ریشه کفر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(Added root proximity by QBot)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::کفر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
پوشاندن. در مفردات گويد: كفر در لغت به معنى پوشاندن شى‏ء است. شب را كافر گوئيم كه اشخاص را مى‏پوشاند و زارع را كافر گوئيم كه تخم را در زمين مى‏پوشاند كفر نعمت پوشاندن آن است با ترك شكر، بزرگترين كفر انكار وحدانيت خدا يا دين يا نبوت است. كفران بيشتر در انكار نعمت و كفر در انكار دين به كار رود و كفور (به ضم كاف) در هر دو. در مجمع فرموده: كفر در شريعت عبارت است از انكار آنچه خدا معرفت آن را واجب كرده از قبيل وحدانيت و عدل خدا و معرفت پيغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از اركان دين هر كه يكى از اينها را انكار كند كافر است. راغب گويد: كافر در عرف دين به كسى گفته مى‏شود كه وحدانيت يا نبوت يا شريعت يا هرسه را انكار كند. به هر حال كافر كسى است كه اصول يا ضرورى دين را انكار كند. كفران: چنانكه از راغب نقل شد بيشتر در انكار نعمت و ناسپاسى به كار رود [انبیاء:94]. يعنى هر كه از روى ايمان اعمال شايسته را انجام دهد به سعى او ناسپاسى نيست و خدا آن را ناديده نخواهد گرفت بلكه پاداش خواهد داد اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است در آيات [بقره:152]. [نمل:40]. مراد از كفر ناسپاسى است ايضاً در [شعراء:19]. يعنى اى موسى كردى كارت را كه كردى (و قبطى را كشتى) حال آنكه به نعمت من از ناسپاسان بودى. كَفور: (به فتح كاف) مبالغه در كفران نعمت است يعنى بسيار ناسپاس [هود:9]. آن ظاهراً مصداق كفر نيز واقع مى‏شود مثل [فاطر:36]. «كَفُورْ» جمعاً 12 بار در قرآن مجيد آمده است. كفُور: (به ضم كاف) مصدر است به معنى جحود و انكار از راغب نقل شد كه در انكار دين و انكار نعمت به كار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است [اسراء:89]. ظاهراً مراد از آن انكار دينى است يعنى: از هر مثل در اين قرآن آورديم ولى بسيارى از مردم جز انكار حق نكردند ايضاً [فرقان:50]. [اسراء:99]. كَفّار: (به فتح كاف) مبالغه كافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از كفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است كه در كفر دين و كفر نعمت به كار رفته [ق:24]. در كفر دينى است [ابراهيم:34]. ظاهراً در كفر نعمت است. كفار (به بضم كاف) جمع كافر است به نظر راغب استعمال آن در منكر دين بيشتر از منكر نعمت است [بقره:161]. اين لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به كار رفته و همه جا مراد از آن منكرين دين است مگر در آيه [حديد:20]. كه مراد زارعان و كشاورزان است. كَفَّارة: مراد از كفاره آن است كه گناه را به احسن وجه مى‏پوشاند و جبران مى‏كند [مائده:89]. آن كفاره سوگندهاى شماست چون قسم خورديد مراد از آن آزاد كردن بنده يا طعام ده نفر فقير است. [مائده:45]. يعنى: هر كه از قصاص عفو كند آن عفو و تصدق كفاره گناهان اوست از امام صادق «عليه السلام» منقول است كه به قدر عفو به قدر جنايتى كه بر او وارد شده از گناهانش آمرزيده شود همچنين است تكفير سيئات [انفال:29]. مراد از آن پوشاندن و از بين بردن آثار گناهان است و در «سيئه» گفتيم كه مراد از آن در غالب آثار معاصى است رجوع شود به «سيئه». كوافر: جمع كافره است يعنى زنان كفر و فقط يكبار در قرآن يافته است [ممتحنه:10]. يعنى: نكاح زنان كافر را نگاه نداريد بلكه آنچه از مهريه داده‏ايد بگيريد و رهاشان كنيد. درباره آيه در «عصم» و در «طعم» ذيل عنوان طعام اهل كتاب و زنان آنها توضيح داه شده است. كافور: در اقرب الموارد گويد: كافور عطرى است از درختى كه در جبال هندوچين است به دست مى‏آيد، درخت آن سايه بزرگ دارد و كافور در جوف شاخه‏ها و تركه‏هاى آن مى‏باشد، رنگ كافور ابتدا قرمز است و با تصعيد سفيد مى‏گردد. ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نيز كافور گويند كه ميوه را پوشانده است. [انسان:6-5]. «عَيْناً» را اگر بيان كافور بگيريم، نتيجه اين مى‏شود كه كافور چشمه ايست در بهشت يعنى: نيكوكاران مى‏آشامند از جامى كه مخلوط آن از كافور است و آن چشمه ايست كه بندگان خدا از آن مى‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب يمين و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به «سابقون» و «مقربون». شايد مراد از كافور عطر مخصوص باشد كه به جام مخلوط شده و «عيناً» در تقدير «من عين» است در اينصورت كافور نكره است نمى‏شود به كافور دنيا قياس كرد. اينك مطالبى در زمينه كفر: كفر عنادى‏ آيا مراد از «كَفَرُوا - يَكْفُرُونَ- كافِروُن - كُفَّار» آنهايى اند كه دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انكار كرده‏اند يا به كفاريكه عن جهل و از روى ندانستن كافراند نيز شامل مى‏باشد؟ به عبارت ديگر آيا كافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است يا كافر عن جهلٍ را نيز شامل است؟ ناگفته نماند: اين سوال دو سوال است. اول: آيا مراد از كافر كسى است كه عن عنادٍ كافر باشد يا اعم است؟ دوم: آيا عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا همه را شامل مى‏باشد؟ به نظر مى‏آيد: اطلاق كافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏كافر شامل مى‏باشد مثلا آيه [بقره:6]. و نظائر آن صريحش در كفر از روى عناد و لجاجت است ايضا آياتيكه در باره عده‏اى از كفار آمده [نمل:14]. و يا موسى «عليه السلام» به فرعون مى گفت: [اسراء:102]. يا در باره اهل كتاب آمده كه دانسته و روى عمد اسلام را انكار مى‏كردندمثل [بقره:146]. و نيز در باره آنها آمده [آل عمران:19]. كه در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است. از طرف ديگر اين آيات را مى‏خوانيم‏[مائده:73-72]. معلوم است كه عده‏اى از آنهامطلب را مى‏دانستند ولى براى حفظ مقام و يا عناد در برابر اسلام آن را مى‏گفتند ولى عده زيادى از آنها يقينا بدون توجه از بزرگان خود پيروى كرده و عن جهل آن عقيده را قبول داشتند پس به اطمينان مى‏شود گفت كه كفر از روى جهل و از روى عدم توجه نيز كفر است و گرنه در باره عده بسيارى كه كفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بى سواد و بى توجه‏اند بايد بگوييم كافر نيستند و واسطه ميان كفر و ايمان اند، ايضا آياتى نظير [تغابن:2]. [مائده:44]. ظهورشان در اعم است، آنكه «ما اَنْزَلَ‏اللهُ» را مى‏داند و با آن حكم نمى‏كند و آنكه نمى‏داند هردو «بِما اَنْزَلَ الله» حكم نكرده‏اند پس كافراند. گفتيم: اگر آيات به كفار عن جهل شامل نشود پس بايد گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و كافر از روى عناد و كافر از روى جهل، كه واسطه است ميان مؤمن و كافر. پس يابايد كافر را اعم بدانيم و يا قائل به واسطه شويم ولى ناگفته نماند كه ظهور اكثر آيات در كفر عنادى است و در كفر از روى قصور كم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم كه عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا اعم مى‏باشد؟ بايد دانست كه كفار عن جهل در حكم مستضعفين و يا از مصاديق متضعفين اند كه در «ضعف» در باره آن مفصلا بحث كرده‏ايم و آيات عذاب شامل حال كسانى است كه دانسته و از روى عناد و لجاج به حق تسليم نشده و ايمان نمى‏آورند يعنى آنانكه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبليغ قرار گرفته‏اند ولى انبیاء ودين را تكذيب كرده و از پيشرفت آن جلوگيرى نموده‏اند. در اين مطلب دو دسته آيات داريم: اول آياتيكه بعداز «كَفَرُوا» قيد « وكَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبيلِ اللهِ» دارند يعنى آنانكه كافر شده و حق را انكار كرده و پيامبران را تكذيب نموده‏اند و مانع پيشرفت دين شده‏اند روشن است كه تكذيب و صد پس از تبليغ و اتمام حجت است. دوم: آياتيكه مطلق «كَفَرُوا» دارند در اين صورت آيات دسته اول قيد آيات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضى از آيات قسم اول چنين اند: 1- [بقره:39]. 2- [نساء:167]. 3- [مائده:86-10]. 4- [نحل:88]. 5- [روم:16]. اين قبيل آيات زياداند و چنانكه گفتيم: تكذيب و صد پس از تبليغ دين است تا كافرى دين را نداند تكذيب آن نتواند واز پيشرفت آن ممانعت غيرمقدور است. آيات دسته دوم نظير اين آياتند: 1- [بقره:161]. 2- [آل عمران:4]. پس آيات مقيد، آيات مطلق را مخصص‏اند. كفر بعد از ايمان چيست؟ آياتى داريم كه كفر و ايمان در آنها پى درپى آمده و هر يك جاى ديگرى را مى‏گيرد مثل: 1- [آل عمران:86]. 2- [آل عمران:90]. 3- [نساء:137]. به نظر نگارنده همانطور كه در «امن» گفته شده مراد از ايمان در اينگونه آيات اعتقاد نيست وگرنه چطور ممكن است كه چند دفعه عوض شود بلكه مراد از ايمان تسليم به علم است در اينصورت خيلى عادى است كه انسان به عقيده و علم خود تسليم شود سپس طغيان كند و هكذا. قبول عمل از كفار در اين زمينه مطلب مشروحى در «عمل» و در «مستضعف» بيان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نيكى كه كافر معاند انجام مى‏دهد مقبول درگاه خدا نيست ولى در كفار عن جهل سخنى هست كه در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا كافر مى‏شود؟ اين سخن شايان دقت است. شخصى كه به دين و آيات خدا معتقد است چطور كافر مى‏شود و به اعتقاد خويش تسليم نمى‏باشد آيا ممكن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توى آن قدم نهد؟!! در جواب مى‏گوييم: سه صفت زشت موجب آن مى‏شودكه انسان دانسته و از روى علم كافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چيزى، آن را انجام دهد: 1- تكبر و خودپسندى. اين بلايى است كه مبتلا به آن ،دانسته و از روى علم كافر و تارك عمل خواهد بود مثل ابليس كه به خدا و قيامت و پيامبران عقيده داشت ولى خودپسندى كار او را ساخت [بقره:34]. و مى‏گفت [اعراف:12]. اين مطلب مشروحا در «امن» گذشته است ايضا آياتيكه كفر كافران را به استكبار نسبت مى‏دهد [قصص:39]. اين آيه در باره فرعون و فرعونيان است كه معجزات موسى «عليه السلام» را ديدند ولى: [نمل:14]. همين «عُلُو» و جاه‏طلبى بود كه نگذاشت از يقين خود پيروى كنند. آنانكه از اهل كتاب نبوت رسول خدا«صلى الله عليه وآله» را دانسته انكار كردند به همين دردمبتلا بودند [بقره:146]. 2- حسد. اين صفت زشت نيز مانند خودبينى شخص را دانسته مرتكب كفر و گناه مى‏كند چنانكه در قضيه حضرت يوسف«عليه السلام» كه برادرانش به او حسد ورزيدند و جريان كشتن پسر آدم برادر خويش است (مائده:27 به بعد) در آياتيكه راجع به اختلاف اهل كتاب و انكار اسلام، نازل شده كلمه «بغياً» بيشتر به چشم مى‏خورد كه بغى و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف كنند و حق را انكار نمايند. [شورى:14]. ايضاً [جاثية:17]. [بقره:213]. [آل عمران:19]. [يونس:90]. 3- حرص. طمع و حرص صفت مذمومى است كه شخص را دانسته و از روى علم به گناه وامى دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهيه. بيشتر اهل ايمان را سبب گناه همين حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبى«عليه السلام» منقول است: «هَلاكُ النَّاسِ فى ثَلثٍ: اَلْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْليسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ». كافر و تارك عمل در آيات قرآن به تارك عمل كافر اطلاق شده است مثل تارك حج كه در باره آن آمده [آل عمران:97]. در باره اهل كتاب آمده: خونهاى خويش را مى‏ريزند و عده‏اى را از ديار خويش مى‏رانيدو... [بقره:85]. در كافى باب وجوه الكفر روايتى از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر را به پنج قسمت تقسيم كرده و فرموده: كفردر كتاب خدا بر پنج وجه است: كفر جحود و آن دو قسم است انكار ربوبيت و انكار حق بعد از علم. سوم كفران نعمت. چهارم ترك مأمور به پنجم كفر برائت. چنانكه قوم ابراهيم «عليه السلام» به كفار گفتند: [ممتحنه:4]. كه مراد از كفر برائت و بيزارى است. (خلاصه روايت). كفر و برائت كفر گاهى به معنى برائت و بيزارى آيد مثل [عنكبوت:25]. طبرسى و راغب آن را در آيه به معنى برائت گفته‏اند يعنى روز قيامت بعضى از شما از بعضى برائت جويد و بعضى بعضى را لعن كند. ايضا آيه [ممتحنه:4]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر به معنى برائت است. [مائده:5]. هر كس از ايمان بيزارى جويد يا آنرا انكار كند عملش پوچ شده است. [ابراهيم:22]. من از آنچه مرا در آن شريك قرار داديد بيزارم اين سخن شيطان است به اهل عذاب در روز قيامت، ظاهرا تمام آياتيكه در باره كفر خدايان دروغين نسبت به پيروانشان در روز قيامت آمده، همه به معنى بيزارى است.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
هم:100, الذين:90, ب:75, ل:73, من:69, ف:61, ه:54, الله:51, اله:51, وله:50, انن:44, ما:44, لا:43, قول:42, کم:40, ان:34, امن:34, على:33, کون:32, فى:30, نا:28, ک:27, ها:26, کفر:25, عذب:24, ايى:23, اوى:23, الا:23, ربب:23, عن:22, قوم:21, ائى:20, يوم:20, ا:20, ثم:20, اول:19, ى:19, ذلک:19, الى:18, لو:18, بين:17, رسل:17, قد:17, عمل:17, بعد:17, نور:17, اخذ:16, جعل:16, هو:16, سبل:16, رئى:16, ولى:16, کذب:16, ذا:16, يا:16, انس:16, نن:16, لم:16, جهنم:16, رحم:16, کتب:16, الذى:15, اذا:15, اذ:15, هدى:15, ضلل:15, علم:15, قبل:15, حقق:15, نفق:15, اتى:15, کلل:15, جزى:15, نزل:14, لن:14, سوء:14, هذا:14, موت:14, الم:14, ظلم:14, زيد:14, شرک:14, ارض:14, شىء:14, قتل:14, عبد:14, شدد:14, صلح:14, وقى:14, اخر:13, لما:13, مثل:13, عتد:13, صدد:13, نفس:13, لقى:13, جىء:13, عقب:13, غفر:13, قلب:13, عند:13, اهل:13, دخل:13, خير:13, نصر:13, بئس:13, ام:13, ودد:13, رود:13, بعض:13, خسر:13, بطل:12, ليس:12, کيف:12, ذوق:12, حسب:12, خلق:12, عظم:12, خرج:12, شهد:12, طوع:12, فعل:12, حيى:12, انتم:12, کيد:12, دعو:12, شکر:12, سمو:12, حبب:12, طغى:12, بصر:12, امر:12, غنى:12, صحب:12, ملک:12, طغو:12, شطن:12, عرض:12, هل:12, کلم:12, س:12, متع:12, دون:12, تلو:12, لعن:12, عدد:12, کبر:12, هما:12, او:12, کثر:12, عزز:12, تبع:12, صدق:12, سعر:12, سمع:12, مول:12, توب:12, قلل:12, حسن:12, جهد:12, مع:12, وجه:12, فرق:12, عدو:12, دين:12, موسى:12, دنو:12, لکن:12, نعم:12, ذکر:12, ن:12, ويل:12, دور:12, بل:12, فتن:12, حکم:12, جمع:12, قدم:12, سجد:12, وعد:12, غير:12, سحر:12, نذر:11, قدر:11, يمن:11, جنن:11, وجد:11, فلح:11, امم:11, هون:11, ضرب:11, ملء:11, نظر:11, نهر:11, سوى:11, فسق:11, نبو:11, کره:11, نبء:11, ولد:11, خلد:11, ضرر:11, فتح:11, سئل:11, غلظ:11, ردد:11, فضل:11, يدى:11, حزن:11, ثوب:11, أما:11, اذن:11, فرى:11, الک:11, لعل:11, قرآن:11, بعث:11, حلل:11, حتى:11, يئس:11, بنو:11, بشر:11, وحد:11, بغى:11, اخو:11, وذر:11, قرء:11, حمد:11, انت:11, وفى:11, سلم:11, هن:11, صرط:11, لئک:11, عجل:11, صوب:11, سليمان:11, رجع:11, اجر:11, طبع:11, وکل:11, سکن:11, مقت:11, حرم:11, شرى:11, غلب:11, برر:11, ذلکم:11, عجز:11, نکر:11, کود:11, نهى:11, فوز:11, اولاء:11, سوع:11, قرى:11, فوق:11, خلف:11, اما:11, زين:11, طعم:11, حوط:11, التى:11, عرف:11, ملو:11, غيظ:11, فوه:11, عسر:11, صبر:11, ثبت:11, دبر:11, غرر:11, ظهر:11, ثمود:11, غلل:11, صير:11, هزء:11, رضو:11, ثنى:11, عاد:11, فجر:11, ابى:11, قطع:11, زيل:11, عجب:11, غضب:11, اکل:11, حبط:11, نوح:11, بدل:11, کفى:11, هى:11, تحت:11, ثوى:11, تلک:11, اسى:11, نفع:11, مرء:11, شرب:11, مکر:11, إبليس:11, عهد:11, عصو:11, نحن:11, اسرائيل:11, اسو:11, نيل:11, مهل:11, حمى:11, فرعون:11, عصى:11, کرم:11, رعب:11, طوف:11, بلى:11, سوف:11, وطء:11, وسم:11, اثم:11, صلو:11, هؤلاء:11, ازز:11, عذر:11, روح:11, سرع:11, وحى:11, عنق:11, جرى:11, ابو:11, صرخ:11, حلف:11, جند:11, ورى:11, ضحک:11, حدد:11, خون:11, عدل:11, انا:11, حشر:11, مسس:11, اسلام:11, زوج:11, ارک:11, خوف:11, خزى:11, صدع:10, ترب:10, جدل:10, سبق:10, يقن:10, شفع:10, قرب:10, عين:10, ابراهيم:10, نشر:10, بلغ:10, منع:10, کفف:10, عصم:10, خلص:10, هطع:10, حمم:10, صنع:10, صدر:10, عود:10, قبر:10, آدم:10, سلسل:10, عوم:10, حسر:10, جحد:10, رهق:10, نجو:10, وبل:10, زهق:10, وثق:10, خشى:10, عفو:10, رفع:10, قرض:10, سلح:10, ثلث:10, غفل:10, افک:10, ذهب:10, ذو:10, عوج:10, يسر:10, نصب:10, اذى:10, ظنن:10, بهت:10, عرش:10, فرح:10, ابد:10, شقق:10, سطر:10, صلى:10, برء:10, عيسى:10, زکو:10, وقع:10, رجل:10, رجس:10, تمم:10, حفظ:10, بلد:10, ندو:10, بيت:10, عقر:10, هلک:10, رزق:10, جدد:10, سوق:10, کان:10, حذر:10, خبر:10, بلو:10, بول:10, مرض:10, بوب:10, لغب:10, لوط:10, ضوء:10, حسد:10, سفل:10, قضى:10, ختم:10, نقم:10, محق:10, زحف:10, ملل:10, نبت:10, لهو:10, جور:10, لسن:10, زلق:10, حين:10, سعى:10, رشد:10, صوم:10, درج:10, صرف:10, هزم:10, نسء:10, ختر:10, تعس:10, هنالک:10, همم:10, غشو:10, برق:10, ذنب:10, ليت:10, ندى:10, کعبة:10, قسط:10, بيض:10, خطف:10, احزاب:10, کلا:10, کبت:10, هنا:10, عرب:10, جدر:10, مرى:10, ظلل:10, سور:10, صبح:10, غشى:10, ريب:10, وصل:10, حمل:10, وهن:10, حجر:10, غيث:10, فسد:10, نوق:10, خدن:10, حصر:10, ودع:10, خلو:10, قتر:10, حبر:10, حجب:10, اين:10, عمى:10, شرح:10, کسب:10, دلل:10, نسک:10, عسى:10, عضض:10, زعم:10, اون:10, ايد:10, بوء:10, ترک:10, بدو:10, سخر:10, عتب:10, دحض:10, زمر:10, غوى:10, جنب:10, حور:10, رقب:10, الف:10, لعب:10, ضهء:10, عقد:10, وى:10, خلل:10, عشر:10, روض:10, عتو:10, سير:10, سراب:10, غوث:10, ذى:10, طرف:10, سود:10, خصم:10, احد:10, شمس:10, هود:10, اجل:10, مسک:10, شخص:10, جزء:10, خسف:10, سطو:10, خزن:10, ترف:10, صفر:10, نوش:10, وقد:10, صرح:10, زلف:10, نعق:10, شيب:10, رويد:10, جبل:10, نسو:10, طيب:10, حدث:10, هيج:10, نقض:10, أعراف:10, منن:10, دفع:10, رصد:10, نصح:10, مريم:10, غبر:10, ميز:10, غرب:10, قلد:10, ربص:10, سبح:10, فدى:10, رب:10, بغض:10, طهر:10, سفر:10, حسس:10, صفو:10, فطر:10, جوب:10, زرع:10, بحر:10, صابئون:10, ذلل:10, جرد:10, بکر:10, سفح:10, قذف:10, اننى:10, قمر:10, رتق:10, عقل:10, شعر:10, مدين:10, اسحاق:10, عون:10, الذان:10, بسط:10, فقه:10, مئى:10, غرق:10, بور:10, وصى:10, فکک:10, رغد:10, ص:10, لدى:10, ليل:10, ثخن:10, محمد:10, عزم:10, سقف:10, دمر:10, زبر:10, جهل:10, رکع:10, فقر:10, حوذ:10, حصى:10, داود:10, خدع:10, رسخ:10, غور:10, مهد:10, رمد:10, رکب:10, خيب:10, دبب:10, يعقوب:10, شمل:10, قرع:10, وزن:10, ضعف:10, مسيح:10, سدر:10, اصل:10, عرج:10, نصارى:10, سقط:10, رعى:10, طاغوت:10, زلم:10, مدن:10, برک:10, قوع:10, وسط:10, طعن:10, وعى:10, شرر:10, نکل:10, جرم:10, جحم:10, سيب:10, حصن:10, شعب:10, عکف:10, صدى:10, عزو:10, ميکال:10, صبب:10, فتق:10, سنو:10, ذات:10, غلف:10, غيب:10, حزب:10, ضدد:10, غطو:10, فوت:10, حرب:10, محص:10, علو:10, ربو:10, وزر:10, طمئن:10, جبت:10, بيع:10, شئم:10, عزر:10, شعيب:10, لمس:10, ذوا:10, مکو:10, سلف:10, فضض:10, نزع:10, قصص:10, قسم:10, جبريل:10, صعق:10, فئى:10, حجج:10, قعد:10, اياکم:10, دوم:10, هذه:10, هذان:10, طمن:10, جمل:10, ندد:10, بذر:10, قصف:10, ميل:10, قصر:10, ندم:10, لغو:10, قوى:10, مزق:10, سرر:10, جرح:10, نطف:10, دئب:10, بغت:10, ظمء:10, لوم:10, غبن:10, خطء:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۳۵: خط ۶۶:
|الْکُفْرَ || ۶  
|الْکُفْرَ || ۶  
|-
|-
|کُفَّاراً || ۱  
|کُفَّاراً || ۱  
|-
|-
|يَکْفُرْ || ۸  
|يَکْفُرْ || ۸  
خط ۴۱: خط ۷۲:
|تَکْفُرُونِ‌ || ۱  
|تَکْفُرُونِ‌ || ۱  
|-
|-
|کُفَّارٌ || ۴  
|کُفَّارٌ || ۴  
|-
|-
|کُفْرٌ || ۱  
|کُفْرٌ || ۱  
خط ۴۹: خط ۸۰:
|الْکَافِرُونَ‌ || ۲۰  
|الْکَافِرُونَ‌ || ۲۰  
|-
|-
|يُکَفِّرُ || ۱  
|يُکَفِّرُ || ۱  
|-
|-
|کَفَّارٍ || ۲  
|کَفَّارٍ || ۲  
|-
|-
|کَافِرَةٌ || ۱  
|کَافِرَةٌ || ۱  
خط ۷۱: خط ۱۰۲:
|الْکُفْرِ || ۵  
|الْکُفْرِ || ۵  
|-
|-
|کَفِّرْ || ۱  
|کَفِّرْ || ۱  
|-
|-
|لَأُکَفِّرَنَ‌ || ۲  
|لَأُکَفِّرَنَ‌ || ۲  
|-
|-
|نُکَفِّرْ || ۱  
|نُکَفِّرْ || ۱  
|-
|-
|تَکْفُرُوا || ۴  
|تَکْفُرُوا || ۴  
خط ۸۵: خط ۱۱۶:
|کُفْرِهِمْ‌ || ۱  
|کُفْرِهِمْ‌ || ۱  
|-
|-
|کَفَّارَةٌ || ۲  
|کَفَّارَةٌ || ۲  
|-
|-
|الْکُفَّارَ || ۷  
|الْکُفَّارَ || ۷  
|-
|-
|لَکَفَّرْنَا || ۱  
|لَکَفَّرْنَا || ۱  
|-
|-
|فَکَفَّارَتُهُ‌ || ۱  
|فَکَفَّارَتُهُ‌ || ۱  
|-
|-
|کَفَّارَةُ || ۱  
|کَفَّارَةُ || ۱  
|-
|-
|بِکَافِرِينَ‌ || ۱  
|بِکَافِرِينَ‌ || ۱  
خط ۹۹: خط ۱۳۰:
|کَافِرُونَ‌ || ۱۵  
|کَافِرُونَ‌ || ۱۵  
|-
|-
|يُکَفِّرْ || ۳  
|يُکَفِّرْ || ۳  
|-
|-
|الْکُفَّارِ || ۵  
|الْکُفَّارِ || ۵  
|-
|-
|کَفُورٌ || ۲  
|کَفُورٌ || ۲  
|-
|-
|الْکُفَّارُ || ۳  
|الْکُفَّارُ || ۳  
|-
|-
|کَفَرْنَا || ۳  
|کَفَرْنَا || ۳  
خط ۱۱۱: خط ۱۴۲:
|کَفَرْتُ‌ || ۱  
|کَفَرْتُ‌ || ۱  
|-
|-
|کَفَّارٌ || ۲  
|کَفَّارٌ || ۲  
|-
|-
|لِيَکْفُرُوا || ۳  
|لِيَکْفُرُوا || ۳  
خط ۱۳۷: خط ۱۶۸:
|أَکْفُرُ || ۱  
|أَکْفُرُ || ۱  
|-
|-
|لَنُکَفِّرَنَ‌ || ۱  
|لَنُکَفِّرَنَ‌ || ۱  
|-
|-
|لَکَافِرُونَ‌ || ۱  
|لَکَافِرُونَ‌ || ۱  
خط ۱۵۳: خط ۱۸۴:
|بِکُفْرِکَ‌ || ۱  
|بِکُفْرِکَ‌ || ۱  
|-
|-
|لِيُکَفِّرَ || ۱  
|لِيُکَفِّرَ || ۱  
|-
|-
|فَتَکْفُرُونَ‌ || ۱  
|فَتَکْفُرُونَ‌ || ۱  
خط ۱۶۱: خط ۱۹۲:
|لَتَکْفُرُونَ‌ || ۱  
|لَتَکْفُرُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|کَفَّرَ || ۱  
|کَفَّرَ || ۱  
|-
|-
|يُکَفِّرَ || ۲  
|يُکَفِّرَ || ۲  
|-
|-
|کُفِرَ || ۱  
|کُفِرَ || ۱  
|-
|-
|کُفَّارُکُمْ‌ || ۱  
|کُفَّارُکُمْ‌ || ۱  
|-
|-
|اکْفُرْ || ۱  
|اکْفُرْ || ۱  
خط ۱۷۷: خط ۲۰۸:
|لِلْکَافِرينَ‌ || ۱  
|لِلْکَافِرينَ‌ || ۱  
|-
|-
|کَفَّاراً || ۱  
|کَفَّاراً || ۱  
|-
|-
|أَکْفَرَهُ‌ || ۱  
|أَکْفَرَهُ‌ || ۱  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۶

تکرار در قرآن: ۵۲۴(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

پوشاندن. در مفردات گويد: كفر در لغت به معنى پوشاندن شى‏ء است. شب را كافر گوئيم كه اشخاص را مى‏پوشاند و زارع را كافر گوئيم كه تخم را در زمين مى‏پوشاند كفر نعمت پوشاندن آن است با ترك شكر، بزرگترين كفر انكار وحدانيت خدا يا دين يا نبوت است. كفران بيشتر در انكار نعمت و كفر در انكار دين به كار رود و كفور (به ضم كاف) در هر دو. در مجمع فرموده: كفر در شريعت عبارت است از انكار آنچه خدا معرفت آن را واجب كرده از قبيل وحدانيت و عدل خدا و معرفت پيغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از اركان دين هر كه يكى از اينها را انكار كند كافر است. راغب گويد: كافر در عرف دين به كسى گفته مى‏شود كه وحدانيت يا نبوت يا شريعت يا هرسه را انكار كند. به هر حال كافر كسى است كه اصول يا ضرورى دين را انكار كند. كفران: چنانكه از راغب نقل شد بيشتر در انكار نعمت و ناسپاسى به كار رود [انبیاء:94]. يعنى هر كه از روى ايمان اعمال شايسته را انجام دهد به سعى او ناسپاسى نيست و خدا آن را ناديده نخواهد گرفت بلكه پاداش خواهد داد اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است در آيات [بقره:152]. [نمل:40]. مراد از كفر ناسپاسى است ايضاً در [شعراء:19]. يعنى اى موسى كردى كارت را كه كردى (و قبطى را كشتى) حال آنكه به نعمت من از ناسپاسان بودى. كَفور: (به فتح كاف) مبالغه در كفران نعمت است يعنى بسيار ناسپاس [هود:9]. آن ظاهراً مصداق كفر نيز واقع مى‏شود مثل [فاطر:36]. «كَفُورْ» جمعاً 12 بار در قرآن مجيد آمده است. كفُور: (به ضم كاف) مصدر است به معنى جحود و انكار از راغب نقل شد كه در انكار دين و انكار نعمت به كار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است [اسراء:89]. ظاهراً مراد از آن انكار دينى است يعنى: از هر مثل در اين قرآن آورديم ولى بسيارى از مردم جز انكار حق نكردند ايضاً [فرقان:50]. [اسراء:99]. كَفّار: (به فتح كاف) مبالغه كافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از كفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است كه در كفر دين و كفر نعمت به كار رفته [ق:24]. در كفر دينى است [ابراهيم:34]. ظاهراً در كفر نعمت است. كفار (به بضم كاف) جمع كافر است به نظر راغب استعمال آن در منكر دين بيشتر از منكر نعمت است [بقره:161]. اين لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به كار رفته و همه جا مراد از آن منكرين دين است مگر در آيه [حديد:20]. كه مراد زارعان و كشاورزان است. كَفَّارة: مراد از كفاره آن است كه گناه را به احسن وجه مى‏پوشاند و جبران مى‏كند [مائده:89]. آن كفاره سوگندهاى شماست چون قسم خورديد مراد از آن آزاد كردن بنده يا طعام ده نفر فقير است. [مائده:45]. يعنى: هر كه از قصاص عفو كند آن عفو و تصدق كفاره گناهان اوست از امام صادق «عليه السلام» منقول است كه به قدر عفو به قدر جنايتى كه بر او وارد شده از گناهانش آمرزيده شود همچنين است تكفير سيئات [انفال:29]. مراد از آن پوشاندن و از بين بردن آثار گناهان است و در «سيئه» گفتيم كه مراد از آن در غالب آثار معاصى است رجوع شود به «سيئه». كوافر: جمع كافره است يعنى زنان كفر و فقط يكبار در قرآن يافته است [ممتحنه:10]. يعنى: نكاح زنان كافر را نگاه نداريد بلكه آنچه از مهريه داده‏ايد بگيريد و رهاشان كنيد. درباره آيه در «عصم» و در «طعم» ذيل عنوان طعام اهل كتاب و زنان آنها توضيح داه شده است. كافور: در اقرب الموارد گويد: كافور عطرى است از درختى كه در جبال هندوچين است به دست مى‏آيد، درخت آن سايه بزرگ دارد و كافور در جوف شاخه‏ها و تركه‏هاى آن مى‏باشد، رنگ كافور ابتدا قرمز است و با تصعيد سفيد مى‏گردد. ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نيز كافور گويند كه ميوه را پوشانده است. [انسان:6-5]. «عَيْناً» را اگر بيان كافور بگيريم، نتيجه اين مى‏شود كه كافور چشمه ايست در بهشت يعنى: نيكوكاران مى‏آشامند از جامى كه مخلوط آن از كافور است و آن چشمه ايست كه بندگان خدا از آن مى‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب يمين و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به «سابقون» و «مقربون». شايد مراد از كافور عطر مخصوص باشد كه به جام مخلوط شده و «عيناً» در تقدير «من عين» است در اينصورت كافور نكره است نمى‏شود به كافور دنيا قياس كرد. اينك مطالبى در زمينه كفر: كفر عنادى‏ آيا مراد از «كَفَرُوا - يَكْفُرُونَ- كافِروُن - كُفَّار» آنهايى اند كه دانسته و از روى عمد حق را پرده پوشى و انكار كرده‏اند يا به كفاريكه عن جهل و از روى ندانستن كافراند نيز شامل مى‏باشد؟ به عبارت ديگر آيا كافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است يا كافر عن جهلٍ را نيز شامل است؟ ناگفته نماند: اين سوال دو سوال است. اول: آيا مراد از كافر كسى است كه عن عنادٍ كافر باشد يا اعم است؟ دوم: آيا عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا همه را شامل مى‏باشد؟ به نظر مى‏آيد: اطلاق كافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏كافر شامل مى‏باشد مثلا آيه [بقره:6]. و نظائر آن صريحش در كفر از روى عناد و لجاجت است ايضا آياتيكه در باره عده‏اى از كفار آمده [نمل:14]. و يا موسى «عليه السلام» به فرعون مى گفت: [اسراء:102]. يا در باره اهل كتاب آمده كه دانسته و روى عمد اسلام را انكار مى‏كردندمثل [بقره:146]. و نيز در باره آنها آمده [آل عمران:19]. كه در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است. از طرف ديگر اين آيات را مى‏خوانيم‏[مائده:73-72]. معلوم است كه عده‏اى از آنهامطلب را مى‏دانستند ولى براى حفظ مقام و يا عناد در برابر اسلام آن را مى‏گفتند ولى عده زيادى از آنها يقينا بدون توجه از بزرگان خود پيروى كرده و عن جهل آن عقيده را قبول داشتند پس به اطمينان مى‏شود گفت كه كفر از روى جهل و از روى عدم توجه نيز كفر است و گرنه در باره عده بسيارى كه كفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بى سواد و بى توجه‏اند بايد بگوييم كافر نيستند و واسطه ميان كفر و ايمان اند، ايضا آياتى نظير [تغابن:2]. [مائده:44]. ظهورشان در اعم است، آنكه «ما اَنْزَلَ‏اللهُ» را مى‏داند و با آن حكم نمى‏كند و آنكه نمى‏داند هردو «بِما اَنْزَلَ الله» حكم نكرده‏اند پس كافراند. گفتيم: اگر آيات به كفار عن جهل شامل نشود پس بايد گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و كافر از روى عناد و كافر از روى جهل، كه واسطه است ميان مؤمن و كافر. پس يابايد كافر را اعم بدانيم و يا قائل به واسطه شويم ولى ناگفته نماند كه ظهور اكثر آيات در كفر عنادى است و در كفر از روى قصور كم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم كه عذاب آخرت براى كافر عنادى است يا اعم مى‏باشد؟ بايد دانست كه كفار عن جهل در حكم مستضعفين و يا از مصاديق متضعفين اند كه در «ضعف» در باره آن مفصلا بحث كرده‏ايم و آيات عذاب شامل حال كسانى است كه دانسته و از روى عناد و لجاج به حق تسليم نشده و ايمان نمى‏آورند يعنى آنانكه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبليغ قرار گرفته‏اند ولى انبیاء ودين را تكذيب كرده و از پيشرفت آن جلوگيرى نموده‏اند. در اين مطلب دو دسته آيات داريم: اول آياتيكه بعداز «كَفَرُوا» قيد « وكَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبيلِ اللهِ» دارند يعنى آنانكه كافر شده و حق را انكار كرده و پيامبران را تكذيب نموده‏اند و مانع پيشرفت دين شده‏اند روشن است كه تكذيب و صد پس از تبليغ و اتمام حجت است. دوم: آياتيكه مطلق «كَفَرُوا» دارند در اين صورت آيات دسته اول قيد آيات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضى از آيات قسم اول چنين اند: 1- [بقره:39]. 2- [نساء:167]. 3- [مائده:86-10]. 4- [نحل:88]. 5- [روم:16]. اين قبيل آيات زياداند و چنانكه گفتيم: تكذيب و صد پس از تبليغ دين است تا كافرى دين را نداند تكذيب آن نتواند واز پيشرفت آن ممانعت غيرمقدور است. آيات دسته دوم نظير اين آياتند: 1- [بقره:161]. 2- [آل عمران:4]. پس آيات مقيد، آيات مطلق را مخصص‏اند. كفر بعد از ايمان چيست؟ آياتى داريم كه كفر و ايمان در آنها پى درپى آمده و هر يك جاى ديگرى را مى‏گيرد مثل: 1- [آل عمران:86]. 2- [آل عمران:90]. 3- [نساء:137]. به نظر نگارنده همانطور كه در «امن» گفته شده مراد از ايمان در اينگونه آيات اعتقاد نيست وگرنه چطور ممكن است كه چند دفعه عوض شود بلكه مراد از ايمان تسليم به علم است در اينصورت خيلى عادى است كه انسان به عقيده و علم خود تسليم شود سپس طغيان كند و هكذا. قبول عمل از كفار در اين زمينه مطلب مشروحى در «عمل» و در «مستضعف» بيان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نيكى كه كافر معاند انجام مى‏دهد مقبول درگاه خدا نيست ولى در كفار عن جهل سخنى هست كه در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا كافر مى‏شود؟ اين سخن شايان دقت است. شخصى كه به دين و آيات خدا معتقد است چطور كافر مى‏شود و به اعتقاد خويش تسليم نمى‏باشد آيا ممكن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توى آن قدم نهد؟!! در جواب مى‏گوييم: سه صفت زشت موجب آن مى‏شودكه انسان دانسته و از روى علم كافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چيزى، آن را انجام دهد: 1- تكبر و خودپسندى. اين بلايى است كه مبتلا به آن ،دانسته و از روى علم كافر و تارك عمل خواهد بود مثل ابليس كه به خدا و قيامت و پيامبران عقيده داشت ولى خودپسندى كار او را ساخت [بقره:34]. و مى‏گفت [اعراف:12]. اين مطلب مشروحا در «امن» گذشته است ايضا آياتيكه كفر كافران را به استكبار نسبت مى‏دهد [قصص:39]. اين آيه در باره فرعون و فرعونيان است كه معجزات موسى «عليه السلام» را ديدند ولى: [نمل:14]. همين «عُلُو» و جاه‏طلبى بود كه نگذاشت از يقين خود پيروى كنند. آنانكه از اهل كتاب نبوت رسول خدا«صلى الله عليه وآله» را دانسته انكار كردند به همين دردمبتلا بودند [بقره:146]. 2- حسد. اين صفت زشت نيز مانند خودبينى شخص را دانسته مرتكب كفر و گناه مى‏كند چنانكه در قضيه حضرت يوسف«عليه السلام» كه برادرانش به او حسد ورزيدند و جريان كشتن پسر آدم برادر خويش است (مائده:27 به بعد) در آياتيكه راجع به اختلاف اهل كتاب و انكار اسلام، نازل شده كلمه «بغياً» بيشتر به چشم مى‏خورد كه بغى و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف كنند و حق را انكار نمايند. [شورى:14]. ايضاً [جاثية:17]. [بقره:213]. [آل عمران:19]. [يونس:90]. 3- حرص. طمع و حرص صفت مذمومى است كه شخص را دانسته و از روى علم به گناه وامى دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهيه. بيشتر اهل ايمان را سبب گناه همين حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبى«عليه السلام» منقول است: «هَلاكُ النَّاسِ فى ثَلثٍ: اَلْكِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْليسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ». كافر و تارك عمل در آيات قرآن به تارك عمل كافر اطلاق شده است مثل تارك حج كه در باره آن آمده [آل عمران:97]. در باره اهل كتاب آمده: خونهاى خويش را مى‏ريزند و عده‏اى را از ديار خويش مى‏رانيدو... [بقره:85]. در كافى باب وجوه الكفر روايتى از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر را به پنج قسمت تقسيم كرده و فرموده: كفردر كتاب خدا بر پنج وجه است: كفر جحود و آن دو قسم است انكار ربوبيت و انكار حق بعد از علم. سوم كفران نعمت. چهارم ترك مأمور به پنجم كفر برائت. چنانكه قوم ابراهيم «عليه السلام» به كفار گفتند: [ممتحنه:4]. كه مراد از كفر برائت و بيزارى است. (خلاصه روايت). كفر و برائت كفر گاهى به معنى برائت و بيزارى آيد مثل [عنكبوت:25]. طبرسى و راغب آن را در آيه به معنى برائت گفته‏اند يعنى روز قيامت بعضى از شما از بعضى برائت جويد و بعضى بعضى را لعن كند. ايضا آيه [ممتحنه:4]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل شده كه كفر به معنى برائت است. [مائده:5]. هر كس از ايمان بيزارى جويد يا آنرا انكار كند عملش پوچ شده است. [ابراهيم:22]. من از آنچه مرا در آن شريك قرار داديد بيزارم اين سخن شيطان است به اهل عذاب در روز قيامت، ظاهرا تمام آياتيكه در باره كفر خدايان دروغين نسبت به پيروانشان در روز قيامت آمده، همه به معنى بيزارى است.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
کَفَرُوا ۱۹۱
بِالْکَافِرِينَ‌ ۳
لِلْکَافِرِينَ‌ ۲۷
تَکْفُرُونَ‌ ۱۲
الْکَافِرِينَ‌ ۵۳
کَافِرٍ ۱
يَکْفُرُونَ‌ ۱۳
بِکُفْرِهِمْ‌ ۵
يَکْفُرُوا ۳
يَکْفُرُ ۳
کَفَرَ ۱۹
تَکْفُرْ ۱
الْکُفْرَ ۶
کُفَّاراً ۱
يَکْفُرْ ۸
تَکْفُرُونِ‌ ۱
کُفَّارٌ ۴
کُفْرٌ ۱
کَافِرٌ ۲
الْکَافِرُونَ‌ ۲۰
يُکَفِّرُ ۱
کَفَّارٍ ۲
کَافِرَةٌ ۱
اکْفُرُوا ۱
بِالْکُفْرِ ۴
کُفْراً ۸
کَافِرِينَ‌ ۸
کَفَرْتُمْ‌ ۸
يُکْفَرُوهُ‌ ۱
لِلْکُفْرِ ۱
الْکُفْرِ ۵
کَفِّرْ ۱
لَأُکَفِّرَنَ‌ ۲
نُکَفِّرْ ۱
تَکْفُرُوا ۴
يُکْفَرُ ۱
نَکْفُرُ ۱
کُفْرِهِمْ‌ ۱
کَفَّارَةٌ ۲
الْکُفَّارَ ۷
لَکَفَّرْنَا ۱
فَکَفَّارَتُهُ‌ ۱
کَفَّارَةُ ۱
بِکَافِرِينَ‌ ۱
کَافِرُونَ‌ ۱۵
يُکَفِّرْ ۳
الْکُفَّارِ ۵
کَفُورٌ ۲
الْکُفَّارُ ۳
کَفَرْنَا ۳
کَفَرْتُ‌ ۱
کَفَّارٌ ۲
لِيَکْفُرُوا ۳
فَکَفَرَتْ‌ ۱
کَفُوراً ۴
کُفُوراً ۳
فَلْيَکْفُرْ ۱
کَفَرْتَ‌ ۱
سَيَکْفُرُونَ‌ ۱
کُفْرَانَ‌ ۱
کَفُورٍ ۳
لَکَفُورٌ ۲
الْکَافِرُ ۲
أَکْفُرُ ۱
لَنُکَفِّرَنَ‌ ۱
لَکَافِرُونَ‌ ۱
کُفْرُهُ‌ ۳
الْکَفُورَ ۱
نَکْفُرَ ۱
کُفْرُهُمْ‌ ۲
فَکَفَرُوا ۳
بِکُفْرِکَ‌ ۱
لِيُکَفِّرَ ۱
فَتَکْفُرُونَ‌ ۱
لِأَکْفُرَ ۱
لَتَکْفُرُونَ‌ ۱
کَفَّرَ ۱
يُکَفِّرَ ۲
کُفِرَ ۱
کُفَّارُکُمْ‌ ۱
اکْفُرْ ۱
الْکَوَافِرِ ۱
کَفَرَتْ‌ ۱
لِلْکَافِرينَ‌ ۱
کَفَّاراً ۱
أَکْفَرَهُ‌ ۱
الْکَفَرَةُ ۱

ریشه‌های مرتبط