۱۶٬۹۴۶
ویرایش
خط ۱۵۹: | خط ۱۵۹: | ||
<span id='link133'><span> | <span id='link133'><span> | ||
==چند روايت در مورد | ==چند روايت در مورد حاملان عرش == | ||
در كتاب | در كتاب خصال، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: يكى از حاملان عرش به صورت آدم است، و از خدا به جهت فرزندان آدم طلب روزى مى كند. و يكى ديگر، به صورت خروس است كه براى پرندگان طلب رزق مى كند. و سومى به شكل شير است كه براى درندگان روزى طلب مى نمايد. و چهارمى به صورت گاو است، كه براى چارپايان طلب روزى مى كند. و از آن روزى كه بنى اسرائيل گوساله پرستيدند، آن گاوى كه حامل عرش است، سر افكنده شده و از شرم ديگر سر بلند نكرد، و وقتى قيامت مى شود، حاملان عرش هشت نفر مى شوند...». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۴ </center> | ||
مؤلف: اخبارى كه قريب به اين مضامين هستند، بسيار زيادند، و بعضى از آن ها، اين چهار حامل را كه در روايت قبلى بود، حاملان كرسى دانسته، و حال آن كه تا آنجا كه ما اطلاع داريم، هيچ روايتى براى كرسى، حامل معرفى نكرده. و ما روايات مربوط به كرسى را، در سوره بقره، در تفسير آية الكرسى ايراد نموديم. | |||
در حديثى | در حديثى ديگر، حاملان عرش هشت نفر شمرده شده. چهار نفر از اولين، كه عبارت اند از: نوح، ابراهيم، موسى و عيسى «عليهم السلام»، و چهار نفر از آخرين، كه عبارت اند از: محمد «صلى الله عليه و آله و سلم»، على، حسن و حسين «عليهم السلام». | ||
مؤلف: بنابر اين كه عرش به معناى علم باشد، هيچ مانعى ندارد كه بعضى روايات حاملان عرش را ملائكه بداند، و بعضى ديگر آنان را انبياء معرفى كند. | |||
و خوشبختانه روايات وارد درباره عرش با همه كثرتى كه | و خوشبختانه روايات وارد درباره عرش با همه كثرتى كه دارد، اين تفسير را تأييد مى كند. و اگر بعضى از آن ها مختصر ظهورى دارد در اين كه عرش يك موجود جسمانى است، به روايات بسيار ديگرى كه عرش را علم مى داند، تفسير مى شود. | ||
و اما اين كه بعضى گفته اند: عرش، جسمى است به شكل تخت و آن را بر بالاى آسمان هفتم گذاشته اند، هيچ روايت قابل اعتمادى بر طبق آن ديده نشده است، و روايات معتبر، اين معنا را جدا تكذيب مى كند. | |||
قمى، در تفسير خود، در ذيل آيه «خلق السماوات و الأرض فى ستة أيام» مى گويد: امام «عليه السلام» فرمود: مراد از شش روز، شش وقت است. | |||
صاحب تفسير برهان، روايتى را از صاحب كتاب ثاقب المناقب نقل مى كند، كه وى، آن را به ابى هاشم جعفرى نسبت داده، و او از محمد بن صالح ارمنى نقل كرده، و آن اين است كه: من (محمد بن صالح)، خدمت حضرت ابى محمد عسكرى «عليه السلام» عرض كردم: معناى آيه «لله الأمر من قبل و من بعد» را برايم شرح دهيد. | |||
فرمود: معنايش اين است كه خداوند قبل از اين كه امر كند و همچنين بعد از آن نيز هرچه را بخواهد، مى تواند انجام دهد. من در دلم خطور كرد كه اين معنا تأويل آيه «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين» است. حضرت فهميد كه من چه فكرى كردم، فرمود: همان طور است كه تو در دل خود گذراندى، آرى، «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين». | |||
مؤلف: معناى اين روايت، اين است كه جمله «ألا له الخلق و الأمر»، در مقام افاده اين معنا است كه اطلاق ملك خداى تعالى قبل از آن كه چيزى را بيافريند و بعد از آن، يك جور است، و او مثل ما نيست كه بعد از دادن چيزى، ديگر مالك و صاحب اختيار آن نباشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۵ </center> | ||
در الدر المنثور است كه ابن | در الدر المنثور است كه ابن جرير، از عبدالعزيز شامى، از پدرش كه صحبت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را درك كرده بود، نقل مى كند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: | ||
كسى كه خداى تعالى را در عمل صالحى كه به آن موفق شد، شكرگزار نباشد، و در عوض خود را بستايد، كافر | كسى كه خداى تعالى را در عمل صالحى كه به آن موفق شد، شكرگزار نباشد، و در عوض خود را بستايد، كافر شده، و ثواب عملش حبط مى شود. و كسى كه چنين مى پندارد كه خداوند اختيار در امرى را به بندگان خود واگذار نموده، نيز كافر و منكر آن چيزى است كه خداوند به انبياى خود نازل كرده. زيرا آيه «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين»، داشتن هر گونه اختيارى را از غير خداوند سلب و نفى كرده است. | ||
مؤلف: اين كه در اين روايت، «عجب» را كفر خوانده، غرض از كفر، كفران نعمت و يا انكار بودن حسنات از براى خدا است. چون از آيات كريمه قرآن بر مى آيد كه حسنات براى خداى تعالى است. و همچنين اين كه اختيار در هر چيزى را از بندگان سلب كرده، مراد از آن، نفى اختيار و مالكيت استقلالى است، نه تبعى. | |||
در | در كافى، به سند خود، از ميسر، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب از معناى «و لا تفسدوا فى الأرض بعد إصلاحها» پرسش نمودم. حضرت فرمود: اى ميسر! زمين فاسد بود، پس خداى عزوجل با بعثت پيغمبر گراميش، آن را احياء نمود و پس از آن فرمود كه بار ديگر آن را فاسد نسازيد، و در آن فساد راه نيندازيد. | ||
مؤلف: اين روايت را عياشى نيز، در تفسير خود، از ميسر، از ابى عبدالله «عليه السلام»، بدون ذكر سند نقل كرده است. | |||
در الدر المنثور است كه احمد، | در الدر المنثور است كه احمد، بخارى، مسلم و نسائى، از ابى موسى روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: مَثَل هدايت و علمى كه خداوند مرا بدان مبعوث فرمود، مَثَل باران شديدى است كه در سرزمينى ببارد و قسمتى از آن زمين، آب را در خود فرو برد و در نتيجه گياهان بسيار بروياند، و قسمتى ديگر كه باير است، آب را در خود نگه داشته و مردم از آن آب نوشيده و سيراب شوند و با آن زراعت خود را نيز مشروب سازند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۶ </center> | ||
قسمتى ديگر بلندى ها و كوه هاى سنگى است كه نه آب را در خود | قسمتى ديگر بلندى ها و كوه هاى سنگى است كه نه آب را در خود نگه دارى و ذخيره مى كند، و نه گياهى در خود مى روياند. مردم نسبت به دين من، نيز سه طايفه اند: بعضى ها آن را ياد مى گيرند و گليم خود را از آب در مى آورند، ولى از ديگران دستگيرى ننموده، چيزى از آن را به ديگران نمى آموزند. بعضى ديگر هم خود از آن بهره مند مى شوند و هم به ديگران مى آموزند. طايفه سوم، كسانى هستند كه نه خود آن را مى آموزند و نه به ديگران ياد مى دهند. | ||
ویرایش