ریشه شدد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(Added root proximity by QBot) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::شدد]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
شدّ به معنى محكم بستن است «شددت الشىء» يعنى آن را محكم بستم (راغب) [ص:20]. حكومت او را محكم و قوى كرديم. [قصص:35]. بازوى تو را حتماً به وسيله برادرت قوى و نيرومند مىكنيم.[محمّد:4]. چون آنها را سنگين كرديد بندها را محكم كنيد. [ابراهيم:18]. مانند خاكسترى كه باد در روز طوفانى بر آن سخت وزيده است. شديد: سخت. محكم. مثل عذاب شديد، ركن شدى، بأس شديد، شديد القوى (جبرئيل)، زلزله شديد، حساب شديد و غيره كه در قرآن مجيد آمده است جمه آن شداد و اشدّاء است مثل [نباء:12]. شايد مراد آن است كه هر يك در خواص و صفات خود محكم و سخت است. و مثل [فتح:29]. اشدّ اسم تفضيل است: قوىتر محكمتر، [فصلت:15] [نازعات:27] . اُشّد (به ضم ش) جمع شدّ است مثل اضرّ جمع ضرّ و شدّ به معنى قوه است و مراد از اشدّ استحكام نيروى جوانى و سنّ است. بعضى آن را جمع شدّه دانستهاند مثل نعمة و انعم و بعضى از اهل بصره گفتهاند: آن مفرد است. (مجمع) در جوامع الجامع فرموده:اشدّ حال اجتماع عقل و كمال عقل و كمال خلق و نيرو و تميز است آن از الفاظ جمع است كه واحد ندارد در صحاح و اقرب آن رااز هيجده سالگى تا سى سالگى گفته است. به هر حال منظور از بلوغ اشدّ رسيدن بر شد و تعقّل و استحكام جوانى است [اسراء34]. در آيه ديگر به جاى اشدّ كلمه «رشد» آمده [نساء:6] در آيه اول دفع مال يتيم مشروط است به بلوغ اشدّ و در دوم به احساس رشد، از اين روشن مىشود كه هر دو به يك كعنى است. اين كلمه هفت بار در قرآن مجيد آمده و همه توأم با فعل بلوغ است و حكايت دارند اشدّ مرحلهاى از عمر آدمى است كه شخص به آن مىرسد. * [عاديات:8]. بعضى شديد را بخيل معنى كردهاند يعنى شديد انسان چون مال را دوست مىدارد بخيل است و راغب گويد: شديد ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى انسان به دوستى مال بسته شده است و ممكن است به معنى فاعل باشد گويا كيسه خود را براى دوستى مال بسته است. مخفى نماند بهتر است آن را به معنى مفعول بگيريم يعنى انسان طبيعتاً به دوستى مال بسته شده است مثل [آل عمران:14]. يعنى «الانسان معقود لحب الخير». | شدّ به معنى محكم بستن است «شددت الشىء» يعنى آن را محكم بستم (راغب) [ص:20]. حكومت او را محكم و قوى كرديم. [قصص:35]. بازوى تو را حتماً به وسيله برادرت قوى و نيرومند مىكنيم.[محمّد:4]. چون آنها را سنگين كرديد بندها را محكم كنيد. [ابراهيم:18]. مانند خاكسترى كه باد در روز طوفانى بر آن سخت وزيده است. شديد: سخت. محكم. مثل عذاب شديد، ركن شدى، بأس شديد، شديد القوى (جبرئيل)، زلزله شديد، حساب شديد و غيره كه در قرآن مجيد آمده است جمه آن شداد و اشدّاء است مثل [نباء:12]. شايد مراد آن است كه هر يك در خواص و صفات خود محكم و سخت است. و مثل [فتح:29]. اشدّ اسم تفضيل است: قوىتر محكمتر، [فصلت:15] [نازعات:27] . اُشّد (به ضم ش) جمع شدّ است مثل اضرّ جمع ضرّ و شدّ به معنى قوه است و مراد از اشدّ استحكام نيروى جوانى و سنّ است. بعضى آن را جمع شدّه دانستهاند مثل نعمة و انعم و بعضى از اهل بصره گفتهاند: آن مفرد است. (مجمع) در جوامع الجامع فرموده:اشدّ حال اجتماع عقل و كمال عقل و كمال خلق و نيرو و تميز است آن از الفاظ جمع است كه واحد ندارد در صحاح و اقرب آن رااز هيجده سالگى تا سى سالگى گفته است. به هر حال منظور از بلوغ اشدّ رسيدن بر شد و تعقّل و استحكام جوانى است [اسراء34]. در آيه ديگر به جاى اشدّ كلمه «رشد» آمده [نساء:6] در آيه اول دفع مال يتيم مشروط است به بلوغ اشدّ و در دوم به احساس رشد، از اين روشن مىشود كه هر دو به يك كعنى است. اين كلمه هفت بار در قرآن مجيد آمده و همه توأم با فعل بلوغ است و حكايت دارند اشدّ مرحلهاى از عمر آدمى است كه شخص به آن مىرسد. * [عاديات:8]. بعضى شديد را بخيل معنى كردهاند يعنى شديد انسان چون مال را دوست مىدارد بخيل است و راغب گويد: شديد ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى انسان به دوستى مال بسته شده است و ممكن است به معنى فاعل باشد گويا كيسه خود را براى دوستى مال بسته است. مخفى نماند بهتر است آن را به معنى مفعول بگيريم يعنى انسان طبيعتاً به دوستى مال بسته شده است مثل [آل عمران:14]. يعنى «الانسان معقود لحب الخير». | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, من:85, ل:85, وله:70, اله:66, ه:62, عذب:61, الله:60, ف:48, انن:44, الذين:40, قول:38, کون:37, فى:37, ما:35, عقب:35, کم:34, ب:34, ک:32, قوى:29, کفر:28, علم:27, على:25, لا:25, بلغ:24, ان:24, بئس:24, ربب:23, او:23, هو:23, نا:22, ثم:21, ذلک:20, ها:20, ى:20, اول:20, نن:20, قبل:19, قوم:19, خلق:19, اذا:19, انس:18, اذ:18, الى:18, ا:17, اتى:17, هى:17, امن:17, ايى:16, کثر:16, حتى:16, خرج:16, اخر:16, يوم:15, انتم:15, حبب:15, حسب:15, الا:15, لو:15, ارض:15, شفع:15, دنو:14, حسن:14, اوى:14, قرن:14, ذوق:14, نفق:14, غفر:14, هلک:14, خشى:14, رحم:14, قلب:14, نزل:14, قتل:14, وفى:14, رسل:14, ذکر:14, عمل:14, بين:14, الذى:14, بطش:14, جعل:14, امر:13, مکر:13, اثر:13, حقق:13, حيى:13, س:13, عن:13, هما:13, قرى:13, سبع:13, سوء:13, ائى:13, زلزل:13, جمع:13, بقى:13, اخذ:13, نحن:13, ملک:13, حجج:13, لما:13, حکم:13, حجر:13, لم:13, سمو:13, کلل:13, اخو:13, لکن:13, خير:13, ذنب:13, وجد:13, نکل:13, شدد:13, ام:13, فسق:13, مول:13, بعد:13, حرر:13, رئى:13, وحى:13, دعو:13, وقى:13, سوى:13, اهل:12, کتب:12, شهر:12, موسى:12, نور:12, ذو:12, التى:12, سئل:12, اکل:12, يا:12, ثقل:12, جدر:12, عرب:12, شهب:12, ظلم:12, شىء:12, جزى:12, قلل:12, صلح:12, طفل:12, لدن:12, نذر:12, بنى:12, حرم:12, عزز:12, نهر:12, ذا:12, جدل:12, عند:12, نشء:12, رضو:12, قد:12, عهد:12, نصر:12, اوب:12, نفع:11, محل:11, سرج:11, فقر:11, ورى:11, حرس:11, توب:11, رهب:11, کبر:11, غلظ:11, دور:11, وطء:11, بسط:11, اسر:11, فرعون:11, قعد:11, عضد:11, جوس:11, عبد:11, جهنم:11, اما:11, حشر:11, تبع:11, قسو:11, ذلکم:11, فتن:11, عدو:11, حدد:11, ثبت:11, زين:11, رکن:11, ردد:11, الم:11, مرر:11, عصو:11, شرک:11, ليل:11, يدى:11, ضعف:11, مثل:11, هارون:11, عذر:11, قسط:11, وهج:11, قطع:11, ملء:11, ذبح:11, رود:11, رمد:11, مع:11, ابو:11, وثق:11, برء:11, ثخن:11, لوط:11, ذى:11, هزء:11, خوف:11, نسى:11, بوب:11, فوق:11, غلب:11, ربع:11, فصل:11, رفع:11, طول:11, اجر:11, کيل:11, کذب:11, شهد:11, نظر:11, لئک:11, کنز:11, هجر:11, عتو:11, شيع:11, روح:11, عصى:11, خلل:11, ازر:11, قدم:11, صدر:11, لن:11, کاين:11, فتى:11, تلو:11, عصر:11, عيش:11, لين:11, ضحک:11, بور:11, عوج:11, موت:11, بشر:11, دخل:11, غير:11, حيث:11, نکر:11, الک:11, مضى:11, عدد:11, هدى:11, وزن:11, بدء:11, طمس:11, ثور:11, فقه:11, لقى:11, سلم:11, غضب:11, حطم:11, سنو:11, بلو:11, شيخ:11, رزق:11, سبل:11, ويل:11, رقب:11, هل:11, سوع:11, بدل:11, منن:11, هن:11, وزر:11, افق:11, دبر:11, عود:11, ثلث:11, بلس:11, فوز:11, غيب:11, نقب:11, هنالک:11, سطر:11, فتو:11, موه:11, طير:11, شرق:11, دمم:11, سعر:11, شتت:11, سجد:11, ترک:11, طغو:11, وبل:11, بعثر:11, فرض:11, ولى:11, کفف:11, کيف:11, خصص:11, منع:11, عمر:11, هنا:11, دمو:11, يهود:11, لعل:11, يتم:11, سکر:11, فتح:11, نخل:11, صغر:11, عبر:11, سمک:11, ظنن:11, عصف:11, ولد:11, فضل:11, زيد:11, صدد:11, نقم:11, رجع:11, صحب:11, وعد:11, ثقب:11, نفر:11, فعل:10, جذع:10, نبء:10, نزع:10, غفل:10, خسر:10, کما:10, ضرب:10, سخر:10, خطب:10, غنى:10, جىء:10, نبو:10, ن:10, فجر:10, طوع:10, وذر:10, صفر:10, جرم:10, دمى:10, بلد:10, مرض:10, طغى:10, لمس:10, قدر:10, علق:10, وزع:10, متع:10, عشو:10, وسم:10, بعث:10, کلف:10, محمد:10, خزى:10, لبب:10, وعظ:10, رکع:10, صوب:10, نفس:10, ثقف:10, سلط:10, غدو:10, شقق:10, نهى:10, حصن:10, حمد:10, فدى:10, ضلل:10, وقد:10, حمل:10, عجز:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۹
تکرار در قرآن: ۱۰۲(بار)
قاموس قرآن
شدّ به معنى محكم بستن است «شددت الشىء» يعنى آن را محكم بستم (راغب) [ص:20]. حكومت او را محكم و قوى كرديم. [قصص:35]. بازوى تو را حتماً به وسيله برادرت قوى و نيرومند مىكنيم.[محمّد:4]. چون آنها را سنگين كرديد بندها را محكم كنيد. [ابراهيم:18]. مانند خاكسترى كه باد در روز طوفانى بر آن سخت وزيده است. شديد: سخت. محكم. مثل عذاب شديد، ركن شدى، بأس شديد، شديد القوى (جبرئيل)، زلزله شديد، حساب شديد و غيره كه در قرآن مجيد آمده است جمه آن شداد و اشدّاء است مثل [نباء:12]. شايد مراد آن است كه هر يك در خواص و صفات خود محكم و سخت است. و مثل [فتح:29]. اشدّ اسم تفضيل است: قوىتر محكمتر، [فصلت:15] [نازعات:27] . اُشّد (به ضم ش) جمع شدّ است مثل اضرّ جمع ضرّ و شدّ به معنى قوه است و مراد از اشدّ استحكام نيروى جوانى و سنّ است. بعضى آن را جمع شدّه دانستهاند مثل نعمة و انعم و بعضى از اهل بصره گفتهاند: آن مفرد است. (مجمع) در جوامع الجامع فرموده:اشدّ حال اجتماع عقل و كمال عقل و كمال خلق و نيرو و تميز است آن از الفاظ جمع است كه واحد ندارد در صحاح و اقرب آن رااز هيجده سالگى تا سى سالگى گفته است. به هر حال منظور از بلوغ اشدّ رسيدن بر شد و تعقّل و استحكام جوانى است [اسراء34]. در آيه ديگر به جاى اشدّ كلمه «رشد» آمده [نساء:6] در آيه اول دفع مال يتيم مشروط است به بلوغ اشدّ و در دوم به احساس رشد، از اين روشن مىشود كه هر دو به يك كعنى است. اين كلمه هفت بار در قرآن مجيد آمده و همه توأم با فعل بلوغ است و حكايت دارند اشدّ مرحلهاى از عمر آدمى است كه شخص به آن مىرسد. * [عاديات:8]. بعضى شديد را بخيل معنى كردهاند يعنى شديد انسان چون مال را دوست مىدارد بخيل است و راغب گويد: شديد ممكن است به معنى مفعول باشد يعنى انسان به دوستى مال بسته شده است و ممكن است به معنى فاعل باشد گويا كيسه خود را براى دوستى مال بسته است. مخفى نماند بهتر است آن را به معنى مفعول بگيريم يعنى انسان طبيعتاً به دوستى مال بسته شده است مثل [آل عمران:14]. يعنى «الانسان معقود لحب الخير».
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
أَشَدُّ | ۱۹ |
أَشَدِّ | ۱ |
شَدِيدُ | ۱۵ |
أَشَدَّ | ۱۱ |
شَدِيدٌ | ۱۲ |
شَدِيداً | ۱۱ |
أَشُدَّهُ | ۵ |
الشَّدِيدَ | ۱ |
اشْدُدْ | ۲ |
شَدِيدٍ | ۷ |
شِدَادٌ | ۲ |
لَشَدِيدُ | ۱ |
لَشَدِيدٌ | ۳ |
اشْتَدَّتْ | ۱ |
أَشُدَّهُمَا | ۱ |
أَشُدَّکُمْ | ۲ |
سَنَشُدُّ | ۱ |
شَدَدْنَا | ۲ |
شَدِيدِ | ۱ |
فَشُدُّوا | ۱ |
أَشِدَّاءُ | ۱ |
الشَّدِيدِ | ۱ |
شِدَاداً | ۱ |