ریشه وقى: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::وقى]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
وقايه و وقاء حفظ شىء است از آنچه اذيت و ضرر مىرساند (راغب) [طور:27]. خدا به ما منت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ كرد و در امان داشت. [آل عمران:16]. گناهان ما را بيامرز و از عذاب آتش محفوظمان فرما [حشر:9]. هر كه از بخل نفسش محفوظ شود آنهااند نجات يافتگان. *** تقوى: اسم است از اتقاء و هر دوبه معنى خود محفوظ داشتن و پرهيز كردنست. راغب گويد: تقوى آن است كه خود را از شىء مخوف در وقايه و حفظ - قرار دهيم اين حقيقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گويند...» تقوى در اصل و قوى است واو به تاء عوض شده است [بقره:197]. توشه برگيريد بهترين توشه پرهيز از گناهان است و يا پرهيز از عذاب خداست به وسيله فعل واجبات و ترك محرّمات. [اعراف:35]. آنكه از بديها بپرهيزد و خود را اصلاح كند ترسى بر آنها نيست و محزون نمىشوند. متقى و تقى: هردو به معنى تقوى كار و پرهيزكار است [بقره:177]. [مريم:63]. واقى: مصون دارنده و محفوظ دارنده. [غافر:21]. خدا آنها را به گناهانشان گرفت. و كسى نبود كه از عذاب خدا محفوظشان دارد. تقاة: تقاة و تقوى هردو يكى اند [آل عمران:102]. اى اهل ايمان بترسيد از خدا حق ترسيدنش. اتقى: پرهيزگارتر. [حجرات:13]. تقيه [آل عمران:28]. يعنى مومنان به جاى اهل ايمان، كافران را دوست ندارند و كافران را براى خويش صديق و سرپرست اخذ نكنند. هر كه اينكار كند رابطهاش بطور كلى از خدا قطع شده، مگر آنكه از آنها پرهيز و تقيه كند پرهيز بخصوصى، خداشمارا از خويش مىترساند و بازگشت بسوى اوست. در اين آيه حكم اولى آن است كه بايد از كفار بريدو به مومنان پيوست و نبايدآنها را دوست داشت ومحرم اسرار كرد چنانكه آيات [آل عمران:118]. در اين مطلب صريح اند. حكم ثانوى، تقيه است و آن در صورتى است كه مجبور باشد با ظالمان حفظ ظاهركند وگرنه به او يا ديگر مسلمانان و يا به دين صدمه مىزنند. ناگفته نماند: آنچه از قران مجيد و اخبار و حالات معصومين عليهم السلام روشن مىشود آن است كه: شخص در مقابل ستمكاران و مظالم اجتماعى ميان قيام و تقيه مخير است. يا قيام و مبارزه مىكند تا موفق شود و يا در آن راه شهيد گردد مثل حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه و يا تقيه كرده و خود را به كشته شدن نمىدهد بلكه مبارزه منفى مىكند مثل امام صادق و ديگر ائمه عليهم السلام. ولى پشتيبانى از ظلم در اسلام روا نيست، اين مطلب را در كتاب «مرد مافوق انسان» كه در تحليل قيام مقدس كربلا نوشتهام در فصل «قيام امام و تقيه» بطور مشروح آوردهام هر كه مايل باشد به آن جا رجوع كند. | وقايه و وقاء حفظ شىء است از آنچه اذيت و ضرر مىرساند (راغب) [طور:27]. خدا به ما منت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ كرد و در امان داشت. [آل عمران:16]. گناهان ما را بيامرز و از عذاب آتش محفوظمان فرما [حشر:9]. هر كه از بخل نفسش محفوظ شود آنهااند نجات يافتگان. *** تقوى: اسم است از اتقاء و هر دوبه معنى خود محفوظ داشتن و پرهيز كردنست. راغب گويد: تقوى آن است كه خود را از شىء مخوف در وقايه و حفظ - قرار دهيم اين حقيقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گويند...» تقوى در اصل و قوى است واو به تاء عوض شده است [بقره:197]. توشه برگيريد بهترين توشه پرهيز از گناهان است و يا پرهيز از عذاب خداست به وسيله فعل واجبات و ترك محرّمات. [اعراف:35]. آنكه از بديها بپرهيزد و خود را اصلاح كند ترسى بر آنها نيست و محزون نمىشوند. متقى و تقى: هردو به معنى تقوى كار و پرهيزكار است [بقره:177]. [مريم:63]. واقى: مصون دارنده و محفوظ دارنده. [غافر:21]. خدا آنها را به گناهانشان گرفت. و كسى نبود كه از عذاب خدا محفوظشان دارد. تقاة: تقاة و تقوى هردو يكى اند [آل عمران:102]. اى اهل ايمان بترسيد از خدا حق ترسيدنش. اتقى: پرهيزگارتر. [حجرات:13]. تقيه [آل عمران:28]. يعنى مومنان به جاى اهل ايمان، كافران را دوست ندارند و كافران را براى خويش صديق و سرپرست اخذ نكنند. هر كه اينكار كند رابطهاش بطور كلى از خدا قطع شده، مگر آنكه از آنها پرهيز و تقيه كند پرهيز بخصوصى، خداشمارا از خويش مىترساند و بازگشت بسوى اوست. در اين آيه حكم اولى آن است كه بايد از كفار بريدو به مومنان پيوست و نبايدآنها را دوست داشت ومحرم اسرار كرد چنانكه آيات [آل عمران:118]. در اين مطلب صريح اند. حكم ثانوى، تقيه است و آن در صورتى است كه مجبور باشد با ظالمان حفظ ظاهركند وگرنه به او يا ديگر مسلمانان و يا به دين صدمه مىزنند. ناگفته نماند: آنچه از قران مجيد و اخبار و حالات معصومين عليهم السلام روشن مىشود آن است كه: شخص در مقابل ستمكاران و مظالم اجتماعى ميان قيام و تقيه مخير است. يا قيام و مبارزه مىكند تا موفق شود و يا در آن راه شهيد گردد مثل حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه و يا تقيه كرده و خود را به كشته شدن نمىدهد بلكه مبارزه منفى مىكند مثل امام صادق و ديگر ائمه عليهم السلام. ولى پشتيبانى از ظلم در اسلام روا نيست، اين مطلب را در كتاب «مرد مافوق انسان» كه در تحليل قيام مقدس كربلا نوشتهام در فصل «قيام امام و تقيه» بطور مشروح آوردهام هر كه مايل باشد به آن جا رجوع كند. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
الله:100, اله:95, ل:89, وله:88, کم:77, من:72, هم:70, ف:70, ه:66, انن:59, لا:50, الذين:49, ب:45, ما:40, امن:40, ها:36, ان:34, ى:34, قول:32, على:32, فى:31, ربب:29, کون:28, علم:26, وقى:26, ا:25, ک:25, لعل:23, نا:22, رسل:22, يا:21, ايى:21, الذى:21, اتى:21, جنن:20, يوم:20, قوم:20, الى:20, اول:19, طوع:19, خير:19, کفر:18, حسن:18, نفس:18, ذلک:17, عذب:17, اذا:17, الا:17, صلح:16, نور:16, ولى:16, اذ:16, ثم:16, بين:16, ذکر:16, شىء:16, حقق:15, کتب:15, انس:15, صبر:15, سوء:15, جعل:15, برر:15, اخر:15, رحم:15, عن:15, اهل:15, عبد:15, قبل:15, هدى:15, نزل:15, عدد:14, لو:14, اخو:14, عقب:14, عند:14, ارض:14, لکن:14, التى:14, صدق:14, ن:14, جزى:14, هو:14, عدو:14, حبب:14, مع:14, اجر:14, وعد:13, مثل:13, اخذ:13, نجو:13, سمو:13, هن:13, هذا:13, نفق:13, حشر:13, قد:13, يدى:13, غير:13, ظلم:13, عظم:13, وعظ:13, غفر:13, ذا:13, فلح:13, وذر:13, کذب:13, سمع:13, حکم:13, خلق:13, بعد:13, نن:13, بئس:13, دخل:13, کبر:13, کثر:13, کلل:13, فسد:12, زکو:12, اکل:12, عمل:12, عين:12, امر:12, نعم:12, اوى:12, يمن:12, جحم:12, حرم:12, سئل:12, لبب:12, ملء:12, فضل:12, جرى:12, قرب:12, دنو:12, ذلکم:12, انتم:12, او:12, رئى:12, سربال:12, ائى:12, موت:12, اثم:12, ملک:12, زود:12, خوف:12, لبس:12, قلب:12, شحح:12, دور:12, بيت:12, طيب:12, ضعف:12, صلو:12, فوز:12, زيد:12, نهر:12, جىء:12, عرف:12, بعض:12, نذر:12, عون:12, خشى:12, لن:12, نسو:12, موسى:12, حيى:12, عدل:12, حزن:12, مول:12, س:12, سلم:12, تحت:11, ولد:11, لم:11, انا:11, بوب:11, دعو:11, کيف:11, عهد:11, عدن:11, عقل:11, رزق:11, حضر:11, لقى:11, عزز:11, رجل:11, نظر:11, قدم:11, علو:11, فعل:11, سجد:11, تبع:11, حين:11, لوط:11, نسى:11, اما:11, فکه:11, ام:11, حسب:11, فجر:11, جبل:11, خلف:11, ثوى:11, حرر:11, سبل:11, زوج:11, ضرر:11, حلل:11, قسم:11, حتى:11, شدد:11, عطو:11, سوق:11, اذى:11, اسس:11, جنب:11, بطش:11, بشر:11, حذر:11, ليس:11, انت:11, وحد:11, قلل:11, زلف:11, وفى:11, متع:11, هل:11, دوم:11, فتح:11, برک:11, نهى:11, ظلل:11, لهو:11, بصر:11, ظهر:11, احد:11, وجه:11, جبر:11, مدد:11, لعب:11, امم:11, هود:11, مسس:11, خلد:11, غرف:11, بطل:11, فوق:11, غيب:11, شرک:11, تمم:11, قتل:11, غدو:11, فسق:11, صوب:11, الک:11, بلى:11, سوع:11, توب:11, لئک:11, خبث:11, خزى:11, ضرب:11, ذنب:11, نبو:11, لما:11, سخر:11, بنى:11, مسک:11, برز:11, عفو:11, جهنم:11, عصو:11, سطر:11, دين:11, فرق:11, فضح:11, طرد:11, عصى:11, ثوب:11, فتن:11, حدق:11, خصص:11, حمل:11, ربط:11, وقد:11, طهر:11, وهن:11, عرب:11, فره:11, عاد:11, زبر:11, طعم:11, ربو:11, عشو:11, کلم:11, عجل:11, خبر:11, مرى:11, رضو:11, سلخ:11, ثقف:11, بعل:11, سمم:11, کره:11, حصى:11, وبل:11, عنب:11, قمطر:11, کعب:11, غوى:11, جزء:11, اذن:11, مکر:11, حدث:11, قطع:11, نيل:11, نسء:11, کفف:11, ريش:11, فرح:11, شرى:11, ذلل:11, مهد:11, بسط:11, ذرر:11, رجع:11, قرى:11, بنو:11, بدل:11, قضى:10, هما:10, عبس:10, يسر:10, ترب:10, وفد:10, سدد:10, تلک:10, يوسف:10, کئس:10, اين:10, فتل:10, ضوء:10, کتم:10, خضع:10, عثو:10, اوب:10, طغو:10, عوج:10, شعيب:10, صغر:10, لزم:10, وصى:10, نوح:10, ضيف:10, فرعون:10, سرر:10, رجو:10, شعر:10, مرر:10, غنم:10, شفع:10, شهر:10, سور:10, انجيل:10, ميد:10, حتم:10, نوب:10, ورث:10, جناح:10, زلزل:10, شعب:10, هوى:10, قنت:10, ذى:10, خفى:10, سبح:10, کسب:10, توراة:10, جرم:10, لدن:10, قعد:10, طوف:10, اجل:10, اياکم:10, شرر:10, هؤلاء:10, غنى:10, صالح:10, بغى:10, کيد:10, علق:10, خرج:10, قوى:10, طغى:10, وضع:10, فور:10, بدر:10, ختر:10, قرر:10, نحت:10, ورى:10, موه:10, ريب:10, فرش:10, حجر:10, ويل:10, ذات:10, لهم:10, شقى:10, شتت:10, خيب:10, اياى:10, حجز:10, صير:10, قيض:10, طلق:10, زمر:10, نکح:10, جنح:10, بکر:10, شرب:10, نصب:10, نقذ:10, هضم:10, عزم:10, صيد:10, نحن:10, هارون:10, نفع:10, عجب:10, ابد:10, ردد:10, جثو:10, رود:10, لسن:10, کظم:10, لدد:10, دمى:10, خلو:10, ثيب:10, عقد:10, درک:10, شيب:10, عذر:10, بقى:10, شکر:10, تلو:10, غرض:10, صبو:10, هنء:10, حنن:10, آدم:10, بثث:10, اننى:10, کنن:10, ذهب:10, قصص:10, ملل:10, ضلل:10, عرض:10, عصم:10, شهو:10, رقب:10, يئس:10, طمع:10, قرء:10, نفل:10, منن:10, شطن:10, سوى:10, صرط:10, وسم:10, غيظ:10, هلک:10, دمو:10, حرب:10, قرح:10, غلظ:10, وسل:10, سعى:10, فطر:10, وثق:10, ثمن:10, سيح:10, وصب:10, ندو:10, مرء:10, ارث:10, شرد:10, هذه:10, شهد:10, بخس:10, نبء:10, صرف:10, غرر:10, دمم:10, دون:10, ورد:10, حيق:10, محن:10, لحم:10, اسن:10, کرم:10, مرض:10, عوذ:10, يى:10, ادى:10, ضيع:10, جهد:10, حرث:10, نقض:10, ذوق:10, ميل:10, سرع:10, خلل:10, نصر:10, وسع:10, شقق:10, نضر:10, درس:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۵
تکرار در قرآن: ۲۵۸(بار)
قاموس قرآن
وقايه و وقاء حفظ شىء است از آنچه اذيت و ضرر مىرساند (راغب) [طور:27]. خدا به ما منت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ كرد و در امان داشت. [آل عمران:16]. گناهان ما را بيامرز و از عذاب آتش محفوظمان فرما [حشر:9]. هر كه از بخل نفسش محفوظ شود آنهااند نجات يافتگان. *** تقوى: اسم است از اتقاء و هر دوبه معنى خود محفوظ داشتن و پرهيز كردنست. راغب گويد: تقوى آن است كه خود را از شىء مخوف در وقايه و حفظ - قرار دهيم اين حقيقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گويند...» تقوى در اصل و قوى است واو به تاء عوض شده است [بقره:197]. توشه برگيريد بهترين توشه پرهيز از گناهان است و يا پرهيز از عذاب خداست به وسيله فعل واجبات و ترك محرّمات. [اعراف:35]. آنكه از بديها بپرهيزد و خود را اصلاح كند ترسى بر آنها نيست و محزون نمىشوند. متقى و تقى: هردو به معنى تقوى كار و پرهيزكار است [بقره:177]. [مريم:63]. واقى: مصون دارنده و محفوظ دارنده. [غافر:21]. خدا آنها را به گناهانشان گرفت. و كسى نبود كه از عذاب خدا محفوظشان دارد. تقاة: تقاة و تقوى هردو يكى اند [آل عمران:102]. اى اهل ايمان بترسيد از خدا حق ترسيدنش. اتقى: پرهيزگارتر. [حجرات:13]. تقيه [آل عمران:28]. يعنى مومنان به جاى اهل ايمان، كافران را دوست ندارند و كافران را براى خويش صديق و سرپرست اخذ نكنند. هر كه اينكار كند رابطهاش بطور كلى از خدا قطع شده، مگر آنكه از آنها پرهيز و تقيه كند پرهيز بخصوصى، خداشمارا از خويش مىترساند و بازگشت بسوى اوست. در اين آيه حكم اولى آن است كه بايد از كفار بريدو به مومنان پيوست و نبايدآنها را دوست داشت ومحرم اسرار كرد چنانكه آيات [آل عمران:118]. در اين مطلب صريح اند. حكم ثانوى، تقيه است و آن در صورتى است كه مجبور باشد با ظالمان حفظ ظاهركند وگرنه به او يا ديگر مسلمانان و يا به دين صدمه مىزنند. ناگفته نماند: آنچه از قران مجيد و اخبار و حالات معصومين عليهم السلام روشن مىشود آن است كه: شخص در مقابل ستمكاران و مظالم اجتماعى ميان قيام و تقيه مخير است. يا قيام و مبارزه مىكند تا موفق شود و يا در آن راه شهيد گردد مثل حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه و يا تقيه كرده و خود را به كشته شدن نمىدهد بلكه مبارزه منفى مىكند مثل امام صادق و ديگر ائمه عليهم السلام. ولى پشتيبانى از ظلم در اسلام روا نيست، اين مطلب را در كتاب «مرد مافوق انسان» كه در تحليل قيام مقدس كربلا نوشتهام در فصل «قيام امام و تقيه» بطور مشروح آوردهام هر كه مايل باشد به آن جا رجوع كند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
لِلْمُتَّقِينَ | ۱۸ |
تَتَّقُونَ | ۱۹ |
فَاتَّقُوا | ۱۷ |
فَاتَّقُونِ | ۴ |
اتَّقُوا | ۵۲ |
اتَّقَوْا | ۱۹ |
الْمُتَّقُونَ | ۶ |
الْمُتَّقِينَ | ۲۳ |
يَتَّقُونَ | ۱۸ |
اتَّقَى | ۷ |
التَّقْوَى | ۸ |
اتَّقُونِ | ۱ |
قِنَا | ۲ |
اتَّقِ | ۳ |
تَتَّقُوا | ۱۰ |
لِلتَّقْوَى | ۴ |
لْيَتَّقِ | ۲ |
تُقَاةً | ۱ |
تُقَاتِهِ | ۱ |
بِالْمُتَّقِينَ | ۲ |
فَقِنَا | ۱ |
فَلْيَتَّقُوا | ۱ |
اتَّقُوهُ | ۴ |
لِتَتَّقُوا | ۱ |
تَقْوَى | ۲ |
يَتَّقِ | ۴ |
وَاقٍ | ۳ |
تَقِيکُمُ | ۱ |
تَقِيکُمْ | ۱ |
تَقِيّاً | ۳ |
يَتَّقْهِ | ۱ |
اتَّقَيْتُنَ | ۱ |
اتَّقِينَ | ۱ |
يَتَّقِي | ۱ |
قِهِمْ | ۱ |
قِهِمُ | ۱ |
تَقِ | ۱ |
فَوَقَاهُ | ۱ |
وَقَاهُمْ | ۲ |
تَقْوَاهُمْ | ۱ |
أَتْقَاکُمْ | ۱ |
وَقَانَا | ۱ |
يُوقَ | ۲ |
قُوا | ۱ |
فَوَقَاهُمُ | ۱ |
تَقْوَاهَا | ۱ |
الْأَتْقَى | ۱ |
بِالتَّقْوَى | ۱ |