تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:


<span id='link47'><span>
<span id='link47'><span>
==امر به صبر و نهى از فسّاق و كفّار ==
و حرف «فاء» كه در جمله «فَمَن يُؤمِن» آمده، براى اين است كه مطلب را نتيجه و فرع مطالب قبلى كند. البته در اين جا علت را تفريع بر معلول كرده، تا بفهماند حجت و علت ايمان آوردنشان به قرآن به محض شنيدن آن و بدون درنگ اين بوده كه هر كس به پروردگار خود ايمان داشته باشد، نه دچار ترس از «بَخس» مى شود و نه ترس از «رَهَق».
و حرف «'''فاء'''» كه در جمله «'''فمن يومن '''» آمده ، براى اين است كه مطلب را نتيجه و فرع مطالب قبلى كند، البته در اينجا علت را تفريع بر معلول كرده تا بفهماند حجت و علت ايمان آوردنشان به قرآن به محض شنيدن آن و بدون درنگ اين بوده كه هر كس به پروردگار خود ايمان داشته باشد، نه دچار ترس از بخس مى شود و نه ترس از رهق .
 
و حاصل معناى آيه اين است كه : ما وقتى قرآن را كه كتاب هدايت است شنيديم ، بدون درنگ ايمان آورديم ، براى اينكه هر كس به قرآن ايمان بياورد، در حقيقت به پروردگار خود ايمان آورده و هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد، ديگر ترس ندارد، نه ترس از نقصان در خير، كه مثلا خدا به ظلم ، خير او را ناقص كند، و نه ترس از اينكه مكروه احاطه اش ‍ كند، چنين كسى ديگر چرا عجله نكند و بدون درنگ ايمان نياورد و در اقدام بر ايمان آوردن ترديد كند كه مثلا نكند ايمان بياورم و دچار بخس ‍ و رهق شوم .
و حاصل معناى آيه اين است كه: ما وقتى قرآن را كه كتاب هدايت است شنيديم، بدون درنگ ايمان آورديم. براى اين كه هر كس به قرآن ايمان بياورد، در حقيقت به پروردگار خود ايمان آورده، و هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد، ديگر ترس ندارد. نه ترس از نقصان در خير، كه مثلا خدا به ظلم، خير او را ناقص كند، و نه ترس از اين كه مكروه احاطه اش كند. چنين كسى ديگر چرا عجله نكند و بدون درنگ ايمان نياورد و در اقدام بر ايمان آوردن، ترديد كند كه مثلا نكند ايمان بياورم و دچار «بَخس» و «رَهَق» شوم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۰ </center>
<span id='link48'><span>
<span id='link48'><span>
==دو دستگى در طائفه جن : مسلمون و قاسطون و ويژگى هر كدام ==
 
وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَسِطونَ فَمَنْ أَسلَمَ فَأُولَئك تحَرَّوْا رَشداً
==ویژگی های دو طایفه جنّیان: مُسلِمُون و قَاسِطُون ==
مراد از كلمه «'''مسلمون '''» اين است كه ما تسليم امر خداييم ، پس ‍ مسلمون كسانيند كه امر را تسليم خدا كردند، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع او هستند. و مراد از كلمه «'''قاسطون '''» مايلين به سوى باطل است ، در مجمع البيان گفته كه «'''قاسط'''» به معناى عدول كننده از حق است ، بر خلاف كلمه «'''مقسط'''» كه به معناى عدول كننده به سوى حق است . و معناى آيه اين است كه : ما گروه جنيان به دو طايفه تقسيم مى شويم : يك طايفه آنهايى كه تسليم امر خدا و مطيع او هستند، و طايفه ديگر كسانى كه از تسليم شدن براى امر خدا با اينكه حق است عدول كرده و منحرف شده اند.
«'''وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطونَ فَمَنْ أَسلَمَ فَأُولَئك تحَرَّوْا رَشداً'''»:
و كلمه «'''تحرى '''» در جمله «'''فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا'''» در مورد هر چيزى استعمال شود به معناى گشتن براى يافتن آن است . و معناى جمله اين است كه : كسانى كه تسليم امر خدا شدند، آنها در صدد يافتن واقع و پيدا كردن حق بر آمدند.
 
وَ أَمَّا الْقَسِطونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطباً
مراد از كلمه «مُسلِمُون» اين است كه ما تسليم امر خداييم. پس ‍ مسلمون كسانی اند كه امر را تسليم خدا كردند، و در هرچه بخواهد و دستور دهد، مطيع او هستند. و مراد از كلمه «قَاسِطُون»، مايلين به سوى باطل است. در مجمع البيان گفته كه: «قَاسِط» به معناى عدول كننده از حق است، بر خلاف كلمۀ «مُقسِط» كه به معناى عدول كننده به سوى حق است. و معناى آيه اين است كه: ما گروه جنيان، به دو طايفه تقسيم مى شويم: يك طايفه آن هايى كه تسليم امر خدا و مطيع او هستند. و طايفه ديگر، كسانى كه از تسليم شدن براى امر خدا - با اين كه حق است - عدول كرده و منحرف شده اند.
و اما منحرفين هيزم جهنمند و در دوزخ با سوختن معذب مى شوند، جانشان مشتعل مى گردد، عينا نظير منحرفين از انس ، كه قرآن كريم درباره آنهافرموده : «'''فاتقوا النار التى وقودها الناس '''».
 
بسيارى از مفسرين جمله «'''فمن اسلم فاو لئك ... لجهنم خطبا'''» را تتمه كلام جن دانسته اند، خواسته اند بگويند مؤ منين از جن با اين كلام خود قوم خود را مخاطب قرار داده اند. ولى بعضى گفته اند: اين قسمت كلام خداى تعالى است ، و خطاب در آن به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است .
و كلمه «تَحَرّى» در جمله «فَمَن أسلَمَ فَأولئكَ تَحَرّوا رَشَداً» در مورد هر چيزى استعمال شود، به معناى گشتن براى يافتن آن است. و معناى جمله اين است كه: كسانى كه تسليم امر خدا شدند، آن ها در صدد يافتن واقع و پيدا كردن حق بر آمدند.
وَ أَلَّوِ استَقَمُوا عَلى الطرِيقَةِ لاَسقَيْنَهُم مَّاءً غَدَقاً لِّنَفْتِنَهُمْ فِيهِ
 
كلمه «'''ان '''» در اول آيه مخففه از «'''ان '''» - با تشديد - است و مراد از «'''طريقه '''» طريقه اسلام است ، و «'''استقامت بر طريقه '''» به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است كه ايمان به خدا و به آيات او اقتضاى آن را دارد.
«'''وَ أَمَّا الْقَاسِطونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطباً'''»:
 
و اما منحرفان، هيزم جهنّم اند و در دوزخ با سوختن معذب مى شوند. جانشان مشتعل مى گردد. عينا نظير منحرفان از انس، كه قرآن كريم درباره آن ها فرموده: «فَاتّقُوا النّارَ الّتِى وَقُودُهَا النّاس».
 
بسيارى از مفسّران، جمله «فَمَن أسلَمَ فَأُولئكَ... لِجَهَنّمَ حَطباً» را تتمۀ كلام جن دانسته اند. خواسته اند بگويند مؤمنين از جن، با اين كلام خود، قوم خود را مخاطب قرار داده اند. ولى بعضى گفته اند: اين قسمت كلام خداى تعالى است، و خطاب در آن به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است.
 
«'''وَ أَلَّوِ استَقَامُوا عَلى الطرِيقَةِ لاَسقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقاً لِّنَفْتِنَهُمْ فِيهِ'''»:
 
كلمه «أن» در اول آيه، مخفّفه از «أنّ» - با تشديد - است و مراد از «طريقه»، طريقه اسلام است. و «استقامت بر طريقه»، به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است كه ايمان به خدا و به آيات او، اقتضاى آن را دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۱ </center>
و «'''ماء غدق '''» به معناى آب بس يار است ، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جمله «'''لاسقيناهم ماء غدقا'''» مثلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند، جمله «'''لنفتنهم فيه '''» هم اين احتمال را تاءييد مى كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق بندگان را امتحان مى كند.
و «مَاء غَدَق» به معناى آب بسيار است، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جملۀ «لَأسقَينَاهُم مَاءً غَدَقاً»، مَثَلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند. جمله «لِنَفتِنَهُم فِيه» هم، اين احتمال را تأييد مى كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق، بندگان را امتحان مى كند.
<span id='link49'><span>
<span id='link49'><span>
==استقامت بر طريقه اسلام وسعت رزق ، و اعراض از ياد خدا عذاب رو به فزونى در پىدارد ==
 
و معناى آيه اين است : به درستى كه داستان از اين قرار است كه اگر جن و انس بر طريقه اسلام يعنى تسليم خدا بودن استقامت بورزند، ما رزق بسيارى روزيشان مى كنيم ، تا در رزقشان امتحانشان كنيم . در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «'''و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض '''».
==پیامد استقامت بر طريقۀ اسلام، و فرجام اعراض از ياد خدا ==
آيات شريفه از اوائل سوره يعنى از جمله «'''انا سمعنا قرانا عجبا'''» تا آيه مورد بحث نقل كلام جنيان بود، در نتيجه آيه مورد بحث عطف است بر جمله «'''انه استمع ...'''»، و معناى مجموع معطوف و معطوف عليه اين است كه : بگو به من وحى شد، كه جمعى از جن قرآن را شنيدند...، و به من وحى شد كه اگر جن و انس بر طريقه اسلام استقامت بورزند چنين و چنان مى شود.
و معناى آيه اين است: به درستى كه داستان از اين قرار است كه اگر جن و انس بر طريقه اسلام، يعنى تسليم خدا بودن استقامت بورزند، ما رزق بسيارى روزيشان مى كنيم، تا در رزقشان امتحانشان كنيم. در نتيجه، آيه شريفه در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «وَ لَو أنّ أهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتّقوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السّمَاء وَ الأرض».
وَ مَن يُعْرِض عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسلُكْهُ عَذَاباً صعَداً
 
«'''عذاب صعد'''» آن عذابى است كه دائما بيشتر مى شود، و معذب را مغلوبتر مى كند. بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاق است .
آيات شريفه، از اوائل سوره يعنى از جملۀ «إنّا سَمِعنَا قُرآناً عَجَباً» تا آيه مورد بحث، نقل كلام جنيان بود. در نتيجه آيه مورد بحث، عطف است بر جملۀ «أنّهَ استَمَعَ...»، و معناى مجموع معطوف و معطوف عليه، اين است كه: بگو به من وحى شد، كه جمعى از جن قرآن را شنيدند... و به من وحى شد كه اگر جنّ و انس بر طريقه اسلام استقامت بورزند، چنين و چنان مى شود.
و اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است ، و اصل در سلوك عذاب هم همين است ، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد «'''و من لم يستقم على الطريقه يسلكه ...'''»، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست .
 
و همين معنا نيز علت التفاتى است كه از تكلم مع الغير (ما به ايشان آب بسيار مى دهيم ) به غيبت ، (ذكر ربه ) بكار رفته ، و گر نه مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: «'''و من يعرض عن ذكرنا نسلكه ...'''»، خواست تا با ذكر كلمه «'''رب '''» بفهماند صفت ربوبيت مبداء اصلى عذاب كردن معرضين از ياد خداست ، و به همين جهت به جاى جمله «'''ما چنين وچنان مى كنيم '''» فرمود: «'''پروردگارش چنين و چنانش مى كند'''» تا به مبداء اصلى اشاره كند.
«'''وَ مَن يُعْرِض عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسلُكْهُ عَذَاباً صعَداً'''»:
 
«عَذَاب صَعد»، آن عذابى است كه دائما بيشتر مى شود، و معذَّب را مغلوب تر مى كند. بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاقّ است.
 
و اعراض از ذكر خدا، لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم، همين است. و به همين جهت، به جاى اين كه ملزوم را بياورد و بفرمايد «وَ مَن لَم يَستَقِم عَلَى الطّرِيقَة يَسلُكهُ...»، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش، همين اعراض از ذكر خداست.
 
و همين معنا نيز علت التفاتى است كه از تكلم مع الغير (ما به ايشان آب بسيار مى دهيم)، به غيبت: (ذِكر رَبِّهِ) به كار رفته، و گرنه مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: «وَ مَن يُعرِض عَن ذِكرِناَ نَسلُكهُ...». خواست تا با ذكر كلمه «رَبّ» بفهماند صفت ربوبيّت مبدأ اصلى عذاب كردن معرضين از ياد خداست. و به همين جهت، به جاى جملۀ «ما چنين و چنان مى كنيم»، فرمود: «پروردگارش چنين و چنانش مى كند»، تا به مبدأ اصلى اشاره كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۲ </center>
بعضى از مفسرين جمله «'''يسلكه '''» را در بردارنده معناى يدخل دانسته و گفته اند: «'''يسلكه در اينجا به معناى اين است كه او را به سوى آتش راه مى برد، و داخل آتش مى كند'''» و به همين جهت مفعول دوم گرفته ، و گر نه فعل «'''يسلك '''» به خودى خود دو مفعول نمى گيرد. و معناى آيه روشن است .
بعضى از مفسرّان، جمله «يَسلُكهُ» را در بردارنده معناى «يَدخُلُ» دانسته و گفته اند: «يَسلُكهُ در اين جا، به معناى اين است كه او را به سوى آتش راه مى برد، و داخل آتش مى كند»، و به همين جهت مفعول دوم گرفته، و گرنه فعل «يَسلُكُ» به خودى خود، دو مفعول نمى گيرد. و معناى آيه روشن است.
بحث روائى
<span id='link50'><span>
<span id='link50'><span>
==(رواياتى درباره استماع جنّ از رسول خدا، بيعت آنها با پيامبر(صلى اللّه عليه وآله وسلّم )...) ==
 
در مجمع البيان گفته : واحدى از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) براى خصوص جن قرآن نخوانده بود، و اصلا در اين جريان جن را نديده بود، بلكه به اتفاق طايفه اى از اصحاب خود راه افتاده بود تا به بازار عكاظ برود، و اين در ايامى بود كه جنيان و شياطين از صعود به آسمان ممنوع شده بودند، ديگر خبرهاى آسمان به ايشان نمى رسيد، و شيطانها يكديگر را ديده بودند كه چه پيش آمده ؟ گفتند ديگر دست ما به خبرهاى آسمان نمى رسد، هر كس از ما بخواهد بالا برود شهاب را به سركوبيش ‍ مى فرستند، و بعد از بگو مگوها به اين نتيجه رسيدند كه حتما در عالم حادثه اى رخ داده ، بايد مشرق و مغرب عالم را بچرخيد و علت اين را پيدا كنيد.
==بحث روایی: (رواياتى درباره ایمان آوردن جنیان به پیامبر «ص» و...)==
آن روز كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به سوى بازار عكاظ روانه بود، طايفه اى از جن براى جستجوى آن علت به سرزمين تهامه آمده بودند، و از جلو رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) گذر كردند، در حالى كه آن جناب مشغول نماز صبح بود، همينكه صوت قرآن را از آن جناب شنيدند، ايستادند تا خوب گوش دهند، سپس گفتند حادثه همين است ، اين است كه بين ما و اخبار آسمانى حائل شده ،بدون درنگ نزد قوم خود برگشتند و گفتند: «'''انا سمعنا قرانا عجبا يهدى الى الرشد فامنا به و لن نشرك بربنا احدا'''»، خداى تعالى بعد از اين جريان به رسول گرامى خود وحى كرد كه به امتت بگو كه : چنين و چنان شده «'''قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن '''».
در مجمع البيان گفته: واحدى، از سعيد بن جبير، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» براى خصوص جن قرآن نخوانده بود، و اصلا در اين جريان جن را نديده بود، بلكه به اتفاق طايفه اى از اصحاب خود راه افتاده بود تا به بازار عكاظ برود، و اين در ايامى بود كه جنيان و شياطين از صعود به آسمان ممنوع شده بودند، ديگر خبرهاى آسمان به ايشان نمى رسيد، و شيطان ها يكديگر را ديده بودند كه چه پيش آمده؟ گفتند: ديگر دست ما به خبرهاى آسمان نمى رسد، هر كس از ما بخواهد بالا برود، شهاب را به سركوبی اش مى فرستند. و بعد از بگو مگوها، به اين نتيجه رسيدند كه حتما در عالَم حادثه اى رُخ داده، بايد مشرق و مغرب عالَم را بچرخيد و علت اين را پيدا كنيد.
اين روايت را بخارى و مسلم هم در صحيح خود آورده اند.
 
آن روز كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به سوى بازار عكاظ روانه بود. طايفه اى از جن براى جستجوى آن علت به سرزمين تهامه آمده بودند، و از جلو رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گذر كردند، در حالى كه آن جناب مشغول نماز صبح بود. همين كه صوت قرآن را از آن جناب شنيدند، ايستادند تا خوب گوش دهند. سپس گفتند: حادثه همين است. اين است كه بين ما و اخبار آسمانى حائل شده. بدون درنگ، نزد قوم خود برگشتند و گفتند: «إنّا سَمِعنَا قُرآناً عَجَباً يَهدِى إلَى الرُّشد فَآمَنّا بِهِ وَ لَن نُشرِك بِرَبّنَا أحداً».  خداى تعالى بعد از اين جريان، به رسول گرامى خود وحى كرد كه به امتت بگو كه: چنين و چنان شده: «قُل أوحِىَ إلىّ أنّه استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنّ».
 
اين روايت را بخارى و مسلم هم، در صحيح خود آورده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۳ </center>
مؤ لف : قمى هم در تفسير خود نزديك به اين معنا را آورده ، و آن روايت را در سوره احقاف در ذيل آيه «'''واذ صرفنا اليك نفرا من الجن ...'''»، نقل كرديم . ليكن ظاهر روايت قمى اين است كه آن چند نفرى كه آيات سوره احقاف در موردشان نازل شده ، همين چند نفرى بوده اند كه آيات سوره مورد بحث درباره شان نازل شده است ، و ظاهر آيات دو سوره با اين معنا نمى سازد، براى اينكه ظاهر كلام آنان در سوره احقاف كه گفتند: «'''انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى يهدى الى الحق '''» اين است كه به موسى و تورات آن جناب هم ايمان داشته بودند، و ظاهر آيات اين سوره اين است كه قبل از شنيدن قرآن مشرك بوده ، و اصلا معتقد به مساءله نبوت نبودند، و لازمه اين معنا دو گونگى آيات است ، مگر آنكه كسى ظهور اين آيات را قبول نكند.
مؤلف: قمى هم، در تفسير خود، نزديك به اين معنا را آورده. و آن روايت را در سوره «احقاف»، در ذيل آيه «وَ إذ صَرَفنَا إلَيكَ نَفَراً مِنَ الجِنّ...» نقل كرديم. ليكن ظاهر روايت قمى اين است كه آن چند نفرى كه آيات سوره احقاف در موردشان نازل شده، همين چند نفرى بوده اند كه آيات سوره مورد بحث درباره شان نازل شده است. و ظاهر آيات دو سوره با اين معنا نمى سازد. براى اين كه ظاهر كلام آنان در سوره احقاف كه گفتند: «إنّا سَمِعنَا كِتَاباً أنزِلَ مِن بَعدِ مُوسى يَهدِى إلَى الحَقّ» اين است كه به موسى و تورات آن جناب هم ايمان داشته بودند، و ظاهر آيات اين سوره، اين است كه قبل از شنيدن قرآن، مشرك بوده و اصلا معتقد به مسأله نبوت نبودند. و لازمه اين معنا، دو گونگى آيات است، مگر آن كه كسى ظهور اين آيات را قبول نكند.
ودر همان كتاب از علقمه بن قيس روايت آورده كه گفت : از عبد اللّه بن مسعود پرسيدم : از شما چه كسانى در شب جن با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بود؟ گفت احدى از ما در آن شب در حضور آن جناب نبود، در شب جن ما رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را در مكه گم كرديم ، و در بدر به دنبالش گشتيم ، و در آخر گفتيم حتما آن جناب را ربوده اند، و يا به معراج رفته . در هنگامى كه در دره ها دنبالش مى گشتيم ، ديديم از ناحيه حراء مى آيد. پرسيديم يا رسول اللّه كجا بوديد؟ ما خيلى ناراحت شديم ، و بر جان تو ترسيديم ؟ و نيز به وى گفتيم امشب از ساعتى كه شما را گم كرديم تا اين ساعت شبى را گذرانديم كه هيچ قومى بدتر از آن را به سر نبرده است . حضرت در پاسخ ما فرمود: امشب مبلغ جنيان نزدم آمد، رفته بودم تا برايش قرآن بخوانم . آنگاه ما را با خود برد، و جاى پاى جنيان را و جاى آتش و اجاقشان را به ما نشان داد، و اما اينكه كسى از ما با او بوده نه ، احدى نبوده .
 
و نيز در همان كتاب از ربيع بن انس روايت آورده كه گفت : خداى تعالى جد (بهره مندى ) ندارد، و جن اين سخن را از نادانى گفته اند، و خداى تعالى هم عين گفته آنان را حكايت كرده . اين معنا از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نيز روايت شده .
ودر همان كتاب از علقمة بن قيس روايت آورده كه گفت: از عبداللّه بن مسعود پرسيدم: از شما چه كسانى در شب جن، با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بود؟ گفت احدى از ما در آن شب در حضور آن جناب نبود. در شب جن، ما رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را در مكه گم كرديم، و در به در، به دنبالش گشتيم، و در آخر گفتيم حتما آن جناب را ربوده اند، و يا به معراج رفته.  
مؤ لف : مراد از جدى كه روايت آن را نفى كرده به معناى حظ و بهره مندى و شانس است ، نه جد به معناى عظمت .
 
در هنگامى كه در دره ها دنبالش مى گشتيم، ديديم از ناحيه «حراء» مى آيد. پرسيديم: يا رسول اللّه كجا بوديد؟ ما خيلى ناراحت شديم، و بر جان تو ترسيديم؟ و نيز به وى گفتيم: امشب از ساعتى كه شما را گم كرديم تا اين ساعت، شبى را گذرانديم كه هيچ قومى بدتر از آن را به سر نبرده است.  
 
حضرت در پاسخ ما فرمود: امشب مبلّغ جنّيان نزدم آمد. رفته بودم تا برايش قرآن بخوانم. آنگاه ما را با خود برد، و جاى پاى جنّيان را و جاى آتش و اجاقشان را به ما نشان داد. و اما اين كه كسى از ما با او بوده نه، احدى نبوده.
 
و نيز در همان كتاب، از ربيع بن انس روايت آورده كه گفت: خداى تعالى جَد (بهره مندى) ندارد، و جن اين سخن را از نادانى گفته اند، و خداى تعالى هم، عين گفته آنان را حكايت كرده. اين معنا از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» نيز روايت شده.
 
مؤلف: مراد از «جدّى» كه روايت آن را نفى كرده، به معناى حظ و بهره مندى و شانس است، نه «جدّ» به معناى عظمت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۴ </center>
و در احتجاج از على (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى فرمود: جن وقتى به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )برخورد، كه آن جناب در بطن النخل بود، و در آنجا عذر خواهى كردند كه ما مثل مشركين پنداشتيم خدا احدى را بعد از مردن زنده نمى كند، و در آن هنگام از جنيان هفتاد و يك هزار نفر بودند، و با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر اين پيمان بيعت كردند كه نماز و روزه و زكات و حج و جهاد را انجام دهند، و خيرخواه مسلمانان باشند، جنيان پذيرفته و از اينكه قبلا عليه خدا سخنان دور از حق گفته بودند، عذرخواهى كردند.
و در احتجاج از على «عليه السلام» روايت كرده كه در حديثى فرمود: جنّ، وقتى به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» برخورد، كه آن جناب در بطن النخل بود، و در آن جا عذرخواهى كردند كه ما مثل مشركان پنداشتيم خدا احدى را بعد از مُردن زنده نمى كند. و در آن هنگام از جنيان، هفتاد و يك هزار نفر بودند، و با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر اين پيمان بيعت كردند، كه نماز و روزه و زكات و حج و جهاد را انجام دهند، و خيرخواه مسلمانان باشند. جنيان پذيرفته و از اين كه قبلا عليه خدا سخنان دور از حق گفته بودند، عذرخواهى كردند.
مؤ لف : بيعت «'''جنيان '''» با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كه نماز و روزه و ساير واجبات را بجاى آورند مطلبى است كه خداى تعالى آن را تصديق فرموده ، آنجا كه در اوائل همين سوره سخن آنان را حكايت كرده كه گفتند: «'''امنا به '''»، و نيز گفتند: «'''و انا لما سمعنا الهدى امنا به '''» و اما اينكه عبادات جنيان و مخصوصا زكات و جهادشان به چه نحو است ، براى ما مجهول است ، و عذرخواهى اول آنان هم خيلى براى ما روشن نيست .
 
و در تفسير قمى به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت : من از امام باقر (عليه السلام ) از آيه «'''و انه كان رجال من الانس يعوذون بر جال من الجن فزادوهم رهقا'''» پرسيدم . فرمود: رسم دوره جاهليت اين بود كه مردى راه مى افتاد تا به نزد كاهن برود، و معتقد بود شيطان به كاهن وحى مى كند، و از كاهن مى خواست تا به شيطان بگويد فلان شخص به تو پناه برده .
مؤلف: بيعت «جنّيان» با پيامبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه نماز و روزه و ساير واجبات را به جاى آورند، مطلبى است كه خداى تعالى آن را تصديق فرموده، آن جا كه در اوائل همين سوره، سخن آنان را حكايت كرده كه گفتند: «آمَنّا بِهِ»، و نيز گفتند: «وَ أنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدى آمنّا بِهِ». و اما اين كه عبادات جنيان و مخصوصا زكات و جهادشان به چه نحو است، براى ما مجهول است، و عذرخواهى اول آنان هم، خيلى براى ما روشن نيست.
و نيز در همان كتاب در تفسير آيه «'''فمن يومن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا'''» آمده كه فرمود: «'''بخس '''» به معناى نقصان و «'''رهق '''» به معناى عذاب است .
 
و از عالم سؤ ال شد آيا مؤ منين از جن داخل بهشت مى شوند؟ فرمود: نه ، و ليكن خداى تعالى بين بهشت و دوزخ حظيره ها و دشتهايى دارد كه مؤ منين جن و فاسقان شيعه در آنجا منزل مى كنند.
و در تفسير قمى، به سند خود، از زراره روايت كرده كه گفت: من از امام باقر «عليه السلام»، از آيه «وَ أنّه كَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الجِنّ فَزادُوهُم رَهَقاً» پرسيدم. فرمود: رسم دوره جاهليت اين بود كه مردى راه مى افتاد تا به نزد كاهن برود، و معتقد بود شيطان به كاهن وحى مى كند، و از كاهن مى خواست تا به شيطان بگويد فلان شخص به تو پناه برده.
مؤ لف : گويا منظور از اين حظيره ها بعضى از درجات بهشت باشد، كه پايين تر از بهشت صالحان است .
 
اين را هم بايد دانست كه در بعضى از روايات از طرق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هدى و طريقه بر ولايت على (عليه السلام ) تطبيق شده . كه صرفا همان تطبيق كلى بر مصداق است نه تفسير.
و نيز در همان كتاب، در تفسير آيه: «فَمَن يُؤمِن بِرَبّه فَلا يَخَافُ بَخساً وَ لا رَهَقاً» آمده كه فرمود: «بَخس» به معناى نقصان، و «رَهَق»، به معناى عذاب است.
 
و از عالم سؤال شد: آيا مؤمنين از جن داخل بهشت مى شوند؟ فرمود: نه، وليكن خداى تعالى بين بهشت و دوزخ، حظيره ها و دشت هايى دارد كه مؤمنين جن و فاسقان شيعه در آن جا منزل مى كنند.
 
مؤلف: گويا منظور از اين حظيره ها، بعضى از درجات بهشت باشد، كه پايين تر از بهشت صالحان است.
اين را هم بايد دانست كه در بعضى از روايات، از طرق ائمّه اهل بيت «عليهم السلام»، «هدى» و «طريقه» بر ولايت على «عليه السلام» تطبيق شده؛ كه صرفا همان تطبيق كلى بر مصداق است، نه تفسير.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۵ </center>
<span id='link51'><span>
<span id='link51'><span>
==آيات ۱۸ - ۲۸، سوره جّن ==
 
وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(۱۸)
==آيات ۱۸ - ۲۸  سوره جّن ==
وَ أَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(۱۸)
 
وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً(۱۹)
وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً(۱۹)
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً(۲۰)
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً(۲۰)
قُلْ إِنى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً(۲۱)
 
قُلْ إِنى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً(۲۲)
قُلْ إِنّى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً(۲۱)
إِلا بَلَغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَتِهِ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً(۲۳)
 
قُلْ إِنّى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً(۲۲)
 
إِلا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَاتِهِ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً(۲۳)
 
حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً(۲۴)
حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً(۲۴)
قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً(۲۵)
قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً(۲۵)
عَلِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً(۲۶)
 
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً(۲۶)
 
إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً(۲۷)
إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً(۲۷)
لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسلَتِ رَبهِمْ وَ أَحَاط بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحْصى كلَّ شىْءٍ عَدَدَا(۲۸)
 
ترجمه آيات  
لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسلَاتِ رَبهِمْ وَ أَحَاط بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحْصى كلَّ شىْءٍ عَدَدَا(۲۸)
و اينكه مساجد از آن خداست پس با خدا احدى را مخوانيد (۱۸).
 
و اينكه وقتى بنده خدا (محمد ) برخاست تا او را عبادت كند جمعيت بسيارى دورش جمع شدند (۱۹).
<center> «'''ترجمه آيات'''» </center>
 
و اين كه مساجد از آن خداست، پس با خدا احدى را مخوانيد (۱۸).
 
و اين كه وقتى بنده خدا (محمّد) برخاست تا او را عبادت كند، جمعيت بسيارى دورش جمع شدند (۱۹).
 
(اى محمد) بگو من تنها پروردگارم را مى خوانم و احدى را در عبادتم شريك او نمى سازم (۲۰).
(اى محمد) بگو من تنها پروردگارم را مى خوانم و احدى را در عبادتم شريك او نمى سازم (۲۰).
بگو من به خودى خودم هيچ نفع و ضررى و هيچ رشد و هدايتى را بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من به جز او هيچ پناهگاهى ندارم (۲۲).
 
بگو من به خودى خودم، هيچ نفع و ضررى و هيچ رشد و هدايتى را، برای شما مالک نیستم  (۱ ۲).
 
بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من به جز او، هيچ پناهگاهى ندارم (۲۲).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۶ </center>
تنها وظيفه من رساندن رسالتهاى او به مردم است و كسى كه خدا و رسولش را نافرمانى كند آتش جهنم براى ابد نصيبش خواهد شد (۲۳).
تنها وظيفه من رساندن رسالت هاى او به مردم است و كسى كه خدا و رسولش را نافرمانى كند، آتش جهنم براى ابد نصيبش خواهد شد (۲۳).
كفار همچنان رسول خدا را ضعيف و خوار مى شمارند تا روزى كه ببينند آنچه را كه وعده داده شده بودند، پس به زودى به دست خواهند آورد كه ياور چه كسى ناتوان و اندك است (۲۴).
 
بگو من خود نمى دانم كه آن عذابى كه وعده اش رابه شما داده اند نزديك است و يا پروردگارم مدتى براى آن مقرر فرموده (۲۵).
كفار همچنان رسول خدا را ضعيف و خوار مى شمارند، تا روزى كه ببينند آنچه را كه وعده داده شده بودند، پس به زودى به دست خواهند آورد كه ياور چه كسى ناتوان و اندك است (۲۴).
عالم به غيب اوست پس جز او كسى غيب نمى داند چون او كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند (۲۶).
 
مگر كسى از رسولان را كه شايسته و مرضى اين كار بداند كه خدا براى چنين كسانى از پيش رو و پشت سر حافظانى در كمين مى گمارد (۲۷).
بگو من خود نمى دانم كه آن عذابى كه وعده اش را به شما داده اند، نزديك است و يا پروردگارم مدتى براى آن مقرر فرموده (۲۵).
تا معلوم كند آيا رسالات پروردگار خود را ابلاغ كردند يا نه و او بدانچه در نفس رسولان است نيز احاطه دارد و عدد هر چيزى را شمرده دارد (۲۸).
 
بيان آيات  
عالِم به غيب اوست، پس جز او كسى غيب نمى داند، چون او كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند (۲۶).
در اين آيات مساءله نبوت تسجيل شده ، و مساءله وحدانيت خداى تعالى و مساءله معاد را به عنوان نتيجه از داستان جن ذكر مى كند.
 
وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً
مگر كسى از رسولان را كه شايسته و مرضىّ اين كار بداند، كه خدا براى چنين كسانى، از پيشِ رو و پشت سر، حافظانى در كمين مى گمارد (۲۷).
اين آيه عطف است بر آيه «'''انه استمع '''» و جمله «'''ان المساجد لله '''» به منزله تعليل براى جمله بعد است كه مى فرمايد: «'''پس با خدا احدى را نپرستيد و نخوانيد'''»، پس در حقيقت تقدير آيه چنين است : «'''لا تدعوا مع اللّه حدا غيره لان المساجد لله :با خدا احدى غير او را مخوانيد، براى اينكه مساجد تنها مال او است '''». و مراد از دعا عبادت و پرستش است ، در جاى ديگر هم عبادت را دعا و دعا را عبادت خوانده و فرموده : «'''و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين '''».
 
تا معلوم كند آيا رسالات پروردگار خود را ابلاغ كردند يا نه و او بدانچه در نفس رسولان است، نيز احاطه دارد و عدد هر چيزى را شمرده دارد (۲۸).
 
<center> «'''بیان آيات'''» </center>
 
در اين آيات، مسأله نبوت تسجيل شده، و مسأله وحدانيت خداى تعالى و مسأله معاد را به عنوان نتيجه از داستان جن ذكر مى كند.
 
«'''وَ أَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً'''»:
 
اين آيه عطف است بر آيه «أنّه استَمَعَ»، و جمله «أنّ المَسَاجِدَ لله» به منزله تعليل براى جمله بعد است كه مى فرمايد: «پس با خدا احدى را نپرستيد و نخوانيد». پس در حقيقت، تقدير آيه چنين است: «لا تَدعُوا مَعَ اللّه أحداً غَيرَهُ لِأنّ المَسَاجِدَ لله: با خدا احدى غير او را مخوانيد، براى اين كه مساجد تنها مالِ اوست».  
 
و مراد از «دعا»، عبادت و پرستش است. در جاى ديگر هم، عبادت را دعا و دعا را عبادت خوانده و فرموده: «وَ قَالَ رَبّكُمُ ادعُونِى أستَجِب لَكُم إنّ الّذِينَ يَستَكبِرُونَ عَن عِبَادَتِى سَيَدخُلُونَ جَهَنّم دَاخِرِين».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۷ </center>
<span id='link52'><span>
<span id='link52'><span>
==وجوه مختلف درباره مراد از اينكه مساجد از آن خدا است (و انّ المساجد للّه ...) ==
 
مفسرين در اينكه منظور از «'''مساجد'''» چيست اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: مراد از آن ، كعبه است . بعضى گفته اند: مسجد الحرام است . بعضى آن را مسجد الحرام و مسجد الاقصى دانسته اند. و اشكالى كه به اين سه قول وارد است اين است كه كلمه «'''مساجد'''» جمع است ، و با يك مسجد و دو مسجد منطبق نمى شود.
==وجوه مختلف در اين كه «مساجد»، از آنِ خدا است ==
بعضى ديگر گفته اند: همه حرم است . اين قول هم بدون دليل حرف زدن است . بعضى گفته اند: همه سطح زمين است ، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: «'''همه زمين را براى من مسجد و طهور كردند'''»، اين حديث هم به بيش از اين دلالت ندارد كه امت اسلام مى توانند در هر نقطه از زمين نماز بخوانند، به خلاف آنچه از كيش يهود و نصارى مشهور است كه نمازشان تنها بايد در كنيسه و كليسا واقع شود حديث تنها جواز را مى رساند، و اما اينكه همه زمين را مسجد بخواند تا هر جا كلمه مساجد گفته شد شامل قطعه قطعه هاى سطح زمين گردد چنين دلالتى ندارد.
مفسران در اين كه منظور از «مَسَاجد» چيست، اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: مراد از آن، كعبه است. بعضى گفته اند: مسجد الحرام است. بعضى آن را مسجد الحرام و مسجد الاقصى دانسته اند. و اشكالى كه به اين سه قول وارد است، اين است كه كلمه «مَسَاجِد» جمع است، و با يك مسجد و دو مسجد منطبق نمى شود.
بعضى هم گفته اند: مراد از آن نمازها است كه جز براى خدا خوانده نمى شود، اين نيز بدون دليل سخن گفتن است .
 
و از امام جواد (عليه السلام ) روايت شده كه مراد از مساجد اعضاى هفتگانه بدن آدمى است كه در هنگام سجده بايد روى زمين قرار گيرد و عبارتند از: پيشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو و دو سر انگشتان بزرگ پا، كه روايتش به زودى در بحث روايتى از نظر شما خواهد گذشت ان شاء الله ، و همين معنا از سعيد بن جبير و فراء و زجاج نيز نقل شده .
بعضى ديگر گفته اند: همۀ حرم است. اين قول هم بدون دليل حرف زدن است. بعضى گفته اند: همه سطح زمين است، چون رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «همۀ زمين را براى من مسجد و طهور كردند». اين حديث هم، به بيش از اين دلالت ندارد كه امت اسلام مى توانند در هر نقطه از زمين نماز بخوانند، به خلاف آنچه از كيش يهود و نصارا مشهور است كه نمازشان، تنها بايد در كنيسه و كليسا واقع شود. حديث تنها جواز را مى رساند، و اما اين كه همه زمين را مسجد بخواند، تا هرجا كلمه «مساجد» گفته شد، شامل قطعه قطعه هاى سطح زمين گردد، چنين دلالتى ندارد.
و اما با در نظر گرفتن اين حديث آنچه به نظر ما مناسبتر است اين است كه بگوييم : مراد از ((براى خدا بودن مواضع سجده از انسان اين است كه مواضع هفتگانه سجود تشريعا به خدا اختصاص دارد (نه اينكه غير از اين هفت عضو از بدن انسان ملك خدا نيست . نه ، همه ملك تكوينى خدا هست و اين هفت عضو تشريعا هم از آن خداست ) و مراد از «'''دعاء'''» كه فرموده «'''پس غير خدا را نخوانيد'''» نيز همان سجده است ، چون روشن ترين مظاهر و مصاديق عبادت و يا خصوص نماز همان سجده است ، و اصلا نماز به خاطر سجده است ، كه عبادت ناميده مى شود.
 
بعضى هم گفته اند: مراد از آن، نمازها است كه جز براى خدا خوانده نمى شود. اين نيز، بدون دليل سخن گفتن است.
 
و از امام جواد «عليه السلام» روايت شده كه: مراد از «مساجد»، اعضاى هفتگانه بدن آدمى است كه در هنگام سجده بايد روى زمين قرار گيرد و عبارتند از: پيشانى، دو كف دست، دو سرِ زانو، و دو سرِ انگشتان بزرگ پا، كه روايتش به زودى، در بحث روايتى از نظر شما خواهد گذشت إن شاء الله، و همين معنا از سعيد بن جبير و فراء و زجاج نيز نقل شده.
 
و اما با در نظر گرفتن اين حديث آنچه به نظر ما مناسب تر است، اين است كه بگوييم: مراد از «براى خدا بودن» مواضع سجده از انسان، اين است كه مواضع هفتگانه سجود، تشريعا به خدا اختصاص دارد (نه اين كه غير از اين هفت عضو از بدن انسان، مِلك خدا نيست. نه، همه مِلك تكوينى خدا هست و اين هفت عضو، تشريعا هم از آنِ خداست). و مراد از «دعا» - كه فرموده «پس غير خدا را نخوانيد» - نيز همان سجده است. چون روشن ترين مظاهر و مصاديق عبادت و يا خصوص نماز، همان سجده است، و اصلا نماز به خاطر سجده است، كه عبادت ناميده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۸ </center>
و معناى آيه اين است كه : بگو به من وحى شده كه چند نفر جنى چنين و چنان كردند، و نيز به من وحى شده كه اعضاى سجده مختص به خداى تعالى است ، پس سجده را تنها براى خدا كنيد، و اين اعضا را در سجده براى او بكار بنديد - و يا او را تنها با اين اعضا عبادت كنيد - و سجده مكنيد و يا عبادت مكنيد غير او را.
و معناى آيه اين است كه: بگو به من وحى شده كه چند نفر جنّى، چنين و چنان كردند، و نيز به من وحى شده كه اعضاى سجده مختص به خداى تعالى است. پس سجده را تنها براى خدا كنيد، و اين اعضا را در سجده براى او به كار بنديد - و يا او را تنها با اين اعضا عبادت كنيد - و سجده مكنيد و يا عبادت مكنيد غير او را.
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>
==مراد از كسانى كه چون پيامبر (صلى اللّه عليه وآله ) به نماز مى ايستاد در اطرافشگرد مى آمدند (كاد و يكونون عليه لبدا) ==
 
وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً
==مراد از كسانى كه هنگام نماز پيامبر«ص»، در اطرافش جمع مى شدند==
كلمه «'''لبد'''» - به كسره لام و فتحه باء جمع لبده - به ضمه لام و سكون باء - است ، و لبده به معناى مجتمعى متراكم و فشرده است ، و منظور از كلمه «'''عبد الله '''» رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، آيه بعدى هم بر اين معنا دلالت دارد. و اگر از آن جناب تعبير به عبد اللّه كرده براى اين بود كه به منزله زمينه چينى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: «'''قل انما ادعوا ربى '''»، و مناسبتر با سياق آيات بعدى اين است كه ضمير جمع در «'''كادوا'''» و در «'''يكونون '''» به مشركين برگردد، چون مشركين بودند كه بر آن جناب در هنگامى كه نماز و قرآن مى خواند ازدحام كرده و استهزايش نمودند، و صداى خود را بلند مى كردند، تا به طورى كه گفته اند صداى آن جناب بگوش كسى نرسد.
«'''وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً'''»:
و معناى آيه اين است كه : وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بر مى خاست تا خدا را با نماز عبادت كند، مشركين آنقدر به طرفش مى آمدند كه نزديك مى شد جمعيت انبوهى بشوند.
 
بعضى از مفسرين گفته اند: دو ضمير مذكور به جن بر مى گردد، و اين جنيان بودند كه پيرامون آن جناب جمع شده ، تراكم مى كردند و از در تعجب از آنچه از آن جناب مى ديدند از عبادتش و از تلاوت قرآن به آن جناب خيره مى نگريستند، چون چنين چيزى تا آن روز نديده و نشنيده بودند.
كلمه «لبَد» - به كسره لام و فتحه باء جمع لُبده - به ضمه لام و سكون باء - است، و «لُبده»، به معناى مجتمعى متراكم و فشرده است. و منظور از كلمه «عَبدُ الله»، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. آيه بعدى هم بر اين معنا دلالت دارد. و اگر از آن جناب تعبير به «عبد اللّه» كرده، براى اين بود كه به منزله زمينه چينى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: «قُل إنّما أدعُوا رَبّى'»، و مناسب تر با سياق آيات بعدى اين است كه ضمير جمع در «كَادُوا» و در «يَكوُنُونَ» به مشركان برگردد. چون مشركان بودند كه بر آن جناب در هنگامى كه نماز و قرآن مى خواند، ازدحام كرده و استهزايش نمودند، و صداى خود را بلند مى كردند، تا به طورى كه گفته اند، صداى آن جناب به گوش كسى نرسد.
بعضى ديگر گفته اند: ضميرها به مؤ منين و گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )بر مى گردد، آنان بودند كه دور آن جناب جمع شده ، و در نماز به وى اقتدا مى كردند، و وقتى قرآن مى خواند سكوت محض مى شدند تا كلام خدا را بشنوند. ولى اين دو وجه آنطور كه بايد با سياق آيات بعدى نمى سازد، همچنان كه قبلا هم اشاره شد.
 
قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً
و معناى آيه اين است كه: وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى خاست تا خدا را با نماز عبادت كند، مشركان آن قدر به طرفش مى آمدند، كه نزديك مى شد جمعيت انبوهى بشوند.
در اين آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) امر فرموده تا وجه عبادت خود را براى آنان بيان كند، به بيانى كه حيرت و تعجب آنان را بر طرف سازد، چون گفتيم از آن جناب اعمالى ديده بودند و سخنانى شنيده بودند كه تا آن روز از احدى نه ديده و نه شنيده بودند، و اين تعجب وادارشان كرده بود عمل آن جناب را حمل بر نوعى حيله و مكر نموده ، بگويند با اين خدعه مى خواهد بتهاى ما را از بين ببرد، تا به اغراض مادى خود برسد.
 
بعضى از مفسران گفته اند: دو ضمير مذكور به «جن» بر مى گردد، و اين جنّيان بودند كه پيرامون آن جناب جمع شده، تراكم مى كردند و از درِ تعجب از آنچه از آن جناب مى ديدند، از عبادتش و از تلاوت قرآن، به آن جناب خيره مى نگريستند. چون چنين چيزى تا آن روز نديده و نشنيده بودند.
 
بعضى ديگر گفته اند: ضميرها به مؤمنان و گروندگان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد. آنان بودند كه دور آن جناب جمع شده، و در نماز به وى اقتدا مى كردند. و وقتى قرآن مى خواند، سكوت محض مى شدند تا كلام خدا را بشنوند. ولى اين دو وجه آن طور كه بايد، با سياق آيات بعدى نمى سازد، همچنان كه قبلا هم اشاره شد.
 
«'''قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبّى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً'''»:
 
در اين آيه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» امر فرموده تا وجه عبادت خود را براى آنان بيان كند، به بيانى كه حيرت و تعجب آنان را بر طرف سازد. چون گفتيم از آن جناب اعمالى ديده بودند و سخنانى شنيده بودند كه تا آن روز، از احدى، نه ديده و نه شنيده بودند. و اين تعجب، وادارشان كرده بود عمل آن جناب را حمل بر نوعى حيله و مكر نموده، بگويند با اين خدعه، مى خواهد بت هاى ما را از بين ببرد، تا به اغراض مادى خود برسد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۹ </center>
و حاصل آن بيان كه چنين اثرى را دارد اين است كه بگويد: من از آنچه مى بينيد انجام مى دهم هيچ مقصدى از آن مقاصد كه در نظر شما است و مرا به آن متهم مى كنيد ندارم ، تنها و تنها پروردگار يگانه ام را مى خوانم ، و احدى را شريك او نمى گيرم ، و عبادت انسان نسبت به كسى كه او را پروردگار خود شناخته چيزى نيست كه مورد ملامت و تعجب قرار گيرد.
و حاصل آن بيان كه چنين اثرى را دارد، اين است كه بگويد: من از آنچه مى بينيد انجام مى دهم، هيچ مقصدى از آن مقاصد كه در نظر شما است و مرا به آن متهم مى كنيد، ندارم. تنها و تنها پروردگار يگانه ام را مى خوانم، و احدى را شريك او نمى گيرم، و عبادت انسان نسبت به كسى كه او را پروردگار خود شناخته، چيزى نيست كه مورد ملامت و تعجب قرار گيرد.
<span id='link54'><span>
<span id='link54'><span>
==بيان موقعيت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نسبت به پروردگار و نسبت به مردم ==
 
قُلْ إِنى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً
==بيان جایگاه پيامبر«ص»، نسبت به پروردگار و نسبت به مردم ==
آنچه از سياق آيات كريمه استفاده مى شود اين است كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به دستور پروردگار موقعيت خود نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم را بيان كرده ، درباره موقعيتى كه نسبت به خداى تعالى دارد گفته كه من او را مى خوانم و كسى را شريك او نمى دانم ، «'''انما ادعوا ربى و لا اشرك به احدا'''» و درباره موقعيتش نسبت به مردم فرموده : من هم بشرى مثل شمايم ، و مثل شما مالك رشد و ضرر خودم نيستم ، تا چه رسد به اينكه با اراده خودم به شما ضرر برسانم ، و يا با قدرتى كه دارم شما را به خيرى كه خودم مى خواهم ارشاد كنم ، بلكه من تنها ماءمورى از ناحيه خدا هستم كه شما را دعوت كنم ، و جز امتثال او چاره اى ندارم ، و كسى كه مرا از كيفر خدا پناه دهد سراغ ندارم ، نه تنها من سراغ ندارم بلكه چنين ملجا و پناهى براى مخالفان و عصيانگران او وجود ندارد، نه براى من و نه براى شما، پس شما هم چاره اى جز اطاعت خدا و رسولش نداريد و كسى كه خدا و رسولش را عصيان كند، آتش جهنم را دارد، كه در آن تا ابد جاودانه بسر ببرد، و به زودى يعنى وقتى وعده خدا را ببينيد همه خواهيد فهميد.
«'''قُلْ إِنى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً'''»:
و لازمه اين سياق اين است كه مراد از «'''مالكيت ضرر'''»، قدرت بر واقع ساختن ضرر بر مشركين باشد، هر وقت كه بخواهد. و مراد از «'''مالكيت رشد'''»، قدرت بر رساندن نفع به ايشان از راه اصابه واقع باشد. و بنابر اين ، معناى آيه اين مى باشد كه : من ادعا نمى كنم كه مى توانم به شما ضرر و يا نفع برسانم . بعضى گفته اند: مراد از ضرر، «'''غى '''» (گمراهى و خطا) است ، كه در مقابلش رشد را آورده ، و تعبير از «'''غى '''» به ضرر از باب تعبير به مسبب از سبب است .
 
آنچه از سياق آيات كريمه استفاده مى شود، اين است كه: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به دستور پروردگار، موقعيت خود نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم را بيان كرده. درباره موقعيتى كه نسبت به خداى تعالى دارد، گفته كه: من او را مى خوانم و كسى را شريك او نمى دانم: «إنّما أدعُوا رَبّى وَ لا أشرِكُ بِهِ أحداً». و درباره موقعيتش نسبت به مردم فرموده: من هم بشرى مثل شمايم، و مثل شما، مالك رشد و ضرر خودم نيستم. تا چه رسد به اين كه با اراده خودم، به شما ضرر برسانم، و يا با قدرتى كه دارم، شما را به خيرى كه خودم مى خواهم ارشاد كنم؛ بلكه من تنها مأمورى از ناحيه خدا هستم كه شما را دعوت كنم، و جز امتثال او چاره اى ندارم. و كسى كه مرا از كيفر خدا پناه دهد، سراغ ندارم. نه تنها من سراغ ندارم، بلكه چنين ملجأ و پناهى براى مخالفان و عصيانگران او وجود ندارد. نه براى من و نه براى شما. پس شما هم، چاره اى جز اطاعت خدا و رسولش نداريد و كسى كه خدا و رسولش را عصيان كند، آتش جهنم را دارد، كه در آن تا ابد جاودانه به سر ببرد. و به زودى، يعنى وقتى وعده خدا را ببينيد، همه خواهيد فهميد.
 
و لازمه اين سياق اين است كه: مراد از «مالكيت ضرر»، قدرت بر واقع ساختن ضرر بر مشركان باشد، هر وقت كه بخواهد. و مراد از «مالكيت رشد»، قدرت بر رساندن نفع به ايشان از راه اصابه واقع باشد. و بنابراين، معناى آيه اين مى باشد كه: من ادعا نمى كنم كه مى توانم به شما ضرر و يا نفع برسانم. بعضى گفته اند: مراد از ضرر، «غى» (گمراهى و خطا) است، كه در مقابلش رشد را آورده، و تعبير از «غَىّ» به ضرر، از باب تعبير به مسبّب از سبب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۰ </center>
قُلْ إِنى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلا بَلَغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَتِهِ
«'''قُلْ إِنى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسالَاتِهِ'''»:
فعل «'''يجيرنى '''» از مصدر «'''اجاره '''» است ، كه به معناى دادن جوار (پناه و همسايگى ) است ، و حكم جوار دادن اين است كه جوار دهنده بايد از پناهنده خود حمايت كند، و جلو هر كسى را كه بخواهد به او آسيب رساند بگيرد، و ظاهرا كلمه «'''ملتحد'''» اسم مكان و به معناى محلى باشد كه شخص مورد آسيب خود را به آن محل كنار بكشد، تا از شرى كه متوجه او است ايمان بماند. ولى بعضى گفته اند: اين كلمه به معناى محل دخول است ، و جمله من دونه متعلق به اين كلمه ، و به منزله قيدى توضيحى براى آن است ، و ضمير در آن به خداى تعالى بر مى گردد، و كلمه «'''بلاغرر الحكم ،صفحه '''» به معناى تبليغ است .
 
و استثناى «'''الا بلاغا'''» استثنا از كلمه «'''ملتحدا'''» است ، و جمله «'''من الله '''» متع لق است به مقدر، و تقدير آن «'''كائنا من الله '''» است ، هر چند كه شايد به ذهن برسد كه متعلق به كلمه «'''بلاغا'''» باشد، ولى نمى تواند متعلق به آن باشد، براى اينكه ماده بلاغ اگر بخواهد متعدى شود با حرف «'''عن '''» متعدى مى شود نه با حرف من ، و به همين جهت است كه بعضى از همانهايى كه «'''من الله '''» را متعلق به «'''بلاغا'''» دانسته اند گفته اند: كلمه «'''من '''» در اينجا به معناى «'''عن '''» است ، و معناى جمله به هر حال اين است كه : من تفاوتى با شما ندارم ، به جز تبليغ اسما و صفاتى كه خدا داراى آن است .
فعل «يُجِيرنِى» از مصدر «اجاره» است، كه به معناى دادن جوار (پناه و همسايگى) است. و حكم جوار دادن اين است كه جوار دهنده بايد از پناهنده خود حمايت كند، و جلو هر كسى را كه بخواهد به او آسيب رساند، بگيرد. و ظاهرا كلمه «مُلتَحَد»، اسم مكان و به معناى محلى باشد كه شخص مورد آسيب خود را به آن محل كنار بكشد، تا از شرى كه متوجه اوست، ايمن بماند. ولى بعضى گفته اند: اين كلمه به معناى محل دخول است، و جمله «مِن دُونِهِ» متعلق به اين كلمه، و به منزله قيدى توضيحى براى آن است، و ضمير در آن، به خداى تعالى بر مى گردد. و كلمه «بلاغ» به معناى تبليغ است.
و در باره كلمه «'''و رسالاته '''» بعضى گفته اند: عطف است بر كلمه «'''بلاغا'''»، و تقدير كلام «'''الا بلاغا من اللّه و الا رسالاته '''» است . بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر كلمه جلاله «'''الله '''»، و كلمه «'''من '''» به معناى «'''عن '''» است ، و معناى جمله «'''الا بلاغا عن اللّه و عن رسالاته '''» است .
 
و استثناى «إلّا بَلاغاً»، استثنا از كلمه «مُلتَحداً» است. و جمله «مِنَ الله» متعلق است به مقدر، و تقدير آن «كَائناً مِنَ الله» است. هرچند كه شايد به ذهن برسد كه متعلق به كلمه «بَلاغاً» باشد، ولى نمى تواند متعلق به آن باشد. براى اين كه ماده «بلاغ» اگر بخواهد متعدى شود، با حرف «عَن» متعدى مى شود، نه با حرف «مِن». و به همين جهت است كه بعضى از همان هايى كه «مِنَ الله» را متعلق به «بَلاغاً» دانسته اند، گفته اند: كلمه «مِن» در اين جا، به معناى «عَن» است، و معناى جمله به هرحال اين است كه: من تفاوتى با شما ندارم، به جز تبليغ اسما و صفاتى كه خدا داراى آن است.
 
و در باره كلمه «وَ رِسَالاته» بعضى گفته اند: عطف است بر كلمه «بَلاغاً»، و تقدير كلام «إلّا بَلاغاً مِنَ اللّه وَ إلّا رِسَالاتِه» است. بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر كلمه جلاله «الله»، و كلمه «مِن»، به معناى «عَن» است، و معناى جمله «إلّا بَلاغاً عَنِ اللّه وَ عَن رِسَالاتِه» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۱ </center>
و در باره اينكه كلمه «'''الا'''» بلاغ و رسالات را از چه چيزى استثناء مى كند قولى ديگر هست ، و آن اين است كه : مستثنى منه مفعول جمله «'''لا املك '''» است ، و معناى آيه اين است كه من براى شما نه مالك ضررى هستم و نه رشد، تنها چيزى را كه مالك هستم بلاغ از خدا و رسالات او است . ليكن يك مطلب در آيه هست كه اين توجيه را بعيد مى سازد، و آن اين است كه اگر اينطور بود ديگر نمى بايست جمله «'''لن يجيرنى من اللّه احد...'''» - كه كلامى از نو و استينافى است - بين مستثنى و مستثنى منه فاصله شود، و از اينكه مى بينيم فاصله شده مى فهميم كه مستثنى منه ضرا و رشدا نيست .
و در باره اين كه كلمه «إلّا» بلاغ و رسالات را از چه چيزى استثناء مى كند، قولى ديگر هست، و آن اين است كه: مستثنى منه مفعول، جمله «لا أملّكُ» است، و معناى آيه اين است كه: من براى شما نه مالك ضررى هستم و نه رشد، تنها چيزى را كه مالك هستم بلاغ از خدا و رسالات اوست. ليكن يك مطلب در آيه هست كه اين توجيه را بعيد مى سازد و آن، اين است كه اگر اين طور بود، ديگر نمى بايست جمله «لَن يُجِيرَنِى مِنَ اللّه أحد...» - كه كلامى از نو و استينافى است - بين مستثنى و مستثنى منه فاصله شود، و از اين كه مى بينيم فاصله شده، مى فهميم كه مستثنى منه «ضرا» و «رشدا» نيست.
و معناى دو آيه بنابر آنچه ما گفتيم اين است : بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من بدون او هيچ ملتحد و مكانى كه بتوان به آنجا پناه برد نمى يابم الا تبليغ از او يعنى الا اينكه آنچه دستورم داده امتثال كنم و به شما برسانم و آن دستور اين است كه اسما و صفاتش را براى شما بيان كنم . و الا اينكه رسالتهايى را كه درباره شرايع دين دارد به شما برسانم .
 
وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً
و معناى دو آيه بنابر آنچه ما گفتيم، اين است: بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من بدون او هيچ ملتحد و مكانى كه بتوان به آن جا پناه برد، نمى يابم، الا تبليغ از او. يعنى الا اين كه آنچه دستورم داده، امتثال كنم و به شما برسانم. و آن دستور اين است كه اسما و صفاتش را براى شما بيان كنم. و الا اين كه رسالت هايى را كه درباره شرايع دين دارد، به شما برسانم.
مفرد آوردن ضمير در «'''له '''» با اينكه عاصيان خدا و رسول يك نفر نيستند به اعتبار لفظ «'''من - كسى كه '''» است همچنان كه جمع آوردن در «'''خالدين '''» به اعتبار معناست و عطف رسول بر خدا در جمله «'''و من يعص اللّه و رسوله '''» بدين جهت بوده كه عصيان رسول هم عصيان خدا است چون رسول چيزى به جز رسالات خدا ندارد و معلوم است كه رد چنين كسى رد بر خداى سبحان است و طاعتش هم طاعت خداى تعالى است همچنان كه در جاى ديگر هم فرمود: «'''من يطع الرسول فقد اطاع الله '''». و مراد از «'''معصيت '''» - به طورى كه سياق آيات سابق شهادت مى دهد - نافرمانى خدا در دستوراتى است كه درباره اصول دين دارد، مانند توحيد و نبوت و معاد و ساير متفرعات آن .
 
بنابر اين ، وعده و تهديد به خلود در آتش كه در آيه آمده ، تنها شامل كفار و منكرين اصول دين مى شود، نه هر عاصى و گنهكار و متخلف از فروع دين ، پس اينكه بعضى ها با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه : هر گنهكارى مخلد در آتش است ، استدلال صحيحى نيست .
«'''وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً'''»:
و از ظاهر كلام بر مى آيد كه جمله «'''و من يعص الله ...'''» جزو كلام خداى سبحان است ، نه اينكه تتمه كلام رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) باشد.
 
مفرد آوردن ضمير در «لَهُ» با اين كه عاصيان خدا و رسول يك نفر نيستند، به اعتبار لفظ «مَن: كسى كه» است. همچنان كه جمع آوردن در «خَالِدينَ» به اعتبار معناست و عطف رسول بر خدا، در جمله «وَ مَن يَعصِ اللّه وَ رَسُولَهُ»، بدين جهت بوده كه عصيان رسول هم، عصيان خدا است. چون رسول چيزى به جز رسالات خدا ندارد و معلوم است كه ردّ چنين كسى، ردّ بر خداى سبحان است و طاعتش هم، طاعت خداى تعالى است. همچنان كه در جاى ديگر هم فرمود: «مَن يُطِع الرّسُولَ فَقَد أطاعَ الله». و مراد از «معصيت» - به طورى كه سياق آيات سابق شهادت مى دهد - نافرمانى خدا در دستوراتى است كه درباره اصول دين دارد. مانند توحيد و نبوت و معاد و ساير متفرعات آن.
 
بنابراين، وعده و تهديد به خلود در آتش كه در آيه آمده، تنها شامل كفار و منكران اصول دين مى شود، نه هر عاصى و گنهكار و متخلّف از فروع دين. پس اين كه بعضى ها با اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه: هر گنهكارى مخلّد در آتش است، استدلال صحيحى نيست.
 
و از ظاهر كلام بر مى آيد كه جمله «وَ مَن يَعصِ الله...»، جزو كلام خداى سبحان است، نه اين كه تتمه كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۲ </center>
حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً
«'''حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً'''»:
كلمه «'''حتى '''» دلالت دارد بر معنايى كه مدخول حتى غايت آن معناست ، و از مدخول حتى يعنى جمله «'''اذا راوا...'''» به دست مى آيد كه مشركين در صدد استضعاف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بودند، و ياوران آن جناب - يعنى مؤ منين - را ضعيف مى شمردند، و عدد آنها را اندك مى دانستند، پس اين كلام دلالت دارد بر معنايى كه از كلام حذف شده ، و كلام غايت آن را بيان مى كند، مثلا چنين بوده كه «'''كفار همواره تو را استضعاف مى كردند و يارانت را ضعيف و اندك مى شمردند و مى شمردند، تا اينكه عذاب خدا را ديدند...'''».
 
و منظور از جمله «'''آنچه وعده داده شده اند'''» آتش جهنم است ، چون عذاب موعود در آيه همان است ، و آيه شريفه جزو كلام خداى تعالى و خطابى است كه به رسول گرامى خود كرده ، و اگر جزو كلام رسول (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بود، با در نظر گرفتن اينكه در اول آيه فرمود: «'''قل - بگو'''» بايد فرموده باشد «'''حتى اذا رايتم ما توعدون فستعلمون ... - تا روزى كه شما مشركين وعده خدا را ببينيد آن وقت مى فهميد....'''»
كلمه «حَتّى» دلالت دارد بر معنايى كه مدخولِ حتى، غايت آن معناست، و از مدخولِ حتّى، يعنى جمله «إذَا رَأوا...» به دست مى آيد كه مشركان در صدد استضعاف رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بودند، و ياوران آن جناب - يعنى مؤمنان - را ضعيف مى شمردند، و عدد آن ها را اندك مى دانستند. پس اين كلام دلالت دارد بر معنايى كه از كلام حذف شده، و كلام غايت آن را بيان مى كند. مثلا چنين بوده كه: «كفار، همواره تو را استضعاف مى كردند و يارانت را ضعيف و اندك مى شمردند و مى شمردند، تا اين كه عذاب خدا را ديدند...».
قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً
 
كلمه «'''امد'''» به معناى غايت است ، و آيه شريفه به منزله پيش گيرى از يك توهمى است كه حال مشركين اقتضاى آن را دارد، گويا وقتى تهديد را شنيده اند پرسيده اند: اين تهديد چه روزى به وقوع مى پيوندد؟ در پاسخ به ايشان فرموده : بگو من نمى دانم نزديك است يا دور...
و منظور از جمله «آنچه وعده داده شده اند»، آتش جهنم است. چون عذاب موعود در آيه، همان است. و آيه شريفه جزو كلام خداى تعالى و خطابى است كه به رسول گرامى خود كرده، و اگر جزو كلام رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بود، با در نظر گرفتن اين كه در اول آيه فرمود: «قُل - بگو»، بايد فرموده باشد: «حَتّى إذَا رَأيتُم مَا تُوعَدُون فَسَتَعلَمُون... - تا روزى كه شما مشركان وعده خدا را ببينيد، آن وقت مى فهميد...».
عَلِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً
 
يعنى احدى را بر غيب خود اظهار نمى كند، و اظهار كسى بر هر چيز به معناى آن است كه او را در رسيدن به آن چيز كمك كنى و او را بر آن مسلط سازى . مى فرمايد: من كسى را براى احاطه به غيب خودم كمك نمى كنم ، و
«'''قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً'''»:
بر غيب خود مسلط نمى سازم . و كلمه «'''عالم الغيب '''» خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده ، و تقدير كلام هو عالم الغيب است ، و مفاد كلمه به كمك سياق اين است كه مى خواهد بفهماند علم غيب مختص به خداى تعالى است ، و علم او ظاهر و باطن سراسر عالم را فرا گرفته ، و به همين جهت براى نوبت دوم غيب را به خودش نسبت داد و فرمود: كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند، و نفرمود: كسى را بر آن مسلط نمى كند تا اختصاص را برساند، وگرنه نمى رسانيد.
 
كلمه «أمد» به معناى غايت است. و آيه شريفه به منزله پيشگيرى از يك توهمى است كه حال مشركان اقتضاى آن را دارد. گويا وقتى تهديد را شنيده اند، پرسيده اند: اين تهديد چه روزى به وقوع مى پيوندد؟ در پاسخ به ايشان فرموده: بگو من نمى دانم نزديك است، يا دور...
 
«'''عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً'''»:
 
يعنى احدى را بر غيب خود اظهار نمى كند، و اظهار كسى بر هر چيز، به معناى آن است كه او را در رسيدن به آن چيز كمك كنى و او را بر آن مسلط سازى. مى فرمايد: من كسى را براى احاطه به غيب خودم كمك نمى كنم، و بر غيب خود مسلط نمى سازم. و كلمه «عَالِمُ الغَيب»، خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير كلام: «هُوَ عَالِمُ الغَيب» است، و مفاد كلمه به كمك سياق اين است كه مى خواهد بفهماند علم غيب، مختص به خداى تعالى است، و علم او، ظاهر و باطن سراسر عالَم را فرا گرفته. و به همين جهت، براى نوبت دوم، غيب را به خودش نسبت داد و فرمود: كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند، و نفرمود: كسى را بر آن مسلط نمى كند تا اختصاص را برساند، و گرنه نمى رسانيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۳ </center>
و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى عالم به تمامى غيب ها است ، آن هم به علمى كه اختصاص به خودش دارد، پس هيچ كس از مردم را به غيب خود كه مختص به خودش مى باشد آگاه نمى كند، در نتيجه مفاد آيه سلب كلى است . هر چند بعضى از مفسرين اصرار ورزيده اند در اينكه مفاد آن سلب جزئى است ، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى تمامى غيب خود را در اختيار كسى قرار نمى دهد. و مويد گفتار ما ظاهر سياق آياتى است كه به زودى مى آيد.
و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى، عالِم به تمامى غيب ها است. آن هم به علمى كه اختصاص به خودش دارد. پس هيچ كس از مردم را به غيب خود - كه مختص به خودش مى باشد - آگاه نمى كند. در نتيجه مفاد آيه، سلب كلى است. هرچند بعضى از مفسران اصرار ورزيده اند در اين كه مفاد آن سلب جزیى است، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى، تمامى غيب خود را در اختيار كسى قرار نمى دهد. و مؤيّد گفتار ما، ظاهر سياق آياتى است كه به زودى مى آيد.





نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۷

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و حرف «فاء» كه در جمله «فَمَن يُؤمِن» آمده، براى اين است كه مطلب را نتيجه و فرع مطالب قبلى كند. البته در اين جا علت را تفريع بر معلول كرده، تا بفهماند حجت و علت ايمان آوردنشان به قرآن به محض شنيدن آن و بدون درنگ اين بوده كه هر كس به پروردگار خود ايمان داشته باشد، نه دچار ترس از «بَخس» مى شود و نه ترس از «رَهَق».

و حاصل معناى آيه اين است كه: ما وقتى قرآن را كه كتاب هدايت است شنيديم، بدون درنگ ايمان آورديم. براى اين كه هر كس به قرآن ايمان بياورد، در حقيقت به پروردگار خود ايمان آورده، و هر كس به پروردگار خود ايمان بياورد، ديگر ترس ندارد. نه ترس از نقصان در خير، كه مثلا خدا به ظلم، خير او را ناقص كند، و نه ترس از اين كه مكروه احاطه اش كند. چنين كسى ديگر چرا عجله نكند و بدون درنگ ايمان نياورد و در اقدام بر ايمان آوردن، ترديد كند كه مثلا نكند ايمان بياورم و دچار «بَخس» و «رَهَق» شوم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۰

ویژگی های دو طایفه جنّیان: مُسلِمُون و قَاسِطُون

«وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطونَ فَمَنْ أَسلَمَ فَأُولَئك تحَرَّوْا رَشداً»:

مراد از كلمه «مُسلِمُون» اين است كه ما تسليم امر خداييم. پس ‍ مسلمون كسانی اند كه امر را تسليم خدا كردند، و در هرچه بخواهد و دستور دهد، مطيع او هستند. و مراد از كلمه «قَاسِطُون»، مايلين به سوى باطل است. در مجمع البيان گفته كه: «قَاسِط» به معناى عدول كننده از حق است، بر خلاف كلمۀ «مُقسِط» كه به معناى عدول كننده به سوى حق است. و معناى آيه اين است كه: ما گروه جنيان، به دو طايفه تقسيم مى شويم: يك طايفه آن هايى كه تسليم امر خدا و مطيع او هستند. و طايفه ديگر، كسانى كه از تسليم شدن براى امر خدا - با اين كه حق است - عدول كرده و منحرف شده اند.

و كلمه «تَحَرّى» در جمله «فَمَن أسلَمَ فَأولئكَ تَحَرّوا رَشَداً» در مورد هر چيزى استعمال شود، به معناى گشتن براى يافتن آن است. و معناى جمله اين است كه: كسانى كه تسليم امر خدا شدند، آن ها در صدد يافتن واقع و پيدا كردن حق بر آمدند.

«وَ أَمَّا الْقَاسِطونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطباً»:

و اما منحرفان، هيزم جهنّم اند و در دوزخ با سوختن معذب مى شوند. جانشان مشتعل مى گردد. عينا نظير منحرفان از انس، كه قرآن كريم درباره آن ها فرموده: «فَاتّقُوا النّارَ الّتِى وَقُودُهَا النّاس».

بسيارى از مفسّران، جمله «فَمَن أسلَمَ فَأُولئكَ... لِجَهَنّمَ حَطباً» را تتمۀ كلام جن دانسته اند. خواسته اند بگويند مؤمنين از جن، با اين كلام خود، قوم خود را مخاطب قرار داده اند. ولى بعضى گفته اند: اين قسمت كلام خداى تعالى است، و خطاب در آن به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است.

«وَ أَلَّوِ استَقَامُوا عَلى الطرِيقَةِ لاَسقَيْنَاهُم مَّاءً غَدَقاً لِّنَفْتِنَهُمْ فِيهِ»:

كلمه «أن» در اول آيه، مخفّفه از «أنّ» - با تشديد - است و مراد از «طريقه»، طريقه اسلام است. و «استقامت بر طريقه»، به معناى ملازمت و ثبات بر اعمال و اخلاقى است كه ايمان به خدا و به آيات او، اقتضاى آن را دارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۱

و «مَاء غَدَق» به معناى آب بسيار است، و بعيد نيست از سياق استفاده شود كه جملۀ «لَأسقَينَاهُم مَاءً غَدَقاً»، مَثَلى باشد كه بخواهد توسعه در رزق را برساند. جمله «لِنَفتِنَهُم فِيه» هم، اين احتمال را تأييد مى كند، چون خداى تعالى غالبا با توسعه رزق، بندگان را امتحان مى كند.

پیامد استقامت بر طريقۀ اسلام، و فرجام اعراض از ياد خدا

و معناى آيه اين است: به درستى كه داستان از اين قرار است كه اگر جن و انس بر طريقه اسلام، يعنى تسليم خدا بودن استقامت بورزند، ما رزق بسيارى روزيشان مى كنيم، تا در رزقشان امتحانشان كنيم. در نتيجه، آيه شريفه در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «وَ لَو أنّ أهلَ القُرى آمَنُوا وَ اتّقوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكَاتٍ مِنَ السّمَاء وَ الأرض».

آيات شريفه، از اوائل سوره يعنى از جملۀ «إنّا سَمِعنَا قُرآناً عَجَباً» تا آيه مورد بحث، نقل كلام جنيان بود. در نتيجه آيه مورد بحث، عطف است بر جملۀ «أنّهَ استَمَعَ...»، و معناى مجموع معطوف و معطوف عليه، اين است كه: بگو به من وحى شد، كه جمعى از جن قرآن را شنيدند... و به من وحى شد كه اگر جنّ و انس بر طريقه اسلام استقامت بورزند، چنين و چنان مى شود.

«وَ مَن يُعْرِض عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسلُكْهُ عَذَاباً صعَداً»:

«عَذَاب صَعد»، آن عذابى است كه دائما بيشتر مى شود، و معذَّب را مغلوب تر مى كند. بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاقّ است.

و اعراض از ذكر خدا، لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم، همين است. و به همين جهت، به جاى اين كه ملزوم را بياورد و بفرمايد «وَ مَن لَم يَستَقِم عَلَى الطّرِيقَة يَسلُكهُ...»، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش، همين اعراض از ذكر خداست.

و همين معنا نيز علت التفاتى است كه از تكلم مع الغير (ما به ايشان آب بسيار مى دهيم)، به غيبت: (ذِكر رَبِّهِ) به كار رفته، و گرنه مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: «وَ مَن يُعرِض عَن ذِكرِناَ نَسلُكهُ...». خواست تا با ذكر كلمه «رَبّ» بفهماند صفت ربوبيّت مبدأ اصلى عذاب كردن معرضين از ياد خداست. و به همين جهت، به جاى جملۀ «ما چنين و چنان مى كنيم»، فرمود: «پروردگارش چنين و چنانش مى كند»، تا به مبدأ اصلى اشاره كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۲

بعضى از مفسرّان، جمله «يَسلُكهُ» را در بردارنده معناى «يَدخُلُ» دانسته و گفته اند: «يَسلُكهُ در اين جا، به معناى اين است كه او را به سوى آتش راه مى برد، و داخل آتش مى كند»، و به همين جهت مفعول دوم گرفته، و گرنه فعل «يَسلُكُ» به خودى خود، دو مفعول نمى گيرد. و معناى آيه روشن است.

بحث روایی: (رواياتى درباره ایمان آوردن جنیان به پیامبر «ص» و...)

در مجمع البيان گفته: واحدى، از سعيد بن جبير، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» براى خصوص جن قرآن نخوانده بود، و اصلا در اين جريان جن را نديده بود، بلكه به اتفاق طايفه اى از اصحاب خود راه افتاده بود تا به بازار عكاظ برود، و اين در ايامى بود كه جنيان و شياطين از صعود به آسمان ممنوع شده بودند، ديگر خبرهاى آسمان به ايشان نمى رسيد، و شيطان ها يكديگر را ديده بودند كه چه پيش آمده؟ گفتند: ديگر دست ما به خبرهاى آسمان نمى رسد، هر كس از ما بخواهد بالا برود، شهاب را به سركوبی اش مى فرستند. و بعد از بگو مگوها، به اين نتيجه رسيدند كه حتما در عالَم حادثه اى رُخ داده، بايد مشرق و مغرب عالَم را بچرخيد و علت اين را پيدا كنيد.

آن روز كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به سوى بازار عكاظ روانه بود. طايفه اى از جن براى جستجوى آن علت به سرزمين تهامه آمده بودند، و از جلو رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» گذر كردند، در حالى كه آن جناب مشغول نماز صبح بود. همين كه صوت قرآن را از آن جناب شنيدند، ايستادند تا خوب گوش دهند. سپس گفتند: حادثه همين است. اين است كه بين ما و اخبار آسمانى حائل شده. بدون درنگ، نزد قوم خود برگشتند و گفتند: «إنّا سَمِعنَا قُرآناً عَجَباً يَهدِى إلَى الرُّشد فَآمَنّا بِهِ وَ لَن نُشرِك بِرَبّنَا أحداً». خداى تعالى بعد از اين جريان، به رسول گرامى خود وحى كرد كه به امتت بگو كه: چنين و چنان شده: «قُل أوحِىَ إلىّ أنّه استَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الجِنّ».

اين روايت را بخارى و مسلم هم، در صحيح خود آورده اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۳

مؤلف: قمى هم، در تفسير خود، نزديك به اين معنا را آورده. و آن روايت را در سوره «احقاف»، در ذيل آيه «وَ إذ صَرَفنَا إلَيكَ نَفَراً مِنَ الجِنّ...» نقل كرديم. ليكن ظاهر روايت قمى اين است كه آن چند نفرى كه آيات سوره احقاف در موردشان نازل شده، همين چند نفرى بوده اند كه آيات سوره مورد بحث درباره شان نازل شده است. و ظاهر آيات دو سوره با اين معنا نمى سازد. براى اين كه ظاهر كلام آنان در سوره احقاف كه گفتند: «إنّا سَمِعنَا كِتَاباً أنزِلَ مِن بَعدِ مُوسى يَهدِى إلَى الحَقّ» اين است كه به موسى و تورات آن جناب هم ايمان داشته بودند، و ظاهر آيات اين سوره، اين است كه قبل از شنيدن قرآن، مشرك بوده و اصلا معتقد به مسأله نبوت نبودند. و لازمه اين معنا، دو گونگى آيات است، مگر آن كه كسى ظهور اين آيات را قبول نكند.

ودر همان كتاب از علقمة بن قيس روايت آورده كه گفت: از عبداللّه بن مسعود پرسيدم: از شما چه كسانى در شب جن، با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بود؟ گفت احدى از ما در آن شب در حضور آن جناب نبود. در شب جن، ما رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را در مكه گم كرديم، و در به در، به دنبالش گشتيم، و در آخر گفتيم حتما آن جناب را ربوده اند، و يا به معراج رفته.

در هنگامى كه در دره ها دنبالش مى گشتيم، ديديم از ناحيه «حراء» مى آيد. پرسيديم: يا رسول اللّه كجا بوديد؟ ما خيلى ناراحت شديم، و بر جان تو ترسيديم؟ و نيز به وى گفتيم: امشب از ساعتى كه شما را گم كرديم تا اين ساعت، شبى را گذرانديم كه هيچ قومى بدتر از آن را به سر نبرده است.

حضرت در پاسخ ما فرمود: امشب مبلّغ جنّيان نزدم آمد. رفته بودم تا برايش قرآن بخوانم. آنگاه ما را با خود برد، و جاى پاى جنّيان را و جاى آتش و اجاقشان را به ما نشان داد. و اما اين كه كسى از ما با او بوده نه، احدى نبوده.

و نيز در همان كتاب، از ربيع بن انس روايت آورده كه گفت: خداى تعالى جَد (بهره مندى) ندارد، و جن اين سخن را از نادانى گفته اند، و خداى تعالى هم، عين گفته آنان را حكايت كرده. اين معنا از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» نيز روايت شده.

مؤلف: مراد از «جدّى» كه روايت آن را نفى كرده، به معناى حظ و بهره مندى و شانس است، نه «جدّ» به معناى عظمت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۴

و در احتجاج از على «عليه السلام» روايت كرده كه در حديثى فرمود: جنّ، وقتى به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» برخورد، كه آن جناب در بطن النخل بود، و در آن جا عذرخواهى كردند كه ما مثل مشركان پنداشتيم خدا احدى را بعد از مُردن زنده نمى كند. و در آن هنگام از جنيان، هفتاد و يك هزار نفر بودند، و با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر اين پيمان بيعت كردند، كه نماز و روزه و زكات و حج و جهاد را انجام دهند، و خيرخواه مسلمانان باشند. جنيان پذيرفته و از اين كه قبلا عليه خدا سخنان دور از حق گفته بودند، عذرخواهى كردند.

مؤلف: بيعت «جنّيان» با پيامبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» كه نماز و روزه و ساير واجبات را به جاى آورند، مطلبى است كه خداى تعالى آن را تصديق فرموده، آن جا كه در اوائل همين سوره، سخن آنان را حكايت كرده كه گفتند: «آمَنّا بِهِ»، و نيز گفتند: «وَ أنّا لَمّا سَمِعنَا الهُدى آمنّا بِهِ». و اما اين كه عبادات جنيان و مخصوصا زكات و جهادشان به چه نحو است، براى ما مجهول است، و عذرخواهى اول آنان هم، خيلى براى ما روشن نيست.

و در تفسير قمى، به سند خود، از زراره روايت كرده كه گفت: من از امام باقر «عليه السلام»، از آيه «وَ أنّه كَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الجِنّ فَزادُوهُم رَهَقاً» پرسيدم. فرمود: رسم دوره جاهليت اين بود كه مردى راه مى افتاد تا به نزد كاهن برود، و معتقد بود شيطان به كاهن وحى مى كند، و از كاهن مى خواست تا به شيطان بگويد فلان شخص به تو پناه برده.

و نيز در همان كتاب، در تفسير آيه: «فَمَن يُؤمِن بِرَبّه فَلا يَخَافُ بَخساً وَ لا رَهَقاً» آمده كه فرمود: «بَخس» به معناى نقصان، و «رَهَق»، به معناى عذاب است.

و از عالم سؤال شد: آيا مؤمنين از جن داخل بهشت مى شوند؟ فرمود: نه، وليكن خداى تعالى بين بهشت و دوزخ، حظيره ها و دشت هايى دارد كه مؤمنين جن و فاسقان شيعه در آن جا منزل مى كنند.

مؤلف: گويا منظور از اين حظيره ها، بعضى از درجات بهشت باشد، كه پايين تر از بهشت صالحان است. اين را هم بايد دانست كه در بعضى از روايات، از طرق ائمّه اهل بيت «عليهم السلام»، «هدى» و «طريقه» بر ولايت على «عليه السلام» تطبيق شده؛ كه صرفا همان تطبيق كلى بر مصداق است، نه تفسير.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۵

آيات ۱۸ - ۲۸ سوره جّن

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(۱۸)

وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً(۱۹)

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً(۲۰)

قُلْ إِنّى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً(۲۱)

قُلْ إِنّى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً(۲۲)

إِلا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَاتِهِ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً(۲۳)

حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً(۲۴)

قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً(۲۵)

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً(۲۶)

إِلا مَنِ ارْتَضى مِن رَّسولٍ فَإِنَّهُ يَسلُك مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصداً(۲۷)

لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسلَاتِ رَبهِمْ وَ أَحَاط بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحْصى كلَّ شىْءٍ عَدَدَا(۲۸)

«ترجمه آيات»

و اين كه مساجد از آن خداست، پس با خدا احدى را مخوانيد (۱۸).

و اين كه وقتى بنده خدا (محمّد) برخاست تا او را عبادت كند، جمعيت بسيارى دورش جمع شدند (۱۹).

(اى محمد) بگو من تنها پروردگارم را مى خوانم و احدى را در عبادتم شريك او نمى سازم (۲۰).

بگو من به خودى خودم، هيچ نفع و ضررى و هيچ رشد و هدايتى را، برای شما مالک نیستم (۱ ۲).

بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من به جز او، هيچ پناهگاهى ندارم (۲۲).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۶

تنها وظيفه من رساندن رسالت هاى او به مردم است و كسى كه خدا و رسولش را نافرمانى كند، آتش جهنم براى ابد نصيبش خواهد شد (۲۳).

كفار همچنان رسول خدا را ضعيف و خوار مى شمارند، تا روزى كه ببينند آنچه را كه وعده داده شده بودند، پس به زودى به دست خواهند آورد كه ياور چه كسى ناتوان و اندك است (۲۴).

بگو من خود نمى دانم كه آن عذابى كه وعده اش را به شما داده اند، نزديك است و يا پروردگارم مدتى براى آن مقرر فرموده (۲۵).

عالِم به غيب اوست، پس جز او كسى غيب نمى داند، چون او كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند (۲۶).

مگر كسى از رسولان را كه شايسته و مرضىّ اين كار بداند، كه خدا براى چنين كسانى، از پيشِ رو و پشت سر، حافظانى در كمين مى گمارد (۲۷).

تا معلوم كند آيا رسالات پروردگار خود را ابلاغ كردند يا نه و او بدانچه در نفس رسولان است، نيز احاطه دارد و عدد هر چيزى را شمرده دارد (۲۸).

«بیان آيات»

در اين آيات، مسأله نبوت تسجيل شده، و مسأله وحدانيت خداى تعالى و مسأله معاد را به عنوان نتيجه از داستان جن ذكر مى كند.

«وَ أَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»:

اين آيه عطف است بر آيه «أنّه استَمَعَ»، و جمله «أنّ المَسَاجِدَ لله» به منزله تعليل براى جمله بعد است كه مى فرمايد: «پس با خدا احدى را نپرستيد و نخوانيد». پس در حقيقت، تقدير آيه چنين است: «لا تَدعُوا مَعَ اللّه أحداً غَيرَهُ لِأنّ المَسَاجِدَ لله: با خدا احدى غير او را مخوانيد، براى اين كه مساجد تنها مالِ اوست».

و مراد از «دعا»، عبادت و پرستش است. در جاى ديگر هم، عبادت را دعا و دعا را عبادت خوانده و فرموده: «وَ قَالَ رَبّكُمُ ادعُونِى أستَجِب لَكُم إنّ الّذِينَ يَستَكبِرُونَ عَن عِبَادَتِى سَيَدخُلُونَ جَهَنّم دَاخِرِين».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۷

وجوه مختلف در اين كه «مساجد»، از آنِ خدا است

مفسران در اين كه منظور از «مَسَاجد» چيست، اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: مراد از آن، كعبه است. بعضى گفته اند: مسجد الحرام است. بعضى آن را مسجد الحرام و مسجد الاقصى دانسته اند. و اشكالى كه به اين سه قول وارد است، اين است كه كلمه «مَسَاجِد» جمع است، و با يك مسجد و دو مسجد منطبق نمى شود.

بعضى ديگر گفته اند: همۀ حرم است. اين قول هم بدون دليل حرف زدن است. بعضى گفته اند: همه سطح زمين است، چون رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «همۀ زمين را براى من مسجد و طهور كردند». اين حديث هم، به بيش از اين دلالت ندارد كه امت اسلام مى توانند در هر نقطه از زمين نماز بخوانند، به خلاف آنچه از كيش يهود و نصارا مشهور است كه نمازشان، تنها بايد در كنيسه و كليسا واقع شود. حديث تنها جواز را مى رساند، و اما اين كه همه زمين را مسجد بخواند، تا هرجا كلمه «مساجد» گفته شد، شامل قطعه قطعه هاى سطح زمين گردد، چنين دلالتى ندارد.

بعضى هم گفته اند: مراد از آن، نمازها است كه جز براى خدا خوانده نمى شود. اين نيز، بدون دليل سخن گفتن است.

و از امام جواد «عليه السلام» روايت شده كه: مراد از «مساجد»، اعضاى هفتگانه بدن آدمى است كه در هنگام سجده بايد روى زمين قرار گيرد و عبارتند از: پيشانى، دو كف دست، دو سرِ زانو، و دو سرِ انگشتان بزرگ پا، كه روايتش به زودى، در بحث روايتى از نظر شما خواهد گذشت إن شاء الله، و همين معنا از سعيد بن جبير و فراء و زجاج نيز نقل شده.

و اما با در نظر گرفتن اين حديث آنچه به نظر ما مناسب تر است، اين است كه بگوييم: مراد از «براى خدا بودن» مواضع سجده از انسان، اين است كه مواضع هفتگانه سجود، تشريعا به خدا اختصاص دارد (نه اين كه غير از اين هفت عضو از بدن انسان، مِلك خدا نيست. نه، همه مِلك تكوينى خدا هست و اين هفت عضو، تشريعا هم از آنِ خداست). و مراد از «دعا» - كه فرموده «پس غير خدا را نخوانيد» - نيز همان سجده است. چون روشن ترين مظاهر و مصاديق عبادت و يا خصوص نماز، همان سجده است، و اصلا نماز به خاطر سجده است، كه عبادت ناميده مى شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۸

و معناى آيه اين است كه: بگو به من وحى شده كه چند نفر جنّى، چنين و چنان كردند، و نيز به من وحى شده كه اعضاى سجده مختص به خداى تعالى است. پس سجده را تنها براى خدا كنيد، و اين اعضا را در سجده براى او به كار بنديد - و يا او را تنها با اين اعضا عبادت كنيد - و سجده مكنيد و يا عبادت مكنيد غير او را.

مراد از كسانى كه هنگام نماز پيامبر«ص»، در اطرافش جمع مى شدند

«وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً»:

كلمه «لبَد» - به كسره لام و فتحه باء جمع لُبده - به ضمه لام و سكون باء - است، و «لُبده»، به معناى مجتمعى متراكم و فشرده است. و منظور از كلمه «عَبدُ الله»، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. آيه بعدى هم بر اين معنا دلالت دارد. و اگر از آن جناب تعبير به «عبد اللّه» كرده، براى اين بود كه به منزله زمينه چينى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: «قُل إنّما أدعُوا رَبّى'»، و مناسب تر با سياق آيات بعدى اين است كه ضمير جمع در «كَادُوا» و در «يَكوُنُونَ» به مشركان برگردد. چون مشركان بودند كه بر آن جناب در هنگامى كه نماز و قرآن مى خواند، ازدحام كرده و استهزايش نمودند، و صداى خود را بلند مى كردند، تا به طورى كه گفته اند، صداى آن جناب به گوش كسى نرسد.

و معناى آيه اين است كه: وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى خاست تا خدا را با نماز عبادت كند، مشركان آن قدر به طرفش مى آمدند، كه نزديك مى شد جمعيت انبوهى بشوند.

بعضى از مفسران گفته اند: دو ضمير مذكور به «جن» بر مى گردد، و اين جنّيان بودند كه پيرامون آن جناب جمع شده، تراكم مى كردند و از درِ تعجب از آنچه از آن جناب مى ديدند، از عبادتش و از تلاوت قرآن، به آن جناب خيره مى نگريستند. چون چنين چيزى تا آن روز نديده و نشنيده بودند.

بعضى ديگر گفته اند: ضميرها به مؤمنان و گروندگان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد. آنان بودند كه دور آن جناب جمع شده، و در نماز به وى اقتدا مى كردند. و وقتى قرآن مى خواند، سكوت محض مى شدند تا كلام خدا را بشنوند. ولى اين دو وجه آن طور كه بايد، با سياق آيات بعدى نمى سازد، همچنان كه قبلا هم اشاره شد.

«قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبّى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً»:

در اين آيه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» امر فرموده تا وجه عبادت خود را براى آنان بيان كند، به بيانى كه حيرت و تعجب آنان را بر طرف سازد. چون گفتيم از آن جناب اعمالى ديده بودند و سخنانى شنيده بودند كه تا آن روز، از احدى، نه ديده و نه شنيده بودند. و اين تعجب، وادارشان كرده بود عمل آن جناب را حمل بر نوعى حيله و مكر نموده، بگويند با اين خدعه، مى خواهد بت هاى ما را از بين ببرد، تا به اغراض مادى خود برسد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۷۹

و حاصل آن بيان كه چنين اثرى را دارد، اين است كه بگويد: من از آنچه مى بينيد انجام مى دهم، هيچ مقصدى از آن مقاصد كه در نظر شما است و مرا به آن متهم مى كنيد، ندارم. تنها و تنها پروردگار يگانه ام را مى خوانم، و احدى را شريك او نمى گيرم، و عبادت انسان نسبت به كسى كه او را پروردگار خود شناخته، چيزى نيست كه مورد ملامت و تعجب قرار گيرد.

بيان جایگاه پيامبر«ص»، نسبت به پروردگار و نسبت به مردم

«قُلْ إِنى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً»:

آنچه از سياق آيات كريمه استفاده مى شود، اين است كه: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به دستور پروردگار، موقعيت خود نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم را بيان كرده. درباره موقعيتى كه نسبت به خداى تعالى دارد، گفته كه: من او را مى خوانم و كسى را شريك او نمى دانم: «إنّما أدعُوا رَبّى وَ لا أشرِكُ بِهِ أحداً». و درباره موقعيتش نسبت به مردم فرموده: من هم بشرى مثل شمايم، و مثل شما، مالك رشد و ضرر خودم نيستم. تا چه رسد به اين كه با اراده خودم، به شما ضرر برسانم، و يا با قدرتى كه دارم، شما را به خيرى كه خودم مى خواهم ارشاد كنم؛ بلكه من تنها مأمورى از ناحيه خدا هستم كه شما را دعوت كنم، و جز امتثال او چاره اى ندارم. و كسى كه مرا از كيفر خدا پناه دهد، سراغ ندارم. نه تنها من سراغ ندارم، بلكه چنين ملجأ و پناهى براى مخالفان و عصيانگران او وجود ندارد. نه براى من و نه براى شما. پس شما هم، چاره اى جز اطاعت خدا و رسولش نداريد و كسى كه خدا و رسولش را عصيان كند، آتش جهنم را دارد، كه در آن تا ابد جاودانه به سر ببرد. و به زودى، يعنى وقتى وعده خدا را ببينيد، همه خواهيد فهميد.

و لازمه اين سياق اين است كه: مراد از «مالكيت ضرر»، قدرت بر واقع ساختن ضرر بر مشركان باشد، هر وقت كه بخواهد. و مراد از «مالكيت رشد»، قدرت بر رساندن نفع به ايشان از راه اصابه واقع باشد. و بنابراين، معناى آيه اين مى باشد كه: من ادعا نمى كنم كه مى توانم به شما ضرر و يا نفع برسانم. بعضى گفته اند: مراد از ضرر، «غى» (گمراهى و خطا) است، كه در مقابلش رشد را آورده، و تعبير از «غَىّ» به ضرر، از باب تعبير به مسبّب از سبب است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۰

«قُلْ إِنى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً إِلا بَلَاغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسالَاتِهِ»:

فعل «يُجِيرنِى» از مصدر «اجاره» است، كه به معناى دادن جوار (پناه و همسايگى) است. و حكم جوار دادن اين است كه جوار دهنده بايد از پناهنده خود حمايت كند، و جلو هر كسى را كه بخواهد به او آسيب رساند، بگيرد. و ظاهرا كلمه «مُلتَحَد»، اسم مكان و به معناى محلى باشد كه شخص مورد آسيب خود را به آن محل كنار بكشد، تا از شرى كه متوجه اوست، ايمن بماند. ولى بعضى گفته اند: اين كلمه به معناى محل دخول است، و جمله «مِن دُونِهِ» متعلق به اين كلمه، و به منزله قيدى توضيحى براى آن است، و ضمير در آن، به خداى تعالى بر مى گردد. و كلمه «بلاغ» به معناى تبليغ است.

و استثناى «إلّا بَلاغاً»، استثنا از كلمه «مُلتَحداً» است. و جمله «مِنَ الله» متعلق است به مقدر، و تقدير آن «كَائناً مِنَ الله» است. هرچند كه شايد به ذهن برسد كه متعلق به كلمه «بَلاغاً» باشد، ولى نمى تواند متعلق به آن باشد. براى اين كه ماده «بلاغ» اگر بخواهد متعدى شود، با حرف «عَن» متعدى مى شود، نه با حرف «مِن». و به همين جهت است كه بعضى از همان هايى كه «مِنَ الله» را متعلق به «بَلاغاً» دانسته اند، گفته اند: كلمه «مِن» در اين جا، به معناى «عَن» است، و معناى جمله به هرحال اين است كه: من تفاوتى با شما ندارم، به جز تبليغ اسما و صفاتى كه خدا داراى آن است.

و در باره كلمه «وَ رِسَالاته» بعضى گفته اند: عطف است بر كلمه «بَلاغاً»، و تقدير كلام «إلّا بَلاغاً مِنَ اللّه وَ إلّا رِسَالاتِه» است. بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر كلمه جلاله «الله»، و كلمه «مِن»، به معناى «عَن» است، و معناى جمله «إلّا بَلاغاً عَنِ اللّه وَ عَن رِسَالاتِه» است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۱

و در باره اين كه كلمه «إلّا» بلاغ و رسالات را از چه چيزى استثناء مى كند، قولى ديگر هست، و آن اين است كه: مستثنى منه مفعول، جمله «لا أملّكُ» است، و معناى آيه اين است كه: من براى شما نه مالك ضررى هستم و نه رشد، تنها چيزى را كه مالك هستم بلاغ از خدا و رسالات اوست. ليكن يك مطلب در آيه هست كه اين توجيه را بعيد مى سازد و آن، اين است كه اگر اين طور بود، ديگر نمى بايست جمله «لَن يُجِيرَنِى مِنَ اللّه أحد...» - كه كلامى از نو و استينافى است - بين مستثنى و مستثنى منه فاصله شود، و از اين كه مى بينيم فاصله شده، مى فهميم كه مستثنى منه «ضرا» و «رشدا» نيست.

و معناى دو آيه بنابر آنچه ما گفتيم، اين است: بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من بدون او هيچ ملتحد و مكانى كه بتوان به آن جا پناه برد، نمى يابم، الا تبليغ از او. يعنى الا اين كه آنچه دستورم داده، امتثال كنم و به شما برسانم. و آن دستور اين است كه اسما و صفاتش را براى شما بيان كنم. و الا اين كه رسالت هايى را كه درباره شرايع دين دارد، به شما برسانم.

«وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً»:

مفرد آوردن ضمير در «لَهُ» با اين كه عاصيان خدا و رسول يك نفر نيستند، به اعتبار لفظ «مَن: كسى كه» است. همچنان كه جمع آوردن در «خَالِدينَ» به اعتبار معناست و عطف رسول بر خدا، در جمله «وَ مَن يَعصِ اللّه وَ رَسُولَهُ»، بدين جهت بوده كه عصيان رسول هم، عصيان خدا است. چون رسول چيزى به جز رسالات خدا ندارد و معلوم است كه ردّ چنين كسى، ردّ بر خداى سبحان است و طاعتش هم، طاعت خداى تعالى است. همچنان كه در جاى ديگر هم فرمود: «مَن يُطِع الرّسُولَ فَقَد أطاعَ الله». و مراد از «معصيت» - به طورى كه سياق آيات سابق شهادت مى دهد - نافرمانى خدا در دستوراتى است كه درباره اصول دين دارد. مانند توحيد و نبوت و معاد و ساير متفرعات آن.

بنابراين، وعده و تهديد به خلود در آتش كه در آيه آمده، تنها شامل كفار و منكران اصول دين مى شود، نه هر عاصى و گنهكار و متخلّف از فروع دين. پس اين كه بعضى ها با اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه: هر گنهكارى مخلّد در آتش است، استدلال صحيحى نيست.

و از ظاهر كلام بر مى آيد كه جمله «وَ مَن يَعصِ الله...»، جزو كلام خداى سبحان است، نه اين كه تتمه كلام رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۲

«حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً»:

كلمه «حَتّى» دلالت دارد بر معنايى كه مدخولِ حتى، غايت آن معناست، و از مدخولِ حتّى، يعنى جمله «إذَا رَأوا...» به دست مى آيد كه مشركان در صدد استضعاف رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بودند، و ياوران آن جناب - يعنى مؤمنان - را ضعيف مى شمردند، و عدد آن ها را اندك مى دانستند. پس اين كلام دلالت دارد بر معنايى كه از كلام حذف شده، و كلام غايت آن را بيان مى كند. مثلا چنين بوده كه: «كفار، همواره تو را استضعاف مى كردند و يارانت را ضعيف و اندك مى شمردند و مى شمردند، تا اين كه عذاب خدا را ديدند...».

و منظور از جمله «آنچه وعده داده شده اند»، آتش جهنم است. چون عذاب موعود در آيه، همان است. و آيه شريفه جزو كلام خداى تعالى و خطابى است كه به رسول گرامى خود كرده، و اگر جزو كلام رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بود، با در نظر گرفتن اين كه در اول آيه فرمود: «قُل - بگو»، بايد فرموده باشد: «حَتّى إذَا رَأيتُم مَا تُوعَدُون فَسَتَعلَمُون... - تا روزى كه شما مشركان وعده خدا را ببينيد، آن وقت مى فهميد...».

«قُلْ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يجْعَلُ لَهُ رَبى أَمَداً»:

كلمه «أمد» به معناى غايت است. و آيه شريفه به منزله پيشگيرى از يك توهمى است كه حال مشركان اقتضاى آن را دارد. گويا وقتى تهديد را شنيده اند، پرسيده اند: اين تهديد چه روزى به وقوع مى پيوندد؟ در پاسخ به ايشان فرموده: بگو من نمى دانم نزديك است، يا دور...

«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً»:

يعنى احدى را بر غيب خود اظهار نمى كند، و اظهار كسى بر هر چيز، به معناى آن است كه او را در رسيدن به آن چيز كمك كنى و او را بر آن مسلط سازى. مى فرمايد: من كسى را براى احاطه به غيب خودم كمك نمى كنم، و بر غيب خود مسلط نمى سازم. و كلمه «عَالِمُ الغَيب»، خبرى است براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير كلام: «هُوَ عَالِمُ الغَيب» است، و مفاد كلمه به كمك سياق اين است كه مى خواهد بفهماند علم غيب، مختص به خداى تعالى است، و علم او، ظاهر و باطن سراسر عالَم را فرا گرفته. و به همين جهت، براى نوبت دوم، غيب را به خودش نسبت داد و فرمود: كسى را بر غيب خود مسلط نمى كند، و نفرمود: كسى را بر آن مسلط نمى كند تا اختصاص را برساند، و گرنه نمى رسانيد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۸۳

و معناى آيه اين است كه: خداى تعالى، عالِم به تمامى غيب ها است. آن هم به علمى كه اختصاص به خودش دارد. پس هيچ كس از مردم را به غيب خود - كه مختص به خودش مى باشد - آگاه نمى كند. در نتيجه مفاد آيه، سلب كلى است. هرچند بعضى از مفسران اصرار ورزيده اند در اين كه مفاد آن سلب جزیى است، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى، تمامى غيب خود را در اختيار كسى قرار نمى دهد. و مؤيّد گفتار ما، ظاهر سياق آياتى است كه به زودى مى آيد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←