ریشه وحى: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
|||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::وحى]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | |||
وحى در اصل به معنى اشاره سريع است و به اعتبار سرعت گفتهاند: «اَمْرٌوَحْىٌ» يعنى كار سريع (راغب) فيومى در مصباح گفته وحى به معنى اشاره و رسالت و كتابت است وهر آنچه به ديگرى القا كنى تا بفهمد وحى است... راغب كتابت و رمز و غيره را از اسباب شمرده و معناى اصلى را اشاره مىداند. ناگفته نماند«وَحى يَحى» و «اَوْحى يوُحى» هر دو به يك معنى است چنانكه در مصباح گفته است. طبرسى فرموده: ايحاء القاء معنى است بطور مخفى و نيز به معنى الهام و اشاره است. ناگفته نماند: جامع تمام معانى تفهيم خفى است و اگر وحى و ايحاء را تفهيم خفى و كلام خفى معنى كنيم جامع تمام معانى خواهدبود. * آنچه از معانى اين لفظ نقل شد بسيارى از آنها در قرآن كريم يافته است مثل [نحل:68]. مراد از وحى تفهيم ذاتى است كه خداوند در ذات زنبور عسل گذاشته و طريق عسل سازى را به وى آموخته است ولفظ «أَوْحى» دلالت دارد كه كار عسلگيرى اين حشره تصادفى نيست بلكه با تفهيم و تعليم خدايى است. * [فصّلت:12]. گفتهاند مراد از وحى خلقت و ايجاد است يعنى: در هر آسمان امر و تدبير آن را ايجاد كرد و گفتهاند: كار هر آسمان را به اهل آسمان كه ملائكه باشند وحى كرد در اينصورت وحى به معنى متعارف آن است. ناگفته نماند: در «سماء» گفته شد كه مراد از سبع سماوات آسمانهاى هفتگانه محيط بر زمين اند و درهر يك از آنهاآثارى است غير از آثار آن ديگرى و همه درزندگى و تدبير حيات ارضى دخيل اند به نظر نگارنده مراد از «اَوْحى» القاء و قراردادن آن آثار و خصوصيات در هر يك از طبقات جو است. * [زلزله:4-5]. آن روز زمين اخبار خويش را حكايت كند كه خدايت به وى وحى كرده است در بحث قيامت در اين كتاب نوشتهايم كه زمين در اثر تكامل سخن خواهد گفت در اين صورت وحى به معنى تفهيم و اشاره خواهد بود و يا آن مثل «وَ أَوْحى فى كُلِ سَماءٍ أَمْرَها» است . *** در آيات گذشته چنانكه ديديم وحى در جماد و حشره بكار رفته است ولى در آيات زير مواردى در بشر و احتمالا در جن خواهدشد. * [مريم:11]. ناگفته نماند: در آيات ماقبل به زكريا «عليه السلام» وحى شد كه: علامت حمل زنت به فرزند آن است كه سه روز زبان تواز سخن گفتن باز خواهد ماندآنوقت فرموده: «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ...» اين مىفهماند كه خارج شدن بر قوم پس از اعتقال زبانش بوده است على هذا مراد از «فَاَوْحى» اشاره است يعنى: از معبد بر قومش خارج شد و به آنها اشاره كرد كه صبح و شام خدا را تسبيح كنيد. * [قصص:7]. وحى در اينجاهمان الهام و تفهيم خفى است كه خدا به قلب مادر موسى «عليه السلام» انداخت و آن مصداقاً نظير آن بودكه به دل انبياء عليهم السلام انداخته مىشد و همانطور كه به او الهام شده بود تحقق واقعى پيداكرد. * [انعام:121]. آيه در خوردن ذبيحهاى است كه نام خدا بر آن برده نشده ممكن است مراد از شياطين انسانهاى بدكار و يا شياطين جن باشد يعنى از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد شياطين به دوستان خود القاء وسوسه مىكنند تا در باره خوردن ميته با شما مجادله كنند. ايضا [انعام:112]. مراد از وحى در هر دو آيه كلام خفى و وسوسه است. وحى انبياء وحى انبياء عليهم السلام همان تفهيم خفى و كلام خفى است كه از جانب خداوند القاء مىشود و خداوند از آن با «سخن گفتن» تعبير مىكند و آن سه قسم است :وحى، ايجادصدا، آمدن فرشته. [شورى:51]. يعنى براى هيچ بشرى نيست كه خدا با او سخن گويد مگر بطور وحى و القاء به دل او، يا از پس پرده (مثل موسى «عليه السلام» كه خدا صدا آفريد و موسى آن را از درخت شنيد) و يا فرشتهاى مىفرستد و او به اذن خدا آنچه را كه خدا مىخواهد به پيامبر وحى و تفهيم مىكند كه خدا والامقام و حكمت كردار است. اى پيامبر همانطور با هر سه راه دينى بتو وحى كرديم . مىشود خواب انبياء عليهم السلام را از قسم اول دانست چنانكه در خواب ديدن ابراهيم «عليه السلام» در باره ذبح فرزندش و خواب ديدن حضرت رسول «صلى الله عليه واله» در باره دخول به مسجدالحرام و غيره كه اينها نيز از اقسام وحى و تفهيم خفى اند. | |||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
الى:100, ک:66, ما:61, ه:50, من:44, ى:42, ان:41, ل:36, ب:36, انن:33, هم:31, ف:29, الا:26, نا:25, ربب:23, قول:22, على:20, کم:20, وحى:19, تبع:19, فى:19, کون:19, اله:19, اذ:18, موسى:18, لا:18, قوم:18, علم:17, الذى:17, ها:17, ذلک:17, او:17, رسل:17, انا:16, امم:16, ن:15, قبل:15, رجل:15, حکم:15, کذب:15, غيب:14, وله:14, قد:14, نوح:14, امن:14, بين:14, الله:14, هدى:14, عبد:14, امر:14, نبء:14, نذر:14, انس:14, هو:13, بعض:13, شىء:13, مرر:13, نن:13, سمع:13, ذا:13, کتب:13, عظم:13, تلو:13, س:13, مثل:13, اذا:13, نبو:13, عين:13, عن:13, يوم:13, وکل:13, اخر:13, هذا:12, لم:12, ايى:12, صلح:12, سحر:12, سمو:12, بشر:12, الذين:12, ثم:12, اهل:12, کفر:12, قذف:12, علو:12, ابراهيم:12, ا:12, قرء:12, شدد:12, فلک:12, رحم:12, دنو:12, شطن:12, جىء:12, جرم:12, صنع:12, سئل:12, وحد:12, قوى:12, هوى:12, بعد:12, ذو:12, ملل:12, وجد:12, عصو:12, جعل:12, سرى:12, اول:12, فئد:11, ورى:11, جنن:11, کلل:11, وصى:11, حجب:11, لقى:11, فعل:11, خير:11, صلو:11, حذر:11, قضى:11, زکو:11, قصص:11, عقل:11, عذب:11, صدر:11, سوى:11, ظلم:11, اجر:11, لدى:11, رئى:11, فرى:11, عصى:11, جبب:11, ائى:11, الک:11, ضرب:11, لئک:11, خصم:11, نطق:11, ولى:11, شکر:11, اذن:11, طعم:11, ملک:11, قرآن:11, قدم:11, ذکر:11, سبط:11, ق:11, حرب:11, جهل:11, رکع:11, خطب:11, حواريون:11, عجب:11, غفر:11, زيد:11, صمم:11, نفس:11, اسماعيل:11, کره:11, اتى:11, احد:11, ع:11, روح:11, مسک:11, اوى:11, عشر:11, انت:11, ضيق:11, قوس:11, برء:11, ترک:11, اخو:11, صبر:11, قرى:11, حرم:11, شرک:11, قوب:11, ملء:11, م:11, ثنى:11, سقى:11, تابوت:11, جدل:11, سبع:11, لعل:11, سبح:11, هل:11, قدر:11, حتى:11, جزى:11, حسن:11, نحل:11, خوف:11, دعو:11, عرب:11, اسحاق:11, ثبت:11, عدو:11, منن:11, خبر:11, رضع:11, شهد:11, تبت:11, خطء:11, لن:11, زخرف:11, تلک:11, فتن:11, هما:11, مع:11, فسق:11, رهب:11, جمع:11, ح:11, الم:11, ذهب:11, هن:11, طوع:11, بکر:11, کلم:11, يعقوب:11, اسباط:10, جند:10, شتت:10, صرط:10, حقق:10, زين:10, عيسى:10, حدث:10, نفر:10, فضل:10, يا:10, عمى:10, اخذ:10, عود:10, بصر:10, عشو:10, کود:10, عند:10, فور:10, غلب:10, عدل:10, قطع:10, بوء:10, نجو:10, قلب:10, کبر:10, دين:10, نزل:10, حنف:10, هلک:10, غير:10, لو:10, غرر:10, جبى:10, سبل:10, سلم:10, نصر:10, تنور:10, هامان:10, طوى:10, صدق:10, يحيى:10, عمل:10, مدد:10, خرج:10, کما:10, سلک:10, ايوب:10, جبل:10, بدل:10, نحن:10, قرب:10, بحر:10, نهى:10, ضلل:10, قلم:10, درى:10, يونس:10, ارض:10, بيت:10, سير:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۹
تکرار در قرآن: ۷۸(بار)
قاموس قرآن
وحى در اصل به معنى اشاره سريع است و به اعتبار سرعت گفتهاند: «اَمْرٌوَحْىٌ» يعنى كار سريع (راغب) فيومى در مصباح گفته وحى به معنى اشاره و رسالت و كتابت است وهر آنچه به ديگرى القا كنى تا بفهمد وحى است... راغب كتابت و رمز و غيره را از اسباب شمرده و معناى اصلى را اشاره مىداند. ناگفته نماند«وَحى يَحى» و «اَوْحى يوُحى» هر دو به يك معنى است چنانكه در مصباح گفته است. طبرسى فرموده: ايحاء القاء معنى است بطور مخفى و نيز به معنى الهام و اشاره است. ناگفته نماند: جامع تمام معانى تفهيم خفى است و اگر وحى و ايحاء را تفهيم خفى و كلام خفى معنى كنيم جامع تمام معانى خواهدبود. * آنچه از معانى اين لفظ نقل شد بسيارى از آنها در قرآن كريم يافته است مثل [نحل:68]. مراد از وحى تفهيم ذاتى است كه خداوند در ذات زنبور عسل گذاشته و طريق عسل سازى را به وى آموخته است ولفظ «أَوْحى» دلالت دارد كه كار عسلگيرى اين حشره تصادفى نيست بلكه با تفهيم و تعليم خدايى است. * [فصّلت:12]. گفتهاند مراد از وحى خلقت و ايجاد است يعنى: در هر آسمان امر و تدبير آن را ايجاد كرد و گفتهاند: كار هر آسمان را به اهل آسمان كه ملائكه باشند وحى كرد در اينصورت وحى به معنى متعارف آن است. ناگفته نماند: در «سماء» گفته شد كه مراد از سبع سماوات آسمانهاى هفتگانه محيط بر زمين اند و درهر يك از آنهاآثارى است غير از آثار آن ديگرى و همه درزندگى و تدبير حيات ارضى دخيل اند به نظر نگارنده مراد از «اَوْحى» القاء و قراردادن آن آثار و خصوصيات در هر يك از طبقات جو است. * [زلزله:4-5]. آن روز زمين اخبار خويش را حكايت كند كه خدايت به وى وحى كرده است در بحث قيامت در اين كتاب نوشتهايم كه زمين در اثر تكامل سخن خواهد گفت در اين صورت وحى به معنى تفهيم و اشاره خواهد بود و يا آن مثل «وَ أَوْحى فى كُلِ سَماءٍ أَمْرَها» است . *** در آيات گذشته چنانكه ديديم وحى در جماد و حشره بكار رفته است ولى در آيات زير مواردى در بشر و احتمالا در جن خواهدشد. * [مريم:11]. ناگفته نماند: در آيات ماقبل به زكريا «عليه السلام» وحى شد كه: علامت حمل زنت به فرزند آن است كه سه روز زبان تواز سخن گفتن باز خواهد ماندآنوقت فرموده: «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ...» اين مىفهماند كه خارج شدن بر قوم پس از اعتقال زبانش بوده است على هذا مراد از «فَاَوْحى» اشاره است يعنى: از معبد بر قومش خارج شد و به آنها اشاره كرد كه صبح و شام خدا را تسبيح كنيد. * [قصص:7]. وحى در اينجاهمان الهام و تفهيم خفى است كه خدا به قلب مادر موسى «عليه السلام» انداخت و آن مصداقاً نظير آن بودكه به دل انبياء عليهم السلام انداخته مىشد و همانطور كه به او الهام شده بود تحقق واقعى پيداكرد. * [انعام:121]. آيه در خوردن ذبيحهاى است كه نام خدا بر آن برده نشده ممكن است مراد از شياطين انسانهاى بدكار و يا شياطين جن باشد يعنى از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخوريد شياطين به دوستان خود القاء وسوسه مىكنند تا در باره خوردن ميته با شما مجادله كنند. ايضا [انعام:112]. مراد از وحى در هر دو آيه كلام خفى و وسوسه است. وحى انبياء وحى انبياء عليهم السلام همان تفهيم خفى و كلام خفى است كه از جانب خداوند القاء مىشود و خداوند از آن با «سخن گفتن» تعبير مىكند و آن سه قسم است :وحى، ايجادصدا، آمدن فرشته. [شورى:51]. يعنى براى هيچ بشرى نيست كه خدا با او سخن گويد مگر بطور وحى و القاء به دل او، يا از پس پرده (مثل موسى «عليه السلام» كه خدا صدا آفريد و موسى آن را از درخت شنيد) و يا فرشتهاى مىفرستد و او به اذن خدا آنچه را كه خدا مىخواهد به پيامبر وحى و تفهيم مىكند كه خدا والامقام و حكمت كردار است. اى پيامبر همانطور با هر سه راه دينى بتو وحى كرديم . مىشود خواب انبياء عليهم السلام را از قسم اول دانست چنانكه در خواب ديدن ابراهيم «عليه السلام» در باره ذبح فرزندش و خواب ديدن حضرت رسول «صلى الله عليه واله» در باره دخول به مسجدالحرام و غيره كه اينها نيز از اقسام وحى و تفهيم خفى اند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
نُوحِيهِ | ۲ |
أَوْحَيْنَا | ۲۲ |
أَوْحَيْتُ | ۱ |
أُوحِيَ | ۱۱ |
يُوحَى | ۱۴ |
يُوحَ | ۱ |
يُوحِي | ۴ |
لَيُوحُونَ | ۱ |
وَحْيِنَا | ۲ |
نُوحِيهَا | ۱ |
نُوحِي | ۴ |
فَأَوْحَى | ۳ |
أَوْحَى | ۵ |
وَحْيُهُ | ۱ |
بِالْوَحْيِ | ۱ |
فَأَوْحَيْنَا | ۲ |
وَحْياً | ۱ |
فَيُوحِيَ | ۱ |
وَحْيٌ | ۱ |