ریشه غفر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
 
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
پوشاندن و مستور كردن. در مجمع ذيل آيه 58 بقره فرموده: غفر به معنى پوشاندن است گويند: «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ غُفْراناً» يعنى خدا گناهان او را مستور (و عفو) كرد. در قاموس گفته: «غفره يغفره: ستره» در اقرب الموارد نيز همانطور است در اقرب و مفردات نقل شده: «اصبغ ثوبك بالسواد فانه اغفر لوسخه» يعنى لباست را رنگ سياه بزن كه چركش را بهتر مستور مى‏كند. همچنين است قول ابن اثير در نهايه. على هذا غفران گناه مستور و ناپديد كردن آن است [ص:25]. آن را بر او عفو كرديم [بقره:284]. بنابر آنكه گذشت مفعول «غفر» در اين موارد «ذنوب» است و لام در «لمن» مفيد نفع است يعنى: گناهان را به نفع كسى كه مى‏خواهد مى‏آمرزد و آنكه را خواهد عذاب كند. «غفر» گاهى به گذشت ظاهرى نيز اطلاق مى‏شود هرچند در باطن گذشت و ستر نيست مثل [جاثية:14]. در الميزان آمده: مؤمنان چون استهزاكنندگان به رسول خدا را مى‏ديدند آنها را به ايمان و ترك اهانت دعوت مى‏كردند با آنكه كفّار ديگر قابل علاج نبودند لذا آن حضرت مأمور شد كه بفرمايد: اينها را ناديده بگيريد تا خدا در مقابل عمل سزايشان دهد . در آيه [شورى:37]. ظاهراً مراد بخشيدن گناه ديگران است ايضاً [شورى:43]. غفران و مغفرت: هر دو مصدراند به معنى آمرزيدن [بقره:285]. «غُفْرانَكَ» مفعول فعل محذوف است مثل «نَسْئَلُكَ غُفْرانَكِ» طبرسى فرموده: علّت نصب بدل بودن از فعل مأخوذ منه است گوئى گفته شده: اللَّهُمَ اغْفِرْ لَنا غُفْرانَكَ يعنى: گفتند شنيديم و پيروى كرديم پروردگارا از تو آمرزش مى‏طلبيم و به سوى توست بازگشت. [بقره:221]. غفران فقط يكبار و مغفرة 28 بار در قرآن مجيد آمده است. غفّار و غفور: هر دو صيغه مبالغه‏اند يعنى بسيار آمرزنده و هر دو از اسماء حسنى‏اند [بقره:173]. [غافر:42]. غفور مجموعاً 91 بار و غفّار چهار بار در كلام‏اللَّه به كار رفته است. در اقرب الموارد گفته: غفّار در افاده مبالغه از غفور ابلغ است به علت زيادت حروف و به قولى غفور از حيث کیفیّت مبالغه است و غفّار از حیث كميّت يعنى غفور آمرزنده گناهان بزرگ و غفّار آمرزنده گناهان بسيار است. استغفار: طلب مغفرت. [توبه:114]. [سباء:15]. اگر گويند: در اين آيه صحبت از گناه نيست پس علت آمدن «غَفُور» چيست؟ گوئيم: شايد علت آن اين باشد كه شكر سبب مزيد نعمت و آمرزش گناه است به مناسبت «وَاشْكُرُوا» لفظ غفور به كار رفته است همچنين است آيات ديگر از اين قبيل. غفران گناهان‏ بايد دانست: گناه در حقيقت نيروهاى مخصوصى است كه از مواد بدن برخاسته و به صورت نيرو بيرون ريخته‏اند. به عبارت ديگر همانطور كه حرارت اطاق همان نفت بخارى است كه به حرارت تبديل شده همچنين مطلق عمل اعم از نيك و بد همان مواد بدن است كه در نتيجه كار به صورت نيرو درآمده‏اند. سنگى كه به هوا پرتاپ مى‏شود مقدارى از ماده بدن به صورت نيرو بدان سوار است و آن را بالا ميبرد و تا آن نيرو از سنگ تخليه نشده بالا خواهد رفت و پس از تخليه شدن هم آن نيرو در عالم ماندنى است. على هذا عمل جوهر است نه عرض اصيل و ذاتى است نه اعتبارى. پس تمام گناهان به صورت نيروها و اشعه مضره در عالم و در دور و بر انسان هستند مثل هاله ماه، خداوند فرموده: [بقره:81]. خطيئة واقعاً ذاتى و جوهر است و شخص را احاطه مى‏كند. در اين صورت غفران گناه آن است كه خداوند آنها را مستور مى‏كند و جزء موجودات ديگر مى‏شوند به طورى كه ديگر ديده نمى‏شوند و به شخص نزديك نمى‏گردند و يا در اثر توبه مبدل به حسنات مى‏گردند [فرقان:70]. ناگفته نماند همانطور كه كثافات و قازورات در اثر عوامل شيميائى به صورت كود درآمده و سپس به ميوه و سبزى و غيره تبديل مى‏شوند همچنين آن نيروهاى مضره كه گناهان رها شده در عالم‏اند مى‏شود به مواد نافع و نعمت‏هاى بهشتى تبديل شوند. در كافى در روايات توبه هست كه معاوية بن وهب گويد: امام صادق «عليه‏السلام» مى‏فرمود چون بنده توبه واقعى كرد خدا او را دوست دارد و گناه او را در دنيا و آخرت مستور مى‏كند. گفتم: چطور مستور مى‏كند؟ فرمود: آنچه دو ملك نوشته‏اند از يادشان مى‏برد و به جوارحش دستور مى‏دهد كه گناهان او را بپوشانيد و به قطعه‏هاى زمين وحى مى‏كند كه آنچه روى شما عمل كرده كتمان كنيد پس بنده خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه هيچ چيز بر گناه او گواه نيست به كار بردن لفظ (كتمان و ستر) در روايت قابل دقت است پس گناه معدوم نمى‏شود چون موجود را معدوم شدن نيست ولى مستور مى‏گردد و شايد مستور شدن اين است كه جزء اشياء ديگر گرديده و ناپديد مى‏شود. غفران ذنب - تكفير سيئه‏ ناگفته نماند درباره بخشودن ذنوب در قرآن پيوسته غفران ذنوب آمده و «غفران سيئات و سيئة» حتى يكبار هم نيامده است، از آن طرف پيوسته در علاج سيئات كلمه تكفير آمده مثل «كَفِّرْ عَنا سَيِّئاتِنا» ولى «اغفر سيئاتنا» حتى يكدفعه هم به كار نرفته مگر آيه [احقاف:16]. كه به لفظ «نتجاوز» آمده پس در اين چه سرى هست؟ به نظر مى‏آيد ذنوب خود گناهان است كه به صورت نيرو در عالم رها شده و در آخرت مجسم خواهند شد و سيئات آثار وضعى گناهان از قبيل تيرگى قلوب، رفتن آبروها، آمدن عذاب دنيوى و غيره مثلا در آيات [نحل:34]. [زمر:48]. [زمر:51]. [غافر:45]. [جاثية:33]. كه سيئات از «ماكسبوا-ماعملوا-مامكروا» جدا شده است و اگر اضافه لاميه باشد چنانكه ظاهراً لاميه است كاملاً روشن است كه سيئات آثار مكر و عمل بداند وگرنه مى‏بايست گفته شود «فَاَصْابَهُمْ مامَكَرُوا» ايضاً از آيه [آل عمران:193]. روشن مى‏شود كه ذنوب غير از سيئات است. آن وقت اين از رسم قرآن است كه درباره سيئه تكفير و درباره ذنب غفران به كار مى‏برد ولى هنوز كاملاً علت آن بر نگارنده روشن نيست از طرف ديگر سيئه گويا گاهى به گناه هم اطلاق شده است مثل [انعام:160]. واللَّه العالم. بررسى دو آيه‏ در اينجا لازم است دو آيه زير را بررسى كنيم: 1- [نساء:48-116]. يعنى: خدا شرك را نمى‏بخشد و جز آن هر گناه را در حق كسى كه بخواهد مى‏بخشد. اين آيه صريح است كه غير از شرك گناهان ديگر قابل بخشوده شدن است. 2- [زمر:53-54]. يعنى: بگو اى بندگان من كه برخويش اسراف كرده‏ايد از رحمت خدا نااميد نباشيد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد-به سوى پروردگارتان برگرديد. اين آيه وعده مغفرت را شامل همه گناهان مى‏داند حتى شرك را نيز، البته در صورت توبه، كه فرموده: «وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ» و از طرف ديگر به ضرورت اسلام اگر مشرك توبه كند توبه‏اش قبول است. به نظر نگارنده: آيه اول در هر دو مورد راجع به قيامت است يعنى اگر كسى از دنيا بدون توبه رفت اگر مشرك باشد غيرقابل عفو است ولى اگر مرتكب گناهان ديگر بوده اگر خدا بخواهد مى‏بخشد. اين مطلب يعنى راجع به آخرت بودن از آيه ماقبل نيز در هر دو مورد به دست مى‏آيد. ولى آيه دوم راجع به دنيا است. يعنى اگر در دنيا توبه كنند همه گناهان حتى شرك مورد عفو است لذا فرموده: نااميد نباشيد و توبه كنيد.
پوشاندن و مستور كردن. در مجمع ذيل آيه 58 بقره فرموده: غفر به معنى پوشاندن است گويند: «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ غُفْراناً» يعنى خدا گناهان او را مستور (و عفو) كرد. در قاموس گفته: «غفره يغفره: ستره» در اقرب الموارد نيز همانطور است در اقرب و مفردات نقل شده: «اصبغ ثوبك بالسواد فانه اغفر لوسخه» يعنى لباست را رنگ سياه بزن كه چركش را بهتر مستور مى‏كند. همچنين است قول ابن اثير در نهايه. على هذا غفران گناه مستور و ناپديد كردن آن است [ص:25]. آن را بر او عفو كرديم [بقره:284]. بنابر آنكه گذشت مفعول «غفر» در اين موارد «ذنوب» است و لام در «لمن» مفيد نفع است يعنى: گناهان را به نفع كسى كه مى‏خواهد مى‏آمرزد و آنكه را خواهد عذاب كند. «غفر» گاهى به گذشت ظاهرى نيز اطلاق مى‏شود هرچند در باطن گذشت و ستر نيست مثل [جاثية:14]. در الميزان آمده: مؤمنان چون استهزاكنندگان به رسول خدا را مى‏ديدند آنها را به ايمان و ترك اهانت دعوت مى‏كردند با آنكه كفّار ديگر قابل علاج نبودند لذا آن حضرت مأمور شد كه بفرمايد: اينها را ناديده بگيريد تا خدا در مقابل عمل سزايشان دهد . در آيه [شورى:37]. ظاهراً مراد بخشيدن گناه ديگران است ايضاً [شورى:43]. غفران و مغفرت: هر دو مصدراند به معنى آمرزيدن [بقره:285]. «غُفْرانَكَ» مفعول فعل محذوف است مثل «نَسْئَلُكَ غُفْرانَكِ» طبرسى فرموده: علّت نصب بدل بودن از فعل مأخوذ منه است گوئى گفته شده: اللَّهُمَ اغْفِرْ لَنا غُفْرانَكَ يعنى: گفتند شنيديم و پيروى كرديم پروردگارا از تو آمرزش مى‏طلبيم و به سوى توست بازگشت. [بقره:221]. غفران فقط يكبار و مغفرة 28 بار در قرآن مجيد آمده است. غفّار و غفور: هر دو صيغه مبالغه‏اند يعنى بسيار آمرزنده و هر دو از اسماء حسنى‏اند [بقره:173]. [غافر:42]. غفور مجموعاً 91 بار و غفّار چهار بار در كلام‏اللَّه به كار رفته است. در اقرب الموارد گفته: غفّار در افاده مبالغه از غفور ابلغ است به علت زيادت حروف و به قولى غفور از حيث کیفیّت مبالغه است و غفّار از حیث كميّت يعنى غفور آمرزنده گناهان بزرگ و غفّار آمرزنده گناهان بسيار است. استغفار: طلب مغفرت. [توبه:114]. [سباء:15]. اگر گويند: در اين آيه صحبت از گناه نيست پس علت آمدن «غَفُور» چيست؟ گوئيم: شايد علت آن اين باشد كه شكر سبب مزيد نعمت و آمرزش گناه است به مناسبت «وَاشْكُرُوا» لفظ غفور به كار رفته است همچنين است آيات ديگر از اين قبيل. غفران گناهان‏ بايد دانست: گناه در حقيقت نيروهاى مخصوصى است كه از مواد بدن برخاسته و به صورت نيرو بيرون ريخته‏اند. به عبارت ديگر همانطور كه حرارت اطاق همان نفت بخارى است كه به حرارت تبديل شده همچنين مطلق عمل اعم از نيك و بد همان مواد بدن است كه در نتيجه كار به صورت نيرو درآمده‏اند. سنگى كه به هوا پرتاپ مى‏شود مقدارى از ماده بدن به صورت نيرو بدان سوار است و آن را بالا ميبرد و تا آن نيرو از سنگ تخليه نشده بالا خواهد رفت و پس از تخليه شدن هم آن نيرو در عالم ماندنى است. على هذا عمل جوهر است نه عرض اصيل و ذاتى است نه اعتبارى. پس تمام گناهان به صورت نيروها و اشعه مضره در عالم و در دور و بر انسان هستند مثل هاله ماه، خداوند فرموده: [بقره:81]. خطيئة واقعاً ذاتى و جوهر است و شخص را احاطه مى‏كند. در اين صورت غفران گناه آن است كه خداوند آنها را مستور مى‏كند و جزء موجودات ديگر مى‏شوند به طورى كه ديگر ديده نمى‏شوند و به شخص نزديك نمى‏گردند و يا در اثر توبه مبدل به حسنات مى‏گردند [فرقان:70]. ناگفته نماند همانطور كه كثافات و قازورات در اثر عوامل شيميائى به صورت كود درآمده و سپس به ميوه و سبزى و غيره تبديل مى‏شوند همچنين آن نيروهاى مضره كه گناهان رها شده در عالم‏اند مى‏شود به مواد نافع و نعمت‏هاى بهشتى تبديل شوند. در كافى در روايات توبه هست كه معاوية بن وهب گويد: امام صادق «عليه‏السلام» مى‏فرمود چون بنده توبه واقعى كرد خدا او را دوست دارد و گناه او را در دنيا و آخرت مستور مى‏كند. گفتم: چطور مستور مى‏كند؟ فرمود: آنچه دو ملك نوشته‏اند از يادشان مى‏برد و به جوارحش دستور مى‏دهد كه گناهان او را بپوشانيد و به قطعه‏هاى زمين وحى مى‏كند كه آنچه روى شما عمل كرده كتمان كنيد پس بنده خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه هيچ چيز بر گناه او گواه نيست به كار بردن لفظ (كتمان و ستر) در روايت قابل دقت است پس گناه معدوم نمى‏شود چون موجود را معدوم شدن نيست ولى مستور مى‏گردد و شايد مستور شدن اين است كه جزء اشياء ديگر گرديده و ناپديد مى‏شود. غفران ذنب - تكفير سيئه‏ ناگفته نماند درباره بخشودن ذنوب در قرآن پيوسته غفران ذنوب آمده و «غفران سيئات و سيئة» حتى يكبار هم نيامده است، از آن طرف پيوسته در علاج سيئات كلمه تكفير آمده مثل «كَفِّرْ عَنا سَيِّئاتِنا» ولى «اغفر سيئاتنا» حتى يكدفعه هم به كار نرفته مگر آيه [احقاف:16]. كه به لفظ «نتجاوز» آمده پس در اين چه سرى هست؟ به نظر مى‏آيد ذنوب خود گناهان است كه به صورت نيرو در عالم رها شده و در آخرت مجسم خواهند شد و سيئات آثار وضعى گناهان از قبيل تيرگى قلوب، رفتن آبروها، آمدن عذاب دنيوى و غيره مثلا در آيات [نحل:34]. [زمر:48]. [زمر:51]. [غافر:45]. [جاثية:33]. كه سيئات از «ماكسبوا-ماعملوا-مامكروا» جدا شده است و اگر اضافه لاميه باشد چنانكه ظاهراً لاميه است كاملاً روشن است كه سيئات آثار مكر و عمل بداند وگرنه مى‏بايست گفته شود «فَاَصْابَهُمْ مامَكَرُوا» ايضاً از آيه [آل عمران:193]. روشن مى‏شود كه ذنوب غير از سيئات است. آن وقت اين از رسم قرآن است كه درباره سيئه تكفير و درباره ذنب غفران به كار مى‏برد ولى هنوز كاملاً علت آن بر نگارنده روشن نيست از طرف ديگر سيئه گويا گاهى به گناه هم اطلاق شده است مثل [انعام:160]. واللَّه العالم. بررسى دو آيه‏ در اينجا لازم است دو آيه زير را بررسى كنيم: 1- [نساء:48-116]. يعنى: خدا شرك را نمى‏بخشد و جز آن هر گناه را در حق كسى كه بخواهد مى‏بخشد. اين آيه صريح است كه غير از شرك گناهان ديگر قابل بخشوده شدن است. 2- [زمر:53-54]. يعنى: بگو اى بندگان من كه برخويش اسراف كرده‏ايد از رحمت خدا نااميد نباشيد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد-به سوى پروردگارتان برگرديد. اين آيه وعده مغفرت را شامل همه گناهان مى‏داند حتى شرك را نيز، البته در صورت توبه، كه فرموده: «وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ» و از طرف ديگر به ضرورت اسلام اگر مشرك توبه كند توبه‏اش قبول است. به نظر نگارنده: آيه اول در هر دو مورد راجع به قيامت است يعنى اگر كسى از دنيا بدون توبه رفت اگر مشرك باشد غيرقابل عفو است ولى اگر مرتكب گناهان ديگر بوده اگر خدا بخواهد مى‏بخشد. اين مطلب يعنى راجع به آخرت بودن از آيه ماقبل نيز در هر دو مورد به دست مى‏آيد. ولى آيه دوم راجع به دنيا است. يعنى اگر در دنيا توبه كنند همه گناهان حتى شرك مورد عفو است لذا فرموده: نااميد نباشيد و توبه كنيد.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ل:100, وله:77, اله:74, الله:70, رحم:58, هم:57, انن:53, من:51, ه:45, کم:44, ف:40, نا:39, ربب:37, ک:31, ى:30, ما:30, الذين:29, ان:28, قول:28, کون:28, لا:27, ب:25, امن:23, غفر:22, ها:21, على:20, فى:19, هو:19, ذنب:19, شىء:18, الى:18, عذب:16, علم:16, يا:16, الا:16, ايى:16, اجر:15, کفر:15, عن:15, لم:15, ثم:15, بعد:15, رسل:15, صلح:15, توب:14, ارض:14, ذلک:14, بين:14, دعو:14, سمو:14, عمل:14, عفو:14, نفس:14, ا:14, اذا:14, عظم:14, خير:13, اتى:13, عزز:13, حلم:13, قوم:13, قد:13, شرک:13, حسن:13, اول:13, جعل:13, کرم:13, ظلم:13, ن:13, خطء:13, ذو:13, رزق:13, لن:13, کلل:13, انت:13, کتب:13, سئل:12, او:12, اوى:12, جنن:12, وقى:12, دخل:12, هدى:12, ملک:12, الذى:12, اخذ:12, اهل:12, عرض:12, س:12, هن:12, کبر:12, نوب:12, شکر:12, صبر:12, الم:12, حقق:12, ذا:12, سوء:12, ابو:12, عقب:12, عبد:12, نور:12, لو:12, سبل:12, قبل:12, يوم:12, طوع:12, انس:12, ولى:12, مول:12, ام:12, دون:12, خلق:12, نزل:12, جىء:12, سرر:12, نهى:11, وحد:11, وجد:11, سبع:11, ائى:11, دنو:11, شدد:11, خون:11, هجر:11, حمد:11, اثم:11, ابراهيم:11, ولد:11, نبو:11, بشر:11, وسع:11, سبح:11, فتن:11, سبق:11, حيى:11, قرء:11, جرى:11, قلب:11, هذا:11, نسو:11, سرع:11, صدق:11, لما:11, موت:11, وعد:11, لعل:11, رجو:11, کسب:11, رود:11, فعل:11, عرف:11, غضب:11, ضلل:11, سحر:11, صفح:11, طمع:11, فضل:11, نن:11, سجد:11, عود:11, زيد:11, مرر:11, فتح:11, حطط:11, رمى:11, تبع:11, حصن:11, طلق:11, نعم:11, اذ:11, اذن:11, نفق:11, اخو:11, يدى:11, ذکر:11, سعى:11, بوب:11, اخر:11, امر:11, انا:11, فرق:11, حزن:11, عزم:11, رکع:11, درج:11, جمع:11, خرر:11, جهد:11, حبب:11, فيض:11, فحش:11, خرج:11, حيث:11, غيب:11, انتم:11, زوج:11, رئى:11, شهد:11, جدل:11, حلل:11, قنت:11, احد:11, نبء:11, قرب:11, عند:11, کره:11, قتل:11, جوب:11, ودد:11, بنو:11, سلم:11, مسيح:11, سوف:11, طيب:11, خسر:11, قسم:11, متع:11, وهب:11, سکن:11, بغى:11, خصم:11, عدو:11, حرم:11, جزى:11, علو:10, بدل:10, رضو:10, ظهر:10, صير:10, سلف:10, اذى:10, ردد:10, يوسف:10, جرم:10, قدر:10, ثمر:10, امم:10, ورث:10, نذر:10, فجر:10, قدم:10, اوب:10, هما:10, خلف:10, بدء:10, هى:10, يى:10, وحى:10, عصى:10, عرش:10, ويل:10, فرض:10, تلو:10, قطع:10, جحم:10, جناح:10, ابد:10, سمع:10, ليل:10, قرآن:10, نصر:10, ذى:10, مشى:10, ضرب:10, هوى:10, شفق:10, ليس:10, غرر:10, جور:10, الو:10, مجد:10, لسن:10, جنح:10, ارث:10, هود:10, بلد:10, فلح:10, فرى:10, الک:10, هجع:10, صحب:10, لئک:10, غنى:10, سوى:10, مثل:10, بيع:10, فصل:10, شور:10, حتى:10, سکت:10, عقل:10, قضى:10, کتم:10, ليت:10, خمر:10, ضعف:10, طبق:10, وسم:10, نحن:10, جسد:10, بدع:10, فکر:10, درر:10, حذر:10, عمر:10, نشء:10, ثرب:10, وفى:10, کذب:10, مع:10, هذه:10, مريم:10, عصو:10, لوط:10, داود:10, يسر:10, نسک:10, سرف:10, دور:10, سدد:10, عرج:10, زين:10, فطر:10, افک:10, ترک:10, ندو:10, قعد:10, رسو:10, لمم:10, ملو:10, حطم:10, حرج:10, خشى:10, تمم:10, صبع:10, غفل:10, عدد:10, موسى:10, مدد:10, جيب:10, وصف:10, بلغ:10, عجل:10, طهر:10, زکو:10, فىء:10, ذلکم:10, رغد:10, اجل:10, سوع:10, شرى:10, ندى:10, برء:10, بعض:10, صلو:10, حصى:10, ولج:10, غير:10, دين:10, نصب:10, اننى:10, حول:10, يمن:10, جهر:10, صدد:10, شغل:10, بل:10, فرر:10, سيل:10, قرض:10, فوج:10, قلل:10, ظنن:10, شکک:10, غنم:10, سعر:10, عرب:10, حکم:10, سنن:10, لوى:10, زور:10, جهنم:10, کلف:10, موج:10, عرم:10, تحت:10, ذرر:10, ذهب:10, حسب:10, ربص:10, عمد:10, طير:10, خوف:10, لعن:10, فقه:10, ظفر:10, صرر:10, قهر:10, کرس:10, کيد:10, عجم:10, اکل:10, خلد:10, وهن:10, طول:10, خلو:10, کثر:10, صفو:10, طوق:10, جنب:10, لکن:10, جنف:10, رئس:10, طرق:10, منع:10, صفر:10, ضرر:10, بيت:10, شئن:10, عسل:10, فضض:10, شهر:10, وجه:10, بلو:10, کفى:10, صوب:10, نهر:10, خفى:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۹

تکرار در قرآن: ۲۳۴(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

پوشاندن و مستور كردن. در مجمع ذيل آيه 58 بقره فرموده: غفر به معنى پوشاندن است گويند: «غَفَرَ اللَّهُ لَهُ غُفْراناً» يعنى خدا گناهان او را مستور (و عفو) كرد. در قاموس گفته: «غفره يغفره: ستره» در اقرب الموارد نيز همانطور است در اقرب و مفردات نقل شده: «اصبغ ثوبك بالسواد فانه اغفر لوسخه» يعنى لباست را رنگ سياه بزن كه چركش را بهتر مستور مى‏كند. همچنين است قول ابن اثير در نهايه. على هذا غفران گناه مستور و ناپديد كردن آن است [ص:25]. آن را بر او عفو كرديم [بقره:284]. بنابر آنكه گذشت مفعول «غفر» در اين موارد «ذنوب» است و لام در «لمن» مفيد نفع است يعنى: گناهان را به نفع كسى كه مى‏خواهد مى‏آمرزد و آنكه را خواهد عذاب كند. «غفر» گاهى به گذشت ظاهرى نيز اطلاق مى‏شود هرچند در باطن گذشت و ستر نيست مثل [جاثية:14]. در الميزان آمده: مؤمنان چون استهزاكنندگان به رسول خدا را مى‏ديدند آنها را به ايمان و ترك اهانت دعوت مى‏كردند با آنكه كفّار ديگر قابل علاج نبودند لذا آن حضرت مأمور شد كه بفرمايد: اينها را ناديده بگيريد تا خدا در مقابل عمل سزايشان دهد . در آيه [شورى:37]. ظاهراً مراد بخشيدن گناه ديگران است ايضاً [شورى:43]. غفران و مغفرت: هر دو مصدراند به معنى آمرزيدن [بقره:285]. «غُفْرانَكَ» مفعول فعل محذوف است مثل «نَسْئَلُكَ غُفْرانَكِ» طبرسى فرموده: علّت نصب بدل بودن از فعل مأخوذ منه است گوئى گفته شده: اللَّهُمَ اغْفِرْ لَنا غُفْرانَكَ يعنى: گفتند شنيديم و پيروى كرديم پروردگارا از تو آمرزش مى‏طلبيم و به سوى توست بازگشت. [بقره:221]. غفران فقط يكبار و مغفرة 28 بار در قرآن مجيد آمده است. غفّار و غفور: هر دو صيغه مبالغه‏اند يعنى بسيار آمرزنده و هر دو از اسماء حسنى‏اند [بقره:173]. [غافر:42]. غفور مجموعاً 91 بار و غفّار چهار بار در كلام‏اللَّه به كار رفته است. در اقرب الموارد گفته: غفّار در افاده مبالغه از غفور ابلغ است به علت زيادت حروف و به قولى غفور از حيث کیفیّت مبالغه است و غفّار از حیث كميّت يعنى غفور آمرزنده گناهان بزرگ و غفّار آمرزنده گناهان بسيار است. استغفار: طلب مغفرت. [توبه:114]. [سباء:15]. اگر گويند: در اين آيه صحبت از گناه نيست پس علت آمدن «غَفُور» چيست؟ گوئيم: شايد علت آن اين باشد كه شكر سبب مزيد نعمت و آمرزش گناه است به مناسبت «وَاشْكُرُوا» لفظ غفور به كار رفته است همچنين است آيات ديگر از اين قبيل. غفران گناهان‏ بايد دانست: گناه در حقيقت نيروهاى مخصوصى است كه از مواد بدن برخاسته و به صورت نيرو بيرون ريخته‏اند. به عبارت ديگر همانطور كه حرارت اطاق همان نفت بخارى است كه به حرارت تبديل شده همچنين مطلق عمل اعم از نيك و بد همان مواد بدن است كه در نتيجه كار به صورت نيرو درآمده‏اند. سنگى كه به هوا پرتاپ مى‏شود مقدارى از ماده بدن به صورت نيرو بدان سوار است و آن را بالا ميبرد و تا آن نيرو از سنگ تخليه نشده بالا خواهد رفت و پس از تخليه شدن هم آن نيرو در عالم ماندنى است. على هذا عمل جوهر است نه عرض اصيل و ذاتى است نه اعتبارى. پس تمام گناهان به صورت نيروها و اشعه مضره در عالم و در دور و بر انسان هستند مثل هاله ماه، خداوند فرموده: [بقره:81]. خطيئة واقعاً ذاتى و جوهر است و شخص را احاطه مى‏كند. در اين صورت غفران گناه آن است كه خداوند آنها را مستور مى‏كند و جزء موجودات ديگر مى‏شوند به طورى كه ديگر ديده نمى‏شوند و به شخص نزديك نمى‏گردند و يا در اثر توبه مبدل به حسنات مى‏گردند [فرقان:70]. ناگفته نماند همانطور كه كثافات و قازورات در اثر عوامل شيميائى به صورت كود درآمده و سپس به ميوه و سبزى و غيره تبديل مى‏شوند همچنين آن نيروهاى مضره كه گناهان رها شده در عالم‏اند مى‏شود به مواد نافع و نعمت‏هاى بهشتى تبديل شوند. در كافى در روايات توبه هست كه معاوية بن وهب گويد: امام صادق «عليه‏السلام» مى‏فرمود چون بنده توبه واقعى كرد خدا او را دوست دارد و گناه او را در دنيا و آخرت مستور مى‏كند. گفتم: چطور مستور مى‏كند؟ فرمود: آنچه دو ملك نوشته‏اند از يادشان مى‏برد و به جوارحش دستور مى‏دهد كه گناهان او را بپوشانيد و به قطعه‏هاى زمين وحى مى‏كند كه آنچه روى شما عمل كرده كتمان كنيد پس بنده خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه هيچ چيز بر گناه او گواه نيست به كار بردن لفظ (كتمان و ستر) در روايت قابل دقت است پس گناه معدوم نمى‏شود چون موجود را معدوم شدن نيست ولى مستور مى‏گردد و شايد مستور شدن اين است كه جزء اشياء ديگر گرديده و ناپديد مى‏شود. غفران ذنب - تكفير سيئه‏ ناگفته نماند درباره بخشودن ذنوب در قرآن پيوسته غفران ذنوب آمده و «غفران سيئات و سيئة» حتى يكبار هم نيامده است، از آن طرف پيوسته در علاج سيئات كلمه تكفير آمده مثل «كَفِّرْ عَنا سَيِّئاتِنا» ولى «اغفر سيئاتنا» حتى يكدفعه هم به كار نرفته مگر آيه [احقاف:16]. كه به لفظ «نتجاوز» آمده پس در اين چه سرى هست؟ به نظر مى‏آيد ذنوب خود گناهان است كه به صورت نيرو در عالم رها شده و در آخرت مجسم خواهند شد و سيئات آثار وضعى گناهان از قبيل تيرگى قلوب، رفتن آبروها، آمدن عذاب دنيوى و غيره مثلا در آيات [نحل:34]. [زمر:48]. [زمر:51]. [غافر:45]. [جاثية:33]. كه سيئات از «ماكسبوا-ماعملوا-مامكروا» جدا شده است و اگر اضافه لاميه باشد چنانكه ظاهراً لاميه است كاملاً روشن است كه سيئات آثار مكر و عمل بداند وگرنه مى‏بايست گفته شود «فَاَصْابَهُمْ مامَكَرُوا» ايضاً از آيه [آل عمران:193]. روشن مى‏شود كه ذنوب غير از سيئات است. آن وقت اين از رسم قرآن است كه درباره سيئه تكفير و درباره ذنب غفران به كار مى‏برد ولى هنوز كاملاً علت آن بر نگارنده روشن نيست از طرف ديگر سيئه گويا گاهى به گناه هم اطلاق شده است مثل [انعام:160]. واللَّه العالم. بررسى دو آيه‏ در اينجا لازم است دو آيه زير را بررسى كنيم: 1- [نساء:48-116]. يعنى: خدا شرك را نمى‏بخشد و جز آن هر گناه را در حق كسى كه بخواهد مى‏بخشد. اين آيه صريح است كه غير از شرك گناهان ديگر قابل بخشوده شدن است. 2- [زمر:53-54]. يعنى: بگو اى بندگان من كه برخويش اسراف كرده‏ايد از رحمت خدا نااميد نباشيد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد-به سوى پروردگارتان برگرديد. اين آيه وعده مغفرت را شامل همه گناهان مى‏داند حتى شرك را نيز، البته در صورت توبه، كه فرموده: «وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ» و از طرف ديگر به ضرورت اسلام اگر مشرك توبه كند توبه‏اش قبول است. به نظر نگارنده: آيه اول در هر دو مورد راجع به قيامت است يعنى اگر كسى از دنيا بدون توبه رفت اگر مشرك باشد غيرقابل عفو است ولى اگر مرتكب گناهان ديگر بوده اگر خدا بخواهد مى‏بخشد. اين مطلب يعنى راجع به آخرت بودن از آيه ماقبل نيز در هر دو مورد به دست مى‏آيد. ولى آيه دوم راجع به دنيا است. يعنى اگر در دنيا توبه كنند همه گناهان حتى شرك مورد عفو است لذا فرموده: نااميد نباشيد و توبه كنيد.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
نَغْفِرْ ۲
غَفُورٌ ۵۱
بِالْمَغْفِرَةِ ۱
اسْتَغْفِرُوا ۶
الْمَغْفِرَةِ ۳
مَغْفِرَةٌ ۱۴
مَغْفِرَةً ۴
فَيَغْفِرُ ۱
غُفْرَانَکَ‌ ۱
اغْفِرْ ۱۱
فَاغْفِرْ ۶
الْمُسْتَغْفِرِينَ‌ ۱
يَغْفِرْ ۱۰
يَغْفِرُ ۱۱
مَغْفِرَةٍ ۴
فَاسْتَغْفَرُوا ۲
لَمَغْفِرَةٌ ۱
اسْتَغْفِرْ ۷
غَفُوراً ۲۰
اسْتَغْفَرَ ۱
اسْتَغْفِرِ ۱
يَسْتَغْفِرِ ۱
لِيَغْفِرَ ۵
يَسْتَغْفِرُونَهُ‌ ۱
تَغْفِرْ ۳
لَغَفُورٌ ۸
الْغَافِرِينَ‌ ۱
سَيُغْفَرُ ۱
يَسْتَغْفِرُونَ‌ ۴
يُغْفَرْ ۱
تَسْتَغْفِرْ ۳
يَغْفِرَ ۶
يَسْتَغْفِرُوا ۲
اسْتِغْفَارُ ۱
الْغَفُورُ ۱۱
فَاسْتَغْفِرُوهُ‌ ۱
اسْتَغْفِرِي‌ ۱
أَسْتَغْفِرُ ۱
سَأَسْتَغْفِرُ ۱
لَغَفَّارٌ ۱
تَسْتَغْفِرُونَ‌ ۱
فَغَفَرَ ۱
بِمَغْفِرَةٍ ۱
غَفَرَ ۲
فَاسْتَغْفَرَ ۱
فَغَفَرْنَا ۱
الْغَفَّارُ ۲
غَافِرِ ۱
الْغَفَّارِ ۱
اسْتَغْفِرُوهُ‌ ۱
غَفُورٍ ۱
يَغْفِرُونَ‌ ۱
يَغْفِرُوا ۱
فَاسْتَغْفِرْ ۱
لَأَسْتَغْفِرَنَ‌ ۱
يَسْتَغْفِرْ ۱
أَسْتَغْفَرْتَ‌ ۱
تَغْفِرُوا ۱
لِتَغْفِرَ ۱
غَفَّاراً ۱
اسْتَغْفِرْهُ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط