۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۹۷: | خط ۱۹۷: | ||
==توضيحى پيرامون به راه انداخته شدن كوه ها و سراب شدنشان == | ==توضيحى پيرامون به راه انداخته شدن كوه ها و سراب شدنشان == | ||
توضيح اين كه به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به اينجا منتهى مى شود كه شكل كوهى خود را از دست داده اجزايش متفرق شود، همچنان كه در چند جا از كلام مجيدش وقتى سخن از زلزله قيامت دارد و آثار آن را بيان مى كند، از | توضيح اين كه: به راه انداختن كوه ها و متلاشى كردنشان، بالاخره طبعا به اينجا منتهى مى شود كه شكل كوهى خود را از دست داده اجزايش متفرق شود، همچنان كه در چند جا از كلام مجيدش وقتى سخن از زلزله قيامت دارد و آثار آن را بيان مى كند، از كوه ها هم خبر داده مى فرمايد: «'''و تسير الجبال سيرا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و حملت الارض و الجبال فدكتا دكه واحده '''»، و نيز مى فرمايد: «'''و كانت الجبال كثيبا مهيلا'''» و نيز مى فرمايد: «'''و تكون الجبال كالعهن المنفوش '''» و نيز مى فرمايد: «'''و بست الجبال بسا'''» و نيز فرموده: «'''و اذا الجبال نسفت '''». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۰ </center> | ||
پس به راه انداختن كوه ها و خرد كردن | پس به راه انداختن كوه ها و خرد كردن آن ها بالاخره منتهى مى شود به پراكنده شدن و پاره پاره شدن آنها و به صورت تپه هاى پراكنده در آمدنشان و در نتيجه چون پشم حلاجى شده ساختن شان. و اما سراب شدنشان به چه معنا است؟ و چه نسبتى با به راه انداختن آن دارد، به طور مسلم سراب به آن معنا كه به نظر آبى درخشنده برسد نسبتى با به راه انداختن كوه ها ندارد. | ||
بله اين را مى توان گفت كه وقتى كوه ها به راه افتادند، و در آخر حقيقتشان باطل شد و ديگر چيزى به صورت جبال باقى نماند، در حقيقت آن «'''جبال راسيات'''» كه حقايقى داراى جرمى بس بزرگ و نيرومند بود، و هيچ چيز آن را تكان نمى داد با به حركت در آمدن و باطل شدن، سرابى مى شود خالى از حقيقت ، پس به اين اعتبار مى توان گفت: «'''و سيرت الجبال فكانت سرابا'''» و نظير اين بيان در كلام خداى تعالى آمده، آنجا كه در باره اقوام هلاك شده مى فرمايد: «'''فجعلناهم احاديث '''»، و يا مى فرمايد: «'''فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم احاديث'''» و يا در باره بت ها مى فرمايد: «'''ان هى الا اسماء سميتموها انتم و اباوكم '''». | |||
پس آيه شريفه به وجهى نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و ترى الجبال تحسبها جامده و هى تمر مر السحاب '''»، كه اگر بگوييم درباره صفت زلزله قيامت است، شباهتى با آيه مورد بحث خواهد داشت. | پس آيه شريفه به وجهى نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و ترى الجبال تحسبها جامده و هى تمر مر السحاب '''»، كه اگر بگوييم درباره صفت زلزله قيامت است، شباهتى با آيه مورد بحث خواهد داشت. | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۱: | ||
كلمه «'''احقاب '''» به معناى زمانهاى بسيار و روزگاران طولانى است كه آغاز و انجام آن مشخص نباشد. | كلمه «'''احقاب '''» به معناى زمانهاى بسيار و روزگاران طولانى است كه آغاز و انجام آن مشخص نباشد. | ||
و اين كلمه جمع است و اما در | و اين كلمه جمع است و اما در اين كه مفردش چيست؟ آيا حقب - به ضمه اول و سكون دوم است - و يا حقب - به دو ضمه - است، اختلاف كرده اند، و حقب - به دو ضمه - در قرآن كريم آمده، مى فرمايد: «'''او امضى حقبا'''». بعضى هم گفته اند: مفردش «'''حقب '''» - به فتح اول و سكون دوم - است، و واحد حقب هم حقبه - به كسر اول و سكون دوم - است. راغب گفته: حق اين است كه حقبه به معناى مدت نامعلومى از زمان است. | ||
بعضى هم كلمه «'''حقب '''» را به هشتاد و يا هشتاد و چند سال تحديد كرده اند. و بعضى ديگر اضافه كرده اند كه: هر سال از اين حقب سيصد و شصت روز و هر روزش برابر هزار سال است. و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: حقب به معناى چهل سال است. و از بعضى ديگر آمده كه گفته اند: هفتاد سال است . و اقوالى ديگر در معناى حقب گفته اند، اما از خود قرآن كريم دليلى بر هيچ يك از اين تحديدها وارد نشده، علم لغت هم چيزى در اين باب نگفته. | بعضى هم كلمه «'''حقب '''» را به هشتاد و يا هشتاد و چند سال تحديد كرده اند. و بعضى ديگر اضافه كرده اند كه: هر سال از اين حقب سيصد و شصت روز و هر روزش برابر هزار سال است. و از بعضى ديگر نقل شده كه گفته اند: حقب به معناى چهل سال است. و از بعضى ديگر آمده كه گفته اند: هفتاد سال است . و اقوالى ديگر در معناى حقب گفته اند، اما از خود قرآن كريم دليلى بر هيچ يك از اين تحديدها وارد نشده، علم لغت هم چيزى در اين باب نگفته. | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۷: | ||
«'''إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً'''»: | «'''إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً'''»: | ||
كلمه «'''حميم'''» به معناى آب بسيار داغ است، و كلمه «'''غساق '''» به معناى چرك و خون اهل دوزخ است. | كلمه «'''حميم'''» به معناى آب بسيار داغ است، و كلمه «'''غساق'''» به معناى چرك و خون اهل دوزخ است. | ||
<span id='link178'><span> | <span id='link178'><span> | ||
ویرایش