تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
<span id='link180'><span>
<span id='link180'><span>


==اشاره به اينكه بنى اسرائيل مردمى مادى و حس گرا و تحت تاءثير مرام بت پرستى قبطيان بوده اند. ==
==بنى اسرائيل، مردمى مادى و حس گرا، و تحت تأثير مرام بت پرستى قبطيان بوده اند ==
در اينجا براى اينكه خواننده محترم زمينه اين فقره از كلام الهى را در دست داشته باشد ناگزيريم چند كلمه بطور اختصار درباره سير تاريخى بنى اسرائيل ايراد نماييم ، و آن اين است كه :  
در اين جا، براى اين كه خواننده محترم، زمينه اين فقره از كلام الهى را در دست داشته باشد، ناگزيريم چند كلمه، به طور اختصار، درباره سير تاريخى بنى اسرائيل ايراد نماييم و آن، اين است كه:  


بنى اسرائيل بعد از جدشان ابراهيم (عليه السلام ) به دين همان جناب باقى بوده و از ميان آنان اسحاق ، يعقوب و يوسف (عليه السلام ) برگزيده شدند كه ايشان را به آن دين يعنى به دين توحيد دعوت نموده و چنين اعلام مى كردند كه در دين توحيد جز خداى سبحان كسى و يا چيزى نبايد پرستش شود، و خدا را در اين باره شريكى نيست ، او بزرگتر از آن است كه جسم و يا جسمانى بوده باشد و متشكل به اشكال و محدود به حدود و اندازه ها گردد، و ليكن از داستان بنى اسرائيل بر مى آيد كه مردمى مادى و حسى بوده اند، و در زندگى هيچ وقت از مساءله اصالت حس تجاوز نمى كردند، و اعتنائى به ماوراى حس نداشته اند، و اگر هم داشته اند از باب تشريفات بوده ، و اصالت حقيقى نداشته.  
بنى اسرائيل بعد از جدشان ابراهيم «عليه السلام»، به دين همان جناب باقى بوده و از ميان آنان، اسحاق، يعقوب و يوسف «عليهم السلام» برگزيده شدند، كه ايشان را به آن دين، يعنى به دين توحيد دعوت نموده و چنين اعلام مى كردند كه در دين توحيد، جز خداى سبحان، كسى و يا چيزى نبايد پرستش شود، و خدا را در اين باره شريكى نيست. او، بزرگتر از آن است كه جسم و يا جسمانى بوده باشد و متشكل به اشكال و محدود به حدود و اندازه ها گردد، وليكن از داستان بنى اسرائيل بر مى آيد كه مردمى مادى و حسى بوده اند، و در زندگى، هيچ وقت از مسأله اصالت حس تجاوز نمى كردند، و به ماوراى حس اعتنایی نداشته اند، و اگر هم داشته اند، از باب تشريفات بوده، و اصالت حقيقى نداشته.  


يهوديها با داشتن چنين عقايدى سالهاى دراز تحت اسارت قبطى ها كه رسمشان بت پرستى بود، و در عين اينكه عصبيت ايلى و خانوادگى مجبورشان مى كرده كه دين آباء و اجدادى خود را تا اندازه اى حفظ كنند بارى تحت تاثير بت پرستى آنان نيز بودند، و اين تقريبا يك طبيعتى براى ايشان شده ، و خلاصه در ارواحشان اثر عميقى باقى گذاشته بود.
يهودی ها، با داشتن چنين عقايدى، سال هاى دراز تحت اسارت قبطى ها كه رسمشان بت پرستى بود، و در عين اين كه عصبيت ايلى و خانوادگى مجبورشان مى كرده كه دين آباء و اجدادى خود را تا اندازه اى حفظ كنند، بارى تحت تأثير بت پرستى آنان نيز بودند. و اين، تقريبا يك طبيعتى براى ايشان شده، و خلاصه در ارواحشان اثر عميقى باقى گذاشته بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۰۱ </center>
و به همين جهت بيشترشان خداى تعالى را جز جسمى از اجسام تصور نمى كردند، بلكه بطورى كه از ظاهر تورات هاى موجود امروز بر مى آيد او را جوهر الوهى مى پنداشتند كه از نظر شكل شبيه به انسان است ، و هر چه موسى (عليه السلام ) ايشان را به معارف دينى و به حق نزديك مى كرد نتيجه اش تنها اين مى شد كه صورت و شكل خدا را در ذهن خود تغيير دهند، به همين علت وقتى در مسير راه به قومى برخوردند كه داراى بت هايى بوده و آن بت ها را مى پرستيدند، عمل ايشان را پسنديده يافته و آرزو كردند كه آنان نيز چنين بت هايى مى داشتند، لذا از موسى (عليه السلام ) تقاضا كردند براى ايشان بت هايى درست كند همچنانكه آن قوم براى خود درست كرده بودند.
و به همين جهت، بيشترشان خداى تعالى را جز جسمى از اجسام تصور نمى كردند، بلكه به طورى كه از ظاهر تورات هاى موجود امروز بر مى آيد، او را جوهر الوهى مى پنداشتند، كه از نظر شكل، شبيه به انسان است، و هرچه موسى «عليه السلام» ايشان را به معارف دينى و به حق نزديك مى كرد، نتيجه اش تنها اين مى شد كه صورت و شكل خدا را در ذهن خود تغيير دهند.  


موسى (عليه السلام ) چاره اى جز اين نديد كه بيان توحيد خداى سبحان را تا افق فهم ناقص و قاصر ايشان تنزل دهد، لذا نخست بر جهلى كه به مقام پروردگار خود داشتند و با اينكه بطلان روش بت پرستى روشن و واضح بود چنين تقاضايى كردند توبيخشان نمود، آنگاه پروردگارشان را برايشان تعريف و توصيف كرد، و در جملات بعدى خاطرنشان ساخت كه خداى تعالى پرستش اين بت ها را قبول نمى كند، و خداوند به هيچ شبه و مثالى تشبيه نمى شود.
به همين علت، وقتى در مسير راه به قومى برخوردند كه داراى بت هايى بوده و آن بت ها را مى پرستيدند، عمل ايشان را پسنديده يافته و آرزو كردند كه آنان نيز، چنين بت هايى مى داشتند. لذا از موسى «عليه السلام» تقاضا كردند براى ايشان، بت هايى درست كند، همچنان كه آن قوم براى خود درست كرده بودند.
 
موسى «عليه السلام»، چاره اى جز اين نديد كه بيان توحيد خداى سبحان را تا افق فهم ناقص و قاصر ايشان تنزل دهد. لذا نخست بر جهلى كه به مقام پروردگار خود داشتند و با اين كه بطلان روش بت پرستى روشن و واضح بود، چنين تقاضايى كردند توبيخ شان نمود. آنگاه پروردگارشان را برايشان تعريف و توصيف كرد، و در جملات بعدى، خاطرنشان ساخت كه خداى تعالى، پرستش اين بت ها را قبول نمى كند، و خداوند به هيچ شبه و مثالى تشبيه نمى شود.


«'''إِنَّ هَؤُلاءِ مُتَبرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَ بَاطِلٌ مَّا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»:
«'''إِنَّ هَؤُلاءِ مُتَبرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَ بَاطِلٌ مَّا كانُوا يَعْمَلُونَ'''»:


كلمه (( متبر(( از ماده (( تبار(( به معناى هلاك است ، و مقصود از (( ما هم فيه (( روش بت پرستى است كه آن را معمول مى داشتند، و مراد از (( ما كانوا يعملون (( طرز عبادت كردن آنان است ، و معناى آيه اين است كه : اين بت پرستان طريقتشان هالك و اعمالشان باطل است ، پس سزاوار نيست هيچ انسان عاقلى به آن متمايل شود، چون غرض از عبادت خداى تعالى اين است كه انسان به سعادت دائمى و خير هميشگى هدايت شود، در حالى كه پرستش اين بت ها چنين اثرى ندارد.
كلمه «متبر»، از ماده «تبار»، به معناى هلاك است. و مقصود از «ما هم فيه»، روش بت پرستى است كه آن را معمول مى داشتند. و مراد از «ما كانوا يعملون»، طرز عبادت كردن آنان است.
 
و معناى آيه، اين است كه: اين بت پرستان، طريقتشان هالك و اعمالشان باطل است. پس سزاوار نيست هيچ انسان عاقلى به آن متمايل شود. چون غرض از عبادت خداى تعالى، اين است كه انسان به سعادت دائمى و خير هميشگى هدايت شود، در حالى كه پرستش اين بت ها، چنين اثرى ندارد.
<span id='link181'><span>
<span id='link181'><span>