تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۴: خط ۳۴:
<span id='link10'><span>
<span id='link10'><span>


==حديث ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام بر روايت ابورافع ==
==حديث ولايت اميرالمؤمنين «ع» بر روايت ابورافع ==
و در امالى شيخ طوسى (رضوان الله عليه ) است كه مى گويد: محمد بن محمد يعنى شيخ مفيد (رحمه الله عليه ) براى من روايت كرد از ابو الحسن على بن محمد كاتب او، گفت براى من حديث كرد حسن بن على زعفرانى از ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى از محمد بن على از عباس بن عبد الله عنبرى از عبد الرحمن بن اسود كندى يشكرى از عون بن عبيدالله از پدرش از جدش ابورافع كه گفت روزى من وارد بر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) شدم در حالى كه آن جناب خواب بود و مارى در طرف ديگر خانه آن حضرت بچشم مى خورد من به ملاحظه اينكه نكند آن حضرت از سر و صداى من بيدار شود از كشتن مار كراهت داشتم ، و خيال كردم كه آن حضرت در آن وحى بود، ناگزير براى اينكه مبادا اين مار به آن حضرت آسيبى بزند بين مار و آن جناب خوابيدم تا اگر آسيبى زد به من بزند نه به آن جناب ، چيزى نگذشت بيدار شد در حالتى كه آيه «'''انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا'''» - تا آخر آيه - را مى خواند.
و در امالى شيخ طوسى (رضوان الله عليه ) است كه مى گويد: محمد بن محمد يعنى شيخ مفيد (رحمه الله عليه ) براى من روايت كرد از ابو الحسن على بن محمد كاتب او، گفت براى من حديث كرد حسن بن على زعفرانى از ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى از محمد بن على از عباس بن عبد الله عنبرى از عبد الرحمن بن اسود كندى يشكرى از عون بن عبيدالله از پدرش از جدش ابورافع كه گفت روزى من وارد بر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) شدم در حالى كه آن جناب خواب بود و مارى در طرف ديگر خانه آن حضرت بچشم مى خورد من به ملاحظه اينكه نكند آن حضرت از سر و صداى من بيدار شود از كشتن مار كراهت داشتم ، و خيال كردم كه آن حضرت در آن وحى بود، ناگزير براى اينكه مبادا اين مار به آن حضرت آسيبى بزند بين مار و آن جناب خوابيدم تا اگر آسيبى زد به من بزند نه به آن جناب ، چيزى نگذشت بيدار شد در حالتى كه آيه «'''انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا'''» - تا آخر آيه - را مى خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۳ </center>
خط ۴۰: خط ۴۰:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دست به دعا بر داشت و حاجتم را از خدا خواست آنگاه فرمود: براى هر پيغمبرى امينى است و امين من ابو رافع است ابو رافع مى گويد وقتى كه پس از مرگ عثمان مردم با اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بيعت كردند و طلحه و زبير نقض بيعت نموده و خروج كردند، بياد فرمايش پيغمبر افتادم ، لذا خانه ام را كه در مدينه بود با زمينى كه در خيبر داشتم فروختم و خودم و بچه هايم در ركاب آن جناب بيرون آمدم به اين اميد كه شايد در ركابش شهيد شوم ، ليكن موفق نشدم تا آنكه با آن جناب به بصره آمديم و هم چنين زنده بودم تا آن جناب به صفين رفت ، من نيز در اين جنگ و جنگ نهروان شركت داشتم ، و همه جا در خدمتشان بودم ، تا اينكه شهيد شدند، من نيز به مدينه برگشتم در حالى كه ديگر در آنشهر كه وطن من است خانه و زمينى نداشتم ، حسن بن على (عليه السلام ) زمينى را كه در ينبع داشت به من واگذار نمود، و نيز يك قسمت از خانه پدر بزرگوارش ‍ اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را به من داد، و من با زن و بچه ام در آنجا منزل كردم .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دست به دعا بر داشت و حاجتم را از خدا خواست آنگاه فرمود: براى هر پيغمبرى امينى است و امين من ابو رافع است ابو رافع مى گويد وقتى كه پس از مرگ عثمان مردم با اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) بيعت كردند و طلحه و زبير نقض بيعت نموده و خروج كردند، بياد فرمايش پيغمبر افتادم ، لذا خانه ام را كه در مدينه بود با زمينى كه در خيبر داشتم فروختم و خودم و بچه هايم در ركاب آن جناب بيرون آمدم به اين اميد كه شايد در ركابش شهيد شوم ، ليكن موفق نشدم تا آنكه با آن جناب به بصره آمديم و هم چنين زنده بودم تا آن جناب به صفين رفت ، من نيز در اين جنگ و جنگ نهروان شركت داشتم ، و همه جا در خدمتشان بودم ، تا اينكه شهيد شدند، من نيز به مدينه برگشتم در حالى كه ديگر در آنشهر كه وطن من است خانه و زمينى نداشتم ، حسن بن على (عليه السلام ) زمينى را كه در ينبع داشت به من واگذار نمود، و نيز يك قسمت از خانه پدر بزرگوارش ‍ اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را به من داد، و من با زن و بچه ام در آنجا منزل كردم .
<span id='link11'><span>
<span id='link11'><span>
==سه روايت در شاءن نزول (انما وليكم الله و رسوله ...) از كتاب تفسير عياشى ==
==سه روايت در شاءن نزول (انما وليكم الله و رسوله ...) از كتاب تفسير عياشى ==
در تفسير عياشى به اسناد خود از حسن بن زيد از پدرش زيد بن حسن از جدش روايت مى كند كه گفت : شنيدم از عمار ياسر كه مى گفت : در هنگام ركوع نماز مستحبى ، سائلى برابر على بن ابى طالب ايستاد، حضرت انگشتر خود را بيرون كرده وى داد، آنگاه نزد پيغمبر آمد و داستان خود را گفت ، چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد «'''انما وليكم الله و رسوله ...'''».
در تفسير عياشى به اسناد خود از حسن بن زيد از پدرش زيد بن حسن از جدش روايت مى كند كه گفت : شنيدم از عمار ياسر كه مى گفت : در هنگام ركوع نماز مستحبى ، سائلى برابر على بن ابى طالب ايستاد، حضرت انگشتر خود را بيرون كرده وى داد، آنگاه نزد پيغمبر آمد و داستان خود را گفت ، چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد «'''انما وليكم الله و رسوله ...'''».