۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۵: | خط ۵: | ||
<span id='link170'><span> | <span id='link170'><span> | ||
==استدلال بر ثبوت بعث و جزا، مستفاد از آيات : | ==استدلال بر ثبوت بعث و جزا، مستفاد از آيات: «ألم نَجعَل الأرضَ مِهَاداً»== | ||
«'''أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَاداً'''»: | «'''أَ لَمْ نجْعَلِ الاَرْض مِهَاداً'''»: | ||
اين آيه تا يازده آيه | اين آيه تا يازده آيه بعدش، در مقام احتجاج و استدلال بر ثبوت بعث و جزا و تحقق اين خبر عظيم است و لازمۀ ثبوت آن، صحت جمله قبلى است كه مى فرمود: «كَلّا سَيَعلَمُون»، و اين كه به زودى مشاهده مى كنند و مى دانند. | ||
بيان آن | بيان آن حجّت، اين است كه: عالَم محسوس با زمين و آسمانش و شب و روزش و انسان هايش - كه نسلا بعد نسل مى آيند و مى روند - و نظام جارى در سراپايش، و تدبير متقن و دقيقى كه در همه امورش جريان دارد؛ ممكن نيست صرفا به خاطر بازى و سرگرمى پديد آمده باشد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۰ </center> | ||
و هيچ هدف و غرضى در نظر پديد آورنده اش | و هيچ هدف و غرضى در نظر پديد آورنده اش نباشد. پس به طور مسلّم و بديهى، بايد در پى اين نظام متحول و متغير و گردنده، عالَمى باشد كه نظام در آن ثابت و باقى باشد و در آن عالَم، اثر صلاح و فساد اين عالَم ظهور پيدا كند. صلاحى كه فطرت بشر بدان دعوت مى كرد، و فسادى كه از آن نهى مى نمود. | ||
و ما مى بينيم كه اثر صلاح و فساد - كه همانا سعادت متّقين و شقاوت مفسدين است - در اين عالَم محسوس ظاهر نشده، و اين از محالات است كه خداى تعالى در فطرت بشر آن دعوت غريزى را و اين ردع و منع غريزى را به وديعه بسپارد، در حالى كه نه آن دعوت، اثرى در خارج داشته باشد و نه آن منع. پس به طور يقين، در اين ميان روزى وجود دارد كه در آن روز، انسان صالح اثر صلاح خود را، و انسان فاسد اثر فساد خود را مى بيند. | |||
از بعضى از | پس اين آيات در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ مَا خَلَقنَا السّمَاءَ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنّ الّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ لِلِذِينَ كَفَرُوا مِنَ النِارِ أم نَجعَلُ الِذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصِالِحَاتِ كَالمُفسِدِينَ فِى الأرضِ أم نَجعَلُ المُتّقِينَ كَالفُجّار». با اين بيان و اين استدلال ثابت مى شود كه در اين ميان، روزى هست كه انسان آن را ديدار خواهد كرد و در آن روز، به جزاى آنچه كرده، چه خير و چه شر مى رسد. پس مشركان نمى توانند در آن اختلاف نموده، و يا شك كنند، و يا بعضى ديگرشان آن را بعيد بشمارند، و يا بعضى ديگرشان محال بدانند، و يا بعضى ديگرشان - با علم به آن - از درِ عناد و لجاج منكرش شوند. پس آمدن چنين روزى بديهى، و وقوعش ضرورى است، و جزاى در آن جاى شك نيست. | ||
از بعضى از مفسّران چنين بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: اين آيات در مقام اثبات قدرت است، و اين كه «عود» - در قيامت - نظير «بدء» - آغاز - خلقت است. آن خدايى كه توانست عالم را ابتداء خلق كند، قادر است كه آن را دوباره اعاده دهد. اين استدلال هرچند كه در جاى خودش تمام و صحيح است، و در كلام خداى تعالى هم به آن تمسك شده، وليكن استدلالى است بر امكان اعاده، نه بر وقوع آن، و سياق آيات مورد بحث مى خواهد وقوع آن را اثبات كند، نه امكانش را. پس بيان مناسب تر، همان بيانى است كه ما ذكر كرديم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۱ </center> | ||
و به هر حال | و به هر حال اين كه فرمود: «ألَم نَجعَلِ الأرضَ مِهَاداً»، استفهامى است انكارى، و كلمۀ «مِهَاد»، به معناى بستر و قرارى است كه در آن تصرف مى شود، و بر فرشى كه روى آن مى نشينند، نيز اطلاق مى گردد. و معناى جمله اين است كه: مگر ما نبوديم كه زمين را براى شما قرارگاه كرديم، تا بتوانيد در آن قرار گيريد، و در آن تصرف كنيد. | ||
==معناى اين كه فرمود: «كوه ها را ميخ قرار داديم» و « شما را ازواج خلق كرديم»== | |||
«'''وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً'''»: | «'''وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً'''»: | ||
كلمۀ «أوتاد»، جمع «وتد» است، و «وَتَد» به معناى ميخ است. البته بنا به گفته صاحب «مجمع»، ميخ بزرگ را «وَتَد» گويند (نه ميخ هاى معمولى را). و اگر كوه ها را ميخ خوانده، شايد از اين جهت بوده كه پيدايش عمدۀ كوه هايى كه در روى زمين است، از عمل آتشفشان هاى تحت الارضى است، كه يك نقطه از زمين را مى شكافد و مواد مذاب زمينى از آن فوران مى كند، و به اطراف آن نقطه مى ريزد، و به تدريج اطراف آن نقطه بالا مى آيد و مى آيد تا به صورت ميخى كه روى زمين كوبيده باشند، در آيد، و باعث سكون و آرامش فوران آتشفشان زير زمين گردد، و اضطراب و نوسان زمين از بين برود. | |||
و از بعضى از | و از بعضى از مفسّران حكايت شده كه گفته است: مراد از ميخ بودن كوه ها، اين است كه معاش اهل زمين به وسيلۀ اين كوه ها و منافعى كه خدا در آن ها به وديعت سپرده، تأمين مى شود. چون اگر كوه ها نبودند، زمين دائما در زير پاى اهلش در حال نوسان بود، نه كشت و زرعى مى گذاشت، و نه خانه اى. ولى اين سخن، در حقيقت، لفظ را بدون جهت از ظاهرش برگرداندن است. | ||
«'''وَ خَلَقْنَاكمْ أَزْوَجاً'''»: | «'''وَ خَلَقْنَاكمْ أَزْوَجاً'''»: | ||
يعنى ما شما را جفت جفت از نر و ماده | يعنى ما شما را جفت جفت از نر و ماده آفريديم، تا سنت ازدواج و تناسل در بينتان جريان يابد. در نتيجه نوع بشر تا روزى كه خدا خواسته باشد، باقى بماند. | ||
بعضى گفته اند: مراد از ازواج، اشكال است | بعضى گفته اند: مراد از ازواج، اشكال است. يعنى ما شما را شكل هم خلق كرديم. | ||
بعضى ديگر گفته اند: يعنى ما شما را اصناف مختلف سفيد و سياه و سرخ و | بعضى ديگر گفته اند: يعنى ما شما را اصناف مختلف: سفيد و سياه و سرخ و زرد، خلق كرديم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۲ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه خلقت هر يك نفر از | بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه خلقت هر يك نفر از شما، از دو منى، يعنى منى مرد و منى زن بوده؛ ولى اين وجوه ضعيف اند. | ||
و بعضى گفته اند: التفاتى كه در آيه از غيبت - | و بعضى گفته اند: التفاتى كه در آيه از غيبت - سَيَعلَمُون - به خطاب - خَلَقنَاكُم - به كار رفته، به منظور مبالغه در الزام و اسكات خصم بوده. | ||
معناى اين كه فرمود | ==معناى اين كه فرمود: خوابتان را «سبات»، و شب را «لباس»، و روز را «معاش» قرارداديم== | ||
«'''وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً'''»: | «'''وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «سُبات» به معناى راحتى و فراغت است. چون خوابيدن باعث آرامش و تجديد قواى حيوانى و بدنى مى شود، و خستگى ناشى از بيدارى و تصرفات نفس در بدن از بين مى رود. | ||
بعضى گفته اند: | بعضى گفته اند: كلمۀ «سُبات» به معناى قطع است، و اگر خواب را قطع خوانده، بدين جهت بوده كه در خواب، تصرّفات نفس در بدن قطع مى شود. اين وجه هم، نزديك به همان وجه قبلى است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: «سُبات»، به معناى مرگ است و اگر خداى سبحان، خواب را جزو مرگ دانسته، تنها در اين آيه نبوده، در آيه ديگر نيز آن را مرگ خوانده و فرموده: «هُوَ الِذِى يَتَوَفِيكُم بِاللّيلِ»، ليكن اين معنا بعيد است، و آيه اى كه شاهد آورده، خداى تعالى در آن خوابيدن را توفّى - تحويل گرفتن - خوانده، نه ميراندن، بلكه قرآن كريم تصريح دارد بر اين كه خوابيدن مُردن نيست، و فرموده: «اللّهُ يَتَوَفّى الأنفُسَ حِينَ مَوتِهَا وَ الّتِى لَم تَمُت فِى مَنَامِهَا». | ||
«'''وَ جَعَلْنَا | «'''وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاساً'''»: | ||
يعنى ما شب را چون لباس ساترى قرار داديم كه با | يعنى: ما شب را چون لباس ساترى قرار داديم كه با ظلمتش، همه چيز و همه ديدنى ها را مى پوشاند. همان طور كه لباس بدن را مى پوشاند، و اين خود سببى است الهى، كه مردم را به دست كشيدن از كار و حركت مى خوانَد، و به سكونت و فراغت و برگشتن به خانه و خانواده متمایل مى سازد. | ||
و از بعضى حكايت شده كه گفته اند: مراد از لباس بودن | و از بعضى حكايت شده كه گفته اند: مراد از لباس بودن شب، اين است كه چون لباس است براى روز، كه روز به آسانى از آن بيرون مى شود. ولى انصافا اين وجه، وجه درستى نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۳ </center> | ||
«'''وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً'''»: | «'''وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً'''»: | ||
كلمۀ عيش - به طورى كه راغب گفته - به معناى زندگى است. چيزى كه هست، كلمۀ «عيش»، مختص به زندگى حيوان است. به اين معنا كه به زندگى خداى تعالى و ملائكه عيش گفته نمى شود، ولى حيات خدا و حيات ملائكه گفته مى شود، و كلمۀ «معاش»، مصدر ميمى و هم اسم زمان و مكان از عيش است، و در آيه مورد بحث، به يكى از دو معناى اخير است، يعنى زمان و يا مكان عيش. | |||
و معناى آيه اين است كه: ما روز | و معناى آيه اين است كه: ما روز را، زمان زندگى شما و يا محل زندگى شما قرار داديم، تا در آن از فضل پروردگارتان طلب كنيد. | ||
و بعضى گفته اند: مراد از | و بعضى گفته اند: مراد از آن، همان معناى مصدرى است. چيزى كه هست، مضافى از آن حذف شده، و تقدير كلام «وَ جَعَلنَا النّهَارَ طَلَبَ مَعَاش» است. يعنى ما روز را طلب معاش قرار داديم. | ||
«'''وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ | «'''وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِدَاداً'''»: | ||
يعنى بر بالاى | يعنى بر بالاى سرتان، هفت آسمان سخت بنياد، قرار داديم. | ||
«'''وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً'''»: | «'''وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «وَهّاج»، به معناى چيزى است كه نور و حرارت شديدى داشته باشد، و منظور از «چراغ وهّاج»، خورشيد است. | ||
«'''وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثجَّاجاً'''»: | «'''وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثجَّاجاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «مُعصِرات»، به معناى ابرهاى بارنده است. و بعضى گفته اند: به معناى بادهايى است كه ابرها را مى فشارد تا ببارد. و كلمۀ «ثَجّاج»، به معناى ابرى است كه بسيار آب بريزد. و بنابراين، بهتر آن است كه كلمه «مِن» را به معناى «باء» بگيريم و معنا چنين شود: «ما به وسيلۀ بادهاى فشار آورنده، آبى ريزان نازل كرديم». | ||
«'''لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً'''»: | «'''لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً'''»: | ||
يعنى اين كار را كرديم تا دانه ها و نباتاتى كه مايه قوت آدميان و حيوانات است بيرون آوريم. | يعنى اين كار را كرديم تا دانه ها و نباتاتى - كه مايه قوت آدميان و حيوانات است - بيرون آوريم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۶۴ </center> | ||
«'''وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافاً'''»: | «'''وَ جَنَّاتٍ أَلْفَافاً'''»: | ||
اين | اين جمله، عطف است بر كلمۀ «حَبّاً»، و جَنّات ألفاف، به معناى درختان انبوه و در هم فرو رفته است. | ||
بعضى گفته اند: | بعضى گفته اند: كلمۀ «ألفاف»، جمعى است كه از ماده خودش مفرد ندارد. | ||
<span id='link173'><span> | <span id='link173'><span> | ||
ویرایش