ریشه روح: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Move page script صفحهٔ ریشه روح‌ را به ریشه روح منتقل کرد)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::روح‌]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}


=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
به ضمّ (ر) اين كلمه در عرف به معنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه مجموعاً بيستو يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسى مى‏شود. فرشته‏ [مريم:17]. روح خويش و فرشته خويش را به سوى او فرستاديم و به صورت بشر كامل بر روى نمودار شد ما بعد آيه درباره گفتگوى فرشته با مريم است كه به مريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم. [نحل:103]، [شعراء:193و194]. كه مراد از روح جبرئيل است در آيه‏اول با «قدس» در دوم با «الامين» توصيف شده است. همچنين است آياتيكه درباره تأييد عيسى با روح القدس است [بقره:87و253]، [مائده:110]. چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفته‏اند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولى آيه «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» كه گذشت مى‏كند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسى جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيه بالا كه درباره وحى به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است حتماً جبرئيل مى‏باشد شريعت و دين‏ سه آيه زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است [شورى:52] [نحل:2]، [غافر:15]. در اين آيات قيد «مِنْ اَمْرِنا مِنْ اَمْرِهِ» روشن مى‏كند كه اين روح از امر خدا، وحى و نازل و القا شده است. و مراد از انزوال آن انذار و هدايت مردم است. و آيه سوم مقام نبوّت را مى‏رساند كه روح فقط به وسيله خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيه‏ دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت ئ نبوّت در «رسل» گذشت. ولى در آيه ظاهراً مراد از آن وحى‏هاى سه گانه است زيرا ما قبل آن درباره سه نوع وحى است كه فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ اِلّا وَحْياً اَمْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ اَمْيُرْسرلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ...» كلمه «كذلك» نشان مى‏دهد كه مراد از «اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً...» همه وحى‏هاى سه گانه فوق است، زيرا كه آن حضرت هم رسول است و هم نبى. به نظر مى‏آيد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده [اعراف:54]. يعنى خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء مى‏كند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد. تقريباً يقين است كه مراداز روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت اند و ايات صريح اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافى است كه درباره آيه اول قدرى توضيح بدهيم. اين آيه مى‏گويد «اَحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً» بعد مى‏فرمايد: ما ان روح را نورى قرار داديم كه بندگان خود را به وسيله آن هدايت كنيم «وَلكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ عِبادِنا» در جاهاى ديگر به جاى روح «قرآن» آمده مثل [يوسف:3]، [شورى:7]. ايضاً آيه 19 سوره انعام و 27 كهف و غيره. و در جاخاى ديگر به قرآن «نور» گفته و غيره. و در جاهاى ديگر به قرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَلكِنْ جَعزلْناهُ نُوراً» مانند [تغابن:8]، [نساء:174] و اينكه قرآن واسطه هدايت انسان است احتياج به توضيح ندارد. و چون روشن شد كه مراد از روح در آيه اول شريعت و قرآن است منظور از آيه دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكى است. راغب و طبرسى و الميزان نيز روح را در آيه اول قرآن دانسته‏اند و بعضى از بزرگان آياتى را كه «روح» در آنهاآمده به هم مخلوط كرده و نتيجه‏گيرى نمئده است ولى به نظر ما اينكار صحيح نيست زيرا سياق آيات با هم متفاوت است ايات سه گانه فوق در يك رديف و آياتيكه زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومى واقع شده‏اند و بعضى از بزرگان در كتاب خود حتى آيات روح به فتح (ر) را با آيات روح به ضمّ (ر) به هم در آميخته و همه را در يك رديف حساب كرده است . فرشته بخصوص‏ آيات سه گانه زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف اند قهراً مراد از روح در آنها يك چيز است [معارج:4و5]، [قدر:4]، [نباء:38]. در اين آيات سخن از روحى است كه در عروج به سوى خدا و در نزول براى هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول اند و چون روز قيامت از مأموريت خود فارغ شدند به حال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنهاهمراه مى‏باشد. مى‏شود گفت: مراد از روح جبرئيل است و به علت مزيّت و فضيلتش به خصوص ذكر شده و الف و لام آن براى عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقان مخصوصى دارد. ملائكه ديگر از وى فرمان مى‏برند چنانكه فرموده [تكوير:19-21]. اين آيات در وصف جبرئيل است و توضيح مى‏دهد كه او در ميان ملائكه مطاع است على هذا جا دارد كه به تنهائى برابر با همه ملائكه باشد. مجمع در ذيل آيه معارج آن را جبرئيل دانسته و علت جداگانه آمدن را شرافت او مى‏داند. زمخشرى نيز مانند مجمع گفته است. ايضاً در مجمع در ذيل آيه نباء چند قول يا وجه نقل كرده كه از جمله جبرئيل است. آنگاه از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند: روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و در ذيل سوره قدر آن را جبرئيل گفته است. در صافى از قمى نقل مى‏كند كه روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و مكائيل و او با رسول خدا ب.د و او با امامان عليهم السلام است در دعاى سوم صحيفه پس از صلوات بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فرموده «وَ الرّوحِ الَّذى هُوَ عَلى مَلائِكَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحِ الَّذى هُوَ مِنْ اَمْرِكَ» يعنى صلوات فرست بر آن روح كه بر ملائكه حجب موكل است و بر آن روح كه از امر تو است. اين جمله روح را از جبرئيل جدا مى‏كند مشروط بر آنكه مراد از آن همان ملك باشد كه در آيات فوق است. در سفينة البحار ماده «خلق» از على عليه السلام درباره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْكانَ فَطيماً اَعْظَمُ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ» اين حديث مطابق آن است كه از قمى نقل شد: روح با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود...اين احتمال هم هست كه مراد از روح در اين آيات يم عقل كلى و وسيعى باشد مه عقول بشر و غريزه‏هاى جانداران و احساس نباتات از شعبه‏هاى آن است زيرا خداوند متعال به وسيله ملائكه و عقول انسانها و غريزه جانداران اين جهان را به سوى كمال سوق مى‏دهد عقل است كه در صعود و نزول و قيام در مقابل حق با ملائكه توأم مى‏باشد(واللّه العالم) اولين روايت كتاب اصول كافى درباره عقل است كه آن را مستقل و مجزا نشان مى‏دهد در همان روايت آمده: چون خدا عقل را آفريد آن را گويا كرد سپس فرمود: رو كن. رو كرد. فرمود قسم به عزّت و جلال خودم خلقى كه از تو به من محبوب‏تر باشد نيافريده‏ام و تو را جز در كسيكه دوست مى‏دارم كامل نكرده‏ام و بدان فقط تو را امر و تو را نهى مى‏كنم و فقط تو را عذاب كرده و تو را ثواب مى‏دهم. روح مستقل‏ آياتيكه در زير نقل مى‏شود قابل دقت است [سجده:9]، [حجر:29]، [ص:72]، [انبياء:91]، [تحريم:12]. همچنين است آيه [نساء:171]. ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعنى وجود عيسى اثرى از خداست و شايد مراد از آن كلمه «كن» تكوينى باشد كه وجود عيسى از طريق عادى نبوده بلكه كن فيكونى است. از طرف ديگر عيسى روحى و حياتى بود كه در مريم دميده شد و شروع به رشد كرد چنانكه دو جمله «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا» و «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْرُوحِنا» كه گذشت دليل اين سخن است. ناگفته نماند: ظهور آيات «نَفَخْنا - نَفَخْتُ» و آيات [واقعة:83]، [قيامة:26]. و صريح آيات برزخ [بقره:154]. [آل عمران:169]، [يس:26و27] كه در «برزخ» به طور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخى دارند. و اگر روايات بى شمارى را كه براى نمونه مى‏شود مقدارى از آنها را در كافى ج 3 كتاب الجنائز ص 228 - 263 طبع آخوندى و بحارالانوار ج 6، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه شكّى نخواهيم داشت براى مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود . چند محلّ زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل مى‏كنيم : 1- در خطبه 107 فرموده:«وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصارَ جيفَةً بَيْنَ يَدَىْ اَهْلِهِ». 2- درباره قبض روح چنين آمده: «كَيْفَ يَتَوَفّى الْجَنينَ فى بَطْنِ اُمِّهِ؟ أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوارِحِها اَمِ الرُّوحُ اَجابَتْهُ بِاِذْن‏ر رَبِّها» جنين را در شكم مادر چطور مى‏ميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او مى‏شود يا روح جنين در خارج شدن به اذن خدا از وى اطاعت مى‏كند. 3- در خطبه 163 درباره حتمى بودن مرگ فرموده: «وَ وَأَى عَلى نَفْسِهِ اَنْ لا يَظْرِبَ شَبَحٌ مِمّا آزوْلَجَ فيهِ الرُّوحَ اِلّا وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبنده را كه روح در آن دميده بميراند. 4- در خطبه 191 درباره اهل ايمان فرموده: «لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». 5- در نامه 10 خطاب به معاويه نوشته: «وَ جَرى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» شيطان مانند روح و خون در وجود تو جارى است. 6- در حكمت 147به كميل فرموده: «وَ صَحِبُوا الدُّنْيا بِاَبْدانِ اَرْواحِها مُعَلَّقَةً بِالْمَحَلِّ الْاَعْلى». 7- در دعاى چهارم صحيفه آمده «وَتُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يُومَ خُرُوجِ الْاَنْفُسِ مِنْاَبْدانِها». دو آيه زير را به طور جداگانه بررسى مى‏كنيم: * [اسراء:85]. ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم پيوسته به مردم مى‏فرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوى خدا آورد آنها در مقابل گفته‏اند: اين روح چيست درباره آن توضيحى بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهى به فهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست مى‏آيد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال دوم را مى‏رسانند. شايد مراد از روح وحى باشد و از آن حضرت خواسته‏اند كه حقيقت وحى را بيان كند. خداوند از پى بردن به آن جواب يأس داده است و محتمل است كه روح انسانى مراد باشد، چنانكه گفته‏اند. و در حديث نقل شده به عقيده الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همه آنهاست. در روايات تفسير عياشى فرشته‏اى بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام . بعضى‏ها آن را روح انسانى كه قوام بدن با آن است و بعضى جبرئيل، برخى ملكى از ملائكه، برخى قرآن، بعضى وحى دانسته و اختلاف كرده‏اند مه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند، يا كفّار و يا اهود و نقل شده كه يهود به مشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذوالقرنين و حقيقت روح از آن حضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است . * [مجادله:22] مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحى از جانب خدا تأييد شده‏اند به نظر مى‏آيد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح به خصوصى است و در آيات ديگر به جاى آن «نور» آمده است [انعام:122]. [حديد:28]. و شايد منظور از آن ملك باشد مه امده [فصّلت:30]. اين آيه روشن مى‏كند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وى نازل شده و دلگرمش مى‏كنند. معاد و روح‏ قرآن به مسئله معاد از راه به خصوصى وارد شده و اخرت را بروئيدن علفها از تخمها تشبيه مى‏كند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبا بدست بشر كاشته مى‏شود و طول زمستان به حالت خواب در زير خاكها مى‏مانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت به آنهارسيد از درون خود بيدار شده و به حركت آمده و شروع به رشد مى‏كنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون به حركت آمده و سلولهاى خفته بيدار شده و شروع به روئيدن و تشكيل انسان مى‏كنند. نمى‏شود گفت :روح از حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل مى‏شود بلكه به حالت خفته است و وقت بهار بيدار مى‏شود اينك آيات: [ق:9و11]، [روم:19]. ملاحظه مى‏شود كه قيامت به روئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيه 57 اعراف و 11 زخرف و 5و7 سوره حج. راه ديگرى كه قرآن در اين زمينه نشان مى‏دهد كيفيّت ايجاد تدريجى خود انسان و قياس آخر به اوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاى پوسيده چگونه زنده مى‏شود آمد [يس:81] و در جاى ديگر فرموده [مريم:66-67]. در اين زمينه به كتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشته‏ام رجوع شود. نيز به «قيامت» در اين كتاب. اين مخالف با استقلال روح نيست ولى قرآن از راهى وارد شده كه على فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر به معاد نخواهد داشت؟؟؟؟
به ضمّ (ر) اين كلمه در عرف به معنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه مجموعاً بيستو يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسى مى‏شود. فرشته‏ [مريم:17]. روح خويش و فرشته خويش را به سوى او فرستاديم و به صورت بشر كامل بر روى نمودار شد ما بعد آيه درباره گفتگوى فرشته با مريم است كه به مريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم. [نحل:103]، [شعراء:193و194]. كه مراد از روح جبرئيل است در آيه‏اول با «قدس» در دوم با «الامين» توصيف شده است. همچنين است آياتيكه درباره تأييد عيسى با روح القدس است [بقره:87و253]، [مائده:110]. چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفته‏اند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولى آيه «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» كه گذشت مى‏كند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسى جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيه بالا كه درباره وحى به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است حتماً جبرئيل مى‏باشد شريعت و دين‏ سه آيه زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است [شورى:52] [نحل:2]، [غافر:15]. در اين آيات قيد «مِنْ اَمْرِنا مِنْ اَمْرِهِ» روشن مى‏كند كه اين روح از امر خدا، وحى و نازل و القا شده است. و مراد از انزوال آن انذار و هدايت مردم است. و آيه سوم مقام نبوّت را مى‏رساند كه روح فقط به وسيله خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيه‏ دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت ئ نبوّت در «رسل» گذشت. ولى در آيه ظاهراً مراد از آن وحى‏هاى سه گانه است زيرا ما قبل آن درباره سه نوع وحى است كه فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ اِلّا وَحْياً اَمْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ اَمْيُرْسرلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ...» كلمه «كذلك» نشان مى‏دهد كه مراد از «اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً...» همه وحى‏هاى سه گانه فوق است، زيرا كه آن حضرت هم رسول است و هم نبى. به نظر مى‏آيد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده [اعراف:54]. يعنى خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء مى‏كند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد. تقريباً يقين است كه مراداز روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت اند و ايات صريح اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافى است كه درباره آيه اول قدرى توضيح بدهيم. اين آيه مى‏گويد «اَحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً» بعد مى‏فرمايد: ما ان روح را نورى قرار داديم كه بندگان خود را به وسيله آن هدايت كنيم «وَلكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ عِبادِنا» در جاهاى ديگر به جاى روح «قرآن» آمده مثل [يوسف:3]، [شورى:7]. ايضاً آيه 19 سوره انعام و 27 كهف و غيره. و در جاخاى ديگر به قرآن «نور» گفته و غيره. و در جاهاى ديگر به قرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَلكِنْ جَعزلْناهُ نُوراً» مانند [تغابن:8]، [نساء:174] و اينكه قرآن واسطه هدايت انسان است احتياج به توضيح ندارد. و چون روشن شد كه مراد از روح در آيه اول شريعت و قرآن است منظور از آيه دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكى است. راغب و طبرسى و الميزان نيز روح را در آيه اول قرآن دانسته‏اند و بعضى از بزرگان آياتى را كه «روح» در آنهاآمده به هم مخلوط كرده و نتيجه‏گيرى نمئده است ولى به نظر ما اينكار صحيح نيست زيرا سياق آيات با هم متفاوت است ايات سه گانه فوق در يك رديف و آياتيكه زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومى واقع شده‏اند و بعضى از بزرگان در كتاب خود حتى آيات روح به فتح (ر) را با آيات روح به ضمّ (ر) به هم در آميخته و همه را در يك رديف حساب كرده است . فرشته بخصوص‏ آيات سه گانه زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف اند قهراً مراد از روح در آنها يك چيز است [معارج:4و5]، [قدر:4]، [نباء:38]. در اين آيات سخن از روحى است كه در عروج به سوى خدا و در نزول براى هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول اند و چون روز قيامت از مأموريت خود فارغ شدند به حال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنهاهمراه مى‏باشد. مى‏شود گفت: مراد از روح جبرئيل است و به علت مزيّت و فضيلتش به خصوص ذكر شده و الف و لام آن براى عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقان مخصوصى دارد. ملائكه ديگر از وى فرمان مى‏برند چنانكه فرموده [تكوير:19-21]. اين آيات در وصف جبرئيل است و توضيح مى‏دهد كه او در ميان ملائكه مطاع است على هذا جا دارد كه به تنهائى برابر با همه ملائكه باشد. مجمع در ذيل آيه معارج آن را جبرئيل دانسته و علت جداگانه آمدن را شرافت او مى‏داند. زمخشرى نيز مانند مجمع گفته است. ايضاً در مجمع در ذيل آيه نباء چند قول يا وجه نقل كرده كه از جمله جبرئيل است. آنگاه از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند: روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و در ذيل سوره قدر آن را جبرئيل گفته است. در صافى از قمى نقل مى‏كند كه روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و مكائيل و او با رسول خدا ب.د و او با امامان عليهم السلام است در دعاى سوم صحيفه پس از صلوات بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فرموده «وَ الرّوحِ الَّذى هُوَ عَلى مَلائِكَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحِ الَّذى هُوَ مِنْ اَمْرِكَ» يعنى صلوات فرست بر آن روح كه بر ملائكه حجب موكل است و بر آن روح كه از امر تو است. اين جمله روح را از جبرئيل جدا مى‏كند مشروط بر آنكه مراد از آن همان ملك باشد كه در آيات فوق است. در سفينة البحار ماده «خلق» از على عليه السلام درباره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْكانَ فَطيماً اَعْظَمُ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ» اين حديث مطابق آن است كه از قمى نقل شد: روح با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود...اين احتمال هم هست كه مراد از روح در اين آيات يم عقل كلى و وسيعى باشد مه عقول بشر و غريزه‏هاى جانداران و احساس نباتات از شعبه‏هاى آن است زيرا خداوند متعال به وسيله ملائكه و عقول انسانها و غريزه جانداران اين جهان را به سوى كمال سوق مى‏دهد عقل است كه در صعود و نزول و قيام در مقابل حق با ملائكه توأم مى‏باشد(واللّه العالم) اولين روايت كتاب اصول كافى درباره عقل است كه آن را مستقل و مجزا نشان مى‏دهد در همان روايت آمده: چون خدا عقل را آفريد آن را گويا كرد سپس فرمود: رو كن. رو كرد. فرمود قسم به عزّت و جلال خودم خلقى كه از تو به من محبوب‏تر باشد نيافريده‏ام و تو را جز در كسيكه دوست مى‏دارم كامل نكرده‏ام و بدان فقط تو را امر و تو را نهى مى‏كنم و فقط تو را عذاب كرده و تو را ثواب مى‏دهم. روح مستقل‏ آياتيكه در زير نقل مى‏شود قابل دقت است [سجده:9]، [حجر:29]، [ص:72]، [انبياء:91]، [تحريم:12]. همچنين است آيه [نساء:171]. ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعنى وجود عيسى اثرى از خداست و شايد مراد از آن كلمه «كن» تكوينى باشد كه وجود عيسى از طريق عادى نبوده بلكه كن فيكونى است. از طرف ديگر عيسى روحى و حياتى بود كه در مريم دميده شد و شروع به رشد كرد چنانكه دو جمله «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا» و «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْرُوحِنا» كه گذشت دليل اين سخن است. ناگفته نماند: ظهور آيات «نَفَخْنا - نَفَخْتُ» و آيات [واقعة:83]، [قيامة:26]. و صريح آيات برزخ [بقره:154]. [آل عمران:169]، [يس:26و27] كه در «برزخ» به طور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخى دارند. و اگر روايات بى شمارى را كه براى نمونه مى‏شود مقدارى از آنها را در كافى ج 3 كتاب الجنائز ص 228 - 263 طبع آخوندى و بحارالانوار ج 6، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه شكّى نخواهيم داشت براى مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود . چند محلّ زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل مى‏كنيم : 1- در خطبه 107 فرموده:«وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصارَ جيفَةً بَيْنَ يَدَىْ اَهْلِهِ». 2- درباره قبض روح چنين آمده: «كَيْفَ يَتَوَفّى الْجَنينَ فى بَطْنِ اُمِّهِ؟ أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوارِحِها اَمِ الرُّوحُ اَجابَتْهُ بِاِذْن‏ر رَبِّها» جنين را در شكم مادر چطور مى‏ميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او مى‏شود يا روح جنين در خارج شدن به اذن خدا از وى اطاعت مى‏كند. 3- در خطبه 163 درباره حتمى بودن مرگ فرموده: «وَ وَأَى عَلى نَفْسِهِ اَنْ لا يَظْرِبَ شَبَحٌ مِمّا آزوْلَجَ فيهِ الرُّوحَ اِلّا وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبنده را كه روح در آن دميده بميراند. 4- در خطبه 191 درباره اهل ايمان فرموده: «لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». 5- در نامه 10 خطاب به معاويه نوشته: «وَ جَرى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» شيطان مانند روح و خون در وجود تو جارى است. 6- در حكمت 147به كميل فرموده: «وَ صَحِبُوا الدُّنْيا بِاَبْدانِ اَرْواحِها مُعَلَّقَةً بِالْمَحَلِّ الْاَعْلى». 7- در دعاى چهارم صحيفه آمده «وَتُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يُومَ خُرُوجِ الْاَنْفُسِ مِنْاَبْدانِها». دو آيه زير را به طور جداگانه بررسى مى‏كنيم: * [اسراء:85]. ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم پيوسته به مردم مى‏فرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوى خدا آورد آنها در مقابل گفته‏اند: اين روح چيست درباره آن توضيحى بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهى به فهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست مى‏آيد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال دوم را مى‏رسانند. شايد مراد از روح وحى باشد و از آن حضرت خواسته‏اند كه حقيقت وحى را بيان كند. خداوند از پى بردن به آن جواب يأس داده است و محتمل است كه روح انسانى مراد باشد، چنانكه گفته‏اند. و در حديث نقل شده به عقيده الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همه آنهاست. در روايات تفسير عياشى فرشته‏اى بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام . بعضى‏ها آن را روح انسانى كه قوام بدن با آن است و بعضى جبرئيل، برخى ملكى از ملائكه، برخى قرآن، بعضى وحى دانسته و اختلاف كرده‏اند مه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند، يا كفّار و يا اهود و نقل شده كه يهود به مشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذوالقرنين و حقيقت روح از آن حضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است . * [مجادله:22] مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحى از جانب خدا تأييد شده‏اند به نظر مى‏آيد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح به خصوصى است و در آيات ديگر به جاى آن «نور» آمده است [انعام:122]. [حديد:28]. و شايد منظور از آن ملك باشد مه امده [فصّلت:30]. اين آيه روشن مى‏كند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وى نازل شده و دلگرمش مى‏كنند. معاد و روح‏ قرآن به مسئله معاد از راه به خصوصى وارد شده و اخرت را بروئيدن علفها از تخمها تشبيه مى‏كند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبا بدست بشر كاشته مى‏شود و طول زمستان به حالت خواب در زير خاكها مى‏مانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت به آنهارسيد از درون خود بيدار شده و به حركت آمده و شروع به رشد مى‏كنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون به حركت آمده و سلولهاى خفته بيدار شده و شروع به روئيدن و تشكيل انسان مى‏كنند. نمى‏شود گفت :روح از حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل مى‏شود بلكه به حالت خفته است و وقت بهار بيدار مى‏شود اينك آيات: [ق:9و11]، [روم:19]. ملاحظه مى‏شود كه قيامت به روئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيه 57 اعراف و 11 زخرف و 5و7 سوره حج. راه ديگرى كه قرآن در اين زمينه نشان مى‏دهد كيفيّت ايجاد تدريجى خود انسان و قياس آخر به اوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاى پوسيده چگونه زنده مى‏شود آمد [يس:81] و در جاى ديگر فرموده [مريم:66-67]. در اين زمينه به كتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشته‏ام رجوع شود. نيز به «قيامت» در اين كتاب. اين مخالف با استقلال روح نيست ولى قرآن از راهى وارد شده كه على فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر به معاد نخواهد داشت؟؟؟؟
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ه:100, من:92, ف:75, ب:67, ها:61, فى:53, ل:44, رسل:43, هم:40, على:36, ک:34, ما:30, کون:30, الله:29, اله:29, وله:28, کم:28, ان:26, امر:26, لا:25, روح:25, نا:25, الى:25, ى:23, نزل:23, بين:22, شىء:22, ربب:22, بشر:21, ملک:21, انن:21, عصف:20, قدس:20, يوم:20, قول:20, علم:20, شهر:20, کلل:19, هو:19, جرى:19, الذى:19, لئک:19, ايى:18, نفخ:18, الک:18, جىء:18, ايد:18, امن:18, صرصر:18, قدر:17, رحم:17, سحب:17, اوى:17, قوم:17, قرب:16, کلم:16, سخر:16, جنن:16, جعل:16, يدى:16, سليمان:16, مريم:15, يئس:15, لو:15, عن:15, ائى:15, أما:15, ثور:15, صرف:15, حين:15, ارض:15, اذ:15, مثل:15, وذر:15, سمو:14, کفر:14, بصر:14, غدو:14, رئى:14, سجد:14, الا:14, ذو:14, لقى:14, سوى:14, اتى:14, ظلل:14, بنو:14, نعم:14, وقع:14, جند:14, ذلک:14, ذوق:14, هدى:14, عمل:14, فرح:14, طيب:14, يوسف:14, صدق:14, قلب:13, سبل:13, عذب:13, نحس:13, عرج:13, سئل:13, ا:13, بحر:13, نزع:13, لم:13, عاد:13, انس:13, سيل:13, وجد:13, صبر:13, ذهب:12, صوب:12, غرق:12, اذا:12, لقح:12, سکن:12, موت:12, عقم:12, اذن:12, قصف:12, هلک:12, نذر:12, دبب:12, خطب:12, بعد:12, عتو:12, شکر:12, ظلم:12, عرش:12, اما:12, فشل:12, سرح:12, جمل:12, حمل:12, کمم:12, شدد:12, کتب:12, ثقل:12, درج:12, نشر:12, رکد:12, هوى:12, دنو:12, وحى:12, انتم:12, حبب:12, الو:12, دخل:12, سحق:12, بل:12, حيى:12, حسن:12, هشم:12, صرر:12, عجل:12, نهر:11, برر:11, دمر:11, ذات:11, سوق:11, وهب:11, الم:11, جحد:11, الف:11, بسط:11, صفر:11, صفف:11, بلد:11, فرج:11, هل:11, موج:11, او:11, ثم:11, عيسى:11, حکم:11, اخو:11, انت:11, فند:11, رمد:11, رفع:11, مرر:11, رخو:11, موه:11, شرک:11, فلک:11, حرث:11, طغى:11, هذه:11, ذى:11, ولد:11, مهد:11, مع:11, نخل:11, حتى:11, صنع:11, ظهر:11, صبح:11, حجب:11, طير:11, سمع:11, عظم:11, ابو:11, التى:11, تلک:11, عقل:11, فکه:11, درى:11, کما:11, طغو:11, سبع:11, سبت:11, صحب:11, حصن:11, علو:11, کهل:11, نصر:11, قلل:11, لوم:11, حقق:11, کره:11, کثر:11, عين:11, اکل:11, عبد:11, شعر:11, حيث:11, يمن:11, سقى:11, کذب:11, اخر:11, شطن:11, نفق:11, دون:11, لما:11, خير:11, ليل:11, فئد:11, بئس:11, مهن:11, نوم:11, بثث:11, قطر:11, ثبت:11, نبت:11, خطف:10, تحت:10, تور:10, ظنن:10, مطر:10, عير:10, قتل:10, کسب:10, خمس:10, الذين:10, نفس:10, برک:10, حسس:10, عرض:10, خزى:10, کيف:10, فصل:10, اول:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴

تکرار در قرآن: ۵۷(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

به ضمّ (ر) اين كلمه در عرف به معنى روان و روح مقابل جسم، و جوهر مجرّد است ولى در قرآن مجيد كه مجموعاً بيستو يك بار آمده مراد از آن فرشته و غيره است كه ذيلا بررسى مى‏شود. فرشته‏ [مريم:17]. روح خويش و فرشته خويش را به سوى او فرستاديم و به صورت بشر كامل بر روى نمودار شد ما بعد آيه درباره گفتگوى فرشته با مريم است كه به مريم گفت: من رسول پروردگار تو هستم. [نحل:103]، [شعراء:193و194]. كه مراد از روح جبرئيل است در آيه‏اول با «قدس» در دوم با «الامين» توصيف شده است. همچنين است آياتيكه درباره تأييد عيسى با روح القدس است [بقره:87و253]، [مائده:110]. چنانكه طبرسى و بيضاوى و ديگران گفته‏اند. گرچه احتمالات ديگر هم داده شده ولى آيه «نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» كه گذشت مى‏كند كه مراد از روح القدس در تأييد عيسى جبرئيل است زيرا مراد از آن در آيه بالا كه درباره وحى به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است حتماً جبرئيل مى‏باشد شريعت و دين‏ سه آيه زير در بيان مطلب فوق قابل دقّت است [شورى:52] [نحل:2]، [غافر:15]. در اين آيات قيد «مِنْ اَمْرِنا مِنْ اَمْرِهِ» روشن مى‏كند كه اين روح از امر خدا، وحى و نازل و القا شده است. و مراد از انزوال آن انذار و هدايت مردم است. و آيه سوم مقام نبوّت را مى‏رساند كه روح فقط به وسيله خدا القا شده و فرشته در آوردن آن واسطه نيست بر خلاف آيه‏ دوم كه در بيان رسالت است و روح را ملك آورده است فرق ميان رسالت ئ نبوّت در «رسل» گذشت. ولى در آيه ظاهراً مراد از آن وحى‏هاى سه گانه است زيرا ما قبل آن درباره سه نوع وحى است كه فرموده «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُكَلِّمَهُ اللّهُ اِلّا وَحْياً اَمْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ اَمْيُرْسرلَ رَسولاً فَيُوحِىَ بِاِذْنِهِ ما يَشاءُ...» كلمه «كذلك» نشان مى‏دهد كه مراد از «اَوْحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً...» همه وحى‏هاى سه گانه فوق است، زيرا كه آن حضرت هم رسول است و هم نبى. به نظر مى‏آيد مراد از «امر» در آيات سه گانه مقام تدبير است چنانكه فرموده [اعراف:54]. يعنى خلقت و تدبير عالم هر دو مال اوست و مقام تدبير اقتضاء مى‏كند كه پيامبران و دين از جانب خدا آيد. تقريباً يقين است كه مراداز روح در آيات سه گانه شريعت و كتاب است زيرا كه شريعت و كتاب اسباب انذار و هدايت اند و ايات صريح اند در اينكه منظور از القا و انزال اين روح همان انذار و هدايت است كافى است كه درباره آيه اول قدرى توضيح بدهيم. اين آيه مى‏گويد «اَحَيْنا اِلَيْكَ رُوحاً» بعد مى‏فرمايد: ما ان روح را نورى قرار داديم كه بندگان خود را به وسيله آن هدايت كنيم «وَلكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدى بِهِ مَنْ عِبادِنا» در جاهاى ديگر به جاى روح «قرآن» آمده مثل [يوسف:3]، [شورى:7]. ايضاً آيه 19 سوره انعام و 27 كهف و غيره. و در جاخاى ديگر به قرآن «نور» گفته و غيره. و در جاهاى ديگر به قرآن «نور» گفته شده چنانكه در آيه ما نحن فيه گفته «وَلكِنْ جَعزلْناهُ نُوراً» مانند [تغابن:8]، [نساء:174] و اينكه قرآن واسطه هدايت انسان است احتياج به توضيح ندارد. و چون روشن شد كه مراد از روح در آيه اول شريعت و قرآن است منظور از آيه دوم و سوم نيز روشن خواهد شد زيرا كه سياق آيات يكى است. راغب و طبرسى و الميزان نيز روح را در آيه اول قرآن دانسته‏اند و بعضى از بزرگان آياتى را كه «روح» در آنهاآمده به هم مخلوط كرده و نتيجه‏گيرى نمئده است ولى به نظر ما اينكار صحيح نيست زيرا سياق آيات با هم متفاوت است ايات سه گانه فوق در يك رديف و آياتيكه زير عنوان فرشته نقل شد در رديف ديگر و آياتيكه خواهد آمد در رديف سومى واقع شده‏اند و بعضى از بزرگان در كتاب خود حتى آيات روح به فتح (ر) را با آيات روح به ضمّ (ر) به هم در آميخته و همه را در يك رديف حساب كرده است . فرشته بخصوص‏ آيات سه گانه زير نيز مثل آيات گذشته در يك رديف اند قهراً مراد از روح در آنها يك چيز است [معارج:4و5]، [قدر:4]، [نباء:38]. در اين آيات سخن از روحى است كه در عروج به سوى خدا و در نزول براى هر كار و در ايستادن در پيشگاه خدا در روز قيامت، با ملائكه همراه است. ملائكه در مدّت عمر اين جهان در عروج و نزول اند و چون روز قيامت از مأموريت خود فارغ شدند به حال صف در پيشگاه خدا خواهند ايستاد. اين روح نيز در هر سه مرحله با آنهاهمراه مى‏باشد. مى‏شود گفت: مراد از روح جبرئيل است و به علت مزيّت و فضيلتش به خصوص ذكر شده و الف و لام آن براى عهد است. جبرئيل در نزد خدا مقان مخصوصى دارد. ملائكه ديگر از وى فرمان مى‏برند چنانكه فرموده [تكوير:19-21]. اين آيات در وصف جبرئيل است و توضيح مى‏دهد كه او در ميان ملائكه مطاع است على هذا جا دارد كه به تنهائى برابر با همه ملائكه باشد. مجمع در ذيل آيه معارج آن را جبرئيل دانسته و علت جداگانه آمدن را شرافت او مى‏داند. زمخشرى نيز مانند مجمع گفته است. ايضاً در مجمع در ذيل آيه نباء چند قول يا وجه نقل كرده كه از جمله جبرئيل است. آنگاه از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند: روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل و در ذيل سوره قدر آن را جبرئيل گفته است. در صافى از قمى نقل مى‏كند كه روح ملكى است بزرگتر از جبرئيل و مكائيل و او با رسول خدا ب.د و او با امامان عليهم السلام است در دعاى سوم صحيفه پس از صلوات بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فرموده «وَ الرّوحِ الَّذى هُوَ عَلى مَلائِكَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحِ الَّذى هُوَ مِنْ اَمْرِكَ» يعنى صلوات فرست بر آن روح كه بر ملائكه حجب موكل است و بر آن روح كه از امر تو است. اين جمله روح را از جبرئيل جدا مى‏كند مشروط بر آنكه مراد از آن همان ملك باشد كه در آيات فوق است. در سفينة البحار ماده «خلق» از على عليه السلام درباره حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل كرده «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْكانَ فَطيماً اَعْظَمُ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ» اين حديث مطابق آن است كه از قمى نقل شد: روح با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بود...اين احتمال هم هست كه مراد از روح در اين آيات يم عقل كلى و وسيعى باشد مه عقول بشر و غريزه‏هاى جانداران و احساس نباتات از شعبه‏هاى آن است زيرا خداوند متعال به وسيله ملائكه و عقول انسانها و غريزه جانداران اين جهان را به سوى كمال سوق مى‏دهد عقل است كه در صعود و نزول و قيام در مقابل حق با ملائكه توأم مى‏باشد(واللّه العالم) اولين روايت كتاب اصول كافى درباره عقل است كه آن را مستقل و مجزا نشان مى‏دهد در همان روايت آمده: چون خدا عقل را آفريد آن را گويا كرد سپس فرمود: رو كن. رو كرد. فرمود قسم به عزّت و جلال خودم خلقى كه از تو به من محبوب‏تر باشد نيافريده‏ام و تو را جز در كسيكه دوست مى‏دارم كامل نكرده‏ام و بدان فقط تو را امر و تو را نهى مى‏كنم و فقط تو را عذاب كرده و تو را ثواب مى‏دهم. روح مستقل‏ آياتيكه در زير نقل مى‏شود قابل دقت است [سجده:9]، [حجر:29]، [ص:72]، [انبياء:91]، [تحريم:12]. همچنين است آيه [نساء:171]. ممكن است مراد از كلمه اثر باشد يعنى وجود عيسى اثرى از خداست و شايد مراد از آن كلمه «كن» تكوينى باشد كه وجود عيسى از طريق عادى نبوده بلكه كن فيكونى است. از طرف ديگر عيسى روحى و حياتى بود كه در مريم دميده شد و شروع به رشد كرد چنانكه دو جمله «فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا» و «فَنَفَخْنا فيهِ مِنْرُوحِنا» كه گذشت دليل اين سخن است. ناگفته نماند: ظهور آيات «نَفَخْنا - نَفَخْتُ» و آيات [واقعة:83]، [قيامة:26]. و صريح آيات برزخ [بقره:154]. [آل عمران:169]، [يس:26و27] كه در «برزخ» به طور مفصّل شرح داده شده دلالت بر استقلال روح و حيات برزخى دارند. و اگر روايات بى شمارى را كه براى نمونه مى‏شود مقدارى از آنها را در كافى ج 3 كتاب الجنائز ص 228 - 263 طبع آخوندى و بحارالانوار ج 6، ابواب برزخ طبع اخير، مطالعه شكّى نخواهيم داشت براى مزيد توضيح به «برزخ» در اين كتاب مراجعه شود . چند محلّ زير از نهج البلاغه و صحيفه سجاديّه در ولوج و خروج روح نقل مى‏كنيم : 1- در خطبه 107 فرموده:«وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصارَ جيفَةً بَيْنَ يَدَىْ اَهْلِهِ». 2- درباره قبض روح چنين آمده: «كَيْفَ يَتَوَفّى الْجَنينَ فى بَطْنِ اُمِّهِ؟ أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوارِحِها اَمِ الرُّوحُ اَجابَتْهُ بِاِذْن‏ر رَبِّها» جنين را در شكم مادر چطور مى‏ميراند؟ آيا از بعض اعضاء مادر وارد شكم او مى‏شود يا روح جنين در خارج شدن به اذن خدا از وى اطاعت مى‏كند. 3- در خطبه 163 درباره حتمى بودن مرگ فرموده: «وَ وَأَى عَلى نَفْسِهِ اَنْ لا يَظْرِبَ شَبَحٌ مِمّا آزوْلَجَ فيهِ الرُّوحَ اِلّا وَ جَعَلَ الْحِمامَ مَوْعِدَهُ» خدا بر خود وعده كرده كه هر جنبنده را كه روح در آن دميده بميراند. 4- در خطبه 191 درباره اهل ايمان فرموده: «لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ». 5- در نامه 10 خطاب به معاويه نوشته: «وَ جَرى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» شيطان مانند روح و خون در وجود تو جارى است. 6- در حكمت 147به كميل فرموده: «وَ صَحِبُوا الدُّنْيا بِاَبْدانِ اَرْواحِها مُعَلَّقَةً بِالْمَحَلِّ الْاَعْلى». 7- در دعاى چهارم صحيفه آمده «وَتُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يُومَ خُرُوجِ الْاَنْفُسِ مِنْاَبْدانِها». دو آيه زير را به طور جداگانه بررسى مى‏كنيم: * [اسراء:85]. ممكن است مراد از روح جبرئيل باشد. چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم پيوسته به مردم مى‏فرمود كه روح القدس و روح الامين اين مطلب را از سوى خدا آورد آنها در مقابل گفته‏اند: اين روح چيست درباره آن توضيحى بدهيد؟ آيه در جواب فرموده: شما راهى به فهم آن نداريد آن از كار خداست. از اين جواب بدست مى‏آيد كه دانستن روح از بشر ساخته نيست و پيوسته اينطور خواهد بود. آيات قبل و بعد اين احتمال دوم را مى‏رسانند. شايد مراد از روح وحى باشد و از آن حضرت خواسته‏اند كه حقيقت وحى را بيان كند. خداوند از پى بردن به آن جواب يأس داده است و محتمل است كه روح انسانى مراد باشد، چنانكه گفته‏اند. و در حديث نقل شده به عقيده الميزان مراد از روح مطلق روح است كه در كلام خدا آمده و سؤال از حقيقت همه آنهاست. در روايات تفسير عياشى فرشته‏اى بزرگتر از جبرئيل و روحيكه در انسان و حيوان است نقل شده از امام باقر و صادق عليهما السلام . بعضى‏ها آن را روح انسانى كه قوام بدن با آن است و بعضى جبرئيل، برخى ملكى از ملائكه، برخى قرآن، بعضى وحى دانسته و اختلاف كرده‏اند مه آيا سؤال كنندگان مسلمين بودند، يا كفّار و يا اهود و نقل شده كه يهود به مشركين گفتند از جريان اصحاب كهف و ذوالقرنين و حقيقت روح از آن حضرت بپرسند اگر از همه جواب داد بدانند كه پيامبر نيست و اگر روح را مبهم گذاشت بدانند كه حق است . * [مجادله:22] مراد از اين آيه مؤمنان است و آنها با روحى از جانب خدا تأييد شده‏اند به نظر مى‏آيد مراد از آن نور ايمان باشد كه روح به خصوصى است و در آيات ديگر به جاى آن «نور» آمده است [انعام:122]. [حديد:28]. و شايد منظور از آن ملك باشد مه امده [فصّلت:30]. اين آيه روشن مى‏كند كه چون مؤمن در راه خدا استقامت ورزد ملائكه بر وى نازل شده و دلگرمش مى‏كنند. معاد و روح‏ قرآن به مسئله معاد از راه به خصوصى وارد شده و اخرت را بروئيدن علفها از تخمها تشبيه مى‏كند همانطور كه فصل پائيز تخم علفها در زمين پراكنده شده و تخم حبوبا بدست بشر كاشته مى‏شود و طول زمستان به حالت خواب در زير خاكها مى‏مانند و چون بهار آمده و حرارت و رطوبت به آنهارسيد از درون خود بيدار شده و به حركت آمده و شروع به رشد مى‏كنند. همانطور ذرات بدن مردگان در بهار قيامت از درون به حركت آمده و سلولهاى خفته بيدار شده و شروع به روئيدن و تشكيل انسان مى‏كنند. نمى‏شود گفت :روح از حبوبات خارج شده و وقت روئيدن باز داخل مى‏شود بلكه به حالت خفته است و وقت بهار بيدار مى‏شود اينك آيات: [ق:9و11]، [روم:19]. ملاحظه مى‏شود كه قيامت به روئيدن علفها تشبيه شده همچنين است آيه 57 اعراف و 11 زخرف و 5و7 سوره حج. راه ديگرى كه قرآن در اين زمينه نشان مى‏دهد كيفيّت ايجاد تدريجى خود انسان و قياس آخر به اوّل است در جواب آنكه گفت: استخوانهاى پوسيده چگونه زنده مى‏شود آمد [يس:81] و در جاى ديگر فرموده [مريم:66-67]. در اين زمينه به كتاب معاد از نظر قرآن و علم كه نوشته‏ام رجوع شود. نيز به «قيامت» در اين كتاب. اين مخالف با استقلال روح نيست ولى قرآن از راهى وارد شده كه على فرض اگر استقلال روح را هم انكار كند ضرر به معاد نخواهد داشت؟؟؟؟

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
بِرُوحِ‌ ۳
الرِّيَاحِ‌ ۲
رِيحٍ‌ ۱
رُوحٌ‌ ۱
الرِّيَاحَ‌ ۷
رِيحُکُمْ‌ ۱
بِرِيحٍ‌ ۲
رِيحٌ‌ ۲
رَوْحِ‌ ۲
رِيحَ‌ ۱
الرِّيحُ‌ ۲
رُوحِي‌ ۲
بِالرُّوحِ‌ ۱
تُرِيحُونَ‌ ۱
رُوحُ‌ ۱
الرِّيحِ‌ ۱
الرُّوحِ‌ ۱
الرُّوحُ‌ ۵
الرِّيَاحُ‌ ۱
رُوحَنَا ۱
الرِّيحَ‌ ۵
رُوحِنَا ۲
رِيحاً ۴
رُوحِهِ‌ ۱
رَوَاحُهَا ۱
الرُّوحَ‌ ۱
رُوحاً ۱
الرَّيْحَانُ‌ ۱
فَرَوْحٌ‌ ۱
رَيْحَانٌ‌ ۱
بِرُوحٍ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط