تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۹: خط ۵۹:
<span id='link2'><span>
<span id='link2'><span>


==كيفيت و مكان نزول سوره يونس و بيان غرض و آهنگ كلى اين سوره مباركه ==
==بيان غرض و آهنگ كلى سوره مباركه یونس==
اين سوره مباركه - همانطور كه از آياتش پيداست - در مكه نازل شده و از سوره هائى است كه نزول آن در اوائل بعثت بوده ، و اين سوره بطورى كه از پيوستگى و اتصال آيات كريمه اش پيداست يكباره نازل شده است . ولى بعضى از مفسرين سه آيه از اين سوره را كه از جمله «'''فان كنت فى شك مما انزلنا اليك ...'''» شروع مى شود استثناء كرده و گفته اند كه اين سه آيه در مدينه نازل شده است . و بعضى ديگر آيه «'''و منهم من يؤ من به و منهم من لا يؤ من به و ربك اعلم بالمفسدين '''» را استثناء كرده و گفته اند در مدينه و درباره يهوديان نازل شده ، و ليكن از الفاظ اين آيات هيچ دليلى بر اين دو قول ديده نمى شود.  
اين سوره مباركه - همانطور كه از آياتش پيداست - در مكه نازل شده و از سوره هائى است كه نزول آن در اوائل بعثت بوده ، و اين سوره بطورى كه از پيوستگى و اتصال آيات كريمه اش پيداست يكباره نازل شده است.  
ولى بعضى از مفسرين سه آيه از اين سوره را كه از جمله «فان كنت فى شك مما انزلنا اليك...» شروع مى شود استثناء كرده و گفته اند كه اين سه آيه در مدينه نازل شده است.  


و غرض اين سوره ، يعنى آن هدفى كه سوره براى بيان آن نازل شده ، عبارت است از تاءكيد مردم به التزام به توحيد، و اين تاءكيد را از راه بشارت و انذار انجام داده ، گويا اين سوره بعد از آنكه مشركين ، مساءله وحى را انكار كردند و قرآن را سحر خواندند نازل شده ، و ادعاى آنان را به اين بيان رد كرده كه : قرآن كتابى است آسمانى و نازل شده به علم خداى تعالى ، و آنچه از معارف توحيد كه در آن است از قبيل وحدانيت خداى تعالى و علم و قدرت او، و اينكه خلقت منتهى به او است ، و سنتهاى عجيبى كه در خلقت عالم دارد، و اينكه خلق همگى با اعمالشان به سوى او بر مى گردند، و در برابر آنچه كرده اند جزاء داده مى شوند - خير باشد جزاى خير داده مى شوند و شر باشد جزاى شر - همه و همه امورى است كه آيات آسمان و زمين بر آن دلالت دارد، و عقل سالم نيز به سوى آن راهنمائى مى كند.  
و بعضى ديگر آيه «و منهم من يؤمن به و منهم من لا يؤمن به و ربك اعلم بالمفسدين» را استثناء كرده و گفته اند در مدينه و درباره يهوديان نازل شده ، وليكن از الفاظ اين آيات هيچ دليلى بر اين دو قول ديده نمى شود.  


پس ، همه اينها معانى و معارفى است حق ، و معلوم است كه كلامى كه بر چنين معارفى دلالت مى كند كلام حكيم است ، و سحر باطلى كه با عباراتى شيرين و فريبنده زينت شده نمى تواند حاكى از چنين معارفى باشد. دليل بر آنچه گفتيم اين است كه خداى تعالى سوره مورد بحث را با گفتار در باره تكذيب دشمنان نسبت به قرآن كريم آغاز نموده و فرموده : «'''اكان للناس عجبا ان اوحينا... قال الكافرون ان هذا لساحر مبين '''» و با لحنى چون : «'''و اتبع ما يوحى اليك '''» ختم فرموده است ، و آن آغاز و اين انجام را در خلال آيات آن نيز چند بار تذكر داده،  
و غرض اين سوره ، يعنى آن هدفى كه سوره براى بيان آن نازل شده ، عبارت است از تاءكيد مردم به التزام به توحيد، و اين تاءكيد را از راه بشارت و انذار انجام داده ، گويا اين سوره بعد از آنكه مشركين ، مساءله وحى را انكار كردند و قرآن را سحر خواندند نازل شده، و ادعاى آنان را به اين بيان رد كرده كه:
 
قرآن كتابى است آسمانى و نازل شده به علم خداى تعالى، و آنچه از معارف توحيد كه در آن است از قبيل وحدانيت خداى تعالى و علم و قدرت او، و اينكه خلقت منتهى به او است، و سنتهاى عجيبى كه در خلقت عالم دارد، و اينكه خلق همگى با اعمالشان به سوى او بر مى گردند، و در برابر آنچه كرده اند جزاء داده مى شوند - خير باشد جزاى خير داده مى شوند و شر باشد جزاى شر - همه و همه امورى است كه آيات آسمان و زمين بر آن دلالت دارد، و عقل سالم نيز به سوى آن راهنمائى مى كند.
 
پس همه اينها معانى و معارفى است حق ، و معلوم است كه كلامى كه بر چنين معارفى دلالت مى كند كلام حكيم است، و سحر باطلى كه با عباراتى شيرين و فريبنده زينت شده نمى تواند حاكى از چنين معارفى باشد.  
 
دليل بر آنچه گفتيم اين است كه خداى تعالى سوره مورد بحث را با گفتار در باره تكذيب دشمنان نسبت به قرآن كريم آغاز نموده و فرموده: «اكان للناس عجبا ان اوحينا... قال الكافرون ان هذا لساحر مبين» و با لحنى چون : «و اتبع ما يوحى اليك» ختم فرموده است ، و آن آغاز و اين انجام را در خلال آيات آن نيز چند بار تذكر داده،  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۶ </center>
يكجا فرموده : «'''و اذا تتلى عليهم آياتنا و جاى ديگر فرموده : ((و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون اللّه ...'''»، و جاى ديگر فرموده : «'''يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة ...'''»، و نيز فرموده : «'''فان كنت فى شك مما انزلنا اليك ...'''».
يكجا فرموده: «و اذا تتلى عليهم آياتنا». و جاى ديگر فرموده: «و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون اللّه...». و جاى ديگر فرموده: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة...». و نيز فرموده: «فان كنت فى شك مما انزلنا اليك...».
 
پس همين كه مى بينيم اين مطلب ، يعنى سخن از حقانيت قرآن در چند جاى سوره تكرار شد و در اول و آخر آن آمده ، بايد بفهميم كه زمينه و اساس آيات اين سوره همان پاسخگوئى و رد انكار كفارى است كه وحى بودن قرآن را انكار مى كردند، و به همين جهت است كه باز مى بينيم تهديدهائى كه در اين سوره آمده - كه قسمت عمده سوره است - در باره مكذبين آيات خدا از اين امت است.
 
اينها هستند كه تهديدشان كرده است به قضاء بين آنان ، و بين پيامبرشان (صلوات اللّه عليه ) و فرموده: اين قضاء، سنتى است كه خداى تعالى در بين هر امتى با پيغمبرش جارى كرده . و نيز مى بينيم كه سوره مورد بحث را با تعقيب همين جريان ختم نموده ، بطورى كه گوئى بيان حقيقت نامبرده از مختصات اين سوره است.
 
بنابراين جا دارد كه ما سوره يونس را به سوره انذار و قضاء عدل بين رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و بين امتش معرفى كنيم ، و اتفاقا سوره با همين قضاء ختم شده ، آنجا كه خطاب به رسول گرامى خود فرموده: «و اصبر حتى يحكم اللّه و هو خير الحاكمين». «الر، تلك آيات الكتاب الحكيم»،
 
اشاره با لفظ «'''تلك '''» كه مخصوص به مواردى است كه مشاراليه دور باشد به اين منظور است كه بفهماند قرآن كريم در افقى دور و سطحى عالى و مقامى بلند قرار دارد، چون كلام خداى تعالى است ، كلامى است كه از چنين مقام بلندى ، مقام على اعلى و خداى رفيع الدرجات و خداى ذو العرش نازل شده.


پس همين كه مى بينيم اين مطلب ، يعنى سخن از حقانيت قرآن در چند جاى سوره تكرار شد و در اول و آخر آن آمده ، بايد بفهميم كه زمينه و اساس آيات اين سوره همان پاسخگوئى و رد انكار كفارى است كه وحى بودن قرآن را انكار مى كردند، و به همين جهت است كه باز مى بينيم تهديدهائى كه در اين سوره آمده - كه قسمت عمده سوره است - در باره مكذبين آيات خدا از اين امت است ، اينها هستند كه تهديدشان كرده است به قضاء بين آنان ، و بين پيامبرشان (صلوات اللّه عليه ) و فرموده : اين قضاء، سنتى است كه خداى تعالى در بين هر امتى با پيغمبرش جارى كرده . و نيز مى بينيم كه سوره مورد بحث را با تعقيب همين جريان ختم نموده ، بطورى كه گوئى بيان حقيقت نامبرده از مختصات اين سوره است .
==معانی و موارد استعمال كلمه «آيه» در قرآن==
و كلمه «آيات» جمع كلمه «آية» است كه به معناى علامت مى باشد، هر چند كه جايز است كه اين كلمه ، هم بر معانى اطلاق شود و هم بر اعيان خارجى و هم بر قول ، نظير آيه شريفه «او لم يكن لهم آية ان يعلمه علماء بنى اسرائيل» كه در آن كلمه آيت بر علم علماء بنى اسرائيل اطلاق شده.  


بنابراين جا دارد كه ما سوره يونس را به سوره انذار و قضاء عدل بين رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و بين امتش معرفى كنيم ، و اتفاقا سوره با همين قضاء ختم شده ، آنجا كه خطاب به رسول گرامى خود فرموده : «'''و اصبر حتى يحكم اللّه و هو خير الحاكمين '''». «'''الر، تلك آيات الكتاب الحكيم '''»
و آيه: «و جعلناها و ابنها آية للعالمين»، كه در آن مريم و عيسى (عليهما السلام) آيت شمرده شده اند، و آيه شريفه «و اذا بدلنا آية مكان آية» كه در آن آيت بر قول اطلاق شده است، ليكن منظور از كلمه «آيات» در آيه مورد بحث بطور قطع اجزاء كلام الهى است.  
اشاره با لفظ «'''تلك '''» كه مخصوص به مواردى است كه مشاراليه دور باشد به اين منظور است كه بفهماند قرآن كريم در افقى دور و سطحى عالى و مقامى بلند قرار دارد، چون كلام خداى تعالى است ، كلامى است كه از چنين مقام بلندى ، مقام على اعلى و خداى رفيع الدرجات و خداى ذو العرش نازل شده .


اشاره به استعمال كلمه «'''آيه '''» در مورد معانى ، اعيان واقوال
براى اينكه گفتار در اين آيه پيرامون وحى است ، وحيى كه بر پيامبر اسلام نازل مى شد، و معلوم است كه وحى به هر معنا از معانى كه ما آن را تصور كنيم و نزول وحى را به هر معنائى كه بدانيم ، از سنخ كلام است ، و چيزى است كه تلاوت مى شود و آن را مى خوانند.
و كلمه «'''آيات '''» جمع كلمه «'''آية '''» است كه به معناى علامت مى باشد، هر چند كه جايز است كه اين كلمه ، هم بر معانى اطلاق شود و هم بر اعيان خارجى و هم بر قول ، نظير آيه شريفه «'''اولم يكن لهم آية ان يعلمه علماء بنى اسرائيل '''» كه در آن كلمه آيت بر علم علماء بنى اسرائيل اطلاق شده ، و آيه : «'''و جعلناها و ابنها آية للعالمين '''»، كه در آن مريم و عيسى (عليهماالسلام ) آيت شمرده شده اند، و آيه شريفه «'''و اذا بدلنا آية مكان آية '''» كه در آن آيت بر قول اطلاق شده است ، ليكن منظور از كلمه «'''آيات '''» در آيه مورد بحث بطور قطع اجزاء كلام الهى است ، براى اينكه گفتار در اين آيه پيرامون وحى است ، وحيى كه بر پيامبر اسلام نازل مى شد، و معلوم است كه وحى به هر معنا از معانى كه ما آن را تصور كنيم و نزول وحى را به هر معنائى كه بدانيم ، از سنخ كلام است ، و چيزى است كه تلاوت مى شود و آن را مى خوانند.


پس منظور از كلمه آيات در آيه مورد بحث اجزاء كتاب الهى است ، اجزائى كه تعين آنها تا حدى با مقاطعى است كه آيات را از يكديگر جدا مى سازد، البته مقدارى هم از اين تعين را ذوق تفاهم تشخيص مى دهد، و در تشخيص آن كمك مى كند، و لذا چه بسا شده است كه بين علماى احصاء از قبيل كوفى ها و بصريها و ديگران در عدد آيات بعضى از سوره ها اختلاف افتاده ، اين به خاطر همان ذوق تفاهم است كه گفتيم در تشخيص اينكه اين جمله متصل به آيه قبل است و يا خود آيه اى جداگانه است دخالت دارد.
پس منظور از كلمه آيات در آيه مورد بحث اجزاء كتاب الهى است ، اجزائى كه تعين آنها تا حدى با مقاطعى است كه آيات را از يكديگر جدا مى سازد، البته مقدارى هم از اين تعين را ذوق تفاهم تشخيص مى دهد، و در تشخيص آن كمك مى كند، و لذا چه بسا شده است كه بين علماى احصاء از قبيل كوفى ها و بصريها و ديگران در عدد آيات بعضى از سوره ها اختلاف افتاده ، اين به خاطر همان ذوق تفاهم است كه گفتيم در تشخيص اينكه اين جمله متصل به آيه قبل است و يا خود آيه اى جداگانه است دخالت دارد.


بيان مراد از «'''حكيم '''» در: «'''تلك الكتاب الحكيم '''»
==مراد از «حكيم» در آیه: «تلك الكتاب الحكيم»==
و منظور از آن «كتاب حكيم» كتابى است كه حكمت در آن تبلور يافته و جاى گرفته است ، و چه بسا مفسرينى كه گفته اند كلمه «حكيم» صفت مشبه هاى است به معناى مفعول ، (چون صفت مشبهه كه غالبا به معناى اسم فاعل است گاهى هم به معناى اسم مفعول مى آيد، مانند قتيل كه به معناى مقتول است).
 
و منظور از «حكيم» محكم است ، و محكم به معناى چيزى است كه طورى درست شده كه فساد و شكاف در آن پيدا نمى شود، و كتابى كه چنين وضعى دارد - با در نظر گرفتن اينكه خداى تعالى آن را در آيه بعدى به عنوان وحى توصيف كرده - همان قرآنى است كه بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) نازل شده است.


و منظور از آن «'''كتاب حكيم '''» كتابى است كه حكمت در آن تبلور يافته و جاى گرفته است ، و چه بسا مفسرينى كه گفته اند كلمه «'''حكيم '''» صفت مشبه هاى است به معناى مفعول ، (چون صفت مشبهه كه غالبا به معناى اسم فاعل است گاهى هم به معناى اسم مفعول مى آيد، مانند قتيل كه به معناى مقتول است)، و منظور از «'''حكيم '''» محكم است ، و محكم به معناى چيزى است كه طورى درست شده كه فساد و شكاف در آن پيدا نمى شود، و كتابى كه چنين وضعى دارد - با در نظر گرفتن اينكه خداى تعالى آن را در آيه بعدى به عنوان وحى توصيف كرده - همان قرآنى است كه بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) نازل شده است .
ولى بعضى گفته اند: منظور از آن ، قرآن نيست ، بلكه لوح محفوظ است ، و اگر آيات را از آن كتاب دانسته بدين جهت است كه از لوح محفوظ نازل شده است ، و در لوح محفوظ حفظ شده است.  


ولى بعضى گفته اند: منظور از آن ، قرآن نيست ، بلكه لوح محفوظ است ، و اگر آيات را از آن كتاب دانسته بدين جهت است كه از لوح محفوظ نازل شده است ، و در لوح محفوظ حفظ شده است . و اين تفسير هر چند كه با در نظر گرفتن آيه شريفه : ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ) )) و آيه : «'''انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون '''»، تفسيرى بى وجه نيست ، و ليكن از آيه مورد بحث و ساير آياتى كه چنين سياقى دارند، يعنى در اوائل سوره هائى قرار دارند كه با حروف «'''الف - لام - راء'''» و ساير آيات مشابه آن و يا آياتى كه به وضع قرآن نظر دارند آغاز شده اين معنا ظهور دارد كه منظور از كتاب و آيات كتاب ، همين قرآنى است كه تلاوت مى شود، و به عنوان اينكه لوحى است كه از بطلان و تغيير محفوظ است قرائت مى شود، همچنانكه كلمه «'''كتاب '''» هر جا كه ماءخوذ از لوح محفوظ اعتبار شده به همين معنا است ، مانند آيه : «'''تلك آيات الكتاب و قرآن مبين '''» و آيه «'''كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير'''» و آياتى ديگر.
و اين تفسير هر چند كه با در نظر گرفتن آيه شريفه: «بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ» و آيه: «انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون»، تفسيرى بى وجه نيست، وليكن از آيه مورد بحث و ساير آياتى كه چنين سياقى دارند، يعنى در اوائل سوره هائى قرار دارند كه با حروف «الف - لام - راء» و ساير آيات مشابه آن و يا آياتى كه به وضع قرآن نظر دارند آغاز شده اين معنا ظهور دارد كه منظور از كتاب و آيات كتاب، همين قرآنى است كه تلاوت مى شود، و به عنوان اينكه لوحى است كه از بطلان و تغيير محفوظ است قرائت مى شود، همچنانكه كلمه «كتاب» هر جا كه ماءخوذ از لوح محفوظ اعتبار شده به همين معنا است. مانند آيه: «تلك آيات الكتاب و قرآن مبين» و آيه «كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير» و آياتى ديگر.


«'''اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ...'''»
«'''اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ...'''»
خط ۸۸: خط ۱۰۵:
استفهام در اين آيه شريفه انكارى است و مى خواهد تعجب كفار را از وحى كردن خداى تعالى به يك نفر از افراد آنان را تخطئه كند، و بفرمايد: هيچ جاى تعجب نيست كه خداى تعالى معارفى را كه دعوت قرآنى مشتمل بر آن است به فردى از افراد شما وحى كند.
استفهام در اين آيه شريفه انكارى است و مى خواهد تعجب كفار را از وحى كردن خداى تعالى به يك نفر از افراد آنان را تخطئه كند، و بفرمايد: هيچ جاى تعجب نيست كه خداى تعالى معارفى را كه دعوت قرآنى مشتمل بر آن است به فردى از افراد شما وحى كند.


وحى مشتمل است بر انذار همه مردم و تبشير مؤمنين و بيان معناى : «'''قدم صدق '''»
«'''ان انذر الناس ...'''» - اين جمله آن چيزى را كه به آنجناب وحى كرده بود تفسير مى كند، و مى فهماند اينكه گفتيم «اوحينا الى رجل منهم»، منظورمان از آن چيزى كه وحى كرديم انذار و تبشير است.


«'''ان انذر الناس ...'''» - اين جمله آن چيزى را كه به آنجناب وحى كرده بود تفسير مى كند، و مى فهماند اينكه گفتيم «'''اوحينا الى رجل منهم '''»، منظورمان از آن چيزى كه وحى كرديم انذار و تبشير است . پس آن وحى نسبت به عموم مردم انذار، و نسبت به خصوص كسانى كه از ميان عموم ايمان آورده اند بشارت است . پس ، به هر حال اين كتاب در بعضى از احتمالات و تقادير به ضرر مردم است و آن احتمال عبارت است از اينكه مردم نسبت به آن كفر بورزند و از دستوراتش عصيان كنند، و در بعضى از تقادير به نفع مردم است ، و آن عبارت است از اينكه مردم به آن ايمان آورده دستوراتش را اطاعت كنند.
پس آن وحى نسبت به عموم مردم انذار، و نسبت به خصوص كسانى كه از ميان عموم ايمان آورده اند بشارت است. پس به هر حال اين كتاب در بعضى از احتمالات و تقادير به ضرر مردم است و آن احتمال عبارت است از اينكه مردم نسبت به آن كفر بورزند و از دستوراتش عصيان كنند، و در بعضى از تقادير به نفع مردم است، و آن عبارت است از اينكه مردم به آن ايمان آورده دستوراتش را اطاعت كنند.


حال ببينيم آن بشارت چيست ؟ در آيه شريفه ، جمله «'''بشرالذين آمنوا'''» با جمله «'''ان لهم قدم صدق عند ربهم - اينكه مؤ منين نزد پروردگارشان قدم صدقى دارند'''» تفسير شده ، و منظور از «'''قدم صدق'''» مقام و منزلت صادق و واقعى است ، همچنانكه آيه شريفه «'''فى مقعد صدق عند مليك مقتدر'''» به آن اشاره نموده و مى فهماند كه مؤمنين مجلسى صدق نزد مالك مقتدر آسمانها و زمين دارند، چون ايمان آنجا كه باعث قرب و منزلت نزد خداى تعالى مى شود، قهرا صدق در ايمان باعث صدق در آن مقام و منزلت نيز هست ، پس مؤمنين همانطور كه ايمانشان صادق است ، منزلتشان نيز صادق است .  
حال ببينيم آن بشارت چيست؟ در آيه شريفه، جمله «بشر الذين آمنوا» با جمله «ان لهم قدم صدق عند ربهم - اينكه مؤمنين نزد پروردگارشان قدم صدقى دارند» تفسير شده، و منظور از «قدم صدق» مقام و منزلت صادق و واقعى است، همچنانكه آيه شريفه «فى مقعد صدق عند مليك مقتدر» به آن اشاره نموده و مى فهماند كه مؤمنين مجلسى صدق نزد مالك مقتدر آسمانها و زمين دارند، چون ايمان آنجا كه باعث قرب و منزلت نزد خداى تعالى مى شود، قهرا صدق در ايمان باعث صدق در آن مقام و منزلت نيز هست ، پس مؤمنين همانطور كه ايمانشان صادق است ، منزلتشان نيز صادق است.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹ </center>
بنابراين ، اگر در آيه شريفه منزلت صدق و يا به عبارت ديگر، مقام صدق را قدم صدق خوانده ، از باب كنايه است ، و چون اشغال مكان معمولا و عادتا بوسيله قدم صورت مى گيرد بدين مناسبت كلمه «'''قدم'''» در مكان - اگر مورد از موارد مادى باشد - و در مقام و منزلت - اگر مورد از امور معنوى باشد - است عمال مى شود، و در آيه نيز به همين مناسبت استعمال شده ، و سپس كلمه «'''قدم '''» را به كلمه «'''صدق '''» اضافه كرد، به اين عنايت كه قدم ، قدم صاحب صدق ، و صدق ، صدق صاحب قدم است ، كسى است كه در كارش صادق است ، يعنى قدمش قدم كسى است كه صادق است ، و يا خود قدمش صادق است ، چون خودش ‍ صادق است .
بنابراين ، اگر در آيه شريفه منزلت صدق و يا به عبارت ديگر، مقام صدق را قدم صدق خوانده ، از باب كنايه است ، و چون اشغال مكان معمولا و عادتا بوسيله قدم صورت مى گيرد بدين مناسبت كلمه «قدم» در مكان - اگر مورد از موارد مادى باشد - و در مقام و منزلت - اگر مورد از امور معنوى باشد - است عمال مى شود، و در آيه نيز به همين مناسبت استعمال شده، و سپس كلمه «قدم» را به كلمه «صدق» اضافه كرد، به اين عنايت كه قدم ، قدم صاحب صدق، و صدق، صدق صاحب قدم است ، كسى است كه در كارش صادق است، يعنى قدمش قدم كسى است كه صادق است ، و يا خود قدمش صادق است ، چون خودش ‍ صادق است.


البته ، در اين ميان معنائى ديگر براى اين جمله هست، و آن اين است كه منظور از صدق ، طبيعت صدق باشد، گويا صدق خودش قدمى دارد، همچنان كه كذب هم براى خود قدمى دارد، و قدمى كه داراى صدق است آن قدمى است كه در راه هدف استوار مى ماند و نمى لغزد، ولى قدم كذب آن قدمى است كه از راه منحرف مى شود.
البته در اين ميان معنائى ديگر براى اين جمله هست، و آن اين است كه منظور از صدق ، طبيعت صدق باشد، گويا صدق خودش قدمى دارد، همچنان كه كذب هم براى خود قدمى دارد، و قدمى كه داراى صدق است آن قدمى است كه در راه هدف استوار مى ماند و نمى لغزد، ولى قدم كذب آن قدمى است كه از راه منحرف مى شود.


«'''قال الكافرون ان هذا لساحر مبين '''» بعضى از اهل قرائت جمله مورد بحث را ان هذا لسحر مبين» قرائت كرده اند، كه در اين صورت معنايش چنين مى شود: «'''اين قرآن سحرى است آشكار'''»، ليكن برگشت هر دو قرائت به يك معنا است، چون اگر كفار، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) را ساحر مى خواندند، به خاطر اين بود كه قرآن كريم را سحر مى ناميدند.
«'''قال الكافرون ان هذا لساحر مبين '''» - بعضى از اهل قرائت جمله مورد بحث را ان هذا لسحر مبين» قرائت كرده اند، كه در اين صورت معنايش چنين مى شود: «اين قرآن سحرى است آشكار»، ليكن برگشت هر دو قرائت به يك معنا است، چون اگر كفار، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) را ساحر مى خواندند، به خاطر اين بود كه قرآن كريم را سحر مى ناميدند.


اين جمله بمنزله تعليلى است براى جمله : «'''اكان للناس عجبا'''»، و با اين جمله تعجب كفار را مجسم مى سازد، و آن اينكه ، وقتى آياتى را كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) بر آنان تلاوت مى كرد مى شنيدند آن را كلامى غير از نوع كلام خودشان مى يافتند، كلامى خارق العاده ، كلامى كه دلها را مجذوب مى كرد و جانها را شيفته خود مى ساخت ، لذا آن كلام را «'''سحر'''» و صاحب آن كلام را «'''ساحرى آشكار'''» مى خواندند.
اين جمله به منزله تعليلى است براى جمله: «اكان للناس عجبا»، و با اين جمله تعجب كفار را مجسم مى سازد، و آن اينكه ، وقتى آياتى را كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) بر آنان تلاوت مى كرد مى شنيدند آن را كلامى غير از نوع كلام خودشان مى يافتند، كلامى خارق العاده ، كلامى كه دلها را مجذوب مى كرد و جانها را شيفته خود مى ساخت ، لذا آن كلام را «سحر» و صاحب آن كلام را «ساحرى آشكار» مى خواندند.
<span id='link6'><span>
<span id='link6'><span>