.
 
در آيات اين سوره، خداى سبحان از معجزات موسى «عليه السلام» و آيات وى، چند معجزه زير را بر شمرده: ۱ - اژدها. ۲ - يد بيضاء. ۳ - قحطى فرعونيان. ۴ - نقص ثمرات ايشان. ۵ - طوفان. ۶ - ملخ ‌هاى بالدار. ۷ - ملخ ‌هاى بى بال. ۸ - قورباغه. ۹ - خون شدن آب نيل. ۱۰ - غرق شدن فرعونيان در نيل.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷۲ </center>
۱۱ - ميراندن و زنده كردن هفتاد نفر از ياران موسى ۱۲ - شكافته شدن دوازده چشمه از سنگ با ضربت موسى ۱۳ - سايه افكندن ابر بر سر بنى اسرائيل ۱۴ - فرو فرستادن من و سلوى ۱۵ - كندن كوه از ريشه و آن را بر بالاى سر بنى اسرائيل مانند سايه بان نگهداشتن . و ليكن مى توان تكلم با خداى تعالى و نزول تورات و مسخ شدن پاره اى از بنى اسرائيل به صورت ميمون را نيز بر آن اضافه نمود،و ما - ان شاء الله - در تفسير سوره هود راجع به اين چند معجزه نيز بحث خواهيم كرد.
۱۱ - ميراندن و زنده كردن هفتاد نفر از ياران موسى. ۱۲ - شكافته شدن دوازده چشمه از سنگ با ضربت موسى. ۱۳ - سايه افكندن ابر بر سر بنى اسرائيل. ۱۴ - فرو فرستادن منّ و سلوى. ۱۵ - كندن كوه از ريشه و آن را بر بالاى سر بنى اسرائيل، مانند سايه بان نگه داشتن. وليكن مى توان تكلم با خداى تعالى و نزول تورات و مسخ شدن پاره اى از بنى اسرائيل به صورت ميمون را نيز، بر آن اضافه نمود. و ما - إن شاء الله - در تفسير سوره «هود»، راجع به اين چند معجزه نيز بحث خواهيم كرد.
بحث روايتى
 
در تفسير عياشى از محمد بن سالم نى فروش از حارث بن مغيره از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت مى كند كه حارث گفت : به حضرتش عرض كردم ، عبد الله بن عجلان در مرضى كه به آن مرض درگذشت مى گفت من در اين مرض نمى ميرم و مرد. حضرت فرمود خداوند: هيچ گناهى از او نيامرزد اين چه فكر باطلى بوده كه او كرده ؟ موسى (عليه السلام ) از قوم خود هفتاد مرد برگزيد و وقتى دچار رجفه شدند و هم ه هلاك گرديدند موسى گفت : پروردگارا اصحابم اصحابم خطاب آمد من بجاى ايشان اصحابى بهتر به تو مى دهم عرض كرد: من ايشان را مى شناختم و به ايشان علاقمند بودم ، خداوند بجاى آنان انبيايى براى وى مبعوث كرد.
==بحث روايتى==
مؤ لف : مقصود امام (عليه السلام ) اين بوده كه بعد از درگذشت عبدالله عجلان خداوند اصحابى بهتر از او به وى ارزانى بدارد، همچنانكه به موسى (عليه السلام ) داد، و ليكن اين روايت در باب خود روايت غريبى است و با ظاهر قرآن سازگار نيست .
در تفسير عياشى، از محمد بن سالم نى فروش، از حارث بن مغيره، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت مى كند كه حارث گفت: به حضرتش عرض كردم: عبدالله بن عجلان در مرضى كه به آن مرض درگذشت، مى گفت: من در اين مرض نمى ميرم و مُرد.  
 
حضرت فرمود خداوند: هيچ گناهى از او نيامرزد، اين چه فكر باطلى بوده كه او كرده؟ موسى «عليه السلام» از قوم خود هفتاد مرد برگزيد و وقتى دچار رجفه شدند و همه هلاك گرديدند. موسى گفت: پروردگارا! اصحابم، اصحابم! خطاب آمد: من به جاى ايشان، اصحابى بهتر به تو مى دهم. عرض كرد: من ايشان را مى شناختم و به ايشان علاقمند بودم. خداوند به جاى آنان، انبيايى براى وى مبعوث كرد.
 
مؤلف: مقصود امام «عليه السلام» اين بوده كه بعد از درگذشت عبدالله عجلان، خداوند اصحابى بهتر از او به وى ارزانى بدارد. همچنان كه به موسى «عليه السلام» داد، وليكن اين روايت در باب خود، روايت غريبى است و با ظاهر قرآن سازگار نيست.
<span id='link234'><span>
<span id='link234'><span>
==روايتى درباره علت اينكه انتخاب امام به مردم واگذار نشده است ==
==روايتى درباره علت اينكه انتخاب امام به مردم واگذار نشده است ==
و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از سعد بن عبدالله قمى در ضمن حديث طويلى روايت كرده كه گفت : خدمت امام قائم (عليه السلام ) عرض كردم اى مولاى من مرا خبر ده از اينكه چرا مردم از انتخاب امام و زمامدار براى خود ممنوع شدند؟ فرمود: امام مصلح و يا مفسد؟ عرض كردم البته مصلح . فرمود: آيا با اينكه احدى از مردم از صلاح و فساد درونى اشخاص آگاهى ندارند آيا ممكن است شخصى را كه انتخاب مى كنند اتفاقا برخلاف تشخيصشان مفسد از كار در آيد؟ عرض كردم بلى ممكن است . فرمود: علت ممنوعيت مردم همين است كه من آن را به صورت برهان برايت ايراد كردم .
و در تفسير برهان از ابن بابويه و او به سند خود از سعد بن عبدالله قمى در ضمن حديث طويلى روايت كرده كه گفت : خدمت امام قائم (عليه السلام ) عرض كردم اى مولاى من مرا خبر ده از اينكه چرا مردم از انتخاب امام و زمامدار براى خود ممنوع شدند؟ فرمود: امام مصلح و يا مفسد؟ عرض كردم البته مصلح . فرمود: آيا با اينكه احدى از مردم از صلاح و فساد درونى اشخاص آگاهى ندارند آيا ممكن است شخصى را كه انتخاب مى كنند اتفاقا برخلاف تشخيصشان مفسد از كار در آيد؟ عرض كردم بلى ممكن است . فرمود: علت ممنوعيت مردم همين است كه من آن را به صورت برهان برايت ايراد كردم .
۱۴٬۴۲۹

ویرایش