گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۱: خط ۳۱:
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>


==طرح يك سؤ ال و پاسخ آن ==
==طرح يك سؤال و پاسخ آن ==
در اينجا ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده ، و خود خداى تعالى داستان آنها را در كلام خود آورده . درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح (عليهماالسلام ) جدا جدا حكايت كرده ، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند فرموده : ((و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط(( با اين حال ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
در اين جا، ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده، و خود خداى تعالى، داستان آن ها را در كلام خود آورده. درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح «عليهم السلام»، جدا جدا حكايت كرده، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند، فرموده: «وَ لِكُلّ أمّة رَسُولٌ فَإذَا جَاءَ رَسُولُهُم قَضِىَ بَينَهُم بِالقِسطِ»، با اين حال، ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳ </center>
در جواب مى گوييم : هلاكت و قضاهايى كه درباره اقوام گذشته در قرآن كريم آمده ، راجع به هلاكت آنان در زمان پيامبرشان بوده . فلان قوم وقتى دعوت پيغمبر خود را نپذيرفتند، در عصر همان پيامبر مبتلا به عذاب مى شده و هلاك مى گرديده ، مانند قوم نوح ، هود، و صالح كه همه در زمان پيامبرشان هلاك شدند، ولى آيه مورد بحث راجع به اختلافى است كه امتها بعد از درگذشت پيغمبرشان در دين خود راه انداخته اند و اين از سياق كاملا روشن است .
در جواب مى گوييم: هلاكت و قضاهايى كه درباره اقوام گذشته در قرآن كريم آمده، راجع به هلاكت آنان در زمان پيامبرشان بوده. فلان قوم وقتى دعوت پيغمبر خود را نپذيرفتند، در عصر همان پيامبر مبتلا به عذاب مى شده و هلاك مى گرديده. مانند: قوم نوح، هود و صالح، كه همه در زمان پيامبرشان هلاك شدند. ولى آيه مورد بحث، راجع به اختلافى است كه امت ها بعد از درگذشت پيغمبرشان در دين خود راه انداخته اند و اين، از سياق كاملا روشن است.
((و ان الذين اورثوا الكتاب من بعدهم لفى شك منه مريب (( - ضمير در ((من بعدهم (( به همان اسلافى برمى گردد كه در آيه قبلى فرمود: با علم به حقانيت و يكى بودن دين در آن اختلاف كردند و كاسه ظلم و حسد خود را بر سر دين شكستند. و مراد از ((الذين اورثوا الكتاب من بعدهم (( نسلهاى بعد از آن اسلاف و نياكان هستند. پس مفاد آيه اين است كه : آغاز كنندگان اختلاف و مؤ سسين تفرقه كه با داشتن علم و اطلاع اين اختلاف را باب كردند، آنچه را كردند از در بغى كردند و در نتيجه نسلهاى بعدشان هم كه كتاب را از آنها به ارث بردند، در شكى مريب (شكى كه ايشان را به ريب انداخت ) قرار گرفتند.
 
آنچه كه ما در معناى آيه آورديم مطالبى بود كه از سياق استفاده كرديم ، ولى مفسرين حرفهايى بسيار زده اند كه هيچ فايده اى در نقل آنها نيست و اگر كسى بخواهد بر اقوال آنان اطلاع يابد بايد به كتبشان مراجعه كند.
«'''وَ إنّ الّذِينَ أُورِثوُا الكِتَابَ مِن بَعدِهِم لَفِى شَكٍّ مِنهُ مُرِيبٍ'''»: - ضمير در «مِن بَعدِهِم» به همان اسلافى بر مى گردد كه در آيه قبلى فرمود: «با علم به حقانيت و يكى بودن دين در آن اختلاف كردند و كاسه ظلم و حسد خود را بر سر دين شكستند». و مراد از «الّذِينَ أُورِثُوا الكِتَابَ مِن بَعدِهِم»، نسل هاى بعد از آن اسلاف و نياكان هستند. پس مفاد آيه اين است كه:  
فَلِذَلِك فَادْعُ وَ استَقِمْ كمَا أُمِرْت وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ...
 
اين جمله تفريع و نتيجه گيرى از مطالب گذشته است كه مى فرمايد: خدا براى همه انبياء يك دين تشريع كرده بود، ولى امتها دو قسم شدند يكى نياكان كه با علم و اطلاع و از در حسد، در دين اختلاف انداختند، و يكى نسلها كه در شك و تحير ماندند. به همين جهت خداى تعالى تمامى آنچه را كه در سابق تشريع كرده بود براى شما تشريع كرد، پس تو اى پيامبر مردم را دعوت كن ، و چون آنها دو دسته شدند يكى مبتلا به حسد يكى مبتلا به شك ، پس تو استقامت بورز، و به آنچه ماءمور شده اى پايدارى كن ، و هواهاى مردم را پيروى مكن .
آغاز كنندگان اختلاف و مؤسّسان تفرقه كه با داشتن علم و اطلاع اين اختلاف را باب كردند، آنچه را كردند، از درِ بغى كردند و در نتيجه، نسل هاى بعدشان هم كه كتاب را از آن ها به ارث بردند، در شكى مريب (شكى كه ايشان را به ريب انداخت)، قرار گرفتند.
 
آنچه كه ما در معناى آيه آورديم، مطالبى بود كه از سياق استفاده كرديم، ولى مفسران حرف هايى بسيار زده اند كه هيچ فايده اى در نقل آن ها نيست. و اگر كسى بخواهد بر اقوال آنان اطلاع يابد، بايد به كتب شان مراجعه كند.
 
«'''فَلِذَلِك فَادْعُ وَ استَقِمْ كمَا أُمِرْت وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ...'''»:
 
اين جمله، تفريع و نتيجه گيرى از مطالب گذشته است كه مى فرمايد: خدا براى همۀ انبيا، يك دين تشريع كرده بود، ولى امت ها دو قسم شدند. يكى «نياكان»، كه با علم و اطلاع و از درِ حسد، در دين اختلاف انداختند. و يكى «نسل ها»، كه در شك و تحيّر ماندند. به همين جهت، خداى تعالى، تمامى آنچه را كه در سابق تشريع كرده بود، براى شما تشريع كرد. پس تو اى پيامبر، مردم را دعوت كن، و چون آن ها دو دسته شدند، يكى مبتلا به حسد، يكى مبتلا به شك، پس تو استقامت بورز، و به آنچه مأمور شده اى، پايدارى كن، و هواهاى مردم را پيروى مكن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۴ </center>
لام در جمله ((فلذلك (( لام تعليل است . و بعضى گفته اند لام به معناى ((الى (( است و معناى جمله اين است كه : پس به سوى همين دينى كه برايتان تشريع شده دعوت كن ، و در ماءموريت پايدارى نما.
لام در جمله «فَلِذَلِكَ»، لام تعليل است. و بعضى گفته اند: لام به معناى «إلى» است، و معناى جمله اين است كه: پس به سوى همين دينى كه برايتان تشريع شده، دعوت كن، و در مأموريت پايدارى نما.
كلمه ((و استقم (( امر از استقامت است كه به گفته راغب به معناى ملازمت طريق مستقيم است ، و جمله ((و لا تتبع اهواءهم (( به منزله تفسير كلمه ((استقم (( است .
 
((و قل آمنت بما انزل اللّه من كتاب (( - در اين جمله مى فرمايد: بگو به تمامى كتابهايى كه خدا نازل كرده ايمان دارم . و در تصديق و ايمان به كتب آسمانى مساوات را اعلام كن . و معلوم است كه مراد از كتب آسمانى كتابهايى است كه مشتمل بر شريعتهاى الهى است .
كلمه «وَ استَقِم»، امر از استقامت است، كه به گفته راغب، به معناى ملازمت طريق مستقيم است، و جمله «وَ لَا تَتّبِع أهوَاءَهُم»، به منزله تفسير كلمه «استَقِم» است.
 
«'''وَ قُل آمَنتُ بِمَا أنزَلَ اللّهُ مِن كِتَابٍ'''» - در اين جمله مى فرمايد: بگو به تمامى كتاب هايى كه خدا نازل كرده، ايمان دارم. و در تصديق و ايمان به كتب آسمانى مساوات را اعلام كن. و معلوم است كه مراد از كتب آسمانى، كتاب هايى است كه مشتمل بر شريعت هاى الهى است.
 
((و امرت لا عدل بينكم (( - بعضى از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاءعدل (( لام زائد است كه تنها خاصيت تاءكيد را دارد، نظير لام در ((لنسلم (( در جمله ((و امرنا لنسلم لرب العالمين ((. و معناى جمله مورد بحث اين است كه : و من ماءمور شده ام بين شما عدالت برقرار كنم ، يعنى همه را به يك چشم ببينم ، قوى را بر ضعيف و غنى را بر فقير و كبير را بر صغير مقدم ندارم ، و سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب و هاشمى را و يا قرشى را بر غير آنان برترى ندهم . پس در حقيقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگى در برابر آن مساويند.
((و امرت لا عدل بينكم (( - بعضى از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاءعدل (( لام زائد است كه تنها خاصيت تاءكيد را دارد، نظير لام در ((لنسلم (( در جمله ((و امرنا لنسلم لرب العالمين ((. و معناى جمله مورد بحث اين است كه : و من ماءمور شده ام بين شما عدالت برقرار كنم ، يعنى همه را به يك چشم ببينم ، قوى را بر ضعيف و غنى را بر فقير و كبير را بر صغير مقدم ندارم ، و سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب و هاشمى را و يا قرشى را بر غير آنان برترى ندهم . پس در حقيقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگى در برابر آن مساويند.
بيان آيه : ((و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ...((
بيان آيه : ((و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ...((
پس جمله ((امنت بما انزل اللّه من كتاب (( مساوى دانستن همه كتابهاى نازله است از حيث اينكه بايد همه ايمان آورند. و جمله ((و امرت لاعدل بينكم (( مساوى دانستن همه مردم است از حيث اينكه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعى كه نازل شده بشوند.
پس جمله ((امنت بما انزل اللّه من كتاب (( مساوى دانستن همه كتابهاى نازله است از حيث اينكه بايد همه ايمان آورند. و جمله ((و امرت لاعدل بينكم (( مساوى دانستن همه مردم است از حيث اينكه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعى كه نازل شده بشوند.
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاعدل بينكم (( لام تعليل است و معناى آن اين است : اين كه من ماءمور شده ام بدانچه ماءمور شده ام بدين جهت بوده كه بين شما عدالت برقرار كنم .
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاعدل بينكم (( لام تعليل است و معناى آن اين است : اين كه من ماءمور شده ام بدانچه ماءمور شده ام بدين جهت بوده كه بين شما عدالت برقرار كنم .
و نيز درباره عدالت بعضى گفته اند: مراد از آن ، عدالت در داورى است . بعضى ديگر گفته اند: عدالت در حكم است . و بعضى ديگر معناى ديگرى كرده اند، ليكن همه اين معانى از سياق آيه به دور است ، و سياق با آن نمى سازد.
و نيز درباره عدالت بعضى گفته اند: مراد از آن ، عدالت در داورى است . بعضى ديگر گفته اند: عدالت در حكم است . و بعضى ديگر معناى ديگرى كرده اند، ليكن همه اين معانى از سياق آيه به دور است ، و سياق با آن نمى سازد.
خط ۵۱: خط ۶۲:
اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ ...
اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ ...
اين جمله مى خواهد مطالب گذشته ؛ يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله ، و ايمان آوردن به همه آنها، و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين ، و برابر بودن همه طبقات مردم در مشموليت احكام را تعليل كند، و به همين جهت كلام بدون حرف عطف آمده ، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته .
اين جمله مى خواهد مطالب گذشته ؛ يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله ، و ايمان آوردن به همه آنها، و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين ، و برابر بودن همه طبقات مردم در مشموليت احكام را تعليل كند، و به همين جهت كلام بدون حرف عطف آمده ، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته .
پس جمله مزبور به اين معنا اشاره مى كند كه : رب همه مردم يكى است ، و آن ، اللّه تعالى است ، پس غير او ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به رب خود بپيوندد، و بر سر ارباب خود نزاع كنند، اين بگويد رب من بهتر است ، او بگويد از من بهتر است ، و هر كسى تنها به شريعت پروردگار خود ايمان آورد، بلكه رب همه يكى ، و صاحب همه شريعتها يكى است ، و مردم همه و همه بندگان و مملوكين يكى هستند، يك خداست كه همه را تدبير مى كند، و به منظور تدبير آنها شريعتها را بر انبياء نازل مى كند، پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند، و به ساير شريعتها ايمان نياورند. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را قبول نكند، و نصارى شريعت عيسى را بپذيرد و در مقابل شريعت محمدى (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب است كه به تمامى كتابهاى نازل شده و شريعتهاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است .
پس جمله مزبور به اين معنا اشاره مى كند كه : رب همه مردم يكى است ، و آن ، اللّه تعالى است ، پس غير او ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به رب خود بپيوندد، و بر سر ارباب خود نزاع كنند، اين بگويد رب من بهتر است ، او بگويد از من بهتر است ، و هر كسى تنها به شريعت پروردگار خود ايمان آورد، بلكه رب همه يكى ، و صاحب همه شريعتها يكى است ، و مردم همه و همه بندگان و مملوكين يكى هستند، يك خداست كه همه را تدبير مى كند، و به منظور تدبير آنها شريعتها را بر انبياء نازل مى كند، پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند، و به ساير شريعتها ايمان نياورند. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را قبول نكند، و نصارى شريعت عيسى را بپذيرد و در مقابل شريعت محمدى (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب است كه به تمامى كتابهاى نازل شده و شريعتهاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است .
<span id='link34'><span>
<span id='link34'><span>
==عمل هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند ==
==عمل هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند ==
((لنا اعمالنا و لكم اعمالكم (( - اين جمله به اين نكته اشاره مى كند كه اعمال هر چند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است ، الا اينكه هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند، يعنى عمل تو عمل من نمى شود، پس هر كسى در گرو عمل خويش ‍ است ، و احدى از افراد بشر نه از عمل ديگرى بهره مند مى شود، و نه متضرر مى گردد، پس معنا ندارد كه كسى را جلو بيندازد تا از عمل او منتفع شود، و يا يكى ديگر را عقب اندازد تا مبادا از عمل او متضرر شود. البته اعمال مردم درجات مختلفى دارد، و بعضى از بعضى ديگر بهتر و گران بهاتر است ، اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعمال بندگان خود رسيدگى مى كند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايين تر از او، چون مردم در هر رتبه اى كه باشند بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست .
((لنا اعمالنا و لكم اعمالكم (( - اين جمله به اين نكته اشاره مى كند كه اعمال هر چند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است ، الا اينكه هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند، يعنى عمل تو عمل من نمى شود، پس هر كسى در گرو عمل خويش ‍ است ، و احدى از افراد بشر نه از عمل ديگرى بهره مند مى شود، و نه متضرر مى گردد، پس معنا ندارد كه كسى را جلو بيندازد تا از عمل او منتفع شود، و يا يكى ديگر را عقب اندازد تا مبادا از عمل او متضرر شود. البته اعمال مردم درجات مختلفى دارد، و بعضى از بعضى ديگر بهتر و گران بهاتر است ، اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعمال بندگان خود رسيدگى مى كند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايين تر از او، چون مردم در هر رتبه اى كه باشند بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست .
۱۴٬۴۱۸

ویرایش