تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۷: خط ۷۷:
<span id='link133'><span>
<span id='link133'><span>


==بيان اينكه فطرت و خلقت آدمى شاهد بر حقّ و واجب الاتّباع بودن دعوت تشريعى الهىاست ==
==فطرت و خلقت آدمى شاهد بر حقّ و واجب الاتّباع بودن دعوت تشريعى الهى است ==
آيه شريفه «'''و ان من امه الا خلا فيها نذير'''»، به معناى اول و آيه «'''لتنذر قوما ما انذر اباوهم فهم غافلون '''» به معناى دوم اشاره دارد. پس همين كه دعوت انبيا به آدمى برسد، و به طورى برسد كه حق برايش ‍ روشن گردد، حجت خدا بر او تمام مى شود، و كسى كه اين دعوت به وى نرسد، و يا اگر رسيد آنطور واضح كه حق برايش منكشف شده باشد نرسيده ، چنين كسى را خداى تعالى مورد فضل خود قرار داده ، او را مستضعف خوانده در باره آنان فرموده : «'''الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيله و لا يهتدون سبيلا'''».
آيه شريفه «'''و ان من امه الا خلا فيها نذير'''»، به معناى اول و آيه «'''لتنذر قوما ما انذر اباوهم فهم غافلون '''» به معناى دوم اشاره دارد. پس همين كه دعوت انبيا به آدمى برسد، و به طورى برسد كه حق برايش ‍ روشن گردد، حجت خدا بر او تمام مى شود، و كسى كه اين دعوت به وى نرسد، و يا اگر رسيد آن طور واضح كه حق برايش منكشف شده باشد نرسيده ، چنين كسى را خداى تعالى مورد فضل خود قرار داده، او را مستضعف خوانده در باره آنان فرموده : «'''الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيله و لا يهتدون سبيلا'''».
و يكى از ادله اى كه دلالت مى كند بر اينكه دعوت الهى كه همان هدايت به سبيل است حق و واجب الاتباع بر انسان است ، اين است كه فطرت انسان بدان حكم مى كند، و خلقتش مجهز به جهازى است كه آن جهاز نيز آدمى را به سوى آن سبيل كه همان اعتقاد حق و عمل صالح است دعوت مى كند، و علاوه بر اين در خارج هم اين دعوت از طريق نبوت و رسالت صورت گرفته ، و معلوم است كه سعادت هر موجودى و كمال وجودش در آثار و اعمالى است كه مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوايى باشد كه مجهز به آن است ، انسان هم از اين كليت مستثنى نيست ، سعادت و كمال او نيز در پيروى دين الهى است ، كه سنت حيات فطرى او است ، سنتى كه هم عقلش بدان حكم مى كند و هم انبيا و رسولان (عليهم السلام ) به سوى آن دعوتش كرده اند.
 
إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَفِرِينَ سلَسِلا وَ أَغلَلاً وَ سعِيراً
و يكى از ادله اى كه دلالت مى كند بر اينكه دعوت الهى كه همان هدايت به سبيل است حق و واجب الاتباع بر انسان است ، اين است كه فطرت انسان بدان حكم مى كند، و خلقتش مجهز به جهازى است كه آن جهاز نيز آدمى را به سوى آن سبيل كه همان اعتقاد حق و عمل صالح است دعوت مى كند، و علاوه بر اين در خارج هم اين دعوت از طريق نبوت و رسالت صورت گرفته ، و معلوم است كه سعادت هر موجودى و كمال وجودش در آثار و اعمالى است كه مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوايى باشد كه مجهز به آن است، انسان هم از اين كليت مستثنى نيست ، سعادت و كمال او نيز در پيروى دين الهى است ، كه سنت حيات فطرى او است ، سنتى كه هم عقلش بدان حكم مى كند و هم انبيا و رسولان (عليهم السلام ) به سوى آن دعوتش كرده اند.
 
إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سلَاسِلا وَ أَغلَالاً وَ سعِيراً
 
كلمه «'''اعتاد'''» به معناى تهيه كردن است ، و كلمه «'''سلاسل '''» جمع سلسله است ، كه به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را با آن مى بندند، و كلمه «'''اغلال '''» جمع «'''غل '''» به ضمه غين - است ، كه به گفته بعضى به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را به گردنش مى بندند.
كلمه «'''اعتاد'''» به معناى تهيه كردن است ، و كلمه «'''سلاسل '''» جمع سلسله است ، كه به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را با آن مى بندند، و كلمه «'''اغلال '''» جمع «'''غل '''» به ضمه غين - است ، كه به گفته بعضى به معناى قيدى است كه دست و پاى مجرم را به گردنش مى بندند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۹ </center>
راغب مى گويد: بنابر اين غل در خصوص چيزى استعمال مى شود كه اعضاى مجرم در وسط آن جمع مى شود و كلمه «'''سعير'''» به معناى آتش افروخته است ، و معناى آيه روشن است .
راغب مى گويد: بنابر اين غل در خصوص چيزى استعمال مى شود كه اعضاى مجرم در وسط آن جمع مى شود و كلمه «'''سعير'''» به معناى آتش افروخته است ، و معناى آيه روشن است .
و اين آيه شريفه به عاقبت وخيم انسان كفورى كه قبلا در جمله «'''اما شاكرا و اما كفورا'''» نامش به ميان آمده بود اشاره مى كند، و اگر جزاى انسان كفور را بر جزاى انسان شاكر مقدم داشت ، براى اين بود كه در مورد كفور كلام را مختصر نموده ، سپس به طور مفصل به جزاى افراد شاكر بپردازد.
و اين آيه شريفه به عاقبت وخيم انسان كفورى كه قبلا در جمله «'''اما شاكرا و اما كفورا'''» نامش به ميان آمده بود اشاره مى كند، و اگر جزاى انسان كفور را بر جزاى انسان شاكر مقدم داشت ، براى اين بود كه در مورد كفور كلام را مختصر نموده ، سپس به طور مفصل به جزاى افراد شاكر بپردازد.
إِنَّ الاَبْرَارَ يَشرَبُونَ مِن كَأْسٍ كانَ مِزَاجُهَا كافُوراً
إِنَّ الاَبْرَارَ يَشرَبُونَ مِن كَأْسٍ كانَ مِزَاجُهَا كافُوراً
كلمه «'''كاس '''» به معناى ظرف مخصوص نوشيدنى ها است ، البته در صورتى كه نوشيدنى در آن باشد، و كلمه «'''مزاج '''» به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن امتزاج صورت مى گيرد، نظير كلمه «'''حزام '''» كه به معناى چيزى است كه به وسيله آن عمل حزم انجام مى شود، و معناى كلمه «'''كافور'''» معروف است ، و هر چيز خنك و خوشبويى را به آن مثل مى زنند. ولى بعضى گفته اند: در اينجا نام چشمه اى است در بهشت .
كلمه «'''كاس '''» به معناى ظرف مخصوص نوشيدنى ها است ، البته در صورتى كه نوشيدنى در آن باشد، و كلمه «'''مزاج '''» به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن امتزاج صورت مى گيرد، نظير كلمه «'''حزام '''» كه به معناى چيزى است كه به وسيله آن عمل حزم انجام مى شود، و معناى كلمه «'''كافور'''» معروف است ، و هر چيز خنك و خوشبويى را به آن مثل مى زنند. ولى بعضى گفته اند: در اينجا نام چشمه اى است در بهشت .
مراد از «'''ابرار'''»، و صفات ايشان
 
و كلمه «'''ابرار'''» جمع كلمه «'''بر'''» - به فتحه باء - است ، و كلمه «'''بر'''» صفت مشبهه از مصدر «'''بر'''» - به كسره باء - است ، كه به معناى احسان است ، و اين معنا در مورد كسى صادق است كه عمل خود را نيكو بسازد، و از نيكو ساختن آن هيچ نفعى كه عايد خودش بگردد در نظر نگرفته باشد، نه جزايى كه در مقابل عملش به او بدهند، و نه حتى تشكرى را. و خلاصه كلمه «'''بر'''» - به فتحه باء - به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد صرفا به خاطر اينكه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، و عمل خير را بدان جهت كه فى نفسه خير است انجام مى دهد، هر چند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر. و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است انجام مى دهد مانند اطعام طعام به بندگان مستحق خدا.
==مراد از «ابرار»، و صفات آنان==
 
و كلمه «'''ابرار'''» جمع كلمه «'''بر'''» - به فتحه باء - است ، و كلمه «'''بر'''» صفت مشبهه از مصدر «'''بر'''» - به كسره باء - است ، كه به معناى احسان است ، و اين معنا در مورد كسى صادق است كه عمل خود را نيكو بسازد، و از نيكو ساختن آن هيچ نفعى كه عايد خودش بگردد در نظر نگرفته باشد، نه جزايى كه در مقابل عملش به او بدهند، و نه حتى تشكرى را.  
 
و خلاصه كلمه «'''بر'''» - به فتحه باء - به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد صرفا به خاطر اينكه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، و عمل خير را بدان جهت كه فى نفسه خير است انجام مى دهد، هرچند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر. و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است انجام مى دهد مانند اطعام طعام به بندگان مستحق خدا.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۰ </center>
و با در نظر گرفتن اينكه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا و رسولش ، و ايمان به روز جزا همچنان كه در آيه «'''اولئك لم يومنوا فاحبط اللّه عمالهم '''» و آياتى ديگر از اين معنا خبر داده ، لذا «'''ابرار'''» كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند، چون ايمانشان ايمان رشد و بصيرت است ، يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مى دانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست او است ، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند، قهرا معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده ، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد، در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هر چند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده ، آنچه مى كنند به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه در مرحله عمل عبوديت را خالص براى خدا مى سازند.
و با در نظر گرفتن اينكه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا و رسولش ، و ايمان به روز جزا همچنان كه در آيه «'''اولئك لم يومنوا فاحبط اللّه عمالهم '''» و آياتى ديگر از اين معنا خبر داده ، لذا «'''ابرار'''» كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند، چون ايمانشان ايمان رشد و بصيرت است ، يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مى دانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست او است ، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند، قهرا معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده ، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد، در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هر چند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده ، آنچه مى كنند به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه در مرحله عمل عبوديت را خالص براى خدا مى سازند.
اين صفات همان صفاتى است كه خداى سبحان ابرار را با آن توصيف كرده ، اينك آيات آن از نظر خواننده مى گذرد: «'''انما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا'''»، «'''و جزيهم بما صبروا'''»، «'''ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله '''»، و ما در تفسير همين آيه در سوره بقره سخنى پيرامون معناى «'''بر'''» داشتيم ، در آيه ۱۵ سوره مطففين نيز بحثى خواهيم داشت ان شاء الله .
اين صفات همان صفاتى است كه خداى سبحان ابرار را با آن توصيف كرده ، اينك آيات آن از نظر خواننده مى گذرد: «'''انما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاء و لا شكورا'''»، «'''و جزيهم بما صبروا'''»، «'''ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من امن بالله '''»، و ما در تفسير همين آيه در سوره بقره سخنى پيرامون معناى «'''بر'''» داشتيم ، در آيه ۱۵ سوره مطففين نيز بحثى خواهيم داشت ان شاء الله .
و از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «'''ان الابرار يشربون ...'''» از آنجا كه در مقابل آيه «'''انا اعتدنا للكافرين ...'''» كه بيانگر حال كفار در آخرت است قرار گرفته اين معنا به ذهن مى آيد كه مى خواهد حال ابرار در آخرت را بيان كند، و بفهماند كه ايشان در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خنك و معطر.
و از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «'''ان الابرار يشربون ...'''» از آنجا كه در مقابل آيه «'''انا اعتدنا للكافرين ...'''» كه بيانگر حال كفار در آخرت است قرار گرفته اين معنا به ذهن مى آيد كه مى خواهد حال ابرار در آخرت را بيان كند، و بفهماند كه ايشان در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خنك و معطر.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۱ </center>
عَيْناً يَشرَب بهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً
عَيْناً يَشرَب بهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً
كلمه «'''عينا'''» اگر منصوب شده به خاطر حذف حرف جر بوده ، و تقدير آن «'''من عين '''» بوده است ، ممكن هم هست به خاطر اختصاص منصوب شده ، و تقدير كلام «'''اخص عينا'''» بوده باشد يعنى نوشيدن از كاس را كه گفتيم از هر كاسى نيست ، بلكه آن كاس را اختصاص مى دهم به چشمه اى كه چنين و چنان است . و كلمه «'''شرب '''» - به طورى كه گفته شده - هم به خودى خود متعدى مى شود، و مى گويى : «'''شربت الماء- آب را نوشيدم '''»، و هم با حرف باء متعدى مى شود، و مى گويى : «'''شربت بالكاس - با كاسه نوشيدم '''» پس هر دو يك معنا را مى رساند. و اگر از نوشندگان آن كاس ‍ تعبير به عباد اللّه كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه اگر از آن كاس ‍ مى نوشند به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند، اين معنا از سياق فهميده مى شود.
كلمه «'''عينا'''» اگر منصوب شده به خاطر حذف حرف جر بوده ، و تقدير آن «'''من عين '''» بوده است ، ممكن هم هست به خاطر اختصاص منصوب شده ، و تقدير كلام «'''اخص عينا'''» بوده باشد يعنى نوشيدن از كاس را كه گفتيم از هر كاسى نيست ، بلكه آن كاس را اختصاص مى دهم به چشمه اى كه چنين و چنان است . و كلمه «'''شرب '''» - به طورى كه گفته شده - هم به خودى خود متعدى مى شود، و مى گويى : «'''شربت الماء- آب را نوشيدم '''»، و هم با حرف باء متعدى مى شود، و مى گويى : «'''شربت بالكاس - با كاسه نوشيدم '''» پس هر دو يك معنا را مى رساند. و اگر از نوشندگان آن كاس ‍ تعبير به عباد اللّه كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اينكه اگر از آن كاس ‍ مى نوشند به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند، اين معنا از سياق فهميده مى شود.
و «'''تفجير عين '''» عبارت است از شكافتن زمين براى جارى ساختن آبهاى زير زمينى ، و ما ناگزيريم در اينجا تفجير عين را حمل كنيم بر صرف خواستن آن ، چون اين معنا مسلم است كه جارى ساختن چشمه هاى بهشتى نيازمند بيل و كلنگ نيست ، آرى نعمت هاى بهشتى به جز خواست و اراده اهل بهشت هيچ هزينه ديگرى لازم ندارد، همچنان كه فرمود: «'''لهم ما يشاون فيها'''».
و «'''تفجير عين '''» عبارت است از شكافتن زمين براى جارى ساختن آبهاى زير زمينى ، و ما ناگزيريم در اينجا تفجير عين را حمل كنيم بر صرف خواستن آن ، چون اين معنا مسلم است كه جارى ساختن چشمه هاى بهشتى نيازمند بيل و كلنگ نيست ، آرى نعمت هاى بهشتى به جز خواست و اراده اهل بهشت هيچ هزينه ديگرى لازم ندارد، همچنان كه فرمود: «'''لهم ما يشاون فيها'''».
توضيحى در مورد تنعّم ابرار و نوشيدنشان از چشمه اى كه «'''يشرب بها عباداللّه ...'''»
توضيحى در مورد تنعّم ابرار و نوشيدنشان از چشمه اى كه «'''يشرب بها عباداللّه ...'''»
و اين دو آيه همانطور كه قبلا اشاره كرديم تنعم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند، ديگران هم دو آيه مورد بحث را به همين معنا تفسير كرده اند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد، و بفهماند وفاى به نذر و اطعام طعام براى رضاى خدا ظاهرش وفا و اطعام طعام است اما باطنش نوشيدن از كاسى است كه مزاجش كافورى است ، آن هم از چشمه اى كه به طور مستمر خودشان با اعمال صالح خود مى شكافند، و به زودى حقيقت عملشان در جنه اخخلد برايشان ظاهر مى شود، هر چند كه در دنيا به صورت وفا و اطعام طعام است . در نتيجه دو آيه مورد بحث در مجراى امثال آيه «'''انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون '''» است .
و اين دو آيه همانطور كه قبلا اشاره كرديم تنعم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند، ديگران هم دو آيه مورد بحث را به همين معنا تفسير كرده اند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد، و بفهماند وفاى به نذر و اطعام طعام براى رضاى خدا ظاهرش وفا و اطعام طعام است اما باطنش نوشيدن از كاسى است كه مزاجش كافورى است ، آن هم از چشمه اى كه به طور مستمر خودشان با اعمال صالح خود مى شكافند، و به زودى حقيقت عملشان در جنه اخخلد برايشان ظاهر مى شود، هر چند كه در دنيا به صورت وفا و اطعام طعام است . در نتيجه دو آيه مورد بحث در مجراى امثال آيه «'''انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون '''» است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۲ </center>
مويد اين معنا ظاهر جمله «'''يشربون '''» و جمله «'''يشرب بها'''» است ، كه مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدنند، نه اينكه در قيامت مى نوشند، وگرنه مى فرمود «'''سيشربون '''»، و «'''سيشربوا بها'''» علاوه بر اين ، نوشيدن ، وفا كردن ، اطعام نمودن و ترسيدن ، همه را در يك سياق آورده و فرموده «'''يشربون ، يوفون ، يخافون ، يطعمون '''» و نيز ذكر تفجير در جمله «'''يفجرونها تفجيرا'''» مويد ديگرى است ، براى اينكه ظهور دارد در اينكه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است ، پس ‍ حقيقت اين اعمال همان تفجير عين است .
مويد اين معنا ظاهر جمله «'''يشربون '''» و جمله «'''يشرب بها'''» است ، كه مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدن اند، نه اين كه در قيامت مى نوشند، وگرنه مى فرمود «'''سيشربون '''»، و «'''سيشربوا بها'''» علاوه بر اين ، نوشيدن ، وفا كردن ، اطعام نمودن و ترسيدن ، همه را در يك سياق آورده و فرموده «'''يشربون ، يوفون ، يخافون ، يطعمون '''» و نيز ذكر تفجير در جمله «'''يفجرونها تفجيرا'''» مويد ديگرى است ، براى اينكه ظهور دارد در اينكه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است ، پس ‍ حقيقت اين اعمال همان تفجير عين است.
 
مفسرين در تفسير مفردات اين دو آيه و اعراب آنها سخنانى بسيار و مختلف دارند كه در تفاسير مفصل آمده ، هر كس بخواهد از آنها مطلع شود بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.
مفسرين در تفسير مفردات اين دو آيه و اعراب آنها سخنانى بسيار و مختلف دارند كه در تفاسير مفصل آمده ، هر كس بخواهد از آنها مطلع شود بايد به تفاسير مطول مراجعه كند.
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يخَافُونَ يَوْماً كانَ شرُّهُ مُستَطِيراً
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يخَافُونَ يَوْماً كانَ شرُّهُ مُستَطِيراً
كلمه «'''مستطير'''» اسم فاعل از فعل «'''استطار'''» است ، كه به معناى فاش كردن و منتشر كردن در اقطار است به منتها درجه انتشار، و بطورى كه گفته اند: اين كلمه بليغ ‌تر از كلمه «'''طار'''» است ، وقتى مى گويند: «'''استطار الحريق '''» معنايش اين است كه دامنه آتش سوزى گسترده شد، و يا وقتى مى گويند: «'''استطار الفجر'''»، معنايش اين است كه روشنى صبح گسترده گشت . و منظور از استطار شر آن روز شر روز قيامت است ، كه روز به نهايت رسيدن شدائد و اهوال و عذابها است .
كلمه «'''مستطير'''» اسم فاعل از فعل «'''استطار'''» است ، كه به معناى فاش كردن و منتشر كردن در اقطار است به منتها درجه انتشار، و بطورى كه گفته اند: اين كلمه بليغ ‌تر از كلمه «'''طار'''» است ، وقتى مى گويند: «'''استطار الحريق '''» معنايش اين است كه دامنه آتش سوزى گسترده شد، و يا وقتى مى گويند: «'''استطار الفجر'''»، معنايش اين است كه روشنى صبح گسترده گشت . و منظور از استطار شر آن روز شر روز قيامت است ، كه روز به نهايت رسيدن شدائد و اهوال و عذابها است .
و مراد از «'''ايفاى به نذر'''» همان معناى معروف آن است . و اينكه بعضى گفته اند: مراد از آن تصميم قلبى بر عمل به واجبات ، و يا پيروى شارع در همه احكام اوست ، خلاف ظاهر لفظ است ، و هيچ دليلى در كلام بر اين سخن دلالت نمى كند.
و مراد از «'''ايفاى به نذر'''» همان معناى معروف آن است . و اينكه بعضى گفته اند: مراد از آن تصميم قلبى بر عمل به واجبات ، و يا پيروى شارع در همه احكام اوست ، خلاف ظاهر لفظ است ، و هيچ دليلى در كلام بر اين سخن دلالت نمى كند.
مفاد، سبب و محلّ نزول آيه : «'''و يطعمون الطعام على حبّه ...'''»
 
==سبب و محلّ نزول آيه: «و يطعمون الطعام على حبّه ...»==
وَ يُطعِمُونَ الطعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً
وَ يُطعِمُونَ الطعَامَ عَلى حُبِّهِ مِسكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً
ضمير در جمله «'''على حبه '''» - به طورى كه از ظاهر عبارت بر مى آيد - به كلمه «'''طعام '''» بر مى گردد، و منظور از «'''حب طعام '''» اشتياق و اشتهاى زياد به طعام است ، به خاطر شدت احتياج به آن ، مويد اين معنا آيه شريفه «'''لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون '''» است .
ضمير در جمله «'''على حبه '''» - به طورى كه از ظاهر عبارت بر مى آيد - به كلمه «'''طعام '''» بر مى گردد، و منظور از «'''حب طعام '''» اشتياق و اشتهاى زياد به طعام است ، به خاطر شدت احتياج به آن ، مويد اين معنا آيه شريفه «'''لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون '''» است .
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير به خداى سبحان بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه طعام را به خاطر محبتى كه به خدا دارند به ديگران مى خورانند، نه به خاطر ثوابى كه خدا به ايشان بدهد. ليكن جمله «'''انما نطعمكم لوجه الله '''» كه حكايت كلام ايشان است اين نظريه را دفع مى كند، زيرا با بودن اين جمله ديگر احتياج نبود كه بفرمايد: طعام را به خاطر محبت به خدا انفاق مى كنند، لذا به خاطر اينكه تكرار بدون جهتى در آيات نشده باشد، ناگزير بايد بگوييم منظور از «'''حبه '''» حب طعام است .
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير به خداى سبحان بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه طعام را به خاطر محبتى كه به خدا دارند به ديگران مى خورانند، نه به خاطر ثوابى كه خدا به ايشان بدهد. ليكن جمله «'''انما نطعمكم لوجه الله '''» كه حكايت كلام ايشان است اين نظريه را دفع مى كند، زيرا با بودن اين جمله ديگر احتياج نبود كه بفرمايد: طعام را به خاطر محبت به خدا انفاق مى كنند، لذا به خاطر اينكه تكرار بدون جهتى در آيات نشده باشد، ناگزير بايد بگوييم منظور از «'''حبه '''» حب طعام است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۳ </center>
از اين نظريه ضعيفتر نظريه آن مفسر ديگر است كه گفته : ضمير در «'''حبه '''» به اطعام كه از جمله «'''يطعمون '''» فهميده مى شود بر مى گردد. براى اينكه اگر منظور از حب اطعام حقيقت معناى آن است ، عمل اطعام فى نفسه فضيلتى نيست كه خداى تعالى آن را بستايد، و اگر منظور اين است كه اطعام طعام را با طيب خاطر و بدون تكلف انجام مى دهند، خلاف ظاهر آيه است ، بلكه ظاهر آيه همين است كه ضمير به كلمه «'''طعام '''» برگردد.
از اين نظريه ضعيفتر نظريه آن مفسر ديگر است كه گفته : ضمير در «'''حبه '''» به اطعام كه از جمله «'''يطعمون '''» فهميده مى شود بر مى گردد. براى اينكه اگر منظور از حب اطعام حقيقت معناى آن است ، عمل اطعام فى نفسه فضيلتى نيست كه خداى تعالى آن را بستايد، و اگر منظور اين است كه اطعام طعام را با طيب خاطر و بدون تكلف انجام مى دهند، خلاف ظاهر آيه است ، بلكه ظاهر آيه همين است كه ضمير به كلمه «'''طعام '''» برگردد.
و مراد از «'''مسكين '''» و «'''يتيم '''» معلوم است ، و مراد از «'''اسير'''» هم همان معنايى است كه از اين اسم به ذهن مى رسد، يعنى كسى كه از اهل دار الحرب گرفتار مسلمين شده باشد. و اما اينكه بعضى منظور از اسير را مسلمان اسير شده در دست كفار و يا محبوس و يا برده و يا زنان اسير در دست مردان دانسته اند، ادعاهايى است بدون هيچ دليل ، و به خاطر اثبات آن خود را به زحمت انداخته اند.
 
آنچه تنبه بدان لازم است اين است كه سياق اين آيات سياق داستان سرائى است ، داستان مردمى از مؤ منين كه قرآن نامشان را ابرار خوانده ، و از پاره اى كارهايشان يعنى وفاى به نذر و اطعام مسكين و يتيم و اسيرشان خبر داده ، ايشان را مى ستايد، و وعده جميلشان مى دهد.
و مراد از «'''مسكين '''» و «'''يتيم '''» معلوم است ، و مراد از «'''اسير'''» هم همان معنايى است كه از اين اسم به ذهن مى رسد، يعنى كسى كه از اهل دار الحرب گرفتار مسلمين شده باشد. و اما اينكه بعضى منظور از اسير را مسلمان اسير شده در دست كفار و يا محبوس و يا برده و يا زنان اسير در دست مردان دانسته اند، ادعاهايى است بدون هيچ دليل، و به خاطر اثبات آن خود را به زحمت انداخته اند.
 
آنچه تنبه بدان لازم است اين است كه سياق اين آيات سياق داستان سرائى است ، داستان مردمى از مؤمنين كه قرآن نامشان را ابرار خوانده ، و از پاره اى كارهايشان يعنى وفاى به نذر و اطعام مسكين و يتيم و اسيرشان خبر داده ، ايشان را مى ستايد، و وعده جميلشان مى دهد.
 
معلوم مى شود سبب نزول اين آيات هم همين داستان بوده ، و اين داستان در خارج واقع شده نه اينكه بخواهد يك قصه فرضى را جعل كند، آنگاه آثار خوب آن را بر شمرده ، و كسانى را كه آنچنان عمل كنند وعده جميل بدهد.
معلوم مى شود سبب نزول اين آيات هم همين داستان بوده ، و اين داستان در خارج واقع شده نه اينكه بخواهد يك قصه فرضى را جعل كند، آنگاه آثار خوب آن را بر شمرده ، و كسانى را كه آنچنان عمل كنند وعده جميل بدهد.
نكته ديگرى كه بايد بدان توجه داشت اين است كه در اين آيات يكى از سه طايفه اى كه به وسيله ابرار اطعام شده اند اسير دانسته ، و اين خود شاهد بر آن است كه آيات در مدينه نازل شده ، و داستان بعد از هجرت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و قوت يافتن اسلام ، و غلبه مسلمين بر كفار و مشركين اتفاق افتاده ، نه قبل از آن .
 
نكته ديگرى كه بايد بدان توجه داشت اين است كه در اين آيات يكى از سه طايفه اى كه به وسيله ابرار اطعام شده اند اسير دانسته ، و اين خود شاهد بر آن است كه آيات در مدينه نازل شده ، و داستان بعد از هجرت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و قوت يافتن اسلام ، و غلبه مسلمين بر كفار و مشركين اتفاق افتاده، نه قبل از آن .