تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵: خط ۱۵:
و اين تازگى ندارد كه رؤيت را كه در اصل به معناى ديدن چشم است، به فؤاد نسبت داده شود. چون براى انسان يك نوع ادراك شهودى هست كه وراى ادراك هايى است كه با يكى از حواس ظاهرى و يا باطنى خود دارد. ادراكى است كه نه چشم و گوش و ساير حواس ظاهرى واسطه اند، و نه تخيّل و فكر و ساير قواى باطنى، مانند اين كه مشاهده مى كنيم كه ما موجودى هستيم كه مى بينيم كه در اين درك عيانى و شهودى، نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خود مى بينيم كه ما مى شنويم و مى بوييم و مى چشيم و لمس مى كنيم و خيال مى كنيم و فكر مى كنيم، كه در هيچ يك از اين ادراك هاى شهودى ما، با اين كه رؤيت و شهود است، اما نه چشمى در كار است و نه هيچ حواس ظاهرى و باطنى ديگر.
و اين تازگى ندارد كه رؤيت را كه در اصل به معناى ديدن چشم است، به فؤاد نسبت داده شود. چون براى انسان يك نوع ادراك شهودى هست كه وراى ادراك هايى است كه با يكى از حواس ظاهرى و يا باطنى خود دارد. ادراكى است كه نه چشم و گوش و ساير حواس ظاهرى واسطه اند، و نه تخيّل و فكر و ساير قواى باطنى، مانند اين كه مشاهده مى كنيم كه ما موجودى هستيم كه مى بينيم كه در اين درك عيانى و شهودى، نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خود مى بينيم كه ما مى شنويم و مى بوييم و مى چشيم و لمس مى كنيم و خيال مى كنيم و فكر مى كنيم، كه در هيچ يك از اين ادراك هاى شهودى ما، با اين كه رؤيت و شهود است، اما نه چشمى در كار است و نه هيچ حواس ظاهرى و باطنى ديگر.


آرى، ما همان طور كه محسوسات هر يك از اين حواس ظاهرى و باطنى را درك مى كنيم، اين را هم درك مى كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مى كنيم،
آرى، ما همان طور كه محسوسات هر يك از اين حواس ظاهرى و باطنى را درك مى كنيم، اين را هم درك مى كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مى كنيم، و اين درك ديگر ربطى به آن حس ندارد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۷ </center>
و اين درك ديگر ربطى به آن حس ندارد، بلكه كار نفس است كه قرآن كريم، از آن تعبير به «فؤاد» فرموده.
بلكه كار نفس است كه قرآن كريم، از آن تعبير به «فؤاد» فرموده.


و در آيه شريفه، هيچ دليلى كه دلالت كند بر اين كه متعلَّق رؤيت خداى سبحان است و خدا بوده كه مرئى براى آن جناب واقع شده، نيست، بلكه آنچه مرئى آن جناب واقع شده، همان افق اعلى و دُنُوّ و تدلّى بوده است. و نيز اين بوده كه آنچه به وى وحى مى شود، خدا وحى كرده، و اين نامبرده ها، همان هايى است كه در آيات قبلى آمده بود كه همه اش از سنخ آيات خدايى براى آن جناب بوده. مؤيد اين گفتار ما، آيه شريفه «مَا زَاغَ البَصَرُ وَ مَا طَغَى لَقَد رَآى مِن آيَاتِ رَبِّهِ الكُبرَى» است، كه مى فرمايد: آنچه ديده بود، از آيات كبراى پروردگارش بود.
و در آيه شريفه، هيچ دليلى كه دلالت كند بر اين كه متعلَّق رؤيت خداى سبحان است و خدا بوده كه مرئى براى آن جناب واقع شده، نيست، بلكه آنچه مرئى آن جناب واقع شده، همان افق اعلى و دُنُوّ و تدلّى بوده است. و نيز اين بوده كه آنچه به وى وحى مى شود، خدا وحى كرده، و اين نامبرده ها، همان هايى است كه در آيات قبلى آمده بود كه همه اش از سنخ آيات خدايى براى آن جناب بوده. مؤيد اين گفتار ما، آيه شريفه «مَا زَاغَ البَصَرُ وَ مَا طَغَى لَقَد رَآى مِن آيَاتِ رَبِّهِ الكُبرَى» است، كه مى فرمايد: آنچه ديده بود، از آيات كبراى پروردگارش بود.