ریشه رسل: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
رسل (بكسر اول) در اصل به معنى برخاستن با تأنى است. و رسول به معنى برخاسته از همان است رسول گاهى به پيام اطلاق مىشود مثل قول شاعر «الا ابلغ ابا حفض رسولا» و گاهى به شخص پيام آور (مفردات) ارسال به معنى فرستادن و تسليط... و رسول به معنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گويد: رسول اسم است به معنى رسالت و اصل آن مصدر است و نيز به معنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آن كه رسول در اصل مصدر و در اطلاق قرآن به معنى فرستاده و پيام آور است. [آل عمران:144]. جمع رسول در قرآن فقط رسل آمده مثل آيه فوق و نحو [بقره:253]. مرسل به معنى فرستاده شده است مثل [اعراف:75]. جمع آن مرسلون است [حجر:57]. و مرسلات در [مرسلات:1]. جمع مرسله است. مرسل (بكسر سين) اسم فاعل به معنى فرستنده و رها كننده است [فاطر:2]. جمع آن مرسلون است [قصص:45]. رسالت (بكسر اول و گاهى مفتوح آيد) اسم است به معنى پيام (اقرب - قاموس) [اعراف:79]. جمع آن رسالات است [اعراف:62]. ارسال به معنى فرستادن است خواه فرستادن پيامبر باشد يا باد يا عذاب يا معجزه و غيره. اهل لغت براى آن معانى ديگرى نيز گفتهاند كه عبارت اخرى معناى فوق است [توبه:33]. [فرقان:48]. [فيل:3]. [اعراف:162]. مىبينيد كه ارسال در فرستادههاى مختلف بكار رفته است. * [اعراف:136]. ارسال در اينجا به معنى رها كردن است كه عبارت اخراى فرستادن باشد. همچنين است [شعراء:17]. * [شعراء:16]. در صحاح و قاموس گفته: چون فعول و فعيل در آن مفرد و جمع و مذكر و مؤنث مساوى است لذا به جاى رسول رسل نيامده است در مجمع گويد: رسول مفرد و در معنى جمع است ناگفته نماند نظير اين آيه در سوره طه آيه 47تثنيه آمده است «فَأْتِياهُ فَقُولا اِنَّا رَسُولا رَبِّكَ». * [تكوير:19]. مراد از رسول در اينجا جبرئيل است. مراد از رسل در قرآن مجيد اكثراًپيامبران است ولى گاهى از آن ملائكه مراد است مثل [هود:81]. [انعام:61]. [يونس:21]. آيات ديگرى نيز در اين زمينه هست. در آيه [مرسلات:11]. به احتمال قوى مراد فرستادههاى عالم طبيعت است از آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه اينها همه از جانب خدا در اين عالم رها و فرستاده شدهاند و بطور خودكار براه خود ادامه مىدهند و در يكديگر تأثير مىكنند و روز قيامت همه آنها مىايستند چون آن روز روز فصل و جدائى است در اول سوره كه درباره آن بحث خواهد شد. «وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَتْ» ظاهراً همان رسيدن به آخر وقت است كه قيامت است. طبرسى و زمخشرى و بيضاوى رسل را به معنى پيابران گرفته و گفتهاند: يعنى وقت پيامبران تعيين شود تا براى شهادت بر امّت خود حاضر شوند ولى ملاحظه آيات قبل و بعد نشان مىدهد كه اين معنى درست نيست. * [مرسلات:1-7]. در اين آيات آيه اول با واو قسم و آيه دوم با فاء نتيجه و آيه سوم باز با واو قسم و آيه چهارم با فاء تفرع آمده و امّا آيه پنجم نتيجه همه است از اين مىتوان بدست آورد كه مصداق دو آيه اول غير از آيه سوم و چهارم است. نشر به معنى پراكنده شدن و پراكندن يعنى لازم و متعدى هر دو آمده است (اقرب) عرف به معنى پى در پى است بنظر مىآيد مراد از دو آيه اول بادهائى است كه از اقيانوسها و درياها در اثر اختلاف حرارت هوا سر چشمه گرفته و پى در پى به طرف قارهها روان مىشوند و آنگاه شدت يافته و به صورت طوفان عاصفات يعنى شكننده در مىآيند و مراد از آيه سوم و چهارم بادهائى است كه از قطبين مىآيند و سرد و با رطوبتاند و در كنار درياها و قارهها با بادهاى گرم ملاقات مىكنند و بهم مىآميزند (و ظاهراً مراد از ناشرات پراكنده شوندههاست) و آنها بادهاى ديگر را از هم جدا مىكنند و قسمت شهرها و بيابانها را از نفع و خسارات به محل خود مىرسانند. و گذشته از آن عالم آخرت را ياد آورى مىكنند. چون در اثر طوفان محلى خراب و زير و رو شود از اين مىشود پى برد كه خراب شدن تمام عالم نيز ممكن و جايز است مشروح سخن در «جرى» موقع نقل «وَ الْجارياتِ يُسراً» گذشت. و نيز در آنجا گفته شد كه نمىتوان مرسلات و غيره را ملائكه گرفت. ناگفته نماند آيات اول سورههاى ذاريات و مرسلات و نازعات همه نزديك بهماند و مصداق آنها يكى و از همه وقوع قيامت نتيجه گرفته شده است. نويسنده كتاب آغاز و انجام جهان در ص87 به بعد آن كتاب معتقد است كه مراد از مرسلات، عاصفات ،ناشرات و... اتمهاى تشكيل دهنده موجودات و نيروهاى آنهاست كه پرتونهاپيوسته الكترونها را مىرانند و نيروها پيوسته از درون و بيرون مىوزند و در وقت تمام شدن ارسال و عصف و نشر قيامت واقع مىشود. بيان آن كتاب كاملاً متين و هر كه طالب تفصيل است به آنجا مراجعه كند. تفاوت پيامبران [بقره:253]. آيه شريفه دليل است كه پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند. ايضاً آيه [اسراء:55]. اين مطلب در «فضل» بيشتر توضيح داده شده. *فرق رسول و نبى* رسول همانطور كه گقته شد به معنى حامل پيام است و نبى از نباء به معنى حامل نباء و خبر مىباشد اهميّت و عظمت رسول در آن است كه در پيام آوردن واسطه ميان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست كه خبر خدا و علم در نزد اوست. نمىشود گفت كه رسول و نبى هر دو به يك معنى است و هر دو يك مصداق دارد زيرا كه آيه [حج:52]. صريح است در اين كه رسول و نبى غير هماند و نيز نمىشود گفت: نبى آنست كه امر به تبليغ رسالت نشده. زيرا كلمه «وَ ما اَرْسَلْنا» در صدر آيه صريح است كه رسول و نبى هر دو مأمور به تبليغ اند. همچنين آيه [مريم:51-54]. روشن مىكند كه در موسى و اسمعيل هر دو از رسالت و نبوت وجود داشت نه اينكه كلمه «نَبِيّاً» بعد از «رَسُولاً» براى تفنّن در عبارت است. ريشه فرق رسول و بنى را بايد در آيه زير جستجو كرد [شورى:51]. اين آيه صريح است كه سخن گفتن خدا با پيامبران به يكى از سه راه است 1- وحى و آن الهام و انداختن به قلب است و شايد در خواب ديدن نيز جزء آن باشد 2- سخن گفتن از پس سرده كه پيامبر سخن خدا را مىشنود مثل موسى كه فرموده [نساء:164]. و نيز ثابت است كه موسى در طور بارها كلام خدا را شنيد 3- آمدن ملك چنان كه جبرئيل به نزد حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» و ديگر پيامبران آمد و از خدا پيام آورد [نحل:102]. ترديد با «او» در آيه شريفه روشن مىكند كه هر يك از سه قسم راه به خصوصى است. قهراً بايد مصداق يكى رسول و مصداق بقيّه نبى باشد يا بالعكس. مفيد رحمه اللّه در كتاب اختصاص ص 328 ط مكتبة الصدوق از زرارة از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده كه از آن حضرت درباره «كانَ رَسولاً نَبِيّاً» سؤال كردم و گفتم: رسول را دانستيم نبى كدام است؟ فرمود نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود ولى ملك را نمىبيند و رسول ملك را آشكارا مىبيند و با او سخن مىگويد گفتم منزلت امام كدام است؟ فرمود: صدا را مىشنود و درخواب نمىبيند و ملك را مشاهده نمىكند سپس اين آيه را تلاوت فرمود «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ (و لا محدث)». نظير اين روايت در اختصاص از بريد بن معاويه از امام باقر و از زراره از امام صادق و از معروفى از امام رضا «عليهم السلام» نقل شده و نيز در ج اول كافى ص 176 باب فرق بين رسول و نبى و محدّث. چهار روايت در اين باره كه قريب بهماند نقل شده است و در بعضى از آنها فرموده كه بعضى از انبياء مقام نبوت و رسالت هر دو را داشتهاند. على هذا آنطور كه از روايات اهل بيت «عليهم السلام» بدست آمد نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود و اين مطابق ايت با «اِلَّا وَحْياً اَوْ مِنْ وَ راءِ حِجابٍ» و رسول آنست كه بر وى ملك نازل مىشود و با او سخن مىگويد و اين مصداق «اَوْيُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ» مىباشد و اقسام سه گانه سخن گفتن خدا دو قسم اولش راجع به نبى و قسم اخيرش مربوط به رسول است. در بعضى از پيامبران مقام رسالت و نبوت هر دو جمع است چنان كه در موسى و اسمعيل كه در آيه 51 و 54 سوره مريم است و نيز درباره رسول «صلى اللّه عليه و آله» كه مكرر در وصف آن حضرت نبى و رسول آمده مثل [اعراف:157]. [اعراف:158]. ناگفته نماند ميان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر كسى نبى نباسد رسول هم نيست در آيه «وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ» نمىشود گفت: پس خاتم رسولان نيست رجوع شود به «نباء». آيه [مائده:75]. [مريم:30]. نشان مىدهد عيسى هم رسول و هم نبى است. عدد انبياء درباره عدد انبياء اختلاف است قرآن مجيد توجّهى به عدد آنها ندارد همين قدر مىفرمايد بعضى از آنها را ياد آورى كرديم و بعضى را حكايت ننموديم [غافر:78]. مجموع پيامبرانى كه نام آنها در قرآن آمده بيست و شش نفر است بقرار ذيل: آدم، نوح، ادريس، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسمعيل، يسع، ذوالكفل، الياس، يونس، اسحق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسى، هارون، داود، ايوب، سليمان، زكريّا، يحيى، اسمعيل صادق الوعد، عيسى، محمد «صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين. در الميزان 2 ص 145 پس از شمزدن نام پيامبران فرموده بعضى هم مست كه نامشان ذكر نشده بلكه با وصف و كنايه آمده مثل اين آيه [بقره:246]. هكذا آيه [بقره:259]. ايضاً پيامبرانى كه در سوره يس آمده «اِذْ اَرْسَلْنا اِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَبُّوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» و نيز عالمى كه موسى با او ملاقات كرد (كهف 66) و «الاسباط» بقره:136. و بعضىها هستند كه پيغمبر بودن و نبودنشان روشن نيست مثل فتاى موسى [كهف:61]. و ذوالقرنين و عمران پدر مريم (تمام شد) بايد دانست كه لقمان نيز از مشكوكين است. امّا عدد پيامبران مشهور آنست كه صد و بيست و چهار هزار نفر بودهاند. صدوق در خصال (باب الواحد الى المأة) فصل 17 دو حديث از امير المومنين «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نقل كرده كه خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريده من محترمترين آنهايم و اين سخن از جهت افتخار نيست و خداوند صدو بيست و چهار هزار وصى آفريده على «عليه السلام» اكرم و افضل آنهاست پيش خداوند. در تفسير الميزان ج 2 ص 149 از معانى الاخبار و خصال از ابوذر نقل شده كه به حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گفتم: صد و بيست و چهار هزار. گفتم مرسل آنها چند نفراند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر كه جمع كثيراند گفتم: اول آنها كدام است؟ فرمود آدم... آنگاه گويد: اين مضمون صدوق در امالى و خصال و ابن قولويه در كامل الزيارات و سيد در اقبال از امام سجاد و در بصائر از امام باقر عليهم السلام نقل نموده است. ناگفته نماند مرحوم مجلسى در بحار - ج 12 ص 21 ط جديد از مجمع نقل كرده: اخبار در عدد پيغمبران مختلف است در بعضى صد و بيست و جهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده كه جهار هزار از بنى اسرائيل و بقيه از اقوام ديگراند. اين سخن همان است كهدر مجمع ذيل آيه 78 سوره غافر گفته شده. و نيز على «عليه السلام» نقل كرده كه خداوند پيامبرى از سياه پوستان بر انگيخت كه ذكر آن در قرآن نيامده است. در تفسير ابن كثير ذيل آيه 164سوره نساء روايت ابوذر كه گذشت و روايات هشت هزار نفر بودن نقل شده است. ناگفته نماند همانطور كه گفتيم قرآن اعتنائى به تعداد انبياء ندارد و دانستن آن هم چندان مفيد نيست و بحث را درباره آن نبايد طول داد. پيامبران اولوا العزم و اينكه مراد از آن چيست در «عزم» خواهد آمد انشاء اللّه. | رسل (بكسر اول) در اصل به معنى برخاستن با تأنى است. و رسول به معنى برخاسته از همان است رسول گاهى به پيام اطلاق مىشود مثل قول شاعر «الا ابلغ ابا حفض رسولا» و گاهى به شخص پيام آور (مفردات) ارسال به معنى فرستادن و تسليط... و رسول به معنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گويد: رسول اسم است به معنى رسالت و اصل آن مصدر است و نيز به معنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آن كه رسول در اصل مصدر و در اطلاق قرآن به معنى فرستاده و پيام آور است. [آل عمران:144]. جمع رسول در قرآن فقط رسل آمده مثل آيه فوق و نحو [بقره:253]. مرسل به معنى فرستاده شده است مثل [اعراف:75]. جمع آن مرسلون است [حجر:57]. و مرسلات در [مرسلات:1]. جمع مرسله است. مرسل (بكسر سين) اسم فاعل به معنى فرستنده و رها كننده است [فاطر:2]. جمع آن مرسلون است [قصص:45]. رسالت (بكسر اول و گاهى مفتوح آيد) اسم است به معنى پيام (اقرب - قاموس) [اعراف:79]. جمع آن رسالات است [اعراف:62]. ارسال به معنى فرستادن است خواه فرستادن پيامبر باشد يا باد يا عذاب يا معجزه و غيره. اهل لغت براى آن معانى ديگرى نيز گفتهاند كه عبارت اخرى معناى فوق است [توبه:33]. [فرقان:48]. [فيل:3]. [اعراف:162]. مىبينيد كه ارسال در فرستادههاى مختلف بكار رفته است. * [اعراف:136]. ارسال در اينجا به معنى رها كردن است كه عبارت اخراى فرستادن باشد. همچنين است [شعراء:17]. * [شعراء:16]. در صحاح و قاموس گفته: چون فعول و فعيل در آن مفرد و جمع و مذكر و مؤنث مساوى است لذا به جاى رسول رسل نيامده است در مجمع گويد: رسول مفرد و در معنى جمع است ناگفته نماند نظير اين آيه در سوره طه آيه 47تثنيه آمده است «فَأْتِياهُ فَقُولا اِنَّا رَسُولا رَبِّكَ». * [تكوير:19]. مراد از رسول در اينجا جبرئيل است. مراد از رسل در قرآن مجيد اكثراًپيامبران است ولى گاهى از آن ملائكه مراد است مثل [هود:81]. [انعام:61]. [يونس:21]. آيات ديگرى نيز در اين زمينه هست. در آيه [مرسلات:11]. به احتمال قوى مراد فرستادههاى عالم طبيعت است از آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه اينها همه از جانب خدا در اين عالم رها و فرستاده شدهاند و بطور خودكار براه خود ادامه مىدهند و در يكديگر تأثير مىكنند و روز قيامت همه آنها مىايستند چون آن روز روز فصل و جدائى است در اول سوره كه درباره آن بحث خواهد شد. «وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَتْ» ظاهراً همان رسيدن به آخر وقت است كه قيامت است. طبرسى و زمخشرى و بيضاوى رسل را به معنى پيابران گرفته و گفتهاند: يعنى وقت پيامبران تعيين شود تا براى شهادت بر امّت خود حاضر شوند ولى ملاحظه آيات قبل و بعد نشان مىدهد كه اين معنى درست نيست. * [مرسلات:1-7]. در اين آيات آيه اول با واو قسم و آيه دوم با فاء نتيجه و آيه سوم باز با واو قسم و آيه چهارم با فاء تفرع آمده و امّا آيه پنجم نتيجه همه است از اين مىتوان بدست آورد كه مصداق دو آيه اول غير از آيه سوم و چهارم است. نشر به معنى پراكنده شدن و پراكندن يعنى لازم و متعدى هر دو آمده است (اقرب) عرف به معنى پى در پى است بنظر مىآيد مراد از دو آيه اول بادهائى است كه از اقيانوسها و درياها در اثر اختلاف حرارت هوا سر چشمه گرفته و پى در پى به طرف قارهها روان مىشوند و آنگاه شدت يافته و به صورت طوفان عاصفات يعنى شكننده در مىآيند و مراد از آيه سوم و چهارم بادهائى است كه از قطبين مىآيند و سرد و با رطوبتاند و در كنار درياها و قارهها با بادهاى گرم ملاقات مىكنند و بهم مىآميزند (و ظاهراً مراد از ناشرات پراكنده شوندههاست) و آنها بادهاى ديگر را از هم جدا مىكنند و قسمت شهرها و بيابانها را از نفع و خسارات به محل خود مىرسانند. و گذشته از آن عالم آخرت را ياد آورى مىكنند. چون در اثر طوفان محلى خراب و زير و رو شود از اين مىشود پى برد كه خراب شدن تمام عالم نيز ممكن و جايز است مشروح سخن در «جرى» موقع نقل «وَ الْجارياتِ يُسراً» گذشت. و نيز در آنجا گفته شد كه نمىتوان مرسلات و غيره را ملائكه گرفت. ناگفته نماند آيات اول سورههاى ذاريات و مرسلات و نازعات همه نزديك بهماند و مصداق آنها يكى و از همه وقوع قيامت نتيجه گرفته شده است. نويسنده كتاب آغاز و انجام جهان در ص87 به بعد آن كتاب معتقد است كه مراد از مرسلات، عاصفات ،ناشرات و... اتمهاى تشكيل دهنده موجودات و نيروهاى آنهاست كه پرتونهاپيوسته الكترونها را مىرانند و نيروها پيوسته از درون و بيرون مىوزند و در وقت تمام شدن ارسال و عصف و نشر قيامت واقع مىشود. بيان آن كتاب كاملاً متين و هر كه طالب تفصيل است به آنجا مراجعه كند. تفاوت پيامبران [بقره:253]. آيه شريفه دليل است كه پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند. ايضاً آيه [اسراء:55]. اين مطلب در «فضل» بيشتر توضيح داده شده. *فرق رسول و نبى* رسول همانطور كه گقته شد به معنى حامل پيام است و نبى از نباء به معنى حامل نباء و خبر مىباشد اهميّت و عظمت رسول در آن است كه در پيام آوردن واسطه ميان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست كه خبر خدا و علم در نزد اوست. نمىشود گفت كه رسول و نبى هر دو به يك معنى است و هر دو يك مصداق دارد زيرا كه آيه [حج:52]. صريح است در اين كه رسول و نبى غير هماند و نيز نمىشود گفت: نبى آنست كه امر به تبليغ رسالت نشده. زيرا كلمه «وَ ما اَرْسَلْنا» در صدر آيه صريح است كه رسول و نبى هر دو مأمور به تبليغ اند. همچنين آيه [مريم:51-54]. روشن مىكند كه در موسى و اسمعيل هر دو از رسالت و نبوت وجود داشت نه اينكه كلمه «نَبِيّاً» بعد از «رَسُولاً» براى تفنّن در عبارت است. ريشه فرق رسول و بنى را بايد در آيه زير جستجو كرد [شورى:51]. اين آيه صريح است كه سخن گفتن خدا با پيامبران به يكى از سه راه است 1- وحى و آن الهام و انداختن به قلب است و شايد در خواب ديدن نيز جزء آن باشد 2- سخن گفتن از پس سرده كه پيامبر سخن خدا را مىشنود مثل موسى كه فرموده [نساء:164]. و نيز ثابت است كه موسى در طور بارها كلام خدا را شنيد 3- آمدن ملك چنان كه جبرئيل به نزد حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» و ديگر پيامبران آمد و از خدا پيام آورد [نحل:102]. ترديد با «او» در آيه شريفه روشن مىكند كه هر يك از سه قسم راه به خصوصى است. قهراً بايد مصداق يكى رسول و مصداق بقيّه نبى باشد يا بالعكس. مفيد رحمه اللّه در كتاب اختصاص ص 328 ط مكتبة الصدوق از زرارة از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده كه از آن حضرت درباره «كانَ رَسولاً نَبِيّاً» سؤال كردم و گفتم: رسول را دانستيم نبى كدام است؟ فرمود نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود ولى ملك را نمىبيند و رسول ملك را آشكارا مىبيند و با او سخن مىگويد گفتم منزلت امام كدام است؟ فرمود: صدا را مىشنود و درخواب نمىبيند و ملك را مشاهده نمىكند سپس اين آيه را تلاوت فرمود «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ (و لا محدث)». نظير اين روايت در اختصاص از بريد بن معاويه از امام باقر و از زراره از امام صادق و از معروفى از امام رضا «عليهم السلام» نقل شده و نيز در ج اول كافى ص 176 باب فرق بين رسول و نبى و محدّث. چهار روايت در اين باره كه قريب بهماند نقل شده است و در بعضى از آنها فرموده كه بعضى از انبياء مقام نبوت و رسالت هر دو را داشتهاند. على هذا آنطور كه از روايات اهل بيت «عليهم السلام» بدست آمد نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود و اين مطابق ايت با «اِلَّا وَحْياً اَوْ مِنْ وَ راءِ حِجابٍ» و رسول آنست كه بر وى ملك نازل مىشود و با او سخن مىگويد و اين مصداق «اَوْيُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ» مىباشد و اقسام سه گانه سخن گفتن خدا دو قسم اولش راجع به نبى و قسم اخيرش مربوط به رسول است. در بعضى از پيامبران مقام رسالت و نبوت هر دو جمع است چنان كه در موسى و اسمعيل كه در آيه 51 و 54 سوره مريم است و نيز درباره رسول «صلى اللّه عليه و آله» كه مكرر در وصف آن حضرت نبى و رسول آمده مثل [اعراف:157]. [اعراف:158]. ناگفته نماند ميان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر كسى نبى نباسد رسول هم نيست در آيه «وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ» نمىشود گفت: پس خاتم رسولان نيست رجوع شود به «نباء». آيه [مائده:75]. [مريم:30]. نشان مىدهد عيسى هم رسول و هم نبى است. عدد انبياء درباره عدد انبياء اختلاف است قرآن مجيد توجّهى به عدد آنها ندارد همين قدر مىفرمايد بعضى از آنها را ياد آورى كرديم و بعضى را حكايت ننموديم [غافر:78]. مجموع پيامبرانى كه نام آنها در قرآن آمده بيست و شش نفر است بقرار ذيل: آدم، نوح، ادريس، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسمعيل، يسع، ذوالكفل، الياس، يونس، اسحق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسى، هارون، داود، ايوب، سليمان، زكريّا، يحيى، اسمعيل صادق الوعد، عيسى، محمد «صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين. در الميزان 2 ص 145 پس از شمزدن نام پيامبران فرموده بعضى هم مست كه نامشان ذكر نشده بلكه با وصف و كنايه آمده مثل اين آيه [بقره:246]. هكذا آيه [بقره:259]. ايضاً پيامبرانى كه در سوره يس آمده «اِذْ اَرْسَلْنا اِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَبُّوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» و نيز عالمى كه موسى با او ملاقات كرد (كهف 66) و «الاسباط» بقره:136. و بعضىها هستند كه پيغمبر بودن و نبودنشان روشن نيست مثل فتاى موسى [كهف:61]. و ذوالقرنين و عمران پدر مريم (تمام شد) بايد دانست كه لقمان نيز از مشكوكين است. امّا عدد پيامبران مشهور آنست كه صد و بيست و چهار هزار نفر بودهاند. صدوق در خصال (باب الواحد الى المأة) فصل 17 دو حديث از امير المومنين «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نقل كرده كه خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريده من محترمترين آنهايم و اين سخن از جهت افتخار نيست و خداوند صدو بيست و چهار هزار وصى آفريده على «عليه السلام» اكرم و افضل آنهاست پيش خداوند. در تفسير الميزان ج 2 ص 149 از معانى الاخبار و خصال از ابوذر نقل شده كه به حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گفتم: صد و بيست و چهار هزار. گفتم مرسل آنها چند نفراند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر كه جمع كثيراند گفتم: اول آنها كدام است؟ فرمود آدم... آنگاه گويد: اين مضمون صدوق در امالى و خصال و ابن قولويه در كامل الزيارات و سيد در اقبال از امام سجاد و در بصائر از امام باقر عليهم السلام نقل نموده است. ناگفته نماند مرحوم مجلسى در بحار - ج 12 ص 21 ط جديد از مجمع نقل كرده: اخبار در عدد پيغمبران مختلف است در بعضى صد و بيست و جهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده كه جهار هزار از بنى اسرائيل و بقيه از اقوام ديگراند. اين سخن همان است كهدر مجمع ذيل آيه 78 سوره غافر گفته شده. و نيز على «عليه السلام» نقل كرده كه خداوند پيامبرى از سياه پوستان بر انگيخت كه ذكر آن در قرآن نيامده است. در تفسير ابن كثير ذيل آيه 164سوره نساء روايت ابوذر كه گذشت و روايات هشت هزار نفر بودن نقل شده است. ناگفته نماند همانطور كه گفتيم قرآن اعتنائى به تعداد انبياء ندارد و دانستن آن هم چندان مفيد نيست و بحث را درباره آن نبايد طول داد. پيامبران اولوا العزم و اينكه مراد از آن چيست در «عزم» خواهد آمد انشاء اللّه. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ه:100, من:90, هم:84, وله:82, اله:78, ل:78, الله:75, ف:71, ب:68, ما:64, کم:58, نا:51, ک:46, على:46, ان:45, قول:41, رسل:39, الى:39, انن:37, امن:35, لا:32, ى:32, قد:31, کون:31, الا:30, جىء:28, ربب:27, فى:27, قبل:27, بين:26, الذين:26, ها:25, قوم:25, اتى:23, طوع:21, علم:21, ايى:21, اول:19, کفر:19, کذب:18, اذ:18, اوى:18, ا:18, بلغ:18, الذى:18, حقق:18, ائى:17, بشر:17, رحم:17, هو:17, اذا:17, کتب:16, مع:16, وقى:16, نذر:16, شهد:16, نزل:16, بعد:16, امم:16, لم:16, ثم:15, کلل:15, اخذ:15, تبع:15, يا:15, روح:15, عزز:15, بنو:15, انس:15, جعل:14, هدى:14, ذلک:14, عذب:14, ولى:14, لما:14, صدق:14, لو:14, عصى:14, فرعون:14, نن:14, حتى:14, حکم:14, عصو:14, عند:14, اخر:13, موسى:13, شىء:13, عمل:13, عبد:13, ضلل:13, لکن:13, غفر:13, نوح:13, سمو:13, لوط:13, سئل:13, اهل:13, نبو:13, او:13, دعو:13, رئى:13, يوم:13, وعد:13, بعث:13, امر:13, عن:13, قرى:13, تلو:13, قصص:13, نفس:13, ملک:13, نجو:12, ظلم:12, وحد:12, اخو:12, قدر:12, اسرائيل:12, قرب:12, لئک:12, خلف:12, نصر:12, يدى:12, شقق:12, جنن:12, صلح:12, س:12, فرق:12, بعض:12, هزء:12, وحى:12, ن:12, صحب:12, اذن:12, نور:12, دين:12, ردد:12, الک:12, نظر:12, حمد:12, کبر:12, کيف:12, صلو:12, حسب:12, فضل:12, مريم:12, احد:12, حدد:12, لعل:12, خوف:12, کلم:12, ذا:12, رود:12, نصح:12, موت:12, ثمود:12, زکو:12, نفق:12, فعل:12, عقب:12, ابو:12, جهد:12, کفى:12, جرم:12, تلک:12, سمع:12, شرک:12, اکل:12, انا:11, رجع:11, کرم:11, نبء:11, قوى:11, کثر:11, سبل:11, هل:11, خلو:11, هذا:11, حفظ:11, مثل:11, عيسى:11, عرض:11, کره:11, حسن:11, ارض:11, مکر:11, ذى:11, لن:11, وجد:11, توب:11, دون:11, ذکر:11, فسق:11, يى:11, صوب:11, ظهر:11, سلم:11, قلب:11, جوب:11, لسن:11, بل:11, وکل:11, دخل:11, هلک:11, عاد:11, حصب:11, اذى:11, اجل:11, خرج:11, الم:11, اجر:11, سوء:11, انتم:11, رضو:11, ابراهيم:11, جمع:11, رجل:11, سلط:11, صبر:11, هن:11, زيد:11, مدن:11, عدو:11, ليس:11, جند:11, حجب:11, سکن:11, منع:11, قضى:11, کيل:11, ام:11, وفى:11, جنب:11, سوف:11, طوف:11, هارون:11, شدد:11, ذوق:11, برر:11, غنى:11, جبل:11, نکر:11, حجر:11, محمد:11, ليت:11, اثر:11, نشر:11, دور:11, سنن:11, ندو:11, خير:11, عهد:11, حيى:11, شکر:11, غيب:11, وتر:11, لدى:11, ثنى:11, خشى:11, قلل:11, نحن:11, مول:11, سرع:11, عرف:11, ندى:11, قفو:11, جحد:11, خطب:11, ايکه:11, شطن:11, صدد:11, قتل:11, نوق:11, مسيح:11, درر:11, جدل:11, طيب:11, کما:11, عظم:11, صعق:11, فسد:11, صالح:11, حرب:11, علو:11, ثور:11, توراة:11, عزر:11, خبر:11, وصف:11, صنع:11, طعم:11, عصف:11, قرن:11, اولاء:11, وثق:11, ثلث:11, يسر:11, عين:11, نهى:11, ريب:11, ذلل:11, ذات:11, فقه:11, صيح:11, خون:11, ظنن:11, غير:11, نعم:11, حجج:11, فلح:11, سليمان:11, بلى:11, حرم:11, صبح:11, ذرر:11, بطل:11, بصر:11, فوز:11, فلک:11, جرى:11, مسک:11, قرء:11, قبض:11, نهر:11, جحم:11, قدم:11, سير:11, همم:11, هيل:11, هوى:11, صرط:11, هؤلاء:11, ورى:11, فتح:11, کبت:11, اسو:11, عقل:11, عتد:11, زوج:11, سحب:10, حيق:10, حزن:10, شعر:10, غرق:10, سعى:10, عصم:10, مکن:10, فتر:10, التى:10, اسى:10, ظلل:10, يونس:10, مؤتفکة:10, لوى:10, يوسف:10, برء:10, حشر:10, قعد:10, هما:10, سوق:10, ترف:10, بدل:10, غبر:10, خزى:10, سوى:10, کثب:10, فتن:10, غدو:10, صرصر:10, حمل:10, ضيق:10, بدء:10, انجيل:10, ربو:10, دلو:10, يقطين:10, عمى:10, فرح:10, طور:10, شيع:10, ذنب:10, ازز:10, رجز:10, فىء:10, سحر:10, صفو:10, يتم:10, سرف:10, زبور:10, حيث:10, حذر:10, جزى:10, مشى:10, نسى:10, فرط:10, نزع:10, اثم:10, مدين:10, نقم:10, صدر:10, نسف:10, انت:10, لقط:10, نحس:10, سلک:10, يقطن:10, داود:10, يئس:10, خذل:10, وقت:10, ابق:10, عرب:10, اياکم:10, لبس:10, مرء:10, دمر:10, مرر:10, يمن:10, کود:10, مدد:10, ودد:10, حلف:10, عجل:10, يقن:10, شعيب:10, اشر:10, زين:10, اوب:10, جبى:10, عزم:10, زبر:10, لقح:10, تور:10, قرض:10, لقى:10, بحر:10, فرى:10, عوج:10, منن:10, ثبت:10, خمس:10, درى:10, لعن:10, نبذ:10, رئس:10, احزاب:10, وسم:10, جنح:10, ويل:10, نفل:10, جبريل:10, بدع:10, خلص:10, رصد:10, شرق:10, ادى:10, حبب:10, حوط:10, فرج:10, خطء:10, شوظ:10, سبق:10, تحت:10, کيد:10, لبث:10, طلق:10, سطر:10, ضرر:10, عدد:10, سبح:10, درک:10, هود:10, فوق:10, اما:10, سرى:10, ورد:10, زلزل:10, رجف:10, ميکال:10, کفف:10, درس:10, الياس:10, حرج:10, شجر:10, جهنم:10, مئى:10, رغب:10, سفه:10, غرر:10, الف:10, لوم:10, جهر:10, طير:10, صوت:10, عشر:10, عمر:10, شعب:10, عيى:10, کفل:10, أبابيل:10, عقم:10, رمى:10, سهم:10, شحن:10, اننى:10, الو:10, سيل:10, غلب:10, ختم:10, مرض:10, فکک:10, دنو:10, بلد:10, کسب:10, غضض:10, لزم:10, ندم:10, ذهب:10, قسم:10, شکک:10, رجو:10, فيض:10, وزر:10, ت:10, سجد:10, ولج:10, حول:10, وصل:10, قبر:10, عذر:10, تمم:10, قصف:10, قهر:10, خلد:10, عجز:10, منى:10, قرر:10, وهب:10, صعد:10, شقى:10, عجب:10, عرش:10, فضض:10, متى:10, رقب:10, طول:10, رکع:10, عرم:10, بئس:10, جبر:10, ربع:10, خلق:10, فشل:10, صفح:10, ابد:10, وقر:10, فئد:10, يمم:10, هجر:10, اين:10, وذر:10, سرر:10, ملء:10, بوء:10, طوفان:10, وبل:10, عتو:10, غلل:10, فصح:10, عون:10, نوم:10, ضدد:10, بسط:10, ملو:10, صفر:10, سبت:10, بعر:10, فطر:10, رتع:10, ذو:10, ردء:10, نشء:10, حواريون:10, سوم:10, طين:10, دمع:10, آدم:10, خسف:10, جرد:10, صغر:10, سود:10, سخر:10, محن:10, صير:10, ثوب:10, قرح:10, لحد:10, سال:10, شقو:10, ايد:10, حيف:10, صحف:10, مور:10, رکب:10, کان:10, عود:10, حزب:10, ايوب:10, خسر:10, وجف:10, هون:10, وصى:10, سقى:10, ربص:10, خزن:10, نکث:10, صرف:10, نبت:10, فتو:10, نکح:10, جمل:10, وکء:10, کن:10, سيح:10, افک:10, قرآن:10, رکن:10, قسط:10, لعب:10, صلب:10, کتم:10, بغى:10, وزن:10, ولد:10, مسس:10, حدث:10, حسر:10, دحض:10, بيت:10, زيغ:10, غرب:10, هى:10, اسماعيل:10, ضحک:10, ذيع:10, قنت:10, غلم:10, طهر:10, قدس:10, فتى:10, عنق:10, سرح:10, وسط:10, بور:10, موه:10, جهل:10, کسل:10, قمل:10, طغو:10, فوه:10, ضفدع:10, کاين:10, تلکم:10, حصى:10, نصب:10, بکر:10, سعر:10, عنت:10, طغى:10, هشم:10, ذرع:10, وقع:10, بدو:10, دول:10, احمد:10, خيل:10, شئن:10, وجس:10, غمم:10, مدينه:10, سور:10, حظر:10, اصل:10, کشف:10, دمم:10, زلق:10, خفى:10, کى:10, حرص:10, قصو:10, رقد:10, ستت:10, ضرب:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴
تکرار در قرآن: ۵۱۳(بار)
قاموس قرآن
رسل (بكسر اول) در اصل به معنى برخاستن با تأنى است. و رسول به معنى برخاسته از همان است رسول گاهى به پيام اطلاق مىشود مثل قول شاعر «الا ابلغ ابا حفض رسولا» و گاهى به شخص پيام آور (مفردات) ارسال به معنى فرستادن و تسليط... و رسول به معنى فرستاده شده است (قاموس) در اقرب گويد: رسول اسم است به معنى رسالت و اصل آن مصدر است و نيز به معنى مرسل و فرستاده شده است. خلاصه آن كه رسول در اصل مصدر و در اطلاق قرآن به معنى فرستاده و پيام آور است. [آل عمران:144]. جمع رسول در قرآن فقط رسل آمده مثل آيه فوق و نحو [بقره:253]. مرسل به معنى فرستاده شده است مثل [اعراف:75]. جمع آن مرسلون است [حجر:57]. و مرسلات در [مرسلات:1]. جمع مرسله است. مرسل (بكسر سين) اسم فاعل به معنى فرستنده و رها كننده است [فاطر:2]. جمع آن مرسلون است [قصص:45]. رسالت (بكسر اول و گاهى مفتوح آيد) اسم است به معنى پيام (اقرب - قاموس) [اعراف:79]. جمع آن رسالات است [اعراف:62]. ارسال به معنى فرستادن است خواه فرستادن پيامبر باشد يا باد يا عذاب يا معجزه و غيره. اهل لغت براى آن معانى ديگرى نيز گفتهاند كه عبارت اخرى معناى فوق است [توبه:33]. [فرقان:48]. [فيل:3]. [اعراف:162]. مىبينيد كه ارسال در فرستادههاى مختلف بكار رفته است. * [اعراف:136]. ارسال در اينجا به معنى رها كردن است كه عبارت اخراى فرستادن باشد. همچنين است [شعراء:17]. * [شعراء:16]. در صحاح و قاموس گفته: چون فعول و فعيل در آن مفرد و جمع و مذكر و مؤنث مساوى است لذا به جاى رسول رسل نيامده است در مجمع گويد: رسول مفرد و در معنى جمع است ناگفته نماند نظير اين آيه در سوره طه آيه 47تثنيه آمده است «فَأْتِياهُ فَقُولا اِنَّا رَسُولا رَبِّكَ». * [تكوير:19]. مراد از رسول در اينجا جبرئيل است. مراد از رسل در قرآن مجيد اكثراًپيامبران است ولى گاهى از آن ملائكه مراد است مثل [هود:81]. [انعام:61]. [يونس:21]. آيات ديگرى نيز در اين زمينه هست. در آيه [مرسلات:11]. به احتمال قوى مراد فرستادههاى عالم طبيعت است از آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه اينها همه از جانب خدا در اين عالم رها و فرستاده شدهاند و بطور خودكار براه خود ادامه مىدهند و در يكديگر تأثير مىكنند و روز قيامت همه آنها مىايستند چون آن روز روز فصل و جدائى است در اول سوره كه درباره آن بحث خواهد شد. «وَ اِذا الرُّسُلُ اُقِّتَتْ» ظاهراً همان رسيدن به آخر وقت است كه قيامت است. طبرسى و زمخشرى و بيضاوى رسل را به معنى پيابران گرفته و گفتهاند: يعنى وقت پيامبران تعيين شود تا براى شهادت بر امّت خود حاضر شوند ولى ملاحظه آيات قبل و بعد نشان مىدهد كه اين معنى درست نيست. * [مرسلات:1-7]. در اين آيات آيه اول با واو قسم و آيه دوم با فاء نتيجه و آيه سوم باز با واو قسم و آيه چهارم با فاء تفرع آمده و امّا آيه پنجم نتيجه همه است از اين مىتوان بدست آورد كه مصداق دو آيه اول غير از آيه سوم و چهارم است. نشر به معنى پراكنده شدن و پراكندن يعنى لازم و متعدى هر دو آمده است (اقرب) عرف به معنى پى در پى است بنظر مىآيد مراد از دو آيه اول بادهائى است كه از اقيانوسها و درياها در اثر اختلاف حرارت هوا سر چشمه گرفته و پى در پى به طرف قارهها روان مىشوند و آنگاه شدت يافته و به صورت طوفان عاصفات يعنى شكننده در مىآيند و مراد از آيه سوم و چهارم بادهائى است كه از قطبين مىآيند و سرد و با رطوبتاند و در كنار درياها و قارهها با بادهاى گرم ملاقات مىكنند و بهم مىآميزند (و ظاهراً مراد از ناشرات پراكنده شوندههاست) و آنها بادهاى ديگر را از هم جدا مىكنند و قسمت شهرها و بيابانها را از نفع و خسارات به محل خود مىرسانند. و گذشته از آن عالم آخرت را ياد آورى مىكنند. چون در اثر طوفان محلى خراب و زير و رو شود از اين مىشود پى برد كه خراب شدن تمام عالم نيز ممكن و جايز است مشروح سخن در «جرى» موقع نقل «وَ الْجارياتِ يُسراً» گذشت. و نيز در آنجا گفته شد كه نمىتوان مرسلات و غيره را ملائكه گرفت. ناگفته نماند آيات اول سورههاى ذاريات و مرسلات و نازعات همه نزديك بهماند و مصداق آنها يكى و از همه وقوع قيامت نتيجه گرفته شده است. نويسنده كتاب آغاز و انجام جهان در ص87 به بعد آن كتاب معتقد است كه مراد از مرسلات، عاصفات ،ناشرات و... اتمهاى تشكيل دهنده موجودات و نيروهاى آنهاست كه پرتونهاپيوسته الكترونها را مىرانند و نيروها پيوسته از درون و بيرون مىوزند و در وقت تمام شدن ارسال و عصف و نشر قيامت واقع مىشود. بيان آن كتاب كاملاً متين و هر كه طالب تفصيل است به آنجا مراجعه كند. تفاوت پيامبران [بقره:253]. آيه شريفه دليل است كه پيامبران بعضى بر بعضى فضيلت دارند. ايضاً آيه [اسراء:55]. اين مطلب در «فضل» بيشتر توضيح داده شده. *فرق رسول و نبى* رسول همانطور كه گقته شد به معنى حامل پيام است و نبى از نباء به معنى حامل نباء و خبر مىباشد اهميّت و عظمت رسول در آن است كه در پيام آوردن واسطه ميان خدا و خلق است و بزرگى و رفعت نبى در آنست كه خبر خدا و علم در نزد اوست. نمىشود گفت كه رسول و نبى هر دو به يك معنى است و هر دو يك مصداق دارد زيرا كه آيه [حج:52]. صريح است در اين كه رسول و نبى غير هماند و نيز نمىشود گفت: نبى آنست كه امر به تبليغ رسالت نشده. زيرا كلمه «وَ ما اَرْسَلْنا» در صدر آيه صريح است كه رسول و نبى هر دو مأمور به تبليغ اند. همچنين آيه [مريم:51-54]. روشن مىكند كه در موسى و اسمعيل هر دو از رسالت و نبوت وجود داشت نه اينكه كلمه «نَبِيّاً» بعد از «رَسُولاً» براى تفنّن در عبارت است. ريشه فرق رسول و بنى را بايد در آيه زير جستجو كرد [شورى:51]. اين آيه صريح است كه سخن گفتن خدا با پيامبران به يكى از سه راه است 1- وحى و آن الهام و انداختن به قلب است و شايد در خواب ديدن نيز جزء آن باشد 2- سخن گفتن از پس سرده كه پيامبر سخن خدا را مىشنود مثل موسى كه فرموده [نساء:164]. و نيز ثابت است كه موسى در طور بارها كلام خدا را شنيد 3- آمدن ملك چنان كه جبرئيل به نزد حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» و ديگر پيامبران آمد و از خدا پيام آورد [نحل:102]. ترديد با «او» در آيه شريفه روشن مىكند كه هر يك از سه قسم راه به خصوصى است. قهراً بايد مصداق يكى رسول و مصداق بقيّه نبى باشد يا بالعكس. مفيد رحمه اللّه در كتاب اختصاص ص 328 ط مكتبة الصدوق از زرارة از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده كه از آن حضرت درباره «كانَ رَسولاً نَبِيّاً» سؤال كردم و گفتم: رسول را دانستيم نبى كدام است؟ فرمود نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود ولى ملك را نمىبيند و رسول ملك را آشكارا مىبيند و با او سخن مىگويد گفتم منزلت امام كدام است؟ فرمود: صدا را مىشنود و درخواب نمىبيند و ملك را مشاهده نمىكند سپس اين آيه را تلاوت فرمود «وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِىٍّ (و لا محدث)». نظير اين روايت در اختصاص از بريد بن معاويه از امام باقر و از زراره از امام صادق و از معروفى از امام رضا «عليهم السلام» نقل شده و نيز در ج اول كافى ص 176 باب فرق بين رسول و نبى و محدّث. چهار روايت در اين باره كه قريب بهماند نقل شده است و در بعضى از آنها فرموده كه بعضى از انبياء مقام نبوت و رسالت هر دو را داشتهاند. على هذا آنطور كه از روايات اهل بيت «عليهم السلام» بدست آمد نبى آنست كه در خواب مىبيند و صدا را مىشنود و اين مطابق ايت با «اِلَّا وَحْياً اَوْ مِنْ وَ راءِ حِجابٍ» و رسول آنست كه بر وى ملك نازل مىشود و با او سخن مىگويد و اين مصداق «اَوْيُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ» مىباشد و اقسام سه گانه سخن گفتن خدا دو قسم اولش راجع به نبى و قسم اخيرش مربوط به رسول است. در بعضى از پيامبران مقام رسالت و نبوت هر دو جمع است چنان كه در موسى و اسمعيل كه در آيه 51 و 54 سوره مريم است و نيز درباره رسول «صلى اللّه عليه و آله» كه مكرر در وصف آن حضرت نبى و رسول آمده مثل [اعراف:157]. [اعراف:158]. ناگفته نماند ميان رسول و نبى عموم و خصوص مطلق است و هر رسول نبى است و اگر كسى نبى نباسد رسول هم نيست در آيه «وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ» نمىشود گفت: پس خاتم رسولان نيست رجوع شود به «نباء». آيه [مائده:75]. [مريم:30]. نشان مىدهد عيسى هم رسول و هم نبى است. عدد انبياء درباره عدد انبياء اختلاف است قرآن مجيد توجّهى به عدد آنها ندارد همين قدر مىفرمايد بعضى از آنها را ياد آورى كرديم و بعضى را حكايت ننموديم [غافر:78]. مجموع پيامبرانى كه نام آنها در قرآن آمده بيست و شش نفر است بقرار ذيل: آدم، نوح، ادريس، هود، صالح، ابراهيم، لوط، اسمعيل، يسع، ذوالكفل، الياس، يونس، اسحق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسى، هارون، داود، ايوب، سليمان، زكريّا، يحيى، اسمعيل صادق الوعد، عيسى، محمد «صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين. در الميزان 2 ص 145 پس از شمزدن نام پيامبران فرموده بعضى هم مست كه نامشان ذكر نشده بلكه با وصف و كنايه آمده مثل اين آيه [بقره:246]. هكذا آيه [بقره:259]. ايضاً پيامبرانى كه در سوره يس آمده «اِذْ اَرْسَلْنا اِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَبُّوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» و نيز عالمى كه موسى با او ملاقات كرد (كهف 66) و «الاسباط» بقره:136. و بعضىها هستند كه پيغمبر بودن و نبودنشان روشن نيست مثل فتاى موسى [كهف:61]. و ذوالقرنين و عمران پدر مريم (تمام شد) بايد دانست كه لقمان نيز از مشكوكين است. امّا عدد پيامبران مشهور آنست كه صد و بيست و چهار هزار نفر بودهاند. صدوق در خصال (باب الواحد الى المأة) فصل 17 دو حديث از امير المومنين «عليه السلام» از حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» نقل كرده كه خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريده من محترمترين آنهايم و اين سخن از جهت افتخار نيست و خداوند صدو بيست و چهار هزار وصى آفريده على «عليه السلام» اكرم و افضل آنهاست پيش خداوند. در تفسير الميزان ج 2 ص 149 از معانى الاخبار و خصال از ابوذر نقل شده كه به حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله» گفتم: صد و بيست و چهار هزار. گفتم مرسل آنها چند نفراند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر كه جمع كثيراند گفتم: اول آنها كدام است؟ فرمود آدم... آنگاه گويد: اين مضمون صدوق در امالى و خصال و ابن قولويه در كامل الزيارات و سيد در اقبال از امام سجاد و در بصائر از امام باقر عليهم السلام نقل نموده است. ناگفته نماند مرحوم مجلسى در بحار - ج 12 ص 21 ط جديد از مجمع نقل كرده: اخبار در عدد پيغمبران مختلف است در بعضى صد و بيست و جهار هزار و در بعضى هشت هزار نقل شده كه جهار هزار از بنى اسرائيل و بقيه از اقوام ديگراند. اين سخن همان است كهدر مجمع ذيل آيه 78 سوره غافر گفته شده. و نيز على «عليه السلام» نقل كرده كه خداوند پيامبرى از سياه پوستان بر انگيخت كه ذكر آن در قرآن نيامده است. در تفسير ابن كثير ذيل آيه 164سوره نساء روايت ابوذر كه گذشت و روايات هشت هزار نفر بودن نقل شده است. ناگفته نماند همانطور كه گفتيم قرآن اعتنائى به تعداد انبياء ندارد و دانستن آن هم چندان مفيد نيست و بحث را درباره آن نبايد طول داد. پيامبران اولوا العزم و اينكه مراد از آن چيست در «عزم» خواهد آمد انشاء اللّه.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
بِالرُّسُلِ | ۱ |
رَسُولٌ | ۲۲ |
رُسُلِهِ | ۱۳ |
رَسُولَکُمْ | ۱ |
أَرْسَلْنَاکَ | ۱۳ |
رَسُولاً | ۲۳ |
الرَّسُولُ | ۱۵ |
الرَّسُولَ | ۲۱ |
أَرْسَلْنَا | ۵۱ |
الْمُرْسَلِينَ | ۲۴ |
الرُّسُلُ | ۷ |
رَسُولِهِ | ۳۳ |
رَسُولُهُ | ۱۵ |
الرَّسُولِ | ۱۸ |
لِرَسُولٍ | ۳ |
رُسُلٌ | ۷ |
رُسُلِکَ | ۱ |
رَسُولَهُ | ۳۲ |
رَسُولٍ | ۱۰ |
رَسُولَ | ۶ |
رُسُلاً | ۱۰ |
الرُّسُلِ | ۶ |
رَسُولُ | ۱۰ |
بِرُسُلِي | ۱ |
رَسُولُنَا | ۲ |
رُسُلُنَا | ۸ |
رِسَالَتَهُ | ۲ |
رَسُولِنَا | ۲ |
الرُّسُلَ | ۵ |
بِرَسُولِي | ۱ |
بِرُسُلٍ | ۳ |
نُرْسِلُ | ۳ |
يُرْسِلُ | ۶ |
رُسُلُ | ۴ |
أُرْسِلَ | ۴ |
رِسَالاَتِ | ۵ |
مُرْسَلٌ | ۱ |
رِسَالَةَ | ۱ |
أُرْسِلْتُ | ۳ |
رُسُلُهُمْ | ۱۱ |
فَأَرْسِلْ | ۴ |
أَرْسِلْ | ۲ |
فَأَرْسَلْنَا | ۷ |
لَنُرْسِلَنَ | ۱ |
بِرِسَالاَتِي | ۱ |
لِلرَّسُولِ | ۳ |
أَرْسَلَ | ۶ |
بِرَسُولِهِ | ۲ |
رَسُولِ | ۵ |
رُسُلَنَا | ۶ |
رَسُولُهُمْ | ۱ |
يُرْسِلِ | ۲ |
رُسُلَهُ | ۴ |
أُرْسِلْنَا | ۳ |
أَرْسِلْهُ | ۱ |
فَأَرْسَلُوا | ۱ |
أَرْسَلَتْ | ۱ |
فَأَرْسِلُونِ | ۱ |
أُرْسِلَهُ | ۱ |
مُرْسَلاً | ۱ |
أُرْسِلْتُمْ | ۴ |
لِرُسُلِهِمْ | ۱ |
الْمُرْسَلُونَ | ۷ |
نُرْسِلَ | ۱ |
يُرْسِلَ | ۵ |
فَيُرْسِلَ | ۱ |
رُسُلِنَا | ۲ |
رُسُلِي | ۳ |
رَسُولاَ | ۱ |
أَرْسَلْتَ | ۲ |
رَسُولُهَا | ۱ |
رَسُولَهُمْ | ۱ |
بِالرَّسُولِ | ۱ |
رَسُولَکُمُ | ۱ |
فَأَرْسَلَ | ۱ |
مُرْسِلَةٌ | ۱ |
فَأَرْسِلْهُ | ۱ |
مُرْسِلِينَ | ۲ |
الرَّسُولاَ | ۱ |
مُرْسِلَ | ۱ |
مُرْسَلُونَ | ۱ |
لَمُرْسَلُونَ | ۱ |
أَرْسَلْنَاهُ | ۲ |
بِرَسُولِهِمْ | ۱ |
رُسُلُکُمْ | ۱ |
لِلرُّسُلِ | ۱ |
لِنُرْسِلَ | ۱ |
مُرْسِلُو | ۱ |
يُرْسَلُ | ۱ |
بِرُسُلِنَا | ۱ |
بِرَسُولٍ | ۱ |
لَرَسُولُ | ۱ |
لَرَسُولُهُ | ۱ |
لِرَسُولِهِ | ۱ |
رِسَالاَتِهِ | ۱ |
الْمُرْسَلاَتِ | ۱ |
أُرْسِلُوا | ۱ |