تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۶: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۲ </center> | ||
<span id='link371'><span> | <span id='link371'><span> | ||
==آيات ۳۱ - | ==آيات ۳۱ - ۵۴ سوره سباء == | ||
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا | وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا لَوْلا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ(۳۱) | ||
قَالَ الَّذِينَ استَكْبرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا | |||
وَ قَالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ | قَالَ الَّذِينَ استَكْبرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا أَنحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُْدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكم بَلْ كُنتُم مجْرِمِينَ(۳۲) | ||
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ | |||
وَ قَالُوا | وَ قَالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَ أَسرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب وَ جَعَلْنَا الاَغْلَالَ فى أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلّا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۳۳) | ||
قُلْ إِنَّ | |||
وَ مَا | وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ(۳۴) | ||
وَ الَّذِينَ يَسعَوْنَ فى | |||
قُلْ إِنَّ | وَ قَالُوا نَحْنُ أَكثرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلَاداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۳۵) | ||
وَ يَوْمَ | |||
قَالُوا | قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۳۶) | ||
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِك | |||
وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لا أَوْلَادُكُم بِالَّتى تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولَئك لهَُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ(۳۷) | |||
وَ الَّذِينَ يَسعَوْنَ فى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئك فى الْعَذَابِ مُحْضرُونَ(۳۸) | |||
قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَئٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(۳۹) | |||
وَ يَوْمَ يَحْشرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ(۴۰) | |||
قَالُوا سُبْحَانَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ(۴۱) | |||
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِك بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتى كُنتُم بهَا تُكَذِّبُونَ(۴۲) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۳ </center> | ||
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ | وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَ قَالُوا مَا هَذَا إِلّا إِفْكٌ مُّفْترًى وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۴۳) | ||
وَ مَا | |||
وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا | وَ مَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونهَا وَ مَا أَرْسلْنَا إِلَيهِمْ قَبْلَك مِن نَّذِيرٍ(۴۴) | ||
قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِى | وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلى فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(۴۵) | ||
قُلْ إِنَّ | |||
قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ | قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلّا نَذِيرٌ لَّكُم بَينَ يَدَى عَذَابٍ شدِيدٍ(۴۶) | ||
قُلْ إِن | |||
قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِى إِلّا عَلى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شئٍ شهِيدٌ(۴۷) | |||
قُلْ إِنَّ رَبّى يَقْذِف بِالحَْقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(۴۸) | |||
قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَاطِلُ وَ مَا يُعِيدُ(۴۹) | |||
قُلْ إِن ضَلَلْت فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبّى إِنَّهُ سمِيعٌ قَرِيبٌ(۵۰) | |||
وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ(۵۱) | وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ(۵۱) | ||
وَ قَالُوا | |||
وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنى لهَُمُ التَّنَاوُش مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۵۲) | |||
وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۵۳) | وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۵۳) | ||
وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ | |||
ترجمه | وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنّهُمْ كانُوا فى شكٍ مُّرِيبِ(۵۴) | ||
كسانى كه كافر | |||
و كسانى كه بزرگ منشى كردند، به | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
و | |||
كسانى كه كافر شدند، گفتند: هرگز به اين قرآن، و به كتاب هاى آسمانى كه فعلا هست، ايمان نمى آوريم، و اگر ظالمان را در آن هنگام كه نزد پروردگارشان ايستاده باشند، ببينى، خواهى ديد كه با يكديگر كشمكش نموده، جرم را به گردن يكديگر مى اندازند، كسانى كه در دنيا ضعيف شمرده شدند، به كسانى كه بزرگ منشى كردند، مى گويند: اگر شما نبوديد، ما از مؤمنان بوديم. (۳۱) | |||
و كسانى كه بزرگ منشى كردند، به آنان كه ضعيف شمرده شدند، مى گويند: آيا ما شما را از هدايت بعد از آن كه در اختيارتان قرار گرفت، جلوگيرى كرديم؟ نه، بلكه خودتان مجرم بوديد. (۳۲) | |||
و آن هايى كه ضعيف شمرده شدند، به كسانى كه بزرگ منشى كردند، گفتند: بلكه نيرنگ شبانه روزى شما، ما را وادار به كفر نمود. براى اين كه شما ما را دستور مى داديد به خدا كفر بورزيم، و برايش شريك بگيريم. (آن روز هم، بر حسب طبيعتى كه در دنيا كسب كرده بودند) پشيمانى خود را در وقت ديدن عذاب پنهان مى كنند، و ما كنده و زنجير به گردن كفار مى گذاريم. آيا جز به آنچه كه مى كردند، كيفر مى شوند؟ (۳۳) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۴ </center> | ||
ما به سوى هيچ قريه اى بيم رسان | ما به سوى هيچ قريه اى بيم رسان نفرستاديم، مگر آن كه عياش هاى آن قريه گفتند: ما به آنچه شما به تبليغش مأمور شده ايد، كافريم. (۳۴) | ||
و نيز گفتند: ما اموال و اولاد بيشترى | |||
بگو اين پروردگار من | و نيز گفتند: ما اموال و اولاد بيشترى داريم، و هرگز عذاب نمى شويم. (۳۵) | ||
و اموال و اولاد شما چنان نيست كه شما را نزد ما مقرب سازد، مگر كسى كه ايمان آورد، و عمل صالح كند، كه | |||
و كسانى كه در جلوگيرى از آيات ما تلاش مى كنند، و مى خواهند ما را عاجز كنند، در عذاب احضار خواهند شد (۳۸) | بگو: اين پروردگار من است، كه روزى را براى هر كس بخواهد بسيار، و براى هر كس بخواهد، اندك مى سازد، وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (۳۶) | ||
(باز هم بگو) كه : اين پروردگار من است كه رزق را براى هر كس | |||
و روزى كه همگى را محشور مى كند، و | و اموال و اولاد شما چنان نيست كه شما را نزد ما مقرب سازد، مگر كسى كه ايمان آورد، و عمل صالح كند، كه اين گونه افراد، پاداشى دو برابر آنچه مى كردند، دارند، و در غرفه ها ايمن اند. (۳۷) | ||
در جواب مى گويند: | |||
پس (به هر حال ) امروز هيچ يك از شما براى ديگرى مالك نفع و ضررى | و كسانى كه در جلوگيرى از آيات ما تلاش مى كنند، و مى خواهند ما را عاجز كنند، در عذاب احضار خواهند شد. (۳۸) | ||
و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود، با | |||
با | (باز هم بگو) كه: اين پروردگار من است كه رزق را براى هر كس بخواهد، وسعت داده، و براى هر كس بخواهد، تنگ مى گيرد، و آنچه كه انفاق كنيد، او جايش را پُر مى كند، و او بهترين روزى دهندگان است. (۳۹) | ||
(اين تنها اينان نيستند كه آيات ما را تكذيب مى كنند )، كسانى كه قبل از ايشان بودند، (و قريش ) ده يك آن نيرو را كه ما به آنان | |||
و روزى كه همگى را محشور مى كند، و آنگاه به ملائكه مى گويند: آيا اينان شما را مى پرستيدند؟ (۴۰) | |||
در جواب مى گويند: منزهى تو اى خدا! تويى ولىّ ما، نه اينان، بلكه اينان جن را مى پرستيدند، بيشترشان به جن ايمان داشتند. (۴۱) | |||
پس (به هر حال) امروز هيچ يك از شما براى ديگرى مالك نفع و ضررى نيست، و ما به كسانى كه ستم كردند، مى گوييم: عذاب آتش را كه آن را تكذيب مى كردند، بچشيد. (۴۲) | |||
و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود، با اين كه آياتى روشن است، در عين حال مى گويند: اين مرد هيچ منظورى ندارد، جز اين كه شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند، جلوگيرى كند، و نيز مى گويند: اين آيات دروغى بيش نيست، كه وى به خدا بسته است، و كسانى كه كافر شدند، وقتى حق برايشان روشن مى شود، مى گويند: اين، جز سحرى آشكار نيست. (۴۳) | |||
با اين كه ما هيچ كتابى به اين كفار قريش نفرستاده ايم تا درس آن را خوانده باشند، و نيروى تشخيص سحر را به دست آورده باشند، و قبل از تو هيچ بيم رسانى به سوى آنان نفرستاديم. (۴۴) | |||
(اين تنها اينان نيستند كه آيات ما را تكذيب مى كنند)، كسانى كه قبل از ايشان بودند، (و قريش) ده يك آن نيرو را كه ما به آنان داديم، ندارند، فرستادگان مرا تكذيب كردند، و من چگونه آنان را به عذاب خود هلاك كردم، آيا از هلاك قريش عاجزم؟ (۴۵) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۵ </center> | ||
بگو: من شما را به يك اندرز موعظت مى كنم | بگو: من شما را به يك اندرز موعظت مى كنم و آن، اين است كه: فقط به خاطر خدا (و بدون اين كه غير از خدا را دخالت دهيد)، دو به دو و يا تك تك و بدون سر و صدا قيام كنيد، و سپس درباره من بينديشيد، آيا در مدتى طولانى كه در بين شما زندگى كرده ام، سوء سابقه اى و يا جنونى سراغ داريد؟ نه، طرف شما جنون ندارد، او جز بيم رسان نيست، كه شما را از عذابى شديد كه در انتظار شماست، مى ترساند. (۴۶) | ||
بگو: من كه از شما اجرتى نخواسته | |||
بگو پروردگار من حق را نازل مى كند، و | بگو: من كه از شما اجرتى نخواسته ام، و به فرض هرچه هم خواسته باشم، مال خود شما، چون پاداش من جز بر خدا نتواند بود، و او، بر هر چيز ناظر است. (۴۷) | ||
بگو حق آمد، و ديگر باطل نمى تواند از نو چيزى را بياورد، و با آن رونق قبلى خود را اعاده دهد (۴۹) | |||
بگو: به فرضى هم كه من گمراه شده | بگو: پروردگار من حق را نازل مى كند، و او، علّام الغيوب است. (۴۸) | ||
و اگر ببينى هنگامى كه كفار به فزع در مى آيند، پس در پيشگاه خدا فرارى | |||
و نيز گفتند: ايمان آورديم به آن | بگو حق آمد، و ديگر باطل نمى تواند از نو چيزى را بياورد، و با آن رونق قبلى خود را اعاده دهد. (۴۹) | ||
با | |||
ميان ايشان و آن آرزو كه | بگو: به فرضى هم كه من گمراه شده باشم، به ضرر خودم شده ام، و اگر راه يافته باشم، به وحى پروردگارم يافته ام، كه او شنوايى نزديك است. (۵۰) | ||
اين | و اگر ببينى هنگامى كه كفار به فزع در مى آيند، پس در پيشگاه خدا فرارى نيست، و چيزى از او فوت نمى شود، بلكه از جايى نزديك دستگير مى شوند. (۵۱) | ||
و اين | |||
و نيز گفتند: ايمان آورديم به آن قرآن، ولى چگونه از مكانى دور، يعنى از قيامت به ايمان توانند رسيد. (۵۲) | |||
با اين كه قبلا به آن كفر ورزيدند، و از مكانى دور، سخن به ناديده رها مى كردند. (۵۳) | |||
ميان ايشان و آن آرزو كه دارند، حايل افكند، چنان كه با نظاير ايشان از پيش همين رفتار را كرد، كه آنان در شكى سخت بودند. (۵۴) | |||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | |||
اين آيات، فصل ديگرى است از سوره، كه درباره مسأله نبوت و فروعات آن سخن مى گويد، و سخنانى را كه مشركان درباره اين مسأله گفته اند، نقل مى كند، و در خلال آن، آنچه در روز مرگ و يا روز قيامت، بر سرِ آنان مى آيد، خاطرنشان مى سازد. | |||
و اين آيات، به وسيله آيه «وَ مَا أرسَلنَاكَ إلّا كَافَّةً لِلنَّاس»، به آيات قبل متصل مى شود. و در حقيقت آيه مزبور، برزخى است بين دو دسته آيات، چون در آن مسأله رسالت به عنوان دليل بر مسأله «توحيد» ذكر شد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۶ </center> | ||
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا | «'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِى بَينَ يَدَيْهِ'''»: | ||
مراد از | |||
و | مراد از «الَّذِينَ كَفَرُوا» مشركان، و مراد از «الَّذِى بَينَ يَدَيه»، كتاب آسمانى قبل از قرآن، يعنى تورات و انجيل است. مشركان گفته بودند كه: نه به اين قرآن ايمان داريم، و نه به كتب آسمانى قبل از آن، و اين بدان جهت است كه اصولا مسلك وثنيت و شرك، به نبوت و توابع آن، يعنى كتب آسمانى معتقد نيست. | ||
و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «الَّذِى بَينَ يَدَيه»، مسأله آخرت و معاد است، سخنى است بدون دليل، به خلاف معنايى كه ما كرديم، كه در قرآن كريم شواهد بسيار دارد. چون قرآن در بسيارى موارد از تورات و انجيل، به «الَّذِى بَينَ يَدَيه» تعبیر كرده، و خطايى ديگر كه بعضى از مفسران مرتكب شده اند، اين است كه گفته اند: مراد از «الَّذِينَ كَفَرُوا»، يهوديان اند. | |||
<span id='link372'><span> | <span id='link372'><span> | ||
== | |||
وَ لَوْ تَرَى إِذِ | ==بیزاری پیروان کافر از پیشوایان گمراه خود، در قیامت و پاسخ آنان == | ||
ظاهرا حرف | «'''وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ...'''»: | ||
پس | |||
ظاهرا حرف «لام» در كلمۀ «الظَّالِمُون»، لام عهد است. اين آيه و دو آيه بعد از آن، اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه وبال اين كفر - كه اساس آن، گمراهى پيشوايان كفر، و گمراه گرى آنان نسبت به پيروان خويش است - به زودى به آنان مى رسد، و چيزى نمى گذرد كه پشيمان مى شوند، در حالى كه پشيمانى سودى نداشته باشد. | |||
پس جملۀ «وَ لَو تَرَى»، خطاب به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. چون خود كفار كمتر از آنند كه خطاب الهى را بفهمند. «إذ الظَّالِمُون»، يعنى آن هايى كه به كتب خدا و فرستادگان او كفر ورزيدند و با اين عمل خود، به خود ظلم كردند. «مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم»، در روز قيامت، براى حساب و جزاء در پيشگاه پروردگارشان مى ايستند. | |||
«'''يَرجِعُ بَعضُهُم إلَى بَعضٍ القَولَ'''» - يعنى: با يكديگر گفتگو و با يكديگر مراجعه و مخاصمه مى كنند. | |||
«'''يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا'''» - بيان همان مراجعه است. مى فرمايد: آن ها كه در دنيا ضعيف شدند، و تبعه ستمگران بودند «لِلَّذِينَ استَكبَرُوا» به ستمگران و پيشوايان ضلالت مى گويند: «لَولَا أنتُم لَكُنَّا مُؤمِنِين». اگر شما نبوديد، ما مؤمن بوديم. منظورشان اين است كه شما، ما را مجبور و وادار به كفر كرديد، و بين ما و ايمان حائل گشتيد. | |||
«'''قَالَ الَّذِينَ استَكبَرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا'''» - مستكبران جواب دادند، و از تهمتى كه ضعفاء به ايشان زدند - كه شما ما را مجبور كرديد - به اين كه «أنَحنُ صَدَدنَاكُم»: آيا ما شما را از ايمان باز داشتيم؟ مانع شديم «عَنِ الهُدَى بَعدَ إذ جَاءَكُم»: از اين كه هدايت را بعد از آن كه به وسيله دعوت نبوى در اختيارتان قرار گرفت، بپذيريد؟ | |||
حاشا، زيرا بهترين دليل بر اين كه ما شما را مجبور نكرديم و بين شما و ايمان حائل نشديم، اين است كه شما در ايمان و كفر مختار بوديد. «بَل كُنتُم مُجرِمِين»، بلكه خودتان مجرم بوديد، و مى خواستيد بر جرم خود ادامه دهيد. و به همين جهت، جرم خود را تا مرز كفر كشانديد، و با اين كه هدايت الهى در اختيارتان قرار گرفت، زير بار نرفتيد، بدون اين كه از ناحيه ما مجبور شده باشيد. پس كفر شما مستند به خود شماست، و ما برى از آنيم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۷ </center> | ||
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكبَرُوا'''» - اين جمله حكايت كلام ضعفاست كه در رد دفاعيه مستكبران گفتند: «بَل مَكرُ اللَّيلِ وَ النَّهار». نه، شما بى تقصير نيستيد، چون نقشه هاى پیگير، و مكر شبانه روزى شما، ما را به كفر واداشت. | |||
«'''إذ تَأمُرُونَنَا أن نَكفُرَ بِاللهِ وَ نَجعَلَ لَهُ أندَاداً'''»: چون شما همواره به ما دستور مى داديد به خدا كفر بورزيم، و براى او «انداد» و «امثالى» از آلهه دروغى قائل شويم. | |||
يعنى: شما در دنيا به طور دائم و شبانه روزى نقشه مى ريختيد، براى اين كه ما را ضعيف كنيد و بر ما فرمانروا باشيد و ما را واداريد كه خواسته هاى شما را اطاعت كنيم و ايمان آوريم. لذا ناچار بوديم بر اين كه سر در اطاعت نهيم و كافر و مشرك شويم. چون شما كفر و شرك را از ما مى خواستيد، و مگر اجبار غير از اين است؟ | |||
<span id='link373'><span> | <span id='link373'><span> | ||
== | |||
==قيامت، روز كشف اسرار و ظهور ملكات رذيله و عادات بد نفسانى== | |||
«'''وَ أسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأوُا العَذَابَ'''» - و پنهان داشتند ندامت خود را چون عذاب را ديدند، و فهميدند كه ديگر راه فرارى ندارند. | |||
و اين پنهان كارى در آن روز، با اين كه روز قيامت، روزى است كه همه پنهانی ها و اسرار بيرون مى افتد، و روزى است كه «يَومَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخفَى عَلَى اللهِ مِنهُم شَئٌ: چيزى از اسرار مردم بر خدا پوشيده نمى ماند»، نظير دروغگويی شان و انكار شركشان است. و نيز نظير قسم دروغ خوردنشان است، كه در قيامت، همۀ اين ها از آنان سر مى زند. | |||
و اين، از باب ظهور ملكات رذيله است، كه در نفوس آن ها ريشه دوانده. از آن جايى كه در دنيا همواره ندامت خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان مى داشتند، اين پنهان كارى براى آنان عادت شده. لذا در قيامت هم، با اين كه روز بروز و ظهور نهانى ها است، و روز «تُبلَى السَّرَائِر» برون افتادن اسرار از پرده ها است، مع ذلك، از عادت دنيايى خود دست بر نمى دارند، و به مقتضاى ملكۀ دروغگويى، باز دروغ مى گويند، با اين كه مى دانند كه دروغشان هويدا است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۸ </center> | ||
خداى | خداى سبحان، سپس كيفيت گرفتاری شان به عذاب را ذكر نموده، مى فرمايد: «وَ جَعَلنَا الأغلَالَ فِى أعنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا»: غل و زنجيرها به گردن هايشان مى افكنيم، تا نتوانند از عذاب بيرون آيند. «هَل يُجزَونَ إلّا مَا كَانُوا يَعمَلُون: مگر به جز آنچه مى كردند، جزاء داده مى شوند»؟ | ||
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ | |||
«'''وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ'''»: | |||
كلمۀ «مُترَف»، اسم مفعول از مادۀ «إتراف» است، كه به معناى زياده روى در تلذّذ از نعمت ها است، و در اين تفسير، اشاره است به اين كه زياده روى در لذايذ، كار آدمى را به جايى مى كشاند كه از پذيرفتن حق استكبار ورزد، همچنان كه آيه بعدى هم، آن را افاده مى كند. | |||
<span id='link374'><span> | <span id='link374'><span> | ||
== | |||
وَ قَالُوا | ==پاسخ به ثروتمندان مرفّه، که گفتند: «ما در آخرت، عذاب نمى شويم» == | ||
ضمير | «'''وَ قَالُوا نَحْنُ أَكثرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلَاداً وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِينَ'''»: | ||
و لذا خداى | |||
در | ضمير جمع، به كلمۀ «المُترَفِين» بر مى گردد. و خاصيت «إتراف»، و «ترفّه»، و غوطه ور شدن در نعمت هاى مادى، همين است، كه قلب آدمى بدان ها متعلق شود و آن ها را عظيم بشمارد، و سعادت خود را در داشتن آن ها بداند. حالا چه اين كه موافق حق باشد، يا مخالف آن. در نتيجه، همواره به ياد حيات ظاهرى دنيا بوده، ماوراى آن را فراموش مى كند. | ||
و لذا خداى سبحان، از چنين افرادى حكايت مى كند كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً وَ أولَاداً: ما اموال و اولاد بيشترى داريم». يعنى سعادتى نيست جز در همين، همچنان كه شقاوتى هم نيست، جز در نداشتن آن. | |||
«'''وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِينَ'''» - و ما در آخرت معذّب نيستيم.، و اين نفى عذابشان نيست، مگر از غفلت و بى خبرى از ماوراى بسيارى اموال و اولاد. وقتى سعادت و فلاح تنها در داشتن مال و اولاد بيشترى بود، و بس، معلوم است كه عذابى هم نيست، مگر در نداشتن آن، و با داشتن آن، عذابى نخواهد بود. | |||
در اين جا، وجه ديگرى نيز هست و آن، اين است كه: مشركان از آن جا كه از مال و اولاد برخوردار بودند، مغرور شدند، و پنداشتند كه در درگاه خدا احترامى دارند، و اين كرامت و حرمت را هميشه خواهند داشت. | |||
و معناى كلامشان اين است كه: ما، در درگاه خدا داراى كرامتيم. شاهدش هم اين است كه اين همه مال و اولادمان داده، و ما هميشه اين كرامت را خواهيم داشت. پس اگر هم عذابى باشد، ما معذب نخواهيم بود. | |||
بنابر اين وجه، آيه شريفه در معناى آيه شريفه: «وَ لَئِن أذَقنَاهُ رَحمَةً مِنَّا مِن بَعدِ ضَرَّاءَ مَسَّتهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِى وَ مَا أظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُجِعتُ إلَى رَبِّى إنَّ لِى عِندَهُ لَلحُسنَى» خواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۷۹ </center> | ||
<span id='link375'><span> | <span id='link375'><span> | ||
قُلْ إِنَّ | «'''قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ'''»: | ||
اين آيه و سه آيه | |||
و همين است معناى | اين آيه و سه آيه بعدش، جواب از اين گفتار مشركان است، كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً». و اين جواب از دو طريق و به دو صورت آمده. | ||
وَ مَا | |||
اين | اول اين كه مسأله «رزق»، يعنى اموال و اولاد و كمى و زيادى آن، به دست خدا است، كه هر كسى را به مقتضاى حكمت و مصلحت، از آن روزى مى كند، و اسباب به دست آوردنش را هم فراهم مى كند، و خواست انسان و كرامت و حرمتى كه نزد خدا دارد، هيچ اثرى در كمى و زيادى رزقش ندارد. | ||
و همين | |||
براى اين كه چه بسا رزق يك مؤمن و يك كافر، و يك عاقل دورانديش، زياد مى شود، همچنان كه رزق يك احمق و بى عقل زياد مى شود. و چه بسا همين نامبردگان، رزقشان كم مى شود، و يا در اول زياد، و در آخر كم مى شود. پس زيادى مال، هيچ دلالتى بر سعادت و كرامت نزد خدا ندارد. | |||
و همين است معناى جملۀ «قُل إنَّ رَبِّى» كه در آن «ربّ» را به خود نسبت داده، چون طرف خطابش، يعنى مشركان، خدا را ربّ خود نمى دانستند، و رزق دادن، خود از شؤون ربوبيت است. «يَبسُطُ»، كه توسعه مى دهد، «الرِّزقَ لِمَن يَشَاءُ» رزق را براى هر كه بخواهد و مصلحت و حكمتش اقتضاء كند «وَ يَقدِرُ» و تنگ مى گيرد آن را براى هر كه بخواهد. | |||
«وَلَكِنَّ أكثَرَ النَّاسِ لَا يَعلَمُون»: وليكن بيشتر مردم نمى دانند اگر از رزق چيزى نصيبشان نشده باشد، محروميت خود را به اسباب ظاهرى و اتفاقى نسبت مى دهند، و اگر نصيبشان بشود، آن را به زرنگى و حُسن تدبير خود نسبت مى دهند، و همين كافى است در حماقت آنان. | |||
«'''وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لا أَوْلَادُكُم بِالَّتى تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى... مُحْضرُونَ'''»: | |||
اين آيه، صورت دوم جواب است، از گفته آنان كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً وَ أولَاداً وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِين» و حاصل آن اين است كه: نبودن عذاب، نتيجۀ تقرّب به خدا است. نه اين كه نتيجه داشتن اموال و اولاد بيشتر باشد. چون اموال و اولاد باعث تقرب به خدا نمى شود، تا با بودن آن عذابى نباشد. | |||
بنابراين، در آيه شريفه مقرب بودن مال، در جاى نبودن عذاب به كار رفته، و اين از قبيل به كار بردن سبب، در جاى مسبّب است. | |||
و همين معنا، معناى جملۀ «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم» نيز هست. چون مى فرمايد: «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم» اموال و اولاد شما كه بدان در سعادت خود اعتماد مى كنيد و آن را دليل بر نداشتن عذاب خدا مى دانيد «بِالَّتِى تُقَرِّبُكُم عِندَنَا زُلفَى» چيزى نيست كه شما را نزد ما نزديك سازد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۰ </center> | ||
«'''إلّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً'''» - مگر آن كس كه ايمان آورد، و با مال و فرزندان خود، عمل صالح كند. مال خود را در راه خدا انفاق نموده، و با آن، ايمان و عمل صالح را ترويج و تبليغ كرده، در سايرين نيز منتشر سازد، و اولاد خود را با تربيت دينى بار آورد. چنين افرادى پاداش دوچندان خواهند داشت. | |||
و در | «'''فَأُولَئِكَ لَهُم جَزَاءُ الضِّعف'''» - در اين جمله، به احتمال قوى موصوف «جزاء»، بر صفت «ضِعف» اضافه شده، و معناى آن پاداش دو چندان است. و دو چندان بودنش، براى اين است كه هم خود هدايت يافتند، و هم ديگران را هدايت كردند. علاوه بر اين كه خداوند حسنات آنان را به ده برابر و بيشتر مزد مى دهد. | ||
قُلْ إِنَّ | |||
در مجمع البيان گفته | «'''وَ هُم فِى الغُرُفَاتِ آمِنُون'''» - يعنى: آنان در قبه هاى بلند، از عذاب ايمن اند. پس چنين افرادى عذاب نمى شوند. | ||
سياق آيه دلالت دارد بر | |||
«'''وَ الَّذِينَ يَسعَونَ فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِين'''» - يعنى: کسانی که در آيات ما جدّيت مى كنند كه آن را از اثر بيندازند - و يا از ما پيشى بگيرند - | |||
«'''أُولَئِكَ فِى العَذَابِ مُحضَرُون'''» - اينان، هرچند كه مال و اولادشان بسيار باشد، سرانجام در آتش احضار مى شوند. | |||
و در جملۀ «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم»، از خطاب مخصوص به مؤمنان، به خطاب عموم مردم از كافر و غير از كافر عدول شده. و وجهش اين است كه: | |||
حكمى كه براى اموال و اولاد بيان كرد، به يك طايفه معينى اختصاص ندارد. اگر اين مال و اولاد در كار خير به كار رود، اثر جميلش به شرطى هويدا مى گردد، كه توأم با ايمان و عمل صالح باشد، و گرنه بيش از پيش، وبال مى آورد. | |||
«'''قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَئٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ'''»: | |||
در مجمع البيان گفته وقتى مى گويند: «أخلَفَ اللهُ لَهُ وَ عَلَيه»، معنايش اين است كه خداوند به جاى آنچه از دست فلانى برفت، عوضى بداد. | |||
سياق آيه دلالت دارد بر اين كه مراد از «انفاق» در وجوه احسان است، و مراد بيان اين نكته است كه چنين انفاقى، نزد خدا ضايع و گم نمى شود، بلكه خداوند آن را عوض مى دهد. | |||
بنابراين، جملۀ «قُل إنَّ رَبِّى يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقدِرُ» در صدر آيه، براى اشاره به اين نكته است كه مسأله «رزق»، در سعه و ضيقش، به دست خدا است. خدايى كه اگر كم روزى دهد، خزينه اش زياد نمى شود، و اگر زياد بدهد، خزينه اش كم نمى گردد. | |||
آنگاه فرموده: «وَ مَا أنفَقتُم مِن شَئٍ»، هرچه انفاق كنيد، چه كم و چه زياد و آن مال هرچه باشد، «فَهُوَ يُخلِفُهُ» خدا جانشين كننده و جا پركن آن است، و عوض آن را به شما مى دهد. يا در دنيا، و يا در آخرت. «وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِين». و او بهترين روزى رسان است. براى اين كه او اگر روزى مى دهد، بلاعوض و صرفا از درِ جود و سخا مى دهد، ولى ديگران اگر روزى مى دهند، به عنوان قرض و معامله مى دهند. | |||
آرى، مى دهند تا روزى پس بگيرند. علاوه بر اين كه او، «رازق حقيقى» است، و ديگران واسطۀ وصول رزق اويند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۱ </center> | ||
<span id='link376'><span> | <span id='link376'><span> | ||
== | |||
و در جمله | ==سؤال خداوند از ملائكه و بيزارى جستن ملائكه از عبادت مشركان == | ||
قَالُوا | «'''وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ'''»: | ||
ملائكه در پاسخى كه به | |||
مراد از «هُم جَمِيعاً» - به شهادت سياق - عابدها و معبودهايند. و يا به عبارت ديگر، بت ها و بت پرستان اند. | |||
و در جمله «ثُمَّ يَقُولُ لِلمَلَائِكَةٍ أهَؤُلَاءِ إيَّاكُم كَانُوا يَعبُدُون» كه خداى تعالى سؤال مى كند، منظور سؤال از اصل فرشته پرستى نيست، و از ملائكه نمى پرسد كه آيا بت پرستان، شما را پرستش مى كردند يا نه. چون اگر سؤال اين بود، ديگر معنا نداشت ملائكه آن را انكار كنند، بگويند: «سُبحَانَكَ أنتَ وَلِيُّنَا...». چون در اين كه مشركان، ملائكه را مى پرستند، هيچ حرفى نيست، بلكه مراد، سؤال از رضايت ملائكه است، كه آيا شما به پرستش مشركان و خضوع عبادتى ايشان در برابر شما راضى بوديد، يا خير؟ | |||
همان طور كه در آيه: «ءأنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إلَهَين مِن دُونِ الله»، از حضرت مسيح «عليه السلام» نمى پرسد كه آيا تو چنين دستورى داده اى؟ چون هرچند ظاهر عبارت همين معنا را مى رساند، اما مى دانيم كه منظور اين نيست. | |||
چون خداى تعالى مى داند كه مسيح «عليه السلام» چنين دستورى نمى دهد، بلكه مراد اين است كه آيا تو راضى بودى كه امتت، تو را به عنوان خداى دوم بپرستند؟ | |||
خواهى گفت: اين را هم خدا مى دانست كه نه ملائكه، به شرك مشركان راضى بودند، و نه مسيح «عليه السلام» به شرك نصارا؟ | |||
در جواب مى گوييم: بله، درست است، كه خدا اين را هم مى دانست، اما منظور از اين عبارت، اين است كه به هر دو طايفه بفهماند كه اميدى كه به شفاعت ملائكه و شفاعت حضرت مسيح «عليه السلام» داشتند، بى جا بوده، و براى هميشه از اين شفاعت نااميد باشند، و هرچه در دنيا به اين منظور عبادت كردند، همه هدر رفته، و بى فايده است. | |||
«'''قَالُوا سُبْحَانَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ'''»: | |||
ملائكه در پاسخى كه به سؤال خداى تعالى داده اند، تمامى مراسم ادب را رعايت كرده اند. | |||
نخست، او را به طور مطلق و بدون قيد و شرط، منزّه از اين دانسته اند كه كسى غير از او سزاوار پرستش باشد. | |||
دوم اين كه: رضايت خود را از اين كه معبود مشركان واقع شوند، نفى نموده و عرضه داشته اند كه: ما به چنين خطايى راضى نبوده ايم. | |||
سوم اين كه: همين معنا را صريح نگفته اند، و نخواسته اند كه حتى چنين خطايى را به زبان بياورند. نگفتند: ما به عبادت آنان راضى نبوديم، و اصلا نامى از عبادت آن ها نبردند، تا مقام تخاطب و گفتگوى با خداى را به مطلبى كه گوش خراش باشد، آلوده نكرده باشند. نه با تصور آن، و نه با تصديقش. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۲ </center> | ||
بلكه در پاسخ گفتند كه : ما به غير از | بلكه در پاسخ گفتند كه: ما به غير از تو، وليّى براى خود نمى شناسيم، و ولىّ ما، تنها تويى. و با نفى ولايت غير از خدا، عدم رضايت خود را به طور كنايه رساندند. | ||
چون اگر به پرستش مشركان راضى مى شدند، قهرا بين آنان و مشركان موالاتى مى بود، و اين موالات با انحصار ولايت در خدا منافات دارد. بعد از آن كه ولايت را منحصر در خداى تعالى كردند، ديگر معنا ندارد بين آنان و پرستندگانشان موالاتى باشد، و وقتى موالاتى نبود، رضايت به پرستش آنان نيز نخواهد بود. | |||
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيات ۳۱ - ۵۴ سوره سباء
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا لَوْلا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ(۳۱)
قَالَ الَّذِينَ استَكْبرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا أَنحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُْدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكم بَلْ كُنتُم مجْرِمِينَ(۳۲)
وَ قَالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكْبرُوا بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَ أَسرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب وَ جَعَلْنَا الاَغْلَالَ فى أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلّا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۳۳)
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ(۳۴)
وَ قَالُوا نَحْنُ أَكثرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلَاداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۳۵)
قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۳۶)
وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لا أَوْلَادُكُم بِالَّتى تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولَئك لهَُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فى الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ(۳۷)
وَ الَّذِينَ يَسعَوْنَ فى آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَئك فى الْعَذَابِ مُحْضرُونَ(۳۸)
قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَئٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(۳۹)
وَ يَوْمَ يَحْشرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ(۴۰)
قَالُوا سُبْحَانَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ(۴۱)
فَالْيَوْمَ لا يَمْلِك بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتى كُنتُم بهَا تُكَذِّبُونَ(۴۲)
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَ قَالُوا مَا هَذَا إِلّا إِفْكٌ مُّفْترًى وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۴۳)
وَ مَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونهَا وَ مَا أَرْسلْنَا إِلَيهِمْ قَبْلَك مِن نَّذِيرٍ(۴۴)
وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلى فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(۴۵)
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلّا نَذِيرٌ لَّكُم بَينَ يَدَى عَذَابٍ شدِيدٍ(۴۶)
قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِى إِلّا عَلى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شئٍ شهِيدٌ(۴۷)
قُلْ إِنَّ رَبّى يَقْذِف بِالحَْقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(۴۸)
قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَاطِلُ وَ مَا يُعِيدُ(۴۹)
قُلْ إِن ضَلَلْت فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبّى إِنَّهُ سمِيعٌ قَرِيبٌ(۵۰)
وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ(۵۱)
وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنى لهَُمُ التَّنَاوُش مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۵۲)
وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۵۳)
وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنّهُمْ كانُوا فى شكٍ مُّرِيبِ(۵۴)
كسانى كه كافر شدند، گفتند: هرگز به اين قرآن، و به كتاب هاى آسمانى كه فعلا هست، ايمان نمى آوريم، و اگر ظالمان را در آن هنگام كه نزد پروردگارشان ايستاده باشند، ببينى، خواهى ديد كه با يكديگر كشمكش نموده، جرم را به گردن يكديگر مى اندازند، كسانى كه در دنيا ضعيف شمرده شدند، به كسانى كه بزرگ منشى كردند، مى گويند: اگر شما نبوديد، ما از مؤمنان بوديم. (۳۱)
و كسانى كه بزرگ منشى كردند، به آنان كه ضعيف شمرده شدند، مى گويند: آيا ما شما را از هدايت بعد از آن كه در اختيارتان قرار گرفت، جلوگيرى كرديم؟ نه، بلكه خودتان مجرم بوديد. (۳۲)
و آن هايى كه ضعيف شمرده شدند، به كسانى كه بزرگ منشى كردند، گفتند: بلكه نيرنگ شبانه روزى شما، ما را وادار به كفر نمود. براى اين كه شما ما را دستور مى داديد به خدا كفر بورزيم، و برايش شريك بگيريم. (آن روز هم، بر حسب طبيعتى كه در دنيا كسب كرده بودند) پشيمانى خود را در وقت ديدن عذاب پنهان مى كنند، و ما كنده و زنجير به گردن كفار مى گذاريم. آيا جز به آنچه كه مى كردند، كيفر مى شوند؟ (۳۳)
ما به سوى هيچ قريه اى بيم رسان نفرستاديم، مگر آن كه عياش هاى آن قريه گفتند: ما به آنچه شما به تبليغش مأمور شده ايد، كافريم. (۳۴)
و نيز گفتند: ما اموال و اولاد بيشترى داريم، و هرگز عذاب نمى شويم. (۳۵)
بگو: اين پروردگار من است، كه روزى را براى هر كس بخواهد بسيار، و براى هر كس بخواهد، اندك مى سازد، وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (۳۶)
و اموال و اولاد شما چنان نيست كه شما را نزد ما مقرب سازد، مگر كسى كه ايمان آورد، و عمل صالح كند، كه اين گونه افراد، پاداشى دو برابر آنچه مى كردند، دارند، و در غرفه ها ايمن اند. (۳۷)
و كسانى كه در جلوگيرى از آيات ما تلاش مى كنند، و مى خواهند ما را عاجز كنند، در عذاب احضار خواهند شد. (۳۸)
(باز هم بگو) كه: اين پروردگار من است كه رزق را براى هر كس بخواهد، وسعت داده، و براى هر كس بخواهد، تنگ مى گيرد، و آنچه كه انفاق كنيد، او جايش را پُر مى كند، و او بهترين روزى دهندگان است. (۳۹)
و روزى كه همگى را محشور مى كند، و آنگاه به ملائكه مى گويند: آيا اينان شما را مى پرستيدند؟ (۴۰)
در جواب مى گويند: منزهى تو اى خدا! تويى ولىّ ما، نه اينان، بلكه اينان جن را مى پرستيدند، بيشترشان به جن ايمان داشتند. (۴۱)
پس (به هر حال) امروز هيچ يك از شما براى ديگرى مالك نفع و ضررى نيست، و ما به كسانى كه ستم كردند، مى گوييم: عذاب آتش را كه آن را تكذيب مى كردند، بچشيد. (۴۲)
و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود، با اين كه آياتى روشن است، در عين حال مى گويند: اين مرد هيچ منظورى ندارد، جز اين كه شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند، جلوگيرى كند، و نيز مى گويند: اين آيات دروغى بيش نيست، كه وى به خدا بسته است، و كسانى كه كافر شدند، وقتى حق برايشان روشن مى شود، مى گويند: اين، جز سحرى آشكار نيست. (۴۳)
با اين كه ما هيچ كتابى به اين كفار قريش نفرستاده ايم تا درس آن را خوانده باشند، و نيروى تشخيص سحر را به دست آورده باشند، و قبل از تو هيچ بيم رسانى به سوى آنان نفرستاديم. (۴۴)
(اين تنها اينان نيستند كه آيات ما را تكذيب مى كنند)، كسانى كه قبل از ايشان بودند، (و قريش) ده يك آن نيرو را كه ما به آنان داديم، ندارند، فرستادگان مرا تكذيب كردند، و من چگونه آنان را به عذاب خود هلاك كردم، آيا از هلاك قريش عاجزم؟ (۴۵)
بگو: من شما را به يك اندرز موعظت مى كنم و آن، اين است كه: فقط به خاطر خدا (و بدون اين كه غير از خدا را دخالت دهيد)، دو به دو و يا تك تك و بدون سر و صدا قيام كنيد، و سپس درباره من بينديشيد، آيا در مدتى طولانى كه در بين شما زندگى كرده ام، سوء سابقه اى و يا جنونى سراغ داريد؟ نه، طرف شما جنون ندارد، او جز بيم رسان نيست، كه شما را از عذابى شديد كه در انتظار شماست، مى ترساند. (۴۶)
بگو: من كه از شما اجرتى نخواسته ام، و به فرض هرچه هم خواسته باشم، مال خود شما، چون پاداش من جز بر خدا نتواند بود، و او، بر هر چيز ناظر است. (۴۷)
بگو: پروردگار من حق را نازل مى كند، و او، علّام الغيوب است. (۴۸)
بگو حق آمد، و ديگر باطل نمى تواند از نو چيزى را بياورد، و با آن رونق قبلى خود را اعاده دهد. (۴۹)
بگو: به فرضى هم كه من گمراه شده باشم، به ضرر خودم شده ام، و اگر راه يافته باشم، به وحى پروردگارم يافته ام، كه او شنوايى نزديك است. (۵۰)
و اگر ببينى هنگامى كه كفار به فزع در مى آيند، پس در پيشگاه خدا فرارى نيست، و چيزى از او فوت نمى شود، بلكه از جايى نزديك دستگير مى شوند. (۵۱)
و نيز گفتند: ايمان آورديم به آن قرآن، ولى چگونه از مكانى دور، يعنى از قيامت به ايمان توانند رسيد. (۵۲)
با اين كه قبلا به آن كفر ورزيدند، و از مكانى دور، سخن به ناديده رها مى كردند. (۵۳)
ميان ايشان و آن آرزو كه دارند، حايل افكند، چنان كه با نظاير ايشان از پيش همين رفتار را كرد، كه آنان در شكى سخت بودند. (۵۴)
اين آيات، فصل ديگرى است از سوره، كه درباره مسأله نبوت و فروعات آن سخن مى گويد، و سخنانى را كه مشركان درباره اين مسأله گفته اند، نقل مى كند، و در خلال آن، آنچه در روز مرگ و يا روز قيامت، بر سرِ آنان مى آيد، خاطرنشان مى سازد.
و اين آيات، به وسيله آيه «وَ مَا أرسَلنَاكَ إلّا كَافَّةً لِلنَّاس»، به آيات قبل متصل مى شود. و در حقيقت آيه مزبور، برزخى است بين دو دسته آيات، چون در آن مسأله رسالت به عنوان دليل بر مسأله «توحيد» ذكر شد.
«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِى بَينَ يَدَيْهِ»:
مراد از «الَّذِينَ كَفَرُوا» مشركان، و مراد از «الَّذِى بَينَ يَدَيه»، كتاب آسمانى قبل از قرآن، يعنى تورات و انجيل است. مشركان گفته بودند كه: نه به اين قرآن ايمان داريم، و نه به كتب آسمانى قبل از آن، و اين بدان جهت است كه اصولا مسلك وثنيت و شرك، به نبوت و توابع آن، يعنى كتب آسمانى معتقد نيست.
و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «الَّذِى بَينَ يَدَيه»، مسأله آخرت و معاد است، سخنى است بدون دليل، به خلاف معنايى كه ما كرديم، كه در قرآن كريم شواهد بسيار دارد. چون قرآن در بسيارى موارد از تورات و انجيل، به «الَّذِى بَينَ يَدَيه» تعبیر كرده، و خطايى ديگر كه بعضى از مفسران مرتكب شده اند، اين است كه گفته اند: مراد از «الَّذِينَ كَفَرُوا»، يهوديان اند.
بیزاری پیروان کافر از پیشوایان گمراه خود، در قیامت و پاسخ آنان
«وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ...»:
ظاهرا حرف «لام» در كلمۀ «الظَّالِمُون»، لام عهد است. اين آيه و دو آيه بعد از آن، اين معنا را خاطرنشان مى سازد كه وبال اين كفر - كه اساس آن، گمراهى پيشوايان كفر، و گمراه گرى آنان نسبت به پيروان خويش است - به زودى به آنان مى رسد، و چيزى نمى گذرد كه پشيمان مى شوند، در حالى كه پشيمانى سودى نداشته باشد.
پس جملۀ «وَ لَو تَرَى»، خطاب به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. چون خود كفار كمتر از آنند كه خطاب الهى را بفهمند. «إذ الظَّالِمُون»، يعنى آن هايى كه به كتب خدا و فرستادگان او كفر ورزيدند و با اين عمل خود، به خود ظلم كردند. «مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم»، در روز قيامت، براى حساب و جزاء در پيشگاه پروردگارشان مى ايستند.
«يَرجِعُ بَعضُهُم إلَى بَعضٍ القَولَ» - يعنى: با يكديگر گفتگو و با يكديگر مراجعه و مخاصمه مى كنند.
«يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا» - بيان همان مراجعه است. مى فرمايد: آن ها كه در دنيا ضعيف شدند، و تبعه ستمگران بودند «لِلَّذِينَ استَكبَرُوا» به ستمگران و پيشوايان ضلالت مى گويند: «لَولَا أنتُم لَكُنَّا مُؤمِنِين». اگر شما نبوديد، ما مؤمن بوديم. منظورشان اين است كه شما، ما را مجبور و وادار به كفر كرديد، و بين ما و ايمان حائل گشتيد.
«قَالَ الَّذِينَ استَكبَرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا» - مستكبران جواب دادند، و از تهمتى كه ضعفاء به ايشان زدند - كه شما ما را مجبور كرديد - به اين كه «أنَحنُ صَدَدنَاكُم»: آيا ما شما را از ايمان باز داشتيم؟ مانع شديم «عَنِ الهُدَى بَعدَ إذ جَاءَكُم»: از اين كه هدايت را بعد از آن كه به وسيله دعوت نبوى در اختيارتان قرار گرفت، بپذيريد؟
حاشا، زيرا بهترين دليل بر اين كه ما شما را مجبور نكرديم و بين شما و ايمان حائل نشديم، اين است كه شما در ايمان و كفر مختار بوديد. «بَل كُنتُم مُجرِمِين»، بلكه خودتان مجرم بوديد، و مى خواستيد بر جرم خود ادامه دهيد. و به همين جهت، جرم خود را تا مرز كفر كشانديد، و با اين كه هدايت الهى در اختيارتان قرار گرفت، زير بار نرفتيد، بدون اين كه از ناحيه ما مجبور شده باشيد. پس كفر شما مستند به خود شماست، و ما برى از آنيم.
«وَ قَالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكبَرُوا» - اين جمله حكايت كلام ضعفاست كه در رد دفاعيه مستكبران گفتند: «بَل مَكرُ اللَّيلِ وَ النَّهار». نه، شما بى تقصير نيستيد، چون نقشه هاى پیگير، و مكر شبانه روزى شما، ما را به كفر واداشت.
«إذ تَأمُرُونَنَا أن نَكفُرَ بِاللهِ وَ نَجعَلَ لَهُ أندَاداً»: چون شما همواره به ما دستور مى داديد به خدا كفر بورزيم، و براى او «انداد» و «امثالى» از آلهه دروغى قائل شويم.
يعنى: شما در دنيا به طور دائم و شبانه روزى نقشه مى ريختيد، براى اين كه ما را ضعيف كنيد و بر ما فرمانروا باشيد و ما را واداريد كه خواسته هاى شما را اطاعت كنيم و ايمان آوريم. لذا ناچار بوديم بر اين كه سر در اطاعت نهيم و كافر و مشرك شويم. چون شما كفر و شرك را از ما مى خواستيد، و مگر اجبار غير از اين است؟
قيامت، روز كشف اسرار و ظهور ملكات رذيله و عادات بد نفسانى
«وَ أسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأوُا العَذَابَ» - و پنهان داشتند ندامت خود را چون عذاب را ديدند، و فهميدند كه ديگر راه فرارى ندارند.
و اين پنهان كارى در آن روز، با اين كه روز قيامت، روزى است كه همه پنهانی ها و اسرار بيرون مى افتد، و روزى است كه «يَومَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخفَى عَلَى اللهِ مِنهُم شَئٌ: چيزى از اسرار مردم بر خدا پوشيده نمى ماند»، نظير دروغگويی شان و انكار شركشان است. و نيز نظير قسم دروغ خوردنشان است، كه در قيامت، همۀ اين ها از آنان سر مى زند.
و اين، از باب ظهور ملكات رذيله است، كه در نفوس آن ها ريشه دوانده. از آن جايى كه در دنيا همواره ندامت خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان مى داشتند، اين پنهان كارى براى آنان عادت شده. لذا در قيامت هم، با اين كه روز بروز و ظهور نهانى ها است، و روز «تُبلَى السَّرَائِر» برون افتادن اسرار از پرده ها است، مع ذلك، از عادت دنيايى خود دست بر نمى دارند، و به مقتضاى ملكۀ دروغگويى، باز دروغ مى گويند، با اين كه مى دانند كه دروغشان هويدا است.
خداى سبحان، سپس كيفيت گرفتاری شان به عذاب را ذكر نموده، مى فرمايد: «وَ جَعَلنَا الأغلَالَ فِى أعنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا»: غل و زنجيرها به گردن هايشان مى افكنيم، تا نتوانند از عذاب بيرون آيند. «هَل يُجزَونَ إلّا مَا كَانُوا يَعمَلُون: مگر به جز آنچه مى كردند، جزاء داده مى شوند»؟
«وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلّا قَالَ مُترَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ»:
كلمۀ «مُترَف»، اسم مفعول از مادۀ «إتراف» است، كه به معناى زياده روى در تلذّذ از نعمت ها است، و در اين تفسير، اشاره است به اين كه زياده روى در لذايذ، كار آدمى را به جايى مى كشاند كه از پذيرفتن حق استكبار ورزد، همچنان كه آيه بعدى هم، آن را افاده مى كند.
پاسخ به ثروتمندان مرفّه، که گفتند: «ما در آخرت، عذاب نمى شويم»
«وَ قَالُوا نَحْنُ أَكثرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلَاداً وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِينَ»:
ضمير جمع، به كلمۀ «المُترَفِين» بر مى گردد. و خاصيت «إتراف»، و «ترفّه»، و غوطه ور شدن در نعمت هاى مادى، همين است، كه قلب آدمى بدان ها متعلق شود و آن ها را عظيم بشمارد، و سعادت خود را در داشتن آن ها بداند. حالا چه اين كه موافق حق باشد، يا مخالف آن. در نتيجه، همواره به ياد حيات ظاهرى دنيا بوده، ماوراى آن را فراموش مى كند.
و لذا خداى سبحان، از چنين افرادى حكايت مى كند كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً وَ أولَاداً: ما اموال و اولاد بيشترى داريم». يعنى سعادتى نيست جز در همين، همچنان كه شقاوتى هم نيست، جز در نداشتن آن.
«وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِينَ» - و ما در آخرت معذّب نيستيم.، و اين نفى عذابشان نيست، مگر از غفلت و بى خبرى از ماوراى بسيارى اموال و اولاد. وقتى سعادت و فلاح تنها در داشتن مال و اولاد بيشترى بود، و بس، معلوم است كه عذابى هم نيست، مگر در نداشتن آن، و با داشتن آن، عذابى نخواهد بود.
در اين جا، وجه ديگرى نيز هست و آن، اين است كه: مشركان از آن جا كه از مال و اولاد برخوردار بودند، مغرور شدند، و پنداشتند كه در درگاه خدا احترامى دارند، و اين كرامت و حرمت را هميشه خواهند داشت.
و معناى كلامشان اين است كه: ما، در درگاه خدا داراى كرامتيم. شاهدش هم اين است كه اين همه مال و اولادمان داده، و ما هميشه اين كرامت را خواهيم داشت. پس اگر هم عذابى باشد، ما معذب نخواهيم بود.
بنابر اين وجه، آيه شريفه در معناى آيه شريفه: «وَ لَئِن أذَقنَاهُ رَحمَةً مِنَّا مِن بَعدِ ضَرَّاءَ مَسَّتهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِى وَ مَا أظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُجِعتُ إلَى رَبِّى إنَّ لِى عِندَهُ لَلحُسنَى» خواهد بود.
«قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»:
اين آيه و سه آيه بعدش، جواب از اين گفتار مشركان است، كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً». و اين جواب از دو طريق و به دو صورت آمده.
اول اين كه مسأله «رزق»، يعنى اموال و اولاد و كمى و زيادى آن، به دست خدا است، كه هر كسى را به مقتضاى حكمت و مصلحت، از آن روزى مى كند، و اسباب به دست آوردنش را هم فراهم مى كند، و خواست انسان و كرامت و حرمتى كه نزد خدا دارد، هيچ اثرى در كمى و زيادى رزقش ندارد.
براى اين كه چه بسا رزق يك مؤمن و يك كافر، و يك عاقل دورانديش، زياد مى شود، همچنان كه رزق يك احمق و بى عقل زياد مى شود. و چه بسا همين نامبردگان، رزقشان كم مى شود، و يا در اول زياد، و در آخر كم مى شود. پس زيادى مال، هيچ دلالتى بر سعادت و كرامت نزد خدا ندارد.
و همين است معناى جملۀ «قُل إنَّ رَبِّى» كه در آن «ربّ» را به خود نسبت داده، چون طرف خطابش، يعنى مشركان، خدا را ربّ خود نمى دانستند، و رزق دادن، خود از شؤون ربوبيت است. «يَبسُطُ»، كه توسعه مى دهد، «الرِّزقَ لِمَن يَشَاءُ» رزق را براى هر كه بخواهد و مصلحت و حكمتش اقتضاء كند «وَ يَقدِرُ» و تنگ مى گيرد آن را براى هر كه بخواهد.
«وَلَكِنَّ أكثَرَ النَّاسِ لَا يَعلَمُون»: وليكن بيشتر مردم نمى دانند اگر از رزق چيزى نصيبشان نشده باشد، محروميت خود را به اسباب ظاهرى و اتفاقى نسبت مى دهند، و اگر نصيبشان بشود، آن را به زرنگى و حُسن تدبير خود نسبت مى دهند، و همين كافى است در حماقت آنان.
«وَ مَا أَمْوَالُكُمْ وَ لا أَوْلَادُكُم بِالَّتى تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى... مُحْضرُونَ»:
اين آيه، صورت دوم جواب است، از گفته آنان كه گفتند: «نَحنُ أكثَرُ أموَالاً وَ أولَاداً وَ مَا نَحنُ بِمُعَذَّبِين» و حاصل آن اين است كه: نبودن عذاب، نتيجۀ تقرّب به خدا است. نه اين كه نتيجه داشتن اموال و اولاد بيشتر باشد. چون اموال و اولاد باعث تقرب به خدا نمى شود، تا با بودن آن عذابى نباشد.
بنابراين، در آيه شريفه مقرب بودن مال، در جاى نبودن عذاب به كار رفته، و اين از قبيل به كار بردن سبب، در جاى مسبّب است.
و همين معنا، معناى جملۀ «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم» نيز هست. چون مى فرمايد: «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم» اموال و اولاد شما كه بدان در سعادت خود اعتماد مى كنيد و آن را دليل بر نداشتن عذاب خدا مى دانيد «بِالَّتِى تُقَرِّبُكُم عِندَنَا زُلفَى» چيزى نيست كه شما را نزد ما نزديك سازد.
«إلّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً» - مگر آن كس كه ايمان آورد، و با مال و فرزندان خود، عمل صالح كند. مال خود را در راه خدا انفاق نموده، و با آن، ايمان و عمل صالح را ترويج و تبليغ كرده، در سايرين نيز منتشر سازد، و اولاد خود را با تربيت دينى بار آورد. چنين افرادى پاداش دوچندان خواهند داشت.
«فَأُولَئِكَ لَهُم جَزَاءُ الضِّعف» - در اين جمله، به احتمال قوى موصوف «جزاء»، بر صفت «ضِعف» اضافه شده، و معناى آن پاداش دو چندان است. و دو چندان بودنش، براى اين است كه هم خود هدايت يافتند، و هم ديگران را هدايت كردند. علاوه بر اين كه خداوند حسنات آنان را به ده برابر و بيشتر مزد مى دهد.
«وَ هُم فِى الغُرُفَاتِ آمِنُون» - يعنى: آنان در قبه هاى بلند، از عذاب ايمن اند. پس چنين افرادى عذاب نمى شوند.
«وَ الَّذِينَ يَسعَونَ فِى آيَاتِنَا مُعَاجِزِين» - يعنى: کسانی که در آيات ما جدّيت مى كنند كه آن را از اثر بيندازند - و يا از ما پيشى بگيرند -
«أُولَئِكَ فِى العَذَابِ مُحضَرُون» - اينان، هرچند كه مال و اولادشان بسيار باشد، سرانجام در آتش احضار مى شوند.
و در جملۀ «وَ مَا أموَالُكُم وَ لَا أولَادُكُم»، از خطاب مخصوص به مؤمنان، به خطاب عموم مردم از كافر و غير از كافر عدول شده. و وجهش اين است كه:
حكمى كه براى اموال و اولاد بيان كرد، به يك طايفه معينى اختصاص ندارد. اگر اين مال و اولاد در كار خير به كار رود، اثر جميلش به شرطى هويدا مى گردد، كه توأم با ايمان و عمل صالح باشد، و گرنه بيش از پيش، وبال مى آورد.
«قُلْ إِنَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَئٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ»:
در مجمع البيان گفته وقتى مى گويند: «أخلَفَ اللهُ لَهُ وَ عَلَيه»، معنايش اين است كه خداوند به جاى آنچه از دست فلانى برفت، عوضى بداد.
سياق آيه دلالت دارد بر اين كه مراد از «انفاق» در وجوه احسان است، و مراد بيان اين نكته است كه چنين انفاقى، نزد خدا ضايع و گم نمى شود، بلكه خداوند آن را عوض مى دهد.
بنابراين، جملۀ «قُل إنَّ رَبِّى يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقدِرُ» در صدر آيه، براى اشاره به اين نكته است كه مسأله «رزق»، در سعه و ضيقش، به دست خدا است. خدايى كه اگر كم روزى دهد، خزينه اش زياد نمى شود، و اگر زياد بدهد، خزينه اش كم نمى گردد.
آنگاه فرموده: «وَ مَا أنفَقتُم مِن شَئٍ»، هرچه انفاق كنيد، چه كم و چه زياد و آن مال هرچه باشد، «فَهُوَ يُخلِفُهُ» خدا جانشين كننده و جا پركن آن است، و عوض آن را به شما مى دهد. يا در دنيا، و يا در آخرت. «وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِين». و او بهترين روزى رسان است. براى اين كه او اگر روزى مى دهد، بلاعوض و صرفا از درِ جود و سخا مى دهد، ولى ديگران اگر روزى مى دهند، به عنوان قرض و معامله مى دهند.
آرى، مى دهند تا روزى پس بگيرند. علاوه بر اين كه او، «رازق حقيقى» است، و ديگران واسطۀ وصول رزق اويند.
سؤال خداوند از ملائكه و بيزارى جستن ملائكه از عبادت مشركان
«وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ»:
مراد از «هُم جَمِيعاً» - به شهادت سياق - عابدها و معبودهايند. و يا به عبارت ديگر، بت ها و بت پرستان اند.
و در جمله «ثُمَّ يَقُولُ لِلمَلَائِكَةٍ أهَؤُلَاءِ إيَّاكُم كَانُوا يَعبُدُون» كه خداى تعالى سؤال مى كند، منظور سؤال از اصل فرشته پرستى نيست، و از ملائكه نمى پرسد كه آيا بت پرستان، شما را پرستش مى كردند يا نه. چون اگر سؤال اين بود، ديگر معنا نداشت ملائكه آن را انكار كنند، بگويند: «سُبحَانَكَ أنتَ وَلِيُّنَا...». چون در اين كه مشركان، ملائكه را مى پرستند، هيچ حرفى نيست، بلكه مراد، سؤال از رضايت ملائكه است، كه آيا شما به پرستش مشركان و خضوع عبادتى ايشان در برابر شما راضى بوديد، يا خير؟
همان طور كه در آيه: «ءأنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إلَهَين مِن دُونِ الله»، از حضرت مسيح «عليه السلام» نمى پرسد كه آيا تو چنين دستورى داده اى؟ چون هرچند ظاهر عبارت همين معنا را مى رساند، اما مى دانيم كه منظور اين نيست.
چون خداى تعالى مى داند كه مسيح «عليه السلام» چنين دستورى نمى دهد، بلكه مراد اين است كه آيا تو راضى بودى كه امتت، تو را به عنوان خداى دوم بپرستند؟
خواهى گفت: اين را هم خدا مى دانست كه نه ملائكه، به شرك مشركان راضى بودند، و نه مسيح «عليه السلام» به شرك نصارا؟
در جواب مى گوييم: بله، درست است، كه خدا اين را هم مى دانست، اما منظور از اين عبارت، اين است كه به هر دو طايفه بفهماند كه اميدى كه به شفاعت ملائكه و شفاعت حضرت مسيح «عليه السلام» داشتند، بى جا بوده، و براى هميشه از اين شفاعت نااميد باشند، و هرچه در دنيا به اين منظور عبادت كردند، همه هدر رفته، و بى فايده است.
«قَالُوا سُبْحَانَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ»:
ملائكه در پاسخى كه به سؤال خداى تعالى داده اند، تمامى مراسم ادب را رعايت كرده اند.
نخست، او را به طور مطلق و بدون قيد و شرط، منزّه از اين دانسته اند كه كسى غير از او سزاوار پرستش باشد.
دوم اين كه: رضايت خود را از اين كه معبود مشركان واقع شوند، نفى نموده و عرضه داشته اند كه: ما به چنين خطايى راضى نبوده ايم.
سوم اين كه: همين معنا را صريح نگفته اند، و نخواسته اند كه حتى چنين خطايى را به زبان بياورند. نگفتند: ما به عبادت آنان راضى نبوديم، و اصلا نامى از عبادت آن ها نبردند، تا مقام تخاطب و گفتگوى با خداى را به مطلبى كه گوش خراش باشد، آلوده نكرده باشند. نه با تصور آن، و نه با تصديقش.
بلكه در پاسخ گفتند كه: ما به غير از تو، وليّى براى خود نمى شناسيم، و ولىّ ما، تنها تويى. و با نفى ولايت غير از خدا، عدم رضايت خود را به طور كنايه رساندند.
چون اگر به پرستش مشركان راضى مى شدند، قهرا بين آنان و مشركان موالاتى مى بود، و اين موالات با انحصار ولايت در خدا منافات دارد. بعد از آن كه ولايت را منحصر در خداى تعالى كردند، ديگر معنا ندارد بين آنان و پرستندگانشان موالاتى باشد، و وقتى موالاتى نبود، رضايت به پرستش آنان نيز نخواهد بود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |